تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۰ - ۱۰:۱۵  ، 
کد خبر : ۲۲۶۷۱۶

نظامهای قبیله‌ای


ولی‌الله شعبان
نظام سنتی یا ماقبل مدرن، یک نظام قبیلگی است. قبیله دارای یک بافت درهم تنیده و متشکل نیست که دارای یک وفاق اجتماعی باشد، در نظام قبیله‌ای ملت به معنی مدرن امروزی Nation وجود ندارد، قبیله متشکل از ایلات و طوایف مختلف است که به علتهای مختلف محیطی و ... دور هم برای چندصباحی جمع شده‌اند و زمانی که آن علت (علتها) رفع گردد، به همان راحتی که تجمع کرده بودند جدا می‌شوند، تشکل آنها برپایه یک قرارداد مکتوب نبوده که نقض آن مجازات داشته باشد، بودن یا نبودن آن مانند آمدن یک باد است.
ویژگیهایی چند فهرست‌وار در مقوله‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برای این نظام قابل تصور است.
ویژگیهای سیاسی
1- خودکامگی:
خودکامگی، خودرأیی، اقتدارگرایی و آمریت از ویژگیهای سیاسی این نظام می‌باشد، «حرف، حرف حاکم است» و دیگران اگر مأمورند، مأمورند و معذور و اگر رعیت خارج از این حیطه ابراز نظر کند، این حاکم است که براساس نظر خود و آنچه می‌خواهد، خودرأیی و مستبدگری می‌نماید، گفته لویی چهاردهم که می‌گفت:‌ «فرانسه یعنی من» مصداق عینی این نظام می‌باشد.
این آمریت هم حیطه کلان و هم خرد را در برگرفته و همه چیز در زیر نگین حاکم قرار دارد، برآمدن خودکامگان، از ویژگیهای عمومی تاریخ گذشته است. گذشته‌ای که میراث خود را به جای می‌گذارد و برای زمانهای بعد به صورت فشرده، برای عمل آماده می‌کند «طومار گذشته، برای عمل، در زمان حال بسته می‌شود و گذشته، طومار گشوده زمان حال است.» (1)
2- عدم تحدید قدرت:
در نظام قبیله‌ای قدرت یک مقوله مطلق است که در دست حاکم اسیر است، او می‌تواند با شلاق قدرت بر رعیت برای تسلیم کردنش ضربه وارد نماید. پس گستره وسیع قدرت و تمرکز آن در دست یک نفر به او امکان می‌دهد که بر جان و مال و ناموس رعایا تسلط داشته باشد و به آنها تعرض نماید.
3- مبارزه با رژیم به جای مبارزه در رژیم:
یک سلسله به وسیله یک ایل منقرض شده و سلسله دیگر جایش را گرفته است، به طور کلی در نظامهای ما قبل مدرن مبارزه با رژیم، تئوری غالب سیاسی می‌باشد، در صورتی که در جامعه مدرن، مبارزه در رژیم اتفاق می‌افتد و گروههای اپوزیسیون سعی می‌کنند با مخالفت در درون رژیم دست به اصلاحات مورد نظر خود بزنند. رضاقلی می‌گوید: «حاصل ساختار «مبارزه در رژیم»، حکومتهای با قدرت محدود است که قدرت در آن به صورت نهادی درآمده است، در حالی که در نوع «مبارزه با رژیم» قدرت به صورت شخصی و همچنان متمایل به فساد حرکت می‌کند.» (2)
4- نظامی‌گری و میلیتایزه بودن:
مهمترین عنصر در قبیله و نظام ایلی- عشایری، وجود نیروی نظامی سرگردان می‌باشد، این نیروی نظامی است که سلسله‌ای را به راحتی سرنگون می‌کرد و با اعمال زور موجب ایجاد تحکیم می‌شد و هرکس که مخالفت می‌کرد از دم تیغ آخته می‌گذراند. غارت‌گری، تجاوز به مال و ناموس مردم جزو کارهای این ارتش سرگردان می‌باشد. «اولین و ضروریترین کار، نگهداری سپاهیان و سیر کردن شکم آنان است و اگر نظام اقتصادی چنین اجازه‌ای را ندهد، راه حل بعدی غارت کشور خود و کشورهای مجاور است، این بارزترین خصلت حکومت نظامیگری است.» (3)
5- ویژگیهای حاکم:
در نظام قبیله‌ای، حاکم متأثر از این ساختار است و هرکس که بیشترین ابزارهای این ساختار را در دست داشته باشد او حاکم می‌شود، شایسته‌سالاری مربوط به جامعه مدرن است نه این جامعه، «ویژگیهایی که برای حاکم جدید برشمرده می‌شود و مردم براساس آن معمولاً به سوی وی گرایش پیدا می‌کنند این است که در مرحله اول باید از «سواران نیزه‌گذار» باشد، یعنی سلحشوری می‌باشد که شب و روز عمر خود را بر روی اسب و در حال سوارکاری و نیزه انداختن بگذراند و اطرافیان او هم همین حالت نظامیگری را داشته باشند، ویژگی دیگر او این است که تعداد بیشماری گاو و بز داشته نظامیگری را داشته باشد و میش شیرده که هر کس بتواند مزاحمت، هر چه می‌خواهد از آن به رایگان بهره ‌گیرد، در ضمن تعدادی نیز اسب اصیل داشته باشد که این امر نیز برمی‌گردد به همان سوارکاری و نظامیگری»(4)
6- نظام اره‌کش یا حذف فیزیکی:
در نظام ایلی چیزی به نام مخالف وجود ندارد و نباید باشد، اگر باشد باید از میان برود حتی اگر از نزدیکان باشد، تاریخ سلسله‌های ایلی ایران گواه بر این مدعا می‌باشد که از میان بردن دیگران و مثله کردن هنجار حاکم بوده است، «کشتن، اره کردن، با میخ به دیوار کوبیدن، کور کردن، زندان و قطعه‌ قطعه کردن از ویژگیهای خشونت‌آمیز جامعه قبیله‌ای است، جوامعی که با خشونت، عادت کرده‌اند و تسلیم طبیعت‌اند، هنوز نیاموخته‌اند که می‌توانند نیروهای طبیعی و نهادهای اجتماعی را مهار کنند و از شدت بدیها بکاهند، در واقع، این رفتار ویژه جوامعی است که هنوز، از نظر حقوقی به مرحله داشتن حقوق اصلاح کننده و ترمیم کننده نرسیده، جرم را یک پدیده اجتماعی و معلول عوامل پدید آورنده آن نمی‌دانند و به تبع، در فرهنگ خود با پدیده جرم به صورت فردی و شخصی برخورد می‌کنند و نسبت به آن حالت انتقام‌گیری دارند.»(5)
7- مدیریت قبیله‌ای مدیریت خانوادگی است نه مدیریت کارشناسی:
در نظام ایلی مدیریت و اداره کردن یک کشور در سطح باورهای ایلی می‌باشد و این باورها برابر با اداره یک کشور گسترده نیست، در نظام مدیریتی ایلی، وجود کارشناسی و تخصص قابل پذیرش نیست و اگر باشد مانند قائم مقام فراهانی و امیرکبیر و ... باید از میان بروند، چون برخلاف ساختار موجود، ابراز نظر می‌نمایند. رضاقلی می‌گوید: «جامعه‌ای که به شیوه عقلانی اداره نشود و کار به کاردانی واگذار نگردد، مدیریت جامعه، فردی و خانوادگی خواهد شد، مدیریتی قبیله‌ای به پهنه کشور. اگر قرار باشد مدیریت خانوادگی باشد، زنان از همه بیشتر به رجال حکومت نزدیکترند و از همه بیشتر در این کارها دخالت می‌کنند»(6) و در یک کلام باید گفت:‌ «فرهنگ کارشناسی با فرهنگ قبیله‌ای و نجوم و خرافات سخت با هم درآمیخته است. فرهنگ خرافاتی با جهل و توجیه غیرعقلانی از عملکردهای بشر همراه است، سحر و جادو نیز که از راهی غیرعقلانی به کمک نیروهای مرموز بر روابط ضروری پدیده‌ها تأثیر می‌گذارد و آنها را به نفع یا زیان جریانی به کار می‌اندازد.» (7) برخی کارشناسان معتقدند با رشد جوامع، مدیریت قبیله‌ای به مدیریت استبدادی ارتقاء می‌‌یابد. این مدیریت خود دارای ابعاد مختلفی است.
دکتر مسعود چلبی در جامعه‌شناسی نظم، ابعاد فرهنگ سیاسی خودسالار (استبدادی) را چنین در نظر می‌گیرد. «1- گرایش به اقتدارگرایی وجود دارد. 2- غالباً وفاداری سیاسی بخشی و عملی است. 3- بی‌اعتمادی کم و بیش وجود دارد. 4- آنومی (بی‌هنجاری) سیاسی وجود دارد. 5- شکاف فرهنگی بین توده و نخبگان معمولاً هم کمی و هم کیفی است و 6- قرض‌بنیانی برابری انسانی پایه قواعد بازی نیست. بدیهی است فرهنگ سیاسی خودسالار آمادگی این را دارد که تراکم سیاسی را در جامعه تشدید نماید.(8)
دکتر زیباکلام فرهنگ سیاسی استبدادی را ناظر بر تقلیل‌گرایی در تاریخ می‌داند، تا آنجا که تحولات تاریخی را به دو مجموعه خیر و شر، سیاه و سفید و یا حسن و قبح تقسیم می‌کند و می‌گوید: «انسانها یا خادم و سفید هستند و یا برعکس خائن و سیاه- اگر فلسفه نگرش این دیدگاه را در ثنویت خلاصه کنیم، فلسفه اجرایی آن در فرضیه‌های توطئه، دستهای پنهانی، عواملی نامرئی و در یک کلام در دشمن یا دشمنانی که منظماً علیه ما به توطئه مشغولند خلاصه می‌شود.»(9)
از جمله دکتر زیباکلام ویژگی سیاسی ایران در قرن نوزدهم را با استمرار نظام استبدادی چنین ذکر می‌کند: «پادشاه در رأس الیگارشی حاکم قرار داشت، فرمانروایی مطلق بود، حکمش قانون، کلامش حق، اراده‌اش مطلق، عقلش بالاتر از همه، منویاتش واجب الاطاعه، رأیش ثابت و وجود مبارکش نیز در حقیقت سایه خدا بود بر روی زمین، که هر جنبده‌ای به زیر آن پناه می‌برد.» (10)
ویژگیهای فرهنگی- اجتماعی
1- عدم تجربه‌پذیری از گذشته:
در نظام قبیله‌ای تجربه‌پذیری از گذشته وجود ندارد چون تاریخی وجود ندارد. تاریخ یک مقوله انسانی نیست، بلکه خارج از اراده انسانی است و قابل دسترسی نیست و در این مقوله هیچ وقت ما نمی‌بینیم که فرد عضو قبیله نسبت به گذشته به یک بررسی منطقی و تحلیلی پرداخته باشد و علتهای یک واقعه را طبقه‌بندی و بررسی نماید و از آن عبرت بگیرد، تاریخ از نظر او دست پخت یکسری نیروهای ماورایی و مرموز است که شبانه آمده و صحنه را تغییر داده و سپس سریعاً غیب می‌شود.
2- بسط قدرت تقدیری:
در ساختار فکری انسان قبیله‌ای، تقدیر و تقدیری بودن جایگاه مهمی دارد، انسان قبیله‌ای دست بسته عوامل بیرونی است، نمی‌تواند کاری انجام دهد، او تسلیم مطلق است، تحول در ذهن او و ایجاد تغییر در محیط پیرامونی وی جایی ندارد، چون مخالف با حوزه تقدیر است. «در نظام (قبیله‌ای) معمولاً همگان دست بسته تقدیر هستند- البته تقدیر به معنای عمیق خود که همه چیز براساس اراده خداوند است و از قوانین الهی پیروی می‌کند امری صحیح است لیکن در تقدیر انسان قبیله‌ای، مسئولیت اجتماعی انسان و آزادی اراده از او سلب می‌شود- نکته اصلی اینجاست که فرهنگ قبیله‌ای تقدیر را جیر می‌داند و اختیار را نیز نمی‌بیند. (11)
3- همه پدیده‌ها را غیرقابل تغییر دانستن:
انسان قبیله‌ای با توجه به دید تقدیری مفرطی که دارد، تغییر در پدیده‌های پیرامونی را خارج از خود می‌داند و به همین علت تسلیم بی‌چون و چرای این پدیده‌هاست که دست به تغییر و دست به اصلاح، هیچوقت نمی‌زند، «با اعمال همین نظر در زمینه کارهای اجتماعی از فکر اصلاح آنها خارج می‌شود و به «تنبلی همواره خوشایند و طبع نواز» دل می‌سپارد و با «ترک مسئولیت و پرداختن به سرنوشت و تقدیر محتوم» از «مسئولیت‌پذیری و فکر و تعقل» می‌گریزد.» (12)
4- ثبات و عدم تحول:
با توجه به همان دید تقدیری که وجود دارد و ملکه ذهن شده است از نظر او همه چیز ثابتند و تحول وجود ندارد و همه چیز باید همان باشد که قبلاً بوده است و تغییر در هر حوزه‌ای با برخورد و مقاومت جواب داده می‌شود. قوانین اجتماعی ساخته و پرداخته قوانین طبیعی دانسته می‌شود و نباید تغییر نمایند.
«در زندگی قبیله‌ای ثبات و عدم تحول، صلابت و خشونت از همه چیز بیشتر به چشم می‌خورد، تقریباً تمام ابعاد زندگی اجتماعی نیز تحت پوشش خدمات اجتماعی قرار می‌گیرند و محرمات قبیله «سوراخی را نکاویده» نمی‌گذارند که «از رخنه تقدیر» (به معنی جبر) هیچ نادره‌ای بیرون نمی‌جهد.» (12)
5- فرهنگ امید بستن به دیگران:
فرد قبیله‌ای همیشه منتظر آمدن یک نفر از بیرون است که بیاید تمام امورات را رتق و فتق کند و او دست به سینه و دست بسته نگاه نماید تا کارها تمام بشود و لقمه آماده را تناول نماید. این روحیه در همه چیز رسوخ کرده است حتی ما شاهد این هستیم که دختران برای زوج آینده خود منتظر آمدن سوار از دور دست‌ها هستند.
6- شیوه برخورد با ستم:
نبودن نظام قضایی مقتدر برای حمایت از مردم و مجازات عدالت‌شکنان مساوی با از دست دادن همه چیز می‌باشد، از این رو افراد متوسل به دعا، نفرین، حواله کردن به جهان آخرت و دادگاه عدل الهی و ... می‌شوند. «در جوامع قبیله‌ای، مکانیسم اهرمهای سیاسی به صورت دعا و نفرین و جز آن به دست نیروهای نامریی و افسونی است.»(13)
7- فرد قبیله‌ای همه فن حریف است:
در نظام ایلی به طبع آن که تقسیم کار (به صورت جدید) صورت نگرفته است و فقط تقسیم کار به صورت جنسی و سنی می‌باشد، مواجه با این هستیم که افراد هر یک دارای چند پیشه هستند و در هر کار سررشته‌ای دارند، ولی هر کار را به صورت کامل نمی‌توانند انجام دهند و این خود موجب پایین آمدن احترام به تخصص‌گرایی در جامعه است، در قبیله با افراد همه فن حریف روبرو هستند و نه با افراد متخصص، هر کس در هر روزی می‌تواند همه نوع کاری را شاغل باشد، انواع فعالیتهای کشاورزی، دامداری خانوادگی، در جامعه قبیله‌ای نیز می‌توان‌ها روز بر سر شغلی بود، امروز وزیر دیوان، فردا وزیر دیوان اشراف و در حالی که در فرهنگ جامعه عقلانی چنین چیزی متصور نیست. (14)
دکتر زیباکلام در مورد نحوه آموزش و تعلیم و تربیت آورده است که: «اصولاً خواندن و نوشتن در سطح کل جامعه به سه قشر، دربار، روحانیون و بازار منحصر می‌گردید. این بدان معنا نیست که تمامی افراد این سه قشر با سواد بودند، بلکه مراد آن است که سوادآموزی به صورت یک پدیده اجتماعی صرفاً مختص این سه لایه جامعه بود.» (15)
ویژگیهای اقتصادی
1- اقتصاد بسته:‌
نظام قبیله‌ای دارای یک اقتصاد بسته است یک نظام تولید معیشتی، تولید نه برای بازار بلکه برای رفع مایحتاج خود است و آنچه را که تولید می‌کند که لازم دارد در این نظام کشاورز همه چیز می‌کارد مبادله در حد پایین است یا اصلاً وجود ندارد.
2- عدم تفکیک اقتصادی:
زنجیره اقتصادی تولیدکننده، توزیع کننده و مصرف کننده در این جامعه به صورت مدرن وجود ندارد این زنجیره در یک فرد خلاصه می‌شود او در عین واحد هر سه می‌باشد و این نقش موجب عدم کارایی این نحوه اقتصادی می‌باشد.
3- نبود بازار عرضه و تقاضا:
در نظام قبیله‌ای این بازار عرضه و تقاضا نیست که قیمت محصولات را تعیین می‌کند بلکه حاکم است و قیمت محصولات وابسته به نظر داهیانه اوست که چه قیمتی منظور می‌کند و حاکمیت همه کاره است در این میان تولیدکننده منتظر تعیین قیمت است.
4- اقتصاد رانتی:
اقتصاد قبیله‌ای موجب می‌شود که همه از خزینه دولت بخورند و همه صدقه خور هستند و با استفاده از منابع اقتصادی که حاکمیت در دست دارد امورات می‌گذرد نه با تولید، مردم وابسته به سفره حاکمیت هستند نه حاکمیت وابسته به سفره مردم مانند، ابریشم، نفت و ...
5- ناامنی اقتصادی:
یکی از عناصر مهم رشد اقتصادی وجود امنیت می‌باشد. اگر امنیت باشد رونق اقتصادی و فعالیتهای اقتصادی رواج زیادی دارد ولی در نظام ایلی تنها چیزی که نبوده و همیشه به صورت یک عنصر متغیر بوده و از طرف دیگران نقض شده است امنیت بوده است. در تاریخ ایران نزدیک به ده هجوم بزرگ داشته‌ایم که کشور را مورد هجوم خود قرار داده است. به قول رضاقلی: «عنصر ناامنی، مهلک فعالیتهای اقتصادی است، زیرا در امنیت جزیی از آینده‌نگری و امید به آینده نهفته است که آدمی را به کار وامی‌دارد در حالی که در ایران به دلیل ناامنی سرمایه‌های مردم عموماً در خاک به صورت دفینه پنهان بوده است.»
حاکم سیاسی همیشه چشم طمع به مال دیگران داشته و همیشه با زور و قدرت بیش از حد خود اموال دیگران را تصاحب می‌کرده است. مثلاً مهمترین مسأله بعد از تبعید رضاخان این بود که با چهل هزار سند که به نام او بود چه کار کنند «ثروت انباشته هیچگاه در ایران از معرض مصادره در امان نبوده است و این خود یکی از علل عدم رشد اقتصادی است، هر چند معلول عوامل بسیاری است. حرمت مالکیت و توسعه اقتصادی بنا به تجربه بشر دو عنصر قابل تفکیک هستند که ایران از هر دوی اینها محروم بوده»(16) و این حالت موجب ایجاد انسانی می‌شود که حالت برجسته تاریخ ماست که «مفلس دژ روبین تن است» یعنی آدم بی‌چیز مثل قلعه زرهی می‌ماند که به هیچ وجه قابل تعرض نیست؛ واقعیت این است که چون پول ندارد کسی متعرض او نمی‌شود.» (17)
دکتر صادق زیباکلام در کتاب سنت و مدرنیته در مورد اقتصاد ایران معتقد است که بر پایه یک حالت معیشتی بخور و نمیر بوده است که در حد تکافو کردن خود بوده است او می‌گوید: «اقتصاد ایران را در این مقطع به درستی می‌توان یک اقتصاد معیشتی یا بخور و نمیر تعریف نمود. اگر روستا را یک واحد اقتصادی در نظر بگیریم این واحد کاملاً خودکفا بود یعنی نیازهای خود را در درون چارچوبه خودش تأمین می‌نمود. خودکفایی اقتصادی در حقیقت برنامه‌ای طراحی شده و از قبل تعیین شده نبود بلکه به دلیل امکانات محدود وضعیت تولیدی روستا به گونه‌ای طبیعی و اجتناب‌ناپذیر بوجود آمده بود. اولین و مهمترین نتیجه خودکفایی یک روستا آن بود. که به دلیل فقدان کالا یا محصول که مازاد به مصرف باشد با بیرون از خود مبادله تجاری چندان صورت نمی‌داد. فقدان تجارت یا صدور کالا باعث می‌شد که درآمد و سرمایه‌ای نیز در آن روستا انباشته نشود در واقع حداکثر نیاز یک روستا در تهیه مایحتاجی همچون ادویه‌جات، قند و شکر، چای و پارچه خلاصه می‌شد و مابقی مایحتاج در خود روستا به دست می‌آمد.»(18)
زیباکلام ویژگی دیگر اقتصاد ایران را در آن مقطع فقدان ارتباطات می‌داند. او می‌گوید:
«ویژگی‌ بعدی اقتصاد ایران فقدان ارتباطات بود. اگر بالفرض یک روستا یا منطقه‌ای توانایی تولید محصول اضافه بر احتیاجش را داشت (که به هر حال در مواردی و مناطقی پیش می‌آمد) مشکل بعد آن بود که این تولید را چگونه به جای دیگری ارسال نمایند، آنچه که جابجایی کالا را دشوار می‌نمود فقدان راه و حمل و نقل بود. جاده‌های ایران مال رو بود و ارتباط بین دو نقطه به زحمت و با صرف زمانی طولانی صورت می گرفت.» (19)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات