تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۰  ، 
کد خبر : ۲۲۷۵۰۴

اینان تیرهای دست شیطانند (بخش اول)


سیدمحمد اصغری وکیل دادگستری
بزرگ‌‌‌‌ترها در توصیف شیطان میگفتند:........ و موجودی است که برای فریب بندگان خدا میتواند بهر شکل و قیافه‌‌‌‌ای که دلخواه اوست درآید. او ممکن است در هیئت پیرمردی فرتوت ظاهر شود یا بشکل جوانی برومند و آراسته پا بمیدان بگذارد گاهی خود را بصورت زیباروئی آراسته و خوش‌‌‌‌اندام درمیاورد و در زمانی دیگر در غالب عجوزه‌‌‌‌ای شکسته و ناتوان که نیازمند کمک است جلوه‌‌‌‌گر میشود.
زمانی لباس نصیحت‌گران و اندرزگویان را می‌‌‌‌پوشد و روز دیگر در جامه ترحم و دلسوزی و حق‌‌‌‌جوئی ظاهر میشود. او ممکن است بشکل جوانی درآید یا بصورت فرشته‌‌‌‌ای مقدس چهره بگشاید و بالاخره او را می‌‌‌‌بینی که در جرگه مظلومان و ستمدیدگان نشسته یا آنکه با جلادان و خونخواران پیمان بسته است میگفتند حتی ممکن است خود را در لباس قدیسین و مومنان نیز جای دهد یا خود را بهیئت آزادگان و آزادیخواهان درآورد و بدفاع از محرومان بایستد!
بزرگترها این را نیز اضافه میکردند که با همه زرنگیها و حیله‌‌‌‌ها و تظاهرها و نیرنگها شیطان هرگز قدرت نفوذ در دل «مومن» راستین را ندارد. قلمرو حاکمیت و میدان کارش دلهای ساده‌‌‌‌لوحان افراد بی‌‌‌‌ایمان جاهلان و بیشعوران است. میگفتند او از دعا میترسد و از «بسم‌‌‌‌الله» میگریزد. خلاصه تعلیم میدادند که ایمان دژ استواری است که شیطان را بر آن راهی نیست.
برای کودکان معصوم که با حرص و ولعی خاص به قصه‌‌‌‌های بزرگترها و صحبت‌‌‌‌های شیرین مادربزرگها گوش میدادند اندکی تعجب‌‌‌‌آور بود آخر این شیطان لعنتی چگونه موجودی است و چه ماهیتی دارد که میتواند بهر شکل و قیافه‌‌‌‌ای درآید. این «وسواس خناس» از کدامین تبار است که هر لحظه بشکلی درمیاید و هر دم بلباسی رخ مینماید چرا هنر او تنها فریب و نیرنگ و گول زدن بندگان خداست؟ چرا از نفاق و اختلاف خلق خدا لذت میبرد؟ آنها میدیدند که برای صلح و آشتی دادن اطراف دعوا بزرگترها همیشه میگفتند «کار شیطان است»!؟.
شیطان کیست؟
راستی این شیطان کیست؟ هنرش چیست؟ و این عنصر هزار چهره چه موضعی دارد؟ تابع کدام مکتب و مسلک است؟ وسایل کارش کدامند؟ بکدام «جبهه» وابسته است؟ چپی است یا راستی آیا آرم مشخصی هم دارد؟ چگونه باید او را شناخت؟ چرا پیر و خسته نمی‌‌‌‌شود؟ تا کی گریبانگیر این بندگان مستضعف خداست؟ چرا نمی‌‌‌‌میرد؟ هر لحظه در فکر نفاق و تفرقه است؟ و هر روز در حال ساختن «جبهه‌‌‌‌ای» دیگر؟ چه میخواهد و خلاصه لشگریانش کیانند؟ این عنصر هزار چهره رندانه حتی اسمش را هم عوض میکند و امروزه می‌‌‌‌بینیم که بنام «استعمارگر» پا بمیدان گذاشته است!؟
آری استعمارگر همان شیطان است شیطان متجدد و اطو کشیده که بگذشت ایام تجربه‌‌‌‌ها اندوخته و مجهزتر شده است و می‌‌‌‌دانیم که امام علی‌ابن‌ابیطالب نیز با اشاره به معاویه گفت «انما هو الشیطان!» آری این همان شیطان مجسم است: این پیر هرزه استعمار که اگر از هزار درش برانند از در هزار و یکی وارد میشود این است که باید هشیار بود و هشیارتر. و استعمار این «وسواس خناس» یعنی رونده‌‌‌‌ای که پنهانی بازمیگردد و این شیطان قرن بیستمی شکل خاصی ندارد او را می‌‌‌‌بینی ندای حقوق بشر میدهد مبشر تمدن و عمران و آبادی است!
دیگران را وحشی می‌‌‌‌انگارد و خود را قیم ملت‌‌‌‌های صغیر و رشد نیافته معرفی میکند!؟ و امین مخازن آنان حالی که هر روز هزاران انسان را فدای آزمندیهای خود میکند. در ایران آریامهری منادی حقوق انسانها میگردد اما چندی بعد در همان ایران «جمعه خونین» را میافریند گاهی برای مصر و اسرائیل آش صلح می‌‌‌‌پزد در فلسطین غارت شده در هیئت دژخیمان صحنه‌‌‌‌های دیریاسین و تل‌‌‌‌زعتر بیادگار میگذارد از مجرمان بالفطره و تروریست‌‌‌‌ها و آدم‌‌‌‌کشانی چون سوموزا سادات بگین نور محمد تره‌‌‌‌کی سرگرد سعد حداد و هزاران جنایتکار دیگر چون شاه مخلوع حمایت میکنند و روزی دیگر در عزای هویداها و القانیان‌‌‌‌ها بسوگ می‌‌‌‌نشیند و آنگاه کنگره‌‌‌‌اش را بدفاع وامیدارد که در ایران انقلابی حقوق بشر را ندیده گرفته‌‌‌‌اند.
در آن واحد شهری را با دو میلیون سکنه در ژاپن و تا نقاط دیگر باتش و خون میکشد اما بمرگ خائنان و جاسوسانی چون نصیری و دیگران اشک تمساح میریزد. این شیطان اعظم البته که تنها نیست. گوئی عمال او در پهنه زمین گسترده‌‌‌‌اند و لاجرم ایران نیز از این قاعده مستثنی نتواند بود ضرورت ایجاب میکند که تیرهای دست این شیطان قرن بیستمی را بشناسیم.
دستیارانش را شناسائی و طبقه‌‌‌‌بندی کنیم سنگرها و پناهگاهشان را بدقت تحت‌نظر گیریم باشد که از کیدشان در امان باشیم و مکرشان را نقش بر آب نمائیم. عمله این شیطان قرن بیستم بیگمان سلسله مراتبی دارند و درجاتی بعضی آشکارا از اربابان خود دستور میگیرند و باصطلاح «محارب»اند در واقع اینان بازیچه دست «استعمارند»، و باجرای فرمان او عالما و عامداً کمر بسته‌‌‌‌اند به قبله او نماز میگذارند و قیام و قحودشان بدستور آن استاد! است.
عمله شیطان
بدون رعایت سلسله مراتب به برخی از دستیاران شیطان «و نه خود شیطان» اشاره می‌‌‌‌کنیم:
بیگمان دژخیمان و عوامل خارجی و رهبران غاصب توده‌‌‌‌های تحت ستم که حاضر می‌‌‌‌شوند ملتی و مملکتی را فدای هوسهای شوم خود کنند و «مورد معامله»شان یک کشور با تمام ذخائر فرهنگی و مذهبی و سیاسی و خلاصه حیثیت یک ملت است در این جرگه جای دارد و بقول مارتین لوترکینگ: آنها که تنها «من» را شناخته‌‌‌‌اند کلمه «ما» برایشان مفهومی ندارد لاجرم فاقد هرگونه پایگاهی در بین مردم، آنها که حکومت و موجودیتشان تنها به سرنیزه و مسلسل تکیه دارد و از آن در وحشتند که شراره‌‌‌‌های این انقلاب عظیم خرمن هستی کثیفشان را بآتش کشد و چنین نیز خواهد شد زیرا که این مشیت خدا و ناموس خلقت است و «در آن تغییر و تبدیلی نیست»(1) گرچه چند صباحی به تلاش مذبوحانه برخیزند و خود را بآب و آتش زنند......... اما دستیاران داخلی:
1- انقلابیون مفتضح و آنانکه در پوشش انقلابی مفتضحانه‌‌‌‌ای میروند و در تاریکی شب به اعدام انقلابی!؟ دست میالایند و مردانی چون فیلسوف بزرگ و شهید مظلوم مطهری را هدف گلوله‌‌‌‌های خیانت‌بار خود میکنند. شهیدی که منطق کوبنده‌‌‌‌اش مفلوکشان ساخته است و قهرمانی که حقاً «واژه» «ترور» در کنار نام پاکش جز وصله‌‌‌‌ای ناجور نیست. راستی این بازیچگان چه با مهارت طعمه خود را انتخاب میکنند. گرچه کید شیطان ضعیف است(2) اما ترور این رجل علم و تقوا سرچشمه چه بدگمانی‌‌‌‌ها و کشمکش‌‌‌‌ها میتوانست باشد؟ آنها بدینوسیله میخواستند آتش اختلاف را تا سر حد امکان دامن زنند و دیدیم که حیله و تزویرشان کارگر نشد.
2- ساواکیها خانواده بعضی از معدومین دادگاههای انقلاب و خلاصه پس‌‌‌‌ماندگان رژیم قبلی‌‌‌‌اند اینها بهر وسیله و عملی که بتواند به انقلاب شکوفا و پویای اسلامی لطمه زند دست میازند وسایل و ابزار کارشان مختلف است گاهی فاجعه بی‌‌‌‌نظیر و جنایت‌‌‌‌بار تاریخ را در سینما رکس آبادان بوجود میاورند و زمانی مسجد کرمان را به آتش میکشند آنها را می‌‌‌‌بینیم که در لباس دلسوزی به جنگ روانی دامن میزنند. با ظاهری آراسته و رئوف در اجتماعات حاضر می‌‌‌‌شوند ماموریت خود را با مهارتی فریب‌کارانه انجام میدهند.
ابتدا سخن خود را با تعریف و ستایش از انقلاب آغاز میکنند اندک اندک با همان لحن صمیمانه و پدرانه محتوی سخن رنگ دیگری میگیرد از خطر کودتا، از قدرت عمال شاه خائن، از توطئه‌‌‌‌های استعمارگران، از هرج‌‌‌‌ومرج و....... از هر چیزی که یاس و ناامیدی را همراه دارد دم میزنند مزدوران شاه مخلوع را که با سرگردانی و دربدری حتی از سایه خود نیز وحشت دارند و در روزگار قدرتشان با آنهمه حمایتگر داخلی و خارجی غلطی نکردند و بالاخره فرار را بر قرار ترجیح دادند، آن‌چنان وحشتناک حیله‌‌‌‌گر و کارآمد نشان میدهند که گوئی با همان تعداد اندک فرد است که دنیایی را بلرزه درآوردند و این عنصر منافق و مزدور درست در حالتی که شکار احمق و گیج و بی‌‌‌‌شعور خود را هیپنوتیزم کرده است مشکلات داخلی را در برابر چشمان بهت‌‌‌‌زده او سنگین و غیرقابل علاج جلوه میدهد قدرت ملت‌‌‌‌ها را بمسخره میگیرد و صید ناآگاه را در گردابی از یاس و پریشانی و ناامیدی می‌‌‌‌افکند کید دشمنان و قدرت مخالفان را صد چندان جلوه میدهد.
فرضا اگر در فلان دهکده دور افتاده دو روستائی بر سر تقسیم آب بجان هم افتاده یا فلان گروه علیه استاندار خود تظاهراتی کرده‌‌‌‌اند چونان مشکلی لاینحل وانمود میکند از هرج‌‌‌‌ومرج و تمرد در ارتش سخن بمیان میکشد و بالاخره اگر شکارش ناآگاه و سربزیر باشد با یک بازی ماهرانه و در یک یورش منافقانه او را خلع سلاح می‌‌‌‌سازد و اراده‌‌‌‌اش را دربست در اختیار میگیرد.
روشنفکران یا متجددان فرصت‌‌‌‌طلب
اما دسته‌‌‌‌ای دیگر بظاهر در پی توطئه و تفرقه نیست خود را مبشر خدمت میداند لکن زمان و نحوه عملش بهمان نتیجه‌‌‌‌ای می‌‌‌‌انجامد که ضدانقلاب آرزو میکند و در مقاله‌‌‌‌ای نیز نوشتیم که اگر از «امام» سخن گوئی اینان مصدق آزاده را علم میکنند و اگر از قرآن دم زنی «شاهنامه» را تحویلت میدهند، این گروه آتش‌بیار معرکه‌‌‌‌اند و آلتی در دست گروه اول و نهایتا حمالته‌‌‌‌الحطب «همان» «استعمارگر»
بعضی از این گروه در تظاهرات و مجامعی که از طرف مخالفین بر پا میشود بهر کیفیتی شده حاضر میشوند برای او مهم نیست که اجتماع از طرف کدام جبهه یا سازمان مخالف برگذار شده چرا که نه جبهه مشخصی دارد و نه به سازمانی معتقد است و نه جهتی را می‌‌‌‌شناسد. بگفته امام علی‌بن‌ابیطالب «یمیلون مع کل ریح» او حسی است که با هر نسیمی از جا کنده میشود.
سخنانشان اغلب کلمات حقی است که از آن به باطل اراده کرده‌‌‌‌اند، کلمه «حق یراد بها الباطل» تا دیروز اگر از آزادی، قانون، حقوق، خلق، انقلاب، محرومیت، تبعیض، زحمتکش، و.... سخن میگفتی با پوزخند و «همرولمز» از کنارت رد میشد، یا بعلامت تسلیم و رضا سکوت اختیار میفرمود، تنها به رفاه و اضافه حقوق و روابطش فکر میکرد، با کارمندان ایرانی و دون‌پایه چه زن و چه مرد صحبتی نداشت، اکثر اوقاتش با روسا و کارمندان خارجی میگذشت در مکالمات روزمره اغلب لغات فرنگی بکار می‌‌‌‌برد، هزینه روزانه آرایش‌‌‌‌های زننده و تهوع‌آورش معادل خرج یکماه کارگر دردمند و عائله‌‌‌‌اش بود، اگر زن مفلوک و تیره‌بختی را میدید که برای گذراندن زندگی و تامین بچه‌‌‌‌هایش به طاقت‌‌‌‌سوزترین و دشوارترین کارها دست میزند و یا لباس کهنه و وضعی رقت‌بار با زندگی دست و پنجه نرم میکند بی‌‌‌‌تفاوت و با تکبری آمیخته به تنفر از کنار او رد میشد، لباسش هر روز برنگی و فرمی خاص درمیامد، رنگ لباس و کیف و اتومبیلش بتناسب انتخاب میشد آخر وقت راننده اتومبیلش غلام‌‌‌‌وار دست بسینه در جلو محل کارش ظاهر میشد و با تشریفات خاصی در ماشین پرطمطراقش را باز میکرد و حضرت! با طنطنه و هیمنه‌‌‌‌ای که خاص «رجال» و طبقه اشراف است نزول اجلال میفرمود و در صندلی عقب و البته سمت راست! با آن حالتی که وصفش اندکی مشکل است می‌‌‌‌لمید و راننده یا همان غلام حلقه بگوش و محرم اسرار این مکرمه که حالا دیگر تمام وظایف اداریش را با موفقیت بپایان رسانده است نرم نرمک اتومبیل آنچنانی را بحرکت درمیاورد، اصولا از آمدن به جنوب تهران دلگیر میشد و هوای آلوده آن سامان به بستر بیماریش می‌‌‌‌انداخت یا بهتر بگویم اصولا با نواحی جنوب سر و کاری نداشت غذایش میوه‌‌‌‌اش همیشه بدستور پزشک خانوادگی و معالج مخصوص برنامه‌‌‌‌ریزی میشد، به غذاهای خارجی از هر نوعش علاقه ویژه‌‌‌‌ای داشت، در شب تولدش غذای ایرانی کمتر بچشم میخورد ماهی یا هفته‌‌‌‌ای یک بار باید توسط پزشک فوق‌‌‌‌العاده باصطلاح «چک‌آب» میشد، دکوراسیون منزل مجللش را متخصصین فن تهیه و تنظیم میکردند، اصولا از توده مردم بریده بود و بقول استاد شهیدمان سیر اندیشه‌‌‌‌اش «از آشپزخانه به اداره و از اداره به آشپزخانه بود» و.... اما هزار ماشاءالله حالا دیگر انقلابی شده است، در تظاهرات و میتینگ‌‌‌‌ها با همان ظاهر آراسته و «توالت کرده» ظاهر میشود، شعارهای انقلابی میدهد، مبشر آزادی زن و همدرد زنان ستمدیده و محروم شده است!؟
هر کجا می‌‌‌‌شنود ده نفری به تحصن نشسته‌‌‌‌اند فورا کار اداری را تعطیل و بسرعت به متحصنین می‌‌‌‌پیوندد و نیم ساعت بعد دلخوش و راضی از وظیفه‌‌‌‌ای که انجام داده به همان ویلای مجهز خود که غالبا در شمال شهر است مراجعت میفرماید و عصر همانروز با تنی چند از همپالکی‌‌‌‌هایش به دفتر روزنامه آشنای خود که در عرض همین چند ماه بعد از انقلاب کشفش کرده و کعبه مقصودش شده میرود و بیانیه اعلام همبستگی و همدردی را جهت درج تقدیم میدارد روزنامه دلخواهش هم با خطوطی درشت در اسرع وقت چاپش میکند و تو سرگردان که آیا مشکلات مملکت همین حرفهاست؟ اظهار همدردی!؟ چه میگویم؟ او اصلا از تباری است که درد را لمس نکرده و آنرا غریبه میداند.
دفاع در حقوق زن
همین عنصر انقلابی اطو کشیده خوش لباس، جلسات سخنرانی بدفاع از حقوق زنان تشکیل میدهد فریاد که متشکل شوید، در شرکتها و مجامع نصیحت‌گرانه هشدار میدهد، اتحادیه درست میکند، خانم وکیلی را در شرکتی شنیدم که در سخنرانی غرا و فاضلانه؟! خود از اینکه چند دختر مسلمان از فرط ناراحتی از دستور «حجاب» روسریهای خود را پاره کرده‌‌‌‌اند اظهار خوشحالی و احساس پیروزی میکرد. و آنرا نوعی فتح و ظفر اعلام مینموده است.
حالا تا کجا سخن این علیه عالیه! واقعیت داد و چرا و چگونه دانش‌‌‌‌آموز مسلمان که خود قبلا حجاب بتن کرده اما در فلان مجمع بعصیان حجاب از سر برمیگیرد و آتش میزند! والله اعلم. آنگاه همین خانم وکیل سخنران (آنچنانکه نوار حکایت داشت) در جواب بسؤالات به تفسیر و تعبیر قرآن هم میپردازد و در کمال حیرت حکم «قطع ید» سارق را به «خلع ید» تفسیر میفرماید!؟
جل‌‌‌‌الخالق و تو خواننده یا شنونده حیران که شگفتا چگونه اینهمه فقیه و مفسر اسلام‌شناس در طول 1400 سال از کشف چنین معمائی و از دریافت چنین راز سر بمهری غافل مانده‌‌‌‌اند و چگونه ائمه قرآن‌شناس به چنین کشف ظریفی توفیق نیافته‌‌‌‌اند و چطور تاکنون نفهمیده‌‌‌‌اند که «فاقطعوا ایدیها همان خلع ید و گرفتن اموال مسروقه از دزد است لابد این خانم مفسر مجتهد هم هست و این هم «رای» اختصاص معظم لها؟ آری: وقتی آب سر بالا میرود قورباغه ابوعطا میخواند و این «مخدرات» هم مفسر قرآن میشوند و در همین جا باید بگویم ایکاش انقلاب اندکی دیرتر به پیروزی میرسید تا این چهره‌‌‌‌های مخفی شناخته میشدند و ماهیت اصلی آنها روشن‌‌‌‌تر میگشت بگذریم.
داشتم از این تیپ انقلابیون تر و تمیز و متجدد میگفتم. آری چهره‌‌‌‌هائی را در همین مجامع مخالف دولت می‌‌‌‌بینی که تا دیروز دانه‌‌‌‌های درشت اشک چونان سیل از چشمان توالت کرده تهوع‌آورشان سرازیر بود و در جمع مدافعین «قانون اساسی!» با حسرت و دردی جانسوز فریاد وامصیبتا برمیاوردند، غش میکردند، و از اینکه انقلابیون بگفته آن شیطان میخواهند «ایران را به ایرانستان» تبدیل کنند بعزا نشسته بودند و این که ملیت و ایرانی دارد بفنا میرود، داد و بیداد که: بختیار سنگرتو نگهدار»! و چه خوب سیاست قرآن بر نیزه کردن را از معاویه‌‌‌‌ها آموخته بودند! آنها را میدیدی که در برابر شعار واحد ملت منافقانه شعار: خدا قرآن محمد را بدروغ ساز کرده بودند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات