تاریخ انتشار : ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۳  ، 
کد خبر : ۲۱۲۱۸۴
یک انقلاب متفاوت

بررسی انقلاب 57 از منظر پنج تحلیل‌گر

مقدمه: وقوع انقلاب شکوهمند در ایران در سال 1357، از منظرهای مختلفی مورد بررسی و تبیین صاحبنظران قرار گرفته است. بی‌شک آثار و پیامدهای بین‌المللی و منطقه‌ای پیروزی انقلاب 57 در ایران، از آنچنان وسعت و عمقی برخوردار بوده است که ارزیابی و تحلیل چگونگی وقوع آن را برای اندیشمندان سیاسی و اجتماعی، لازم و ضروری کرده است. گو اینکه در تحلیل و تبیین علل وقوع انقلاب اسلامی ایران برخی از نویسندگان براساس نظریه‌های انقلاب اسلامی و پاره‌ای دیگر براساس برداشت‌های علمی خویش به بررسی پرداخته‌اند. تردیدی نیست که هر اثر و بررسی، به یک، تعدادی یا همه عوامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی توجه یا تأکید کرده است. ضمن اینکه نحوه استدلال و برداشت‌های افراد، متنوع و متفاوت و گاه متضاد بوده است. گفتنی است، در آثاری که انقلاب 57 با تحلیل‌های سیاسی بررسی شده است، بیشتر به مواردی مانند عدم مشارکت سیاسی و فقدان آزادی‌های سیاسی و توسعه سیاسی همپای رشد و توسعه اقتصادی پرداخته شده است. آثاری که بر اهمیت عوامل اجتماعی ـ اقتصادی تأکید کرده‌اند، نقش اقتصاد سیاسی یا ساختار اجتماعی ـ مانند نهادها و قشربندی‌های اجتماعی ـ را مورد تأکید بیشتر قرار داده‌اند. در تحلیل‌های فرهنگی، بر عوامل فرهنگی ـ ارزشی و رهبری انقلاب و تأثیر آرمانهای دینی و باورهای مذهبی، تصریح شده است. تحلیل‌های روانشناختی، نقش فرآیندهای ذهنی و روانی و توضیح رفتار انقلابیان و رژیم‌ها مورد توجه قرار گرفته و سرانجام در رهیافت‌های چندعلتی، به عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشاره شده و بر یک علت خاص ـ به عنوان عامل تبیین انقلاب ـ کمتر تأکید شده است. با گذر از این مقدمه کوتاه، درپی نگاه تنی چند از صاحبنظران غربی و نویسندگان خارجی به چگونگی وقوع انقلاب اسلامی و به بیانی دیگر، نحوه پیروزی انقلاب و روایت و گزارش آنها ـ و صد البته در حجم محدودی که این گزارش در اختیار ما گذارده است ـ مورد اشاره قرار گرفته است.

الف ـ‌ ثه‌دا اسکاکپول (Theda Skocpol)
خانم ثه‌دا اسکاکپول یکی از جامعترین و تعمیم‌پذیرترین نظریه‌ها را ارائه نموده‌ است. او در کتاب «دولتها و انقلابهای اجتماعی» که در سال 1979 منتشر شده است، با رد ارادی بودن وقوع انقلاب، تفسیر انقلاب را تنها متکی بر عوامل ساختاری ارزیابی می‌کند. انقلاب‌های اجتماعی از دیدگاه اسکاکپول «دگرگونیهای سریع و اساسی دولت و ساختار طبقاتی جامعه‌اند که تاحدی با شورشهای طبقاتی از پایین همراه می‌باشند». اسکاکپول نقش انقلابیان در گسترش ایدئولوژی خود و موفقیت آنها را در این زمینه انکار می‌کرد. او ضمن مخالفت با این نظریه که انقلاب‌ها به یاری جنبش‌های اجتماعی و بازیگران برخوردار از آگاهی ایدئولوژیکی، از طریق بسیج توده‌ها «ساخته می‌شوند»، بر دلایل ساختاری شکست انقلابها خاصه تضعیف نظامهای کهن بر اثر فشارهای نظامی خارجی، شقاق داخلی نخبگان و دولت و مشارکت گسترده جوامع دهقانی دست‌نخورده تأکید می‌کند. وی بر این اعتقاد بود که انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند بلکه به وجود می‌آیند.
اما اسکاکپول در مقاله‌ای که در سال 1982 تحت عنوان «دولت‌ تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» ارائه کرد، نظریه خود را در تحلیل انقلاب ایران نارسا عنوان نمود. وی در بحث از انقلاب 57 از الگوهای خویش در زمینه انقلاب‌های اجتماعی فاصله زیادی گرفت. به نظر وی، هنگامی که در اثر «نوسازی شدید» یأس و از خودبیگانگی اجتماعی به وجود آمد و حکومت آسیب‌پذیر شد، انقلاب اسلامی توسط مجموعه‌ای از تشکل‌های فرهنگی و سازمانی ریشه‌دار و تاریخی اسلامی شیعه و شبکه مساجد و... به‌گونه‌ای هشیارانه تکوین یافت.
اسکاکپول انقلاب 57 را «انقلابی منحصر به فرد» می‌خواند و همچنانکه گفته‌ شد برای توضیح آن به مکانیسم‌های موردی متفاوتی از جمله در ماهیت دولت تحصیلدار (Rentier State) و وجود ایدئولوژی بسیج‌گرانه و شبکه شهری اسلام شیعی، متوسل می‌شود و نتیجه می‌گیرد که انقلاب ایران تنها انقلابی بود که به‌طور عمد و به شیوه‌ای منسجم «ساخته شد». او البته می‌افزاید که در تعریف انقلاب اجتماعی، باید دگرگونی‌ ایدئولوژیهای مسلط نیز گنجانده شود.
اسکاکپول نقش دولت را در انقلاب ناچیز جلوه می‌دهد و در عوض، توجه را به قوت و قدرت جبهه مخالف معطوف می‌دارد. وی معتقد است: «در دهه 1970 (1350 هجری شمسی) شاه دیگر یک عروسک آمریکایی در سیاست داخلی یا خارجی ایران محسوب نمی‌شد». او در واقع به نوعی نتیجه‌گیری ناگفته با فرد هالیدی می‌رسد که: «فروپاشی نظام ایران نشان داد که قبل از هر چیز، قدرتهای غربی یارای مهار کردن رویدادها را حتی در کشوری که طی دهه‌ها تا بدان حد کانون نفوذشان بوده است، ندارند. رویدادهای ایران نشان داد که اینجا نیز مثل پرتغال یا اتیوپی، یعنی متحدان به ظاهر مطمئن غرب، با راه افتادن جنبش فعال جبهه مخالف، مبارزه طبقاتی داخلی بیش از نفوذ امپریالیسم تعیین‌کننده است».
به بیان دیگر، رابطه وابستگی ایران به آمریکا (به گغته اسکاکپول) و به نظام اقتصاد جهانی راه را برای شرایط اقتصادی و سیاسی‌ای همواره نمود که مردم را به واکنش واداشت (به اعتقاد هالیدی). در نهایت آنکه، ثدا اسکاکپول با تأکید بر تحلیل تاریخی سازمان کارآمد شبکه روحانیت و باورها و به ویژه نمادهای مخالف و مقاومت در برابر ستمگران داخلی و سلطه‌گران خارجی، از هر دو به عنوان سرچشمه‌های بسیج مردم و راه‌اندازی انقلاب یاد می‌کند.
ب ـ پرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)
آبراهامیان استاد ایرانی‌الاصل تاریخ در کالج باروک دانشگاه نیویورک معتقد است، ائتلاف میان طبقه‌های متوسط سنتی (روحانیون و بازاریان) و طبقه‌های متوسط جدید (روشنفکران و دانشجویان) موجب انقلابی ائتلافی و پیروزی آن می‌داند و تأکید می‌کند که توسعه ناهمگونی که رژیم پهلوی در پیش گرفته بود از مهمترین علل وقوع انقلاب 57 بوده است که او آن را انقلابی بیشتر «شهری» می‌خواند. آبراهامیان معتقد است، در انقلاب اسلامی، علمای سنتی به میدان آمدند؛ علمایی که از «دوران طلایی» اسلام الهام می‌گرفتند، پیروزی خود را با طرح و تدوین یک قانون اساسی دینی تضمین کردند. وی انقلاب 57 را در تاریخ معاصر جهان «پدیده‌ای بی‌همتا» می‌خواند و توضیح می‌دهد: «نه یک گروه اجتماعی جدید مجهز به احزاب سیاسی و ایدئولوژیهای غیردینی بلکه روحانیون سنتی مجهز به منبر و مدعی حق الهی را به قدرت رساند».
وی بر نقش مهم اسلام در انقلاب 57 تأکید کرده و پرسیده است: «چرا انقلاب 1357 که بیشتر محتوایی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشت، شکل ایدئولوژیکی کاملاً مذهبی به خود گرفت؟ و آیا عواملی که شکل اسلامی به انقلاب دادند زودگذرند یا پایدار؟»
آبراهامیان تصریح می‌کند که بدون در نظر گرفتن «نقش تعین‌کننده» امام خمینی، نمی‌توان به این پرسشها پاسخ داد. وی شخصیت امام خمینی را برای انقلاب اسلامی با لنین برای انقلاب بلشویکی، مائو برای انقلاب چین و کاسترو برای انقلاب کوبا مقایشه می‌کند و در عین حال می‌افزاید، دو عامل می‌تواند نقش تعیین‌کننده و محبوبیت گسترده امام خمینی را روشن کند.
آبراهامیان توضیح می‌دهد: «عامل نخست، شخصیت و به ویژه زندگی ساده آیت‌الله خمینی و خودداری از سازش با آن «ظالم شیطان‌صفت» است. در کشوری که بیشتر سیاستمدارانش در آسایش و رفاه به سر می‌بردند، آیت‌الله خمینی زندگی ریاضت‌منشانه‌ای همچون صوفیان داشت و مانند توده مردم، رفاه مادی چندانی نداشت. در جامعه‌ای که رهبران سیاسی آن هزار چهره، اهل زدوبند و خویشاوندپرستهای اصلاح‌ناپذیری بودند، آیت‌الله خمینی سرسختانه هرگونه سازش را ـ حتی هنگامی که لازم بود ـ رد می‌کرد. همچنین، در دهه‌ای که به داشتن سیاستمدارانی بدگمان، سست عنصر، فاسد، بدبین و ناسازگار معروف بود، وی همچنین فردی درستکار، مبارز، پویا، ثابت‌قدم و مهمتر از همه فسادناپذیر پای به میدان گذاشت.»
ولی در تبیین دومین عامل جایگاه برجسته امام خمینی؛ بر هوشیاری ایشان به ویژه در «رهبری طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی و اجتماعی» تأکید می‌کند و می‌گوید: آیت‌الله خمینی طی پانزده سالی که در تبعید بود از اظهارنظر عمومی و به ویژه دادن اعلامیه درباره مسائلی که می‌توانست به رنجش و دوری بخشها و اقشار مختلف جناح مخالف منجر شود، محتاطانه برخورد کرد. در انتقاد از رژیم بر مسائل و موضوعاتی انگشت می‌گذاشت که عامل نارضایتی همه جناحهای مخالف بود: امتیازات داده شده به غرب، پیوند پنهانی و غیرمستقیم با اسرائیل، هزینه‌های بیهوده تسلیحاتی، فساد رایج در میان بزرگان دولتی، رکود و نابسامانی در بخش کشاورزی، افزایش هزینه زندگی، کمبود مسکن و گسترش روزافزون حلبی‌آبادها، شکاف فزاینده میان فقرا و ثروتمندان، سرکوب روزنامه‌ها و احزاب سیاسی، ایجاد دولت دیوان‌سالار حجیم و زیرپا گذاشتن قانون اساسی» آبراهامیان تصریح می‌کند که «آیت‌الله خمینی با دفاع قدرتمندانه از انبوه نارضایتی‌های عمومی، گروه‌های گوناگون اجتماعی را با خود همراه کرد: گروه‌هایی که او را رهایی‌بخشی که سالهای سال در انتظارش بودند، قلمداد می‌کردند. از دیدگاه خرده بورژوازی، وی نه تنها دشمن قسم‌خورده دیکتاتوری بلکه حافظ مالکیت خصوصی، ارزشهای سنتی و بازاریان به شدت تحت فشار بود. طبقه روشنفکر نیز تصور می‌کرد که وی با وجود روحانی بودنش، ناسیونالیست مبارز و سرسختی است که با رها کردن کشور از شر امپریالیسم خارجی و فاشیسم داخلی، رسالت مصدق را کامل خواهد کرد، به دیده کارگران شهری او یک رهبر مردمی علاقه‌مند به برقراری عدالت اجتماعی، توزیع مجدد ثروت و انتقال قدرت از ثروتمندان به فقرا بود. به نظر توده‌های روستایی، او مردی بود که می‌خواست آنان را از نعمت‌ زمین، آب، برق، راه، مدرسه و درمانگاه ـ همان چیزهایی که انقلاب سفید نتوانسته بود تأمین کند ـ برخوردار نماید. از دیدگاه همه مردم نیز به نظر می‌رسید او می‌خواهد به روح انقلاب مشروطه عینیت بخشد و امید و آرزوهایی را که انقلاب پیشین به وجود آورده اما برآورده نکرده بود، دوباره زنده کند».
این صاحب‌نظر تاریخ، ستون فقرات نهضت امام خمینی را اعضای طبقه متوسط سنتی و به ویژه بازاریان و روحانیون عنوان می‌کند و در عین حال می‌افزاید: «هرچند طبقه متوسط سنتی سازمان گسترده و فراگیری در اختیار مخالفان گذاشت، این طبقه متوسط جدید بود که مشعل انقلاب را برافروخت، از آن پشتیبانی کرد و ضربه‌های نهایی را وارد ساخت».
وی معتقد است که حقوقدانان، قضات و روشنفکران با انتشار نامه‌هایی سرگشاده و تشکیل انجمن‌های حقوق بشر، مبارزه را آغاز کردند. دانشجویان آغازگر تظاهرات خیابانی بودند، «کارگران یقه سفید» به ویژه کارکنان بانکها، کارمندان و کارکنان گمرک، اقتصاد کشور را فلج ساختند و همچنین، گروه‌های چریکی که اغلب دانشجو بودند، انقلاب را تکمیل کردند.
او البته طبقه کارگر شهری را «افراد خط‌شکن» می‌خواند و نیز از نقش جوانانی که «جسورانه با نظامیان مبارزه می‌کردند» و توده‌هایی که استوار و سرسخت راهپیمایی می‌کردند، یاد می‌کند. آبراهامیان از نقش «روشنفکر برجسته‌ای که به تعبیر او «قانون انقلاب اسلامی» بود، یاد می‌کند؛ دکتر علی شریعتی. وی تصریح می‌کند: شریعتی بین روشنفکران جوان به ویژه هزاران جوانی که هر ساله از دانشگاه‌های جدید شهرهای مختلف، فارغ‌التحصیل می‌شدند، پیروان پرشماری پیدا کرد. بیشتر پیروان وی ـ همچون خود او ـ در طبقه متوسط مرفه (خانواده‌های بازاری، روحانی و زمین‌دار خرده‌پا) به دنیا آمده، در محیط خانوادگی مذهبی پرورش‌یافته و به دنبال گسترش نظام آموزشی، به دانشگاه‌ها، دانشسراها و هنرستانها وارد شده بودند».
آبراهامیان به نقش سازمانهای چریکی و احزاب سیاسی مخالف نیز اشاره کرده و گفته است: «مخالفان با وجود نظارت شدید پلیسی بر زندگی خود راه خود را ادامه دادند تا اندیشه‌ها و عقاید جدید و شیوه‌های نوین عملی کردن آنها را پیدا کنند، سرکوب و خفقان بیست‌وپنج ساله، طبقه روشنفکر جدیدی به بار آورد که نظریاتی بسیار تندروتر ارائه کردند. همچنین، آشتی‌ناپذیری انقلاب که سرانجام به نابودی رژیم ستمشاهی منجر شد تاحدودی متأثر از دیدگاه این نسل جدید بود».
پ ـ جان.دی.استمپل (John.D.Stampel)
استمپل وابسته سیاسی سفارت آمریکا که بیش از چهارسال در ایران مأموریت داشته ـ شش ماه از این زمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است ـ دلایل بنیادی انقلاب 57 را در نارسایی‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و اداره کشور به شیوه استبدادی ـ به ویژه در پانزده سال آخر رژیم شاه ـ دانسته است. وی به تورم شدید، آشفتگی‌های شبکه حمل و نقل، مسائل و مشکلات مربوط به دستمزدها و قیمت‌ها و فروپاشی تدریجی سیستمی که امور مربوط به توسعه را سازمان و سامان می‌داد، اشاره می‌کند و آنها را واجد عواقب و آثار سیاسی می‌داند.
وی معتقد است، شاه نتوانست نظام حکومتی را در مجرای دموکراسی بیندازد یا به تدریج نظام سیاسی را بر «نهاد»های استوار سازمان دهد و سیستم قادر نبود با اثرات ناشی از آشفتگی سیاسی و اقتصادی مقابله کند.
استمپل اما علل وقوع انقلاب را «اساساً سیاسی» ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «تکانهایی که در نظام اقتصادی روی داد موجب پدید آمدن وضعی توأم با بی‌ثباتی شد، اما این تکانها علت مستقیم انقلاب نبود».
این تحلیل‌گر سیاسی تصریح می‌کند که اغلب، عوامل خارجی را علت عمده پدید آمدن یک وضع انقلابی ذکر می‌کنند، اما این امر در مورد ایران صدق نمی‌کند. علت ایجاد و گسترش وضعیت انقلابی در ایران از نگاه دکتر استمپل، «معایب و نارسائی‌های موجود در خود دستگاه‌ سلطنتی» است که «عزم جزم کرده بود تا کشور را هرچه سریعتر در شاهراه توسعه به پیش ببرد».
وی معتقد است،این عامل در کشورهای دیگری که انقلاب را تجربه کرده‌اند، کمتر دیده شده است. او می‌افزاید: «آشفتگی و جابجایی اقتصادی ناشی از توسعه سریع، حس بیگانگی شدیدی را که سابقاً وجود داشت، شدیدتر کرد و احساس محرومیت شدید را در میان توده‌های شهری دامن زد. این وضع، زمینه مساعدی برای رشد گروه‌های فعال و آشتی‌ناپذیری که با رژیم شاه مخالفت می‌ورزیدند، فراهم آورد».
استمپل جریان رشد سیاسی انقلاب ایران را «قصه ظهور نیروی مخالفی» می‌داند که به‌رغم کوششهای رژیم، ابتدا زمینه و جاپایی برای خود فراهم کرد و سپس به مقابله با دستگاه پرداخت.
وی همچنین «شور مذهبی» را مهمترین ابزار انقلاب و راهنمای اساسی مبارزین و به خصوص جوانان مسلح مسلمان می‌داند.
استمپل معتقد است نارضایتی عمومی همیشه بخشی از روش سیاسی ایران بوده است اما در روند انقلاب، این احساس شدت یافت. وی همچنین می‌گوید: «ایرانیان، طی قرنهای متمادی، مهاجمین خارجی ـ مثل مغولها و عربها ـ را و نیز مداخلات قدرتهای بیگانه ـ مثل بریتانیا و اتحاد شوروی ـ را در ایجاد مشکلات مملکت مقصر دانسته‌اند. با بکارگیری این مقولات، جبهه مخالف سازماندهی کرد و ایدئولوژی خود را سامان بخشید و با جذب توده مردم، عاقبت جنبش سیاسی از چنان قدرتی برخودار گردید که شاه را مجبور به ترک کشور کرد».
وی یک جنبه مهم رشد حرکت انقلابی را «مشارکت دائمی و فزاینده سازمانهای شیعی مذهب» و یک جنبه بی‌همتای انقلاب را انجام کار برقراری رابطه «خارج از مجرای رسانه‌های گروهی» عنوان می‌کند.
استمپل همچنین در تحلیل و تبیین انقلاب ایران، با اشاره به نقش ویژه امام خمینی، تصریح کرده است: «ثابت‌قدمی (امام) خمینی در نفی مصالحه با شاه و یا ماندن دودمان پهلوی در هر شرایطی، او را از تمام سیاستمداران و روحانیون ارشد متمایز ساخت. او با حفظ پیروزمندانه این موضع تا فرار شاه، خود را به عنوان رهبر حاکم بر انقلاب شناساند به نحوی که قادر بود: نظریات و نیز سازمانی را که در اندیشه‌ داشت، در ایران پیاده کند»،
ت ـ جان فوران (John foran)
جان فوران استاد جامعه‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در ایجاد و پیروزی انقلاب بررسی کرده و مؤثر دانسته است. توسعه وابسته، ساختار اجتماعی از پیش موجود، دولت سرکوبگر و کنار گذاشتن مخالفین، افت اقتصاد داخلی، باز شدن نظام جهانی و ائتلاف چند طبقه‌ای از جمله علل و مؤلفه‌هایی هستند که «فوران» آنها را مورد بررسی و تأکید قرار داده است.
وی معتقد است که میزان مشارکت گسترده توده‌ها از آن‌رو پیروزی انقلاب را تضمین کرد که مردم با انضباط خاصی از شگردهای غیرخشن و عدم توسل به زور استفاده می‌کردند. او تأکید می‌کند که در متن ساختار طبقاتی ایران، روحانیان، بازاریان، پیشه‌وران، روشنفکران، کارگران و طبقه‌های حاشیه شهری یک «ائتلاف مردمی» را تشکیل دادند. «فوران» دهقانان و عشایر را واجد «نقش حمایتی اندک» ارزیابی کرده و زنان و اقلیتهای قومی نظیر کردها، آذریها و ترکمنها را خارج از مقوله طبقاتی، «به صورت یکدست» در ائتلاف پیروزکننده انقلاب، فعال دانسته است.
او به مقایسه انقلاب 57 با قیام‌ها و دیگر انقلاب‌های تاریخ معاصر ایران پرداخته و یکی از عوامل پیروزی مردم در انقلاب اسلامی را، «انسجام و قدرت بیشتر ائتلاف مردمی» در مقایسه با ائتلافهای نهضت ملی کردن نفت و قیام 15 خرداد دانسته است. وی معتقد است، جنبش مردمی بعد از جمعه خونین (17 شهریور) به تاکتیک‌های جدید و کارآمدی دست یافت که اعتصاب‌های سراسری و راهپیمایی‌های میلیونی از جمله آن بود.
به اعتقاد «فوران»، در انقلاب 57 عناصر متشکله ائتلاف هم بهتر عمل کردند، روحانیت نقش ستیزه‌جویانه‌تری ایفا کرد و همه نیروهای غیردینی با آن همدست شدند در حالی که در انقلاب مشروطیت، در جریان ملی شدن نفت و در قیام 15 خرداد اینگونه نبود. همچنین هدف جنبش ـ تغییر ریشه‌ای دولت از طریق برچیدن نظام شاهنشاهی و استقرار جمهوری ـ نیز انقلاب 57 را از موارد پیشین متمایز می‌سازد.
او می‌گوید: فرهنگهای سیاسی مخالفان در برملا کردن نارضایتی‌ها و بسیج مردم نقش کارآمدتری برعهده داشته است، نیز، مقطع نظام جهانی در 1357 به عقیده «جان فوران» به حال انقلاب مساعدتر بود تا مقطع 1290 که روسیه تزاری به مداخله نظامی به نفع ضدانقلاب پرداخت یا سال 1332 که آمریکا و انگلیس تدارک کودتای 28 مرداد را دیدند.
ث ـ ماروین زونیس (Marvin Zonis)
ماروین زونیس با توجه به محور بودن «شاه» در نظام سلطنتی، به بررسی روانشناسی شخصیت شاه پرداخته است. به نظر وی، محمدرضا پهلوی از آن‌رو که در دوران کودکی و نوجوانی در یک محیط زنانه تربیت یافته و رشد کرده بود و نیز از آن جهت که در کنار پدری مستبد بزرگ شده بود، فردی مردد و فاقد اعتماد به نفس بار آمده بود و لذا نتوانست در برابر انقلاب مردمی ایستادگی کند.
به عقیده «زونیس» تا هنگامی که برخی از عوامل وجود داشتند که به شاه قدرت روانی لازم را برای کسب اعتماد به نفس می‌دادند، مشکلی پیش نیامد، اما در زمان وقوع انقلاب همه این عوامل از دست رفته بودند. این عوامل به اعتقاد زونیس عبارت بودند از:
1- ارنست پرون که همواره یکی از مشاوران نزدیک شاه بود و شاه مأموریتهای ویژه را به او واگذار می‌کرد. این دو، پیوندی بسیار صمیمی داشتند. وی بیش از 20 سال در تهران با محمدرضا پهلوی بود ولی سرانجام شایعات درباره فساد اخلاقی آن دو باعث شد از ایران برود. او قبل از وقوع انقلاب درگذشت.
2- اسدالله علم: دوست مادام‌العمر شاه و فرد مورد اعتماد وی که دو ماه قبل از آغاز انقلاب، درگذشت.
3- اشرف: خواهر دوقلوی شاه که به دلیل بیزاری شدید مردم از وی، شاه او را وادار کرد که زمانی که انقلاب آغاز شد، به سازمان ملل برود.
4- اعتماد شاه به حمایت الهی؛ که این امر با مشخص شدن بیماری سرطان وی از دست رفت.
5- تصور شاه از پشتیبانی جدی آمریکا؛ که با روی کار آمدن جیمی کارتر و سیاست حقوق بشر وی دستخوش تزلزل شد.
6- البته «زونیس» در تحلیل جامع انقلاب، بسیاری از مؤلفه‌ها و ویژگی‌های دیگر را مورد بررسی قرار نداده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات