تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۷:۳۳  ، 
کد خبر : ۲۰۸۵۸۵

سیاست عنصر جدایی‌ناپذیر دانشگاه


حمیدرضا شکوهی
روز یکشنبه 23 تیر ماه جاری در صفحه نخست ویژه‌نامه سیاسی روزنامه مردم‌سالاری با مطلبی از آقای جواد تمیمی با عنوان «دانش بهتر است یا سیاست»‌ مواجه شدم. ایشان در مطلب یاد شده ضمن انتقاد از حضور فعال دانشجویان در عرصه سیاسی کشور، به تکریم دانش و تخطئه سیاست در دانشگاه پرداخته‌اند. قطعا آقای تمیمی اذعان داشتند که پاسخ یک دانشجو به پرسش یاد شده، با پاسخی که خود به آن داده‌اند بسیار متفاوت است و شاید به همین دلیل بوده است که در عنوان مطالب خود خواستار پاسخگویی فعالان جنبش دانشجویی به این پرسش شده‌اند. بنابراین از فرصت استفاده کرده و به عنوان یک دانشجو به ذکر مطالبی- نه به عنوان نقد، که به عنوان توضیح و یادآوری- در مورد مطلب آقای تمیمی می‌پردازم.
1- نویسنده مورد نظر در همان نخستین جمله، به پرسش مطرح شده در عنوان مطلب پاسخ داده است: «اگر این امکان برای دانشجویان جوان وجود داشت که کمتر به دنبال سیاست باشند، شاید خیلی از مشکلاتی که برای جنبش دانشجویی به وجود آمده است هرگز به وجود نمی‌آمد.» با این موضع‌گیری، تکلیف مخاطب- که فعالان جنبش دانشجویی هستند- مشخص می‌شود و ادامه مطالب تا پایان، به ارائه توضیحاتی در تبیین ضرورت فاصله گرفتن دانشجویان از سیاست و لزوم توجه بیشتر آنان برای فراگیری دانش اختصاص می‌یابد.
2- این اظهارنظر که «اگر این امکان برای دانشجویان وجود داشت که کمتر به دنبال سیاست باشند شاید خیلی از مشکلاتی که برای آنان به وجود آمده است هرگز به وجود نمی‌آمد.» به حدی ساده و ابتدایی به نظر می‌رسد که محملی برای بحث علمی باقی نمی‌گذارد. متاسفانه در کشور ما- و البته بسیاری از کشورهای جهان سوم- همواره بهترین راه برای حل مسائل مختلف، پاک کردن صورت مساله بوده و احتمالا در آینده هم خواهد بود. تصور این که دانشجویان سیاست را کنار بگذارند تا مبادا مشکلی برای آنها به وجود آید، درست مانند این است که فردی را در منزل حبس کنیم تا مبادا در صورت خروج از منزل با خودرویی تصادف کند یا در چاله و چاه بیفتد. در حالی که ریسک‌پذیری و استقبال از خطر، با درجه کمتر یا بیشتر از سوی پروردگار متعال در ناخودآگاه وجود همه انسان‌ها به ودیعه گذاشته شده است و این امر به ویژه در حوزه فعالیت‌های سیاسی با درجه وضوح بیشتری نمایان می‌شود. اصولا عرصه سیاست، عرصه پیچیده و پرخطری است و سرشت ریسک‌پذیر و ماجراجوی دانشجویان که اغلب جوان و خواستار تحول هم هستند، تمایل آنان را برای ورود به این عرصه و افزایش فعالیت‌های خود در این حوزه افزایش می‌دهد. بنابراین توصیه دانشجویان برای رها کردن سیاست و بی‌توجهی نسبت به آن، برای این که مشکلاتی برای آنان به وجود نیاید، همان قدر که ساده و ابتدایی به نظر می‌رسد، با خوی طبیعی و جوان دانشجویان و سرشت منتقد و قدرت ستیز آنها نیز تناقض دارد.
3- در بخشی از مطلب یاد شده آمده است: «جنبش‌های دانشجویی در سراسر جهان خصوصا در کشورهای توسعه نیافته، صرفاً به عنوان پشتیبان یک جریان سیاسی و یا جنبش اجتماعی که سیاستمداران و فعالان حزبی آن را هدایت می‌کنند وارد منازعات اجتماعی شده و به ابزاری برای برآورده‌سازی مطامع سیاسی گروه‌ها تبدیل می‌شوند.»
استفاده ابزاری از دانشجویان و جنبش دانشجویی توسط احزاب و گروه‌های سیاسی فعال در جامعه موضوعی است که همواره جنبش دانشجویی را با ضعف مواجه کرده است. اما این نظر که جنبش دانشجویی با هدایت سیاستمداران و فعالان حزبی وارد عرصه منازعات اجتماعی می‌شود و به هیچ وجه نمی‌تواند قابل قبول باشد. مروری بر گذشته جنبش دانشجویی در ایران در مقاطع تاریخی مختلف این موضوع را اثبات می‌کند که جنبش دانشجویی همواره به طور مستقل وارد عرصه منازعات شده است. مروری بر حماسه دوم خرداد 76 نیز بر این امر صحه می‌گذارد. در آن مقطع تاریخی، جنبش دانشجویی به طور مستقل وارد عرصه سیاسی کشور شد و با حمایت از کاندیدایی که بعدا به ریاست جمهوری رسید، خواستار اصلاح در امور مختلف کشور شد. طرفداری جنبش دانشجویی از سیدمحمد خاتمی به معنای هدایت این جنبش توسط جریان‌های سیاسی کشور نبود، بلکه جنبش دانشجویی خود، جریان‌های سیاسی کشور را به تحرک بیشتر واداشت. فراموش نکنیم که سیدمحمد خاتمی به عنوان یک نامزد مستقل وارد عرصه هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شد و پس از برگزاری انتخابات و پیروزی خاتمی بود که گروه‌های طرفدار برنامه‌های خاتمی، نام اصلاح‌طلب بر خود گذاشتند و جنبش دانشجویی نیز به عنوان یکی از این گروه‌های هوادار خاتمی- که همه آنها لزوما از احزاب سیاسی کشور هم نبوده- مطرح شد. هر چند که پس از آن مقطع زمانی، بروز اشتباهاتی در مسیر حرکت جنبش دانشجویی باعث سوءاستفاده برخی گروه‌های سیاسی از این جنبش شد اما به نظر می‌رسد که جنبش دانشجویی بار دیگر مسیر حرکت واقعی خود را یافته است. جنبش دانشجویی یک حزب متشکل نیست که تمام اعضای آن ضمن مذاکره با یکدیگر بر سر دستیابی به اهدافی مشخص، راهکارهای موثری تدوین کنند و بر اساس همان راهکارها به آرمان‌های خود دست یابند. بلکه آنچه که اعضای جنبش دانشجویی را همچون یک ریسمان نامرئی به یکدیگر پیوند می‌دهد روحیه آرمانگرایی، ظلم‌ستیزی و انتقادگر آنان است که افزوده شدن تحرک و هیجان به این روحیه، زمینه را برای پیشتازی جنبش دانشجویی در تحرکات سیاسی- اجتماعی فراهم می‌کند. بنابراین جنبش دانشجویی در ایران هرگز به عنوان ابزار یک گروه سیاسی «وارد» عرصه منازعات نشده است. تجربه ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی هم نشان می‌دهد که نخستین گروه از هواداران اصلاحات که به انتقاد رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب پرداختند همین دانشجویان بودند و این امر نشان دهنده حفظ روحیه منتقد و مستقل دانشجویان در برخورد با مسائل سیاسی، حتی در زمان که برخی از فعالان جنبش دانشجویی، راه خود را اشتباه گرفته و وارد بازی قدرت شده بودند، می‌باشد.
4- در بخش دیگری از مطالب آمده است: «جنبش دانشجویی هنگامی می‌تواند از اصالت برخوردار باشد که در پی آغاز حرکت سایر گروه‌ها و طبقات اجتماعی... وارد میدان شود.» این در حالیست که همواره «اصالت» جنبش دانشجویی در گروه پیشتاز بودن‌ آن نیست به سایر اقشار و گروه‌های اجتماعی دانسته شده و نه به دنباله‌روی آن از دیگران. آنچه که جنبش دانشجویی را به عنوان موتور محرک فعالیت‌های سیاسی در هر جامعه مطرح کرده است توان این جنبش برای پیشتازی در عرصه تحولات جامعه و به تحرک واداشتن سایر گروه‌های جامعه است. روحیات خاص دانشجویان امکان این پیشتازی را از سایر گروه‌های سیاسی و غیرسیاسی جامعه سلب می‌کند و اصولا تاکنون تحول عمیق در هیچ جامعه‌ای صورت نگرفته است. که دانشجویان در آن نقش پیرو و تالی داشته باشند. نویسنده مطلب، نه تنها در این بخش، بلکه در سایر بخش‌های مطلب خود ضمن فراموش کردن روحیات و خلق و خوی خاص دانشجویان صرفا به بیان آرمان‌های تخیلی ذهن خود پرداخته است که البته هیچ گاه در عرصه واقعیت مجال بروز و ظهور نخواهد یافت.
5- ضعف ساختار دانشگاهی جامعه ما و به زعم نویسنده یاد شده «درس خواندن جوانان تنها برای آن که به دانشگاه رفته باشند.» نکته‌ای نیست که بر کسی پوشیده باشد و در مطلب یاد شده نیز به درستی مورد اشاره قرار گرفته است. اما این که نویسنده مطلب، از این امر مستمسکی بسازد تا جذب در یک جریان و شخصیت سیاسی شدن را برای دانشجو از «هیچ» بهتر بداند به هیچ وجه قابل توجیه نیست. گویا ایشان دانشجویان را فاقد قوه اراده و تشخیص و انتخاب دانسته‌اند که به اجبار جذب یک جریان سیاسی می‌شوند تا از «هیچ» فاصله بگیرند.
اگر دانشجو که به عنوان قشر برگزیده جامعه مطرح است تا این حد از قوه اراده و تشخیص بی‌بهره باشد که وای بر حال اقشار دیگر جامعه!
به اعتقاد نویسنده مطلب: «برای او چندان فرقی نمی‌کند که رهبران جنبش دانشجویی از میان خودشان برخاسته و یا از بیرون تعیین شده‌اند برای او فرقی نمی‌کند که دانشجویان دانشگاهش شعبه کدام حزب و یا جریان سیاسی هستند.» آیا واقعا برای دانشجو هیچ چیز فرقی نمی‌کند و به زعم نویسنده مطلب، تنها قصد دارد در سالیان میان‌سالی «توجیهی برای تلف کردن عمر خود را دانشگاه داشته باشد؟» طی چند سال اخیر بیشترین هزینه‌ها را برای پیشبرد اصلاحات در کشور ما دانشجویان پرداخته‌اند. آیا هدف دانشجویان از پرداختن این همه هزینه، به دست آوردن توجیهی برای تلف کردن عمر خود در دانشگاه بوده است؟‌ یا به زغم نویسنده یاد شده، دستیابی دانشجویان به قدرت، هدف آنها بوده است؟ آنجا که با حس ترحم نسبت به دانشجویان می‌نویسد:‌«هیچ کس نیست که به پاس خدمات درخشان سال‌های دانشجویی، تکه نانی به او قرض دهد. هیچ کس نیست که به یادشان آورد تنها آن دانشجویان از نمد تحولات سیاسی- اجتماعی برای خود کلاهی ساخته‌اند که نورچشمی سران یک حرکت و یا جنبش سیاسی بوده‌اند که طفیلی احزاب بوده‌اند که از شامه تیزی برای پیش‌بینی برد و باخت گروه‌های سیاسی برخوردار بوده‌اند»، هدف دانشجویان را از ورود به عرصه سیاست، دستیابی به قدرت می‌داند. طبعا به عقیده ایشان دانشجو در صورت عدم ورود به پایگاه‌های قدرت حاکمه، دچار خسران می‌شود و باید راه دیگری برای ورود به عرصه قدرت پیدا کند. در حالی که ایشان هدف جنبش دانشجویی را به درستی درک نکرده است. در همه نظام‌های سیاسی جهان،‌هر یک به نوعی، دو جریان محافظه‌کار و اصلاح‌طلب با هم درگیر هستند و در کنار آنها همواره یک جنبش انقلابی آماده خروش است. جنبش دانشجویی منتقد،‌ به سمت این هسته‌های انقلابی گرایش دارد و به دگرگونی شگرفت می‌اندیشد. راه ایجاد این دگرگونی‌های شگرف، تداوم مشی انتقادگر جنبش دانشجویی نسبت به قدرت است. جنبش دانشجویی با قرار گرفتن در موضع یک اپوزیسیون قانونی و اما منتقد نسبت به قدرت، راه ورود خود را به عرصه قدرت می‌بندد. در نظام‌های شبه دمکراتیک راهی برای ورود عناصر و گروه‌های منتقد و تاثیرگذاری همچون جنبش دانشجویی به درون قدرت نیست و این گروه‌ها مشی انتقادی خود را خارج از عرصه قدرت تداوم می‌بخشند و البته پیکان انتقادات خود را به سوی قدرت حاکمه نشانه می‌روند. جنبش دانشجویی تشنه کسب قدرت نیست و تداوم حیات خود را منوط به ورود به عرصه قدرت نمی‌داند.
آیا ضرب و شتم مداوم دانشجویان در جریان تجمعات قانونی آنها، هجوم ددمنشانه به کوی دانشگاه تهران و به خاک و خون کشیده شدن دانشجویان که اسناد و تصاویر آن همواره در تاریخ به یادگار خواهد ماند، کشته شدن عزت ابراهیم نژاد، نابینا شدن یک چشم محمد جمالی، به زندان افتادن برادران محمدی، احمد باطبی، مهرداد لهراسبی، عباس دلدار و بهروز جاوید تهرانی در جریان حوادث کوی دانشگاه در سال 78 و به زندان افتادن محمود مژدهی و دانشجویان دیگر طی یک سال اخیر، به خاطر این بوده که به زعم نویسنده، آنها توجیهی برای تلف کردن عمرشان پیدا کنند؟ یا درصدد کسب قدرت بوده‌اند؟ و اگر هدف جنبش دانشجویی ورود به عرصه قدرت بود آیا نمی‌توانست با اتصال خود به بدنه جریان‌های سیاسی، از راه کم دردسرتر و با پرداخت هزینه‌های کمتری به این مقصود خود نایل گردد؟
7- در بخش دیگری از مطلب، تنها اعتراضی که برای دانشجو مورد پذیرش قرار گرفته، اعتراضی است که از نادیده گرفتن حقوق صنفی او برخاسته باشد.
اگر چه ضعف تشکیلات صنفی دانشجویان و عدم وجود سازوکارهای مطلوب برای بروز اعتراضات صنفی از مشکلات اصلی دانشجویان به شمار می‌رود، اما این امر دلیل بر این نمی‌شود که دانشجو از توجه به مسائل سیاسی- اجتماعی ساری و جاری در جامعه خود غافل شود. حتی اگر تنها وظیفه دانشجو را تحصیل دانش و انجام کارهای پژوهشی بدانیم، آیا این امر بدون توجه به دانشجو به محیط اطراف خود امکان‌پذیر است؟ حداقل کاری که دانشجو می‌تواند به منظور کمک به پیشبرد امور جامعه خود در حوزه‌های گوناگون انجام دهد ارائه راهکارهایی برای رفع ستم و تبعیض و احقاق حقوق ملت است و قطعا این امر در صورت غافل ماندن دانشجو از مسائل حاکم بر جامعه امکان‌پذیر نخواهد بود و پرسش اینجاست که آیا احقاق حقوق ملت در یک جامعه سیاست‌زده جهان سومی، جز این طریق سازوکارهای سیاسی امکان‌پذیر است؟ و اگر دانشجو به عنوان قشر فرهیخته جامعه درصدد شناخت این ساوزکارها نباشد انتظار می‌رود اقشار عادی مردم این کار را انجام دهند؟ بنابراین حتی اگر از این زاویه هم به موضوع بنگریم، نادیده گرفتن حقوق صنفی دانشجو نیز ریشه در سازوکارهای شبه دمکراتیک و گاه غیردمکراتیک نهادهای حاکم بر محیط‌های دانشگاهی دارد که البته خود، آینه تمام‌نمایی از وضعیت حاکم بر کل کشور و جامعه است.
8- در بخش دیگری از آن مطلب، جهت‌گیری سیاسی درست موکول به ورود به دهه سوم عمر شده است. این که نویسنده مطلبی، در پی چه تحقیقاتی به این نتیجه رسیده است جای پرسش دارد. اگر این طور باشد پس بهتر است حداقل سن رای دادن در انتخابات را نیز به 30 سال افزایش داد تا از این که تمام شرکت‌کنندگان در انتخابات دارای جهت‌گیری سیاسی درست هستند اطمینان حاصل شود اما از یک نکته غافل نمائیم که همیشه، سن ملاک تجربه نیست. چه بسیار افرادی که مرز 30 سالگی را پشت سرگذارده‌اند، اما حتی توانایی تشخیص صلاح و مصلحت خود را هم ندارند؛ تشخیص مصلحت جامعه که جای خود دارد!
9- در ادامه مطلب این پرسش مطرح شده است که: «کدامین جنبش دانشجویی را در سراسر جهان می‌شناسید که عقب‌ماندگی‌های تاریخی یک ملت را جبران کرده باشد؟ و از پیشتازی خود در صحنه‌های اجتماعی بهر‌ه‌ای غیر از سپردن جان و تلف کردن زمان برای کسب علم برده باشد؟»
گویا ایشان از این امر غفلت کرده‌اند که جبران عقب‌ماندگی‌هایی که حاصل یک تاریخ طولانی است به راحتی و توسط یک یا دو گروه خاص امکان‌پذیر نخواهد بود. ایشان چگونه انتظار دارند که جنبش دانشجویی به تنهایی عقب‌ماندگی تاریخی یک ملت را جبران کند؟ حتی اگر برای جنبش دانشجویی در این فرآیند نقش کاتالیزور را در نظر بگیریم و آن را عنصر پیشرو در ایجاد این تغییرات بدانیم باز هم نمی‌توانیم بار جبران این عقب‌مانگی‌ها را بر دوش جنبش دانشجویی بیندازیم و اصولا این انتظار صحیحی نیست.
از سوی دیگر جان سپردن دانشجو که حاصل پیشتازی او در صحنه‌های اجتماعی است بهره اندکی برای جنبش دانشجویی نیست که بتوان آن را به راحتی به سخره گرفت. ماجرای کوی دانشگاه و کشته شدن عزت ابراهیم‌نژاد و مضروب شدن صدها نفر از دانشجویان، حداقل بهره‌ای که برای جامعه داشت افزایش آگاهی‌های افکار عمومی در مورد ماهیت پلید اقتدارگرایانی بود که برداشت خود را عین حقیقت می‌دانستند. آنچه که بر دانشجو گذشت همواره در تاریخ باقی خواهد ماند و روشنگر راه نسل‌های آینده خواهد بود. همانطور که کشته شدن سه دانشجو در 16 آذر 32، این روز را برای همیشه تاریخ به نام روز دانشجو جاودانه کرد. آری! جان سپردن دانشجو برای او بهره اندکی نیست.
10- انتقاد نسبت به پیشقدم شدن دانشجویان در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام که منجر به وقوع فاجعه کوی دانشگاه شد، به منزله مواخذه دانشجویان و تخطئه این اقدام اصلاح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه آنان است. به ویژه که نویسنده مطلب این اقدام دانشجویان را به ساده‌انگاری آنان مرتبط کرده و به دانشجو به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف سیاسی سیاستمداران نگریسته است. در حالی که خیزش خودجوش دانشجویان در اعتراض به تعطیلی سلام و البته ده‌ها مورد اعتراض و تجمع دیگر که پیش از آن توسط دانشجویان صورت گرفته بود هیچگاه به تحریک گروه‌های سیاسی دیگر صورت نگرفته بود. علاوه بر آن دانشجو با هیچ گروه و دسته‌ای پیوند ابدی نبسته است. روحیه ظلم‌ستیز و منتقد و پرجوش و خروش دانشجو این را طلب می‌کند و نمونه آن، انتقادات شدید دانشجویان نسبت به عملکرد سیدمحمد خاتمی است که طی دو دیدار قبلی رئیس‌جمهور با دانشجویان به عینه شاهد آن بودیم. بنابراین نمی‌توان به این سادگی رای به تحریک‌پذیری دانشجویان و استفاده ابزاری از آنان داد. همان‌طور که نمی‌توان از پیشقدم شدن دانشجویان در اعتراض به تعطیلی سلام انتقاد کرد. اشتباه نویسنده این بود که جنبش دانشجویی را هم عرض «وزارت ارشاد، دولت، رئیس‌جمهور و روزنامه‌نگاران» قرار داده است، غافل از این که اینها همه نماد قدرت و یا وابسته به آن هستند، اما در قاموس جنبش دانشجویی هیچ وابستگی و پیوستگی با قدرت وجود ندارد.
11- نکته دردناک و ناراحت‌کننده در مطلب یاد شده آنجا است که از «ناآگاهی» ضاربان و حمله‌کنندگان به کوی دانشگاه سخن به میان آمده است. آیا به واقع مهاجمان به کوی دانشگاه که آن فجایع دهشتناک را آفریدند افرادی ناآگاه بودند؟ این افراد در کدام دادگاه صالحه (و یا غیرصالحه) محاکمه شده و به ناآگاهی خود اعتراف کرده‌اند؟ آیا لباس شخصی‌های مهاجم به کوی دانشگاه که پرونده‌شان یا مختومه شده و یا قرار است تا ابدالدهر گشوده باقی بماند فعالیت‌های خود را متوقف کرده‌اند که اثباتی بر ناآگاهی‌ آنها باشد؟ آیا در سومین سالگرد فاجعه کوی دانشگاه، همان لباس شخصی‌ها نبودند که به گفته معاون استاندار‌ تهران، در وظایف نیروی نظامی هم خلل ایجاد کردند؟‌ پس چگونه می‌توان به همین راحتی رای به ناآگاهی این افراد داد و در جهت تبرئه آنها گام برداشت؟
12- تبصره‌های نویسنده مطلب برای مجاز شمردن حضور دانشجو در عرصه تحولات سیاسی نیز در نوع خود نکته جالبی است. «اگر ظلم فراگیر شود،‌ اگر همه ملت به جوش و خروش افتد، ‌اگر راهی جز دخالت دانشجو در عرصه سیاسی باقی نماند، حضور دانشجو در عرصه تحولات سیاسی برای یک مدت محدود پذیرفتنی است.»
چه زمانی ظلم فراگیر می‌شود؟ وقتی که همه ملت به جوش و خروش بیفتند؟ نقش جنبش دانشجویی در این میان چیست؟ مگر جنبش دانشجویی نباید نقش پیشتاز را داشته باشد؟ چه قشری بهتر از دانشجو می‌تواند حاکمیت ظلم و ستم را در جامعه تشخیص دهد؟ آیا به عقیده ایشان جنبش دانشجویی به حدی بی‌اراده و فاقد قوه خرد و تدبیر است که باید دنباله‌رو مردم عادی و عامی جامعه شود؟
13- برخلاف نظر نویسنده مطلب، تعبیر دکتر شریعتی در مورد جنگ‌ها، هیچ همخوانی با شرایط فعلی ندارد. تعبیر دکتر شریعتی این است که: «در جنگ‌ها کسانی با هم می‌جنگند که هیچ شناختی از یکدیگر ندارد، در راه کسانی که به خوبی همدیگر را می‌شناسد اما با یکدیگر نمی‌جنگند.» و از این تعبیر این گونه نتیجه می‌گیرد: «آیا در حادثه تیر ماه 1378، ضاربان و مضروبان به یک اندازه مظلوم واقع نشده‌اند؟»
اگر ایشان مقدار اندکی با دانش منطق آشنایی داشته متوجه می‌شدند که نمی‌توان از مقدمات ناقض، نتایج کامل و صحیحی استنتاج کرد. ماهیت و هویت مضروبان حادثه کوی دانشگاه واضح و روشن است: دانشجویانی که نیمه شب مورد هجوم عده‌ای خشونت‌طلب قرار می‌گیرند. اما آیا ماهیت و هویت ضاربان نیز مشخص شده است؟ وقتی که هنوز هیچ اطلاعی در مورد هویت واقعی ضاربان این حادثه منتشر نشده و پرونده آنها نیز در بایگانی، همچنان گشوده مانده و خاک می‌خورد، چگونه می‌توان از مظلوم واقع شدن آنان سخن گفت؟
14- هر چند که در این مطلب هشدارهای صحیحی در مورد نفوذ نیروها و احزاب سیاسی به درون دانشگاه‌ها و تلاش آنها برای سیطره بر جنبش دانشجویی داده شده است، اما به نظر می‌رسد هدف نویسنده از این هشدارها، تخطئه سیاست در دانشگاه بوده است. به طوری که در بخشی از مطلب خود خواستار جلوگیری از ورود «ویروس سیاست» «از هیچ روزنه‌ای» به درون دانشگاه شده است. اما پرسش اینجاست که در شرایطی که دانشجویان بیشترین هزینه‌ها را برای اصلاحات پرداخته‌اند و شرایط به گونه‌ای رقم خورده است که جنبش دانشجویی برخلاف چند سال گذشته، سکوت را سرلوحه کار خود قرار داده است، آیا سوءاستفاده از این حکومت و مصادره به مطلوب کردن آن جایز است؟ آیا مجاز است از این سکوت برای پیشنهاد تعطیل کردن سیاست در دانشگاه بهره برد؟ آن هم در شرایطی که مخالفان حرکت‌های آزادی‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه دانشجویان از هر فرصتی برای مایوس کردن دانشجویان از سیاست و تزریق روحیه بی‌تفاوتی نسبت به مسائل سیاسی کشور به آنها استفاده می‌کنند؟ آیا تشبیه کردن سیاست به ویروسی که باید روزنه‌های دانشگاه را برای ورود آن بست با این سخن مقام رهبری در جمع دانشجویان تناقض ندارد که «خدا لعنت کند دست‌هایی را که تلاش کردند و می‌کنند که قشر جوان ما و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند؟»
و سرانجام این که حمله به کوی دانشگاه و تجمعات قانونی دانشجویان و تلاش برای تجزیه بدنی اصلی جنبش دانشجویی ایران هر کدام همچون یک شوک بود که وارد آمدن آن به جنبش دانشجویی، آن را به سکوت وا داشت. اما جنبش دانشجویی اندک اندک سکوت خود را کنار می ‌گذارد و با خارج شدن از زیر بار این فشارها، پوسته کنونی خود را می‌شکافد تا با فریاد کردن سرود وحدت‌آفرین «یار دبستانی من» بار دیگر حضور منتقدانه و ظلم‌ستیز خود را در عرصه سیاسی کشور اعلام کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات