احسان رشیدی
یاد انقلاب و پیروزی بر نظام شاهنشاهی، مبارزه و زندان را به خاطر میآورد. درست است که حرکت اصلی انقلاب چند ماه بیشتر طول نکشید، اما اگر تحرکات و سختیهای دو دهه قبل از آن نبود شاید انقلابی هم اتقاق نمیافتاد. بعد از کودتای 28 مرداد و سرکوبهای بعد از آن فعالیتهای سیاسی بسیار کمرنگ شد. با قلع و قمع حزب توده فشارها بسیار شدید شد و با اعدام فدائیان اسلام به حد اعلای خود رسید. دیگر کمتر صدایی در جامعه به گوش میرسید. کسانی که میخواستند فعالیت کنند اگر توان و جراتی داشتند اقدامات نیمه علنی و اغلب مخفی انجام میدادند که در دهه 30 نهضت مقاومت ملی بود. در میان مذهبیهای سنتی، کلاس قرآن و اردوهای تفریحی و هیأتهای مذهبی مهمترین فعالیت بود. از حدود سال 41 سه گروه از همین مذهبیها فعالیتهای خود را گسترش دادند و با ارتباط با علمای دینی به پخش افکار انتقادی آنان کمک میکردند. در میان روحانیون حاجآقا روحالله خمینی و آقای شریعتمداری بیشتر محل توجه بودند. البته حاجآقا روحالله کمتر شناخته شده بود و تقریباً از قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شناخته شد. زیرا نوع صحبتها و نوشتههایش تأثیری داشت که باقی علمای قم از آن بیبهره بودند. محدود کردن ارتباط آقای شریعتمداری توسط هموطنان آذری نیز بر نفوذ کار حاجآقا روحالله افزود. این سه گروه عبارت بودند از گروهی که حاجمهدی عراقی عضو آن بود. گروهی که حاج صادق و حاج هاشم امانی جزء آن بودند و به گروه برادران مسجد شیخعلی معروف بود؛ و گروهی هم که اهل شهرستان بودند به خصوص بیشترشان اهل اصفهان بودند و در بازار به نام بچههای اصفهان معروف بودند. هر کدام از این سه گروه به طور مجزا با علما رابطه داشتند، هرچند که سابقه دوستی بین اعضای گروهها کوتاه نبود. سه گروه با هم رقابت میکردند، تا زودتر اعلامیه یا خبر را گرفته و پخش کنند، که گاهی با این رقابت کار یکدیگر را هم خنثی میکردند. مهرماه سال 41 مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح شد که با مخالفت عظیم روحانیت مواجه شد. در این میان نقش حاجآقا روحالله و سه گروه مزبور طرفدار ایشان در ترویج مخالفت بسیار زیاد بود. پس از پایان این ماجرا، مسئله رفراندوم پیش آمد، که باز هم مخالفت روحانیت را پی داشت. علت اصلی مخالفت آنها با رفراندوم، ابهام در بندهای مطرح شده و ممنوع بودن رفراندوم در قانون مشروطه بود. پس از برگزاری رفراندوم که به خاطر تحریم علما و نامه تهدیدآمیز حاجآقا با استقبال کم مردم روبهرو شد رژیم به دنبال راه انتقام میگشت. تا اینکه غائله فیضیه را در فروردین ماه 42 پیش آورد.
تشکیل موتلفه
مدتی بعد از فروردین، روزی حاجآقا روحالله سه گروه فعال را در خانهاش جمع کرد و به آنها گفت حالا که شما مسلمانید و فعال، بیایید با هم کار کنید و موتلف شوید. مهدی عراقی با استفاده از این جمله امام پیشنهاد نام هیاتهای موتلفه را میدهد که قبول میشود. به خاطر خطر زندانی شدن حاجآقا پیشنهاد میدهند در صورت عدم دسترسی به امام، گروهی از روحانیون مسئولیت تطبیق تصمیمها با شرع را به عهده گیرند که از میان لیست پیشنهادی موتلفه، حاجآقا روحالله آقایان مطهری، بهشتی، انواری، حسن مولایی و علی گلزادهغفوری را تایید میکند. از این جمع آقای غفوری به صحنه نیامد. پس از تشکیل هیات، اعضا مرامنامه و اساسنامهای برای سازمان یافتن تهیه میکنند و اهداف خود را اینگونه بیان میکنند:
1- بهتر شناختن تعالیم حیاتبخش اسلام و وظایف فردی و اجتماعی که هر فرد مسلمان به عهده دارد.
2- بهتر شناساندن آن به یکدیگر
3- بهتر عمل کردن به آن
4- انتخاب کردن راهی روشن و عملی برای به وجود آوردن یک جامعه نمونه اسلامی که در عین پاکی، برنده و متحرک و فعال باشد.
طبق اساسنامه هیاتهای موتلفه چهار بخش اصلی داشت. سازمان مرکزی، سازمان مالی، سازمان تبلیغات و ارتباطات و شورای روحانیت. اعضا بسیار منظم کار میکردند. هر کدام از اعضای شورای مرکزی 10 نفر زیرمجموعه داشت و هر کدام از آنها 10 نفر دیگر. با وجود ارتباط قوی و کار تشکیلاتی منظم، در حد همان موقع نگذاشتند پلیس و ساواک در بین آنها نفوذ کند. اعضای هر گروه از سه دسته، استقلال خود را حفظ کردند، حتی با وجودی که در کمیتههای مختلف پخش شده بودند. مثلاً برای جذب نیرو برای کمیتهها، چون اعضای گروهها با هم رقابت میکردند، ممکن بود یک نفر از طرف دو گروه دعوت شود. با این وجود، کار و نظم تشکیلاتی آنها آنقدر دقیق و خالصانه بود که با وجود انجام فعالیتهای تبلیغاتی گسترده هیچ سرنخی به دست ساواک نیفتاد.
15 خرداد
به زودی چهلم شهدای فیضیه رسید و پس از آن آمادگی برای عزاداری محرم آغاز شد. در این مدت آیتالله خمینی به خاطر موضعگیریهای تند خویش در قضیه فیضیه در کانون توجهات قرار گرفت. برگزاری مراسم چهلم توسط موتلفه و رساندن پیامهای حاجآقا به سرپرستهای هیاتهای مذهبی نقش زیادی در شناساندن امام خمینی داشت. راهپیمایی بزرگ روز عاشورا (13 خرداد) با هماهنگی اعضای موتلفه برگزار شد. سرانجام این روند، دستگیری گسترده علما و وعاظ چند شهر مهم کشور در روز چهاردهم و سحرگاه پانزدهم خرداد و انتقال آنها به تهران بود که سرشناسترین آنها آیتالله خمینی بود. با پخش خبر دستگیریها که شبکه موتلفه نقش زیادی در آن داشت از ابتدای صبح در تهران تظاهرات شروع شد که به کشته و زخمی شدن بسیاری از تظاهراتکنندگان انجامید. در این تظاهرات اعضای موتلفه نقش زیادی داشتند. از نکات قابل توجه در سخنرانیهای آن روز اعتراض به بازداشت مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی، سحابی و دیگر اعضای نهضت آزادی بود. از دیگر فعالیتهای موتلفه در این تظاهرات، اعلام تعطیل بازار، اعلام تعطیل عمومی و تعطیل هیاتهای دینی بود. به زودی و در اعتراض به فجایع 15 خرداد عدهای از علما از جمله آقایان میلانی و شریعتمداری به تهران مهاجرت کردند. موتلفه نیز با استفاده از این فرصت در کنار روحانیون مبارز و طرفدار امام برای جلوگیری از محاکمه امام شروع به جمعآوری و چاپ امضای علما مبنی بر مرجعیت آقای خمینی میکند. از این تاریخ تا زمان انتخابات مجلس بیست و یکم، موتلفه به چاپ و پخش اعلامیه با امضای مسلمانان مجاهد، شورای مسلمانان متحد و هیاتهای موتلفه مشغول بود. همچنین چاپ کاغذ برقی دارای شعار و کارت تبریک با عکس آیتالله خمینی که از 29 تیر آزاد شده و در قلهک و قیطریه تهران محصور بود، از فعالیتهای تأثیرگذار آنها در جامعه بود. بیشتر علما انتخابات مجلس را تحریم کردند. در نتیجه موتلفه به پخش افکار دیگر علما پرداخت. اواخر سال 42 دولت علم برکنار و حسنعلی منصور نخستوزیر شد که برای نشان دادن حسن نیتش در فروردین 43 آیتالله خمینی را به قم بازگرداند. آیتالله خمینی در اردیبهشت 43 اولین سخنرانی آتشین خود را بعد از آزادی انجام میدهند و برای سالگرد 15 خرداد آماده میشود. در اردیبهشت 43 ساواک به وجود جریانی به نام موتلفه پی میبرد که از نظر اقدامات و فعالیتها و نیز پرداخت وجوه، تحت نظم مخصوص در شهرستانهای کشور جریان داشت که ریشه آن در هیاتهای عزاداری اصناف بود. موتلفه شروع به برنامهریزی تظاهرات سالگرد 15 خرداد در تهران میکند. هر چند تعداد مردم از سال قبل کمتر بود، اما درگیری پیش میآید و تعدادی از اعضای موتلفه دستگیر میشوند که حدود 75 روز در بازداشت به سر میبرند. از اقدامات موتلفه در این مراسم گرفتن امضا از چند عالم، در چند شهر و طی تنها چند ساعت برای اعلامیه نوشته شده توسط آیتالله خمینی و پخش در شهرهای مختلف بود.
تشکیل سازمان نظامی
پس از گذشت مدتی بعضی از اعضای موتلفه با این تحلیل که مبارزه سیاسی به تنهایی جواب نمیدهد به فکر مبارزه مسلحانه میافتند که توسط شورای مرکزی تصویب میشود. آنها دادن بیانیه، شعار، سخنرانی و تظاهرات را «مبارزه منفی» و تشکیل گروه مسلح را «مبارزه مثبت» نام نهادند. آیتالله خمینی نیز با این شرط که از کسی اسلحه نگیرند، خودشان بخرند و به فکر ساخت اسلحه گرم باشند موافقت میکنند. گروه مسلح از سازمان سیاسی جدا میشود تا اگر هر کدام مشکلی پیدا کردند به روند کار دیگری لطمهای نخورد. اولین کار این افراد ساخت نارنجک و مواد محترقه با استفاده از فرمول شیمیایی بود.
کاپیتولاسیون و تبعید امام
مهرماه 43 در مجلس لایحه کاپیتولاسیون به تصویب رسید که زمینهساز حرکتهای بعدی موتلفه شد. در روز چهارم آبان آیتالله خمینی سخنرانی بسیار تندی علیه این مصوبه و شاه ایراد کرد نه که به سرعت در میان مردم پخش شد. ایشان در این سخنرانی میگوید: «اگر خدمه و آشپز آنها هر جنایتی بکند مصون است. مثلاً اگر مرجع تقلید را ترور کنند، بزرگترین مقام و شاه ایران را زیر ماشین خود بگیرند، هیچکس حق اعتراض ندارد و محاکم قضایی حق ندارند آنها را محاکمه کنند. با این لایحه ایران مستعمره آمریکا شد.» درخشش موتلفه در توزیع این سخنرانی به حدی بود که حیرت رئیس شهربانی و ساواک را به همراه داشت. چاپ سخنرانی در قطع کاغذ روزنامه و توزیع همزمان 250 هزار عدد در شهرهای تهران، قم، مشهد، شیراز و اصفهان طی دو ساعت 10 تا 12 شب انجام شد که توزیع در تهران بیشتر در منطقه آمریکایینشین انجام گرفت. شاه در روز 4 آبان دستور بازداشت آقای خمینی را میدهد و ایشان در روز 9 آبان دستگیر و بعد به ترکیه تبعید میشود. با وجودی که مسئولیت به حرکت درآوردن مردم و تظاهرات با موتلفه بود، اما به گفته اعضای این گروه آنان از آنجا که ممکن بود تظاهرات امسال خیلی کمتر از پارسال باشد و به معنی شکست حاجآقا تلقی شود، هیچ اقدامی نکردند. ضمن اینکه این عمل، این سوءظن را به وجود میآورد که شاید آنها در حال اجرای برنامه خاصی هستند.
ترور منصور و دستگیری اعضا
از همان روز تبعید آیتالله خمینی برنامه ترور منصور طرحریزی شد. البته کسان دیگری هم مطرح بودند مثل خود شاه یا دکتر اقبال. اما از آنجا که نه سازمانی وجود داشت در کشور که بعد از ترور شاه، جایگزین شود و نه ترور شاه در توان سازمان مسلحانه بود، ترور شاه، منتفی شد. هر چند که طبق تحقیقات آنها، ترور شاه راحتتر از منصور بوده است. به هر حال برنامه ترور منصور حاضر میشود و آقای بخارایی و سه نفر دیگر خود را آماده میکنند تا هر کدام زودتر به منصور رسید، کار را تمام کند. بخارایی، منصور را در مقابل در ورودی مجلس در بهارستان ترور میکند ولی دستگیر میشود. در پیگیریهای بعدی رضا هرندی و نیکنژاد هم دستگیر میشود. در بین این چهار نفر سیدعلی اندرزگو دستگیر نشد. آنها ابتدا کلیه مسئولیت ترور را به عهده میگیرند ولی یکی از اعضا به رابطه با حاج صادق امانی و اطلاع ایشان از ترور اشاره میکند. اول برادرهای حاجصادق را میگیرند. چمدان اسلحهها و اعلامیهها پیدا میشود. بعد شهید عراقی و بعد هم حاجصادق امانی دستگیر میشوند و به دنبال آنها 33 نفر از اعضای سازمان سیاسی گرفتار میشوند که البته بیشترشان بعد از مدت کوتاهی زندان، آزاد میشوند. بیشتر دستگیرشدهها به زندان قزلقلعه منتقل میشوند. کسانی هم که مثل حاجمهدی عراقی مربوط به شاخه نظامی بودند، در دادگاه نظامی و با وکیل تسخیری محاکمه شدند. در حکم دادگاه، آقایان بخارایی، نیکنژاد، هرندی و امانی به اعدام محکوم شدند. شش نفر محکوم به حبس ابد و سه نفر هم حبس از 5 تا 15 سال. در دادگاه تجدیدنظر مهدی عراقی و هاشم امانی نیز به جمع اعدامیها اضافه شدند، اما دوباره به این دو یک درجه تخفیف داده شد. زمانی که رای دادگاه تجدیدنظر صادر و احکام قطعی شد، آنها داخل زندان کیک تقسیم کردند و حتی برای مسئولین زندان هم فرستادند. چهار نفر اعدام شدند و بقیه بعد از 13 سال حبس در سال 56 آزاد شدند. با دستگیری اعضای موثر این گروه، فعالیت بیرونی آنها متوقف شد. در هنگام دستگیری، موتلفه حدود 5 هزار عضو داشت که توانسته بودند بیش از 500 جلسه در شهرهای مختلف برگزار کنند که بیشتر آن در تهران بود. اعضای آنها بیشتر از طیف مذهبی بازار و طلبهها بودند. آنها که به حبسهای طویلالمدت محکوم شده بودند پس از سالهای 1355 تا 57 از زندان آزاد شدند.