تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۲:۰۶  ، 
کد خبر : ۲۳۰۴۳۱

لایه‌های یک هجمه تمام‌عیار (بخش سوم و پایانی)


رضا سراج
2- قدرت یک کشور در حال پیشرفت و قوی را باید با جنگ نرم تضعیف کرد. آقای «جوزف نای» در سال 2004 میلادی طی مقاله‌ای مفهوم قدرت نرم در باب جنگ نرم را به چالش کشید و پس از نفی قدرت نرم، قدرت هوشمند را مطرح و مفهوم جدیدی از قدرت را ارایه کرد. قدرت هوشمند ترکیبی از سه قدرت نظامی، نرم و اقتصادی برای غلبه بر کشور هدف است.
جمهوری اسلامی ایران با طرح قدرت هوشمند توسط واشنگتن، در مسیر دستیابی به این قدرت قرار گرفت و آمریکا سعی کرد با جنگ نرم دسترسی ایران را به این قدرت مهار کند. آمریکایی‌ها سه ضلع قدرت را مطرح کردند: دفاعی (نظامی)، نرم و اقتصادی که ما در انتخابات به نقطه پیک قدرت هوشمند رسیدیم، انتخابات دقیقاً همان جایی است که به هدف رسیده و دستمان را دراز کرده‌ایم تا هدف را بگیریم اما آن را از دست ما خارج کردند.
قدرت دفاعی، قدرتی است که کشوری بتواند به وسیله آن بازدارندگی داشته باشد یا کشوری قدرت حمله نداشته باشد یا در سطوح پایین‌تر اگر هزینه حمله را نسبت به عدم حمله برآورد کند، هزینه‌اش بیش‌تر باشد. حداقل موضع آمریکا در قبال حمله به ایران این است که هزینه حمله بیش از فایده آن است. بخصوص در رزمایش سپاه که موشک ضد ناو خود را آزمایش کرد؛ «رابرت گیتس» آشکارا گفت: «ما باید ساختار نظامی‌مان را تغییر دهیم.» یعنی آمریکایی‌ها فهمیدند ناوهای‌شان روی دریا با این هزینه هنگفت دیگر کارآیی لازم را ندارند و حضورشان در خلیج فارس سودمندی ندارد و با این شرایط و آسیب پذیری خودشان، باید ناوها را از خلیج فارس بیرون بکشند و این اتفاق ممکن است در آینده رخ دهد و آمریکایی‌ها در استراتژی‌های نظامی دریایی‌شان تغییر ایجاد کنند. ما این قدرت بازدارندگی را داشته و داریم.
ضلع دوم قدرت هوشمند، قدرت نرم است. توجه کنید که قدرت نرم در عرصه داخلی معنا ندارد. کسانی که می‌گویند ما در عرصه داخلی قدرت نرم داریم، اشتباه می‌کنند، این قدرت ملی است. قدرت نرم در صحنه خارج از مرزها و مناسبات بین‌المللی معنا پیدا می‌کند. یعنی شما بتوانید ترجیحات دیگران (ملت‌ها یا دولت‌ها) را شکل بدهید. اوج قدرت نرم یک کشور، دولت‌سازی است. برای مثال آمریکا در عراق نتوانست قدرت سازی کند و دولت عراق همسوی جمهوری اسلامی ایران بود و دولت آینده نیز همسوی ایران است و پروژه دولت سکولار در عراق با شکست رو به رو شد. قدرت نرم ما تا قبل انتخابات به حد نهایی رسیده بود. جنگ 33 روزه و 22 روزه تا حد زیادی قدرت نرم ما را نشان می‌داد. انتخابات 88 این قدرت نرم را به حد نهایی خود می‌رساند که خواستند آن را تضعیف کنند.
این دو ضلع، ضلع سوم را تکمیل می‌کنند؛ چون این دو ضلع در تعامل با یکدیگر و با ضلع سوم هستند که ضلع سوم قدرت فن‌آوری – اقتصادی است. ما از قدرت بازدارندگی و نرم خود می‌توانستیم برای قدرت فن‌آوری – اقتصادی‌مان بهره گیریم و مسأله هسته‌ای را تمام کنیم و قدرت هوشمند شویم. اما حوادث پس از انتخابات به منافع ملی ما لطمه زد. ابتدا قدرت نرم را تضعیف کرد، بعد قدرت سخت را، چون هر چه‌قدر قدرت ملی ترک بخورد به همان میزان تهدیدهای خارجی زیاد می‌شود. آمریکایی‌ها دوباره ادبیات تهدید گونه گرفتند. چه شد که اوباما از ادبیات مذاکره به ادبیات تهدید هسته‌ای رسید؟ چراغ سبزی که جریان سبز نشان داد و اتفاق‌های داخل کشور باعث شد که مسایل هسته‌ای دوباره به سر خط اول بیاید.
با این توضیحات مشخص می‌شود کسانی که در حوادث پس از انتخابات سال 88 فضای کشور را بی‌ثبات نمودند، درست در پازل آمریکا بازی کردند و به منافع ملی ضربه زدند. حتی اگر امروز هم محاکمه نشوند، مطمئن باشند در آینده تاریخ به طور قطع آن‌ها را محاکمه می‌کنند و آیندگان حکم به محکومیّت اینان می‌دهند چون به منافع ملی ضربه زدند. حوادث پس از انتخابات اگرچه تلخ بودند ولی نتایج خوبی برای کشور به همراه داشتند:
ابتدا این‌که جریان‌هایی مانند جریان اصلاحات که سرمایه‌ای برای خود درست کرده بودند و می‌توانستند این سرمایه را در رهیافت‌های هانتینگتونی ضد نظام به کار گیرند، دچار‌ اشتباه استراتژیک شده و سرمایه خودشان را به آقای «موسوی» وام داده و ایشان هم این سرمایه اجتماعی را به توصیه مشاورانش وارد رهیافت جین شارپی کرد و این سرمایه سوخت و اکنون این سرمایه را نه در رهیافت جین شارپی و نه در رهیافت هانتینگتونی نمی‌توانند‌ زنده کنند.
این نشان می‌دهد که جنگ نرم برای جریان‌های بازی کننده در آن هم هزینه داشته است ولی این جریان‌ها و سردمداران‌شان یا خودشان را به نادانی زده‌اند و یا هنوز متوجه نشده‌اند. بزرگ‌ترین هزینه جنگ نرم برای جریان اصلاحات این بود که سرمایه اجتماعی‌اش را از دست داد و این سرمایه دیگر کف خیابان‌ها نمی‌آیند.
اگر بخواهند به سمت رهیافت هانتینگتونی رفته و سرمایه را برگردانند، با توجه به این‌که سطح مطالبات بالا رفته با مشکل رو به رو هستند؛ زیرا اگر بخواهند خود را در رأس این مطالبات قرار دهند، چون چالششان با نظام حل نشده نمی‌توانند وارد فرآیند انتخابات شوند و اگر چالششان را با نظام حل کنند با سرمایه اجتماعی که توقعش بالا رفته دچار چالش می‌شوند. یعنی هم آقای خاتمی و هم جریان اصلاحات در یک وضعیت پارادوکسیکال، گیر افتاده‌اند. وضعیّت این‌ها یادآور ضرب المثل «چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی» است. لذا جنگ نرم فقط به نظام ضربه نزده بلکه به این‌ها هم ضربه زده است و باید این هزینه‌ها را تقبل کنند و این برآورد هزینه نشان می‌دهد که دیگر روی آینده شان نمی‌توان‌ حساب باز کرد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات