بصیرت در لغت به معنای: عبرت، ثبات در دین، حجت و استبصار در چیزی، عالم و خبره، زیرکی و گواه و همچنین به معنای عقیده قلب و یقین میباشد.
بصیرت بر دو وجه است: «مدرک شئ مبصر» یعنی آنچه بیننده میبیند و «عالم». روشن است که هر دو وجه بصیرت نیازمند مقدمات است اگر بصیرت به معنای آنچه دیده میشود، باشد، باید چشمی با توان دیدن وجود داشته و توانی برای تجزیه و تحلیل آنچه دیده میشود موجود باشد، ممکن است چشم سالم باشد اما شبکه عصبی اتصال آن به مغز دچار اشکال باشد یا آنکه کودکی یا شخص کمهوشی شئ را ببیند ولی قدرت درک آن را نداشته باشد، «عالم» نیز برای درک خود از وقایع هم باید توانمندی داشته باشد و هم قدرت تحلیل آنچه درک کرده است را داشته باشد، روشن است هر مقدار قدرت روحی انسان بیشتر باشد، توان درک و تجزیه او بیشتر خواهد بود، همانگونه که برای درک بهتر اشیای اطراف خود، از ابزارهای مختلف مانند میکروسکوپ یا تلسکوپ استفاده میکنیم، در بصیرت معنوی نیز هر مقدار بیشتر مجهز به مبانی شرعی و دینی و عوامل گسترش بصیرت باشیم، قدرت تحلیل بهتری خواهیم داشت. قرآن کریم نیز بر همین اساس، بصیرت را به نور تشبیه کرده و تفاوت میان مؤمنان و کافران را اینگونه برمیشمرد: «أو من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فیالناس کمن مثله فیالظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون؛ آیا کسی که مرده [دل] بود و زندهاش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ اینگونه برای کافران آنچه انجام میدادند زینت داده شده است.» اگر بصیرت را عاملی بر گسترش علم - نسبت به وقایع - دانست، باید علم را ابزاری برای عمل و عکسالعمل مناسب نامید، تمامی اعمال انسان نیز نسبتی مستقیم با علم و حاصل آن یعنی عمل دارد و پایه همه این تلاشها نیز بصیرت است.
عوامل و زمینههای بصیرت:
از مهمترین عوامل ایجاد بینش صحیح، یاد حق و تقواست، ارتباط با خداوند، انسان را در مسیر هدایت قرار میدهد و تقوا ابزاری برای حرکت درست در این مسیر نورانی است، مسیری که انسان با یاد حق آغاز میکند. برای حراست نیازمند ابزاری به نام تقواست، چنانکه حضرت علی(ع) میفرمایند: «اعلموا عبادالله أن التقوی دار حصن عزیز . . . ألا و بالتقوی تقطع حمة الخطایا . . .»؛ ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکستناپذیر است . . . آگاه باشید [که] با پرهیزکاری، ریشههای گناهان را میتوان برید. ایشان در جای دیگر میفرمایند: «فان الله التقوی دوا داقلوبکم و بصر عمی أفئدتکم . . . ؛ همانا تقوا و ترس از خدا، داروی بیماریهای دلها، روشنایی قلبها و . . . است.»
حضرت در سخن دیگری میفرمایند: «إن من أحب عبادالله الیه عبدا أعانة الله علی نفسه، فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف فزهر مصباح الهدی فی قلبه و أعد القری لیومه النازل به . . . نظر فأبصر و ذکر فاستکثر . . . ای بندگان خدا! همانا بهترین و محبوبترین بنده نزد خدا، بندهای است که خدا او را در پیکار با نفس یاری داده است، آنکس که جامه زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسایل لازم برای روزی او فراهم آمده . . . همواره به یاد خدا بوده و اعمال نیکو فراوان انجام داده است.»
نفی وابستگی مادی:
از دیدگاه امیرالمومنان(ع) وابستگی مالی و طمعهای مادی، عوامل کاهش بصیرت انسان است، ایشان گرایش به دنیا را از صفات انسانهای کور میشمرند که چیزی ورای دنیا نمیبینند، ولی شخصی که بصیر است، گرفتار دنیا نمیشود و از دنیا توشه برمیدارد: «و انما الدنیا منتهی بصر الأعمی و لا یبصر عما وراها شیئا و البصیر ینفذها بصره و یعلم أن الدار وراها. فالبصیر منها شاخص و الأعمی إلیها شاخص و البصیر منها مترود و الأعمی لها متزود؛ و همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمینگرند، اما انسان آگاه نگاهش از دنیا عبور کرده، از پس آن، سرای جاویدان آخرت را میبیند، پس انسان آگاه به دنیا دل نمیبندد و انسان کوردل تمام توجهش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه میگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم میکند.»
حضرت علی(ع) در جای دیگری بیان میفرمایند که نگاه به دنیا بر دو وجه متصور میشود: اول آنکه خود دنیا مطلوب برایت باشد که در این هنگام بازدارنده یاد حق است و حالت دوم از نگاه به دنیا، بصیرت یافتن و هدایت یافتن توسط آن باشد که چنین نگاهی بسیار مطلوب است. پس مقصود حضرت از مذمت دنیا، جهان طبیعت با قواعد و شگفتیهایش نیست، بلکه مقصود ارتباط حیات طبیعی محض انسانی با رویه محسوسی از عالم طبیعت است و بنابراین میفرمایند: «من أبصر بها بصرته و من أبصر إلیها أعمته؛ کسی که با چشم بصیرت به آن بنگرد، او را آگاهی بخشد و به آن کس که چشم به دنیا دوزد، کوردلش میکند.»
تکیه بر عقل:
یکی از منابع افزایش بصیرت انسان، تفکر و اندیشه و استفاده از قدرت عقل است. مراد از عقل در اینجا عقلی است که آن مقدار از شناخت برایش حاصل شود که بتواند راه سعادت خویش را تشخیص دهد، چنانکه حضرت(ع) میفرمایند: «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک؛ عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.» و همچنین میفرمایند: «والعقل حسام قاطع و قاتل هواک بعقلک؛ و عقل شمشیری است بران و هوای نفس خویش را با شمشیر عقل بکش» حضرت در سخنی دیگر فکر را عامل بصیرت معرفی میکند: «من طال فکره حسن نظره؛ هرکس فکرش طولانی شود، بینایی او نیکو میشود.» نمونهای از این دقتنظر را میتوان در سخن خود حضرت(ع) در نهجالبلاغه یافت. استاد شهید مرتضی مطهری در اینباره مینویسد: «در نهجالبلاغه است: شخصی آمد به علی علیهالسلام اعتراض کرد که چرا شما محسنتان را رنگ نمیزنید؟ مگر پیغمبر دستور نداد که «غیروا الشیب» موی سفید را رنگ کنید؟ فرمود: چرا. عرض کرد: شما چرا این کار را نمیکنید؟ فرمود: این دستور، خودش اصالت ندارد. این دستور برای منظوری بوده که در آن زمان بود ولی حالا دیگر نیست. آن منظور این بود: در آن زمان عدد مسلمین کم بود. در میان سربازان اسلامی که در جنگها شرکت میکردند، پیر زیاد بود و ریش تمامشان سفید بود. دشمن که از دور اینها را مشاهده میکرد، میدید یک مشت ریش سفید در میان سپاه اسلام است، روحیهاش قوی میشد و در جنگ قوت قلب نقش اول را دارد.
پیغمبر دید اگر اینها با ریشهای سفید در میادین جنگ بیایند، اولبار که چشم دشمن به اینها میافتد روحیهشان قوی میشود. بنابراین فرمود: ریشها را رنگ ببندید که دشمن به پیری شما پی نبرد. این حاجتی بود مال آن روز. امروز دیگر این حاجت وجود ندارد و در این جهت هر کسی آزاد است.
حالا اینجا یک روح است که این روح باید در تمام زمانها ثابت باشد و آن این است که نباید کاری کرد که روحیه دشمن قوی شود، چه در جنگ و چه در غیر جنگ. بنابراین ما مسلمانها باید نقایص خودمان را مرتفع کنیم. نباید طوری رفتار کرد که غیرمسلمان، مسلمانها را ضعیف و ناتوان تلقی کند. این اصل ثابت، در یک زمان وقتی بخواهد اجرا بشود شکل اجراییاش این است که پیرمردها ریشها را رنگ بزنند، اما این شکل در تمام زمانها ثابت نمیماند. این معنای تفقه در دین و معنای بصیرت در دین است.»
افزایش علم و دانایی:
امام علی(ع) دانایی را عامل بینایی معرفی میفرمایند: این دانایان کسانی هستند که با چشم عقل به هستی مینگرند و نگاهشان از این جهان محسوس عبور میکند و به جهان نامحسوس میرسد و در نتیجه همراه و همخانهای که این راه به آن منتهی میشود را میبینند. استاد شهید مرتضی مطهری درباره نسبت میان علم و بصیرت از دیدگاه امام علی(ع) میفرماید: امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه آنجا که میفرماید: کمیل! مردم بر سه قسم هستند: عالم ربانی، متعلم و همج رعاع، بعد شکایت میکند که من افرادی که هم اخلاقاً و هم استعداداً صالح باشند پیدا نمیکنم که آنچه میدانم به آنها بگویم. بعد میفرماید: کذلک یموت العلم بموت حاملیه، اینطور است که علم میمیرد؛ حامل علم که مرد و نبود، دیگر علم مرده است. در آخر میگوید: بله، در عین حال هیچوقت زمین خالی نمیماند: اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، تا آنجا که میفرماید: «هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون؛ اینها افرادی هستند که علم به آنها هجوم آورده است؛ علم به سوی آنها آمده و آن حقیقت بصیرت و بینش را پیدا کردهاند.» و استلانوا ما استوعره المترفون؛ آن چیزهایی که مردمان مترف (یعنی خو گرفتگان به عیش و ناز و نعمت) خیلی سخت میشمارند، برای آنها آسان است. مثلاً برای مردمانی که به عیش و نعمت و دنیا خو گرفتهاند، یک ساعت مأنوس بودن با خلوت با خدا بسیار سخت است، از هر کار سختی برایشان سختتر است، ولی آنها انسشان به این است.» «و انسوا بما استوحش منه الجاهلون؛ آن چیزهایی که نادانان از آنها وحشت میکنند، اینان به آنها مأنوسند.»
توجه به قرآن کریم:
توجه به قرآن کریم یکی از عوامل بصیرت از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) است، ایشان در مورد نسبت میان بصیرت و قرآن کریم میفرماید: «کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض و لا یختلف فی الله و لا یخالف بصاحبه عن الله» این قرآن است که با آن میتوانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیله آن بشنوید. بعض قرآن از بعضی دیگر سخن میگوید و برخی بر برخی دیگر گواهی میدهد. آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد، از خدا جدا نمیسازد. حضرت(ع) در جای دیگری، قرآن را هادی معرفی میفرمایند که گمراه نمیکند و سفارش میفرمایند که از قرآن در امور مدد بگیرید. «و اعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذی لا یغش و الهادی الذی لایضل و المحدث الذی لایکذب . . . و اتهموا علیه آراکم و استغشوا فیه أهواکم؛ آگاه باشید! همانا این قرآن پنددهندهای است که نمیفریبد و هدایتکنندهای است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمیگوید . . . و رأی و نظر خود را در برابر قرآن متهم کنید، و خواستههای خود را با قرآن نادرست بشمارید.»
توجه به تاریخ گذشتگان:
حضرت امیر(ع) انسانها را به عبرتگیری از تاریخ و توجه به آثار گذشتگان دعوت میفرمایند و آثار آنان را مایه عبرت میشمرند: «و کل حی فیها إلی فنا أو لیس لکم فی آثار الاولین مزدجر و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر. إن کنتم تعقلون! أو لم تروا إلی الماضین منکم لا یرجعون و إلی الخلف الباقین لا یبقون! أو لستم ترون أهل الدنیا یصبحون و یمسون علی أحوال شتی . . . فمیت یبکی و آخر یعزی و صریع مبتلی و عائد یعود و آخر بنفسه یجود و طالب للدنیا و الموت یطلبه و غافل و لیس بمغفول عنه و علی أثر الماضی ما یمضی الباقی؛ و هر موجود زندهای به سوی مرگ میرود. آیا نشانههایی در زندگی گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیاپرستی باز نمیدارد؟ و اگر خردمندید آیا در زندگانی پدرانتان آگاهی و عبرتآموزی نیست؟ مگر نمیبینید که گذشتگان شما باز نمیگردند؟ و فرزندان شما باقی نمیمانند؟ مگر مردم دنیا را نمینگرید که در گذشت شب و روز حالات گوناگونی دارند: یکی میمیرد و بر او میگریند و دیگری باقیمانده به او تسلیت میگویند، یکی دیگر بر بستر بیماری افتاده، دیگری به عیادت او میآید و دیگری در حال جان کندن است و دنیاطلبی در جستجوی دنیاست که مرگ او را در مییابد و غفلتزدهای که مرگ او را فراموش نکرده است و آیندگان نیز راه گذشتگان را میپویند.
حضرت علامه جوادی آملی در مورد سخنان حضرت علی(ع) در پندآموزی از تاریخ میفرماید: «تاریخ جزو علوم آلی است و شناخت آن به منظور بهرهگیری از نکات حساس آن مطلوب است و حضرت(ع) نیز مردم را به دقت و تفکر در آن وامیدارد که خود این امر موجب باز شدن چشم باطن و ایجاد دیدی واقعی و نگرشی صحیح به زندگی میشود.»
منابع در دفتر نشریه موجود است.