تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۰ - ۰۸:۱۷  ، 
کد خبر : ۲۲۸۰۹۲
امتزاج تشکیلاتی و عقیدتی فتنه سبز و ادعاهای جریان انحرافی در گفت‎وگو با محمدحسین صفارهرندی

مستقیم با منبع فیض در ارتباطیم!

عبدالمطهر محمدخانی ـ علی رجبی مقدمه: محمدحسین صفارهرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت نهم، شخصیتی که صبغه فرهنگی و رسانه‎ای او حتی در زمان وزارتش بر مدیریت اجرایی او می‎‎چربید، مدتی است که حوزه اجرا را رها کرده و به حوزه تبیین حقایق انقلاب وارد شده است. عصر یک روز بهاری در دفترش واقع در شورای عالی انقلاب فرهنگی که خود آن را «دفترچه» می‎‎خواند، با او همراه شدیم تا از جریان انحرافی اصولگرایان و پیوندهایی که با فتنه‎های قبلی برقرار کرده است، گفت‏و‏گو کنیم. نکته جالب و البته امیدبخش گفت‎وگوی ما با صفار هرندی علی‌رغم همه هشدارها و انذارها، اعتقاد وی به اتحاد همه اصول‎گرایان در مقابله با این جریان انحرافی است.

* آقای صفار به‎عنوان اولین سئوال به اصلی‎ترین پرسش این روزهای جامعه انقلابی پاسخ دهید. اگر معنای فتنه را غبارآلود شدن فضا، به‎نحوی که مرز میان حق و باطل برای اهالی حق مشکل شود می‎دانید، آیا همان واقعه‎ای که نخبگان سیاسی و حوزوی، در اوج اتفاقات پس از انتخابات 88 به‎عنوان فتنه‎ای بزرگتر از فتنه 88 نسبت به آن ابراز نگرانی کردند، آغاز شده است؟
** بنده اصلا تفکیک دوره‎ای و زمانی میان فتنه‎ها قائل نیستم. تصور من این است که مادام که شیطان از جانب خداوند اجازه یافته که انسان را وسوسه کند و انسان نیز استعداد گمراه شدن و هدایت شدن را داشته باشد، فتنه هم وجود دارد. این چنین است که از بدو خلقت حضرت آدم تا به روز قیامت فتنه خواهد بود و حجت اش هم این آیه قرآن است که نقل می‎‎کند شیطان از خدا می‎‎خواهد تا روز «یَوْمِ یُبْعَثُونَ» که همان روز حشر است، اجازه بدهد تا انسان را فریب بدهد. خدا هم خطاب به شیطان می‎‎فرماید: «قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ». یعنی حتی در زمان حکومت حضرت مهدی (عجل‎الله‎تعالی‎فرجه‎الشریف) نیز شاهد فتنه هستیم تا جایی که خود حضرت نیز به دست یکی از همین فتنه‎گران به شهادت خواهد رسید.
فتنه‎ها نسبت به هم تتابع دارند، و بعضا مکمل و زمینه‎ساز دیگری هستند. اما نکته این است که همه فتنه‎ها دارای مضمونی غالب هستند و آن چیزی نیست جز دور شدن از آموزه‎های الهی و عصیان در برابر پیشوای الهی. در واقع فتنه از طرفی به مکتب می‎‎زند و از طرف دیگر به رهبری.
با نگاهی به پشت سر هم، می‎‎بینیم که عصاره فتنه‎های گذشته در این دو نقطه خود را برجسته‎تر نشان می‎‎دهند: 1- تعرض به حوزه اندیشه دینی 2- تعرض به کسی که معیار سلامت راه است به‎عنوان رهبر و ولی امر جامعه.
در فتنه 88 هم حق و باطل با هم مخلوط شده بود. حق این بود که رأی مردم مقدم بر تمامی چیزهاست ولی باطل فتنه این بود که رأی مردم باب میل بعضی اشخاص نبود؛ فلذا سعی کردند حق و باطل را به هم گره بزنند و با استفاده از حقانیت رأی مردم به‎دنبال اهداف باطل خود بودند. امروز هم از تفکرات ولایی و مکتبی مهدویت و انتظار استفاده سوء می‎‏شود. به جای تبعیت از ولی‏فقیه جامعه به مردم آدرس غلط می‎‎دهند. این در حالی است که حضرت مهدی (عجل‎الله‎تعالی‎فرجه‎الشریف) که حقیقت مطلق است، وظیفه شیعیان در دوران غیبت را «فارجعوا فیها الی روات حدیثنا» دانسته‎اند. این روات حدیث کسی نیست جز بزرگان دین، اهل ذکر و نائب خاص ایشان.
این جریان انحرافی در ابتدا دلیل می‎‎آورد که اعمالش، بنابر حرف بزرگان است. وقتی از آن‎ها سئوال شد که اسم و رسم این بزرگان چیست؛ گفته شد که ما مستقیم با منبع فیض در ارتباطیم! وقتی بحث به این‎جا می‎‎رسد، خیلی خطرناک می‎‎شود چون این ادعای بسیار بزرگی است. به وضوح می‎‎بینیم که از حرفی حق که همان مقوله انتظار است استفاده سوء می‎‎شود، برای آن‎که قواعد دوره انتظار که خود حضرت مشخص کرده‎اند را بر هم بزنند. امروز کسانی که خارج از این قاعده، این‎طور وانمود می‎‎کند که با منبع اصلی ارتباط برقرار کرده‎اند، گرفتار تناقض بزرگی شده‎اند.
این تنها یک وجه قضیه است. حق و باطل در جاهای دیگر هم به هم آمیخته شده است. مثلا در موضوع ناسیونالیسم، مکتب ایرانی و باستان گرایی افراطی نیز این امتزاج حق و باطل را می‎‎بینیم. تعلق خاطر داشتن به آب و خاک کشور حرف حقی است. اوج این تعلق را می‎توان در شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس جست که نگذاشتند یک وجب از خاک کشور در اشغال دشمن باقی بماند. اما آیا این جریان انحرافی جدید، در حالی‎که جهان اسلام که غالبا به خاطر خدا و اسلام قیام کرده‎اند، فقط به خاطر تعلق به خاک پرچم مکتب ایرانی را بلند کرده است؟ آیا رواست که در چنین موقعیت حساسی ما به صورت افراطی، از نمادهای ایرانی خود سخن بگوییم و به آن‎ها اصالت بدهیم و به اختلافات دامن بزنیم؟ به‎نظر من این حرف‎ها، حرف‎های باطلی است که لفافه‎ای از حق بر آن پوشیده شده است.
* ظاهرا در مورد این‎که بازهم با فتنه مواجه هستیم با هم به توافق رسیدیم. چنان‎که خودتان هم اشاره کردید، فتنه‎ها مکمل و زمینه‎ساز یکدیگر هستند؛ ارزیابی شما از نزدیکی و ارتباط عوامل دخیل در فتنه 88 و فتنه جدید چیست؟
** از بعضی شواهد و قرائن می‎توان این‎طور برداشت کرد که نوعی توافق ضمنی در حوزه عمل میان این جریان‎های فتنه وجود دارد. مقصود و منظور مشترک این جریان‎های فتنه، جلوگیری از حاکمیت تفکر دینی در عرصه حکومت است. جالب این‎جاست که هر دوی این جریانات با انگیزه‎های متفاوت یک هدف را دنبال می‎‎کنند. در فتنه قبل مواجه با افرادی بودیم که حاکمیت دین را معارض با به عرصه آمدن علم می‎‎دانستند و یا به خیال خودشان معتقد بودند که حکومت یک مقوله عرفی و دنیوی است و نباید آمیخته به دین که مقوله‎ای غیردینی است بشود؛ این گروه با نگرانی از این‎که دنیا از دست برود، با حاکمیت دین مخالفت می‎‎کنند. درست در نقطه مقابل کسانی هستند که برداشت‏شان این است که اگر دین وارد عرصه مسائل سیاسی شود، آلوده به دنیا می‎‎شود و برای آن‎که به خیال خودشان آن را از دستبرد مسائل دنیوی نجات بدهند، معتقدند که حکومت نباید وارد مقولات دینی شود و دین نیز نباید به عرصه سیاست پا بگذارد. یکی از منظر اوج دینداری و یکی از منظر لائیسیته با این امر مخالف است. نتیجه نهایی هر دوی این تفکرات این است که دین نباید وارد سیاست شود.
آن‎هایی که از موضع دینی، دم از جدایی دین و سیاست می‎‏زنند، به دین فردی معتقدند. یعنی انسان می‎‏تواند در دلش با خدا و اولیای خدا رابطه قلبی برقرار کند و به صورت اشراقی و شهودی به حقیقت برسد. جریان انحرافی وقتی می‎‏خواهد در محافل و خلوت خودش کمی راحت‎تر صحبت کند از این زاویه سخن می‎‎گوید که دین رابطه‏ای شخصی میان مومنان و خدای خودشان است، یا رابطه بین امام با مأموم خودش است. هرکس می‎‏تواند با امام زمان (عجل‎الله‎تعالی‎فرجه‎الشریف) رابطه مستقیم برقرار کند و ایشان هم آن شخص را راهنمایی می‎‏کند و طبیعتا نیازی به واسطه‏ای مانند فقها، مراجع و حتی ولی فقیه هم نیست.
* آیا نزدیکی این دو جریان سابقه تاریخی دارد؟
** این دو جریان همیشه موازی هم حرکت کرده‎اند. تعبیر درست، آن است که شهید مطهری می‎‎فرماید. این دو جریان دو تیغه یک قیچی هستند. در ظاهر علیه هم وارد عمل می‎‎شوند ولی نتیجه عملکردشان بریدن یک چیز سومی است. این دو جریان با هم تضاد دارند و حتی با یکدیگر مخالفت هم می‎‎کنند و در مسیرهای متفاوت حرکت می‎‎کنند اما هر دو جریان در برچیدن حاکمیت دین خدا بر روی زمین مشترک هستند.
* اخیرا دیده می‎‎شود که بعضی از فعالان رسانه‎ای و سیاسی جریان فتنه بعد از انتخابات، جذب جریان انحرافی جدید شده‎اند. چگونه ممکن است کسانی که نام خود را اصول‎گرای پیشرو گذاشته‎اند، دست به دامان فتنه‎گران 88 بشوند و از آن‎ها کمک بخواهند؟
** مشکل سر این نقطه است که بعضی‎ها از عناوین استفاده ابزاری می‎‎کنند در حالی‎که اصول‎گرایی ناظر به یک تفکر، علایق، حب و بغض، چارچوب و مرزبندی‎هاست. در این میان کسانی پیدا می‎‎شوند که از اصول‎گرایی تنها نامش را یدک می‎‎کشند وگرنه چه‎طور می‎‎شود اصول‎گرایی به خودش اجازه می‎‎دهد که اگر می‎‏خواهد کار تبلیغاتی و رسانه‎ای بکند، از هرگونه ابزاری استفاده کند؟
* برای این استفاده ابزاری جریان انحرافی، مصداق هم دارید؟
** بله. مثلا سردبیر یکی از روزنامه‏های تازه تاسیس جریان انحرافی که اگر بخواهیم یک عنوان برایش بگذاریم تنها می‎توان به آن روزنامه‏ای زرد گفت، تا دیروز در طیف اصلاح‎طلبان غش می‎‏کرده و در جریان فتنه 88 مقاله می‎‏نوشت؛ امروز روزنامه خود را اصول‎گرای پیشرو می‎‎خواند و از اصلاح‎طلبان استمداد می‎‎کند! به عقیده من، اول باید این اصول را تعریف کنند که آیا اصول آن‎ها قدرت و پول است که هرجا بوی آن را احساس کنند به آن سمت اردو می‎‎کشند؟ این‎ها از روی نا آگاهی این‎گونه رفتار می‎‎کنند و مصداق این آیه قرآن هستند که می‎‎فرماید: «قل هل ننبئکم بالأخرین اعمالا, الذین ضل سعیهم فى الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا»
* به‎نظر می‎‏رسد، این انحراف در نیروهای خودی و چرخش یک‎شبه، به‎خاطر پافشاری بعضی افراطی‏ها در طرفداری از یک شخص به‎جای یک جریان و نفی دیگر تأثیرگذاران اصول‎گرایی است. آیا این گزاره را درست می‎‏دانید؟
** برداشت من این است که در چند سال اخیر یک کار خطایی صورت گرفته است و این کار تبدیل به رویه هم شده است. این کار خطا عبارتست از اصالت بخشیدن به اشخاص فارغ از انطباق یا عدم انطباق آن‎ها با اصول و مبانی؛ و همچنین مبنا قرار دادن فلان شخص به‎عنوان سرخط جریان سلامت یا جریان انحراف. باید مشخص شود که اگر یک نفر را مصداق روشن سلامت راه معرفی کنیم و او تبدیل به معیار و تراز شود، در میانه راه دچار اعوجاج شد و از مواضع بر حق گذشته‎اش عقب‎نشینی کند، آیا همچنان تراز باقی می‎‎ماند یا این‎که ما باید به‎دنبال یک ملاک باشیم که با آمد و شد قضایا ملاک از بین نرود.
به‎نظر می‎‎رسد، اصرار یک گروه برای آن‎که فرد خاصی را به‎عنوان ملاک قرار بدهند، برای پوشاندن حق است. متأسفانه این کار صورت گرفته است، هم در وجه معرفی چهره هایی که مصداق روشن حق باشند مبالغه شده و هم در تقبیح کسانی‎که یک نقطه ضعف در کارنامه‎شان شاهدیم. تردیدی نیست که بعضی افراد در سال‎های اخیر به سبب تحلیل غلط و یا دلبستگی‎های شخصی و دور بودن از حق، از خود نقطه ضعف‎هایی در حمایت از راه حق بروز داده‎اند. روش رهبری برای اصلاح این افراد این‎طور است که فرصت داده شود تا راه را پیدا کنند. حتی رهبری به کسانی‎که در حق انقلاب ظلم و جنایت هم کردند هم فرصت دادند و با آن‎ها برخورد کریمانه و با تسامح داشتند. رهبری راجع به کسانی‎که جزو یاران انقلاب هم محسوب می‎‎شدند و این مسیر را درست تشخیص نداند، هم فرموند که این‎ها را نباید از دایره نیروهای خودی بیرون کرد و نباید کمک کنیم که این‎ها دور بشوند. باید برای این‎ها حقیقت را توضیح داد؛ گاها خود رهبری هم یک تشری می‎‎زدند مبنی بر این‎که کجا دارید می‎‎روید.
روش باطل هم همانی است که متأسفانه از سوی برخی دوستان اجرا شده است. بعضی‎ها دنبال این هستند که یک سند، ولو نامعتبر، پیدا کنند و با آن رقیب اصول‎گرای خود را حذف کنند. باید دقت کرد که اساسا غیر از معصومین (علیهم السلام)، شخصی که بخواهد ملاک حقیقت باشد نداریم. نزدیکترین فرد به حقیقت برای ما شخصیت‎های برجسته‎ای همچون امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) و رهبر معظم انقلاب هستند. حتی خود امام هم می‎‎فرمایند، اگر من از راهم منحرف شدم، مردم با من برخورد خواهند کرد. این موضوع نشان‎دهنده آن است که نام افراد حجت حق نیست بلکه راه افراد مهم است. در سال‎های اخیر ما شاهد بودیم کسانی به‎جای آن‎که روی راه تکیه بکنند روی شخص تکیه کردند. به‎طور مشخص، این رفتار با آقای دکتر احمدی‎نژاد به اعتبار همان نمایشی که ایشان از وفاداری به اصل انقلاب، نظام و رهبری، خدمت به مردم و بازگشت به ارزش‏های انقلاب برای خود محبوبیتی کسب کرده‏اند، انجام شده است. جریانی پدید آمده که به‎دنبال این است محبوبیت را برای شخص مصادره کند، در صورتی‎که محبوبیت به‎دست آمده برای راه است.
رویه این گروه این‎گونه است که حتی اگر شخص از راه قبلی هم عدول کرده باشد، می‎‎گویند این همچنان ملاک است در حالی‎که نگاه اعتقادی ما چنین نیست. آدم‎ها همین که از مسیر حق جدا افتادند اعتبار خودشان را از دست می‎‎دهند. البته این امر نسبی است. کسی ممکن است 100 درصد خودش را از همه اعتبار گذشته خلع بکند، فرد دیگری به اندازه‎ای دیگر. قطعا همه افراد بنا بر نسبتی منحصربه‎فرد با نقطه آرمانی فاصله دارند.
به‎نظر من افرادی که این دیدگاه حذفی را مطرح می‎‎کنند، باید اول خودشان مشمول حذف شوند. این افراد کسانی هستند که تمام مرزهای اعتقادی را به هم ریخته‎اند و معتقدند که اسلام‎گرایی به پایان خط رسیده و امروز دوره انسان‏گرایی است و مدیریت انبیا مدیریت ناکارآمد بوده است.
به‎طور مثال یکی از وابستگان همین جریان که فرد کوچک و حقیری است گفته است، ما از میان اصلاح‎طلبان متحدین زیادی داریم و می‎‎خواهیم با آن‎ها ائتلاف کنیم. اعوجاج فکری و انحراف عملی این گروه از همین نقطه نمایان است. جریان انحرافی از سویی می‎‎گوید هر اصول‎گرایی که اندک اختلافی با ما داشته باشد، باید از دور خارج شود اما جریان اصلاح‎طلبی را که به‎لحاظ موازین اعتقادی با آن نگاه مبنای جمهوری اسلامی اختلاف فاحشی دارد، فقط به صرف آن‎که این آقایان را پذیرفته، می‎‎تواند در دایره خودی جای بگیرد.
* متأسفانه به غیر از جریان انحرافی، بخشی از جریان اصول‎گرا نیز این تفکر را دارند و معتقدند اگر از احمدی‎نژاد عبور کنیم، دیگر نباید به اصول‎گرایانی که به‎زعم آن‎ها امتحان پس داده‎اند طبق نظر آن‎ها جزو نخبگان مردود هستند، رجوع کرد.
** باید توجه داشت که ما بنا نداریم که آقای احمدی‎نژاد را حذف کنیم. این تفکر حذفی همان‎قدر اشتباه است که تفکر حذف اصول‎گرایانی که بعضا در جریان پس از انتخابات از روی کم بصیرتی و ضعف تحلیل، ضعف در موضع‎گیری داشتند، غلط و مردود است. برخورد با این افراد نباید حذفی می‎‎بود، کما این‎که برخود امروز هم حذفی نباید باشد. اما لزومی هم ندارد که اگر روزی از آقای احمدی‎نژاد عبور کردیم، برویم و از آقایانی که روزی در مقابل احمدی‎نژاد بودند، حمایت کنیم. ما باید دنبال شخصی باشیم که نقاط ضعفش در هر دوی این فتنه‎ها کمترین باشد.
این‎که ما افراد را در یک حالت قدسی تصویر می‎‎کنیم، به طوریکه وانمود کنیم که به قول معروف «مو لای درز این تفکر نمی‎رود» اشتباه است. همین کسی که امروز برای یک چیزی تایید می‎‎شود، برای امر دیگری ممکن است بد عمل کند و ما بگویم مناسب نیست. به همین خاطر است که عرض می‎‎کنیم، نظر حضرت آقا این بوده است که افراد را به صرف ارتکاب به یک اشتباه یا کوتاهی نباید از دایره نیروهای خودی خارج نکنیم. ایشان به بعضی‎ها در بحبوحه فتنه هشدار دادند. حضرت آقا پیغام می‎‎فرستادند که درست است که شما یک دلخوری از رییس‎جمهوری دارید به صرف آن‎که به شما اهانت کرده و در مناظره اسم شما و بچه‎های را برده؛ آیا درست است سکوت پیشه کنید؟ آقا فرمودند که آیا چون یک جایی به شما ظلمی شده، باید بهانه‎ای باشد برای این‎که شما احیانا دست در دست کسانی بگذارید که به‎صورت مستقیم علیه حقیقت و انقلاب ظلم می‎‎کنند؟
* آقای صفار می‎‎خواهم بگویم که بخشی از اصول‎گرایان که مزاج تندی هم دارند رویه غلطی را به کلیت جریان اصول‎گرا تحمیل کرده‎اند. در حالی‎که در اردوگاه اصلاح‎طلبان می‎‎بینیم که سعی می‎‎کنند چهره‎های شکست خورده خود را دوباره احیا کنند، این‎طور به‎نظر می‎‎رسد که اگر همین رویه حذف چهره‎های بزرگ اصول‎گرا ادامه پیدا کند، جنگل سرسبز اصول‎گرایی تبدیل به دشتی بدون درخت شود و ما برای انتخابات ریاست جمهوری آینده، تکیه‎گاه‎های قابل‎اطمینانی نداشته باشیم.
** ما از این شخصیت‎ها، به‎دنبال یک ملجا نمی‎گردیم و نباید اشتباه قبلی خودمان را تکرار کنیم و هر کدام را باید به‎عنوان یک تکیه‎گاه در نظر بگیریم. وقتی این ملجاها و پناهگاه‏ها متعدد شود و هرکس بخواهد دنبال نسخه یکی از این افراد راه بیفتد، فضا متشتت می‎‎شود. این افراد را باید در یک دایره جریان وسیع اصول‎گرایی تعریف کنیم که هرکدام ظرفیتی دارند. مثلا اگر مدیریت شهری آقای قالیباف به کام مردم شیرین آمده است، لزومی ندارد اگر کسانی با دلایل دیگری با ایشان مشکل دارند، بخواهند این واقعیت عملکرد خوب ایشان در دوران شهرداری را زیر سئوال ببرند. یا مثلا آقای لاریجانی به‎عنوان رییس مجلس، دبیر سابق شورای امنیت ملی و رییس اسبق صداوسیما یک کارنامه‎ای دارد که نمی‎توان ادعا کرد کل این عملکرد غلط بوده است؛ ایشان مدیریتش در صداوسیما در دورانی که جبهه انقلاب مواجه نفس‎گیری با دشمن داشته، خوب بوده است.
اما الزاما این‎طور هم نیست که اگر دوران آقای احمدی‎نژاد تمام شد ما باید الزاما به یکی از این افراد برگردیم. باید این ظرفیت‎ها را درون جبهه خودی ببینیم. در انتخابات نیز برآیند افکار جریان اصول‎گرا و عقول به هم پیوسته اصول‎گرایان، باید راهنمایی کند و مصلحت را تشخیص بدهد. نمونه این به هم پیوستگی، همین گروه سه نفری است که برای انتخابات مجلس آینده به آن رسیده‎ایم و البته رییس‎جمهوری که خود حکمیت را پیشنهاد داده بود، به‎دلایلی با سازوکار گروه 13 نفره مخالفت کردند. این‎جا بازهم می‎‎بینیم که رییس‎جمهوری، دولت را مبنا قرار می‎‎دهد و می‎‎گوید از این لیست 13 نفره بعضی افراد، به دلیل داشتن مشکل با دولت، نباید در لیست حکمیت اصول‎گرایان باشند! اما خوشبختانه گروه که لیست سه نفره را پیشنهاد داد به‎دنبال این است که ظرفیت دایره اصول‎گرایی را محدود نکند و در این دایره دولت، رییس مجلس، شهردار و... باشند. اما اگر بخواهند بگویند به صرف این‎که بعضی چهره‎ها باشند ما دیگر نیستیم می‎‎شود انحصارطلبی، که خود مقدمه انحرافات بعدی است.
* متأسفانه این‎طور به‎نظر می‎‏رسد که دولت آقای احمدی‎نژاد هم به سرنوشت دولت‏های سازندگی و اصلاحات دچار شده و همچون تولد کارگزاران و مشارکت، جریانی در آن به‎وجود آمده که توانسته بیشتر دلسوزان در دولت را حذف کند و با استفاده از انحصارطلبی به‎نوعی قدرت مطلق در دولت دست پیدا کند. در فتنه 88 دیدیم که بین کارگزارن و مشارکت اتحاد برقرار شد. به‎نظر می‎‏رسد اکنون میان این دو جریان ورشکسته با جریان انحرافی نیز اتحادی نانوشته برقرار شده است. نظر شما در این زمینه چیست؟
** انحراف وقتی با معیار اصول و حق سنجیده شود نمایان می‎‎شود. وقتی کسانی در گذشته منحرف از اصول شدند و عَلم مخالفت با حقیقت را به دست گرفتند تبدیل به فتنه‎گران سال 88 شدند. اصولا باید گفت، منحرف، منحرف را پیدا می‎‎کند! یا به قول معروف «بیا سوته‎دلان گرد هم آییم؛ که درد سوته‎دل، دل سوته داند». تجربه نشان داده که منافع مشترک، منحرفان را به هم پیوند می‎‎دهد. بعضی افراد در محیط سیاسی جامعه به چیز خاصی پایبند نیستند و هر طرف که شرایط اقتضا کند می‎‎روند. این برای این است که مبنای آن‎ها تفکر نیست. پول و قدرت است که این جریانات منحرف در دولت‎های مختلف را به هم پیوند می‎‎زند. قبلی‎ها تجربیاتی در پیدا کردن ثروت‎های بادآورده داشتند، حالا تجربه خود را به این‎ها منتقل می‎‎کنند و با هم شریک می‎‎شوند!
الان در همین بحث چنگ‎اندازی به بیت‎المال، یک پیوندی میان کارگزارن دوره قبل با عواملی از این جریان انحراف برقرار شده است. مثلا کسی وجود دارد که در دوره حاکمیت اصلاح‎طلبان در صنایع خودروسازی کارنامه مشخصی دارد، ولی الان دستش در دست جریان انحرافی‎ای است که در صورت ظاهر با تیم آقای هاشمی رابطه‎ای کارد و پنیری دارند! هیچ باکی هم از این ندارند که در پشت پرده با هم دیگر معامله کنند، کما این‎که دارد انجام می‎‎شود. مضحک آن است که یکی از افراد اقتصادی برجسته جریان انحرافی کسی است که در فاصله میان انتخابات دور اول و دور دوم سال 84، به همراه جمعی از خودروسازان برای تجدید بیعت به دیدار آقای هاشمی رفته است! این معنایش آن است که وقتی اصول و مبانی اعتقادی در کار نباشد، تبانی پشت پرده این جریانات بسیار راحت است.
یا مثلا در بحث سیاسی، آقایی هست که در دولت آقای هاشمی جزو مدیران ارشد بوده و قصه تراکتورهای‏اش معروف است. به گفته خود این آقا، نه در دور اول و نه در دور دوم به آقای احمدی‎نژاد رأی نداده ولی رییس‎جمهوری به او اعتماد دارد. این‎جاست که معیارهای دوگانه، انسان را آزار می‎‎دهد. بنده در زمان تصدی وزارت ارشاد، گاهی وقت‏ها برای انتصاب یک مدیر کلی که در مرحله اول انتخابات به یکی دیگر از کاندیداهای اصول‎گرا رأی داده بود، تحت فشار بودم ولی دیده می‎‏شد که افرادی در سطح معاون اول، معاون رییس‎جمهوری و یا وزیر هستند که به اصلی‏ترین رقیب آقای احمدی‏نژاد یعنی آقای هاشمی رفسنجانی رأی داده‎اند و در دولت فعال هستند. این همان ملاک‎های دوگانه است که انسان را آزار می‎‎دهد.
* بعضی از افراد می‎‏گویند که نظام اسلامی دارای یک نقص اساسی است. چون تمام رؤسای‎جمهوری و یا مقام‎های ارشد اجرایی آن پس از پایان دوران مسئولیت خود، به نوعی از دایره جریان و گفتمان اصیل خارج می‎‏شوند. نظر شما در این‎باره چیست؟
** خلاف این حرف هم هست. خود حضرت آقا، هشت سال رییس‎جمهوری بودند و پس از فوت امام راحل، با احترام به رهبری نظام منتقل شدند. آیت‏الله خامنه‎ای رییس‎جمهوری بود که وقتی سفر پر افتخار پاکستان با آن استقبال خیره کننده مردم و بازتاب جهانی صورت می‎‎گیرد، به دستور نخست‎وزیر وقت، دولت صورت حساب هزینه سفر را پرداخت نمی‎کرده است! اما شما می‎‎بینید که به خاطر حفظ آرامش کشور جایی این مطلب انعکاس پیدا نمی‎کند. دوران ریاست جمهوری رهبر انقلاب، با وجود آن همه رنج‏ها و سختی‏ها مایه فخر و مباهات ریاست جمهوری است. حال بعضی‎ها پیدا شده‎اند که تا چند تا مشکل جلوی راه‎شان پیش آمد، زمین و زمان را به هم می‎‏ریزند که چرا حرف‏شان به کرسی ننشسته است!
یک‎بار حضرت امام به این مضمون خطاب به مرحوم سیداحمد فرمودند، والله اگر این جمعیتی که پشت این در برای ملاقات با من صف کشیده‎اند و دارند می‎‎گویند ما منتظر خمینی هستیم، مرگ بر خمینی هم بگویند، به حال من هیچ فرقی نخواهد کرد. اما آیا همه افراد همین‎طورند؟ بعضی‎ها این‎طور‎اند که وقتی یک مقدار صدای جمعیت در حمایت از آن‎ها بالا می‎‏رود، باد می‎‏کنند و هندوانه زیر بغل خودشان می‎‏گذارند! به عکس، وقتی علیه‎شان شعار داده می‎‏شود، در فکر می‎‏روند که باید چه کنند که مردم آن‎ها را تحویل بگیرند و به همین علت از بعضی مواضع حق خود پا پس می‎‏کشند.
پاسخ ما به این شبهه‎افکنان این است که اشخاص برای ما اصالت ندارند. وقتی ببینیم فردی که تا دیروز چون بر روی اصول بوده مورد حمایت ما قرار داشته، از اصول منحرف شده، از او دل می‎‎کنیم. امام علی (علیه‎السلام) در دوران حکومتشان بیش از 40 والی منصوب کردند که بعدها فاسد و بر روی امیرالمومنین در صفین شمشیر کشیدند. دلیل نمی‏شود که اگر چیزی را مشکل دار دیدیم بگوییم که اصل راه خراب بوده است. آیا واقعا اگر بعد از پیامبر مسیر منحرف شد؛ اشکال در کار و راه پیامبر بود؟
در مورد چهره‏های خوبی که در یک دوره انسان‏های بافضیلتی بودند ولی در دوان بعدی فاسد می‎‏شوند. در داستان بنی‎اسراییل در قران تعبیر بسیار جالی آمده است؛ می‎‏فرماید شخص خوبی بود، ولی «و لکنه اخلد الى الارض»، یعنی همچنان‎که هوس کرد بر روی زمین جاودانه بشود تا بیشتر به لذت‎های دنیوی بچسبد، خراب شد. شما ببینید، فردی هشت سال رییس‎جمهوری بوده ولی می‎‎گوید چرا فقط هشت سال؟ این مملکت را فقط من می‎‏توانم آباد کنم! آن‎وقت آقای مهاجرانی‏ای پیدا می‎‎شود که ایده می‎‏دهد که باید قانون اساسی به‎نحوی تغییر پیدا کند تا بشود دوران ریاست جمهوری را امتداد داد. متأسفانه همین افراد بادمجان دور قاب چین در اطراف همه رییس‏جمهوری‎ها وجود داشته‌اند.
* آقای صفار تجربه انتخابات 84 نشان داد که هیچ مسئله‎ای حتی دشمن مشترک نمی‎تواند اصول‎گرایان را در مقاطع حساس گرد یک محور واحد برای حضور در انتخابات متحد کند. فکر می‎‎کنید جریان انحرافی به‎مثابه یک دشمن مشترک برای همه جریان‎های اصیل اصول‎گرایی این‎قدر جدی هست که در میان اصول‎گرایان اتحاد ایجاد کند؟
** من معتقدم که دشمن مشترک برای اصول‎گرایان سبب شد تا در انتخابات 84 خودشان را پیدا بکنند. چرا می‎‏خواهیم اصول‎گرایان را در رئوس نگاه کنیم؟ اصول‎گرایان را باید در کف مردم جامعه دید. در همان انتخابات 84، وقتی بدنه اجتماعی اصول‎گرایان دیدند، اراده‏ای هست تا نگذارد کاندیداهای آن‎ها رأی بیاورد وارد عرصه شدند. در همان دور نخست، اگر مجموع آرایی که به جبهه اصول‎گرایی داده شد را در یک نفر تجمیع می‎‏کردیم، چه‎بسا در همین دور اول رأی می‎‏آوردیم. در مرحله دوم اصول‎گرایان همگی بر روی یک نامزد مشترک شدند و این‎طور شد که کاندیدای اصول‎گرایی در مقابل آن فرد شاخص که هم جنبه‏های اصول‎گرایی و هم اصلاح‎طلبی داشت با رأی قاطعی پیروز شد. از همین‎رو معتقدم جبهه بزرگ اصول‎گرایی به هیچ عنوان پراکنده نیست. اکنون این جریان عقبه مردمی جبهه اصول‎گراست که دارد به سرانش درس می‎‎دهد و دارد با آن‎ها اتمام حجت می‎‏کند که اگر قرار است، شما هم راه را درست تشخیص ندهید، ما خودمان به‎سمت حقیقت می‎‏رویم. با این توضیحات من تا به حال هیچ‎گاه نگاه جریان عمومی اصول‎گرایی را تا به این اندازه به هم نزدیک ندیده بودم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات