1-20 سال پیش، در سال 1364 همراه هیاتی به ریاست رییسمجلسشورایاسلامی وقت آقای هاشمیرفسنجانی، برای اولین بار به چین سفر کردم. وضعیت این کشور عظیم و پرجمعیت با تاریخ و تمدنی شگفت انگیر، با ساختار انقلابی و مشی کمونیستی و با فرهنگ و آداب شرقی، همهاش برایم دیدنی و قابلتوجه بود. در آن زمان با اندکی توجه نسبت به وضعیت اقتصادی مردم شهر پکن، فقر، توسعهنیافتگی و عقبماندگی صنعتی و تکنولوژیک چین به خوبی نمایان میشد.
خیابانهای مملو از دوچرخه، شبکۀ تلفن قدیمی و عقبافتادة شهر، تولیدات محدود و بیکیفیت صنعتی، فروشگاههای محدود دولتی برای خارجیان و محدودیتهای گستردۀ مردم و عدم دسترسی آنان حتی به کالاهای مصرفی متعارف، از جمله شاخصهای پکن در اوایل دهة 80 میلادی بود. وقتی هیات ما از منطقة مسلماننشین غرب چین بازدید کرد، امکان ارزیابی سریعی از وضعیت زندگی شهرهای متوسط و کوچک چین فراهم شد. فقر مفرط و امکانات این شهرها در حد روستاهای عقبافتادة ایران بود. آنچه در این سفر توجه من را بیش از هر چیز به خود معطوف کرد، اظهارات رییسجمهور چین در ملاقات با رییسمجلس کشورمان بود. او در مذاکرات با آقای هاشمیرفسنجانی اظهار داشت که ما از وضعیت اقتصادی کشورمان راضی نیستیم. ما حداقل 30 سال از کشور همسایه خود عقب هستیم. در حالی که هیچ دلیلی برای این عقبماندگی وجود ندارد. ما باید ظرف 15 سال آینده به اندازة 30 سال کار کنیم تا عقبماندگی خودمان را در این دوره به نصف برسانیم و این تصمیم ملی است. این که چین حداقل 30 سال از ژاپن عقب بود حرف کاملاً درستی بود. اما این اظهارات مهم ذهن من را مشغول دو نکته کرد. اولاً برای دیپلمات جوان یک کشور انقلابی مثل من، این سؤال جدی مطرح شد که چرا رییسجمهور کشور بزرگ و انقلابی چین، به این راحتی در برابر رییسمجلس یک کشور خارجی به نقد دولتش میپردازد و نسبت به عملکرد کشورش انتقاد میکند. او میتوانست در حضور هیاتعالی رتبه کشور دوست و علاقهمند و نیازمند به مشارکت صنعتی با چین، از مزیتها و تواناییهای کشورش که بهخصوص در زمینه صنایع دفاعی و صنایع سنگین کمهم نبودند، سخن بگوید و دلیلی نداشت که ضعفهای کشورش را هم بیان کند، اما به حال ایشان به جای اینها از عقبماندگی کشورش نسبت به ژاپن سخن گفت. مسلماً این شیوه سخن گفتن نمیتوانست یک سلیقه شخصی و یا خطایی فردی باشد. رهبران سالخورده و باتجربه چین چنین اشتباهاتی مرتکب نمیشوند. این اظهارات میتوانست نشانه اعتماد و عمق دوستی چین نسبت به ایران هم تلقی شود. اما بیش از آن نشانه تصمیمی بود که چارچوب مستحکمی در حاکمیت چین داشت و این عضو کادر رهبری چین با بیان این جملات، چارچوب استراتژی چین در دو دهه آینده در همه ابعاد اقتصادی، بینالمللی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشورش را ترسیم میکرد فکر نمیکنم تاثیر این سیاست بر روابط میان ایران و چین در سالهای آینده هم مدنظر مقام عالی چین بود اما در هر حال اظهارات او بیانکننده اولویتهای جدید اصولی و استراتژیک دولت چین بود. رهبران چین تصمیم گرفته بودند که قدرت و عزت و عظمت کشورشان را از طریق اقتصاد ارتقا بخشند. آنان احساس میکردند که با همه تواناییهای تسلیحاتی، اتمی و قدرت نظامی در برابر همسایه فاقد توان تسلیحاتی و نظامی خود کمآوردهاند و جایگاه و اعتبار لازم را ندارند و قصد داشتند که با ارتقای موقعیت اقتصادی خود جایگاه منطقهای و جهانی خود را ارتقا بخشند و این مساله را در صدر روابط خارجی خود قرار دهند و به عنوان راهنما و نشانه راه درست توسعه چین به آن توجه کنند.
دومین مساله آن بود، رییسجمهور کشوری از تغییرات بنیادین در اقتصاد کشورش سخن میگفت که شواهد نشان میداد فاقد ابزار تحقق آن است و به همین دلیل واقعاً موقعیت چین برای جبران نیمی از عقبماندگیاش نسبت به ژاپن ظرف 15 سال دوز از ذهن بود. اقتصاد چین همه معایب یک اقتصاد دولتی متمرکز و بوروکراسی حجیم و ناکارآمد را داشت. فقدان خلاقیت و نوآوری و ابتکار، فرسودگی تکنولوژی، بازار بسته، منزوی و غیررقابتی، غلبه ملاحظات سیاسی بر اقتصاد از جمله این معایب بود. باورکردنی نبود چینیها بتوانند آنچه را که ادعا میکنند عملی کنند و همه این موانع را بردارند و برای مشکلات راهحل پیدا کنند. تامین سرمایه عظیم موردنیاز چین برای توسعه در یک کشور یک میلیارد نفری، با روابط خارجی چند ده میلیاردی چین سازگار نبود و تکنولوژی از رده خارج شده چین نیازمند وارد کردن تکنولوژی از غرب بود. جایی که با چین به عنوان یک مظنون برخورد میشد و هیچکس آمادگی نداشت که برای پیشرفت این کشور کاری بکند. حتی تربیت نیروی انسانی نیز در چین با چنین تحول شگرفی سازگار نبود. اصلاح مدیریت و ایجاد تحول اساسی در اقتصاد با ابعاد چین در آن زمان واقعاً باورنکردنی بود. هر خطایی در محاسبه میتوانست مشکلات کشور یک میلیارد نفری را چند برابر تشدید کند و برای من جای تعجب داشت که با وجود همه این مشکلات، رهبران چین با اعتقاد کامل از این تحول و ضرورت آن سخن میگفتند.
آنچه من از سخنان رهبران چین در آن زمان درنیافتم تغییر مبانی اعتقادی رهبران چین نسبت به بنیانهای پیشرفت و عزت و منزلت کشورشان بود. این مقام عالی چینی با جدیت یک رهبر انقلابی از چیزی سخن میگفت که به اعتقاد او و رهبران وقت چنین حرکتی انقلابی بود. آنان با همه ملاحظات ارزشی و انقلابی خود درصدد اصلاح ساختار و شیوههایی بودند که از زمان انقلاب چین در این کشور سامان یافته بود. شیوههایی که جوابگوی دوران انقلابی چین بود اما در مسیر توسعه عملاً باعت عقب ماندگی چین از کشورهایی چون ژاپن شده بود. آنان مصمم بودند که اقتصاد چین را درست توسعه بیندازند و چنین هم کردند.
در آن روزها این جوان پرشور ایرانی با مشاهده کاستیهای متعدد اقتصاد چین باور داشت که با وجود اختلافات ایران و آمریکا و غرب و علیرغم جنگ خانمانسوز تحمیل شده به ایران، کشورش استعداد بیشتری برای پیشرفت و جهش اقتصادی نسبت به چین دارد. تصوری که اگر بیراه هم نبود هرگز نشانهای از احتمال تحقق آن در دو دهه بعد دیده نشد.
2- طی سالهای 64 تا 76 دو باردیگر به چین سفر کردم. در هر سفر تحول سریع و شگفتانگیز چین در مسایل اقتصادی و اجتماعی مشهود بود. سرمایهگذاری در چین آغاز شده بود و تحرک زیادی در کشور به وجود آماده بود. اما همچنان چین با سه مشکل مهم مواجه بود. به سرمایهای عظیم نیاز داشت. به تکنولوژیهای مدرن در اختیار غرب و بازار برای صدور تولیدات نه چندان مطلوبش نیازمند بود. باید دیگران باور میکردند که اجناس ارزان چینی جعلی و بیکیفیت نیست و بهخصوص باید به بازارهای بزرگی چون آمریکا و اروپا دست مییافت. از سال 64 تا 10 سال بعد چین تنها توانست سالانه1 تا 4 میلیارددلار سرمایه خارجی جذب کند. درسال1993 این رقم دوبرابر شد و در سالهای بعد به 27 و 30 میلیارد دلار رسید.
درسال 1995 چین وارد معامله مهمی با آمریکا شد. در این سال چین چندین بار به ایران بر سر قرارداد کارخانه فرآوری اورانیوم اصفهان هشدار داد و اعلام کردکه اگر کار کند پیش برود از پروژه خارج خواهد شد. در اوایل سال بعد در بهار سال 1376 چین رسماً پروژهUCF یعنی کارخانه فرآوری اورانیوم اصفهان را رها کرد و عملاً از ادامه قرارداد سرباز زد و علیرغم همه تلاش ایران، این کشور سردی دو ساله روابط با ایران و پرداخت شصت و چند میلیون دلار را به عنوان غرامت پذیرفت ولی به همکاری مجدد با ایران تن نداد.
در همین ایام دولت کلینتون با استناد به کنارهگیری چین از همکاری هستهای با ایران، به کنگره آمریکا اعلام کرد که مشی گذشته چین تغییرکرده و خواستار لغو تحریمهای اقتصادی چین شد و با موافقت کنگره آمریکا ناگهان بازار بزرگ چند صد میلیارد دلاری آمریکا به روی چین باز شد. بازاری که در سال 2004 بیش از 140میلیارد دلار مازاد تجاری چین را به ارمغان آورد.
درسال95 سرمایهگذاری در چین از مرز37 میلیارد دلار گذشت و تا سال 2004 با وجود کاهش سرمایهگذاری خارجی در جهان به رقم56 میلیارد دلار در سال بالغ شد.
در عین حال چین در سالهای اخیر در زمره کشورهای سرمایهگذار هم قرار گرفت و سرمایهگذاری خارجی خود را به حدود چهار میلیارد دلار در سال رساند و مهمتر از همه اینها با رفع تحریمهای آمریکا راه ورود فناوریهای جدید و پیشرفتتر آمریکایی و اروپایی به چین گشوده شد و در نتیجه تحولی ماهوی در صنایع چین به وجود آمد و این صنایع از تکیه سنتی بر صنایع نیرو بر فاصله گرفت و به سرعت وارد مرحله توسعه صنایع تکنولوژی بر هم شد.
3- در سال 1378 بار یگر و اینبار به عنوان معاون وزیرخارجه و مسؤول روابط با آسیا به چین سفر کردم. در این سفر از دو منطقه آزاد ویژه صنعتی در شانگهای و نزدیک پکن دیدن کردم. سرعت توسعه واقعاً دیدنی بود. در یک کارخانه بیسکویتسازی که با سرمایهگذاری دو شرکت ژاپنی و کرهای با مدیریت دو مهندس آلمانی و اتریشی فعالیت میکرد وقتی توضیح دادند که مقصد محصولات کارخانه فقط بازار چین است، تعجب کردم. از همراهان چینی پرسیدم که هدف از این سرمایهگذاری چیست؟ مگر خودتان قادر به تولید بیسکویت نبودهاید؟ واگذاری بازار چین به تولیدکنندگان خارجی یک کالای مصرفی با چه توجیهی انجام شده است؟ سرمایهگذاری کارخانه هم در حدی نیست که توجیهکننده واگذاری این بازار بزرگ به خارجیان باشد. جواب مقام چینی که به شکل منظمی در پنج بند بیان شد، بسیار مهم بود و وقتی توسط دیگران هم کموبیش با مفاهیم مشابه در پروژههای دیگر تکرار شد نشان داد که بخشی از یک چارچوب نظری در مورد سرمایهگزاری خارجی در چین است. در این چارچوب نظری تامین سرمایه برای تولید در درجه چهارم اهمیت قرار داشت و طرف چینی تاکید داشت که با جذب مشارکت خارجی در تولید مشترک، چینیها به صورت عملی میآموزند، تجربه میاندوزند، خطاهایشان را رفع و اشتباهاتشان را اصلاح میکنند و برای کارهای مشابه در آینده آماده و تربیت میشوند.
مقام چینی گفت که ما عملاً با جذب سرمایهگذاران خارجی از آنها میآموزیم و این مهمترین جنبه مورد توجه ما در جذب سرمایه خارجی است. پرسیدم چه چیز میآموزید گفت همه آنچه که به ما کمک میکند که صنایع کشورمان ارتقا یابد، قادر به رقابت شود، محصولاتمان بهتر شود و کیفیت کار تولیدی بالا برود. مدیریت تولید میآموزیم، سازماندهی کار میآموزیم، شیوههای کنترل کیفیت میآموزیم، عملکردمان را استاندارد کنیم و خطاهایشان را رفع میکنیم، محصولاتمان را استاندارد کنیم و .... او ادامه د¬اد که اگر ما به درستی تجربه تولیدکنندگان پیشرفته را کسب کنیم در مراحل بعد قادر خواهیم بود که خودمان با استانداردهای قابل قبول تولیدکننده این محصولات در جهان باشیم و سپس گفت: ما مسئله دوم آن است که ما قادر به تولید بیسکویت هستیم ولی کیفیت بیسکویت ما در حدی است که تنها در چین قابل عرضه است و چون ما به بازار جهانی میاندیشیم باید استاندارد تولیدمان جهانی باشد. برای جهانی شدن تولیدمان، باید ذائقه بازار خودمان هم اصلاح شود و با استاندارد جهانی منطبق شود. سوم آنکه تکنولوژی ما قادر به تولید بیسکویت با استاندارد جهانی نیست. ما تکنولوژی وارد کردهایم و وقتی کار با این شیوه را آموختیم در مراحل بعد خودمان میتوانیم صنعت را توسعه دهیم.
در درجه بعد سرمایهگذاری برای ما مهم بوده که اشتغال هم ایجاد کرده است. یعنی روایت چینیها از منافع سرمایهگذاری خارجی و تولید مشترک در کشورش به این شرح خلاصه میشد:
1- آموختن و کسب تجربیات و خلاقیتهای شرکای خارجی
2- استاندارد کردن تولیدات
3- ورود تکنولوژی پیشرفته برای تولید برتر به کشور
4- تامین سرمایه برای افزایش تولید در کشور
5- اشتغال ناشی از سرمایهگذاری
مسلماً چینیها به سرمایه خارجی به شدت نیاز داشتند اما احساس نیازشان به کسب تخصص و تجربه بهخصوص در سطح مدیریت کار مساله مهمی، بود که بخشی از ماهیت تفکر توسعه در چین و یکی از علل مهم موفقیت چین را نشان میدهد. هر چند که کسب تجربه و تخصص تجربی، مختص چین نیست و تقریباً همه کشورهای صنعتی بالغتر شده در منطقه این فرصت را از فرآیند تولید مشترک با کشورهای پیشرفته به دست آوردهاند. در سالهای بعد هرگاه من با خلا مواجه شدهام توجهم به شدت به این طرز تلقی چینیها معطوف شده است. مهمترین تاثیری که سرمایهگذاری مشترک میتواند برای ایران نیز داشته باشد همین تجربهاندوزی و آموختن از دیگران است.
آنتونوف از بزرگترین کارخانجات هواپیماسازی اتحاد جماهیر شوروی بوده است که بعد از فروپاشی اکنون در کشور اکراین قرار دارد. به لحاظ فنون سخت افزاری ساخت هواپیما این کارخانه بسیار پیشرفته بوده و تنها مدل هواپیمایی شش موتوره جهان که در این کارخانه تولید شده است همچنان بزرگترین هواپیمای ساخته شده جهان تلقی میشود. این هواپیما که تقریباً دو دهه قبل سه فروند آن ساخته شده قادر به حمل حمل 250 تن بار است. (هواپیمای باربری بوئینگ حدود 150 تن ظرفیت دارد.) میتواند سه جنگنده میگ را در حالت آماده عملیات حمل کند همچنین امکان پرتاب یک فضاپیما را روی آن به خارج جو زمین وجود دارد. (همین شرکت قرارداد ساخت هواپیمای آنتونوف 140 در ایران را با کشورمان منعقد کرد است.) هر چند به لحاظ نرمافزاری هواپیماهای ساخت شوروی سابق، روسیه و اکراین فعلی مدرن و زیبا نیستند اما تکنولوژیهای ارزشمند هوافضا و طراحی و ساخت هواپیماهای پرقدرت در اتحاد شوروی جزو دارایها پرقیمت صنایع شوروی به ارث مانده برای کشورهای روسیه و اکراین و تا حدی قزاقستان و ازبکستان است.
