تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۲۲  ، 
کد خبر : ۲۱۶۱۷۰
نگاهی به گسترش جهان‌بینی کابالا در سینمای آمریکا

هجوم جادوگران هالیوودی به ادیان آسمانی


رضا فرخی
اولین باری که واژه تهاجم فرهنگی درکشور مطرح شد به دلیل نوبودن این واژه عده ای آن را تنها به ترویج فساد اخلاقی توسط غرب تعبیرکردند، اما پس از گذشت مدتی ابعاد تازه ای از تهاجم فرهنگی مشخص شد. به گونه ای که آیسسکو (سازمان آموزش و فرهنگ وابسته به کنفرانس اسلامی) صراحتا واژه تهاجم فرهنگی را درهمه ابعاد به رسمیت شناخت. این موضوع تنها به جوامع اسلامی محدود نماند و حتی کشورهای دیگر هم دراین باره هشدار دادند. به گونه ای که پس از مدتی استفاده از واژه جنگ نرم جای عبارت تهاجم فرهنگی را گرفت. جنگی که از سوی لابی های بسیار ثروتمندی مانند آیپک و یا کمیته 300که هردو وابسته به گروه های صهیونیستی هستند بسیارپردامنه ادامه یافت. تاکتیک اصلی این لابی ها این بوده که تلاش کردند درهمه زمینه ها درمقابل ایدئولوژی های آسمانی بایستند، به طوری که اومانیسم و لیبرالیسم را به صورت تمام قد در مقابل جبهه اصلی مخالف خود یعنی دین مبین اسلام قرار دادند.
هالیوود، ابزار کابالا
طبق نظریه فوکویاما که چند سال پیش مطرح شده، لیبرالیسم تا ابد برجهان حاکم خواهد بود و به نوعی این نشانه پایان تاریخ است، که این نوع نظریه پردازی کاملا هدف دار، نشان از برنامه ای بزرگ دارد.
دراین میان رسانه ها و به ویژه سینما بهترین ابزار آنها برای ادامه این تسلط است. چرا که آنها به وسیله این ابزار می توانسته اند با یک جهت گیری رسانه ای به نوعی سناریوی تهاجم فرهنگی تدریجی را برای افکار دینی و اسلامی پی گیری کنند.
این سناریو دقیقا برای مقابله با تک تک عناصر ادیان آسمانی از جمله اسلام درنظرگرفته شد که نمونه آن عرفان و تصوف دینی و اسلامی است. برای مقابله با این موضوع، عرفانی اومانیستی تعریف شد که به آن «کابالا» گفته می شود. کابالا نوعی عرفان متکی به جادوگری است که خدا درآن غایب است. اما کابالا برای صهیونیست جهانی یک عرفان نیست، بلکه به نوعی شاکله اصلی اندیشه آنها برای تسلط برجهان است که دراین راه ابزاری مانند سینما نیز وسیله ای برای تبلیغ کابالا شد. کابالا نوعی از ریاضت های شیطانی است که به عقیده صهیونیست ها به وسیله آنها می توان بر دنیا مسلط شد و دراین راه آنها برای کابالا قداست قائلند.
عرفانی اومانیستی در عمق تاریخ صهیونیسم
کابالا را می توان درعمق تاریخ صهیونیسم مشاهده کرد که اگر بخواهیم سند تاریخی این موضوع را بررسی کنیم می توان آن را دراستفاده از جادوگری توسط دشمنان دین خدا در دوران حضرت سلیمان دانست که این موضوع به خوبی در فیلم «ملک سلیمان» به کارگردانی شهریار بحرانی نمایش داده شد. چرا که در آن زمان هم همان طور که در فیلم نشان داده می شود جادوگران دشمن پیامبر خدا بودند و برای مخالفت خود از جادو و تسلط بر جنیان و موجودات ماورایی استفاده می کردند و این در حالی بود که کاهنان مغرض یهود از این جادوگران حمایت می کردند.
به باور بسیاری از تاریخ دانان همین موضوع در اندیشه جدید صهیونیسم ادامه یافته، به طوری که حتی جمله ای که بر دلار آمریکا با عنوان «نظم نوین جهانی» نوشته شده بر مبنای این رکن اندیشه صهیونیست ها یعنی کابالا بنا شده است. این جریان در حالی از سالها پیش شکل گرفت که لابی های ثروتمند صهیونیستی پول های کلانی را وارد چرخه اقتصادی هالیوود کردند تا بتوانند فیلم های آن را در راستای ترویج این اهداف بسازند. به گونه ای که حتی در فیلم «ده فرمان» هم سعی کردند به نوعی نفوذ کنند و با اعمال فشار معجزات حضرت موسی را نوعی جادو، بر اثر عرفان کابالا نشان دهند. هر چند که کارگردان این فیلم هم خود گفته که تلاش کرده است معجزات را آسمانی نشان دهد و به همین دلیل لابی های صهیونیستی در فشار علیه این فیلم برای نمایش کابالا ناموفق بودند.
گرگنماها و زامبی‌ها؛ نمایندگان کابالا
اما به هر ترتیب پس از این کابالا و صهیونیسم به صورت جدی تری وارد عرصه فیلم و سریال شدند. که نمونه های اولیه آن در سریال جنایی «شرلوک هلمز» که سالها پیش ساخته شده بود به عینه دیده شد. در این بین شاید عده ای در ابتدا به این فکر می کردند که کلید خوردن پروژه زامبی ها و گرگ نماها تنها برای ژانر وحشت بود درحالی که در تمام این فیلم ها کاراکترهای وحشت در اختیار یک جادوگر بودند. در این فیلم ها، زامبی ها با دستور یک جادوگر از قبرها بیرون می آمدند و به تسلط او بر جهان کمک می کردند. به تدریج پس از این تصمیم گرفته شد که در عرصه سینمای جهان نسخه جنگ جادوگرها به نمایش گذاشته شود، چرا که جادوگری راهی به اومانیسم بود. «افسانه مرلین» یکی از فیلم هایی بود که کاملا به جنگ بین جادوگرها و فنون جادوی بین آنها پرداخت، فیلمی که در سال های اکران خود با حمایت بی وقفه لابی های سیاسی در آمریکا مواجه شد.
تلاش برای کم رنگ کردن دین
اما به تدریج در کنار این گونه فیلمسازی ها جریان های رسانه ای شکل گرفت که سعی می کرد جهان ماوراء را دنیایی بدون حضور خدا و در اختیار انسانها نشان دهد. این جریان ادامه داشت تا اینکه پروژه بزرگ «هری پاتر» به کارگردانی کریس کلمبوس در آمریکا کلید خورد. پروژه ای که بی شک تا سال ها نماد کابالا به معنای واقعی بود، نمادی که با تبلیغات فراوان و سبک فیلمسازی جذاب و جلوه های ویژه به یک تهاجم فرهنگی تبدیل شد. شش قسمتی که تاکنون از این فیلم ساخته شده تبلور وردها و چوب های جادویی و قدرت های انسانی است که بدون حضور خدا بر امور تسلط پیدا کرده اند، چرا که قهرمانان این فیلم به جای نگاه به عناصر دینی و آسمانی به وردهای جادویی و کتیبه ها و چوب دستی و... متوسل می شوند.
نکته مهم جمع آوری وردهای 48گانه آن در اینترنت است. به طوری که تمام وردها در سایت های مختلف وابسته به این جریان آمده اند که این نشان از برنامه ریزی بزرگی برای انجام اهدافی شوم دارد، والا چند ورد آن هم در یک فیلم نمی تواند چندان مهم باشد که با این دقت در این سایت ها آمده است. از سوی دیگر این همه تمرکز بر وردهای جادویی بی دلیل نیست و هری پاتر که با چرخاندن یک چوب جادویی کارهای شگفت انگیز انجام می دهد، نماد اومانیست افراطی است که کابالای یهود را تشکیل می دهد.
تمام تلاش سازندگان فیلم هایی چون «هری پاتر» این است که از دوران نوجوانی تفکر دینی در انسان ها کم رنگ شود که بهترین راه تبلیغ جادو و جادوگری است تا این تلقین صورت گیرد که امور، خارج از دست خداست و توسط انسان ها نیز صورت می گیرد. ریشه این جهان بینی به کاهنان دوران یهود باز می گردد. این درحالی است که بسیاری از صحنه های هری پاتر شباهت حیرت برانگیزی با صحنه های کلیپ های بعضی گروه های موسیقی های متال و شیطان پرستی دارد.
جالب اینجاست که در اکثر فیلم های کابالیستی مانند سری «مومیایی» و یا «ترنس فرمرز» در کنار جادو همیشه تصاویر فراعنه و اهرام مصر دیده می شود. هرچند که نشانه هایی از شکل اهرم ناقص روی دلار هم هست که این ارتباط را تنگاتنگ تر نشان می دهد. از سوی دیگر صحبتی که یکی از کشیش های غربی در مورد تاثیری هری پاتر و افکار ترویج شده چند وقت پیش بیان داشت نشان گر این بود که هری پاتر در بین متدینین غربی هم نگران کننده است، چرا که او اشاره کرده بود «با تفکراتی که هری پاتر در ذهن جوانان پرورش می دهد باید در انتظار این باشیم که از این پس نوجوانان ما به جای حضور در کلیساها و اماکن مذهبی و دعا به درگاه خداوند چوب دستی بخرند و چوب های خود را برای هرکاری تکان دهند و ورد بخوانند». این صحبت ها از سوی یک کشیش نشان دهنده این است که هری پاتر تلاش دارد خرافات را به معنای واقعی دربین نوجوانان نهادینه کند. کاری که کریس آنجل سعی دارد به آن بپردازد، آنجل که از سوی بعضی لقب جادوگر سال را گرفته است دقیقا رفتاری مشابه با اینگونه فیلم ها از خود نشان می دهد. دراین بین این سحر و جادو در فیلم های دیگری مانند «پسر اژدها سوار» به کارگردانی استفان فانگ میر مشاهده می شود، فیلمی که در آن یک اژدها به واسطه جادو تحت تسلط یک پسر نوجوان قرار می گیرد.
کابالایی از جنس اعداد!
اما در این بین فیلم «دانستن» به کارگردانی الکس پرویاس با فضای رمزگونه ای که دارد تمام تلاش خود را در راستای القای مفاهیم پایه ای کابالا انجام داده، به طوری که دراین فیلم پیشگویی آن هم به وسیله رمز و اعداد که همیشه از اصول کابالا و مورد توجه گروه های ماسونی است داستان اصلی فیلم را تشکیل می دهد. شروع داستان درسال 1958 است. جایی که در یک مراسم برای شروع به کار یک دبیرستان گروهی از دانش آموزان آرزو ها و درخواست هایشان برای آینده را در یک صندوق قرار می دهند و آن را درخاک دفن می کنند. اما در آخرین لحظه دخترکی مرموز برگه هایی در آن صندوق قرار می دهد. اکنون و بعد از 50 سال پرفسور کستلر روی این صندوق که به تازگی آن را پیدا می کند کار کرده و به واقعه ای وحشتناک پی می برد. برگه هایی که آن دختر در صندوق گذاشته تماما حوادثی را شرح داده که در آینده اتفاق افتاده اند و اکنون همه آن ها به وقوع پیوسته و تنها سه حادثه بزرگ دیگر باقی مانده است. وحالا نیکلاس کیج سعی می کند که از وقوع این سه اتفاق جلوگیری کند. اعداد و رمزهایی که در فیلم بیانگر حوادث هستند، شباهت های فراوانی با مطالب مکاشفات یوحنا دارد که این موضوع قابل تامل است. یعنی همان نوع پیش بینی که یهود به آن علاقه شدید دارد. پیش بینی که در نهایت منجر به تشکیل بهشت موعود صهیونیسم می شود.
سرمایه‌گذاری برای جادو و خرافه
اما نمونه بارز کابالا را می توان درفیلم «شاگرد جادوگر» به کارگردانی جان ترتلتاب مشاهده کرد.
داستان این فیلم درباره جادوگری به نام بالتزار بلیک است که سعی دارد با پیدا کردن شاگردی مستعد، آموزه های کابالایی خود را به او بیاموزد. البته اصل داستان از 700 سال پیش از میلاد مسیح شروع می شود، زمانی که استاد بالتزار به او و دو شاگرد دیگرش آموزه های جادوگری را می آموزد و از آن ها تعهد می گیرد که این رموز را پیش کسی فاش نکنند، که در این بین یکی از شاگردان به قولش عمل نکرده و از آن ها در راه نادرست استفاده می کند و به همین دلیل بالتزار مامور مبارزه با شاگرد خطاکار می شود که نبرد آنها به نوعی نبرد خیر و شر است. فیلم در همین جا یک برش زمانی می خورد و به سال 2000 پس از میلاد می آید که در آن بالتزار سعی می کند برای ادامه مبارزه با جادوی سیاه و شر از یک نوجوان استفاده کند و او را تجهیز به فنون جادوگری و به نوعی شاگرد خود کند.
روند کلی فیلم حاکی از تلاشی است که در آن سحر و جادو و تاکید بر انسان گرایی موج زند به گونه ای که در تمام طول فیلم سعی دارد به بیننده این موضوع را تلقین کند که کابالا جزو تفکیک ناپذیر دنیای امروز است. این موضوع در سری کارتون های «شرک» هم حتی مشاهده می شود، کارتونی که به دلیل محبوبیت دربین نوجوانان محل خوبی برای تبلیغ جادو و جادوگری است.
باید براین موضوع باور داشته باشیم که این همه هزینه های فراوان هالیوود و در رسانه های مختلف برای تبلیغ این تفکرات بی هدف نیست، بلکه در راستای یک مقصد نهایی است که آن فروپاشی جوامع دینی و تهی شدن ذهن مردم و به ویژه جوانان از عقاید دینی است و برای این هدف چه چیزی بهتر از جادو و ترویج خرافه گرایی آن هم از راه هالیوود!
به همین دلیل دنیای پر زرق و برق هالیوود همیشه مملو از این هدف بلند مدت است. و این مصداق بارز تهاجم فرهنگی است. تهاجم فرهنگی که سعی دارد با جادو جایگزین واژه توکلت علی الله شود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات