تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۰  ، 
کد خبر : ۱۹۸۵۹۱

از سکه‌های عبید‌الله تا چمدان سوروس


مجتبی زارعی
مناظره باید ترکیبی از حرف و حق باشد نه حل و عقد! حرمت فرد را می‌شناسیم اما برای منصب او فی حد ذاته حرمتی نمی‌شناسیم. رجال و تبار و قوم و قبیله در مناظره ما موجد حق نیست.
بناست مناظره باشد نه مغازله! این مناظره تابعی از عقل نقاد است، نقادی تشخیص سره از ناسره است، صد البته مثل کنجکاوی هم است، ایرانی اما هیچ وقت خدا تا این اندازه کنجکاو نبود.
در اولین نقد و مناظره دوست می‌داشتم از نقدی اجتماعی شروع کنم، «اجتماعی‌نویسی» از حوزه‌های فراموش شده «ژورنالیسم وطنی» است، اینکه چرا رسانه‌های ما پر است از «سیاسی‌نویسی»، این خود ماجراهایی تلخ و شیرین دارد که به وقتش درباره آن می‌نویسیم، اما صاحبان قلمی که خوب می‌نویسند و قلم خود را «رسول» می‌پندارند باید تاکنون پی برده باشند که نبود اجتماعی‌نویسی در مطبوعات به‌خصوص جراید متعهد از کوتاهی‌های بزرگ زمانه است که باید برای آن فکری کرد. برای همین می‌خواستم درباره «الیناسیون بروکراسی» در ایران بنویسم. اینکه چگونه ایرانی با نسخه دیوانی فرنگ، الینه شده و این «الینگی» هنوز ادامه دارد، «الینگی به مثابه جن‌زدگی!»
اکنون کیست که نداند بروکراسی ما را الینه و مسخ نموده است؟ کار کردن و اخلاق اداری و شهروندی ما را! با این همه آدم نمی‌تواند در «محرم» به ندای باطن وجودش گوش نسپرد و تکلیف خود را با حسین(ع) و یزید معلوم نکند! هم حسین ثارالله و هم حسین زمان!
هم شمر تاریخ و هم عمر سعد و شمر زمان و مطهری خوب گفته بود که شمر امروز ما «موشه دایان» است، شمر 1400 سال پیش مرد و سقط شد. به همین خاطر عجالتاً از نقد اجتماعی بروکراسی می‌گذرم و ظلم بزرگ فتنه سبز به حضرت ابی‌عبدالله(ع) در طهران را با دلی مالامال از اندوه مورد توجه قرار می‌دهم، زیرا «ما هرچه داریم از محرم و صفر است» و اگر این دو نبودند معلوم نبود پدر و پسر پهلوی الان با ما چه کرده بودند! حسین(ع) شرط تاریخ است.
تاریخ دگرگونی‌ها با حسین(ع) مشروط شد، محرم و صفر مرز دگرگونی است و ما هم یا زهیریم یا شمر! بی‌طرفی وجود ندارد و بی‌طرفی در اینجا عین طرفیت است. اگر کسی «حسین» دارد چه چیز کم دارد و بی‌حسین(ع) چه چیز دارد؟
اگر ملت ایران، امت اسلام نبود و اگر حسین(ع) و عاشورای پارسال تهران به داد ایران نمی‌رسید اکنون معلوم نبود مستعمره روس و انگلیس بودیم یا حلقه به گوش جناب سارکوزی و ضعیفه‌هایی مثل هیلاری و مرکل!
این را من نمی‌گویم بروید از «گاندی» بپرسید که سر روباه را با دم شمشیر عاشورا به خاک مالید. بروید از این باغیرت ترک‌ها جناب اردوغان بپرسید که تمام قد در وسط شهر می‌ایستد و می‌گوید همه چیزشان حسین(ع) است.
برای همین ما می‌گوییم، عاشورای پارسال طهران مرز آل امیه و آل خمینی(ره) و خامنه‌ای (حفظه‌الله) در ایران بود. می‌خواستند در دل طهران خمینی(ره) و خامنه‌ای(مدظله‌العالی) کوفه‌ای کوچک بنا کنند و میر یزید را بر تخت بنشانند، کاری نبود که نکرده باشند.
بعضی سنگ زدند، برخی به آتش کشیدند و عده‌ای چادر از زینب‌های ما ربودند، بعضی رقیه‌ها و سکینه‌های ما را ترساندند. بی‌حیایی را تا آنجا رساندند که نمازگزاران ظهر عاشورا را سنگ‌باران کردند. و اینها کمتر از چوب‌های خیزرانی نبود که بر دندان و لبان مبارک ابی‌عبدالله(ع) زدند.
اگر یزید چوب خیزران طلب کرد تا بر لبان خورشید زند و دختر علی(ع) را تحقیر کند و تا زینب را خُرد نماید و سجاد(ع) را در هم شکند، مگر آن جماعت اوباش نبود که بر لب و دندان انقلاب خمینی(ره) سنگ زدند، آتش زدند و هلهله کردند. کف و سوت زدند و هورا کشیدند.
کیست که نداند چوب خیزران، نمادی بیش نیست، همان سنگی است که شکست پیشانی محمد(ص) را و شمشیری است که ابن ملجم فرود آورد بر فرق علی(ع). همان زنجیری بود بر پای سجاد(ع) و همان غلی بود که بر شانه موسی بن جعفر(ع) سنگینی می‌کرد و شنی تانک‌هایی بود که از روی نعش سترگ برو بچه‌های بسیج و سپاه و ارتش در شلمچه و سومار و مهران به حرکت درمی‌آمد. می‌خواستند در میانه طهران، کوفه‌ای کوچک بنا کنند و دارالاماره‌ای بنا کنند و مسلم‌های ما را و قیس بن مسحرهای ما را از بلندی باروی آن بر زمین افکندند.
می‌خواستند کوفه‌ای مینیاتوری و کوچک در دهکده جهانی درست کنند، شیخ شهید ما فضل‌‌الله نوری هم که به امر یپرم خان ارمنی در میدان توپخانه شهر ما که به چوبه دار نزدیک می‌شد هم به جمعیت ‌هلهله‌کن تهرانی خطاب کرد و گفت «هذا کوفه الصغیره»! و مگر نه اینکه همین جماعت قلیل کوفه صغیره طهران حتی اجازه دادند تا بر نعش عزیز شیخ، آن کار عظیم و خبیث صورت پذیرد! عاشورای پارسال از آستین همان سال دار زدن شیخ در وسط شهر بیرون آمد پس تبار پارسالی‌ها به همان شجره خبیثه آن سالی‌ها برمی‌گردد. آن وقت هم مثل پارسال طهران، سفارت روس و انگلیس همه کاره لشکر مشروطه‌چی‌ها بودند. «مختار»ی می‌خواهد تا این دست ناپاک مجتهدکش را از بازو قطع کند و ننگ بدنامی شهرسازی کوفه کوچک را از طهران بزرگ پاک کند.
با چوب خیزران انگلیسی، بر لبانی زدند که فلسطین و قدس را پاره تن اسلام می‌دانست، ‌‌با چوب خیزران فرانسوی و امریکایی بر دهان مبارکی زدند که می‌گفت جمهوری اسلامی، و هلهله‌کنان پرچم حسین(ع) آتش زدند و عکس حسین ما را و گفتند نه غزه نه لبنان و برای به زیر کشیدن اسلام از این جمهوری کف زدند و سوت کشیدند و خواستار سلطنت ایرانی شدند.
سرکردگان فتنه و عمله و قتله آنها مگر امام خمینی(ره) را و انقلاب او را نمی‌شناختند که مثل یزید و عمال او انقلاب حسین(ع) را سنگباران کردند و خواستند برای بریدن حنجره انقلاب، مجلس جشن و سرور بر پای دارند؟ مکرر از سوی حسین ما(مدظله العالی) به دامن انقلاب و ملت حسین(ع) دعوت شدند اما هر بار خود را به نفهمی زدند و ‌ای کاش مثل لشکر عمر سعد صادق بودند که وقتی حسین(ع) از آنها می‌پرسید هل تعرفوننی؟ قرص و محکم می‌گفتند آری! می‌شناسیمت!
و این تکرار تاریخ است! حسین(ع) وقتی در مقابل لشکر آل‌امیه قرار گرفت، گفت آیا مرا نمی‌شناسید؟ قتله آل الله گفتند: به خدا آری! تو پسر پیامبر خدا و نوه او هستی! آیا عمامه و دستاری که از پیغمبر(ص) بر سر من است و شمشیری که در قبضه من است برای شما آشنا نیست؟! آنها اما فریاد می‌کردند که می‌شناسیم و باز چنین می‌کنیم!
و مگر سرکردگان خروج کننده «کوفه صغیره» نمی‌دانستند که تهران و تمامیت ایران در زعامت امام و انقلاب اوست، آیا این جماعت «خارجی» نمی‌دانستند که زعیمی امام خمینی(ره) بدون نظریه ولایت فقیه، نظم سلطانی و پادشاهی سلطانی بیش نیست! و مگر آنها نمی‌دانستند ایران بی‌اسلام، اگر همانند سلطنت آل‌امیه جبار هم نباشد خطری برای ستمگران و زورمندان عالم ندارد، چرا!
آنها خوب می‌دانستند که انقلاب خمینی(ره) بدون قدس و فلسطین تهی از خاصیت است، آنها خوب می‌دانستند این انقلاب بی‌نام خمینی(ره) در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست و باز عکس او را آتش زدند.
و مگر از روزی که دست علی(ع) در غدیر خم بالا رفت تا روزی که سر حسین(ع) بر بلندای نیزه رفت چند سال فاصله داشت؟ فاصله‌ای بود قریب به پهنای زعامت امام خمینی(ره) تا امامت خامنه‌ای(مد ظله العالی) و این رمز و راز فلسفه تاریخ است.
چه فرق است میان کیسه‌های پر از سکه عبیدالله تا چمدان‌های جناب جورج سوروس! هر دو سرباز تربیت می‌کند، یکی برای یزید و دیگری برای آمریکا! کافی است بدانیم عبیدالله 1400 سال پیش به درک واصل شد ولی چرب و شیرین دنیا که همان است؛ معماران کوفه کوچک در طهران بزرگ خمینی(ره) و خامنه‌ای(مد‌ظله‌العالی) از آن روز جسور شده بودند که دلار گرفتند و بر سر سفره خود آراستند همه مأکولات و مشروبات را! خوردند و گفتند زیارت عاشورا تعطیل شود، خوردند و گفتند شهادت امام حسین(ع) نتیجه خشونت جدشان در بدر و جمل و صفین بود.
خوردند و گفتند جنگ بین لشکر صدام یزید و خمینی(ره) برادرکشی بود! خوردند و باکفش در وسط شهر به نماز ایستادند و دختران و پسران بی‌حیا درآغوش یکدیگر نماز عشقی در کوفه کوچک خود بر پای کردند که مسلمانان انگشت به دهان شدند و هنوز در تحیرند که این نماز چگونه نمازی بود. درجایی روزه‌خواری کردند و آتش به علم حسین(ع) زدند که حاج‌همت و حاج‌احمد متوسلیان سپاه خمینی(ره) را برای جهاد با صدام یزید بسیج می‌کرد.
آهای خارجیان! هل تعرفون ثوره الخمینی؟! هل تعرفوننا؟! و مگر یزید چه می‌گفت در مجلس اهانت به رأس‌الحسین(ع)؟
عجب صبری خدا داد به جناب سجاد (ع) و زینب(س)! دختر علی(ع) حضور دارد، اما یزید چوب خیزران بردست، برلبان مبارک سرور جوانان بهشت می‌زند و می‌گوید، ‌‌ای کاش بزرگان ما که در بدر کشته شدند می‌دیدند که چگونه طایفه خزرج از تیزی شمشیرهای ما می‌نالند! و باز گفت که از بزرگان و سروران این قوم به قدری کشتیم که با کشتگان ما در بدر برابری کند!
اینجا بود که زینب‌(س) ازجای برخاست و انقلابی ‌حیدری به پا کرد، در روزی که تنها بود! اما معلوم نیست چرا بعضی از رجال ما، اکنون که انقلاب حسینی خمینی سال‌هاست که اقتدارش در طهران بزرگ و ایران و همه جا، عالم‌تاب است حال که باید مثل عباس‌(س) به پا خیزند از قدرت زینبی‌هم حظی نبرده‌اند!
آری! خوب شدکه نظام شرح صدری از خود برجای گذارد تا معماران کوفه صغیره رسوا شدند تا آنجاکه وقتی به جنگ عاشورا رفتند پشت‌شان به خاک مذلت کشیده شد!، هرکه با آل علی(ع) درافتاد ورافتاد! خوب شد تا همه، دستان انگلیس و امریکا را در فتنه سبز دیدند! خوب شد که صبرکردیم تا اتاق فکر این دارالاماره یزیدی، منکر مهدی موعود(عج) شدند، صبر کردیم تا آنها که با الله اکبر به جنگ ما می‌آمدند درمقابل دیدگان ملت روزه‌‌خواری کردند، مسجد آتش زدند و علم حسین سوزاندند و. اما چشم فتنه سبز را محرم و راه حسین (ع) کور کرد و بس، راه حسین (ع) و غیظ زهیرها و عباس‌ها و حبیب‌ها و...، اکنون هم می‌گوییم اگر خارجیان و هتاکانی که اکنون عددشان از انگشتان یک دست هم تجاوز نمی‌کند باز هم به مقدسات مؤمنین هتک حرمت کنند، و دوباره ناسزا بگویند به عزت وشرف ملت، بی‌شک عدد مختارهای ما نه یک تن که صدهزار مختار خواهد بود اما نه! بگویید مختار و بخوانید عباس!

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات