" ادبیات و صهیونیسم "
یهودیان از دیرباز تاکنون در امور به راهانداختن سازمانهای مخفی ، هستههای چریکهای زیرزمینی ، فعالیتهای تروریستی ، ایجاد بحران در جوامع مختلف با شرایط مختلف اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، و ........ دارای تجارب جهانیاند. نمونه برجسته و بارز آن از نفوذ " مردخای " مشاور یهودی خشایارشاه به دربار او و سپس اختلاف افکندن بین شاه و همسرش و در نتیجه طغیان نفس شاه و اعلام برگزیدن همسر از میان زیباترین زنان توسط او شد : " مردخای " استر " دختر عموی خود را که در زیبایی جمال و هوش در کمال بود به دربار آورد و هوش از سر شاه پرید. بعد از ورود استر به دربار ، توطئههایی مشترک برای بیرون انداختن " هامان " صدراعظم وقت انجام داده و مردخای صدراعظم شد و استر ملکه ، و از این میان یهودیان امپراتوری بزرگ ایران به نان و نوا رسیدند و اهداف قومیشان را پیش بردند " این گونه نمونهها و الگوها درباره کلئوپاترا که ملکه و پادشاه مصر پیش از میلاد مسیح بود هم اتفاق میافتد و بارها تکرار میشود.
تکرار این موارد صرفنظر از بهرهدهی زمانی و مکانی برای یهودیان ، قهرمانسازی و اسطورهپروری نیز به بار میآورد که در جهان فرهنگ نیز انحصارات را در دست داشته باشند. پیش از ورود به مبحث " ادبیات و صهیونیسم " نکتهای لازم است ، و آن اینکه قوم یهود در مراحل مختلف تاریخ چه پیش از میلاد مسیح و چه بعد از آن دست به " خود هجرتکردن " و کوچیدن از جایی به جایی دیگر زدهاند. بیرونرفتن از مصر در زمان حضرت ابراهیم ـ بیرون رفتن از مکه در زمان پیامبر اسلام بیرون رفتن از پرتغال و اسپانیا در قرن پانزدهم میلادی ، بیرون رفتن از انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی بعد از قرن شانزدهم که راهی آمریکا میشوند. بیرون رفتن از امپراتوری " خزر " بعد از قرن دوازدهم میلادی ، بیرون رفتن از اروپای شرقی و روسیه به مقصد آمریکا و فلسطین در قرن بیستم. بنابراین برخلاف ادعاهای به ظاهر مظلومانه ، یهودیان ، آنان درصدد ریشه دواندن در چهار سوی جهان بودهاند : " اگر هم در جایی زیر فرامین پادشاهانی کوچیدن را انجام دادهاند ؛ خود آن شرایط را فراهم کردهاند. در اسپانیا تبلیغات و ترورهای آنچنانی انجام دادند که پادشاه مسیحی آنها را از اسپانیا بیرون کرد. در انگلستان و اسکاندیناوی رباخواری را تشدید کردند تا منجر به هجرتشان بشود و ...... " بنابراین ادبیات و نمایش و هنرهای دیگر یهودی در راستای این هجرتهای خودخواسته شکل گرفته ، و رفتهرفته ابعاد تازهتری یافته است. پیش از پرداختن به موضوع سهم یهودیان در ادبیات جهانی تعمقی لازم است.
هیتلر مینویسد : " تبلیغات را روی سخن با چه کسانی باید باشد؟ با روشنفکرانی که آموزش علمی دیدهاند یا با تودههای کم آموزش دیده؟ روی سخن باید همیشه و منحصراً با تودهها باشد. آنچه روشنفکران ـ یا کسانی که امروز بدبختانه بیشتر به این خوانده میشوند ـ بدان نیاز دارند تبلیغات نیست آموزش علمی است. محتوای تبلیغات هم علم نیست ، چنانکه شیئی هم که در یک پوستر نشان داده میشود هنر نیست. هنر پوستر در توانایی طراح آن است که توده مردم را از راه شکل و رنگ جلب کند. پوستری که آگهی یک نمایشگاه هنری است باید توجه مردم را به هنری که به نمایش گذاشته شده معطوف کند. و هرچه بهتر در این کار توفیق یابد. خود پوستر دارای ارزش هنری بیشتری خواهد بود. پوستر باید تصویری از اهمیت نمایشگاه را به تودهها بدهد ، نه این که جانشین هنری شود که به نمایش گذاشته شده در آنچه ما امروز تبلیغات مینامیم نیز وصفی همانند وجود دارد. جلب توجه تودههاست به پارهئی حقایق ، فرآیندها ، ضرورتها و غیره که اهمیتشان برای نخستینبار در معرض دید آنان قرار داده شده ....... هر گونه تبلیغاتی باید عوامپسندانه بوده سطح فکری آن متناسب با پایینترین پایه درک و شعور کسانی باشد که روی سخن با آنهاست. در نتیجه ، آن تودهئی که هدف دسترسی پیداکردن به آن است هر چه عظیمتر باشد باید در ( درونمایه ) فکری تبلیغات را سبکتر گرفت. اما اگر هدف نفوذ تأثیرگذاری در تمام مردم است ( مانند تبلیغاتی که برای ایجاد و آغاز یک جنگ صورت میگیرد ) به هیچ وجه نباید زیاد به فکر و اندیشهی مردم تکیه کند.
زیربنای فکری تبلیغاتی هر چه ناچیزتر باشد ، و هر چه انحصاریتر عواطف و احساسات تودههای مردم را مورد توجه و بهرهبرداری قرار دهد. مؤثرتر خواهدبود " در سطح تأثیرگذاری بر فرهنگ جهانی ، یهودیان از اینگونه بیانات هیتلر که به طور مستقیم مولود نافرمان [ به ظاهر ] به اصطلاح خود او ( جهود بینالملل ) بود دارای رگههای حقیقی است. زیرا در کشوری که هیتلر ظهور کرد آلمانیهای بسیاری از " جهود بینالملل " از قرن پیش ( نوزدهم ) میدان را در اختیار گرفته بودند و با وجود جمعیت چند درصدی در کل جمعیت آلمان ، آن سرزمین را پایتخت فتوحات بعدی خود قرار داده بودند. فیلسوفانی چون فویرباخ ، مارکس ، انگلیس ، روزالوکزامبورگ ، هانا آرنت و ....... بنیانهای کمونیسم بینالملل را به وجود آورده بودند. در ادبیات نیز اعم از نمایشی ، داستان ، شعر و ........ و بعدها سینما دخالت تأثیر گذار داشتند. یهودیان روانشناس مکتب وین ( اریش فروم ، فروید و ........ ) در یک همزمانی و همزبانی با فرانسویها ( امیل زولا ، امیل دورکیم و ........ ) ، انگلیسیها ، اروپای شرقی و روسیه و بعدها شوروی ( ایزاک آسیموف ، سولومون رابینوویچ ، ویلیام بیلبیک ، آیزنشتاین و .... ) در دهههای پایانی قرن نوزدهم و آغازین قرن بیستم میدانداری میکردند.
در همین راستاست که نویسنده پرآوازه و تأثیرگذار چک ( فرانتس کافکا ) یهودی آثار خود را به آلمانی مینوشت. " صهیونیسم " رسالتاش را در آن میدید که عبری را هر چه بیشتر رایج کند. در این میان یک سوی قضیه انحصارگری مؤسسات جایزهدهنده بینالمللی ( نوبل ، اسکار و ..... ) و در دست داشتن بیش از نود درصد امکانات مادی است. سوی دیگر آن ، موقعیتشناسی و حرفهای برخوردکردن با مسایل و ظرایف هنری و طبع انسانی است. یک نمونهی مثالزدنی شاعر یهودی لهستانی الاصل ترک ( ناظم حکمت ) است. پیش از او نژاد ترکان مغول حاکم بر امپراتوری عثمانی و جمعیتهایی که از استان سینکیانگ در چین تا اروپای شرقی گسترده شدهاند یک شاعر که هم زبان را ارتقاء ببخشد و هم با ابزار شعر و نمایش بر روی سلیقهها تأثیر انکار ناپذیر بگذارد دو نسلهای بعدی شاعران و هنرمندان را سمت و سوی ایدئولوژیک ببخشد پیش از او نبوده و در چند دهه گذشته که از مرگش میگذرد نیز اعلام حضور نکرده است. طنز در گونههای مختلف آن ( دلقکانه ، فکاهی ، نیشخندآمیز ، زهرخندآمیز ، گروتسکی و ... ) در کارهای همه هنرمندان یهودی بوده و یکی از رمزهای موفقیتآمیزشان نیز محسوب میشود. اشخاصی چون ( برشت ، حکمت ، چاپلین ، وودی آلن ، سال بلو ، بوخنر ، رومن گاری ، اسپیلبرگ و .... ) از جمله هنرمندان تأثیرگذار یهودی صهیونیست معاصر محسوب میشوند.
موفقیتهای عمده ایشان در حوزههای هنری ، تئوری پردازهای هنری ،سیاسی و فرهنگی را هم بدنبال میآورد. چارلی چاپلین در مصاحبههایی میگفت : " اگر کسی میتوانست هیتلر را از ته دل بخنداند شاید فجایع جنگ جهانی دوم به وقوع نمیپیوست " ضمن اینکه طنز در انواع مختلف خود دارای جنبههای آموزش غیرمستقیم است و تأثیرگذاری بیشتری از خطابه و گزارش و ژورنال و ... دارد ، اثر هم آنی و هم عمیق بر جای میگذارد. از این روی فرقه یهودی صهیونیستی در بدو تولد خود و اعلام حضور سیاسیاش از ماجرای " سروان دریفوس " آثار متعددی عرضه میکند و آه و اشک بیننده و خواننده را در پی میآورد. ماجرایی بسیار ساده و تاریخی که سروان ارتش فرانسه در یک رسوایی فروش اطلاعات به دشمن همسایه دیرینه ( آلمان ) دستگیر میشود ، مستقیم و غیرمستقیم مورد بهرهبرداری تبلیغاتی قرار میگیرد.
" هرتصل " اولین رییس صهیونیسم که به عنوان گزارشگر از اطریش به فرانسه سفر کرده بود از آن ماجرا سوء استفاده میکند و تولد فرقه صهیونیسم را اعلام میکند. ماجرا در راندمان تبلیغاتی و هنری و سیاسی یهودیان به عکس کامل وقوع آن پایان مییابد. " امیل زولا " نویسنده پرآوازه معاصر ، با نامه به رییسجمهور فرانسه با عنوان " من متهم میکنم " ماجرای خیانت سروان دریفوس را ایثار انسانی و زندانیشدن وی را مشکل تمدن بشری و ... مبدل میسازد. آناتول فرانس ، دیگر نویسنده فرانسوی رمان " جزیره پنگوئنها " را روانه بازار میکند و انحصار تبلیغاتی یهود بینالملل بر رسانهها جمعی نیز آن را بازتاب مؤثر و جهانی میسازد. بنابراین در دویست سال گذشته نقش ادبیات به لحاظ پیداشدن ماشین چاپ و پیشرفت فنی ملزوم آن از صرف جزو فرهنگبودن به هنر ـ رسانهبودن ارتقا پیدا میکند. بنابراین در این راستا که صهیونیسم در بدو تولد در دهه پایانی قرن نوزدهم ( 1897 ) مظلوم نمایی پیشه میکند و چشمههای اشک خواننده و بیننده را خشک میکند. آسانتر به اهداف خود میرسد و طنز ( انواع آن ) مؤثرترین ابزار کارآمدی در داستان آنهاست. در دهه پنجاه (1948 ) نیز کار بیوقفه هنرمندان صهیونسیم به همراه دیگر فعالان عرضههای مختلف راهبردی ( اقتصاد ، آموزش ، ژورنالیسم و ...... ) تا آن هنگام و بعد از آن بیوقفه و هدفمند دنبال شده و میشود.
در این مورد نقش هنرمندان در ابعاد سیاسی صهیونیسم را با بیان شمهای از جلال آلاحمد پی میگیریم : " ... تنها در بحرانهای سیاسی اجتماعی حاد است که کلمات و عبارات و اعمال و اقدامات مفهوم واقعی خود را پیدا میکنند. تنها سر بزنگاهها است که معلوم میشود هر فرقه و هر کس چند مرده حلاج است و تنها سر پلهای خوبگیری است که میتوان به دقت نیروهای دوست و دشمن را بررسی کرد. و چنین شرایطی اخیراً به مناسبت جنگ خاورمیانه پیش آمد و مهرهها را نشان داد و داغها را بر پیشانیها زد آن چنانکه پاک کردنش با ....... خوردن نامه هم میسر نشود. مردم فرانسه از خرد و کلان و چپ و راست چه نژادپرست و چه ضد عربند ! هیچکس فکرش را نمیکرد ـ و من از همه کمتر ـ که داغ الجزایر چنین بر دل اینها مانده باشد و ماجرای لشگرکشی کانال سوئز در 1956 و ناکام ماندن آن چنین به انتقامکشی تحریضشان کرده باشد. به قول امه سه زر " همه این حیوانات رنگارنگ لشگریان جرار استعمارند. همهشان بردهفروشند و همهشان به انقلاب بدهکار ".
دو هفته تمام " آماده کردن افکار عمومی " طول کشید. آن وقت که اول به میدان جست؟ دست چپیها ! حضرات " وجدان جهانی " ..... آنهایی که در مغز پوسیده خود فکر میکنند که " رسالت " دفاع از حق را در تمام دنیا دارند. آنهایی که حسن و حسین و تقی و نقی را در اقصی بلاد عالم به نام " انسانیت " محکوم میکنند ! همه آنها یک مرتبه به میدان ریختند. از سارتر گرفته ( و این یکی کمتر از همه دیگران ) تا کرگدنی یا خوکی " اوژن یونسکو " نام ـ که وقاحت را به آنجا رساند که ادعا کرد " آوارگان بی وطن فلسطین که بیست سال است در اردوگاههای جنگ بسر میبرند و جیره غذایی نصف یک آدم معمولی را از راه سازمان ملل دریافت میکنند همگی میخواهند کاری را بکنند که هیتلر نکرد. " یعنی میخواهند این یهودیهای رنگ و وارنگ اروپایی و آمریکایی را که نماینده تمدن غربند در وسط ممالک عربی قتلعام کنند ! مالیخولیایی دیگری به نام " لانزمن " که جز دار و دسته " تان مدرن " سارتر است آن چنان از این وحشیگری خیالی اعراب از کوره در رفت که هر آنچه از چنته علیلش در میآمد نثار این مردم کرد. فدراسیون چپ و حضرت مندس فرانس که جای خود دارند. اما وقیح تروبی آبروتر از همه جناب " دانیل مایر " بود که رییس مجمع دفاع از حقوق بشر است. و به نام رسالت تاریخیای که به عهده دارد چنین ...... فرمود : " من از سوسیالیست بودن (!!) خود متنفرم. از انسانبودن خود هم متنفرم ولی به یهودی بودنم افتخار میکنم. " به مدت یک هفته این جوری دور به دست این اراذل ادبی و سیاسی بود و چه سیرکی ! جایت خالی ، اما پس از اینکه دهن اینها از عربدهکشی کف کرد آن وقت صاحب کارهای اصلی که سرنخ به دستشان است وارد گور شدند.
زمینه آماده بود. چپ فرانسه ( منهای کمونیستها که خودشان هم نمیدانند چه ..... می خورند ! ) به طور یکپارچه احساسات را برای ماهیگیری بعدی آماده کرده بودند. مطبوعات بورژوا و ارگانهای پول و منفعت از دوش این روشنفکران چپ ! بالا رفتند. اسمنویسی داوطلبان شروع شد و پول جمع کردند. حضرت بارون ادمون روچیلد دبیر کل اتحادیه طرفداران اسراییل در میتیگهای هیستریک و راسیت ضد عربی ـ در کنار نامدارترین عناصر دست چپ قرار گرفت ، همه با هم به کمک اسراییل متمدن ـ به جنگ اعراب جاهل و وحشی شتافتند. برای اینکه حرفهایم را حمل بر اغراق نکنی فقط یک نمونه دستت میدهم. پنج ماه است که کمیتهای به نام " نهضت یک میلیارد فرانک برای ویتنام " دارد فعالیت میکند که هدفش از اسمش پیداست و تا به حال فقط دویست میلیون فرانک پول جمع کرده است. اما در عرض 48 ساعت میزان پولی که در فرانسه برای اسراییل جمع شد از سه میلیارد فرانک گذشت ! که فقط نصف آن را حضرات روچیلد پاریس و لندن هدیه کردند. و تو خود و حدیث مفصل بخوان از این مجمل " صهیونیسم چنانکه در ماجرای دریفوس شاهدش بودیم در مراحل 1948 ، 1956 ، 1968 ، 1973 و ...... را روشنفکران چپ و راست فرانسه آنچنان یاوری میکنند. همین عملکردها را در آلمان ، انگلیس و البته آمریکا نیز روشنفکران و هنرمندان در خدمت صهیونیسم از خود بروز دادهاند. ادامه دارد...