تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۰ - ۰۹:۱۰  ، 
کد خبر : ۲۲۶۱۷۳

نگاهی به حلقه گم‌شده مدیریت فرهنگی کشور


مریم حبیبی
فلسفه تشکیل دستگاه‌های فرهنگی در هر کشور، مدیریت و راهنمایی حرکت فرهنگی در چارچوبی است که ایدئولوژی جامعه تعیین می‌کند. سوای حق و باطل بودن اصل موضوع ایدئولوژی در جوامع مختلف، بحث ما به تشکیلات فرهنگی جمهوری اسلامی برمی‌گردد و سعی خواهیم نمود، نقدی منصفانه به همراه پیشنهادهایی جایگزین ارایه کنیم.
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، دشمنان به شیوه‌های مختلف، دشمنی خود را با این حرکت الهی نشان داده اند و هر عقل سلیمی باور دارد که دشمنی و غضب دشمنان فقط برای نابودی این حرکت الهی است و آن‌ها از پای نخواهند ایستاد مگر اسلام و حرکت آن در قالب جمهوری اسلامی را منحرف کرده یا از بین برده باشند و چه نیک آن پرچمدار معاصر حق، حضرت امام خمینی(ره) در هشداری جدی، این خطر را گوشزد می‌کند: «اجانب در کمین‌اند، آن‌ها نخوابیده‌اند، شما نباید بخوابید، باید هوشیار باشید، آن‌ها مشغول نقشه هستند، از طریق‌های مختلف، با فرم‌های مختلف». البته این جبهه گسترده‌ای که در مقابل جمهوری اسلامی تشکیل شده، خود ناشی از عظمت و صلابت مجموعه انقلاب اسلامی است؛ اما سنت خداوند همیشه بر این اصل استوار است که نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. ما در دهه اول انقلاب با اقتدار نشان دادیم که در برابر حملات و هجمه‌هایی از جنس سخت، مقاوم هستیم. مقابله با کودتا، ترورها و جنگ تحمیلی از این موارد است. اما وقتی عرصه مبارزه دشمن تغییر کرد و جبهه جنگ فرهنگی و نرم را در برابر کانون دادخواهی مستضعفین جهان تشکیل داد، اندک اندک انگاره‌های وادادگی در میان سربازان و فرماندهان و امیران جبهه خودی دیده شد. این رویکرد منفعلانه در برابر آفندهای سنگین جبهه استکبار با شدت و ضعف‌هایی در طول 22 سال گذشته ادامه پیدا کرده است.
به لیست بلند بالای نهادهای فرهنگی حکومتی در ایران- که باید قرارگاه‌های فرهنگی باشند- دقت کنید: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیما، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، بسیج، معاونت فرهنگی سپاه پاسداران، جهاد دانشگاهی، انجمن‌های اسلامی دانش آموزان، ستاد اقامه نماز، شورای ائمه جمعه، سازمان اوقاف و امور خیریه، سازمان فرهنگی- هنری شهرداری ها، بنیاد شهید، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، موسسه پژوهشی امام خمینی(ره)، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مرکز مساجد کل کشور، معاونت فرهنگی- اجتماعی وزارت کشور، معاونت اجتماعی نیروی انتظامی، شورای عالی قرآن، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی، معاونت تبلیغ حوزه علمیه قم، آستان قدس حرم حضرت امام رضا(ع)، آستان قدس حرم حضرت عبدالعظیم(ره)، آستان قدس حرم حضرت معصومه(س)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بسیاری دیگر از نهادها و ارگان‌های حکومتی که بودجه‌های کلان دریافت می‌کنند و مشغول کار فرهنگی هستند.
اما سؤال اصلی این‌جاست که چرا با این همه دستگاه فرهنگی حکومتی و بودجه‌های کلان، نتیجه و خروجی مورد انتظار دیده نمی‌شود و بلکه در مواردی بسیار، عکس نتیجه مدنظر، حاصل می‌گردد؟ آیا مشکل از خود فرهنگ اسلامی است؟ مشکل وجود دشمن در عرصه فرهنگ است؟ مشکل نوع مدیریت و جبهه گیری ماست؟ مشکل کمبود بودجه است؟! مشکل اصلی کجاست؟
با مشاهده روند مزبور، این سؤال اساسی در ذهن شکل می‌گیرد که چطور در زمان حکومت طاغوت که همه دارایی و امکانات انقلابیون برای ترویج فرهنگ اسلامی و انقلابی، یک ضبط صوت و نوار کاست با دستگاه تکثیر عتیقه مخفی شده و احیانا یک مسجد یا حسینیه در هر شهر بود و تهاجم فرهنگی آشکار غربی و ترویج گسترده برهنگی در سینما و تلویزیون وجود داشت و همه امکانات کشور، دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای در دست عوامل شاهنشاهی بود، این جبهه مبارزان بی‌امکانات و پابرهنگان بود که بر رقیب غیرقابل مقایسه پیروز شد؛ اما اکنون که همه امکانات پولی و دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای کشور به صورت آشکار در اختیار جریان فرهنگی انقلاب اسلامی است و انواع پشتیبانی‌های سیاسی و عاطفی را هم از طرف نظام با خود به همراه دارد، نمی‌تواند پیشرو حرکت در جهت اهداف راهبردی انقلاب اسلامی باشد؟ چرا؟ پاسخ به این سؤال ما را به مظلوم ماندن فرهنگ در ایران رهنمون شود.
قطعا دلایل بسیاری در ناکارآمدی دستگاه‌های فرهنگی کشور وجود دارد؛ از جمله: نبود نقشه مهندسی فرهنگی، استفاده از نیروهای کم سواد و بعضا بی سواد فرهنگی، عدم تمیز بین مسائل اصلی و فرعی، کم توجهی به عناصر نخبه فرهنگی، اپیدمی شعارزدگی به جای عمل گرایی، عدم رقابت در میان دستگاه‌های فرهنگی، فقدان جایگاه نقد جدی به برنامه‌های فرهنگی دستگاه ها، حکومتی بودن فرهنگ به جای مردمی بودن، تنبلی فرهنگی و دلایلی دیگر که هر کدام برای خود یک موضوع بسیار مفصل برای بحث دارد. اما به سبب رعایت اختصار و پرهیز از کلی گویی، یکی از مهم ترین آن‌ها را که تقریبا ریشه بسیاری دیگر از عوامل است، مورد واکاوی قرار می‌دهیم و آن راحت طلبی، تنبلی، رفاه زدگی و در مواردی اشرافیت فرهنگی است.
یک مسؤول فرهنگی که درک درستی از واقعیت جنگ تمام عیار نرم نداشته و از رانت بودجه حکومتی هم برخوردار باشد، به خود این نهیب را نخواهد زد که بهره وری دستگاه زیر دستش را بالا ببرد. چون دغدغه‌ای نیست. به هر نحوی که بودجه را خرج کند، دوباره سال آینده هم همان بودجه را- بلکه بیش‌تر- خواهد داشت و کسی از او در خصوص چگونگی صرف این بودجه و میزان تاثیر آن سؤال نخواهد کرد و در نتیجه به دنبال نوآوری نخواهد افتاد. و به ساده سازی و کار کلیشه‌ای روی می‌آورد و آن‌چه اصلا دیده نمی‌شود، هدفی است که آن نهاد و ارگان به خاطر آن تشکیل گردیده و سالیانه میزان قابل توجهی از بیت المال را در این راه مصرف می‌کند.
وقتی دغدغه در بین کارگزاران فرهنگی کشور گم شود، و سیاست، برای فرهنگ تعیین تکلیف می‌کند- به‌جای این‌که فرهنگ، سیاست را تعیین تکلیف کند- وقتی اولویت‌ها عوض شود، از کار فرهنگی به ارائه بیلان کاری اکتفا گردد، جلسه با رئیس صدا و سیما برای دانشجویان دور از دسترس شود و...، نشانه آن است که کار فرهنگی در جبهه انقلاب اسلامی، دیگر رسالت مسؤولین فرهنگی نیست و تبدیل به سکوی پرتاب به صندلی شهرت شده است؛ یعنی چون در مدیریت فرهنگی کشور، این باور وجود ندارد که ما در جنگ نرم با همان دشمنان 8سال دفاع مقدس هستیم، خودبه خود آرایش جنگی هم در برابر دشمن گرفته نمی‌شود.
عرصه سینمای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را تقریبا با همه امکانات به دست عوامل داخلی غرب و عناصر غرب‌گرا داده‌ایم و شوربختانه این‌که جشنواره فجر به اسم انقلاب اسلامی برگزار می‌کنیم و عمده جوایزش را به عناصر خاص می‌دهیم و از ایشان تقدیر هم می‌کنیم! این اوضاع در عرصه تلویزیون هم حکایتی دارد. ساخت سریال‌های سخیف و بی مایه، داستان پردازی‌های پوچ ماوراءالطبیعه و تخیلی البته با لعاب مذهبی، الگوسازی غیرحرفه‌ای از اشخاص کم‌ظرفیت، ترویج اباحی‌گری در روابط میان دختر و پسر، ترویج سبک زندگی غربی و اشرافی، ساخت میان برنامه‌های روستایی که توهین به شعور این صاحبان اصلی انقلاب تلقی می‌گردد و...، خود گویای این واقعیت است که این دو دستگاه فرهنگی عظیم که تقریبا پرمخاطب ترین دستگاه‌های فرهنگی حکومتی هستند، استراتژی فرهنگی ندارند و اتفاقا عناصر وابسته و غرب گرا این دو دستگاه مهم فرهنگی را در کانون توجهشان قرار داده اند.
درست مثل این است که در زمان جنگ تحمیلی، سپاه پاسداران (صدا و سیما) و ارتش (سینما) در دست نیروهای وابسته به دشمن یا حداقل بی اعتنا به جنگ می‌بود! چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا با این ارتش و سپاه امکان داشت که خرمشهر آزاد گردد؟ اگر نبود رشادت و از خودگذشتگی دلیر مردانی چون صیاد شیرازی، احمد متوسلیان، عباس بابایی، مهدی زین الدین، حسن باقری، ابراهیم همت، احمد کاظمی، عباس دوران و هزاران هزار جان بر کف، آیا پیروزی در آن جنگ نابرابر امکان داشت؟ اکنون همان اوضاع و بلکه بسیار سخت‌تر از آن اوضاع است. ارتش و سپاه رسانه‌ای و فرهنگی ما پر است از نفوذی‌های دشمن. حال آیا نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی اجازه دارند که راحت بخوابند و به‌جای جنگ، دنبال زندگی تجملاتی باشند؟ اجازه دارند که دیسیپلین و خط اتوی کت و شلوارشان مهم‌تر از فیلم‌هایی باشد که در ماه رمضان از شبکه‌های سیما پخش می‌شود؟
اگر مدیریت فرهنگی و رسانه‌ای کشور، جهاد را سرلوحه کار خود قرار دهند، با نیت خالصانه کار کنند، از بازی قبیله‌ای در میدان فرهنگ دست بردارند، برای هدایت جوانان کشور مثل فرزندان خود دل بسوزانند، هر فیلم هالیوودی را که سرچهارراه‌ها و فروشگاه‌های اینترنتی با نازل ترین قیمت به فروش می‌رسد، به منزله یک خمپاره 60 دشمن تصور کنند، اگر از زیاده خواهی‌های اشرافی دست بردارند و مدیریت فرهنگی را با نردبان پرتاب به پست‌های سیاسی اشتباه نگیرند، اگر همان‌گونه که بعضی کاندیداهای مجلس برای جلب آرای مردم تلاش می‌کنند، آن‌ها برای جلب رضایت خدا تلاش کنند، خواهیم دید که خود به خود راه حل اقدام علیه تهدید نرم جبهه فراگیر مستکبران و شیادان عالم نمایان خواهد شد و آن وقت است که استعدادهای خارق‌العاده ایرانی از گوشه و کنار این مرز کهن سر بر می‌آورد و هنر و فرهنگ ما هنر و فرهنگی می‌شود که حضرت امام خمینی(ره) معیار آن را مشخص کرده‌اند: «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی(ص)، اسلام ائمه هدی(ع)، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیزم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی و اسلام مرفهین بی‌درد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد» و لازمه تحقق چنین شرایطی، نگاه رسالت گونه به عرصه فرهنگ است.
و در آخر این‌که:
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد
که دهقانش برای دیگران کشت

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات