تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۰  ، 
کد خبر : ۲۳۰۴۷۱

مدیریت رهبری در مهار فتنه


حضرت آیت‌الله مصباح‌ یزدی
متن پیش رو خلاصه سخنرانی اندیشمند فرزانه و استاد گران‌قدر حضرت آیت‌الله مصباح یزدی است که در جمع کارکنان نیروی دریایی سپاه ایراد شده و موضوع بحث، «مدیریت مقام معظم رهبری در مهار فتنه اخیر» بوده است.
هر رهبری در جامعه هدفی را برای خودش در نظر گرفته که برای تحقق آن برنامه‌ریزی می‌کند و راه‌ها و تاکتیک‌های مختلفی را برای رسیدن به آن هدف در نظر می‌گیرد. آنچه که باید خودش عمل کند عمل می‌کند و آنچه باید به دیگران توصیه کند و دستور بدهد دستور خواهد داد. توقع عموم این است که اگر رهبری شایسته باشد و برنامه صحیحی برای کارش داشته باشد باید صد در صد یا غریب به صد در صد موفق باشد و به همین جهت رهبران، فرماندهان و مسئولین کشورها به همین معیار سنجیده می‌شود.
براساس همین نگرش، انبیا هم وقتی از طرف خدای متعال مبعوث می‌شوند برای اینکه یک اهدافی را تحقق ببخشند، آدم توقع دارد که آنها در کارشان موفق شوند و آن اهداف تحقق پیدا کند.
اما این سؤال مطرح می‌شود که آیا انبیا به اهدافشان رسیده‌اند؟ آیا آن جامعه عادلانه‌ای که می‌خواستند تشکیل بدهند توانسته‌اند تشکیل بدهند؟ آن روح آگاهی و خداپرستی و توبه‌ به ارز‌ش‌های متعالی انسان در جامعه حاکم شده یا نه؟ جواب این سؤال را از دو راه می‌شود داد: یکی تاریخ را بررسی کنیم و ببینیم در زمان انبیا چه حادثه‌هایی اتفاق افتاده و تلاش‌های انبیا به کجا انجامیده و یکی هم بازار خود قرآن و خود انبیا بپرسیم که این تلاش‌ها چقدر به نتیجه رسید؟ به عنوان نمونه در یک سوره قرآن به نام سوره شعرا داستا‌ن‌های بسیاری از انبیا را نقل می‌کند و بعد می‌فرماید ما این را نازل کردیم... و بعد «ما کان اکثرهم مؤمنین»
آیات زیاد دیگری هم است به همین مضمون اما سؤال می‌شود که چرا انبیا موفق نشدند مردم را هدایت کنند؟ شاید اشخاص ساده‌نگر فکر کنند که در مدیریت انبیا نقصی وجود داشته و آنها بلد نبودند چه جور جامعه را اداره کنند؟ و همین طور تا زمان پیغمبر اکرم(س). می‌دانیم در بین دوازده امام، امیرالمؤمنین فقط به حکومت رسیدند، کمتر از پنج سال و امام حسن هم چند ماهی در یک بخشی از کشورهای اسلامی. سایر ائمه هیچ کدام موفق نشدند جامعه را مدیریت کنند. یا در زندان بودند یا در تبعید یا تحت نظر و یا به شهادت رسیدند. ما معتقدیم که در برنامه انبیا هیچ نقصی وجود نداشت و برنامه سعادت بشر همان بود که انبیا آوردند و در میان همه آن برنامه‌ها، برنامه‌ پیامبر اسلام(ص) از همه کامل‌تر بود و معتقدیم که هم پیغمبر اکرم(ص) هم ائمه اطهار(س) معصوم بودند، یعنی هیچ گناه و اشتباهی نمی‌کردند. ما در مقابل این سؤال چه جوابی باید بدهیم؟ نه نقصی در برنامه انبیا و ائمه(س) بود و نه کوتاهی کردند، پس در عمل چرا این جوری شد؟
اصل مسئله این است که ما یک اشتباه اساسی داریم؛ در قدم اول مقایسه می‌کنیم رهبران دنیوی را با رهبران دینی و رهبران الهی. می‌گوییم رهبران دنیوی برای خودشان هدفی در نظر دارند، منافع شخصی یا گروهی، مصلحت جامعه و... ما کارشان را ارزشیابی می‌کنیم و می‌گوییم این، هفتاد درصد موفق بود آن، هشتاد درصد. هدف آنها مشخصاً یک پدیده اجتماعی، سیاسی است و بالاخره مربوط به امر دنیاست اما هدف انبیا فقط این نیست. هدف اصلی آنها فقط مسئله آنچه ما به نام حکومت می‌نامیم نبود. هدف اصلی این بود که بیایند انسان‌ها را هدایت کنند راه صحیح زندگی را به آنها نشان دهند تا هر که خواست آن راه صحیح را انتخاب کند و به سعادت برسد و هر کس نخواست بدبخت بشود یا حتی بر بدبختی‌اش افزوده شود.
به عبارت دیگر، رهبران دنیوی جزء برنامه‌هایشان، امتحان برنامه‌ها نیست. آنها می‌خواهند این مردمی که این در اختیارشان قرار گرفتند رهبری آنها را پذیرفتند به آن اهدافی که مورد توافقشان بوده است، برسانند. حالا پیشرفت اقتصادی است، پیشرفت علمی یا پیشرفت صنعتی است، رفاه زندگی است یا هر هدف دیگری که تعیین می‌کنند. جزو برنامه‌شان این نیست که ما ملت خودمان را امتحان کنیم و ببینیم که چقدر خوبند یا بدند.
ولی برعکس اهداف انبیا این است که راه را برای مردم روشن کنند تا خودشان انتخاب کنند.
اصلاً خدا آدمیزاد را در این دنیا خلق کرده برای اینکه خودش با انتخاب خود راهش را انتخاب کند. انبیا هم آمدند دنبال همان هدف الهی خدا که ما را آفریده برای اینکه زمینه انتخاب برای ما فراهم شود.
انبیا دو وظیفه دارند؛ یکی راهنمایی و یکی راهبردی. وظیفه اول همه انبیا راهنمایی است. به بعضی راه را نشان بدهند بگویند این می‌رود بهشت و این می‌رود جهنم، هر کدام را می‌خواهد انتخاب کند. اگر کسانی در یک جامعه‌ای جمعیت معتنابهی آنهایی که مؤثر هستند در جامعه آمدند و گفتند ما می‌خواهیم راه بهشت را انتخاب کنیم و مدیر می‌‌خواهیم، انبیا در این مرحله مدیریت آن جامعه را برعهده می‌گیرند. هیچ وقت هدف انبیا این نیست که به زور مردم را به یک طرفی بکشانند و همه بهشتی بشوند، حتماً یک جامعه عادلانه‌ای تشکیل بشود و به هر قیمتی شده. همچنین چیزی هدف انبیا نیست.
انبیا صد در صد موفق بودند. آنها آمدند راه خدا را به مردم نشان دهند و گفتند اگر این طرف بروید می‌روید بهشت و آن طرف بروید می‌روید جهنم. هر که می‌خواهد از اینجا بیاید هر که می‌خواهد از آنجا برود. مردم هم به دو دسته کلی تقسیم شدند یا بهشتی یا جهنمی هدف آنها همین بود.
امروز در این سایت‌های الحادی همین شبهه‌ها را مطرح می‌کنند که اگر انبیا درست بود پس چرا زندگی دنیایی پیروان آنها خوب نشد؟ چرا زندگی مادی مسلمان‌ها از کفار بدتر است؟ پس برنامه‌ غلط بوده. دین درست نیست. جوابش این است که دین نیامده مردم را به زور بکشاند...
یکی از سؤالات درباره مسئله ولایت فقیه است. ما در این زمان و دورانی که زندگی می‌کنیم دوران طلایی اسلامی است که خدال متعال بر ما منت گذاشته و به رهبری نایب امام زمان(عج) جامعه ما از زیر یوغ استعمارگران خارج شده و به استقلال و عزت رسیده است و یک جامعه‌ای براساس دین تشکیل داد که در این طول تاریخ کم‌‌نظیر بوده و نعمت بسیار عظیمی است.
از روز اول وقتی که مسئله ولایت فقیه مطرح شد طرح شبهاتی را شروع کردند و هنوز هم ادامه دارد و بعداً هم ادامه خواهد داشت. این نقطه اصلی است و بر این اساس این نظام به وجود آمده است. اگر این نبود نظام اسلامی تشکیل نمی‌شد. اسم جمهوری اسلامی خیلی جاهای دیگر هم هست و فقط متعلق به ایران نیست. قبل از ایران قبلاً در پاکستان و یا کشور موریتانی جمهوری اسلامی تشکیل شده.
اما ویژ‌گی‌ این نظام همین ولایت فقیه است و لذا این را می‌خواهند از بین ببرند. شبهاتی القا می‌کنند مثلاً می‌گویند این ولایت فقیه که شما می‌گویید تازه پیدا شده یا سابقه هم داشته است؟ همه علما هم جواب داده‌اند که از این زمان غیبت مطرح بوده. کتاب‌های بزرگانی امثال شیخ مفید و دیگران پر از این حرف‌هاست. یا می‌گویند اگر این تئوری صحیح برای تشکیل حکومت اسلامی است، چرا به حال حکومت ولایت فقیه تشکیل نشده بود؟ و حالا بعد از هزار و چند صد سال تازه در ایران باید تشکیل شود؟ و سؤالاتی از این قبیل. با مقدمه‌ای که گفتم پاسخ مشخص است. یعنی مردم نخواستند. کما اینکه بعد از وفات پیغمبر(ص) نخواستند. با اینکه پیغمبر اکرم(ص) از سال سوم هجری که دعوت علنی شد (حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کردند.) در طول بیست سال از آن تاریخ تا روز وفات، پیغمبر(ص) به صورت‌های مختلف، شایستگی حضرت علی(ع) را برای خلافت مطرح نمودند که یکی از آنها غدیر بود. اما همان اصحاب بدر و احد و دیگر مجاهدان همه آن سخنان را گویا نشنیده گرفتند و پشت گوش انداختند. به همین جهت است که امام حسین(ع) فرمودند مردم برده دنیا هستند،‌ از دین می‌گویند اما با زبانشان. مادامی که دین با زندگی آنها وفق می‌دهد دیندارند. اما آنجا که عملی به دین با زندگی‌شان تضاد پیدا می‌کند دیندار کم می‌شود. این همان داستان امتحان است؛ یعنی خدا پیغمبر(ص) را که فرستاد، علی(ع) را که فرستاد، ائمه‌(ع) را که فرستاد؛ همه اینها زمینه‌‌ای است تا مراتب مختلفی از امتحان من و شما فراهم بشود. 25 سال سراغ حضرت علی(ع) نیامدند اما بعد از قتل عثمان اوضاع کشورهای اسلامی آشفته شد، هرج و مرج شد و سنگ روی سنگ بند نمی‌شد. مردم دیدند هیچ راهی ندارند جز این که بیایند در خانه علی(ع)، همه آمدند. یک چند نفری گوشه و کنار در رفتند. خود امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند: «آنچنان ازدحامی شد که نزدیک بود بچه‌های من زیردست و پا له شوند.» خوب وقتی این جور می‌آیند ناچار باید قبول کند. «اگر نبود که این مردم حاضر شدند اینجا و حجت بر من تمام شد، باز هم علاقه‌ای به حکومت کردن نداشتم، دست و پایی نمی‌شکستم برای حکومت اما حالا که مردم آمدند با این ازدحام نمی‌توانم. وظیفه من است و باید بپذیرم.»
آیا واقعاً همه مردم که گفته بودند ما بیعت می‌کنیم با تو، به کتاب خدا و سنت پیامبر راست می‌گفتند؟! امام همان وقت هم می‌دانست که در میان مردم چه آدم‌هایی هستند؛ همان‌هایی که قبل از همه آمدند با او بیعت کردند، اول کسانی‌اند که با او مشکل خواهند داشت. یکی از آنها پسر عمش بود. جناب زبیر با طلحه آمدند و او گفت حکومت بصره را به من بده و آن یکی گفت حکومت کوفه را! ما را باید در کار شریک کنی. حضرت علی(ع) فرمود: «من بیعتی را که از شما گرفتم این بود که آنچه تشخیص می‌دهم بر طبق کتاب و سنت عمل کنم نه طبق نظر شما.»
جنگ جمل را راه انداختند و رسید به آنجا که همان چند سالی هم که حضرت علی‌‌(ع) به اصطلاح حکومت داشت، سه تا جنگ مهم راه انداختند. خوب در این مدت علی چکار باید بکند؟
و اما در مورد فتنه اخیر و نقش رهبر معظم انقلاب. بعضی‌ها خیال می‌کنند که این جریان ساده و اختلاف انتخاباتی بود. اختلافاتی بود بین چند نفر کاندیدا. منتها در این جریان یک عده از دشمنان آمدند و سوءاستفاده کردند. این [نگرش] خیلی ساده‌انگارای است. مطلب خیلی با این تفاوت دارد. باز شما برگردید به داستان‌های صدر اسلام. آن وقت یک خورده ذهن ما آشنا می‌شود با واقعیت‌ها. اگر درست تحلیل کنیم تاریخ صدر اسلام را به یک نقطه‌هایی می‌رسیم که نگفتنی است.
از اولی که انقلاب ایران اتفاق افتاد می‌دانید که یک مشت پابرهنه امثال خود ما بودند که امام را جانشین امام زمان(عج) می‌دانستند و معتقد بودند هر چه گفته، اطاعتش بر ما واجب است. ما جانمان را فدا می‌کنیم چون امام فرمود. یک عده این جوری بودند و عده آنها هم کم نبود. ولی اینها همین پابرهنه‌های جامعه هستند. آنهایی که به اصطلاح تیتری بودند. مسئولیتی داشتند. پولدار بودند. سوابق مدیریتی و تجارتی داشتند. آنها مثل ما پابرهنه‌ها فکر نمی‌کردند. دشمن اسلام و انقلاب نیستند اما آنها فکر می‌کردند دنیا همینه که هر 50 سال یک بار یک خانواده‌ای سلطنت می‌کند و می‌رود. خانوار پهلوی هم بیش از 50 سال حکومت کردند. کفگیرشان کف دیگ خورده بود و دیگر نمی‌توانستند جامعه را اداره کنند اما امام آمد گل گرفت و گفت: اینها را بیرون می‌کنیم و اسمش را می‌گذاریم انقلاب اسلامی. مردم همچنین او را قبول داشتند و مسئله ولایت فقیه مطرح شد. نصف ولایت فقیه اینجا پیدا شد و مسئله این بود که دوران حکومت پهلوی دیگر گذشته بود و با این کثافت کاری دیگر نمی‌توانست حکومت کند. امام از این فرصت استفاده کرد و آن فکر اسلامی را مطرح نمود و مردم هم دوست می‌داشتند.
آنها می‌خواستند مسیر را و نظام را عوض کنند و الگوی غربی داشته باشند. رهبر چه باید می‌کرد؟
اگر از روز اول جبهه‌گیری در مقابل اینها می‌کرد آیا می‌شد که گفت آقای فلانی که از بزرگان اسلام است. مخالف ولایت فقیه است؟ آیا خود ما قبول می‌کردیم که فلان فرد که از مسئولان بالای نظام است نظام ولائی را قبول ندارد؟ آیا رهبر می‌توانست این را بگوید؟ و اگر می‌گفت ما قبول می‌کردیم؟ اینها تا همین دوره فتنه آخر برای هیچ کس خودشان را نشان ندادند. ما حزب اللهی‌های جامعه قبول نمی‌کردیم تا چه رسد به دیگران. اگر رهبر می‌گفت چه می‌شد؟ دشمنان به آنچه می‌خواستند می‌رسیدند. رهبر 20 سال خون دل خورد تا مردم خودشان بفهمند امام چقدر خون دل خورد در مسئله بنی‌صدر تا خود مردم بفهمند. حالا چه کنیم؟ اول دعا برای سلامتی وجود رهبری و سپس انجام هر کاری که امکان دارد که تقویت رهبری باشد. هر چه در قدرت داریم در دست می‌گیریم برای کمک به رهبری. اشتباه مسلمانان زمان حضرت علی(ع) را دوباره انجام ندهیم.
آنها به خاطر پایین بودن سطح فهمشان فریب خوردند. باید سعی کنیم درک خود را روز به روز بالا ببریم. گر چه درک ملت ایران امروز خیلی خوب و قابل تحسین است ولی در جاهایی هم اشتباهاتی انجام می‌شود. باید سعی کنیم که همان اشتباهات هم صورت نگیرد
پس برای رهبری دعا کنیم و از او اطاعت نماییم که مصلحت اسلام و مسلمین در این است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات