تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۵  ، 
کد خبر : ۲۰۶۶۴۳

اوباما و فقدان دکترین


 نوشته: دکتر هادی آجیلی ـ استادیار روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی
«دکترین» در حوزه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل به معنای راهبردی و استراتژی است. تقریباً تمامی رؤسای جمهوری ایالات متحده، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، دارای دکترین مشخص و مخصوص به خود بوده‌اند که هرکدام به نام آنها مشهور شده است. از جمله، دکترین آیزنهاور، دکترین کندی، دکترین نیکسون و ... که عمدتاً در قالب جنگ سرد و مقابله استراتژیک بوده‌اند. تعابیری مانند «انتقام گسترده»، «پاسخ انعطاف‌پذیر»، «نظم نوین جهانی» و ... عناوین برخی از این دکترین‌هاست که هرکدام از سوی یکی از رؤسای جمهوری آمریکا مطرح شده است.
البته این که دکترین رئیس جمهوری آمریکا چیست، بدان سبب اهمیت دارد که به نوعی، دستور کار جهانی به تبع آن مشخص و خط‌مشی کلان آمریکا در حوزه سیاست خارجی اعلام می‌شود و تحلیلگران و اندیشمندان حوزه روابط بین‌الملل و حتی سیاستمداران سایر کشورها در مورد آن دکترین اعلام نظر و موضع می‌کنند.
حال پس از گذشت حدود دو سال از ریاست جمهوری اوباما، به نظر می‌رسد، وی فاقد یک دکترین مشخص و مدون در عرصه بین‌المللی است، به گونه‌ای که بتوان آن را تحت نام «دکترین اوباما» و متمایز از همتایان پیشینش دانست.
هرچند اوباما در سخنرانی‌های قاهره، اسلو و برلین سعی داشت مدعی ارائه یک دکترین جدید باشد، اما نحوه عملکرد او و دولتش در سیاست خارجی و شرایط حاکم بر آمریکا و جهان، مانع از آن شده است که بتوانیم ادعای یک دکترین جدید را بپذیریم و آن را متمایز از دکترین‌های پیشین بدانیم.
شاید برخی بر این یادداشت خرده بگیرند که اساساً سیاست خارجی آمریکا آن هم در سطح تدوین یک دکترین، قائم به یک فرد (مانند رئیس‌جمهوری) نیست که البته این مطلب درست است و این یادداشت نیز ناظر به همین مسأله است که برآیند طراحی یک دکترین مدون و مشخص در دستگاه دیپلماسی آمریکا تحت عنوان «دکترین اوباما» که مرسوم رؤسای جمهوری سابق نیز بوده، دچار سردرگمی و تحیر است.
در این خصوص و در حد اختصار و حوصله یک یادداشت سیاسی، صرفاً به برخی شواهد و قراین و دلایلی اشاره می‌کنیم که نشان‌دهنده سردرگمی و نبود یک دکترین مدون در دولت اوباماست:
 در افغانستان بر سر ادامه جنگ و حضور آن در کشور، شاهد اختلاف بودیم که در این خصوص، برکناری «مک کریستال» فرمانده سابق نیروهای ائتلاف در افغانستان در خور توجه است. این اتفاق و نیز اعتراضات ژنرال آمریکایی نسبت به نگاه راهبردی مقامات سیاسی کاخ سفید، واقعاً کم‌سابقه است.
 در عراق، بر سر جدول زمان‌بندی خروج یا بقای بخشی از نیروها و پایگاه‌های نظامی در این کشور، وضع تروریسم، نحوه تعامل با دولت آینده عراق و موضوع نفوذ ایران در این کشور، اختلاف‌نظرهای جدی وجود دارد.
 مسأله ایران؛ چه در حوزه جلب همکاری ایران در عراق و افغانستان و چه در زمینه مذاکره و رابطه با تهران که نهایت آن مساله هسته‌ای ایران است، برای آمریکا بن‌بست محسوب می‌شود. نمونه بارز سردرگمی واشنگتن در قبال ایران، در بیانیه تهران و عکس‌العمل اوباما مشخص بود.
 در مورد چین، در حوزه روابط مالی بین دو کشور یا بهتر بگوییم «جنگ ارزی» دو کشور یا مسأله حقوق بشر در چین، وضع به همین منوال است.
 در قبال روسیه، در مورد پیمان استارت ـ2، سپر دفاع موشکی، تعامل با روسیه در مورد پرونده هسته‌ای ایران، گسترش ناتو به شرق و بسیاری موارد دیگر، سردرگمی آمریکا به راحتی مشاهده می‌شود.
 در مذاکرات صلح خاورمیانه؛ که ابتدا به دنبال یک راه‌حل مورد رضایت دوطرف بود و ادامه شهرک‌سازی‌های اسرائیل را نقد می‌کرد، ولی اکنون دیگر مساله شهرک‌سازی‌ها را پیش‌شرط مذاکرات نمی‌داند.
 در مورد گوانتانامو و سایر زندان‌های مخفی آمریکا که اوباما در تبلیغات ریاست جمهوری خود قول تعطیلی آنها را داده بود، ولی همچنان به کارشان ادامه می‌دهند.
 اگر دقت شود، تعدد و تکثر استعفاهای مسئولان کاخ سفید، مشاوران اوباما و حتی برخی معاونان او، شکست در انتخابات کنگره و نیز کاهش محبوبیت حدود 30 درصدی اوباما در میان جامعه آمریکا از ابتدای دوره ریاست جمهوری‌اش تاکنون، خود نشانه‌هایی از این سردرگمی استراتژیک و نبود دکترین هستند.
البته روشن است که مسائلی این شرایط را برای اوباما و تیم وی پدید آورده‌اند و در واقع این مسائل باعث شده‌اند که دست‌کم در حوزه سیاست خارجی، رئیس جمهوری این کشور فاقد یک دکترین مدون باشد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
 در واقع اوباما وارث برخی شرایط دوران یکجانبه‌گرایی و سیاست خارجی جنگ‌طلبانه بوش است که از یک سو با مشی معمول حزب دمکرات سازگار نیست و از سوی دیگر، امکان تغییر بنیادین و حل آن مسائل در کوتاه مدت نیز وجود ندارد؛ شرایطی مانند بحران اقتصادی و جنگ عراق و افغانستان.
 اوباما در تبلیغات ریاست جمهوری خود با شعاری به میدان آمد و رأی گرفت (تغییر) که با توجه به شرایط آمریکا در حوزه اقتصادی و حوزه بین‌المللی، امکان تحقق آن در کوتاه‌مدت نیست.
 باید توجه داشت که برخی نومحافظه‌کاران از یک سو و صاحبان شرکت‌های بین‌المللی آمریکا در حوزه نفت و تسلیحات و موسسات مالی و بانکداران این کشور از سوی دیگر، همچنان در تدوین سیاست خارجی آمریکا موثرند و این با شعار «تغییر»ی که اوباما داده، ناسازگار است.
در خاتمه باید گفت به نظر می‌رسد شرایط حاکم بر دیپلماسی خارجی آمریکا و عرصه بین‌المللی، به ویژه میراث بوش، اوباما و هیأت حاکمه آمریکا را در میان «تغییر» و «نبود تغییر» و نیز در میان «مشی دمکرات‌ها» و «مشی جمهوریخواهان» سردرگم کرده و این شرایط منجر به فقدان یک دکترین مشخص و مدون تحت عنوان «دکترین اوباما» شده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات