تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۷:۴۹  ، 
کد خبر : ۲۱۹۶۹۰

بابیت به روایت تاریخ


بابیت یا آنچه پس از ادعای علی محمد باب تحت عنوان یک فرقه انحرافی ظهور و بروز پیدا کرد و به عنوان یک حرکت به اصطلاح مذهبی با ابعاد اجتماعی در تاریخ دوره قاجار اتفاقات پرفراز و نشیب و بعضا خونینی را به دنبال داشت آبشخور فکری و عقیدتی خود را از دیدگاه های شیخیه می گرفت به ویژه پس از درگذشت سید کاظم رشتی که با پر و بال دادن به ادعاهای استادش (شیخ احمد احسایی) زمینه را از هر جهت برای سوء استفاده علی محمد باب فراهم ساخته بود.
نزدیکی ظهور امام غایب
پس از درگذشت شیخ احمد احسایی، سیدکاظم رشتی جانشین او شد. با وجود آن‎که خود از فرزندانی برخوردار بود که به لحاظ فقهی و علمی توانایی جانشینی او را داشتند، وقتی سیدکاظم رشتی پس از مرگ شیخ ادعای جانشینی او را کرد، کسی به این مسئله اعتراضی به میان نیاورد چراکه شیخ بسیار به سیدکاظم علاقه‎مند بود. اجداد سید کاظم از سادات مدینه بودند که پس از شیوع طاعون در آن دیار، به ایران آمده و در رشت ساکن می‎شدند. سیدکاظم پس از طی تحصیلات مقدماتی هنگامی که شیخ احمد احسایی در یزد ساکن بود به آن سامان رفته و در زمره شاگردان او درآمد و در مدتی طولانی در کلاس‎های درس و بحث او شرکت می‎جست.
سید کاظم در راه بسط و گسترش نظریات استاد خود روشی متعصبانه و بسیار غلوآمیز را در پیش گرفت و حتی تا آن‎جا پیش رفت که با تحمیل نظریات اغراق‎آمیز خود در بحث نیابت و ارتباط با امام زمان گوی سبقت را از شیخ احمد ربود و چنان در این زمینه تبلیغ می‎کرد که شاگردانش هر لحظه در انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) بودند. در آثاری که از شیخ کاظم رشتی به‎جای مانده عقاید شیخ با اوهام و تخیلات خود او چنان درآمیخته که حیرت هر خواننده و شنونده‎ای را بر می‎انگیخت. شرح معروف او بر بیتی از قصیده شهرالعلم (اثر پاشا الباقی افندی شاعر عرب که در مدح حاکم عراق سروده) که اشاره به حدیث معروف پیامبر «من شهر علم هستم و علی دروازه آن» به روشنی نشان از میزان تحریفات دینی و توهمات سید کاظم رشتی دارد. او دراین اثر خود از شهری در آسمان سخن می‎گوید که کوچه‎ها و خیابان‎های بسیار دارد و چو گویی خود او سفری بدان داشته به شرح توضیح این کوچه‎ها و نام صاحبان آن می‎پردازد.
به هر روی سید کاظم رشتی با وجود چنین عقایدی نزدیک به هفده سال ریاست شیخیه، یعنی رکن رابع را برعهده داشت و شاگردان بسیاری نیز در پیرامون خود جمع کرد، شاگردانی که تعدادی از آن‎ها بنیان‎گذار فرقه‎هایی انحرافی در میان شیعیان شدند. سیدکاظم که پس ازمرگ استادش به عراق رفته و در کربلا می‎زیست. اما حضور او در کربلا که مخالفت‎های بسیاری در میان علمای شیعه برانگیخته بود، جنجال‎هایی را در پی داشت که سرانجام حکومت آن سامان برای پایان دادن به این قائله از سیدکاظم برای یک مجلس میهمانی دعوت کرده و او را مسموم ساخت. سیدکاظم به سال 1259 هجری قمری درگذشت و او کسی را به جانشینی برنگزید، چراکه ظهور حضرت را آن‎قدر نزدیک پیش‎بینی می‎کرد که دیگر لزومی برای انتخاب جانشین وجود نداشت.
اختلاف بر سر جانشینی سیدکاظم رشتی
درجه اوهام و تخیلاتی که سیدکاظم به شاگردانش القا کرده بود که پس از مرگ او نه‎تنها برخی ادعای جانشینی او را داشتند، بلکه کم نبودند کسانی که ادعای مهدویت داشته و خود را امام غایت خواندند. چند دستگی درمیان شاگردان سیدکاظم رشتی باعث شد هریک از شاگردان او در منطقه‎ای سردمدار فرقه شیخیه شده و ادعای جانشینی استاد و برخورداری از مقام رکن رابع را داشته باشند.
سید احمد رشتی: آقا سید احمد یکی از فرزندان سیدکاظم بود او در کربلا ابتدا ادعا کرد که رکن رابع پیشوای تازه شیعیان است، ادعایی که رفته‎رفته به ادعای مهدویت و برخورداری از مقام امام غایب نزدیک شد. او مدت سی‎وشش سال ریاست شیخیان عراق را در ‎دست داشت. میرزا شفیع تبریزی: از جمله مناطقی که در ایران بسیار تحت نفوذ شیعیان قرار گرفت، می‎توان به آذربایجان اشاره کرد که از میان علمای این منطقه بسیاری جزو شاگردان شیخ احمد و سیدکاظم بودند و عقاید شیخیه را ترویج می‎دادند. اما در میان این چهره‎ها که تعداد آن‎ها کم نیز نبود. میرزا شفیع تبریزی، بازاری گرم‎تر از دیگران داشت. او که هم در محضر شیخ احمد احسایی و هم سید کاظم رشتی شاگردی کرده بود، پس از مرگ سید کاظم ادعای جانشینی او را کرد و در آذربایجان بسیاری از شیعیان گرد او جمع شدند.
حاج محمد کریم خان کرمانی: کرمان نیز ازجمله ولایاتی بود که شیخیان بسیار در آن ساکن بودند و در افزایش نفوس آنان حاج محمد کریمخان نقش بسیار زیادی داشت. به‎ویژه آن‎که او از نوادگان فتحعلی‎ شاه قاجار محسوب می‎شد و ارتباط‎های حکومتی او و همچنین دارایی مالی‎اش زمینه را از هرجهت برای کسب قدرت و بسط و گسترش شیخیه مساعد می‎ساخت، آن‎گونه که او را به‎عنوان مهمترین و پرنفوذترین جانشین سید کاظم رشتی معرفی ساخت. در کرمان به مدد نفوذ سیاسی و مالی خود دم و دستگاهی عریض و طویل برای خود برپا ساخت. از مبلغان متعصب شیخی بود که عنوان رکن رابعی را در خانواده خود مروروثی کرد و پس از او فرزندانش به این سمت منسوب شدند. او از جمله مخالفان بسیار سرسخت سید علی باب بود که آثار بسیاری در رد بابیان نوشت و اختلاف شیخیان طرفدار او با بابیان به خشونت و درگیری‎های شدید نیز کشید.
علی‎محمد باب: مشهورترین و پرطرفدارترین کسی که ادعای جانشینی سید کاظم را کرد علی‎محمد شیرازی بود که از قضا از همه شاگردان او نیز کمتر پای درس استاد نشسته و فاقد دانش علمی بود، اما بی‎شک در عدم تعادل روانی سرآمد همه آن‎ها بود، فردی که با این وجود سرسلسله فرقه‎ای انحرافی شد که بعدها استعمارگران هم حساب زیادی روی آن برای لطمه زدن بر اسلام باز کردند.
برآمدن باب
فرقه بابیت را که با ادعای علی‎محمد شیرازی آغاز شد، باید نتیجه زمینه‎های فکری و فقهی دانست که شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی با آثار و سخنان خود به‎وجود آورده و در قالب فرقه شیخیه معرفی ساختند. سید علی‎محمد شیرازی در محرم سال 1325 هجری قمری در شیراز به‎دنیا آمد، پدرش میرزارضا بزازی شیرازی بود که در طفولیت باب درگذشت، او در نزد دایی خود که به کار تجارت مشغول بود، رشد کرد. در کودکی به مکتب خانه رفت، چند سالی را به درس خواندن پرداخت، اما تنبیهات سخت بدنی مکتب‎خانه باعث فرار او از مکتب و درس شد. همین تنبیهات بود که باعث شد او بعدها در احکام صادره خود! تنبیه بدنی کودکان را به‎شدت منع کند. در نوجوانی به‎همراه دایی خود در بوشهر به کار تجارت مشغول شد و در عین حال در کسوت طلبگی به تحصیل علوم دینی پرداخت. جالب آن‎که بابیان بهاییان با انکار تحصیل او می‎کوشند از باب چهره‎ای عامی بسازند که علمش(؟!) همچون بسیاری از پیامبران حاصل وحی الهی بوده است.
به هر روی شخصی منزوی و گوشه‎گیر، اما در عین حال خودنما داشت که به علوم غریبه، مرتاضی و نظایر آن علاقه بسیاری داشت. معروف است که ریاضت‎های بدنی بسیاری به خود می‎داد که یکی از نمونه‎هایش عبادت طولانی در زیر آفتاب سوزان بوشهر با سری برهنه بود که ساعت‎ها به‎طول می‎کشید و روایت است که این ریاضت‎ها در عدم تعادل روانی او بی‎تأثیر نبوده است. در بیست‎سالگی به کربلا رفت و در زمره شاگردان سید کاظم رشتی در آمد. یک سال بعد برای مدت کوتاهی به کوفه رفت و در مسجد این شهر چهل روزی را به اعتکاف گذراند و دوباره پای درس‎های استاد بازگشت، اما با حالاتی غریب که ظاهرا مقدمه اظهارات و ادعای بعدی او بود. این عقیده سید کاظم رشتی که ظهور امام غایب بسیار نزدیک است، همچنین ایده ظهور امام زمان در کالبد یک آدم معمولی که می‎تواند یکی از آدم‎های اطراف ما باشد. علی‎محمد شیرازی را به این فکر واداشت که زمان از هر جهت برای طرح ادعای او مساعد است. به‎ویژه آن‎که استاد شاگردانش را قانع کرده بود که ظهور بسیار نزدیک است و آن‎ها نیز لحظه به لحظه در انتظار چنین مسئله‎ای بودند.
علی‎محمد شیرازی بیست‎وچهار ساله بود که ادعای خود ابتدا به‎عنوان رکن رابع یا همان باب که رابط امام زمان باشد را طرح کرد، ادعای او با موافقت تعدادی از شاگردان سیدکاظم رشتی و علاقه‎مندان شیخیه روبه‎رو گشت باعث شد که او به طرح ادعای سنگین‎تری مصمم شود. به همین دلیل چون در روایت آمده بود که امام زمان از مکه ظهور خود را آشکار می‎کند، عزم مکه کرد. هرچند که به‎درستی روشن نیست که آیا او اصلا مکه رسید یا این‎که در همان بوشهر از ادامه سفر منصرف شد و ادعایش را آشکار کرد که من همان امام غایب هستم که سال‎ها در انتظارش نشسته‎اید! باب در بوشهر ماند، اما مبلغان خود را به اطراف فرستاد که پیام او را به مردم منتقل کنند. در شیراز طرح ادعای او بلوایی را به‎دنبال داشت که باعث شد که سرانجام حاکم فارس فرمان قطع پای مبلغان او را صادر کند.
سپس عده‎ای را به بوشهر فرستاد که باب را دستگیر و به شیراز آوردند و مجلسی با حضور علما تشکیل داد. بی‎مایگی باب دراین مجلس آشکار گشت، پس فلک شده و ادعای خود را پس گرفت و شش‎ماهی حبس کشید.او پس‎ از ر‎هایی از زندان به اصفهان رفت، حاکم آن سامان نیز جلسه‎ای با حضور علما تشکیل داد که باب دوباره در موضع ضعف قرارگرفت، اما حاکم اصفهان از اهالی گرجستان بود و از علمای شیعه که در اصفهان قدرتی داشتند، ناراضی بود؛ بدین سبب برای تضعیف آن‎ها باب را مخفیانه تحت حمایت خود قرار داد، اما پس از مرگ حاکم اصفهان باب آن شهر را ترک و امر تبلیغ را پی گرفت. این زمان مقارن بود با حکومت محمدشاه که صدراعظم او میرزا آغاسی، میانه خوبی با علما نداشته، از همین رو در برابر خواست آن‎ها برای اعدام او مقاومت می‎کرد و چندان از در مقابله با او در نمی‎آمد و درنهایت نیز زمانی‎که آوازه شهرت باب به تمام ایران رسیده بود، ناچار شد تا او را در ماکو و سپس در قلعه چهریق رضاییه زندانی کرد.
باب که در طول این سال‎ها یا در زندان بود و یا مخفیانه زندگی می‎کرد، از این شانس برخوردار شد که مردم کمتر خود او را رؤیت کنند و به همین دلیل تصورات درباره او بالاگرفت. در حالی‎که اگر مردم امکان روبه‎روشدن با خود او را می‎یافتند، بسیاری از آن‎ها پی به بی‎مایگی و بی‎اعتباری ادعای او می‎بردند. اما به هرحال در چنین شرایطی باب که اقبال زیادی از مردم را دید، ادعایش دوباره اوج گرفت و از جایگاه امام زمانی صرف‎نظر و خود را پیامبری تازه نامید که ناسخ پیامبر اسلام بود! از همین رو مشغول به نگارش کتاب عقاید ضد و نقیض و مملو از اغلاط عربی به‎نام «بیان» شد که به زعم او ناسخ‎ قرآن بود اما درواقع حاصل ذهنی پریشان و بیمار بود.
شرایط دشوار اجتماعی، فقر و ظلم حکومت و فئودال‎ها چنان مردم را در تنگنا انداخته بود که چون باب را در اندیشه برانداختن حکومت یافتند، به او روی خوش نشان دادند و عده ای از مزدم و کم‎سواد به‎دنبال او راه افتادند. سرانجام هنگامی که ادعای باب بالا گرفته و به ناآرامی‎هایی در گوشه‎ و کنار ایران انجامید، دولت مرکزی دستور داد ناصرالدین شاه که در آن زمان ولی‎عهد و ساکن تبریز بود، مجلسی با حضور علما تشکیل و باب را محاکمه کند. در این مجلس باب از خود چهره مردی عامی را نشان داد که از مقدمات علوم مذهبی اطلاع درستی نداشت. به سؤالات مطرح شده جواب‎های بی‎سر و تهی داده و معجزه خویش را خط خوشش عنوان کرده و غلط‎های عربی‎اش را اعجاز رهایی صرف و نحو عربی از قید و بند دانست و...
سرانجام فتوای قتل باب صارد شد و او را به همراه دو تن از یارانش پس از آن‎که با شب‎کلاهی بر سر در قل و زنجیر در شهر چرخاندند پای چوبه اعدام بردند. جالب آن‎که وقتی فرمان تیرباران صادر شد و گرد و خاک ناشی از شلیک گلوله‎ها خوابید، دو یار باب کشته شدند، اما خود اوی پای چوبه حضور نداشت. ناپدید شدن او هنگامه‎ای در میان حاضران به‎وجود آورد. اما اندکی بعد یکی از سربازان در حالی‎که باب را کشان‎کشان پای چوبه می‎آورد دیده شد. ظاهرا تیرهای شلیک شده به طناب‎ها خورده و او از بند گریخته بود. سپس فرمان تیرباران دوباره صادر شد.
شاهکار باب!
از باب آثار گوناگونی برجا مانده اما او مجموعه تعالیم خود را در کتابی به‎نام «بیان» به دو زبان فارسی و عربی نگاشته است کتابی که در نوزده واحد و هر واحد در نوزده باب تقسیم شده و در مجموع سیصد‎وشصت‎ویک باب است که تمام اصول و احکام و جهان‎بینی بابیه در امور فردی، اجتماعی و فقهی در آن گردآوری شده است. نکته جالب آن‎که خود باب فرصت تمام کردن این کتاب را پیدا نکرد و هشت واحد باقی‎مانده این کتاب آسمانی! را که ظاهرا از طریق وحی به او گفته شده بود، به جانشین خود، یحی صبح ازل سپرد تا به پایان برساند. در حالی‎که او نه‎ تا آن روز صبح ازل را دیده بود و نه این‎که مشخص بود ادامه وحی الهی چگونه به او خواهد رسید. ادعای باب در زمان حیات او و حتی پس از آن جنگ‎ها و درگیری‎های خونینی را میان بابیان و حکومت در پی داشت و امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه نقشی برجسته در برجای نشاندن قایله بابیان داشت
گوشه‎هایی از احکام بابیه
باب تعلیم و تربیت و تدریس علوم را جز آموزش آن‎چه در بیان آمده و یا دیگر آثار خودش منع کرده و به بابیان توصیه می‎کند که هر نوشته یا کتابی را که از خود او نباشد یا درباره او نوشته نشده باشد را محو و نابود سازند.
باب خراب کردن جمیع بقاع و مزارهای گذشتگان، از انبیاء و مرسلین و اوصیاء آن‎ها و همچنین خانه کعبه و قبر پیامبر و قبور سایر ائمه و مشاهیر اسلام را واجب شمرده و حکم داد به‎جای آن نوزده زیارتگاه تازه تأسیس شود که در آن‎ها نام او را یاد کنند و هرکس داخل آن‎ها شد در امان باشد!
باب حج بیت‎ا... الحرام را منع کرد و گفت هرکس استطاعت داشت، به شیراز رفته و خانه‎ای که او در آن متولد شده حج کند وهمچنین دستور داده خانه محل ولادتش را به بارگاهی با نودوپنج درب بدل کنند. امناء او خانه‎هایی با پنج در داشته باشند و مردم عادی خانه‎هایی با یک در.
باب نامگذاری روزهای هفته را تغییر داده و به ترتیب از شنبه تا جمعه را استقلال، جلال، جمال، کمال، فضال، عدال، استجلال، می‎خواند. در تقویم بابیان هر ماه نوزده روز و هر سال نوزده ماه است. او روزه را نوزده روز قرار داده از طلوع تا غروب خورشید و زمان آن هم نوزده روز قبل از تحویل خورشید به برج حمل تعیین کرد.
بر پیروانش واجب کرده مجموعه آثارش را در نوزده جلد تنظیم کرده و از آن زیادتر نسازند. هربابی نیز اجازه دارد تنها نوزده کتاب در خانه داشته باشد. در غیر این‎صورت برای هر جلد کتاب باید نوزده مثقال طلا به باب و یا امنای او بپردازد.
او ازدواج را بر رضایت طرفین قرار داده و صیغه‎ای عقدی تازه برای خود ساخته، طلاق تنها به‎دست مرد صورت می‎گیرد و یک سال اجتناب زن و مرد از هم حکم طلاق دارد. حداقل مهریه نوزده مثقال طلا و حداکثر آن نودوپنج مثقال طلا برای روستاییان همین مقدار نقره تعیین کرده است. افزایش مهریه از این مقدار باید مضربی از عدد نوزده باشد.
باب حکم به رفع حجاب داده است، در بیان آمده است:«کسانی که در میان پیروان ما پرورش یابند، چه مرد باشند و چه زن حلال است به یکدیگر نگاه کنند و سخن گویند.» و همچنین: «بیان به مردان مؤمن اجازه می‎دهد که به زنان نگاه کنند و به زنان هم اذن داده که اگر تمایل دارند به مردان مورد علاقه خود نگاه کنند.»
باب زاد و ولد را بسیار مهم می‎داند و از هیمن‎رو بر بابیان ازدواج واجب است و حتی در بیان باب به زنانی که شوهرانشان عقیم هستند، اجازه داده که با مردان بیگانه رابطه داشته باشند تا صاحب بچه شوند!
باب نوشیدن مسکرات و مشروبات الکلی، توتون و تریاک را حرام قرار داده و همچنین خوردن داروهای طبی را نیز حرام دانسته است. او گوش دادن به موسیقی و تراشیدن ریش را حلال کرده است.
باب در احکام ارث وارثان فرد مرده را هفت نفر عنوان کرده که یکی از آن‎ها خود مرده است که می‎تواند یک سوم دارایی را به خود اختصاص دهد! البته چگونگی آن را مشخص نکرده است. وارثین هر فرد از این قرارند: پدر، مادر، زن، فرزند، برادر، خواهر و معلم و با این حساب مرد از دارایی‎های زن ارث نمی‎برد!
باب آن‎چه را که در دین اسلام نجس شمرده می‎شود را پاک و طاهر کرده است و به‎عنوان مثال هم نمونه‎های جالبی را ارایه می‎کند، فضله موش، فضله پرستو، فضله خفاش!، منی انسان و...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات