آذر 1322 شمسی برای تهران ماه سرنوشتسازی بود. نام این شهر اشغال شده و اجتماع پنهانی سران دول متفق در ششمین روز از این ماه که به کنفرانس تهران شهره گشت- و بدون تردید نقطه اوجی در مسیر اتحاد ضدهیتلری از ابتدای جنگ بینالمللی دوم به شمار میرفت- در صدر اخبار جهان ملتهب جنگ قرار گرفت. در حقیقت کنفرانس تهران که بنا به درخواست استالین صورت پذیرفت، هماهنگی مجددی بود برای اتحاد سه رهبر از سه جنس مختلف که تحت منطق پیکار با دشمن مشترک در کنار هم قرار گرفته بودند. وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیای کبیر، سیاستمداری اهل قلم و تا مغز استخوان اشرافی و وفادار به سلطنت بریتانیا. از برجستهترین خاندانهای اصیل انگلیسی که از اواخر سده هفدهم میلادی تاکنون در قله جامعه اشرافی بریتانیا جای داشته است. فرانکلین دلانوا روزولت رئیسجمهور بزرگترین کشور سرمایهداری دنیا. فردی افلیج از خانوده مقاطعه کارانی ثروتمند که به لطف آشنایی با زیر و بم سیستم دموکراسی بورژوازی آمریکا ثروت و قدرت را با هم به دست آورده بود و در کنار این دو ژوزف استالین فرزند یک کفشدوز روستایی. انقلابی حرفهای، یکی از سازماندهندگان انقلاب اکتبر، آشنا به افکار مارکس و مولف آثاری درباره سوسیالیسم علمی و رهبر نخستین دولت سوسیالیستی جهان که چرچیل مذبوحانه تلاش داشت تا آن را در «گهواره خفه کند» و محافل حاکمه ایالات متحده آن را طی سالها به رسمیت نمیشناختند. استالینی که شاید حتی تصور اتحادش در زمان غیر از جنگ با دو کشور دیگر غیرممکن مینمود، اکنون به حکم یک دشمن مشترک به تهران آمده بود تا برای مقابله با آلمانی که بعد از شکست در استالینگراد مرحله پیمان قوس نزولی جنگ شده بود، با رهبران دو کشور دیگر مشورت و اتخاذ تصمیم کند و بدین منظور پارک علی اصغرخان اتابک که مدتی بود که سفارت شوروی فروخته شده بود، محل استقرار روزولت و استالین گشت و چرچیل هم به تنهایی در باغ سفارت انگلستان که اختلاف مسافت کمی هم با هم داشتند، سکنی گزید.
هر دو مکان یادآور روزهای نفوذ و دخالت روس و انگلیس در ایران بودند. نام سفارت روسیه یادآور چند روز پناهندگی محمدعلی شاه به آنجا و امضای ورقه استعفایش از سلطنت بود و سفارت انگلیس هم که با گذشت چندین سال هنوز چهل و پنج سرویس بهداشتی به یادگار مانده از روزهای تحصن مردم مشروطهخواه را در ضلع شرقی خود به یادگار داشت و به این ترتیب خیابانی که سفارتخانههای مزبور در دو طرف آن قرار داشت (نوفل لوشاتوی فعلی) برای چند روزی نبض تحولات بینالمللی شد. گذشته از اهمیت کنفرانس تهران در تعیین سرنوشت جنگ جهانی دوم خصوصاً در چند زمینه که شاید مهمترین آنها گشایش جبهه دوم جنگ در اروپا عملیات «اورلرد» ورود ترکیه به جنگ و تعیین سرنوشت لهستان و شناخت دولت مهاجر آن کشور و تقسیم آلمان پس از جنگ بود، اما شاید تنها فایده آن برای تهران سندی بود برای تضمین خروج از ایران بعد از جنگ و تلاش برای رفع زیانهای ناشی از جنگ و اشغال ایران. این مطلب از آنجا برای دولتمردان ایران حائز اهمیت بود که متفقین کشورهای مختلفی را در طول جنگ اشغال کرده بودند، اما برای اولین بار بود که چنین سندی به یک کشور اشغال شده میدادند و به نوعی تکلیفش را از همان ابتدا روشن میکردند، گیریم که بعد از اتمام جنگ- شوروی و به تبع آن دو کشور دیگر- چندان خود را مقید به اجرای سند ندیدند.
اما گذشته از تمام نظراتی که پیرامون سند کنفرانس تهران در مورد ایران مطرح گشت و عدهای مانند محمد ساعد مراغهای وزیر خارجه دولت سهیلی آن را ضامن حیات بهتر و استقلال کشور و تمامیت ارضی و امنیت حدود و ثعور ایران دانست (خاطرات سیاسی ساعد مراغهای، ص 180) و شخصی هم مانند سر ریدر بولارد- وزیر مختار و بعدها سفیر انگلیسی در ایران- آن را بیاهمیتترین بخش کاری کنفرانس قید کرد و گفت: «... من به جز اعلامیه مربوط به ایران هیچ کاری با کنفرانس نداشتم و آن هم چیزی نبود. ...» (نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه بولارد، ص 488) نحوه تشکیل این کنفرانس و از آن مهمتر نحوه برخورد با شاه جوان ایران که تصمیم داشت از این فرصت برای نزدیکی هر چه بیشتر به سران بزرگ استفاده کند، از حکایاتی است که بازگویی آن از زبان رجال عصر پهلوی و افراد شرکتکننده در کنفرانس خالی از لطف نیست. در حقیقت کنفرانس تهران از بیم عوامل نازی در نهایت احتیاط و استتار تشکیل شد.
محمد ساعد مراغهای در این باره در خاطرات خود مینویسد: «... روز 29 آبان 1322 ماکسیموف کاردار سفارت کبرای اتحاد جماهیر شوروی در تهران یک ملاقات کاملاً محرمانه با نخستوزیر نمود و به طور کاملاً محرمانه تشکیل کنفرانس سران سه دولت بزرگ در تهران را به اطلاع رساند. آقای سهیلی جریان را با من در میان گذاشت و چون کاردار سفارت شوروی از ما نظریه نخواست و تقاضایی در مورد حفظ امنیت و سایر مسائل مربوط به ورود سران دول بزرگ ننمود، خود را مسئول نمیدانستیم، ولی کاملاً مراقب جریان بودیم تا خبر از چهاردیواری اتاق ما به خارج سرایت نکند.» (صص 143-142) البته بیاطلاعی از این دیدار فقط مخصوص سران حکومت ایران نبود، حتی سر ریدر بولارد هم در نامهای به همسرش مینویسد: «در مورد کنفرانس تهران اطلاعات زیادی به ما داده نشده بود. منظور پیام مستقیم است. یک باره مقدمات کار آغاز شد و اردوی بزرگی با چادرهای بسیار در سرتاسر محوطه سفارتخانه برپا شد.» (نامههای محرمانه، ص 471) و به این ترتیب و به گفته ساعد مراغهای روز جمعه چهارم آذر ماه در ساعت چهار بعد از ظهر مارشال استالین با یک هواپیمای جنگی روسی از باکو وارد تهران گردید و روزولت و چرچیل به اتفاق روز شنبه (5 آذر) ساعت سه بعد از ظهر از قاهره وارد مهرآباد شدند. (البته ویراستار متن انگلیسی نامههای بولارد در زیرنویس، تاریخ ورود دو رئیسجمهور را شش آذر قید کرده است، ص 471) بولارد در مورد محل اقامت روزولت میگوید: «... اول قرار بود آقای روزولت در سفارتخانه ما اقامت گزیند، ولی بعد تصمیم گرفته شد در عمارتی در سفارتخانه شوروی اقامت گزیند. جایی که قرار بود مذاکرات صورت گیرد. سفارت ما و روسها در دو طرف یک خیابان قرار دارد و برای اطمینان کامل از پنهانکاری و امنیت تنها کار لازم این بود که دو طرف خیابان بسته شود و برای از نظر دور داشتن افرادی که بین دو سفارتخانه رفت و آمد میکنند سراسر آن پرده کشیدند....» (ص473) البته در این مورد که چرا روزولت در سفارت روسیه سکنی گزید هنوز دلایل روشنی در دست نیست. حتی خود محمدرضا پهلوی هم در خاطرات خود میگوید: «... طی مدت کنفرانس روزولت به دلایل نامعلومی در سفارت کبرای شوروی سکونت اختیار کرد. ...» (ماموریت برای وطنم، ص 140) و خود بولارد هم در خاطراتش در کتاب «شترها باید بروند»، به نقل ماجرای تغییر محل قامت روزولت از سفارت انگلیس به آمریکا و در نهایت به شوروی و اینکه به محض تغییر محل، تکنسینهای آمریکایی به محل اقامت جدید میریختند تا تمام نقاط تیز را برای تردد صندلی چرخدار روزولت آماده کنند، میپردازد. به هر حال بعد از استقرار سران و تشکیل جلسات شاه جوان که امید زیادی به دیدن سران سه کشور داشت (البته یک سال قبل یک ملاقات با چرچیل داشته بود) خودش برای دیدار با سران تقاضای ملاقات میکند و بدین شکل با کشورهای سهیلی و ساعد، شاه توانست چند دقیقهای به دیدار سران پرقدرت حاضر در تهران برود. روزولت همچنان میخکوب بر مبل به گفتوگوهای عادی درباره مسائل کشاورزی و باغات ایران با او بسنده کرد. چرچیل هم که شب قبل جشن تولد هفتاد سالگی خود را در سفارت خود در تهران برگزار کرده بود و از احدی از رجال ایرانی دعوت ننموده بود، تنها در راهروی سفارت به نصیحت این جوان 24 ساله پرداخت. تنها استالین پیروزمند و مغرور به پیروزیهای تازه ارتش خود بود که کمی او را جدی گرفت و فردای آن روز به دیدار شاه رفت و حتی شمشیری که پادشاه انگلستان برای او فرستاده بود، نشان او داد و پیشنهاد چند تانک و کارشناس امور زرهی را به ایران کرد. اما ماجرای دیدار شاه با سران این سه کشور از زبان ساعد مراغهای: «... برای انجام ملاقات، من با سفرای سه دولت تماس گرفتم و صبح فردا به اتفاق علی سهیلی به قصر سلطنتی رفته و در حالی که شاه به طور ناشناس در اتومبیل قرار گرفته بود و حسین علا وزیر درباره هم در التزام بود به سفارت شوروی در آن قرار داشت از سربازان انگلیسی و روسی پر بود. اتومبیلها وارد باغ شدند. نخست روزولت را در یکی از اتاقهای سفارت شوروی ملاقات کردیم. روزولت فلج بود و نمیتوانست از جای خود برخیزد و همانطور نشسته از شاه پذیرایی کرد. وقتی از اتاق روزولت خارج شدیم شاه گفت برای ملاقات با چرچیل برویم و همین طور که به طرف اتاق مسکونی نخستوزیر انگلستان میرفتیم چرچیل که عصای کوچکی در دست داشت و به لباس نظامی ملبس بود، از اتاق خارج و در راهرو با شاه برخورد کرد و احوالپرسی نمود. در حدود دو سه دقیقه احوالپرسی با چرچیل ادامه داشت که سفارت را ترک نمودیم چون گفته بودند خود استالین به دیدار شاه خواهد آمد. ...» (ص 145) البته بهتر است اصل ماجرای این ملاقات را از زبان سیدحسن تقیزاده بشنویم: «... وقتی روزولت و چرچیل و استالین محرمانه به تهران آمدند، شاه خواست با آنها ملاقات کند. وقتی به آنجا رفت صندلی گذاشتند در بیرون منتظر بماند. به شاه خیلی بد گذشت. علا (وزیر دربار) آدم رشید و دانا بود. رفت درها را باز کرد و گفت اعلیحضرت همایونی تشریف میآورند. ناچار چرچیل و روزولت هر کدام عذری آوردند. مثلاً روزولت گفت که من از راه رفتن و بلند شدن عاجزم و از این قبیل حرفها. ولی شاه خیلی عصبانی شد و به سهیلی هزار فحش داد که اینها آبروی مرا بردند. شاه رفت خانه مورخالدوله (سپهر) که با روسها ارتباط زیادی داشت. مورخالدوله به او گفت که من درست میکنم. مورخالدوله رفت با روسها صحبت کرد و استالین فردا صبح پا شد، گفت میروم دیدن شاه. وقتی رفت روی شاه را بوسید و گفت به شما طیاره میدهیم، قوا میدهیم. صورت بدهید که بدهیم بعد که بنای دادن شد، گفتند میآوریم ولی اختیارش باید دست خودمان باشد. ...» (زندگی طوفانی خاطرات تقیزاده، ص 268) خود شاه هم در خاطرات خود از ادب استالین و ذوق روزولت تعریف میکند:«... استالین مخصوصاً در هنگام ملاقات با من مودب و قاعدهدان بود و ظاهراً میخواست خاطره خوشی از خود در ذهن من باقی بگذارد حتی پیشنهاد اهدای یک هنگ تانگ ت 34 و یک گروه هواپیمای جنگنده نمود اما بعد معلوم گردید افسران و درجهداران روسی هم باید با این هدیه به ایران بیایند و محل نگهداری تانکها باید فقط در قزوین و هواپیماهای جنگنده در مشهد باشد و تا پایان دوره آموزشی تحت فرماندهی مستقیم ستاد روسیه در مسکو باشد. از این رو از پذیرفتن هدایای مزبور با اظهار سپاسگزاری معذرت خواستم. ... روزولت در طی مذاکراتی که با من کرد اظهار داشت که پس از انقضای دوره ریاست جمهوریاش میل دارد به عنوان متخصص احیای جنگلها به ایران مراجعت کند. علاقه وی بدین رشته بر همه کس معلوم و آشکار بود و اشتیاقی که در جریان صحبت در پیرامون این مسئله ابزار میداشت دلیل صدق گفتار وی بود.» (ماموریت برای وطنم، ص 140 و 141) ساعد مراغهای میگوید: «... در خاتمه ملاقات شاه با استالین به نمایندگی از طرف شاه یک قالی نفیس خراسانی به ایشان اهدا نمودیم و برای رعایت بیطرفی شبیه قالی مزبور یک تخته به روزولت و یک تخته هم به چرچیل دادیم. این قالیها در آن روز هر تختهای یک میلیون ریال خریداری شده بود. ...» (خاطرات ساعد، ص 148) اما قطعاً پرثمرتر از دیدارهای شاه، ملاقاتهای سهیلی و مراغهای با مولوتوف ایدن (وزیر خارجه بریتانیا) و ژنرال پاتریک هرلی (مشاور رئیسجمهور آمریکا) بود که در آن بر کمکهای ایران به متفقین تاکید شد و سپس در تذکاریهای خطاب به سه کشور نوشتند: «... دولت و ملت ایران رجای واثق دارند که تعهدات کتبی و اطمینانهای شفاهی که از طرف متفقین نسبت به تمامیت و استقلال کامل ایران داده شده است، با کمک و مساعدتهای مادی و معنوی در تمام رشتهای سیاسی و اقتصادی تقویت یافته و ایران میتواند بدین وسیله نقش با افتخاری را که در گذشته بین کشورهای متمدن جهان بر عهده داشته در آتیه نیز ادامه دهد... دولت و ملت ایران انتظار دارند در این موقع که پیشوایان سه دولت بزرگ در ایران اقامت دارند برای تائید مراتب بالا اعلامیهای صادر و حسن نیتی را که کراراً، کتباً و شفاهاً نسبت به ایران ابزار داشتهاند، بار دیگر تصریح نمایند.» براساس این تذکاریه اعلامیهای در اول دسامبر 1943 (10 آذر 1322) به امضای روزولت، چرچیل و استالین رسید که در آن بار دیگر حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران تضمین شده بود. روز دهم آذر سران سه دولت تهران را ترک نمودند.
فردای آن روز پس از آنکه صحیح و سالم به مقصد رسیدند، یک باره خبر تشکیل کنفرانس تهران و خلاصه تصمیمات آنها در همه جهان و از جمله تهران منتشر گردید. تعجب تهرانیها بیش از سایر ممالک بود، چون چرچیل، استالین و روزولت شش روز در تهران اقامت داشتند، بدون اینکه یک نفر از اقامت آنها با اطلاع باشد. حتی زمانی که به دلیل مسائل امنیتی رادیو تهران برنامههای خود را قطع کرد، مردم فکر میکردند خاموشی رادیو به دلیل مسائل فنی است. فردای ترک تهران هم تنها استالین طی تلگرافی از باکو به علی سهیلی- نخستوزیر- از مهمان نوازی ایرانیها تشکر کرد. (خاطرات ساعد مراغهای، ص 148)