از: محمدجواد حجتیکرمانی
آنچه گذشت، نمونهای پراکندهای بود از نوسانات فکری و عملیای که جامعهی فقهی و دینی ما در مواجههی با پدیدههای نو با آن مواجه بود و هست. این نوسانات از سوئی معلول تفاوت منش و بینش شخصیتها و جوامع دینی ما بود و از سوی دیگر با منش و بینش و نحوهی برخوردی که حاملان تمدن جدید با شخصیتها و جوامع دینی داشتند، نسبت مستقیم داشت و به عبارت روشنتر، هرچه فقیه و مرجع تقلید، آزادهتر و روشناندیشتر و به «زمان» خود عارفتر بود، با روی بازتر و مشرب وسیعتری با موضوعات و مسائل مستحدثه برخورد میکرد، نه بدان معنی که اصول و مبانی را پشتسر و زیرپا مینهاد و بلکه بدان معنی که با شناخت «موضوعات جدید» و «مسائل مستحدثه» دستشان برای «رد فروع بر اصول» باز بود. و نیز به هر اندازه که روشنفکران و آشنایان با تمدن جدید، نسبت به دین و فقه و متدینین و فقها خوشبینتر و معتقدتر بودند، انتقال جنبههای مثبت تمدن به جوامع فقهی و دینی آسانتر انجام میگرفت. در واقع، بجز منش و روش و بافت روحی و فکری، یکی از علل جبههگیری منفی علمای دین در برابر مسائل جدید، همانا روشنفکران و متجددینی بودند که با دین و مذهب میانهی خوبی نداشتند و یکی از علل جذب علما و متدینین و کشاندن آنها به صحنههای روز روشنفکران و متجددینی بودند که جمع بین دین و تمدن کرده بودند.
از این راه، میتوان به شبههی مهمی که در ذهن بسیاری از مردم و بخصوص نسل نوجوی جوان ما در مورد اختلاف بینشها و روشهای موجود بین فقها و حوزههای علمیه وجود دارد پاسخ گفت.
این شبهه اینست که اگر مثلاً موسیقی و شطرنج حلال بوده پس چرا تا حالا همهی علما به ما گفته بودند حرام است و اگر حرام بوده، پس چطور امام آنرا حلال کردهاند؟ پاسخ اینست که علم فقه و فقها هم مثل علوم دیگر و سایر علما و مثلاً علم طب و اطباء میماند. همانگونه که مثلاً بین پزشکان در مورد فلان غذا و دوا اختلافنظر است و هر کدام برای یک بیماری، داروهای متفاوت و حتی متضادی تجویز میکنند و همانظور که با گذشت ایام در نظریات پزشکی اختلاف پیش میآید، و احیاناً یک پزشک، نظریات پزشک دیگر را نفی و رد میکند بر همین سیاق فقها و مجتهدین هم در موارد مختلف فتواهای مختلف و حتی متضادی دارند. و همانگونه که اختلافنظر پزشکان به اصالت و ضوررت علم پزشکی و لزوم کاربردی آن و نیز به مقام و صداقت علمی و موقعیت اجتماعی پزشکان لطمهای وارد نمیآورد و نیز موجب بینیازی مردم از علم پزشکی نمیشود و موجب آن نمیشود که مردم، خودسرانه دستورات بهداشتی و درمانی علم پزشکی را نادیده گیرند و خود را به انواع بیماریها آلوده کنند، به همین گونه، اختلافنظر فقهاء و علماء موجب بینیازی مردم از علم فقه نمیشود و نیز موجب آن نمیشود که مردم خودسری کنند و دستورات دینی را نادیده بگیرند و مرزهای حلال و حرام را درهم شکنند و خود را به انواع گناهان و معصیتها آلوده کنند. و لذا اگر پزشکی فرضاً یک یا دو یا چند نوع دوا یا غذا را که پزشکان دیگر مضر تشخیص داده بودند، بیضرر اعلام کرد، مردم نباید توهم کنند که هرچه پزشکان مضر و زیانبخش میدانستند ـ همگی ـ بیضرر است و بر همین سیاق فتوای حلیت شطرنج و موسیقی غیرمطرب نباید این توهم را برای پارهای از سادهلوحان یا بیاطلاعان یا مغرضان پیش آورد که خیلی چیزهای دیگر هم کمکم حلال خواهد شد! و یا از آن سو مقدسین و متدینین نباید خرده بگیرند که این فتوا باعث شیوع موسیقی و شکسته شدن حرمتها خواهد شد.
در اینجا مناسب مینماید که به عنوان جملهای ـ شبه ـ معترضه اشاره به طنزهای مغرضانه و بیمنطق کنیم که گهگاه به گوش میرسد.
این طنزها که مسلماً از سوی شیطانهای مغرض و «لوده» ساخته شده، به خوبی تردید ناشی از احکام جدید فقهی را نشان میدهد. البته با آدم مسخرهچی و طنزگو باید به زبان خودش صحبت کرد و ما فقط میگوییم: خدا و پیغمبر(ص) فرمود: «انا کفیناک المستهزنین». یعنی ما در برابر مسخرهچیان تو را کفایت میکنیم. آنها که به زشتی و مسخرگی با حقایق دینی برخورد میکنند، کیفرشان را خدا میدهد: در دنیا بدنام و بدبخت و عبرت آیندگان میشوند و در آخرت هم به عذاب الهی دچار میشوند. مسخره کردن دین و مسخره کردن علم طب، هر دو زیانش به خود مسخرهچی برمیگردد و هیچ اثری در مقام والای حق و حقیقت و واقعیت نمیگذارد. مسخرهچیان چون سگانیاند که دهان به دریا میزنند یا دیوانگانی که به خورشید «پف» میکنند و مولانا فرمود:
کی شود دریا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منطمس
بذلهگویان و خوش مشربان طنزنویس و طنزگوئی که با خدا و دین خدا و اولیاء خدا و مقدسات دینی درمیافتند، در حقیقت، واقعیت وجودی خودشان را به مسخره گرفتهاند. تو که حقیقت را مسخره میکنی، در واقع «خودت» را مسخره میکنی. «خود» مسخرهات را... و این حقیقت است که تو را ـ توی مسخره را ـ به مسخره گرفته است... تو خیال میکنی که خدا و دین و حقیقت را مسخره میکنی و نمیدانی که خودت مسخرهی آنانی. و خدا در قرآن فرمود:
«الله بستهزی بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون»
خدا آنان را مسخره میکند و به آنها مدد میرساند که در سرکشی خود سرگردان مانند.
باری ـ اختلاف فتوای فقها، عین اختلافنظر فلاسفه و علماء و دانشمندان علوم مختلف است و این اختلافات، که معلول اختلاف برداشتها و نظرات دانشمندان علوم مختلف است، با تکامل هر علمی کمتر و کمتر میشود، ولی از بین نمیرود. و در هر علمی همچنین بوده است که وقتی یک عالمی نظر جدیدی ابراز میداشته مورد هجوم و حتی تکفیر و تفسیق همگنان خود و علمای دین میشده است. داستان گالیله و امثال او را همه شنیدهاند... نوآوران علوم و مثلاً پزشکی که بنیادهای جدیدی نهادهاند و اشتباهات گذشتگان را اصلاح کردهاند، نه تنها نیاز بشر را به این علوم کم نکردهاند و بلکه بشر هر روز به این علوم ـ که در سابق نقصها و کمبودها و اشتباهات و انحرافات هم داشته ـ نیازمندتر و نیازمندتر شده است و چنین است علم دین و علم فقه: هرچند ممکن است فقها در مواردی در استنباط خود دچار اشتباه شده باشند و هرچند این اشتباهات ممکن است باز هم ادامه یابد، اما هیچگاه نیاز جامعهی اسلامی به علم دین و علم فقه و عالمان دین و فقیهان از بین نمیرود. سهل است... بیشتر و شدیدتر هم میشود، زیرا که با پیشرفت تمدن عوامل فساد و انحراف پابپای پیشرفت علم پیش میرود و بشر توان مییابد که فیالمثل با بمب شیمیائی و هستهای آنی در مهار دین و اخلاق و انسانیت نباشد. نسل خودش را از صحنه زمین براندازد و یا با ابزارهای پیشرفته در دنیائی که به صورت یک خانه درآمده، شهوت لجام گسیخته و بیماریهای واگیر و خانمانبرانداز را در سراسر جهان منتشر سازد. و تنها دین است که میتواند با قدرت و صلابت و حضور بیشتر در صحنهی زندگی، انسانها را از تباهی و نابودی رها سازد. و جان سخن ما هم در این مقالات همینست: ما به زعمای دینی میگوئیم بشر امروز، نیاز بیشتری به هدایت الهی دارد، این شمائید که باید این تشنگی شدید بشریت را با شراب طهور دین و معنویت فرو نشانید. و اگر شما که حامل رسالت وحی و کتابید، بشریت جدید را نشناسید و نیازهای او را ندانید و الزامات تمدن جدید را نشناسید، نخواهید توانست در مقام زعامت و رهبری مردم، وظیفهی خود را انجام دهید. زیرا که طبیبی که بیمار خود را و بیماری بیمار خود را نشناسد قادر به مداوای او نخواهد بود. ممکن است این سخن بهانه به دست مخالفان و مغرضان بدهد و اینان از این که شما نتوانستهاید پیام وحی و نبوت را به آنان برسانید، رخ از دین برتابند و یا به ساحت قدس شما، زعمای دینی لب به جسارت بگشایند... اما این بهانهها، برفرض نگفتن امثال ماها، از بین نمیرود ـ و سهل است ـ تشدید هم میشود... ادامه دارد...