حزب، سازمانی اختیاری متشکل از افرادی است که جهت کسب قدرت سیاسی در جامعه فعالیت میکند. خصلت سازمانی حزب، این امکان را فراهم میکند که فعالان حزبی، سیاست را در مقام حرفهای مستقل دنبال نمایند. به این اعتبار حزب را میتوان اجتماع سازمانیافته سیاستمداران حرفهای دانست که برای تاثیرگذاری بر امور عمومی جامعه از ابراز ویژه سیاست (قدرت) سود میجویند. از نظر وبر به دو طریق میتوان سیاست را حرفه خود ساخت؛ نخست، زندگی کردن برای سیاست و دوم، زندگی کردن از قبل سیاست. هر چند وبر بر این عقیده است که سیاستمداران حرفهای در عمل و اندیشه هر دو وجه پیش گفته را با هم انجام میدهند. سیاستمدار حرفهای هم برای سیاست زندگی میکند و هم از قبل سیاست.
به گمان وبر اشتغال حرفهای به سیاست هم به صورت افتخاری و به دست افراد مستقل و ثروتمند و هم به صورت مزدی توسط افراد نادار ممکن میگردد. توضیح وی در این باره روشن کننده است؛ او میگوید سیاستمدار حرفهای که برای سیاست زندگی میکند، باید از فعالیت اقتصادی بینیاز باشد، یعنی نباید مجبور باشد برای کسب درآمد به طور دائم و شخصا توان و اندیشه خود را در خدمت مقاصد اقتصادی قرار دهد. این بدان معناست که سیاستمدار حرفهای نباید درگیری فیزیکی یا ذهنی یا مشغلههای اقتصادی داشته باشد. در حالت دوم، زمانی یک فرد نادار خواهد توانست به صورت حرفهای به امر سیاست بپردازد که موقعیت سیاسی وی دغدغههای اقتصادیاش را برطرف کرده باشد. این بدان معنا نیست که برای یک فرد نادار، سیاست به مثابه کنشی اقتصادی جلوه میکند. [هر چند امروزه در پارهای موارد چنین امری نیز محتمل است.] بلکه اشتغال به سیاست خود واجد دستیابی به مواهب اقتصادی است. سیاستمدار ممکن است حقوق ثابتی داشته باشد، یا برای انجام خدمات ویژه پول دریافت کند. همچنین وی از مزایای ناشی از نفوذ سیاسی بهره میبرد. برخی از این مزایا شامل دریافت پست و مقام در حزب یا دولت است. بدین ترتیب وبر امکان استفاده از سیاستمداران فاقد ثروت را چه در سطح رهبری و چه در سطح پیروان، زمانی میسر میداند که برای آنان درآمدی منظم و قابل اطمینان تعیین شود.
خاستگاه سیاستمدار حرفهای
سیاست چنانکه در اندیشه وبر معنا یافته، یعنی هرگونه کنش برای تاثیرگذاری بر امر عمومی که از قدرت بهره میبرد، اختصاص به سیاستمداران حرفهای ندارد. وبر سنخی دیگر از افراد سیاستمدار پیش میکشد که رویکردشان به سیاست، گذرا و مقطعی است. به اعتقاد او همه کسانی که تنها در یک مقطع یا موقعیت سیاسی خاص، مثلا در رایگیری انتخاباتی شرکت میکنند، سیاستمداران موقت به شمار میآیند.
در واقع کل رابطه اکثریت مردم با سیاست محدود به همین است. آنها از نظر سیاسی تنها در صورت لزوم فعالاند و سیاست چه به لحاظ مادی و چه آرمانی در درجه اول اولویت آنها قرار ندارد و به اعتباری همه زندگیشان نیست. وبر اعضا و هوداران عادی احزاب، سران مجامع داوطلبانه، مشاورین دولت و حتی اعضای پارلمان را جزو سیاستمداران موقت میداند.
وبر معتقد است که سیاستمداران موقت، به تنهایی نیازهای صاحبان قدرت را تامین نمیکند و همین جاست که حضور سیاستمداران حرفهای در ساختار نظام سیاسی ضرورتی انکارناپذیر مینماید، زیرا تشکیلات قدرت برای حفظ خود به گروهی از دستیاران نیاز دارد که جملگی در خدمت صاحب قدرت باشند و این کار را حرفه اصلی خود بدانند. علاوه بر این نیروهای سیاسی غیر دولتی نیز برای حضور در عرصه رقابت قدرت به کادرهای ثابت نیاز دارند. بنابراین کارگزار سیاسی نوینی، تحت عنوان سیاستمداران حرفهای، پدید آمد که به گمان وبر در بعد تاریخی آن کسی بود که نمیخواست خودش ارباب باشد، بلکه میخواست که به خدمت اربابان سیاسی درآید. بنابراین رشد آغازین سیاستمداران حرفهای با خدمت به یک شهریار آغاز شد.
وبر سپس به گونه شناسی تاریخ سیاستمداران حرفهای می پردازد. نخستین گونه سیاستمدار حرفهای «عوامفریب» بود که از زمان پیدایش دموکراسی یونانی پدیدار شد. پریکلس به عنوان نخستین کسی که از طریق آرای مردم به مقامی در دموکراسی دستیافته نخستین عوامفریب بود. در عوامفریبی، سخنرانی و خطابه نقش بسیار مهمی دارد؛ اما نوشتار ماندگارتر از خطابه است. وبر در دومین گونه سیاستمدار حرفهای را «روزنامه نگاران» میداند. او خاطرنشان میکند که در دوره تاریخی قرون هجدهم و نوزدهم میلادی، «روزنامه» تنها سازمان سیاسی دائمی به حساب میآمد. به علاوه او از روزنامهنگاران به عنوان مهمترین نمایندگان گونه نوین عوامفریبی نام میبرد.
آخرین گونه سیاستمدار حرفهای به زعم وبر «مقام حزبی» است. تشکیلات حزب به مقام حزبی امکان می دهد که بدون داشتن دغدغه اقتصادی، اشتغال به سیاست را پیشه خود سازد. باید دید حزب چگونه چنین فضایی را برای سیاستمدار حرفهای عصر مدرن یعنی مقام حزبی فراهم میآورد؟
اهداف و کارکرد حزب
برای فهم بهتر موضوع باید به دو مفهوم «سیاست» و «قدرت» از نگاه وبر توجه داشت. اصل بنیادی که وبر تلقی خود را در باب دولت، حزب و سیاست بر مبنای آن شکل میدهد، اجتناب از تعریف آنها بر حسب مقاصد و نیاتشان است. به اعتقاد وی این پدیدهها را نمیتوان بر حسب مقاصدشان تعریف کرد، بلکه تنها بر اساس ابراز منحصر به فرد آنها، فیالمثل امکان استفاده از زور در مورد دولتها،میتوان تعریف نمود. به همین دلیل وبر سیاست را به معنای تلاش برای سهیم شدن در قدرت، تاثیرگذاری بر توزیع قدرت در میان دولتها و یا در میان گروههای درون دولتها در نظر میگیرد، بر این اساس او چهار وجه مشخص برای سیاست قایل میشود که جملگی در ارتباط با مفهوم قدرت قرار دارند؛ کسب قدرت، توزیع قدرت، حفظ قدرت و انتقال قدرت. وبر «قدرت»را کانون بنیادی سیاست و دولتها میداند و آن را «توان اعمال سلطه یا اراده بر دیگران»تعریف میکند. قدرت به دو دلیل مطلوب است و مورد رقابت قرار دارد؛ نخست، در مقام وسیلهای برای دستیابی به هدفهای دیگر نظیر، تحقق آرمانی خاص، کسب منافع شخصی و دوم، قدرت برای نفس قدرت، یعنی لذت بردن از اعمال آن بر دیگران و یالذت از حیثیتی که از آن نشات میگیرد. از این رو قدرت که موضوع سیاست است و هدف عاجل حزب، خود ابزاری برای دنبال کردن اهداف آتی سیاستمدار حرفهای و در این جا «مقام حزبی» به شمار میرود. در واقع حزب سازمانی است که به گونهای متشکل و هدفمند، امکان دستیابی به قدرت را به عنوان کالای مطلوب سیاستمدار حرفهای فراهم میکند و این گونه امکان اشتغال مداوم وی به حرفه سیاست را فراهم میآورد؛ زیرا مبارزه برای کسب قدرت به معنای تامین معیشت سیاستمدار نیز هست. لذا وبر مداوم تاکید دارد که همه مبارزات حزبی برای اهداف عینی و نه آرمانی است که مهمترینش، کسب مقامهای دولتی و سیاسی است. کسب مقام از دو جهت برای اعضای حزب اهمیت دارد، نخست به دلیل آنکه مقام دولتی وسیله ای برای تامین معاش اقتصادی است و دوم اینکه این مقامها وسیلهای کارآمد برای کسب منزلت و حیثیت اجتماعی به شمار میآیند.
از این رو وبر تاکید دارد که عدم توفیق حزب در کسب قدرت و مقامهای دولتی،بیش از آنکه اقدامی علیه اهدف آرمانی حزب باشد، به موجودیت حزب لطمه میزند،زیرا حزب غالبا از آن جهت مطلوب سیاستمدار است که محل دستیابی وی به مقامات دولتی به شمار میرود. وبر میافزاید گاه دستیابی حزب به مقامهای دولتی مهمتر از تحقق آرمانها و برنامههای اعلام شده آن است، چنانکه در اغلب موارد برنامههای حزبی برای جلب بیشتر آرای مردم تغییر میکند. وبر نتیجه میگیرد که احزاب از نگاه اعضا و حتی طرفداران خود، به وسیلهای برای تامین معاش بدل شدهاند با این وجود موانعی در جامعه مدرن وجود دارد که به گمان وبر کوشش احزاب و سیاستمداران حرفهای را برای قبضه کامل مقامهای دولتی تعدیل میکنند. مهمترین این موانع، دیوانسالاری نوین، به منزله پیامد عقلانی شدن جامعه مدرن است. وی توضیح میدهد که دیوانسالاری نوین با تقسیم مقاومهای دولتی بر اساس تعلق حزبی مخالف است، زیرا چنین تقسیم کاری درست برخلاف ماهیت دیوانسالاری که بر تخصص، آموزش و صلاحیت اجرایی مبتنی است، باعث فقدان کارآیی فساد اداری و عدم انسجام نظام اداری میشود. بنابراین نیازهای صرفا فنی و گریز ناپذیر دستگاه اداری و اجرایی دولت مدرن وآنچه دیوانسالاری مدرن نامیده میشود لاجرم مانع از تداوم نگاه به احزاب به عنوان محل کسب شغل و مقام شده است. با این حال وبر تاکید دارد که کسب مقامات سیاسی دولت، همچنان یکی از ویژگیهایی اصلی مبارزات حزبی باقی مانده است.
ساختار حزب
یکی از نکات مهمی که در مطالعه احزاب مورد توجه وبر قرار دارد، ساختار درونی آن به منزله جایگاهی است که سیاستمدار حرفهای از طریق آن فعالیت خود را در جهت اهدافاش سازماندهی و دنبال میکند. به لحاظ ساختار سازمانی وبر سه رکن برای حزب بر میشمارد؛ 1) رهبری حزب 2) کارمند اداری 3) اعضا و هواداران عادی. همچون هر سازمان دیگر، وبر سازمان حزب را دارای یک سلسله مراتب و اقتدار مشروعیت سازمانی خاصی میداند. نوع مشروعیت که وی برای سازمان حزب معین میکند، مشروعیت عقلانی- قانونی است که با درونمایه اصلی کنش حزب یعنی سیاست که در سنخبندی وبر از کنشها، کنش عقلانی- هدفمند به شمار میرود، متناسب است. فعالیت حزب هم در راستای رسیدن به هدفی است که همانان قبضه قدرت و اعمال سلطه بر جامعه سیاسی و از رهگذر آن دستیابی به مناصب و مقامهای دولتی است. با این حال ویژگیهایی که وبر برای نخستین رکن حزب (رهبر) در ساختار حزبی برمیشمارد، امکان تغییر در مبنای مشروعیت سازمانی حزب را نیز ایجاد میکند. وی نقش اساسی برای رهبران حزبی که معمولا از طریق انتخابات درون حزبی و بر اساس ویژگیهای فردی انتخاب میشوند، قایل است؛ زیرا رهبر، کسی است که اعضای حزب از او تبعیت میکنند. وبر رهبر موفق را کسی میداند که دارای ویژگیهای شخصیتی برجسته باشد، چه، در انتخابات عمومی، اعضا از رهبر حزب انتظار دارند که شخصیت وی آرای حزب را افزایش دهد. وبر میگوید اگر رهبر حزب دارای شخصیت فرهمند (کاریزما) باشد، کارمندان در برابر او تسلیم میشوند و یکی از انگیزههای اصلی فعالیت حزبی آنها میتواند احساس رضایت از فداکاری به خاطر یک فرد (رهبر) باشد و نه فداکاری به خاطر برنامههای انتزاعی حزب در این حالت سلسله مراتب اقتدار در سازمان حزب که قاعدتا باید از سنخ مشروعیت قانونی- عقلانی باشد، به صورت مشروعیت کاریزماتیک- عاطفی در میآید که برجستهترین شکل آن را در احزاب انقلابی میتوان دید. علی رغم این وبر متوجه روند بروکراتیزه شدن بیش از پیش احزاب اروپایی بود و لذا تاکید داشت که نظام دیوانسالاری که حد بالایی از عقلانیت هدفمند را دنبال میکند، با نفوذ به سازمان حزبی از قدرت مقام حزبی و حتی رهبر میکاهد، در هر حال وبر بر آن بود که منافع مادی و آرمانی کارمندان و اعضای حزب که پیوند تنگاتنگی با قدرت حزب دارد تا حد زیادی تحت تاثیر جاذبه رهبر حزب است.
کارمند در برابر سیاستمدار
در مبحث ساختار حزبی، وبر منصب کارمند اداری را در موقعیت متناظر سیاستمدار قرار میدهد و معتقد است که این دو کاراکتر در عین تفاوت، مکمل یکدیگرند. منصب کارمندی، بر اساس نیاز تشکیلات سیاسی برای اعمال قدرت و حفظ قدرت سیاسی به وجود آمده است. از این رو وبر به سیاستمداران حزبی توصیه میکند که پیشنهادها و نظرات کارمندان متخصص خود را مورد توجه قرار دهند و با توجه به آنها برنامههای سیاسی و خط مشی حزب را ترسیم نمایند. کارمند حزبی میتواند در زمینههای تخصصی همچون تبلیغات و روابط عمومی، فعالیتهای اقتصادی حزب و ارگانهای وابسته حزب از جمله نشریات حزبی فعالیت کند اما شکی نیست که اهمیت کارمند با سیاستمدار حزبی یکسان نیست؛ وبر میگوید کارمند تنها در مقام ابراز قدرت سیاسی معنا مییابد. وبر سپس بحث تفاوت سیاستمدار و کارگزاران اداری را عمیقتر و درون ساختار نظام قدرت به بحث میکشد. او میگوید تشکیلات قدرت به دو گروه کارگزار متمایز نیاز دارد؛مقامات اداری و مقامات سیاسی- مقامات سیاسی نماینده تجمع قدرت سیاسی هستند، حال آنکه مقامات اداری به منزله دستها و مغزهای اجرایی نظام به شمار میروند. هر چند که این هر دو در ارتباط مستقیم با قدرت هستند، اما تفاوت عمدهای در رویکرد آنها نسبت به قدرت نهفته است. مقامات سیاسی قدرت را به منزله امری شخص اعمال میکنند. در واقع اراده شخص سیاستمدار است که در قالب سیاست بر جامعه سیاسی اعمال میشود. بنابراین سیاستمدار دست کم زمان اتمام دوره مسوولیتش در دولت یا حزب، مالک قدرت است و آن را در جهت اراده خود به کار میگیرد. در عوض قدرتی که توسط مقام اداری (در حزب یا دولت) اعمال میشود،به خود وی تعلق ندارد و مهمتر آنکه مضمون این قدرت نیز مبتنی بر اراده خود او نیست؛ بلکه مقام اداری موظف به اجرای اراده مقام سیاسی است، لذا باید امور را بیطرفانه اداره نماید. با این همه، وبر معتقد است که بروکراسی مدرن، اهمیت مقامات اداری را در تدوین سیاستها و نحوه اجرای آنها افزایش داده است و دیگر نمیتوان مقام اداری را عامل صرف اجرای اراده مقامات سیاسی دانست.