در سال 1382 بعد از افزوده شدن کشورهای مشترکالمنافع به حوزههای کاری اینجانب، برای اولین بار به اکراین سفر کردم و از مرکز تحقیقات وکارگاههای عظیم طراحی مشترک آنتونوف در نزدیک شهر کیاف بازدید نمودم. در اطاق توجیه در کمپانی فیلم پرواز هواپیماهای مختلف آنتونوف و از جمله هواپیمای غول آسای 250 تنی را به ما نشان دادند. خیلی جالب و دیدنی بود؛ اما وقتی ازکارگاهها بازدید کردم همه چیز متفاوت و واقعاً تکاندهنده شد. مرکز طراحی شرکت عظیم آنتونوف تقریباً به یک مخروبه بدل شده بود. تصور این که صنایع عظیم هواپیماسازی، بر اثر فروپاشی ابرقدرت شوروی به چنین وضعیت فروپاشیدهای بدل شده باشد انسان را تکان میداد. هر چند موفق به بازدیدهای بیشتری از صنایع روسیه، اکراین و سایر کشورها نشدم، اما این تجربه با نشانههای دیگری که از تولیدات صنعتی این کشورها هنوز نتوانستهاند از زیر آوار فروریختن ابرقدرت شوروی قد راست کنند. مهاجرت متخصصان شوروی به غرب و ناتوانی مدیریت این کشورها برای بازسازی صنایع، چنین وضعی را به وجود آورده است. در ادامه همان سفرها به کشورهای منطقه، مسافر شرکت هوایی ملی ازبکستان شدم. بخش عمده مجله تبلیغاتی داخل پرواز هواپیما، به مراسم ورود اولین هواپیمای مسافربری بویینگ به شرکت هوایی این کشور به عنوان یک روز تاریخی برای شرکت هواپیمایی ملی ازبکستان اختصاص داشت.
البته اقتصاد روسیه به سمت شکوفایی مجدد گامهایی برداشته است. این کشور به رغم این که ذخایر نفتیاش از ایران خیلی کمتر است با افزایش صادرات نفت خود رتبه دوم را در میان صادرکنندگان نفت جهان بعد از عربستان سعودی به دست آورده است. در زمینه صادرات گاز، فولاد، چوب و سایر مواد اولیه مهم بسیار جدی است. استراتژی روسیه آن است که با صدور مواد اولیه و بهخصوص نفت و گاز از درآمد این صادرات، به عنوان موتور توسعه و بازسازی صنایع کشورش استفاده کند. در سال 2004 روسیه ورود اولین کشتی حامل نفتش به بنادر آمریکا را گرامی داشت و آن را تحولی اقتصاد کشورش تلقی کرد.
5- چندی قبل، برحسب اتفاق از یک کارخانه قدیمی تولید ماشینآلات کشاورزی وابسته به یکی از شرکتهای دولتی کشورمان دیدن کردم. این کارخانه حدود 40 سال قبل کار خود را با مونتاژ دستگاههای ساخت کارخانه میتسوبیشی ژاپن شروع و بعداً تولیدات خود را با مونتاژ موتور ژاپنی روی بدنه ساخت ایران عرضه کرده بود و تدریجاً سعی کرده بود به سمت تولید کامل بدنه و موتور در ایران برود. این کارخانه از سالها پیش زیانده شده بود و همه تدابیر هم نتوانسته بود مشکل را حل کند. سالنهای فرسوده و البته کوچک نه این کارخانه بیشباهت با سالنهای بزرگ مرکز تحقیقات آنتونوف نبود. تنها بخش فعال در کارخانه که نشانههای حیات و تحرک در آن دیده میشد بخش مونتاژ کارخانه بود. در این کارخانه مشخص شد که سالهاست دیگر موتور میتسوبیشی در کارخانه مونتاژ نمیشود و تجربه تولید کامل موتور در ایران هم که آغاز شده بود، سالهاست که متوقف شده و حتی بخشهای ریختهگیری و پرسکاری و تولید بدنه که در ایران انجام میشد. علاوه بر کاهش کیفیت، باعث افزایش قیمت تمام شده محصول کارخانه میشود. تولید این کارخانه 1000 تا 1500 دستگاه در سال است و باید با محصول کارخانجاتی در چین رقابت کند که تنها یکی از آنها سالیانه 400هزار دستگاه مشابه تولید میکند. اقتصادیترین کار برای صاحبان این کارخانه وارد کردن ماشین آلات مشابه از چین و فروش آن در ایران، یعنی رها کردن صنعت و پرداخت به تجارت است. اقتصادیترین کار برای کارخانه، بدون مرخصکردن کارگران آن است که همه قطعات را از چین وارد کند و کارگران ایرانی پیچ و مهرههایش را ببندند. شنیدم که این گرفتاری کموبیش در بخش قابل توجهی از صنایع دیگر هم هست. تولید موتورسیکلت در ایران اقتصادی نیست و به همین دلیل دیگر هیچ کارخانه تولید موتورسیکلتی در ایران موتورش را تولید نمیکند و همه از جمله کارخانههای موتورسیکلتهای 30 تا 40 ساله عملاً مونتاژکاران موتورهای چینی بدل شدهاند. این مساله باعث شده که کارگاههای کوچکی در زیرزمین مغازهها ایجاد شود و بعضی تجار به فکر وارد کردن قطعات کامل موتورسیکلت از چین و بستن پیچومهرههای آن در زیرزمین فروشگاهشان بیفتند. کاری باعث ورود موتورسیکلتهای بیکیفیت به ایران میشود و در عین حال به شدت هزینههای مونتاژ را کاهش میدهد و به جای عرضه ارزانتر، برای کارخانجات باسابقه و پرجمعیت و پرهزینه، دردسر ایجاد میکند.
البته منظور نقد صنایع کشور نیست و این مورد نمونه خوبی برای معرفی وضعیت صنایع تلقی نمیشود. ایران در بسیاری از حوزههای صنعتی دارای مزیتهای مهمی است که میتواند با همه تولیدکنندگان از جمله چینیها به راحتی رقابت کند، اما بحران در صنایعی مثل موتورسیکلتسازی واقعیت است و حتی اگر در ایران در صنایع خودروسازی نیز که وضع خوبی دارد تحرک و تدبیر و برنامهریزی جدی نداشته باشد در معرض تهدیدی مشابه وضع تولیدکنندگان موتورسیکلت قرار خواهد گرفت. هیچ تولیدکنندهای با ظرفیت چند هزار محصول در سال در آینده نمیتواند با محصول ارزانقیمت کارخانجات با ظرفیت تولید چند میلیونی چینی رقابت کند.
در پایان این سطور مطمئن نیستم که نیازی به جمعبندی و نتیجهگیری باشد و فکر میکنم هرکدام از پنج مطلب اشاره شده میتواند منشأ مطالعه و بررسیهای جدیتری باشد. تنها در همین حد میتوان گفت که اقتصاد و توسعه ایران تنها به سرمایه و تکنولوژی نیاز ندارد و بیش از پیش از این دو نیاز بسیار ضروری به درسها و تجربیات توسعه در کشورهای دیگر نیازمند است. باید از چینیها آموخت. آنان خود هنوز در حال فراگیری هستند اما هم درس آموختگانی سختکوش تلقی میشوند و هم روشی که برای آموختن به کار گرفتهاند برای توسعه چین بسیار کارآمد بوده است. چینیها در انزوای دهه 70 و پیش از آن هیچ چیز به دست نیاورده بودند . در دو دهه پرتحرک اخیر خیلی بیشتر از حد تصور جلو رفتهاند. مسلماً بخش عمدهای از عزت و منزلت کنونی چین مدیون توسعه اقتصادی عظیم این کشور است. همچنان که اشاره کردم، آنان دریافته بودند که در جهان امروز یک کشور فقیر و ناتوان و ناموفق در توسعه، حتی اگر مردمی رشید و مقاوم و صبور و ارتشی منظم و سلاحهای کافی داشته باشد نمیتواند ادعای زیادی برای عزت و کرامت و منزلت جهانی داشته باشد. چینیها با درک این کاستیها با صراحت آن را بیان کردند. برای رفع آن برنامهریزی کردند و تا حد زیادی در تحقق آن در طی دو دهه پیش رفتند و من فکر میکنم قبل از همه ما باید از چینیها بیاموزیم که با صراحت و بدون لکنت زبان به ضعفها و کاستیها خودمان اعتراف کنیم. اعلام کنیم که دانش خیلی از کارها را از جمله در زمینه توسعه و مدیریت توسعه نداریم، برای رفع ضعفها چارهاندیشی کنیم، برای دانشاندوزی در همه اموری که موفق نبودهایم و از جمله مدیریت توسعه پیشقدم شویم و از باتجربهترها مشورت و راهنمایی بگیریم.
حتی لازم نیست برای دانشاندوزی و مشاوره گرفتن و تجربه کسب کردن سراغ غربیها برویم. خیلی از دوستان خوب ما در منطقه آنقدر تجربیات موفقتر از ما دارند که آموختن از آنها هم سالها ما را به پیش میبرد.
فراگیر و فهم این بخش از تجربه مهم چینیها واقعاً کار مشکلی نیست. اعتراف شجاعانه 20 سال قبل رییسجمهور چین در مورد ضعفهای کشورش در برابر ژاپن، جوهره و روح برنامهای بود که چینیها طی دو دهه گذشته اجرا کردند.