بابیت یا آنچه پس از ادعای علی محمد باب تحت عنوان یک فرقه انحرافی ظهور و بروز پیدا کرد و به عنوان یک حرکت به اصطلاح مذهبی با ابعاد اجتماعی در تاریخ دوره قاجار اتفاقات پرفراز و نشیب و بعضا خونینی را به دنبال داشت آبشخور فکری و عقیدتی خود را از دیدگاه های شیخیه می گرفت به ویژه پس از درگذشت سید کاظم رشتی که با پر و بال دادن به ادعاهای استادش (شیخ احمد احسایی) زمینه را از هر جهت برای سوء استفاده علی محمد باب فراهم ساخته بود.
نزدیکی ظهور امام غایب
پس از درگذشت شیخ احمد احسایی، سیدکاظم رشتی جانشین او شد. با وجود آنکه خود از فرزندانی برخوردار بود که به لحاظ فقهی و علمی توانایی جانشینی او را داشتند، وقتی سیدکاظم رشتی پس از مرگ شیخ ادعای جانشینی او را کرد، کسی به این مسئله اعتراضی به میان نیاورد چراکه شیخ بسیار به سیدکاظم علاقهمند بود. اجداد سید کاظم از سادات مدینه بودند که پس از شیوع طاعون در آن دیار، به ایران آمده و در رشت ساکن میشدند. سیدکاظم پس از طی تحصیلات مقدماتی هنگامی که شیخ احمد احسایی در یزد ساکن بود به آن سامان رفته و در زمره شاگردان او درآمد و در مدتی طولانی در کلاسهای درس و بحث او شرکت میجست.
سید کاظم در راه بسط و گسترش نظریات استاد خود روشی متعصبانه و بسیار غلوآمیز را در پیش گرفت و حتی تا آنجا پیش رفت که با تحمیل نظریات اغراقآمیز خود در بحث نیابت و ارتباط با امام زمان گوی سبقت را از شیخ احمد ربود و چنان در این زمینه تبلیغ میکرد که شاگردانش هر لحظه در انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) بودند. در آثاری که از شیخ کاظم رشتی بهجای مانده عقاید شیخ با اوهام و تخیلات خود او چنان درآمیخته که حیرت هر خواننده و شنوندهای را بر میانگیخت. شرح معروف او بر بیتی از قصیده شهرالعلم (اثر پاشا الباقی افندی شاعر عرب که در مدح حاکم عراق سروده) که اشاره به حدیث معروف پیامبر «من شهر علم هستم و علی دروازه آن» به روشنی نشان از میزان تحریفات دینی و توهمات سید کاظم رشتی دارد. او دراین اثر خود از شهری در آسمان سخن میگوید که کوچهها و خیابانهای بسیار دارد و چو گویی خود او سفری بدان داشته به شرح توضیح این کوچهها و نام صاحبان آن میپردازد.
به هر روی سید کاظم رشتی با وجود چنین عقایدی نزدیک به هفده سال ریاست شیخیه، یعنی رکن رابع را برعهده داشت و شاگردان بسیاری نیز در پیرامون خود جمع کرد، شاگردانی که تعدادی از آنها بنیانگذار فرقههایی انحرافی در میان شیعیان شدند. سیدکاظم که پس ازمرگ استادش به عراق رفته و در کربلا میزیست. اما حضور او در کربلا که مخالفتهای بسیاری در میان علمای شیعه برانگیخته بود، جنجالهایی را در پی داشت که سرانجام حکومت آن سامان برای پایان دادن به این قائله از سیدکاظم برای یک مجلس میهمانی دعوت کرده و او را مسموم ساخت. سیدکاظم به سال 1259 هجری قمری درگذشت و او کسی را به جانشینی برنگزید، چراکه ظهور حضرت را آنقدر نزدیک پیشبینی میکرد که دیگر لزومی برای انتخاب جانشین وجود نداشت.
اختلاف بر سر جانشینی سیدکاظم رشتی
درجه اوهام و تخیلاتی که سیدکاظم به شاگردانش القا کرده بود که پس از مرگ او نهتنها برخی ادعای جانشینی او را داشتند، بلکه کم نبودند کسانی که ادعای مهدویت داشته و خود را امام غایت خواندند. چند دستگی درمیان شاگردان سیدکاظم رشتی باعث شد هریک از شاگردان او در منطقهای سردمدار فرقه شیخیه شده و ادعای جانشینی استاد و برخورداری از مقام رکن رابع را داشته باشند.
سید احمد رشتی: آقا سید احمد یکی از فرزندان سیدکاظم بود او در کربلا ابتدا ادعا کرد که رکن رابع پیشوای تازه شیعیان است، ادعایی که رفتهرفته به ادعای مهدویت و برخورداری از مقام امام غایب نزدیک شد. او مدت سیوشش سال ریاست شیخیان عراق را در دست داشت. میرزا شفیع تبریزی: از جمله مناطقی که در ایران بسیار تحت نفوذ شیعیان قرار گرفت، میتوان به آذربایجان اشاره کرد که از میان علمای این منطقه بسیاری جزو شاگردان شیخ احمد و سیدکاظم بودند و عقاید شیخیه را ترویج میدادند. اما در میان این چهرهها که تعداد آنها کم نیز نبود. میرزا شفیع تبریزی، بازاری گرمتر از دیگران داشت. او که هم در محضر شیخ احمد احسایی و هم سید کاظم رشتی شاگردی کرده بود، پس از مرگ سید کاظم ادعای جانشینی او را کرد و در آذربایجان بسیاری از شیعیان گرد او جمع شدند.
حاج محمد کریم خان کرمانی: کرمان نیز ازجمله ولایاتی بود که شیخیان بسیار در آن ساکن بودند و در افزایش نفوس آنان حاج محمد کریمخان نقش بسیار زیادی داشت. بهویژه آنکه او از نوادگان فتحعلی شاه قاجار محسوب میشد و ارتباطهای حکومتی او و همچنین دارایی مالیاش زمینه را از هرجهت برای کسب قدرت و بسط و گسترش شیخیه مساعد میساخت، آنگونه که او را بهعنوان مهمترین و پرنفوذترین جانشین سید کاظم رشتی معرفی ساخت. در کرمان به مدد نفوذ سیاسی و مالی خود دم و دستگاهی عریض و طویل برای خود برپا ساخت. از مبلغان متعصب شیخی بود که عنوان رکن رابعی را در خانواده خود مروروثی کرد و پس از او فرزندانش به این سمت منسوب شدند. او از جمله مخالفان بسیار سرسخت سید علی باب بود که آثار بسیاری در رد بابیان نوشت و اختلاف شیخیان طرفدار او با بابیان به خشونت و درگیریهای شدید نیز کشید.
علیمحمد باب: مشهورترین و پرطرفدارترین کسی که ادعای جانشینی سید کاظم را کرد علیمحمد شیرازی بود که از قضا از همه شاگردان او نیز کمتر پای درس استاد نشسته و فاقد دانش علمی بود، اما بیشک در عدم تعادل روانی سرآمد همه آنها بود، فردی که با این وجود سرسلسله فرقهای انحرافی شد که بعدها استعمارگران هم حساب زیادی روی آن برای لطمه زدن بر اسلام باز کردند.
برآمدن باب
فرقه بابیت را که با ادعای علیمحمد شیرازی آغاز شد، باید نتیجه زمینههای فکری و فقهی دانست که شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی با آثار و سخنان خود بهوجود آورده و در قالب فرقه شیخیه معرفی ساختند. سید علیمحمد شیرازی در محرم سال 1325 هجری قمری در شیراز بهدنیا آمد، پدرش میرزارضا بزازی شیرازی بود که در طفولیت باب درگذشت، او در نزد دایی خود که به کار تجارت مشغول بود، رشد کرد. در کودکی به مکتب خانه رفت، چند سالی را به درس خواندن پرداخت، اما تنبیهات سخت بدنی مکتبخانه باعث فرار او از مکتب و درس شد. همین تنبیهات بود که باعث شد او بعدها در احکام صادره خود! تنبیه بدنی کودکان را بهشدت منع کند. در نوجوانی بههمراه دایی خود در بوشهر به کار تجارت مشغول شد و در عین حال در کسوت طلبگی به تحصیل علوم دینی پرداخت. جالب آنکه بابیان بهاییان با انکار تحصیل او میکوشند از باب چهرهای عامی بسازند که علمش(؟!) همچون بسیاری از پیامبران حاصل وحی الهی بوده است.
به هر روی شخصی منزوی و گوشهگیر، اما در عین حال خودنما داشت که به علوم غریبه، مرتاضی و نظایر آن علاقه بسیاری داشت. معروف است که ریاضتهای بدنی بسیاری به خود میداد که یکی از نمونههایش عبادت طولانی در زیر آفتاب سوزان بوشهر با سری برهنه بود که ساعتها بهطول میکشید و روایت است که این ریاضتها در عدم تعادل روانی او بیتأثیر نبوده است. در بیستسالگی به کربلا رفت و در زمره شاگردان سید کاظم رشتی در آمد. یک سال بعد برای مدت کوتاهی به کوفه رفت و در مسجد این شهر چهل روزی را به اعتکاف گذراند و دوباره پای درسهای استاد بازگشت، اما با حالاتی غریب که ظاهرا مقدمه اظهارات و ادعای بعدی او بود. این عقیده سید کاظم رشتی که ظهور امام غایب بسیار نزدیک است، همچنین ایده ظهور امام زمان در کالبد یک آدم معمولی که میتواند یکی از آدمهای اطراف ما باشد. علیمحمد شیرازی را به این فکر واداشت که زمان از هر جهت برای طرح ادعای او مساعد است. بهویژه آنکه استاد شاگردانش را قانع کرده بود که ظهور بسیار نزدیک است و آنها نیز لحظه به لحظه در انتظار چنین مسئلهای بودند.
علیمحمد شیرازی بیستوچهار ساله بود که ادعای خود ابتدا بهعنوان رکن رابع یا همان باب که رابط امام زمان باشد را طرح کرد، ادعای او با موافقت تعدادی از شاگردان سیدکاظم رشتی و علاقهمندان شیخیه روبهرو گشت باعث شد که او به طرح ادعای سنگینتری مصمم شود. به همین دلیل چون در روایت آمده بود که امام زمان از مکه ظهور خود را آشکار میکند، عزم مکه کرد. هرچند که بهدرستی روشن نیست که آیا او اصلا مکه رسید یا اینکه در همان بوشهر از ادامه سفر منصرف شد و ادعایش را آشکار کرد که من همان امام غایب هستم که سالها در انتظارش نشستهاید! باب در بوشهر ماند، اما مبلغان خود را به اطراف فرستاد که پیام او را به مردم منتقل کنند. در شیراز طرح ادعای او بلوایی را بهدنبال داشت که باعث شد که سرانجام حاکم فارس فرمان قطع پای مبلغان او را صادر کند.
سپس عدهای را به بوشهر فرستاد که باب را دستگیر و به شیراز آوردند و مجلسی با حضور علما تشکیل داد. بیمایگی باب دراین مجلس آشکار گشت، پس فلک شده و ادعای خود را پس گرفت و ششماهی حبس کشید.او پس از رهایی از زندان به اصفهان رفت، حاکم آن سامان نیز جلسهای با حضور علما تشکیل داد که باب دوباره در موضع ضعف قرارگرفت، اما حاکم اصفهان از اهالی گرجستان بود و از علمای شیعه که در اصفهان قدرتی داشتند، ناراضی بود؛ بدین سبب برای تضعیف آنها باب را مخفیانه تحت حمایت خود قرار داد، اما پس از مرگ حاکم اصفهان باب آن شهر را ترک و امر تبلیغ را پی گرفت. این زمان مقارن بود با حکومت محمدشاه که صدراعظم او میرزا آغاسی، میانه خوبی با علما نداشته، از همین رو در برابر خواست آنها برای اعدام او مقاومت میکرد و چندان از در مقابله با او در نمیآمد و درنهایت نیز زمانیکه آوازه شهرت باب به تمام ایران رسیده بود، ناچار شد تا او را در ماکو و سپس در قلعه چهریق رضاییه زندانی کرد.
باب که در طول این سالها یا در زندان بود و یا مخفیانه زندگی میکرد، از این شانس برخوردار شد که مردم کمتر خود او را رؤیت کنند و به همین دلیل تصورات درباره او بالاگرفت. در حالیکه اگر مردم امکان روبهروشدن با خود او را مییافتند، بسیاری از آنها پی به بیمایگی و بیاعتباری ادعای او میبردند. اما به هرحال در چنین شرایطی باب که اقبال زیادی از مردم را دید، ادعایش دوباره اوج گرفت و از جایگاه امام زمانی صرفنظر و خود را پیامبری تازه نامید که ناسخ پیامبر اسلام بود! از همین رو مشغول به نگارش کتاب عقاید ضد و نقیض و مملو از اغلاط عربی بهنام «بیان» شد که به زعم او ناسخ قرآن بود اما درواقع حاصل ذهنی پریشان و بیمار بود.
شرایط دشوار اجتماعی، فقر و ظلم حکومت و فئودالها چنان مردم را در تنگنا انداخته بود که چون باب را در اندیشه برانداختن حکومت یافتند، به او روی خوش نشان دادند و عده ای از مزدم و کمسواد بهدنبال او راه افتادند. سرانجام هنگامی که ادعای باب بالا گرفته و به ناآرامیهایی در گوشه و کنار ایران انجامید، دولت مرکزی دستور داد ناصرالدین شاه که در آن زمان ولیعهد و ساکن تبریز بود، مجلسی با حضور علما تشکیل و باب را محاکمه کند. در این مجلس باب از خود چهره مردی عامی را نشان داد که از مقدمات علوم مذهبی اطلاع درستی نداشت. به سؤالات مطرح شده جوابهای بیسر و تهی داده و معجزه خویش را خط خوشش عنوان کرده و غلطهای عربیاش را اعجاز رهایی صرف و نحو عربی از قید و بند دانست و...
سرانجام فتوای قتل باب صارد شد و او را به همراه دو تن از یارانش پس از آنکه با شبکلاهی بر سر در قل و زنجیر در شهر چرخاندند پای چوبه اعدام بردند. جالب آنکه وقتی فرمان تیرباران صادر شد و گرد و خاک ناشی از شلیک گلولهها خوابید، دو یار باب کشته شدند، اما خود اوی پای چوبه حضور نداشت. ناپدید شدن او هنگامهای در میان حاضران بهوجود آورد. اما اندکی بعد یکی از سربازان در حالیکه باب را کشانکشان پای چوبه میآورد دیده شد. ظاهرا تیرهای شلیک شده به طنابها خورده و او از بند گریخته بود. سپس فرمان تیرباران دوباره صادر شد.
شاهکار باب!
از باب آثار گوناگونی برجا مانده اما او مجموعه تعالیم خود را در کتابی بهنام «بیان» به دو زبان فارسی و عربی نگاشته است کتابی که در نوزده واحد و هر واحد در نوزده باب تقسیم شده و در مجموع سیصدوشصتویک باب است که تمام اصول و احکام و جهانبینی بابیه در امور فردی، اجتماعی و فقهی در آن گردآوری شده است. نکته جالب آنکه خود باب فرصت تمام کردن این کتاب را پیدا نکرد و هشت واحد باقیمانده این کتاب آسمانی! را که ظاهرا از طریق وحی به او گفته شده بود، به جانشین خود، یحی صبح ازل سپرد تا به پایان برساند. در حالیکه او نه تا آن روز صبح ازل را دیده بود و نه اینکه مشخص بود ادامه وحی الهی چگونه به او خواهد رسید. ادعای باب در زمان حیات او و حتی پس از آن جنگها و درگیریهای خونینی را میان بابیان و حکومت در پی داشت و امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه نقشی برجسته در برجای نشاندن قایله بابیان داشت
گوشههایی از احکام بابیه
باب تعلیم و تربیت و تدریس علوم را جز آموزش آنچه در بیان آمده و یا دیگر آثار خودش منع کرده و به بابیان توصیه میکند که هر نوشته یا کتابی را که از خود او نباشد یا درباره او نوشته نشده باشد را محو و نابود سازند.
باب خراب کردن جمیع بقاع و مزارهای گذشتگان، از انبیاء و مرسلین و اوصیاء آنها و همچنین خانه کعبه و قبر پیامبر و قبور سایر ائمه و مشاهیر اسلام را واجب شمرده و حکم داد بهجای آن نوزده زیارتگاه تازه تأسیس شود که در آنها نام او را یاد کنند و هرکس داخل آنها شد در امان باشد!
باب حج بیتا... الحرام را منع کرد و گفت هرکس استطاعت داشت، به شیراز رفته و خانهای که او در آن متولد شده حج کند وهمچنین دستور داده خانه محل ولادتش را به بارگاهی با نودوپنج درب بدل کنند. امناء او خانههایی با پنج در داشته باشند و مردم عادی خانههایی با یک در.
باب نامگذاری روزهای هفته را تغییر داده و به ترتیب از شنبه تا جمعه را استقلال، جلال، جمال، کمال، فضال، عدال، استجلال، میخواند. در تقویم بابیان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه است. او روزه را نوزده روز قرار داده از طلوع تا غروب خورشید و زمان آن هم نوزده روز قبل از تحویل خورشید به برج حمل تعیین کرد.
بر پیروانش واجب کرده مجموعه آثارش را در نوزده جلد تنظیم کرده و از آن زیادتر نسازند. هربابی نیز اجازه دارد تنها نوزده کتاب در خانه داشته باشد. در غیر اینصورت برای هر جلد کتاب باید نوزده مثقال طلا به باب و یا امنای او بپردازد.
او ازدواج را بر رضایت طرفین قرار داده و صیغهای عقدی تازه برای خود ساخته، طلاق تنها بهدست مرد صورت میگیرد و یک سال اجتناب زن و مرد از هم حکم طلاق دارد. حداقل مهریه نوزده مثقال طلا و حداکثر آن نودوپنج مثقال طلا برای روستاییان همین مقدار نقره تعیین کرده است. افزایش مهریه از این مقدار باید مضربی از عدد نوزده باشد.
باب حکم به رفع حجاب داده است، در بیان آمده است:«کسانی که در میان پیروان ما پرورش یابند، چه مرد باشند و چه زن حلال است به یکدیگر نگاه کنند و سخن گویند.» و همچنین: «بیان به مردان مؤمن اجازه میدهد که به زنان نگاه کنند و به زنان هم اذن داده که اگر تمایل دارند به مردان مورد علاقه خود نگاه کنند.»
باب زاد و ولد را بسیار مهم میداند و از هیمنرو بر بابیان ازدواج واجب است و حتی در بیان باب به زنانی که شوهرانشان عقیم هستند، اجازه داده که با مردان بیگانه رابطه داشته باشند تا صاحب بچه شوند!
باب نوشیدن مسکرات و مشروبات الکلی، توتون و تریاک را حرام قرار داده و همچنین خوردن داروهای طبی را نیز حرام دانسته است. او گوش دادن به موسیقی و تراشیدن ریش را حلال کرده است.
باب در احکام ارث وارثان فرد مرده را هفت نفر عنوان کرده که یکی از آنها خود مرده است که میتواند یک سوم دارایی را به خود اختصاص دهد! البته چگونگی آن را مشخص نکرده است. وارثین هر فرد از این قرارند: پدر، مادر، زن، فرزند، برادر، خواهر و معلم و با این حساب مرد از داراییهای زن ارث نمیبرد!
باب آنچه را که در دین اسلام نجس شمرده میشود را پاک و طاهر کرده است و بهعنوان مثال هم نمونههای جالبی را ارایه میکند، فضله موش، فضله پرستو، فضله خفاش!، منی انسان و...