تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۳۹۰ - ۰۷:۱۰  ، 
کد خبر : ۲۳۰۴۴۰

دیکتاتوری که تا آخر دچار توهم بود

جعفر بلوری اشاره: مرگ فجیع و خفت بار معمر قذافی، با تمام اما و اگرهایش، پایان یک دیکتاتوری دیگر را رقم زد. همان طور که تیرباران «نیکلای چائوشسکو»، رئیس جمهور مادام العمر رومانی یا به دارکشیدن صدام حسین، دیکتاتور عراق، پیش از این فرجام محتوم دیکتاتوری را به نمایش گذاشته بود. همین طور محاکمه خفت بار «حسنی مبارک، خودکشی هیتلر و تکه تکه کردن موسولینی و... این که چرا دیکتاتورهای دیروز و امروز با مشاهده سرنوشت امثال خود عبرت نمی گیرند موضوع بحث ما نیست. شاید علت این بی توجهی، به بیماری بازگردد که روان شناسان آن را «نقص سیستم بازداری رفتاری» می نامند. این سیستم، سیستم هشداردهنده ای در مغز است که بروز نقص در آن باعث می شود فرد به رغم مشاهده یا حتی تجربه یک رویداد تلخ، ترسی از تکرار آن پیدا نکند. به عبارتی، با ایجاد این نقص که زیرمجموعه بیماری دیگری به نام «اختلال شخصیتی» است، فرد به هیچ وجه به علائم هشداردهنده توجهی نمی کند. واقعا اگر به یک انسان سالم گفته شود این مرگ خفت بار و دردناک سرنوشت راه و روشی است که در زندگی برگزیده ای، به رویه خود ادامه می دهد؟! مرور زندگی این افراد نشان می دهد توهم، تکبر، قدرت و ثروت طلبی، جنایت، خیانت و... از مشخصه های بارز و مشترک آنهاست. به عنوان مثال، هم صدام حسین و هم قذافی برای رسیدن به قدرت کودتا کردند، آن هم با فاصله یک سال. صدام درسال1968 و قذافی درسال.1969 مرگ قذافی بهانه ای شد تا به بررسی برخی ابعاد زندگی وی بپردازیم. سرویس خارجی کیهان

قذافی که بود؟
معمر محمدعبدالسلام ابومنیار القذافی، در ژوئن سال 1942 در روستایی حوالی شهر سرت به دنیا آمد. قذافی از قبیله کوچک بربرهای عرب با نام «القذاذفه» بود که از طریق گوسفندچرانی امرار معاش می کنند.
وی دوران ابتدایی را در یک مدرسه اسلامی گذراند و درسال 1961 وارد دانشکده افسری بنغازی و درسال 1966 با عنوان «مستشار نظامی» فارغ التحصیل شد. او مدتی را نیز در یونان و انگلیس به تحصیل علوم نظامی پرداخت. از آنجا که حرفه نظامیگری در آن مقطع زمانی، رفاه اقتصادی به همراه داشت و راه رسیدن به فعالیت های سیاسی و قدرت را هموار می ساخت، قذافی نیز همچون بسیاری از هم سن و سال های خود وارد این حوزه شد.
برخی معتقدند شکست اعراب در جنگ 1967 نخستین جرقه های کودتا علیه نظام سلطنتی حاکم بر لیبی را در ذهن قذافی انداخت؛ اما گروهی نیز می گویند، خوی قدرت طلبی از همان دوران نوجوانی در رفتار و گفتار وی مشهود بود.
قذافی جوان درسال 1970 با «فتیه نوری خالد»، دختر رئیس پلیس دوران پادشاهی لیبی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج که کمتر از شش ماه دوام داشت، محمد، پسر بزرگ قذافی بود. قذافی با همسر دوم خود در بیمارستان آشنا شد. «صفیه فرکاش البراصی» نام پرستاری است که قذافی هنگام انجام یک عمل جراحی در یکی از بیمارستان های لیبی با یک نگاه دلباخته وی شد. قذافی مجموعا 10 فرزند (8 پسر و2 دختر) داشت که به جز محمد، بقیه از صفیه است.
کودتا
سپتامبر سال 1969 گروه کوچکی از افسران دانشکده افسری لیبی، وقتی ملک ادریس، پادشاه این کشور برای درمان به ترکیه سفر کرده بود، با تشکیل گروهی موسوم به «افسران آزاد»، نقشه خود را عملی کرده و با دستگیری و حبس «سیدحسن الرضا المهدی السنوسی» برادرزاده پادشاه، کودتای خود را تکمیل کردند.
گفته می شود از آنجایی که قذافی خود را ضدمارکسیست معرفی می کرد، ایالات متحده با آن مخالفتی نکرد. قذافی بلافاصله انجام هرگونه فعالیت سیاسی در کشور را ممنوع و متمردین از این فرمان را در ملاعام اعدام کرد. وی همچنین قانون اساسی و پرچم رسمی لیبی را کنار گذاشت و دست نوشته خود موسوم به کتاب سبز را که هیچ شباهتی به قانون نداشت، به عنوان «قانون لیبی» به مردم تحمیل کرد.
قذافی که کودتایش را یک انقلاب و خود را یک انقلابی می دانست، همواره در توهم «شاه شاهان آفریقا» و یا «رهبر جهان عرب» زندگی کرد. وی از همان سال های نخست، تلاش های گوناگونی کرد تا توجه کشورهای دنیای عرب و آفریقا را به خود جلب کند. این تلاش ها همیشه باعث جلب توجه جهانیان به وی شد اما نه از زاویه تحسین بلکه از نگاه تحقیر. مردم لیبی نیز با مشاهده این رفتارهای غیرعادی، احساس شرم می کردند.
بسیاری از تحلیلگران، حمایت وی از ایران در زمان جنگ تحمیلی یا حمایت های کلامی وی از مردم فلسطین در این دوران را نیز در همین چارچوب رفتاری تحلیل می کنند. یادآوری این نکته ضروری است که صدام نیز با همین توهم زندگی می کرد و حمایت نکردن قذافی از وی در زمان جنگ با ایران به همین نکته بازمی گردد. (رقابت بر سر رهبری دنیای عرب)
تقدیم دو دستی تمام دستاوردهای اتمی به آمریکا در مقابل تاسیس سفارت آمریکا در لیبی و حذف نام این کشور از لیست تروریستی آمریکا، همراه شدن با رژیم مبارک، آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب در زمان جنگ 22 روزه غزه و 33 روزه لبنان، دوستی عمیق وی با رهبران فعلی فرانسه و ایتالیا و... هیچ یک با سیاست های اولیه وی همخوانی ندارد. در واقع قذافی حداقل در 10 سال آخر حکمرانی 42 ساله اش تمام قد در خدمت همان کسانی قرار داشت که زمانی مدعی دشمنی با آنها بود.
سقوط
سال 2011 سال مهم و تاثیرگذاری در دنیای عرب و شمال آفریقا محسوب می شود. ژانویه سال جاری، خودسوزی یک جوان جویای کار تونسی مقابل ساختمان شهرداری به دلیل بی توجهی مسئولان به اوضاع معیشتی وی، امواج مرگباری را علیه دیکتاتور های غالبا دست نشانده این منطقه به راه انداخت که قطعا قذافی، آخرین مورد آن نخواهد بود.
قذافی که خطر را احساس می کرد، پس از مشاهده نخستین جرقه های اعتراضی در فوریه با این جمله که «خود من نیز با معترضان به راهپیمایی خواهم پرداخت» نشان داد، این که گفته می شود، بیداری اسلامی تمام دیکتاتورها و به خصوص صاحبان غربی آنها را غافلگیر کرده است، صحت دارد.
پس از جدی شدن اعتراض ها در 17 فوریه، قذافی بار دیگر نشان داد از یک دیکتاتور تمام عیار، برای ماندن در قدرت آن هم پس از 42 سال حکمرانی مطلق، چه جنایاتی می تواند بروز کند.
بمباران و موشکباران جمعیت تظاهرکنندگان، دستگیری، شکنجه و اعدام معترضان و... از جمله اقداماتی بود که در همان روزهای نخست ناآرامی ها، قذافی برگزیده بود.
لیبی وارد یک شورش یا به عبارت بهتر یک جنگ داخلی شده بود و لشگرکشی ناتو نیز این کشور را درگیر یک جنگ تمام عیار داخلی کرد.
در اردیبهشت سال جاری، دادستان دادگاه جنایی بین المللی، نیروهای قذافی را متهم به جنایات جنگی گسترده علیه مردم کشورش کرد. دستگیری، شکنجه، قتل عام، تبعید، آزار جنسی و تخریب مساجد از جمله اتهامات این دادگاه بود که همگی از سوی قذافی رد شد. در ماه مه 2011 نیز این دادگاه اعلام کرد قذافی به همراه «سیف الاسلام»، پسر و «عبدالله السنوسی»، برادرزاده اش به جرم صدور فرمان «حمله گسترده و سیستماتیک به غیرنظامیان»، تحت تعقیب قرار می گیرند. وزیر دادگستری لیبی ضمن رد این اتهامات اعلام کرد، معمر قذافی و پسرش هیچ پست رسمی در لیبی نداشته و هیچ گونه ارتباطی با مسائل رخ داده در لیبی ندارند!
نکته قابل تأمل در این میان، واکنش آمریکا و غرب و حتی واکنش دیرهنگام همین دادگاه بین المللی در برخورد با این ناآرامی ها بود. چند ماه از کشتار انقلابیون به دست ارتش قذافی می گذشت و غرب برای حفظ منافع سرشار خود از این کشور نفت خیز، ابتدا سکوت اختیار کرده و تنها به نظاره نشسته بود.
تاریخ بارها به اثبات رسانده که غرب برای حفظ منافع خود دست به هر اقدامی زده است؛ این موضوع از ماهیت نظام های حاکم بر غرب یعنی نظام سرمایه داری نشأت می گیرد. مگر نه این که ملاک در این گونه نظام ها کسب حداکثر سود است؟! مگر نه این که اساس نظام های سرمایه داری- که بیش از یک ماه است پایه های آن با بیداری مردم آمریکا و غرب متزلزل شده- کسب سود بوده و هست؟ بنابراین، این که سیلویو برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا یا نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه با وجود این همه خدمات قذافی به وی پشت کرده و حتی جدی تر از سایر کشورهای غربی و آمریکا علیه وی وارد جنگ می شود، نباید موضوع عجیبی باشد.
غرب به نظاره نشست، سبک و سنگین کرد، بازنده و برنده را تشخیص داد و در نهایت جانب برنده را گرفت. همین.
قذافی 28 مهرماه سال جاری در حالی که تمام شهر به جز چند کیلومتر مربع از مناطق شهر سرت را از دست داده بود، به دست انقلابیون افتاد.
تصاویر منتشر شده نشان می دهد وی در حالی که داخل یک تونل کوچک زیر جاده ای، به همراه مقادیری پول و چند نفر از محافظانش مخفی شده بود شناسایی و کشته می شود. براساس اظهارات شاهدان عینی و تصاویر ویدئویی منتشر شده، قذافی ابتدا زنده دستگیر شده بود، اما به دلایل نامعلومی وی از ناحیه سینه و سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ساعت 36/14 دقیقه روز پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 کشته شد.
تحلیل ها و گزارش ها از نحوه و علت کشته شدن این دیکتاتور همچنان ادامه دارد. بسیاری معتقدند قذافی از سوی نفوذی های ناتو به قتل رسید تا اسرار و اطلاعات در مورد ارتباطات ویژه خود با غرب را نیز با خود ببرد. به عنوان مثال گفته می شود در ماجرای لاکربی که لیبی مسئولیت آن را نیز پذیرفت، قذافی توسط پسرش «سیف الاسلام»، مبالغ کلانی را به سران غربی اعضای دائم شورای امنیت رساند تا از کنار این موضوع بگذرند. آنها نیز پس از دریافت این مبالغ و جنایتکار نامیدن قذافی، از کنار حادثه ای که جان 189 نفر را گرفته بود به راحتی گذشتند. قذافی یک بار نیز به صراحت اعلام کرد، هزینه انتخابات برلوسکنی را وی شخصا پرداخته و یکی از دلایل رفاقت آنها نیز به همین موضوع بازمی گردد.
«محمود جبریل» که اکنون رهبری انقلابیون لیبی را برعهده گرفته نیز یکی از همین موارد است. وی در دوران زمامداری قذافی مسئولیت های فراوانی برعهده داشت اما در اوج ناآرامی های اخیر لیبی و به محض مشاهده وخامت اوضاع، از قذافی جدا و به خارج از این کشور گریخت. وی در کشورهای عربستان، امارات، کویت، بحرین، مغرب، تونس، مصر و ترکیه، مسئولیت های دیپلماتیک داشت و مورد اعتماد قذافی بود.
برخی اطلاعات و گزارش ها حاکی است، «جبریل» از حدود 10سال پیش با مقامات و مراکز اطلاعاتی و سیاسی آمریکا در ارتباط بوده و به صورت رابط قذافی و آمریکایی ها عمل می کرده است. وی اکنون با این ادعا که غرب در سقوط قذافی در کنار مردم قرار داشته، خواستار حضور پررنگ کشورهای غربی در مسائل اقتصادی و سیاسی لیبی پس از قذافی است.
به هر حال قذافی فرصت افشاگری نیافت و غرب ریاکارانه با قرار دادن خود در کنار انقلابیون به شدت در تلاش است حکومتی روی کار نیاید که منافعش را به خطر اندازد. اما با همه این تفاسیر، از آنجا که تاریخ نشان داده ظلم و ستم رفتنی است، می توان پیش بینی کرد، صاحبان اصلی این دیکتاتورهای ظالم نیز دیر یا زود بروند. از کجا معلوم شاید بیداری که بیش از یک ماه است سرتاسر آمریکا و غرب را فرا گرفته، مقدمه این رفتن ها باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات