تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۰  ، 
کد خبر : ۲۲۲۴۰۷

راه رسیدن به مقام «بندگی» خدا (بخش سوم و پایانی)


حدیث معروفی از یکی از همسران پیغمبر نقل شده است که می گوید: پیغمبر اکرم(ص) هر شب منزل یکی از همسرانشان استراحت می کردند. شبی نوبت من بود و آن حضرت در اتاق من بودند. مدتی در بستر خوابیدند. من خودم را به خواب زدم. مدتی گذشت. او می گوید حضرت خیال کردند که من خوابم. خیلی آرام از رختخواب بیرون رفتند و مشغول نماز شدند. بعد از نماز سر به سجده گذاشتند و شروع کردند به گریه کردن. من کنجکاو شدم که ببینم به چه سبب گریه می کنند. آرام آرام خودم را کشاندم به آن جایی که پیغمبر در حال سجده مشغول گریه بود. خوب گوشم را نزدیک بردم تا سخن حضرت را در حال سجده بشنوم. شنیدم که عرض می کند: «الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا الهی لا تردنی فی سوءاستنقدتنی منه؛ خدایا یک آن من را به خودم وامگذار. خدایا! تو که من را از بدی ها نجات دادی، دیگر من را به بدی ها برنگردان.» دیگر نتوانستم طاقت بیاورم گفتم: یا رسول الله! شما که گناهی ندارید. به علاوه قرآن می فرماید «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر»(1). این چه حالی است که شما دارید؟ چرا نیمه شب این طور گریه می کنید؟ فرمود: «افلا اکون عبدا شکورا؛ من بنده ای حق شناس نباشم؟» (2) حضرت بیانی فرمودند تا او چیزی بفهمد، ولی گمان نمی کنم از حقیقت مطلب چیزی فهمیده باشد. بنده هم نمی فهمم یعنی چه؟ اما این سؤال مطرح می شود که این چه حالتی است که نیمه شب کسی که در روز، خستگی ها و ناراحتی هایی داشته و زحمت هایی کشیده است، حالا که وقت استراحت است، از بستر گرم بلند شود، نماز بخواند، سر به سجده بگذارد، گریه کند و بگوید: «خدایا من را به خودم وامگذار» این چه حالی است؟ مگر احتمال می داد که خدا او را به خودش واگذارد؟ مگر خدا برای پیغمبر چیزی کم گذاشته بود؟ این یک حالی است که تا آن درک پیدا نشود، حاصل نمی شود. ما در حدی نیستیم که حقیقت آن را بفهمیم. آن چه می فهمیم با همین تشبیهات و تمثیلات است. قرآن می فرماید: «و هم من خشیته مشفقون؛ از خشیت او بیمناکند» (3) تعبیر خشیت را به کار می برد، اما «خشیت» به چه معناست؟
گفتیم که آیت الله بهجت کسی بود که فهمید برای چه خلق شده و دانست که از چه راهی باید به آن هدف برسد. مطالبی را که تا این جا بیان کردیم به این جهت بود که بفهمیم هدف از خلقت ما چه بوده است، و گفتیم تا به آن حقیقت نرسیم، نمی توانیم حقیقتش را درک کنیم و مزه اش را بچشیم. تنها می توانیم بگوییم آن مقام، مقام قرب است: «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»(4) اما قرب خدا به چه معناست؟ خدا که مکانی ندارد تا ما نزدیک او شویم. باید رسید تا فهمید.
تعبیری که خدا درباره خلقت انسان و جانشینی او دارد همین گونه است. می فرماید: «... انی جاعل فی الارض خلیفه ...؛ من می خواهم برای خودم در زمین جانشین بیافرینم.»(5) آیا موجودی که از یک اسپرم خلق می شود و آخرش هم یک مردار است. و هو بین ذلک یحمل العذره (6)، و ما بین این دو هم حمل کننده کثافات است، چونه بناست خلیفه خدا شود؟ چگونه به چنین مقامی می رسد؟ آیا با خوردنی ها، آشامیدنی ها و پوشیدنی های بهتر به این مقام می رسد؟ آیا با داشتن کاخهای مجلل تر و سایر وسایل مرفه تر برای زندگی، آن مقام حاصل می شود؟ یا مطلب چیز دیگری است؟ به هر حال به کنه آن نمی رسیم و همین اندازه باید بگوییم آن مقام، مقام قرب خداست.
الگوی همه مؤمنان
آسیه همسر فرعون زیر شکنجه می گفت: «... رب ابن علی عندک بیتا فی الجنه ...»(7) آسیه یکی از زنانی است که خدای متعال درباره او در قرآن می فرماید: او نمونه و الگویی است - نه تنها برای زنان- بلکه برای همه مؤمنین و مؤمنات عالم: «و ضرب الله مثلا للذین آمنو امرأه فرعون...». همسر فرعون به مقامی رسید که اولیای خدا باید او را الگوی خودشان قرار دهند. مگر او چه کار کرد و چه گفت؟ گفت: «رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه ؛ خدایا! خانه ای برای من در بهشت در نزد خودت بساز.» این تعبیر، تعبیر خودمانی است و به همین جهت است که می گویم ما از همین تشبیهات و تمثیلات می توانیم چیزهایی بفهمیم. آسیا برای اینکه بگوید من می خواهم به خودت برسم، چه بگوید؟ این جمله او تعبیر دیگری از همان قرب به خدا است والا او می دانست که خدا خانه ندارد. مقام او بسیار بالاتر از این بود که گمان کند خدا گوشه ای از بهشت زندگی می کند تا از او بخواهد در نزدیکی آن خانه خانه ای هم برای او بسازد! آنچه در دل داشت این بود که می خواست به خدا نزدیک شود و به مقام قرب برسد، اما تعبیر دیگری نداشت. گفت: من در دنیا در چنگال فرعون اسیرم. مرا از دست او نجات بده: «... نجنی من فرعون و عمله...» و خانه ای برای من در بهشت در نزد خودت بساز. این زبان خودمانی است، اما حقیقت آن را وقتی فهمید که خانه را برایش ساختند و رفت. اجمالاً باید بگوییم آن هدفی که ما برای آن آفریده شده ایم، رسیدن به قرب خداست. با همه پستی، حقارت، نداری، ضعف و جهل مان، اگر بخواهیم و اگر همت کنیم، خداوند می تواند آن چنان ما را بالا ببرد و قدم قدم به خود نزدیک کند تا برسیم به جایی که محبوب خودش شویم. انسان برای این هدف خلق شده است. آن کسانی که به این جا رسیدند، به هدف رسیدند. آنها مقصود از خلقت بوده اند. مقصود، حضرات معصومین(ع) کسانی هستند که در مکتب آنها پرورش یافته اند؛ کسانی مثل آیت الله بهجت. دیگران طفیلی اند. ما به هر اندازه که به آنها تشبه پیدا کنیم و راه آنها را بپیماییم، به آن هدف نزدیکتر می شویم.
جبران کننده کمبودها
خدای متعال از سر فضل و کرم بی نهایت خود، راه دیگری هم برای نزدیکتر کردن ما به خود قرار داده است، و آن راه، شفاعت است. خداوند نمی گذارد فقط در آن حدی بمانیم که با همت و تلاش خود رسیده ایم؛ بلکه کمبودها را هم در روز قیامت به وسیله شفاعت جبران می کند. این فضل و کرم بی نهایت خداست. چنین خدایی را باید بنده ای چون آیت الله بهجت آن گونه برایش عبادت کند و در نماز آن طور در مقابلش خضوع کند؛ خدایی که آن رحمت بی نهایت را دارد، این گونه هم باید پرستش شود. ما باید از این نمازی که می خوانیم، شرمنده باشیم. ما کجا، اولیای خدا کجا؟! آنها خدا را آن طور شناختند و آن طور بندگی کردند.
تکیه کلام آیت الله بهجت
تاکنون درباره هدف خلقت بحث کردیم. در ادامه اجمالا خواهیم گفت که چگونه به آن هدف برسیم. راه رسیدن به هدف، همان راهی است که آیه شریفه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» بیان می کند. تنها راه، عبادت و اطاعت خداست و هیچ راه دیگری وجود ندارد. هیچ ریاضتی تا وقتی که رنگ عبادت خدا را نداشته باشد، با آن هدف ارتباط پیدا نمی کند. ریاضت هایی که رنگ الهی ندارد، ممکن است دراین عالم آثاری داشته باشد، مثل مرتاضین هند که ریاضت هایی می کشند و برای آنها هم آثاری در این عالم دارد، اما هیچ ربطی به آن هدف ندارد. خداوند در عوض زحمت هایی که در اینجا کشیده اند، چیزهایی به آنها می فهماند و قدرت هایی به آنها می دهد. وقتی هم که از این جا رفتند، پرونده بسته می شود. اگر کسی می خواهد به آن هدف برسد، فقط یک راه دارد و آن فقط بندگی خداست «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون».
تکیه کلام مرحوم آیت الله بهجت «انجام واجبات و ترک محرمات» بود؛ ایشان که این جمله را می فرمود، آن را خوب درک کرده بود. من و شما هم می توانیم این جمله را بگوییم، اما گفتن ما با گفتن او بسیار تفاوت دارد. او که این جمله را می گفت، مثل روز برایش روشن بود و هیچ شک و شبهه ای در آن نداشت، اما من و شما که می گوییم، در دلمان هم می گوییم نماز چه ربطی به حوریه دارد؟ در دلمان این شبهه وجود دارد که انجام فلان مستحب در دل شب چه فایده ای دارد؟ او می فهمید یک لحظه در دل سحر به یاد خدابودن، چه نورانیتی ایجاد می کند. این حقایق را خدا به او نشان داده بود. من و شما- بنده خودم را عرض می کنم، به شما جسارت نمی کنم- آن طور که باید و شاید باور نکرده ایم. اگر باور کرده بودیم، در میدان عمل جدی تر بودیم. پس باید بفهمیم که برای چه آفریده شده ایم و بدانیم که راه اجمالی آن عبادت خداست.
چگونه خدا را عبادت کنیم
اما چگونه باید خدا را عبادت و اطاعت کرد؟ خدا پیغمبر و ائمه معصومین را فرستاده است تا به ما یاد دهند که چگونه عبادت و اطاعت کنیم. این بزرگترین نعمتی است که خدا به ما مرحمت کرده و بر ما منت گذاشته است. زندگی آنها هم برای ما روشن است؛ می دانیم پیغمبر(ص) چه طور زندگی می کرد؛ می دانیم علی(ع) چطور زندگی می کرد. در تاریخ هرچه را بتوان تحریف کرد، زندگی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) تحریف شدنی نیست. همه دشمنان علی و همه کفار عالم هم می دانند که علی مرد عبادت، مرد فداکاری، مرد حق و مرد عدالت بود؛ علم و تقوای او بی نظیر بود، این را نمی توان مخفی کرد. دشمنان علی بسیار تلاش کردند تا فضائل او را مخفی کنند؛ اما خدا بر سر ما منت گذاشت که بعد از 0041سال ما بدانیم علی چه طور زندگی کرد. برای این که فردا نگوییم: ما نمی دانستیم. اگر بگوییم نمی دانستیم، جواب خواهند داد: شما که شیعه علی هستید، چه طور نمی دانستید علی چگونه زندگی می کرد؟» اگر می خواهید راه علی را بپیمایید، باید دستورات او را عمل کنید؛ باید به سیره او عمل کنید. پس در یک کلمه راه سعادت، عمل کردن به دستورات اسلام است که در کلمات اهل بیت«ع» منعکس است؛ تنها راه همین است و بس.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات