علیاکبر علیاکبریبایگی
برای تمایز احزاب سیاسی از دیگر گروههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی، ضوابطی است که به وسیله آن میتوان احزاب سیاسی را از دیگر گروهها، نهادها و تشکیلات فعال مدنی جوامع بازشناخت و مرز میان آنها را مشخص نمود. برای تأمین این منظور، قبل از هر چیز تعریف گروههای سیاسی، بویژه در جوامع تکثرگرا که در آن گروههای مختلف فعالیت دارند اهمیت بیشتری دارد. موریس دورژه، متفکر فرانسوی، احزاب سیاسی را همزاد آیینهای انتخاباتی میداند و هدف احزاب را در وهله اول فتح قدرت یا شرکت در اجرای آن میداند. او در ادامه مرز میان احزاب سیاسی و گروههای ذینفوذ را مشخص میکند و میافزاید که بر خلاف احزاب که خواهان تصرف قدرت یا شرکت در اجرای آنند، گروههای ذینفوذ بیشترین تلاششان فشار بر دولتها است تا بتوانند امتیازاتی بدست آورند.
این ویژگیها و خصایص احزاب سیاسی مختص جوامع غربی است که سابقه تاریخی خاصی دارند، اهدافشان معلوم است، برنامههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشخصی را دارا هستند و هواداران آنها هم مشخص و معلومند.
قدر مسلم احزاب سیاسی کشورهای جهان سوم کمتر توانستهاند همان تأثیری را در جامعه بگذارند که احزاب کشورهای پیشرفته گذاشتهاند؛ با وجود این، شمار احزابی که در جهان سوم اعلام موجودیت کردهاند بسیار بیشتر از احزاب کشورهای دیگر است. اما به جهت آنکه حزب سازان جهان سوم نتوانستهاند یا نخواستهاند از گذشته عبرت بگیرند در همان دامی افتادهاند که احزاب سلف گرفتار آن بودهاند. این حکم را میتوان به احزاب سیاسی ایران هم تسری داد. چرا که احزاب ایران هم علیرغم توان بالقوهای که داشتهاند نتوانستهاند برنامههای خود را با موفقیت به انجام برسانند و ما در تاریخ سیاسی معاصر خود حزبی نداریم که با موفقیت از آزمون سر بر آورده باشد.
"حزب زحمتکشان ملت ایران" که در اینجا به نحوه تأسیس آن اشاره رفته و عملکرد آن مورد بررسی قرار گرفته است از جمله احزابی است که راجع به آن سخن زیادی گفته شده و به جنبههای مثبت و منفی آن اشاره گردیده است؛ اما با وجود این، چنان که باید و شاید بررسی دقیق، پژوهشگرانه و مستند روی آن صورت نگرفته است و این در حالی است که این حزب در جریانهای مختلف و گوناگون تاریخ معاصر ایران نقش ایفا کرده و افت و خیزهای بسیاری نیز داشته است.
از روزی که موضوع نفت در صحن علنی مجلس شورای ملی و در میان مطبوعات آزاد مطرح شد و فضای ویژهای برای فعالیت سیاسی در کشور بوجود آمد یکی از کسانی که برای ملی شدن صنعت نفت ایران دوشادوش مصدق، کاشانی و ... مبارزه کرد، دکتر مظفر بقایی کرمانی، استاد دانشگاه تهران بود که در موقعیتهای مختلف از جمله در مجلس شورای ملی، دانشگاه تهران و روزنامه "شاهد" دست به فعالیت زد و شهرت بسیار کسب نمود.
پس از آنکه نفت، ملی گردید و مدتی بعد دکتر محمد مصدق فرمان نخست وزیری را دریافت کرد، بقایی خود را در این موفقیتها شریک اصلی میدانست و از آنجا که وجهه مردمی هم داشت و روزنامهای هم به نام شاهد در اختیارش بود و هوادارانی در طول مبارزه در اطرافش گرد آمده بودند تصمیم گرفت بنیان حزبی را بریزد و تشکیلاتی برای فعالیت سیاسی بوجود آورد.
عامل دیگری که در تشکیل حزب به کمک مظفر بقایی آمد خلیل ملکی بود که هم شأن و مقام علمی بالایی داشت و هم وجهه سیاسی مثبتی را دارا بود.
روز چهارشنبه 25 اردیبهشت ماه 1330 در روزنامه شاهد اعلانی تحت عنوان «اخطار مهم» با امضای مظفر بقایی کرمانی تأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران اعلام شد.
فردای آن روز و در همان روزنامه اساسنامه موقت حزب زحمتکشان ملت ایران و بیانیه تشکیل حزب مذکور درج گردید و از همان تاریخ، روزنامه شاهد به عنوان ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران خوانده شد.
در اساسنامه موقت حزب، هدف از تشکیل آن اولا پشتیبانی از جبهه ملی و ثانیا تثبیت هدفهای خاص طبقات محروم کشور اعلام شد بود. البته باید گفت که این، آرمان حزب زحمتکشان بود ولی آنچه بقایی و ملکی را به همکاری کشانده بود و هدفهای فوری حزب تلقی میشد حمایت از دولت دکتر مصدق در اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با فعالیتهای حزب توده بود که رهبر حزب، یعنی مظفر بقایی کرمانی کرارا به آنها اشاره کرده است.
اگرچه حزب زحمتکشان ملت ایران تا آخرین لحظات حیات خود با حزب توده درگیری داشت و به روشهای مختلف با رهبران این حزب طرف میشد اما موضع آن در قبال دولت دکتر مصدق مستدام نبود.
حزب زحمتکشان در طول فعالیت خود عملکرد بسیار متفاوتی داشت از جمله در طول مدت کمتر از 2 سال از هواداری سرسختانه از دکتر مصدق دست کشید و به مخالفت با او پرداخت. بطور کلی میتوان در یک جمعبندی ساده موضع سیاسی حزب را تحت عناوین زیر مورد بررسی قرار داد:
حزب زحمتکشان هنگامی تشکیل شد که نفت ملی شده بود و دولت مصدق برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت روی کار آمده بود. قبل از آن، شرکت نفت ایران و انگلیس پایگاه خود را در ایران قوام بخشیده بود و همچون دولتی در دولت در سیاست ایران نقش ایفا کرد.
مشروح جریاناتی که به استعفای مصدق، روی کار آمدن احمد قوام ، قیام مردم ایران در روز 30 تیر 1331 و سقطو قوام منجر شد در منابع و مراجع متعددی آمده است.
نقشی که حزب زحمتکشان ملت ایرن و رهبر آن دکتر بقایی در تشکیل مجدد کابینه مصدق ایفا کرد بر کسی پوشیده نیست. روزنامه شاهد ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران به طور بیسابقهای از مصدق حمایت کرد و در برابر احمد قوام را مورد حمله قرار داد.
نکتهای که توجه به آن در این مقطع ضروری مینماید. این است که موضع رهبر زحمتکشان در واقعه 30 تیر چون خود دکتر مصدق بیشتر علیه قوام بود تا علیه محمدرضا پهلوی. حتی پس از آن که قوام کنار رفت و مصدق روی کار آمد، بقائی همچنان با شدت تمام احمد قوام را مورد انتقاد قرار میداد و در مجلس شورای ملی، روزنامه شاهد و در میتینگهای حزبی علیه قوامالسلطنه موضعگیریهای تند میکرد. این در حالی بود که عامل اصلی بوجود آمدن این حوادث محمدرضا پهلوی بود نه قوام و این مسئله را دولت مصدق هم سعی داشت با سکوت شامل مرور زمان ننموده کسی معترض نشود.
تأکید بقائی روی احمد قوام و درخواست تسریع در محاکمه وی و در عین حال بیتوجهی کامل به نقش محمدرضا پهلوی در بروز این ماجراهای بیعلت نبوده است و مهمترین علتی که برای آن میتوان ذکر کرد این است که بقائی با بزرگ جلوه دادن نقش قوام میخواست کسی معترض مقام سلطنت نشود. شاهد این ادعا اظهارات شخص دکتر بقائی است که در جریان یکی از جلسات دادگاه سال 1344 مطرح نمود.
هیأت اجرائیه حزب زحمتکشان ملت ایران هم برای ممانعت از خروج محمدرضا پهلوی از کشور فعالیت گستردهای کرد و بویژه دکتر مظفر بقائی افتخار میکند چون اهل توطئه علیه رژیم پهلوی نبود مورد غضب دولت مصدق قرار گرفت.
یکی از برنامههایی که برای تضعیف دولت دکتر مصدق از سوی مخالفین وی تدارک دیده شد ولی چگونگی اجرای این برنامه هرگز فاش نگردیده است، قتل محمود افشارطوس رییس شهربانی کل کشور بود. روز اول اردیبهشت ماه 1332 اعلام شد محمود افشارطوس رییس شهربانی کل کشور ناپدید شده است. از همان دقایق اولیه تلاش زیادی برای مشخص شدن سرنوشت وی به عمل آمد. یک روز بعد خبر رسید که جنازه رییس شهربانی در اطراف یکی از غارهای تلو کشف شده است.
قتل محمود افشارطوس برای حزب زحمتکشان ملت ایران و بویژه برای دکتر مظفر بقائی کرمانی هزینه سنگینی داشت و هواداران حزب، همیشه با سوالاتی در اطراف قتل افشارطوس روبرو بودند؛ هر چند پاسخ آنها بیشتر این بود که دلیلی ندارد ما خود را از این اتهام تبرئه کنیم بلکه مدعیان اگر دلیلی دارند که نشانگر دخالت حزب در این قضیه است ارائه دهند. در روزنامه شاهد هم، بر خلاف تمام روزنامههایی که حادثه قتل، مطابق آنچه که از طرف مقامات قضایی اظهار شده بود پرداخته میشد و بیشتر شکنجه متهمان مورد اعتراض و انتقاد قرار میگیرد.
اکنون باید پرسید که قتل افشارطوس چه نتیجهای برای مخالفان مصدق و برای حزب زحمتکشان ملت ایران میتوانست داشته باشد و هدف مظفر بقائی از انجام چنین امری چه بوده است.
برای تفرقه افکندن بین مصدق و هوادارنش و بویژه هواداران پرنفوذ او بهترین مستمسک، پیشنهاد پست نخست وزیری به آنها بود؛ کما این که حسین مکی، افشارطوس، حسین فاطمی و دیگران همین پیشنهاد را دریافت نمودند. اما تنها مظفر بقائی حاضر شد برای رسیدن به آن در قتل افشارطوس شرکت جوید.
بلوای 9 اسفند 31، قتل محمود افشارطوس، فشارهای اقتصادی، کارشکنی های بی حد و حصر در مساله نفت و حل دیگر معضلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و نقش عمدهای که حزب زحمتکشان ملت ایران و رهبر آن مظفر بقایی در این موارد ایفا کرد، دولت ملی مصدق را با موانع و مشکلات عدیدهای روبرو کرد و در نهایت این کارشکنیها به کودتای 28 مرداد 1332 انجامید که در این زمان هم حزب زحمتکشان ملت ایران و ارگان آن روزنامه شاهد در خدمت به کودتاچیان نقش فعالی داشتند.
دکتر مظفر بقائی بعد از قیام سی تیر در چند مورد از دولت دکتر مصدق انتقاد میکرد؛ از جمله تعقیب و مجازات احمد قوام، به کار گماردن کسانی که مطابق اسناد خانه سدان با شرکت نفت سابق در ارتباط بودند و به قول بقایی وابستگی آنها به انگلیس ثابت شده بود، مخالفت با لایحه امنیت اجتماعی و نیز تمدید اختیارات مصدق، نرمش دولت در مقابل فعالیت حزب توده و شدت عمل مصدق علیه دربار و خانواده سلطنتی و شخص شاه.
1. لایحه تعقیب قوام: دکتر بقائی خواستار تعقیب محاکمه و مجازات شدید احمد قوام بعد از قضایای 30 تیر سال 31 بود. اجرای این لایحه که به صورت قانون در آمده بود از طرف دولت به طور جدید پیگیری نمیشد و این مساله به دکتر بقائی بهانه میداد که گاه و بیگاه دولت مصدق را مورد انتقاد قرار دهد. پیشتر اشاره شد که چگونه دکتر بقایی با تبلیغات گسترده باعث شد عامل اصلی بروز وقایع سی تیر که شخص شاه بود به دست فراموشی سپرده شود و تمام گناه این حوادث به گردن احمد قوام بیفتد.
2. انتصابات دکتر مصدق: اختلاف نظر دیگر مظفر بقائی که با دکتر مصدق راجع به انتصابات نخست وزیر بود. بقائی ادعا داشت که مصدق، افراد انگلوفیل را به مقامات بالا برگزیده است. بویژه رهبر حزب زحمتکشان سپردن امور کشور را به دست کسانی که تحت عناوین مختلف در اسناد خانه سدان از آنها نامی برده شده بود مورد انتقاد شدید قرار میداد.
3. تشدید فعالیت حزب توده: بعضی از رهبران حزب توده و نیز بعضی از مخالفان دکتر مصدق بر این باورند که در جریان حوادثی که منجر به قیام 30 تیر شد حزب توده به حمایت از دکتر مصدق برخاسته بود. به اعتقاد آنها همین امر سبب شد تا دولت مصدق در برابر فعالیت غیر قانونی حزب توده موضع سختی اتخاذ نکند و هواداران آن حزب نیز از این فرصت برای پیشبرد اهداف خود بیشترین بهرهبرداری را بنمایند.
4. لایحه امنیت اجتماعی: هنگامی که لایحه امنیت اجتماعی از طرف دولت مصدق تقدیم مجلس شورای ملی شد بعضی از نمایندگان مجلس با آن به مخالفت برخاستند. دکتر مظفر بقائی یکی از مخالفین این لایحه بود و آن را بدتر از یاسای چنگیز میدانست. همین قانون بعدا اساس تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) شد.
5. انقراض سلطنت: بهانه دیگری که رهبر حزب زحمتکشان برای مخالفت با دکتر مصدق دارد این است که بنا به عقیده مظفر بقائی بعد از قیام سی تیر، مصدق قصد داشته است رژیم سلطنتی را از میان بردارد و کشور را جمهوری نماید. بقائی در جای دیگر اذعان میکند که در خیلی از موارد مانع اجرای توطئههایی از قبیل سی تیر و 9 اسفند که مقصود آن تغییر سلطنت بوده، شده است. وی همچنین اذعان میکند که در بسیاری از موارد حکم ترمز را داشته است. دکتر محمد مصدق این ادعای دکتر بقائی را که بعد از سی تیر قصد تغییر سلطنت را داشته است نمیپذیرد و حتی عنوان میکند که در مرداد ماه 32 نیز با تغییر رژیم مخالف بوده و امر اکید کرده است که هر کس از جمهوری سخن بگوید تعقیب شود و نیز در همان روز از محمدرضا پهلوی خواسته است که زودتر به کشور مراجعه کند.
6. پست نخستوزیری: همانگونه که پیشتر اشاره شد برای ایجاد تفرقه میان مصدق و همراهانش در جریان نهضت ملی از طرف مخالفین او و من جمله از سوی دربار راههای گوناگونی پیموده شد و دسیسههای مختلف به کار رفت. یکی از این راهها نوید پست نخست وزیری بود که به افرادی همچون محمود افشارطوس، حسین فاطمی، حسین مکی، غلامحسین صدیقی و دکتر بقائی کرمانی پیشنهاد شد.
بعضی نویسندگان زندگینامه بقائی عقیده دارند که او امید داشت بعد از کودتا، زاهدی، کنار برود و او دولت تشکیل دهد اما پافشاری سپهبد فضلالله زاهدی بر ادامه دولت نظامی و حمایت مالی امریکا از دولت کودتا امید بقائی را به یأس مبدل کرد و همین امر و بعلاوه بیمهری دولت کودتا نسبت به حزب زحمتکشان و ارگان اصلی آن یعنی روزنامه شاهد سبب شد بقائی در روابط خود با دولت زاهدی تجدید نظر کند و راه دیگری در پیش بگیرد. این کار را البته بهانهای میخواست که حادثه 16 آذر دانشکده فنی دانشگاه تهران، مساله رابطه با انگلیس و انحلال مجلس شورای ملی اسباب آن را فراهم نمود.
حزب زحمتکشان بعد از کودتای 28 مرداد و تا زمانی که مظفر بقائی درگذشت فعالیت مستمر نداشت؛ فقط در زمانهایی که دولتها از جانب نیروهای فعال سیاسی به چالش طلبیده میشد بقائی هم با انتشار بیانیههایی و جمعآوری نیروهای پراکنده خود دست به فعالیت میزد و هنگامی که فعالیت سیاسی کاهش مییافت حزب زحمتکشان هم مانند دیگر گروههای سیاسی در انزوا فرو میرفت و باز انتظار روزی را میکشید که امکان فعالیت فراهم شود. با وجود این، خیلی از فعالان سیاسی را عقیده بر این است که حزب زحمتکشان حتی قبل از کودتا نفوذ کلمه را نداشت.
دوره نخست وزیری حسین علاء هم چیزی را تغییر نداد و در مدت نخست وزیری او حزب زحمتکشان مجال فعالیت نیافت و همچنان عمر خود را به انتظار فراهم آمدن شرایط مقتضی گذراند. رهبر حزب نیز نتوانست از تغییر دولت طرفی بربندد. اما در همین دوره تلاشهایی برای ائتلاف حزب زحمتکشان با حزب مردم به رهبری حسین علاء صورت گرفت که بعضا موجب ناامیدی باقیمانده هواداران بقائی شد.
پایان دولت حسین علاء با شروع فعالیتهای جان. اف. کندی، کاندیدای حزب دموکرات ایالات متحده امریکا، مصادف شد و به دنبال آن فضای سیاسی کشور برای فعالیت مجدد مساعد شد و بقائی هم از شرایط موجود بهره برد و دست به انتشار اطلاعیهها و اعلامیهها زد و با روی کار آمدن دولت شریفامامی و شروع انتخابات دوره 19 قانونگذاری حزب دست به فعالیت گسترده برای تصاحب کرسی نمایندگی مجلس زد. اما فعالیتهای این دوره هم برای حزب دستاوردی نداشت و رهبر حزب نیز نتوانست اعتماد دولت مردان را جلب کند و همانند دوره مصدق برای خود موقعیتی کسب نماید.
در دوره نخست وزیری علی امینی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور بازداشت و محاکمه شد که در جریان محاکمه که متن آن بطور کامل در جراید منتشر میشد سعی نمود از عملکرد خود در برابر دولت دکتر مصدق دفاع کند بطوری که میتوان گفت جلسات این دادگاه را به عنوان ادعانامه علیه مصدق واقع و مدتی بعد نیز متن این دفاعیات تحت عنوان چه کسی منحرف شد؟ من یا مصدق؟ چاپ و منتشر گردید. در پایان جلسات متعدد این دادگاه بقائی از اتهامات منتسبه تبرئه شد.
مسئله مهمی که بقائی در سال 1343 در مورد آن دست به تبلیغات گسترده زد و آن امر در دوره نخست وزیری حسنعلی منصور صورت تحقق یافت موضوع کاپیتولاسیون بود. بقائی در این خصوص دست به انتشار اعلامیهای زد و در آن دولت منصور را مقصر دانست. نکته قابل توجه در این مورد این است که همچون قیام سی تیر که بقائی تمام گناه را به گردن احمد قوام انداخت و محمدرضا پهلوی را تبرئه کرد در این زمان هم گویا وظیفهاش ایجاب میکرد که شاه را از هر گونه اتهامی تبرئه کرده و کابینه منصور را مقصر واقعی جلوه دهد.
در جریان قیام 15 خرداد بقائی به نام حزب زحمتکشان به حمایت از قیام برخواست اما مورد توجه مردم مسلمان و رهبری آن امام خمینی واقع نشد بویژه که بعضا از سوءنیت او در این هواداری صوری خبر دادند و عنوان نمودند که بقائی هیچ اعتقادی به مبانی مذهبی نداشت الا این که قصد لوث کردن نهضت را در سر میپروراند.
حزب زحمتکشان پس از آن توفیق چندانی در مبارزات سیاسی نیافت و تنها در سال 1357 حزب مذکور اجازه فعالیت سیاسی یافت و این در حالی بود که در آن زمان فعالیتهای حزب به شدت از رونق افتاده بود و مقامات امنیتی اجازه فعالیت آزاد به احزاب نمیدادند. با وجود این تا سال 1357 که نامههایی از طرف بقایی به عنوان رییس جمهور امریکا منتشر میشد و یا مصاحبههایی که با جراید میکرد این حزب نتوانست موقعیتی کسب کند و فعالیت زیادی نماید. در دوره انقلاب هم لاجرم در پی حوادث و جریانات، در انزوای مطلق فرو رفت و رهبر حزب هم در وصیتنامه سیاسی خود که بعدها تحت عنوان "افول یک مبارز" چاپ شد امید هواداران حزب را به یأس مبدل کرد و آنگاه هم که به امریکا سفر نمود و مورد توجه محافل امنیتی و جاسوسی امریکا قرار گرفت به تمامه اعتبار خود را از دست داد و در بازگشت از امریکا توسط دادگاه انقلاب دستگیر و زندانی شد و عاقبت الامر در روز 26 آبان 1366 در تهران در گذشت.