در پی شکست تلاشهای ملیگرایان و هواداران نظام مشروطه و اندیشههای چپ در جریان کودتای 28 مرداد و نیز متاثر از فضای سیاسی و فرهنگی کشور که شتابان به سوی نوسازی اقتصادی ـ اجتماعی میتاخت، حرکت قدرتمند جدیدی موسوم به روشنفکری دینی به صورت یک جریان مسلط فکری پدیدار گشت که البته سابقهای دیرینه داشت. اصلاح فکر دینی با سیدجمال آغاز شد، اما به دلیل ضعف پشتوانه و بلوغ سیاسی در برخورد با مدرنیته غرب و اندیشه تجدد منزوی گردید.
لیکن پس از فراز و نشیبهای فراوان در سالهای پس از مشروطه، بویژه دوره رضاشاه و پس از شهریور 1320، با تجهیز خود به اندیشه و زبان تازه توانست برای ورود به صحنه مبارزات سیاسی و مباحثات فکری آماده شده و با دگرگون ساختن گفتمان سنتی تا سر حد یک جنبش فعال سیاسی و اعتراضآمیز و یک نهضت پویا و پرتوان فکری خود را نشان دهد. همکاریهای نزدیک کاشانی و مصدق در سالهای نهضت ملی و نیز تلاش روشنفکران دینی آشنا به غرب نظیر مهندس بازرگان و بزرگان دینی نظیر آیتالله طالقانی در سالهای پس از کودتا این گفتمان را متحول ساخت.
وجود شخصیتی چون دکتر شریعتی به عنوان برجستهترین روشنفکر دینی روزگار خویش، ایدئولوژی اسلام سیاسی را در میان انبوه مخاطبانش عمق و گسترش وسیعی داد و با آمیختن تشیع با نظریات انقلابی مردن و ادنیشههای چپ این گفتمان را هر چه بیشتر تندرو و سازشناپذیر ساخت. تلاشهای بزرگوارانی چون استاد مطهری بر وسعت و شعاع آن در ابعاد گوناگون افزود. از نظر سیاسی شروع نهضت امام خمینی(س) و مبارزات بیبدیلش در آغاز دهه 1340 و قیام 15 خرداد، اسلام سیاسی را در سطحی گسترده رویارویی رژیم قرار داد.
تلاشهای فکری و سیاسی امام(س) به عنوان رهبر نهضت با توجه به گستره وسیع هواداران اسلام انقلابی در روشنفکری دینی، سرانجام در میان مجموعه مخالفان سیاسی رژیم، جایگاه استوار و خدشهناپذیر آن را تثبیت کرد و به عنوان خمیر مایه فکری انقلاب توانست همه جریانهای موجود را با خود همراه ساخته یا به حاشیه براند. این ایدئولوژی پرتوان و تازه نفس مذهبی که از پشتوانه سیاسی و تاریخی قدرتمندی برخوردار بود، همه نحلههای متنوع دینی سیاسی و فکری را تحت رهبری امام خمینی(س) گرد آورد و انقلاب شکوهمند اسلامی سال 1357 را رقم زد.
این نهضت به جرقهای نیاز داشت که در 17 دی 1356 افروخته شد و انقلاب را در شکل تازهای که عبارت از رویارویی آشکار و مستقیم با رژیم بود به حرکت درآورد و فضای نسبتا مساعد سیاسی سالهای پس از 1355 نهضت را سرعت و شتاب بیشتری بخشید. طبیعتا واکنش دولت مطلقه، سرکوب خونین و قهرآمیز همه خیزشهای انقلابی در تمام شهرها و آبادیهای ایران بود که بلافاصله پس از قم در تبریز و یزد و نقاط دیگر سربرآورده بود. پیامد این خشونت سیاسی و شدت عمل رژیم، توقف و رکود نسبی خیزشها و ایجاد یک آرامش موقت و مقطعی بود که چندان دوام نیاورد.
زمینههای شکلگیری رویداد 17 شهریور
در پی سیاست سرکوب خونین رژیم در اواخر بهار تا اواسط تابستان 1357 ه.ش. از شدت و گستره اعتراضات و فعالیتهای مخالفان تا حد زیادی کاسته شد و در تیرماه همان سال، اوضاع کشور کاملا رو به آرامش نهاد. ناظران خارجی، مفسران سیاسی و کارشناسان رژیم به این جمعبندی دست یافتند که شاه پس از یک رشته درگیری با شورشیان و سرکوب مخالفان از دیماه 1356 تا خرداد 1357، اکنون ابتکار عمل را به دست گرفته و کاملا بر اوضاع مسلط گشته است و هیچ خطر جدی رژیم را تهدید نمیکند.
شاه نیز در پایان این دوره، در یک مصاحبه تصریح کرد که: هیچ قدرتی توان کنار نهادن مرا نخواهد داشت چرا که 700 هزار تن نیروی مسلح از من پشتیبانی میکنند، همه کارگران و اکثریت مردم پشت سرم هستند و من قدرتمندم. او از فرصت و فضای موجود بهره جست و سراسر تیرماه را به استراحت و خوشگذرانی در سواحل خزر پرداخت. اما آنچه رویای شیرین رژیم و کارگزاران آن را برآشفت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بود که از اواسط مرداد آغاز میشد. با آغاز رمضان قیام ملت چهرهای تازه یافت و عمق و وسعت بیشتری گرفت.
بیتردید ماه رمضان فرصتی فراهم آورد تا نیروها و چرخهای پرتوان انقلاب پس از یک دوره کوتاه رکود و توقف، بار دیگر به حرکت درآید و چنان شتاب بگیرد که رژیم و متحدان آن را سخت غافلگیر کند تا دریابند که سکون و ثبات ماههای قبل از رمضان آرامش پیش از توفان و مقدمه یک خیزش همگانی و فراگیر بوده است. درست از همین زاویه رویداد 17 شهریور به عنوان نتایج مستقیم تحولات نهضت در ماه رمضان 1357 قابل تفسیر است. امام که از نجف هدایت مبارزات را در دست داشت، فعالیتهای خود را به گونهای مضاعف توسعه بخشید.
علاوه بر سخنرانیهای متعدد که به صورت نوار در سراسر کشور توزیع میشد، کوشید تا حلقههای پیوند و ارتباط با مراکز مذهبی و هواداران پرشور خویش را در داخل و خارج از کشور گسترش دهد؛ زیرا نیروهای مخالف رژیم اعم از مذهبی و غیر مذهبی اکنون در حال سازمان یافتن بودند. روشنفکران با نوشتن و تکثیر اعلامیههای گوناگون فعالیتهای پنهانی گستردهای در میان مردم آغاز کردند.
امام در آستانه ماه مبارک رمضان در پیامی هشت مادهای که به تعبیر برخی، «نخستین منشور انقلاب» لقب گرفته است، وظایف مبارزان بویژه سخنرانان مذهبی را گوشزد نمود و تاکید کرد که این نهضت اسلامی با آزادیهای استکباری انحراف نخواهد یافت و لذا روحانیون میباید در افشای جنایات رژیم در این ماه در مساجد و مجامع اسلامی مبارزات مردمی را وسعت بخشیده و به خانوادههای شهدا و زندانیان رسیدگی کنند. با فرا رسیدن ماه رمضان جنبه مذهبی انقلاب ایران نمود بیشتری یافت.
در پی فضای نسبتا باز سیاسی سالهای 56 - 57 و برخلاف سنت دیرینه خاندان پهلوی، بویژه در سال 57 تا حد زیادی از ممنوعیت برگزاری مراسم سیاسی و مذهبی کاسته شده بود و به اعتراف برخی از فعالان مذهبی، واعظان و سخنرانان دینی، آزادانهتر از سالهای قبل میتوانستند در منبرها و مجالس سخن بگویند و ممنوعیت منبر را کنار بگذارند و به تشریح وضعیت مبارزه پرداخته، مجالس مذهبی را به صحنههای اعتراضآمیز سیاسی تبدیل کنند.
در عمل نیز چنین شد. بسیاری از مردم و حتی برخی مقامات سیاسی و نظامی خود فعالانه در این مراسم مشارکت میجستند. در پایان مراسم انبوه جمعیت حاضر در مسجد به راهپیمایی و تظاهرات خیابانی دست میزدند و در محلهای ویژه به یکدیگر میپیوستند و از این رهگذر صحنهای پر شکوه و خیرهکننده ایجاد میشد. این مسایل سرانجام اسباب نگرانی دولت را فراهم ساخت. فرماندهان نظامی کشور در چند جلسه شورای امنیت ملی، در مورد بررسی موضوع فوق به گفتگو نشستند.
در یکی از این مذاکرات سپهبد بدرهای فرمانده گارد شاهنشاهی گفت: در کلیه مساجد و منابر صحبت از تغییر رژیم سلطنتی، تحریک مردم برای انقلاب و صحبت از حکومت اسلامی است. سپهبد مقدم، رییس ساواک، این ماجرا را یک جنگ روانی خواند و گفت: همبستگی شدیدی بین آخوندها وجود دارد و در پناه پوشش دین، آنها در جهت مقاصد شوم بهرهبرداری مینمایند.
ناآرامیهای اصفهان در این ماه، رژیم را واداشت تا برای حفاظت از جان صدها کارشناس آمریکایی و انگلیسی که در تاسیسات آن شهر فعالیت میکردند، در اصفهان و نجفآباد حکومت نظامی اعلام کند تا مبادا حوادث قم و تبریز تکرار شود. علاوه بر رویدادهای اصفهان، آتشسوزی سینما رکس آبادان که طی آن نزدیک به 370 تن به شهادت رسیدند، تنور مبارزات را بیش از پیش برافروخت. با توجه به این حقیقت که آبادان پیشرفتهترین تجهیزات آتشنشانی را در اختیار داشت رژیم به عنوان مقصر اصلی و عمدی این فاجعه در همه محافل سیاسی و مذهبی مورد انتقاد و خشم مخالفان قرار گرفت و آنان آشکارا خواهان سرنگونی حکومت شدند.
راهپیماییهای گسترده از یک سو و اعلامیههای متعدد در محکومیت این رخداد انتشار یافت و امام نیز این حادثه را به کسانی نسبت داد که سالها به انجام چنین فجایعی عادت کردهاند.(7) به هر صورت این فاجعه به صورت یک شعار در مبارزات مردمی تکرار شد و همه تلاشهای دولت برای توجیه ماجرا و نسبت دادن آن به «عناصر متعصب که سینما را محل فساد میدانند»(8) به منظور تبرئه رژیم راه به جایی نبرد و هرچه بیشتر، نتیجه معکوس بخشید و سقوط دولت آموزگار را قطعی کرد.
چرا که اندکی بعد، در پی آغاز مراسم ضربت خوردن و شهادت امام علی(ع) بویژه در روز 21 رمضان، 5 شهریور 1357، تظاهرات گستردهای در سراسر کشور برپا گردید و دولت آموزگار را به زانو درآورد.
نخستوزیری شریف امامی و بروز واقعه 17 شهریور
افزایش نارضایتیهای مردمی، گسترش بحران و تنش داخلی که بیوقفه از آغاز ماه رمضان در سراسر کشور خود را نمایاند و پس از آتشسوزی سینما آبادان شدت یافته بود، بار دیگر شاه و نخبگان رژیم را هراسان ساخت و به بازنگری در سیاستهای موجود وادار کرد، تا با سازوکاری جدید آرامش را به کشور بازگردانند. زیرا مخالفتها با رژیم، اکنون از حد اعتراضات موردی در گذشته و خواستار سرنگونی نظام شاهنشاهی شده بودند. لذا شاه و مشاوران نزدیکش تصمیم گرفتند تا با استعفای آموزگار با یک رشته اقدامات و اصلاحات دموکراتیک، پشتیبانی ملی را، که اینک تصور میشد در حال از دست رفتن است، برای رژیم فراهم آورند.
از همین رو، نخستوزیر جدید، جعفر شریف امامی، با شعار «دولت آشتی ملی» در 5 شهریور 1357 بر کرسی صدارت تکیه زد. بسیاری از شخصیتها و محافل نزدیک به شاه انتخاب شریف امامی را به نخستوزیری بهترین گزینش ممکن ارزیابی کردند. سوابق و تجارب طولانی او از نگاه آنان وی را به صورت چهرهای کاملا ورزیده و مسلط جلوه میداد که انتسابش به خانواده روحانیون و نیز سلامتی جسمی و فکری و طبع آرام او در چنین شرایط بحرانی و حساس برای حکومت نویدبخش مینمود. او سالها از مشاوران نزدیک شاه محسوب میشد و با بسیاری از روحانیون میانهرو روابط دوستانه داشت.
اما از نگاه مردم شخصیتی که 13 سال در راس مجلس سنا، بنیاد پهلوی و دهها مؤسسه بازرگانی به شاه خدمت کرده بود از کسانی چون هویدا، اقبال و علم چیزی کم نداشت و همه جا در فساد و دیکتاتوری رژیم نقشی انکارناپذیر داشت. با این همه نباید از یاد برد، نسلی که اکنون به مخالفت برخاسته بود و شاه میکوشی با استعفای آموزگار به آنان امتیاز بدهد چندان به پیشینه شریف امامی نمیاندیشید، زیرا بنیاد و اساس رژیم را به چالش گرفته بود.
شریف امامی به اصرار محمدرضا پهلوی و با این شرط که شاه در امور کشور دخالت موثری نکند، کابینه خویش را تشکیل داد و بلافاصله سیاستها و برنامههایی ضربتی برای آرام نمودن مخالفان در پیش گرفت. قمارخانهها و بسیاری از اماکن فساد را که همواره مورد تعرض انقلابیون قرار میگرفت، تعطیل کرد. حقوق کارمندان را بدون توجه به بحران اقتصادی کشور افزایش داد. تاریخ و تقویم بر ساخته شاهنشاهی را ـ به رغم انکه خود اندکی قبل نطقی در تمجید آن ایراد کرده بود ـ منسوخ نمود.
برخی از مقامهای بالای سیاسی، از جمله منسوبین به فرقه بهاییت را بر کنار ساخت، صدها زندانی سیاسی را آزاد و وزارت مشاور در امور زنان را از کابینه حذف کرد و اعلام کرد که انتخابات آزاد بزودی برگزار خواهد شد و قول داد آزادیهای بیان و قلم و اجتماعات و تاسیس احزاب سیاسی مستقل اعمال خواهد گردید، با مخالفان مذاکره خواهد شد، امور مذهبی و اوقاف مورد توجه ویژه دولت قرار میگیرد و مقرراتی برای برخورد با فساد مالی خانواده سلطنتی وضع خواهد گشت و... .
اما شاه در این اوضاع آشفته پیوسته با سفیران آمریکا و انگلیس برای تصمیمگیریهای مقتضی مشورت میکرد. سفیران یاد شده که پس از تعطیلات تابستانی به تازگی از کشورشان بازگشته بودند و اوضاع را دگرگون مییافتند، بیشتر به استماع سخنان طولانی شاه که از سستی و ناامیدی و تردید حکایت میکرد، اکتفا نموده کماکان در انجام تعهدات و پشتیبانی دولتهای متبوع خویش به شاه تاکید میورزیدند. شریف امامی و شاه که اینک به انتظار ثمرات سیاستها و شعارهای جدید خود نشسته بودند، به زودی خود را در گرداب حوادثی غوطهور دیدند که بتدریج در حال برچیدن بساط سلطنت بود.
مخالفتهای مسالمتآمیز که از 21 رمضان به بعد، به شکل فزاینده سراسر کشور را در برگرفته بود. با شعارها و برنامههای شریف امامی شتاب بیشتری گرفت، که مهمترین آنها راهپیمایی روز عید فطر در تمام نقاط ایران بود. در تهران نماز عید فطر به امامت دکتر مفتح در تپههای قیطریه و با حضور دهها هزار تن برگزار شد. انبوه نمازگزاران پس از پایان مراسم نماز به همراه مردمی که همواره در طول مسیر به آنها میپیوستند، راهپیمایی بزرگی ترتیب دادند که تا آن روز سابقه نداشت.
آرامش، نظم و سازماندهی تظاهرات که بیهیچ برخورد قهرآمیز به پایان رسید، شگفتی ناظران داخلی و خارجی را برانگیخت. تظاهرکنندگان با اهدای گل و بوسه به سربازان و با سر دادن شعارهایی چون «برادر ارتشی چرا برادرکشی؟» همراه شد و نیروهای انتظامی را به انفعال واداشت. سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران مینویسد: نظم و سازمان این راهپیمایی در عین حال که موجب تحیر و شگفتی ما شد، این واقعیت را هم آشکار ساخت که ما تشکیلات و فعالیت مخالفان را دست کم گرفتهایم و از منابع اطلاعاتی لازم در میان گروههای مخالف بویژه روحانیون و بازاریان برخوردار نیستیم.
به هر تقدیر تظاهرکنندگان به هنگام عبور از مسیرهای از پیش تعیین شده نام تعدادی از خیابانها از جمله کورش کبیر را به دکتر شریعتی، پهلوی را به مصدق، شاهرضا را به انقلاب اسلامی تغییر دادند و خواستار الغای سلطنت و ایجاد جمهوری اسلامی گردیدند. سه روز بعد در 16 شهریور، بزرگترین راهپیمایی کشور شکل گرفت که گفته میشد در تهران نزدیک به یک میلیون تن فعالانه در آن شرکت جستهاند. در این تظاهرات، مانند راهپیمایی روز عید فطر، زنان مشارکت گستردهای داشتند و درهمین روزها شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که عصاره خواستهای ملت بود، سر داده شد.
این رویدادها زنگ خطر سقوط زودهنگام دولت را به صدا درآورد. رژیم کوشید تا این آرمان را در نطفه خفه کند. چه تظاهرکنندگان اکنون پا از حد فراتر نهاده و از نظام مطلوب سخن میگفتند. اتحاد در میان جناحهای مبارز و مخالف رژیم و فروریختن مرزها و فاصلهها در یک تظاهرات یک میلیونی، پی بردن به تاثیر شگرف مذهب و توان بالقوه نیروهای مذهبی و نیز دانشآموختگان مکتب شریعتی، اسلام را به عنوان ملات اصلی انقلاب درآورد و باعث ایجاد خیزشی عظیم تحت زعامت اسلامشناس آگاه و انقلابگر بزرگ زمان امام خمینی(س) شد.
درست از همین زمان ما شاهد تحلیلها و تفسیرهای متفاوتی از رسانههای غربی هستیم و آن پی بردن به ماهیت اسلامی نهضت و پرهیز از دلمشغولیهای بیش از حد به گروههای چپ و راست در داخل و خارج از کشور بود. به دلیل گستردگی و عظمت تظاهرات 16 شهریور، ارتش به رغم حضور در خیابانها نمیتوانست به خشونت یا خونریزی متوسل شود. تظاهرکنندگان که در پایان مراسم در میدان آزادی گرد آمدند، نام این میدان را از «شهیاد» به آزادی تغییر دادند.
دکتر بهشتی در پایان سخنرانی خود اعلام داشت که جامعه روحانیت فردا برنامنه نخواهد داشت. اما از آنجا که صدای او به دلیل فقدان امکانات به همه حاضران نمیرسید. بخش مهمی از تظاهرکنندگان وعده کردند که فردای آن روز یعنی 17 شهریور به عنوان مبدا تظاهرات در میدان ژاله تجمع نمایند. در برابر این دو نگرش متفاوت سرانجام مشی بیوقفه مبارزه، که بیتردید امام خمینی(س) نیز از آن جانبداری میکرد، غالب آمد زیرا هرگونه عقبنشینی به دولت فرصت میداد تا مواضع از دست رفته را دوباره تسخیر کند و موانع بیشماری در راه پیروزی نهضت پدید آورد.
به هر تقدیر شاه و سران رژیم که از روند تحولات کشور سخت وحشتزده و بیمناک به نظر میرسیدند، برای مقابله با بحران و ناآرامیهای رو به گسترش بلافاصله در پایان روز 16 شهریور موضوع را در دستور کار شورای امنیت ملی قرار دادند. برهمین اساس، به دستور شاه و به دعوت نخستوزیر، نشست اضطراری شورای امنیت ملی با حضور فرماندهان بلندپایه نظامی و امنیتی و اعضای دائمی از ساعت 8 بعد از ظهر 16 شهریور آغاز و تا پاسی از شب ادامه یافت.
در آغاز جلسه پس از نطق کوتاه مهندس شریف امامی، نخستوزیر، رییس ساواک گفت: راهپیمایی و ناآرامیهای تهران پس از عید فطر همچنان ادامه یافته است و مطابق گزارشها و اطلاعات واصله قرار است فردا جمعه 17 شهریور آشوب و اغتشاش گسترده، کشور را فرا گیرد. لذا برای جلوگیری از آن لازم است در پایتخت حکومت نظامی اعلام شود. موضوع به اطلاع شاهنشاه رسیده و ایشان دستور دادهاند که موضوع در شورای امنیت ملی بررسی شود.
پس از بیان دستور جلسه هر یک از حاضران تحلیل و دیدگاه خود را در مورد رویدادهای اخیر کشور و راهکارها و شیوههای رویارویی با آنها ارایه دادند. نکته جالب این است که اغلب آنها حوادث جاری کشور را به اعمال نفوذها و سوءاستفادههای کمونیستها نسبت میدادند. در این نشست سرانجام تصمیم گرفتند در تهران و چند شهر بزرگ از صبح 17 شهریور به مدت نامعلومی حکومت نظامی اعلام کرده و به اجرا گذارند. پس از مخابره تصمیمات جلسه شورای امنیت ملی به شاه، وی دستور داد چگونگی اجرای آن بلافاصله در جلسه فوری هیات دولت در همان شب بررسی شود.
در نتیجه نشست فوقالعاده هیات دولت در ادامه جلسه شورای امنیت ملی ساعت 22:30 دقیقه شب با حضور وزرا و نیز ارتشبد ازهاری، رییس ستاد بزرگ ارتشتاران، و سپهبد ناصر مقدم، رییس ساواک، برگزار شد. پس از ساعتها گفتگو و مذاکره مقرر گردید که از روز 17 شهریور در تهران و یازده شهر کشور یعنی قم، تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، جهرم، کازرون، قزوین، کرج، اهواز و آبادان حکومت نظامی اعلام و بلافاصله به اجرا گذاشته شود. پس از تصویب این موضوع برخی از وزرا اظهار داشتند دست کم 24 ساعت به مردم مهلت داده شود تا از جریان حکومت نظامی و تصمیم دولت اطلاع حاصل کنند.
اما این نظریه با شدت از سوی سران نظامی و امنیتی رد شد. استدلال آنها این بود که رادیو تا صبح خبر مزبور را اعلام خواهد کرد، به علاوه مسبین و محرکین میبایست هرچه زودتر شناسایی و مجازات گردند تا از آشوب آنها جلوگیری شود. سرانجام روز حادثه فرا رسید. جمعیت معترض که از نخستین ساعات صبح دسته دسته در میدان ژاله گرد آمده بودند، از اعلام ناگهانی حکومت نظامی اطلاع نداشتند. زیرا رسانههای رژیم بویژه رادیو، تنها ساعت 6 صبح این خبر را پخش کرده بودند.
هنگامی که تلاش کماندوهای رژیم برای پراکندن جمعیت اجتماعکننده و جلوگیری از راهیابی جمعیت بیشتر، به میدان ناکام ماند، خشونت آغاز گردید و مردم بیدفاع به رگبار بسته شدند. با شروع درگیری انواع سلاحهای آتشین به خدمت گرفته شد. تانکها، مسلسلها و هلیکوپترها از زمین و هوا جنگ خونینی علیه قیامکنندگان به راه انداختند. در پی آن صحنهای به پا شد که به میدان اعدام شباهت داشت. سربازان مسلح، میدان شهدا را از چهار طرف محاصره کرده و با استقرار در پشت بامها از هر جهت مردم را با صفیر گلولهها بدرقه میکردند.
گوزیچکین، سفیر وقت شوروی، در خاطراتش مینویسد: هدف دولت به هیچوجه متفرق ساختن تظاهرکنندگان نبود، بلکه میکوشید همه کسانی را که در تظاهرات شرکت داشتند یکجا از میان بردارد. به هر حال جمع کثیری از حاضران در صحنه به شهادت رسیدند، آمار شهدا و مجروحین این حادثه هیچگاه به طور دقیق شناسایی و مشخص نشد؛ زیرا اجساد کشتهشدگان توسط کامیونهای ارتش به نقاط نامعلومی حمل و در گورستانهای دسته جمعی دفن شدند. منابع رسمی تعداد قربانیان را 87 تن و زخمیشدگان را 205 نفر اعلام کردند.
اما جبهه مخالف آن را به هیچ عنوان ارقام واقعی ندانست و تعداد شهدا را بین 3 تا 5 هزار تن برآورد نمود. دکتر علی امینی طی مصاحبهای آمار کشتهشدگان را بیشتر از دو هزار نفر اعلام کرد که این موضوع سروصدای زیادی در محافل وابسته به رژیم از جمله در مجلس برپا ساخت. اما براساس آخرین آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی تاکنون آمار شهدای 17 شهریور تهران حدود 88 تن و آمار شهدای سراسر کشور در این روز 123 تن ثبت شده است.(بانک اطلاعات شاهد)
ابعاد فاجعه چندان گسترده بود که این شایعه در سطح وسیع انتشار یافت که کماندوهای اسراییلی و آمریکایی طی توافق پنهانی با رژیم و در لباس سربازان ایرانی این صحنه خونبار را آفریدهاند. نه در آن زمان و نه پس از آن مدرکی دال بر صحت این خبر دریافت نشد، ولی حقیقت این بود که مردم انتظار چنین کشتار گستردهای را از سوی رژیم و سربازان مسلمان نداشتند. به علاوه مقررات حکومت نظامی به سربازان اجازه تیراندازی نمیداد و در صورت مقاومت مخالفان، تنها میبایست به بازداشت آنها اکتفا میکردند. این نقض آشکار قانون بود که دیگر رژیم نمیتوانست نغمه قانونگرایی را ساز کند.
اگر از اخبار مربوط به تعداد قربانیان صرف نظر کنیم، صورت مساله تغییری نخواهد کرد. زیرا اصل حادثه برای هر دو سوی ماجرا نگرانکننده و تکاندهنده بود. مخالفان از شدت عمل حکومت نظامی غافلگیر شدند. در همان حال هم شاه و هم انقلابیون از کثرت تعداد کشتهشدگان شگفتزده و متحیر شدند. میدان ژاله از این پس میدان شهدا نام گرفت. سربازان محاصرهکننده تا صبح روز بعد به محاصره ادامه دادند. تا نیمههای شب همچنان صدای گلوله به گوش میرسید. در همان فاصله اتومبیلهای آتشنشانی با فشار آب لکههای خون و آثار قتلعام را پاک کردند.