فرخ امهطلب
اگرچه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اواخر قرن بیستم، برای بسیاری از مردم جهان امید به رهایی از جنگ و نابودی و نابسامانی و رسیدن به صلح و سازش عمومی را زنده کرد؛ ولی گذر ایام نشان داد که سرنوشت بشر دستخوش عوارض نادانی و جاهطلبی و فزونخواهی و برتریجویی اوست و تا این ریشهها معالجه نشوند، فروپاشی دولتها و اتحادیهها و امپراتوریها، علیرغم تغییر دادن صورت مسئله در ماهیت آن و در وضعیت ملل – یعنی مجموعههای متفاوتی از انسانها – دگرگونی اساسی ایجاد نمیکند. در این میان، پیشبینی وضعیت آینده جهان براساس شواهد موجود یا حتی پیشگوئیهای مبتنی بر الهام یا حس ششم (حس برتر) یا متون دینی رونق خاصی گرفته است. زیرا تفسیر حوادث و پیشبینی اوضاع در قرن بیستم که جهان دوقطبی بود، کاری آسان و کلیشهای بود. اما با فروریختن آن نظام دوقطبی و تا پیدایش نظامی جدید – که ملل قدرتمند برای ارتقاء و تثبیت جایگاه خود در آن تکاپوی فراوانی میکنند – دوره گذار و انتقال است که بحرانهای متعددی در آن شکل میگیرد یا فعال میشود تا دولتهای نیرومند، بخصوص ایالات متحده آمریکا از آن بحرانها به نفع استراتژی خود بهره گیرند. در واقع هیچیک از دولتهای قوی امروزیخواهان حفظ وضع موجود نیستند و هریک میخواهد وضع موجود را به نفع خود به هم بزند. در چنین شرایطی ملاحظه عرصههای اصلی درگیری، میتواند از ابهام و سردرگمی بکاهد و به ما کمک نمایند تا آینده را پیشبینی کنیم. اگر کسی بتواند همه عوامل و مؤلفههای آیندهساز را بدرستی بشناسد، کمتر به بخت و شانس و تصادف خواهد اندیشید و خواهد توانست به نحول علمی پیشگویی (پیشبینی) کند.
در دهه آخر قرن بیستم به خوبی قابل درک بود که سه عامل مهم «آب»، «انرژی» و «ارتباطات» )هر چیزی که باعث ارتباط انسانها و جوامع و کشورها میشود، مانند تنگهها، کانالها، ایستگاهها و ترمینالهای جادهای، ریلی، هوایی، فضایی، رسانههای ارتباط جمعی، کابل نوری و اینترنت و غیره) مهمترین عوامل تأثیرگذار بر رفتار دولتهای بزرگ به ویژه ایالات متحده آمریکا در قرن بیست و یکم خواهد بود. اینک در میانه نخستین دهه قرن 21 میتوان تشخیص داد که در این قرن شاهد چند نزاع بزرگ و احتمالاً یک نزاع نهایی خواهیم بود:
1- منازعه فرهنگی: تز مارشال مکلوهان (دهکده جهانی) و فرانسیس فوکویاما (پایان تاریخ) و الوین تافلر (موج سوم، یعنی موج فردیت محض لیبرالی و وضعیتهای منحصر به فرد مبتنی بر اطلاعات و ابزار هوشمند) همگی روح واحدی دارند و آن سیطره محتوم فرهنگی غرب لیبرال دموکرات بر سایر جوامع و لزوم دگرگونی و همسازی همه فرهنگها با معیارهای آن فرهنگ است! یکی از مهمترین عرصههای منازعههای فرهنگی همین است که هر ملت و جامعه و قومی درصدد حفظ فرهنگ خویش – بخصوص اگر دینی باشد – هستند و میزان و چگونگی سازگاری آنها با فرهنگ دموکراسی لیبرال محل بحث است. ساموئل هانتینگتون کتاب «موج سوم دموکراسی» را در همین باب نوشته است. نکوهشهای همیشگی آمریکا توسط چین و روسیه و سایر ملل درباره معیارهای دوگانه دولت آمریکا – یعنی سردمدار یکسانسازی فرهنگی جهان براساس فرهنگ دموکراسی لیبرال – در زمینه حقوق بشر ناظر بر همین عرصه منازعه فرهنگی است.
عرصه دیگر منازعه فرهنگی – که مستقیماً متأثر از انقلاب اسلامی ایران است – نزاع میان طرفداران سکولاریسم – دنیویگری و الحاد و طرفداران دینی شدن مجدد نظامهای اجتماعی (سیاسی، اقتصادی، آموزشی و غیره) در سراسر جهان است. پرواضح است که سختگیری و سازشناپذیری اروپائیها و بخصوص فرانسویها – پیشگام حقوق دموکراتیک بشر و فردی شدن محض دین – درباره حجاب اسلامی در این الگو قابل تفسیر و درک است. در واقع آنها با استعمال پوششی خاص یا مخفی کردن موی زنان مشکلی ندارند، بلکه از دینی شدن مجدد و تدریجی نظام تعلیم و تربیت وحشت دارند؛ از ابراز وجود دین در نظام حقوقی یا نظام اقتصادی ناراحتند؛ از شکلگیری نظامهای سیاسی دینی (غیرسکولار) ملهم از انقلاب اسلامی ایران بیم دارند؛ و خلاصه اینکه از نابودی جریان عظیم جهانی دنیوی شدن (غیردینی شدن) که حاصل تلاش میلیونها انسان استعمارگر غربی است، و پیدایش جهانی پیشرفته با نظامات دینی نگرانند که تبعاً آنها (غربیها) در آن جهان حرف اول را نخواهند زد. این (منازعه دنیویگری با دینی شدن مجدد) مهمترین عرصه نزاع فرهنگی جهانی است که تازهترین نمود آن را در گردهمآیی جهانی سکولاریستها در فرانسه در آینده نزدیک خواهیم دید. اضافه میشود دامنه دینی شدن به علوم انسانی – و شاید حتی علوم دیگر – نیز کشیده خواهد شد.
2- منازعه اقتصادی:
در زمینه اقتصادی هم شاهد چند عرصه مهم درگیری بینالدولی یا بینالمللی هستیم و خواهیم بود: نخست درگیری اقتصادی میان شمال (کشورهای بزرگ صنعتی دارنده تکنولوژی و سرمایه و کنترل) و جنوب (انبوه کشورهای فقیر و بدهکار و تکمحصولی و تحت کنترل) است که کشورهای شمال با پیری تدریجی جمعیت و کاهش موالید و کشورهای جنوب با افزایش سریع جمعیت و نیاز مواجهند. پیداست که خلاقیت و نشاط و تحرک ویژگیهای جوانان است و جوامع جنوب فاقد لوازم آن خواهند شد. فرار مغزها و جذب نخبهها راهکار فعلی کشورهای شمال برای این معضل است. این کشورها در عین حال قوانین سختگیرانهای علیه مهاجرت انبوه غیر نخبه و غیر متخصص جنوب به شمال وضع کردهاند تا ثبات جمعیت و درآمد و رفاه و فرهنگ خویش را حفظ کنند. این سیاست هوشمندانه که شمال را سوژه و جنوب را ایژه آن معرفی میکند، تا آنجا قابل دوام است که کشورهای جنوب قابل کنترل (یا شرایط برایشان قابل تحمل و سازش) باشند. اما محققان غربی نگرانیشورش جنوبند که میتواند به صدور تروریسم یا انجام کودتاها و درگیری و رکود در مناطق حیاتی انرژی و مواد خام مورد نیاز کشورهای شمال منتهی شود. میتوان تلاش آمریکائیها و دیگران برای استقرار در نقاط مهم جهان و نیز تحولات سیاسی در برخی کشورهای جنوب را در چارچوب همین نگرانی تفسیر کرد که در آنصورت کوششی برای حفظ وضع موجود تلقی خواهد شد. مسأله شمال و جنوب در چند دهه اخیر مطرح بوده و هست.
عرصه دیگر منازعه اقتصادی، میان طرفداران «جهانیسازی» و «منطقهگرایان» پدید آمده است. در این عرصه جدید، بسیاری از جوامع صنعتی و پیشرفته هم مخالف جهانیشدن هستند. زیرا معتقدند که این جریان در نهایت فقط به سود بزرگترین سرمایهداران بخصوص شرکتهای بزرگ آمریکایی و هضم سرمایهداران و شرکتهای دیگر خواهد بود. در واقع این منازعه نه تنها بین شمال و جنوب (فقیر و غنی)، بلکه عمدتاً در خود شمال میان جوامع و کشورهای صنعتی پیشرفته و حتی در درون خود ایالات متحده آمریکا دیده میشود (تظاهرات مردمی در شهر سیاتل آمریکا و سرکوب آن نمونهای از این درگیری درونی است.) دراین عرصه دولتها عمدتاً خواهان جهانیسازی و مردم مخالف آنند و به همین جهت سرکوب میشوند.
عرصه سوم نزاع اقتصادی میان ایالات متحده آمریکا و سایر مصرفکنندگان نفت دیده میشود. آمریکا به عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت با همکاری انگلیسیها عراق را اشغال کرده و علاوه بر کنترل نفت آن، مناطق نفتی عربستان، کویت، قطر، امارات، آذربایجان و آسیای میانه را تحتنظر و کنترل دارد و جالب اینکه روز بروز قیمت نفت افزایش پیدا کرده و آمریکائیان هم برای کاهش آن اقدامی نمیکنند. به نظر میرسد آنها به این وسیله خواهان کاهش قدرت و نفوذ و افزایش مشکلات داخلی دولتهای مخالف سیادت آمریکا در نظم نوین و تکفطبی جهان هستند. در 1973 نیز به دلیل مقرون به صرفه نبودن قیمتهای آنروز نفت در مقابل هزینه استخراج و حمل و نقل آن برای آمریکائیها، آنها مؤید و حتی محرک افزایش قیمت نفت به حدود سه یا چهار برابر بودند. پس منازعه اقتصادی در این عرصه، میان ایالات متحده آمریکا و سایر کشورهای پیشرفته صنعتی و مصرفکنندگان نفت جریان دارد و بیشترین سود افزایش قیمت نفت عاید آنها میشود: هم از جهت رونق بخشهای اقتصادی و افزایش صادرات آمریکا به کشورهای تولیدکننده نفت و هم از جهت کنترل و تضعیف رقبا و درگیر کردن آنها با بحرانهای داخلی و کشاندن آنها به پذیرش جهانی تکقطبی تحت قیادت و سیادت آمریکا و دست برداشتن از منافع و مطامعی که در جهانی چندقطبی خواهند داشت. در عرصه دوم و سوم، استقرار آمریکا در نقاط مختلف در چارچوب تغییر مطلوب وضع موجود است نه حفظ آن. اما جز این سه مورد، عرصههای فرعیتری هم وجود دارند که با توجه به بسترهای اصلی اختلافات بینالمللی، نقش مهمی در جدائیها و ائتلافها و منازعات بزرگ آینده جهان خواهند داشت. از جمله: عرصه منازعات گمرکی و تجاری نظیر آنچه که اخیراً آمریکا درباره فولاد و اروپا در مورد میوه و محصولات کشاورزی پیش آوردند؛ و نیز عرصه پولی که مشخصا ارز واحد اروپایی (یورو) در برابر دلار آمریکا عرض اندام کرد و در کوتاه مدت پیشرفت چشمگیری داشت، ولی بعضی از حوادث مانند رد قانون اساسی اروپا در همهپرسی فرانسه و هلند آنرا تضعیف کرد (که البته بعید نیست آمریکا با توجه به نفوذ فوقالعادهاش در اروپا، در پس پرده با تحریکاتی موجب تضعیف وحدت اروپا و پول واحد آن شده باشد)؛ همچنین در عرصه تعارض منافع سرمایهداری آمریکایی با مصالح زیستمحیطی بشر، آمریکا الحاق به پیمان توکیو درباره گازهای گلخانهای را نپذیرفته است.
3- منازعه سیاسی و دیپلماتیک: وسیعترین و سرنوشتسازترین منازعات بینالمللی در این زمینه جریان دارد و خواهد داشت که به چند نمونه از آنها اشاره میکنم:
الف: تلاش آمریکا برای سلطه کامل بر سازمان ملل متحد و شورای امنیت و سایر سازمانهای بینالمللی با استفاده از ابزارهای مختلف مالی و نظامی و گروههای ذینفوذ در ساختار دیوانسالاری آن سازمانها و غیره، و متقابلاً تلاش کشورهایی چون هند و برزیل و آلمان و ژاپن و نیز گروههایی چون اتحادیه آفریقا و کشورهای اسلامی برای تغییر ساختار شورای امنیت و تکاپوی ایران در برخی سازمانهای بینالمللی و بخصوص سازمان ملل متحد برای کاهش اثرگذاری آمریکا و اسرائیل.
ب) یکجانبهگرایی آمریکا در آغاز جنگ دوم علیه عراق و استقرار در آن کشور با همراهی انگلستان علیرغم مخالفتهای جهانی بالاخص مخالفت فرانسه، آلمان، روسیه و چین و نیز مخالفت افکار عمومی جهان حتی در خود آمریکا و انگلستان
ج) وارد کردن فشار توسط آمریکا بر چین، روسیه و اروپا برای امتناع از همکاری با ایران در فعالیتهای صلحآمیز این کشور و نیز اعمال نفوذ در آژانس هستهای برای محکوم ساختن ایران و حتیالامکان ارجاع پروندهاش به شورای امنیت و تمهید شرایطی که به تحریم جهانی ایران بیانجامد. متقابلاً شرایط اقتصادی و سیاسی جهان از طرفی و اهمیت ایران برای اروپا و روسیه در مقابله با یکجانبهگرایی آمریکا و نفوذ روزافزون آن کشور و نیز بخاطر منابع نفتی و بازار بزرگ ایران باعث شد تا تلاشهای آمریکا ناکام بماند و پیشرفت تکنولوژی هستهای ایران ادامه پیدا کند.
د) طرحهایی که اروپائیها برای کشوری متحد و نیرومند به مثابه رقیب اصلی ایالات متحده اروپا دارند، مانند: تصویب قانون اساسی اروپا؛ به جریان انداختن پول واحد اروپایی؛ اقدام برای به دست گرفتن ابتکار عمل یا ورود و مشارکت در حوزههای خاص دیپلماسی آمریکا مانند مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل و مناسبات آنها و نیز مذاکرات هستهای با ایران؛ تشکیل نیروی نظامی اروپا که به تدریج میتواند با ناتو همپوشی کند و علیرغم پرهیز روسیه از پیوستن به ناتو، آن کشور را نیز به عضویت درآورد و بتدریج زمینه زوال ناتو و حذف حضور نظامی آمریکا در اروپا را فراهم کند و احتمالاً به همین جهت مورد مخالفت شدید آمریکا قرار دارد. متقابلاً کشور انگلستان هم میکوشد از ریاست دوره بر اروپا برای تسلیم اروپا در برابر سیادت و رهبری آمریکا استفاده کند. تونی بلر اخیراً تاکید کرد که اروپا باید واقعیت را بپذیرد!!
ه) لغو تحریم نظامی چین توسط اروپا علیرغم مخالفت آمریکا.
و) امتناع اروپائیها از پذیرش ترکیه – متحد استراتژیک آمریکا – در اتحادیه اروپا.ز) امضای اسناد بسیار مهم اتحاد و همکاری اخیر بین چین و روسیه بخصوص در زمینه نظامی و امنیتی و موضعگیری صریح علیه آمریکا و اعلام رسمی این که آن اتحاد و همکاریها در مقابل استراتژی یکجانبهگرایی و اقدامات خودسرانه ایالات متحده آمریکا پدید آمده است. این اقدام بمنزله آغاز جنگ سرد قرن بیستویکم تلقی شده است. تلاشهای آمریکا برای استفاده نظامی از فضا و نگرانی حاصل از آن در پیدایش این اتحاد نقش مهمی دارد.
ح) موضعگیری شدیداللحن گروه شانگهای که روسیه و چین هم عضو آنند و پذیرش ایران و پاکستان (دو کشور مهم اسلامی دارنده فنآوری پیشرفته هستهای) به عنوان اعضای ناظر در این گروه.
ط) بحران در روابط اسپانیا و انگلستان بر سر سواحل مجاور تنگه جبلالطارق که چسبیده به اسپانیا ولی تحت اشغال انگلستان است.
ی) بحران بین چین و تایوان (تحت حمایت آمریکا) بر سر استقلال تایوان و نیز بین چین و ژاپن (تحت حمایت آمریکا) بر سر جزایر نفتی دریای ژاپن و نیز مسائل تاریخی امپریالیسم ژاپنی و همچنین بین کره شمالی و اتحادیه آمریکا – کره جنوبی.
یا) بحرانهای آمریکای لاتین که در جهت حذف نفوذ آمریکا در این منطقه توسط مردم و برخی سیاستمداران مستقل صورت میگیرد.
یب) تلاش آمریکا و اسرائیل برای اثرگذاری در نظام سیاسی لبنان،سوریه و ایران که با ترور رفیق حریری و خروج نظامی سوریه از لبنان آشکار شد، ولی تحرکات حزبالله لبنان آنرا ناکام گذارد و در ایران هم با روشن شدن نتیجه انتخابات نهم ریاست جمهوری و تغییرات وسیع احتمالی آینده تحرکات، طرحهای آمریکا در منطقه – در چارچوب خاورمیانه بزرگ که لزوماً در جهت کاهش نفوذ اسلام سیاسی و نهادینهسازی جدایی دین و سیاست از هم و نیز کاهش نفوذ سایر قدرتهای بزرگ صورت میگیرد – را با موانع بزرگی روبرو کرده و خواهد کرد.
4- منازعه آینده جهانی (منازعه نظامی): به نظر میرسد به تدریج منازعات جهانی در زمینهها و عرصههای مختلف انرژی لازم برای درگیریهای بزرگ نظامی را فراهم کند و نظامهای دموکراتیک اروپایی و آسیایی و آمریکایی منطقاً به این نتیجه برسند که حفظ یا تغییر مطلوب وضعیتهای موجود فقط از طریق نظامی امکانپذیر است و جنگ را به عنوان ابزاری خردمندانه برای اهداف استراتژیک خود برگزینند. در آن صورت احتمالاً منازعاتی از این قبیل رخ خواهد داد:
الف) حمله اسپانیا به دو طرف تنگه جلبالطارق و تصرف آن به عنوان یکی از هفت آبراهه مهم جهان.
ب) حمله یونان تحت حمایت اروپا به تنگههای بسفر و داردانل و اشغال دوسوی آن به انضمام بخش اروپایی ترکیه.
این دو اقدام نظامی علیرغم اینکه علیه متحدان آمریکا صورت خواهد گرفت، چون یک یا دو طرف سه تنگه مهم مذکور در اختیار کشورهای اسلامی است، میتواند با تأیید و حتی تحریک متحد استراتژیک آمریکا یعنی رژیم غاصب و جعلی اسرائیل صورت گیرد.
ج) حمله چین به تایوان و درگیری میان اتحادیه روسیه و چین و کرهشمالی از یک طرف و اتحادیه آمریکا و کانادا و ژاپن (احتمالاً) و کرهجنوبی و تایوان از طرف دیگر در حوزه اقیانوس آرام شمالی.
د) درگیری میان اتحادیه اروپا به رهبری روسیه و فرانسه و آلمان و اسپانیا و اتحادیه آمریکا و کانادا و انگلستان در حوزه اقیانوس اطلس شمالی.
ه) حمله به ایران از چهار جانب یعنی از سمت ترکیه (شمال غربی) و افغانستان و آسیای میانه (شمال شرقی) و عراق (جنوب غربی) و تنگه هرمز (جنوب) برای قطع راههای مختلف ارتباطی بین ایران و روسیه، چین، اروپا و شبه قاره هند و سایر نقاط و نیر تصرف حوزههای نفتی و مراکز صنعتی مهم ایران و در نتیجه ایجاد فشار برای سقوط حکومت ایران.
و) اقدام نظامی آمریکا علیه چین و روسیه از طریق افغانستان و آسیای میانه و مغولستان و نیز تحریک هند به درگیری با آن.
ز) اقدام نظامی آمریکا علیه روسیه و اروپا از طریق قفقاز و شبهجزیره بالکان.
ح) اقدام نظامی مستقیم یا غیرمستقیم اسرائیل برای تصرف کانال سوئز و تنگه بابالمندب (علیه مصر و یمن و عربستان).
ط) اقدام نظامی هند علیه پاکستان.
ی) اقدام نظامی علیه تنگه مالاکا و مناطق نفتی اندونزی و برونئی توسط آمریکا و همپیمانان محلی آن مانند تیمور شرقی و شورشیان آچه و غیره.
یا) تلاش برای کودتا در سوریه و انحراف جهتگیری خصومت نظامی آن از اسرائیل به عراق و ایران و لبنان.
نتیجه: معمولاً نهاییترین راهحلی که بشر (چه با نظامهای بسته قدیمی و جدید و چه با نظامهای دموکراتیک) برای حل بحرانها یا نیل به اهدافش برگزیده است، جنگ بوده و هست. جمهوری اسلامی ایران باید از فرصتی که در چند سال آینده تحت حکومت اصولگرایان معتقد به عمران و آبادی و عدالت و اصلاح در هر سه قوه بدست آورده و احتمالاً در داخل دوره آرامشی را تجربه خواهد کرد، استفاده و بنیادهای لازم برای شرایط حاصل از آن جنگهای احتمالی را فراهم کند، چه برای دفاع و چه برای مقاومت و ادامه حیات در عرصههای مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و غیره. به گمان اینجانب در حال حاضر بهترین مناطق برای سرمایهگذاری و آبادسازی و فراهساختن زیرساختهای مختلف قابل دفاع در ایران، مناطق داخلی آن در حد فاصل تهران و کرمان در نوولدی از شرق تا غرب است. همچنین شناسایی نقاط ضعف و ضربهپذیر آمریکائیها در اطراف ایران و آمادهسازی امکانات برای اقدام علیه آنها از پشت سرشان و استفاده از آن نقاط ضعف از هم اکنون بسیار حائز اهمیت است. نکته دیگر این که ایران همواره باید فاصلهای را با چین و روسیه و اروپا حفظ کند تا همپیمان آنها در نبردهای آینده جهانی تلقی نشود و بتواند بیطرفی و حقانیت خود را اثباتشده نگه دارد. یقیناً دست توانمند حق تعالی و عنایت حضرت ولیعصر ارواحنا فداه و سلامالله علیه موجودیت و عزت ایران اسلامی را حفظ خواهد نمود، به شر اینکه ایرانیان هم مسلمان و متحد باشند. ترویج فرهنگ اسلامی و تقویت همدلی و اتحاد بین مسئولان باهم و بین آنها و مردم و بین خود مردم وظیفه بسیار مهمی بر دوش دولت آینده خواهد بود.