درباره خاندان سحابی به ویژه زندهیاد دکتر یدالله سحابی و فرزند برومندش مهندس عزتالله سحابی از زاویههای گوناگونی بحث و تقدیر به عمل آمده است. از صفای باطن و خلق نیکوی آنان، از تلاشهای خستگیناپذیر آنان در دفاع از اسلام و ایران در دوران قبل از انقلاب اسلامی، از هزینهها، خسارتهای مالی، روحی و جسمی بیشماری که آنها در راه دفاع از عقیده خود و بالندگی و پایداری ایران پرداختهاند، از مشی مسالمتآمیز و مبارزه مبتنی بر اخلاق در طول مبارزات سیاسی سراسر عمرشان و... .
اما این مقاله در صدد آن است که بیش از سحابیها بر منطق و راه آنان پافشاری کند و با طرح چند نکته بابی گشاید که درباره یک مساله سرنوشتساز و خطیر گفتوگوهای گستردهتری مطرح شود و اگر حاصلی از این گفتوگوها پدید آید به روح پرفتوح آنان تقدیم شود و امیدوار باشیم که شمعی که آنان به سهم خود روشن کردند و جان و مال خود را وقف آن کردند به اندازه اهمیتی که دارد شناخته شده و برجسته شود.
واقعیت این است که در جامعهشناسی توسعه یکی از مشخصههای کلیدی جامعه عقبمانده را انبوه عدم تعادلهای آن محسوب میکنند و در این میان با مطرح کردن مفهوم جامعه «همه یا هیچ» این نکته را برجسته میکنند که چگونه بیتعادلی، صفر و صد دیدن مسایل و واکنش نشان دادن افراطی و نسنجیده بر اساس آن دور باطل توسعهنیافتگی را تشدید میکند و راه را بر آموختن از دستاوردهای نسلهای پیشین میبندد و راه بیفرجام آزمون و خطاهای بیانتها، پرهزینه و بیدستاورد را میگشاید.
یکی از بزرگترین مشخصههای تجربههای موفق توسعه آن است که ترتیبات نهادی و سازههای ذهنی به گونهای شکل میگیرند که هر نسل ابتدا از طریق فرآیند تلاش برای فهم تجربههای نسلهای پیشین سرانجام خود را بر شانههای نسل قبل از خود قرار میدهد و سپس از بلندای آن شانهها نگاهی به سوی آینده میاندازد و آگاهانه و هوشمندانه قدمی رو به جلو برمیدارد و میراثی ارزشمند برای نسل بعدی خود به یادگار میگذارد.
آنچه که خاندان سحابی به عنوان یک میراث برای نسلهای پس از خود به یادگار گذاشتهاند دغدغه توسعه ملی است.
دولت ملی و توسعه ملی
یکی از اصول موضوعه مهم توسعه آن است که یک دولت ملی و توسعهگرا وجود دارد که قادر به اعمال حق حاکمیت ملی است و با ایجاد عزم و اراده همگانی از حداکثر ظرفیتهای مادی و انسانی سرزمین خود استفاده میکند تا از یک سو غفلتهای نسلهای پیشین را جبران کند و از سوی دیگر، خود را به قافله پیشرفتهها برساند.
این فرض مهم تاکنون از زوایای گوناگونی مورد ارزیابی و چالش قرار گرفته است. از یک سو، بحث بر سر آن است که دولت ملی مدرن یک نهاد ازلی نیست و از جهاتی در طول تاریخ بشر پدیدهای نسبتا جدید به حساب میآید. از سوی دیگر، همین پدیده نسبتا جدید برای بقای خود به ویژه در قرن بیستم به این جمعبندی رسیده است که آگاهانه از بخشهایی از حق حاکمیت ملی خود صرفنظر کرده و آن را در اختیار سازمانهای بینالمللی قرار دهد تا آنها بتوانند از طریق طراحی قاعدههای جمعی در سطح جهان هزینههای درگیری و تنازع را حتیالمقدور کاهش دهند و بسترهای پیشبینیپذیر و قابل قبولی برای همکاری و رقابت بین کشورهای جهان طراحی کنند، این پدیده اخیر به ویژه در شرایط جهانی شدن اقتصاد ابعاد پیچیده و گستردهتری پیدا کرده به گونهای که اندیشه توسعه از ناحیه جهانی شدن اقتصاد با انبوهی از پارادکسهای کوچک و بزرگ روبهرو شده است که درنهایت اجمال میتوان عنصر گوهری این پارادکسها را عبارت از ضعف و ناتوانیهای فزاینده دولتهای ملی در اعمال حق حاکمیت خود بر پهنه سرزمین در کنار افزایش بیسابقه مسوولیتهای دولت و انتظارات تمامنشدنی ملت از آن دولت تضعیف شده در اثر جهانی شدن اقتصاد به شمار آورد.
اما مساله اساسی یا چالش بنیادین بر سر راه توسعه ملی طی بالغ بر نیم قرن اخیر و حتی در شرایط کنونی برخورد ایدئولوژیزدهها با این مساله است، از یک طرف در کل قرن بیستم که ایدئولوژیهای لیبرالیستی و مارکسیستی سیطرهای بیسابقه داشتهاند هر دو این ایدئولوژیها در عرصه تبلیغاتی نوعی جهان وطنی را ترویج میکنند که فهم منطق نظری و دلالتهای عملی آن در راستای منافع قدرتهای بزرگ قرن بیستم که در نیمه دوم این قرن در قامت طرفین جنگ سرد در برابر یکدیگر صفآرایی کرده بودند، چندان دشوار نیست.
آنتونی آر بلاستر در کتاب ارزشمند «ظهور و سقوط لیبرالیزم غرب» هم مبانی نظری داعیههای جهانشمول انگاری گزارههای لیبرالیستی را نیک شرح کرده و هم به قاعده تجربههای عملی نشان داده است که ترویج ایدئولوژی جهان وطنی از سوی کشورهای قدرتمند ترویجکننده این ایدهها چگونه با وجود بحرانآفرینی برای کشورهای ضعیفتر راه را برای تسهیل اهداف توسعه آنها با کمترین هزینه فراهم میکرده است. به گمانم یکی از نیکوترین اعمال در شرایط کنونی جهان دعوت همه دغدغهداران توسعه ملی به بازخوانی این اثر ارزشمند و واکاوی مجدد بنیانهای نظری و شواهد عملی جمعآوری شده در این کتاب است تا امکان برخورد واقعبینانه و مبتنی بر منافع ملی در شرایط خطیر کنونی را برای ما فراهم سازد. وجه دیگر مساله به نحو بسیار شایستهای توسط آندره فونتن، استراتژیست برجسته فرانسوی در کتاب یک «بستر و دو رویا» صورتبندی شده است. البته برای علاقهمندان به ژرفکاوی بیشتر در این زمینه و برای فهم بهتر گستره و عمق شکاف میان اندیشه جهانشمولی و داعیه جهان وطنی مارکسیستی و اقدامات عملی اتحاد جماهیر شوروی سابق مطالعه کتاب دوجلدی تاریخ جنگ سرد وی نیز بسیار ضروری است.
فونتن در هر سه این کتابها به خوبی نشان میدهد، فاصله میان آنچه که لنین در کتاب مساله ملی خود صورتبندی نظری کرد و آنچه که عملا در چارچوب دکترین «حاکمیت محدود» برژنف در دستور کار قرار گرفت چگونه منافع عظیمی را از کشورهای سوسیالیستی با قدرت، خشونت و گاه حتی سبعیت جدا ساخت و در خدمت بلشویکها قرار داد.
فونتن به ویژه در کتاب یک بستر و دو رویا، نشان میدهد، در چارچوب دکترین حاکمیت محدود برژنف چگونه مجوز ایدئولوژیک تخلیه منابع مادی و انسانی کشورهای به اصطلاح دوست و برادر صادر شد و برای اعمال این مجوز ایدئولوژیک نیز چگونه تانکها، مسلسلها و بمبهای روسی عمل کردند.
برای سالهای طولانی فهماندن کاستیهای نظری داعیه جهانشمولی قواعد ادعایی و تعارضهای عملی اندیشه جهانوطنی لیبرالیستی و مارکسیستی به روشنفکران و متفکران و سیاستگذاران کشورهای عقبمانده بسیار دشوار بود و آن گروه معمولا اندک از متفکرانی که با فهمی عمیق با این مساله در جهان سوم آن روز برخورد میکردند آماج حملات مشترک راستگرایان و چپگرایان قرار داشتند و چه بسیار زمانها که در این مسیر از دست رفت و چه بسیار انرژیها که در این مسیر تلف و چه بسیار فرصتها در این مسیر برای نفعبری طرفین جنگ سرد پدیدار شد.
خاندان سحابی و به ویژه زندهیاد عزتالله سحابی در طول نزدیک به یک قرن اخیر در زمره آن گروه از متفکران و روشنفکران قرار داشتند که با نهایت تلاش و کوشش خود سعی داشتند که نشان دهند به تعبیر ارزشمند فردریک لیست از بنیانگذاران مکتب تاریخی، باید روشنفکران جهان سومی به داعیه جهانشمولی ایدئولوژیهای طرفین جنگ سرد و نیز اندیشه جهان وطنی آنها به مثابه متاعی برای صادرات نه دستورالعمل راهگشایی برای توسعه بنگرند، جامعه خود را خوب بشناسند و با برخورد همدلانه با ملت و البته با استفاده خردورزانه از دانش و تجربیات دیگران مسیر توسعه ملی را هموار سازند البته از نظر اینجانب، این همان صراطی است که سحابیها فیالجمله شناختند و جان، مال، آبرو و توان خود را صرف آن کردند.
نحوه برخورد فردریک لیست با این مساله بسیار عبرتآموز و سازنده است و اگر خوب درک شود، میتواند منشاء آثار و دستاوردهای بزرگی برای ملت ما نیز باشد، کما اینکه به گواه بیشمار اسناد نظری و شواهد عملی در عرصه توسعه نشان داده شده است که از انقلاب صنعتی تابهامروز، هیچ تجربه موفق توسعه مشاهده نشده الا اینکه رمز موفقیت آنها توجه به بنیانهای روششناختی مطرح شده از سوی فردریک لیست و عمل به رهنمودها و توصیههای اجرایی او و همفکرانش بوده است.
از جنبه روششناختی فردریک لیست به این مساله توجه داشت که از طریق برجسته کردن نقش انگیزههای نظریهپردازان نمیتوان اعتبار علمی گزارههای تئوریک را به چالش کشید. این یک مساله مهمی است که با کمال تاسف مشاهده میشود که فهم آن هنوز هم برای بسیاری از اندیشهورزان وطنی چندان آسان نیست، برای ابطال اعتبار علمی یک تئوری، صهیونیست، امپریالیست یا ماتریالیست خواندن آنها کفایت نمیکند. راه ابطال نظریه مطرح کردن استدلالهای عقلی یا نشان دادن کاستیهای عملی میباشد که فردریک لیست میدانست که داعیه جهانشمولی دیدگاههای اقتصاددانان کلاسیک قطعا به نفع انگلستان تمام میشود اما برای ابطال نظریه آنها وی ابتدا بنیانهای روششناختی آن دیدگاه را به چالش کشید و در برابر داعیه جهانشمولی آموزه اقتصاد کلاسیک نظریه «رهنمودهای تئوریک یکسان» برای «شرایط تاریخی یکسان» را ارایه کرد و نشان داد که شرایط اولیه هر جامعه معین نقشی تعیینکننده در اعتبار بخشی به توصیههای نظری مورد استفاده دارد و از اینجا بر نقش تاریخ و فرهنگ هر ملت در عملکرد اقتصادی آنها و قاعدههای رفتاری ثمربخش در عرصه اقتصاد تاکید نمود و به طور مشخص نیز در برابر ایدئولوژی آزادسازی واردات، مفهوم ضرورت «حمایت» از «صنایع نوپا» را صورتبندی نظری کرد، ضمن آنکه با استناد به شواهد تاریخی بیشمار نشان داد که داعیههای اقتصاددانان کلاسیک و توصیههای عملی آنها حتی در تجربه خود انگلستان نیز به کلی نقض شده است.
درهم آمیزی تاریخ، فرهنگ و عملکرد اقتصادی از فردریک لیست، نظریهپردازی ساخت که الهامبخش توسعه ملی برای کل کشورهای جهان از نیمه قرن نوزدهم تا زمان کنونی باشد، رویکرد نظری او در عین حال که برای اقتصاد کلاسیک «تحت شرایطی»، اعتبار علمی قایل بود اما با شواهد و مستندات کافی نشان میداد که تا رسیدن به مرحله توسعه صنعتی انگلستان تبعیت از رهنمودهای اقتصاددانان کلاسیک استقلال ملی را از کشورهای عقبمانده سلب کرده و توسعه ملی را ناممکن میسازد.
بدون تردید دلسوزانی چون سحابیهای پدر و پسر هیچ یک در عرصه اقتصاد تربیت روشمند نظری نشده بودند اما به واسطه هوش و استعداد سرشار در کنار عنصر تربیت خانوادگی و فکری متعادل خود و به قاعده دلبستگیهای عمیق به فرهنگ اسلامی و شناخت تاریخی نسبتا قابل قبول از تجربیات گذشته توسعه در ایران نوعی ادراک شهودی در این زمینه از خود نشان دادند و هر دو تا پایان عمر در این مسیر راسخ ماندند.
هنگامیکه ما از بلندای تاریخ به کوششها و اقدامات مهندس عزتالله سحابی نگاه میکنیم گرچه به واقع از انضباط نظری در کوششهای فکری و عملی ایشان نمیتوانیم شواهد مستحکمی پیدا کنیم اما باید اعتراف کنیم که آن استنباط شهودی هنگامیکه با دلسوزی، پاکدامنی، از خودگذشتگی، خستگیناپذیری، صداقت و استواری همراه شد، کولهباری ارزشمند برای ما به یادگار گذاشته که میتواند الهامبخش و چراغ راه آینده همه دلسوزان اسلام و ایران باشد. زندهیاد عزتالله سحابی نیک دریافته بود که یک درهم تنیدگی تمام عیار میان اسلامیت و ایرانیت در این سرزمین وجود دارد و هر نوع تلاش برای جداسازی این دو جنبه، هر دوی آنها را جریحهدار، زخمی و کماثر میسازد.
اینگونه است که آنها به استاد شهید مرتضیمطهری سفارش نگارش کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را میدهند و مهندس عزتالله سحابی به نمایندگی از انجمن اسلامی مهندسان بر آن کتاب مقدمه مینویسد. کسی نمیتواند از نقش فعال زندهیاد عزتالله سحابی در تدوین قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران در شورای انقلاب و دفاع جانانه او از این قانون در 10 ساله اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی درک روشنی داشته باشد الا اینکه به مباحث به یادگار مانده از او تحت عناوینی چون توسعه ملی، بورژوازی ملی، صنایع ملی و اقتصاد ملی مراجعه کند و از نقد او بر داعیههای طرفین جنگ سرد آگاه باشد.
به لحاظ تاریخی نیز عزتالله سحابی همانند پدر بزرگوارش در زمره فداکارترین و پرتلاشترین حامیان دولت ملی مرحوم دکتر مصدق بودهاند، این دلبستگی عمیق نیز قابل درک نخواهد بود مگر آنکه آن ادراک شهودی نسبت به هویت ملی و اجتنابناپیری برقرار ساختن یک تعادل عالمانه میان اسلامیت و ایرانیت به درستی درک شده باشد. هنگامیکه برنامه تعدیل ساختاری پس از شکست خسارت بار و فاجعهآفرین در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا در دهه 1980 برای کشورمان در سالهای آغازین دهه 1990 نسخهپیچی شد، زندهیاد عزتالله سحابی از سر همان ادراکات شهودی و فهم عمیق تاریخی از واقعیتهای ایران به سهم خود تلاش کرد در نهایت نجابت و دلسوزی نقدی بر آن برنامه بنویسد و هشدارهایی درباره پیامدهای عملی آن ارایه نماید. با کمال تاسف با این کوشش مشفقانه برخوردی پرخشونت و غیراخلاقی صورت گرفت اما او هزینههای امر به معروف و نهی از منکر خود را پرداخت و آنقدر صبر کرد تا همان کسانی که نصیحتهای دلسوزانه او را قبول نکردند سر آنان به سنگ خورد و به دست خود آن برنامه پرخسارت را متوقف کردند.
به گمان اینجانب آنچه که امروز به عنوان میراث مهندس سحابی میتواند چراغ راه آینده ما شود بارورتر کردن آن ادراک شهودی و تبدیل آن به یک نظریه راهگشا برای توسعه ملی در ایران است. در یک زمان مناسب میتوان بیشمار استدلال روششناختی و شواهد تجربی به میان آورد که از یک سو نشاندهنده خطر درک ناقص و نادرست امروز ما از واقعیتهای جهانی شدن اقتصاد و سپردن دلبستگیهای ایدئولوژیزده به ایسمهای گوناگون و از طرف دیگر، چالشها و چشماندازهای خطیر توسعه ملی در کشورمان باشد که فقط از طریق ادراک شهودی آنها از اقتضائات توسعه کشور در کنار سلوک اخلاقی امثال سحابی میتوان بر آنها غلبه کرد، برخورد خشونتآمیز با نقد مشفقانه او نسبت به برنامه تعدیل ساختاری بیش و پیش از هرچیز حکایت از فقدان منطق در طرف مقابل یعنی منتقدان مقاله او بود؛ چرا که در همیشه تاریخ خشونت زمانی موضوعیت پیدا میکند که منطق علمی در کار نباشد اما حتی آن برخوردها هم عزتالله سحابی را از برخورد متعادل و سلوک اخلاقیش منصرف نکرد و او با پایمردی و استقامت مسیر خود را برای اعتلای ایران ادامه داد.
هیچکس ادعا نمیکند که عزتالله سحابی در عرصه اندیشه و اقدامات عملی خود هرگز مرتکب اشتباه نشده است سخن بر سر آن است که او جهت درست حرکت و مسیر توسعه ملی را افتان و خیزان درک کرد و با صدقورزی نسبت به باورهای اسلامی و علایق مربوط به توسعه ایران خود را فدای ایران و ایرانیان کرد. شایسته است که قسمت انتهایی این مقاله را با امید آنکه روح این مرد بزرگ با لطف و عنایت خداوند شاد باشد و در معیت پدر بزرگوارش با اولیای خدا محشور شود با ذکر این نکته به پایان ببرم که در سال 2000 میلادی معاونت اطلاعات ستاد ارتش ایالات متحده یک پروژه تحقیقاتی به موسسه «رند» سفارش داد که موضوع آن مشخص کردن نسبت انقلاب دانایی با تغییرات رخ نموده در عرصه مولفههای اصلی قدرت ملی بود. این کتاب از زوایای گوناگونی حاوی آموختنیهای بسیار درباره چالشها و چشماندازهای توسعه ملی عصر دانایی است و با عنوان سنجش قدرت ملی در عصر فراصنعتی توسط موسسه فرهنگی تحقیقات و مطالعات بینالمللی ابرار معاصر تهران انتشار یافته است.
جمعبندی این کتاب پس از مطرح کردن انبوهی از ایدههای راهگشا و شاخصهای جدید برای ردگیری توسعه ملی در عصر دانایی این است که مهمترین مولفه قدرت در عصر دانایی الگوی رابطه میان دولت و ملت است. براساس یافتههای این کتاب ارزشمند کشورهای قدرتمند در عصر دانایی کشورهایی هستند که به نخبگان و سرمایههای انسانی خود ارج مینهند و به جای تقابل با این سرمایهها آنچنان شرایط مناسبی به وجود میآورند که استعدادهای ناشکفته نیز شکوفا شود و راه را برای بالندگی و توسعه ملی فراهم کند. به یک اعتبار میتوان گفت که زندهیاد عزتالله سحابی عمر خود را بر سر راه اصلاح رابطه دولت و ملت در ایران گذاشت. این راه کلید نجات ایران در آینده هم است. امید آنکه گوشهای شنوا و چشمهای بینا در ترویج این راه پرامید و پر دستاورد هم در نظام اجتماعی و هم در نظام سیاسی ما هر روز بیشتر از روز قبل پیدا شود تا ما در عمل قدرشناسی خود را نسبت به میراث پیشینیان و حقوق عزتالله سحابی به اسلام و ایران نشان دهیم. روحش شاد و نامش جاودان باد.