تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۱  ، 
کد خبر : ۲۰۱۷۵۱

نقدى بر نظریه توسعه ناموزون


اباذر تقی‌پور
یرواند آبراهامیان از جمله نظریه پردازان و پژو هشگرانى است که به مطالعه انقلاب اسلامى ایران پرداخته است. این استاد ایرانى الاصل دانشگاه هاى امریکانظریه اى در باره انقلاب اسلامى دارد که به نظریه توسعه نا موزون شهرت پیدا کرده است. آبراهامیان واضع این نظریه کتابى تحت عنوان ایران بین دو انقلاب دارد که در این کتاب به تشریح نظریه خود پر داخته است این کتاب از جمله کتاب هاى مشهور در زمینه تار یخ معاصر کشور ما است که علاوه بر مطالعه دانشجویان به لحاظ اطلاعات و روش تحلیل مورد استناد محققین هم قرار گرفته است.
وى در این کتاب پس از طرح تحلیل نسبتا جا مع از تاریخ معاصر ایراندر فاصله دو انقلاب مشروطه و اسلامى (1285-1357) مجموعه علل عوامل شکل گیرى انقلاب اسلامى طى دو دهه نظام سلطنتى را در ایران بررسى و در قالب نظریه توسعه نا موزون عرضه مى کند. طبق این نظریه انقلاب بدان سبب روى داد که شاه در سطح اجتماعى - اقتصادى نوسازى کرد و بدین گونه طبقه متوسط جدید و طبقه کار گر صنعتى را گسترش داد. اما نتوانست در یک سطح دیگر یعنى سطح سیاسى دست به نوسازى زند.
این نا توانى نا گزیر به پیو ند هاى بین حکومت و ساختار اجتماعى لطمه زد، مجارى ارتباطى بین نظام سیاسى و بین توده مردم را مسدود ساخت، شکاف بین محافل حا کم و نیرو هاى جدید اجتماعى را عمیق تر کرد. وخطیر تر از همه اندک پل هایى را که در گذشته تشکیلات سیاسى را با نیرو هاى اجتماعى سنتى بویژ ه با زاریان و مقا مات مذهبى ار تباط مى داد و یران کرد، به همین دلیل بود که در سال 1356 فاصله بین نظام اقتصادى - و اجتماعى توسعه یافته و نظام سیاسى توسعه نیافته چنان وسیع شد که بحران اقتصادى مى توانست کل رژیم را متلاشى کند. او در تبین انقلاب اسلامى مى‌نویسد:
کوتاه سخن، انقلاب نه به دلیل توسعه بیش از حد و نه به علت توسعه نیافتگى بلکه به سبب توسعه نا موزون رخ داد. آبراها میان در این کتاب پیروزى انقلاب اسلامى را در چار چوب جامعه شناسى سیاسى مار کسیسى ساختار گرا با تکیه بر کلید واژ ه هاییى نظیر طبقه که میزان بالایى توجه ویژه او به جا یگاه اجتماعى طبقات و رابطه آن را با دولت را مى رساند مورد بررسى قرار داده است.
آبراهامیان نبود توازن و تعادل لازم بین نوسازى اقتصادى و اجتماعى با نوسازى سیاسى را در دو دهه آخر سلطنت شاه چنین توضیح مى‌دهد: اگر چه شاه به نوسازى ساختار اجتماعى - اقتصادى کمک کرد اما براى ایجاد نظم سیاسى یعنى امکان دادن به تشکیل گرو ه هاى فشار، باز کردن عرصه سیاست بروى نیرو هاى اجتماعی، ایجاد پیوند بین نیرو ها و طبقات جدید، حفظ پیوند هاى موجود بین رژیم و طبقات قدیم و گسترش دادن پایگاه اجتماعى سلطنت که به هر حال عمدتا به سبب کودتاى نظامى 1332 به حیات خود ادامه مى داد چندان کارى انجام نداد.
شاه همچون پدرش بجاى نوسازى نظام سیاسى قدرتش را بر سه رکن حکومت پهلوى استوار ساخت. نیرو هاى مسلح، شبکه حمایت در بار و بورکراسى عریض و طویل دولتى. آبراهامیان بواسطه گرایش مارکسیستى که وقوع انقلاب ها را ناشى از تضاد و مبارزات طبقاتى بیان مى کند نتوانسته است حیرت و شگفتى خود را از پیروزى یک جنبش دینى در جامعه اى که به سرعت در حال حرکت به سمت مدرنیته بود پنهان نماید. و بجاى مى رسد که انقلاب اسلا‌مى را یک انقلاب استثنایى معرفى مى کند و برغم توجیهاتى که ذکر مى کند تا انتهاى پژوهش جواب روشنى به این موضوع نمى‌دهد.
به نظر مى رسد مهمترین اشکال آبراها میان در عدم فهم دقیق از انقلاب اسلامى برغم دارا بودن مستندات تاریخى تلاش او در تفسیر چرائى انقلاب اسلامى با مفروضات مدرنیته است. او نتوانسته به نقش و جا یگاه بى بدیل دین و تعلقات مذهبى در شکل گیرى هویت ایرانى دست پیدا کند.
وى على الرغم اینکه اطلاعات و آمار نسیتا دقیقى از چینش قومى و نژاد ى ایران دارد از فقر اطلاعاتى در زمینه روکرد مردم به تشیع رنج مى برد به نحوى که مدعى است که پیروان تشیع در ایران در ابتداى قرن نوزدهم به دو فرقه مهم شیخیه و بابیه تقسیم مى شوند، به همین دلیل با پر رنگ نمودن جا یگاه و وابستگى هاى طبقاتى نقش دین ستیزى حکومت پهلوى سست نمودن پا یه هاى حکو مت کم رنگ و از جمله دلائل غیر اصلى پیروزى جنبش قلمداد مى کند.
در بررسى انتقادى نظریه آبراها میان این سوال قابل طرح است که چکونه نظریه اجتماعى اقتصادى - سیاسى بر انقلابى که به ازعان بسیارى از جمله خود آبراها میان داراى هویتى کا ملا دینى است قابل تطبیق است ؟
انقلاب اسلامى در ایران در قالب نظام سیاسى شیعه که در بر گیرنده هویت ملى و تجدد زائى بومى است به پیروزى مى رسد که در ک این مهم در قابلیت و چار چوب فکرى غرب و شرق که متعلق به همان جوامع است ممکن نخواهد بود. نقدى دیگرى که بر دیدگاهاى آبراها میان پیرا مون انقلاب اسلامى وارد است این که او این انقلاب را یک استثنا ء و تناقص مى داند در پاسخ باید گفت انقلاب اسلامى ایران به عنوان یک جنبش اصیل اسلامى با تکیه بر اید ئولوژى اسلامى شیعه خود حلقه تکمیل کننده نهضت هاى استعمارى و ضد استبدادى تاریخ معاصر بود.
این انقلاب نه تنها تکمیل کننده نهضت هاى آزادى خواهانه مبتنى بر اید ائو لوژى اسلامى بود بلکه خود مبدا ء و منشاء و سر اغازى براى شکا گیرى جنبش هاى آزادى خواهانه بسیارى در سراسر عالم شد که امروز نمونه هاى بارز آن را در گوشه و کنار جهان شاهد هستیم. اگر چه آبراها میان انقلاب اسلامى را بر اساس تئورى توسعه نا موزون تشریح مى کند ونقش دست چندم را به مذهب و علماى دینى مى دهد اما نمى تواند اهمیت آن را نا دیده بگیرید.
او می‌نویسد: انقلاب اسلامى در رخ داد هاى تاریخ جهان امروز از این نظربى همتاست که نه یک گروه اجتماعى جدید مجهز به احزاب سیاسى و ایدئو‌لوژى‌هاى غیر مذهبى، بلکه روحانیتى مسلح به منبر مساجد و مدعى حق الهى براى نظارت بر همه ى شئون دنیوى حتى بر عالى ترین نمایندگان منتخب کشور را به قدرت رساند. مخالفت ملت مسلمان ایران با دستگاه سیاسى رژیم شاه با آغاز و ادامه نوسازى اجتماعى - اقتصادى شروع نشد بلکه سال ها بود که نهضت انقلابى آغاز شده بود. قیام هاى متعددى که به شهادت بسیارى مردم مسلمان منجر شد شاهد این مدعى است.
لذا نمى‌توان عدم همخوانى ساختار اقتصادى با ساختار سیاسى رژیم را عامل اصلى این انقلاب عنوان کرد. مخالفت ملت مسلمان ایران با دستگاه فاسد رژیم شاه نه به خاطر عدم هماهنگى اش با سا ختار اقتصادى نو سازى شد شکل گرفت بلکه به دلیل اعمال سیاستهاى دین ستیزى و اسلام زدائى شاه در کشور بود که خشم ملت را بر انگیخته بود. به فر موده حضرت امام(ره) تقلیل خواسته ها ى معنوى مردم به عوامل و خواسته هاى اقتصادى امرى تحریف آمیز است. آنان که به بزرگ نمایى ابعاد غیر مذهبى انقلاب مى پر دازند انقلاب را درک نکرده اند و یا دشمنى با انقلاب اسلامى چشمان آنها را کور کرده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات