* به عنوان اولین سؤال بفرمایید که تعریف شما از جنبش دانشجویی چیست و در چه شرایط اجتماعی جنبش دانشجویی پیش میآید؟
** جنبش دانشجویی، یکی از اقلام جنبشهای اجتماعی است. جنبشهای دانشجویی در مقایسه با سایر انواع جنبشهای اجتماعی ممیزاتی دارند: از جمله آنکه به واسطه تکیه بر نهاد دانشگاه همواره بسترساز جنبشهای مدرن اجتماعی و حاوی آرمانها و خواستهای مدرناند. به علاوه جنبشهای دانشجویی همواره با نسل جوان ارتباط دارند و به این واسطه بیانگر افقهای تازه تحولات احتماعی و سیاسی و فرهنگیاند. جنبشهای دانشجویی کم و بیش بر الگوهای ایدئولوژیک متکیاند.
برخلاف مثلاً جنبشهای قومی که لزوماً اتکایی بر نظام باورهای ایدئولوژیک ندارند. به همین واسطه جنبشهای دانشجویی، با تحولهای جاری در حوزههای روشنفکری پیوند وثیق دارند. امروزه کم و بیش جنبشهای دانشجویی را میتوان حلقه پیوند زننده، کانونهای روشنفکری با سایر الگوهای جنبش اجتماعی از یکسو، و حلقه پیوندزننده الگوهای گوناگون و متنوع جنبش اجتماعی از سوی دیگر نیز قلمداد کرد. به این واسطه گاهی جنبشهای دانشجویی وجهی عام و دربرگیرنده پیدا میکنند.
مرکزیت یافتن جنبش دانشجویی علیالاصول به خاطر آن است که عرصه سیاسی امکان یک رقابت آزاد و سالم میان نیروهای سیاسی متشکل را فراهم نساخته است. در چنین صورتی نهاد دانشگاه و گروه دانشجویان به واسطه قابلیتهای خاص خود دائرمداری صحنه منازعات را به عهده میگیرند. جنبشهای دانشجویی به همه علتهایی که سایر الگوهای دیگر جنبش اجتماعی را سبب میشوند، ظهور پیدا میکنند. ممکن است شکافهای طبقاتی، تعارضات چنسی، شکافهای قومی و مذهبی، شکافهای ناظر بر سنت و مدرن شکافهای ناظر به سبکهای گوناگون زندگی و امثالهم در مضمون یک جنبش دانشجویی رخ نشان دهد.
این وجه عام جنبش دانشجویی تا حدودی به واسطه موقعیتی است که دانشگاه در جهان امروز به خود اختصاص داده است. ببینید، بستر ظهور جنبش دانشجویی دانشگاه است. این بستر یکی از ممیزات جنبش دانشجویی در مقایسه با دیگر انواع جنبشهای اجتماعی است. کارکرد بنیادی نهاد دانشگاه در جهان امروز، توانمندی بازاندیشی سازوکارهای جاری اجتماعی است. جهان قدیم فاقد چنین قدرتی بود. همواره ضرورت داشت که دورانی پشت سر گذاشته شود تا امکان بازاندیشی آن برای ناظرانی فراهم گردد.
اما نهاد علم و دانشگاه قدرت بازاندیشی فوری سازوکارهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را فراهم آوردهاند. وجه عام و ناظر علم و دانشگاه مانند یک دستگاه دائماً روشن، سازوکارهای جاری را مورد ارزیابی و تحلیل قرار میدهد و نسبت به آن بازاندیشی میکند. دانشجو در چنین محیطی ظهور پیدا میکند و بارور میشود. محیط دانشگاه، محیط به صحنه عقل و به ارزیابی و نقد کشاندن همه تعارضات و شکافهای اجتماعی است. همه معضلات اجتماعی در عرصه این عقلانیت ظهور پیدا میکنند و به صحنه علن کشانده میشوند و امکان بسیج و اعتراض فراهم میسازند.
* نقش جنبش دانشجویی در تحولات سیاسی ایران، به ویژه تحولات اخیر مانند دوم خرداد را چگونه ارزیابی میکنید؟
** در کشور ما، دانشگاه از بدو تأسیس، و به تبع آن جنبش دانشجویی، در کانون تحولات مهم سیاسی قرار داشته است. دانشجویان نخستین بار بازار مصرف، و نهاد توزیع کالاهای فکری هستند که در محافل روشنفکری ساخته و پرداخته میشوند. جنبش اجتماعی، متشکل از سه کانون مرتبط با یکدیگرند: نخست روشنفکران که به قول پیر بوردیو، بنگاههای تولید فکر و ایدهاند. کانونهایی که درکی از وضعی موجود به منزله یک وضعیت نابسامان به دست میدهند و از عوامل و علل آن سخن میگویند و چشماندازی از وضعیت بهینه ترسیم میکنند.
در کالاهای تولیدی روشنفکران، نظام کم و بیش بستهای از بازنمایی و ارزیابی وضعیت موجود و نحوه مقابله با نابسامانیهای آن به دست داده ِمیشود. دومین کانون جنبشهای اجتماعی، تودههای مردماند که مقرر است این کالای تولیدی توسط روشنفکران را مصرف کنند. نظام بازنمایی آنان را تصدیق کنند و همانطور اوضاع را مورد ملاحظه قرار دهند که روشنفکران بر ساختهاند. تصدیق این نظامهای بازنمایی، یا به عبارت دیگر مصرف کالای روشنفکران نیازمند بنگاههای توزیع نیز هست. بنگاههایی که با زبانهای گوناگون مباحث جاری در صحنه عومی را به زوایای عرصه خصوصی وارد کنند و باورهای عمومی را با آن همسو سازند.
دانشجویان در وهله اول خود نخستین بازار مصرف کالاهای فکریاند. چرا که بیش از سایر اقشار با عقلانیت جدید مرتبطاند و توانایی و شرایط برقراری ارتباط با چنان نظامهای فکری را دارند. اما در عین حال دانشجویان از مهمترین بنگاههای توزیع کالاهای مذکور نیز هستند. دانشجویان در زمره گروههای مرجع اجتماعی قلمداد میشوند. آنها به گروههای گوناگون اجتماعی وابستگی دارند و در مجموع یک شبکه ارتباطی عظیماند. آنها مضامین جاری در مباحث روشنفکری را به حاشیهای اقشار اجتماعی منتقل میکنند و به این اعتبار بازوان قوی هر جنبش اجتماعی و هر صحنه رقابت سیاسیاند.
با توجه به مقدمات مذکور، شما دانشجویان و جنبش دانشجویی را در همه تحولات پس از دوران رضاشاه مشاهده میکنید و هر چه دایره آموزش عالی در کشور گسترش پیدا کرده است، گستره جنبش دانشجویی و حوزه اثرگذاری آنان نیز تقویت شده است. با توجه به گسترش قابل توجه آموزش عالی در ایران پس از انقلاب، خواسته یا ناخواسته با اثرگذاری بیشتر این جنبش بر تحولات سیاسی کشور مواجهید.
ایران پس از دهه شصت و پس از پایان جنگ به یک دوران تازه وارد شد. ساماندهی قدرت در این دوره نیازمند نظام اقتداری تازه با الگوهای ارزشی تازه بود. به این ضرورت تا حدودی نظام سیاسی ایران با تغییر گفتمان مسلط به گفتمان سازندگی، پاسخ گفت: اما ایران در آستانه دهه هفتاد با ورود نسل تازهای به عرصه اجتماعی مواجه بود که طالب نظام معنایی تازهای بودند. پایانیابی جنگ به معنایی چرخش نگاهها از بیرون و دشمن بیرونی، به درون و کاستیهای درونی بود. عرصه عمومی شاهد فوران تقاضاها در همه زمینههای مختلف، اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی بود. به علاوه جهان در اواخر دهه شصت، با فروپاشی اتحاد شوروی با کم اعتبار شدن گفتمانهای ایدئولوژیک و انقلابی مواجه بود.
تحولات تکنولوژیکی و تنوع رسانهها، به تدریج منابع معناآفرین تازهای به میدان آورده بودند.
خلاصه آنکه دامنه تحولات و تقاضاهای ناشی از آنها بسیار پردامنهتر از آن چیزی بود که نظام سیاسی با تحول نظم گفتمان ارزشی و هنجارآفرین خود تلاش در پاسخگویی به آن داشت.
چنین وضعیتی، زمینههای مساعد جنبشهای اجتماعی در ایران را فراهم میکرد. علامت ظهور آن نیز ظهور تاریخی یک گفتمان مقاومت در حلقات روشنفکری کشور بود. همزمان با ظهور این گفتمان در حاشیه، دانشگاههای نیز دستخوش تحولات تازه شدند. به طوری که در سالهای اولیه دهه هفتاد، یکباره سکوت نسبی محافل دانشگاهی شکست و محافل سخنرانی و مجالس تبادلنظر و آراء در دانشگاهها، که به مناسبتهای مختلف برگزار میشد، بازار مساعد توزیع و مصرف کالای تولید شده در محافل روشنفکران را پدید آورد.
اگر اطلاق عنوان جنبش دانشجویی به فضای گرم دانشگاهها در سالهای اولیه دهه هفتاد درست باشد، جنبش دانشجویی از همین سالها، نقطه عطف تحولات مهم بعدی ایران گردید. به عبارت دیگر دانشگاهها و جنبش دانشجویی که در کالبد آن حیات داشت مهمترین بستر توزیع نظام معنایی تازه و رقیبی بودند که به گفتمان مسلط و هژمونیک دوم خرداد امکان ظهور دادند.
* برای تشکلهای دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت چه جایگاهی قائل هستید و نقش این تشکل را در تحول گفتمانی دانشگاه و جامعه چگونه میبینید؟
** دفتر تحکیم وحدت، تنها تشکل سیاسی موجود در دانشگاهها بوده و هست. نفس این پدیده که تنها یک تشکل سیاسی در دانشگاهها حضور داشته است، به خودی خود بازتاب فضای دهه شصت و نقش این تشکل در دانشگاهها بود. دفتر تحکیم وحدت به عبارتی نه بازتاب جنبش دانشجویی ـ که اصولاً در سرشت خود منتقد قدرت است ـ بلکه ادامه و استمرار نظام سیاسی در محیط دانشگاهها بود. دفتر تحکیم وحدت، به عبارت دیگر ارگان توزیع پیام گفتار رسمی در عرصه دانشگاهها بود. اما تحولاتی که در این تشکل دانشجویی رخ داد و نقش تازهای که این تشکل در سالهای بعدی به خود اختصاص داد، برای همه متولیان نظام سیاسی پندآموز بود. من به بهانه پاسخگویی به این سؤال، به نکتهای در این زمینه اشاره میکنم.
ببینید، مشکل اساسی در نظامهای سیاسی غیر دموکراتیک، عدم امکان تبادل آزاد اطلاعات است. این فقدان تبادل اطلاعات، تنها به این معنا نیست که مردم از اخبار و مسائل پشتپرده بیخبرند. بلکه بخش مهمتر مسأله آنجاست که نظام سیاسی و متولیان آن نیز در تحولات عمیق جاری در عرصه عمومی بیاطلاع میمانند. در چنین شرایطی هم مردم و هم نظام سیاسی در پردهای از توهمات غوطه میخورند. مردم در داستانها و شایعاتی که نسبت به نظام سیاسی منتشر میشود و در نظام بازنمایی ایدئولوژیهای مقاومت، و نظام سیاسی در توهماتی که نسبت به شوکت و قدرت خود ساخته است.
اما در میانه شکافی که به این ترتیب میان نظام سیاسی و مردم ظاهر میشوند، نهادهای واسطی هستند که به نظام سیاسی وابستهاند اما در عین حال با متن مردم مرتبطاند. این نهادها همواره دستخوش بحران و چنددستگی و شقاق سازمانی و ایدئولوژیک میشوند. دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی در دانشگاهها بهترین مصداق امر مذکور است.
با بروز تحولاتی که پیش از این بدان اشاره کردم، انجمنهای اسلامی در زمره نخستین نهادهای رسمی بودند که دستخوش بحران، شقاقهای داخلی و شکافهای ایدئولوژیک شدند. این شقاقها هر روز به نحو شدیدتر و فراگیرتر ظاهر شد تا جایی که این نهادهای نمایندگیکننده گفتار رسمی، به اصلیترین نماینده گفتار غیر رسمی بدل شدند. این تحول البته به تدریج در بسیاری دیگر از نهادهای رسمی نیز رخ نشان داد. تشکلهای دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت، زبان گویا و بازوی اجرایی تحولات تازه در دانشگاهها بودند و طبیعی است که بدون این تشکلها، مسیر تحولات کشور به سمت و سوی دیگری میرفت.
* موقعیت کنونی دفتر تحکیم وحدت و همچنین جنبش دانشجویی ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا دانشجوان منفعل شدهاند یا دوران آنها به سر آمده است؟ آیا برای اختلافات دفتر تحکیم ریشه اجتماعی قائلید؟
** اگرچه دفتر تحکیم و انجمنهای اسلامی طی سالیانی، مهمترین مصداق جنبش دانشجویی کشور بودهاند، اما شاید مشخصه شرایطی که بدان نزدیک میشویم، کاسته شدن نقش دفتر تحکیم در این نقشآفرینی باشد. به این ترتیب اجازه بدهید مسأله دفتر تحکیم را مستقل از جنبش دانشجویی مطالعه کنیم. اختلافات درونی دفتر تحکیم و تضعیف موقعیت این تشکل سیاسی در دانشگاهها، بازتاب اتفاقات مهمتری است که در سطح کلان اجتماعی و سیاسی رخ نموده است.
ببینید گفتمانی که به نام گفتمان دوم خرداد شناخته شده است، مصداقی از نظم گفتمانی بزرگتری است که تحت عنوان گفتمان دموکراسی میشناسیم که به نحوی در دوران ما وجهی جهانی نیز یافته است. طی سالهای گذشته، ضعفهای عمیق نظری و عملی متولیان دوم خرداد، مقاومتهای جناح مقابل آن، و تلاش در جهت ناکام نهادن این جریان اصلاحطلب و پرهزینه ساختن فعالیت سیاسی در عرصه عمومی، مقدمات سرد شدن گفتمان دوم خرداد را در عرصه عمومی فراهم ساخته است. با توجه به آن که دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی مصداق عینی این گفتمان در دانشگاهها بودند، اینک با سرد شدن این گفتمان مسلط، این تشکل دانشجویی نیز دستخوش شقاق و بحرانهای اساسی شده است.
بنده نمیدانم که سرانجام این شقاقها در این تشکل مهم دانشجویی چه خواهد بود، اما به قوت بر این باورم که افول نقش این تشکل دانشجویی به معنای آن چیزی که شما انفعال و به سرآمدن عمر جنبش دانشجویی خواندید، نیست. پیش از این گفتم که جنبش دانشجویی تبلور و ابزار عقلانی شدن خواستها و مطالبات عمومی، به زبان آورده شدن آنها و به صحنه منازعه سیاسی کشاندن آنهاست. به این اعتبار جنبش دانشجویی به انرژیای که از پایینترین سطوح و لایههای اجتماعی میجوشد، متصل است. دفتر تحکیم وحدت و الگوی تشکیلاتی و زبان سیاسی آن، تنها جلوه و الگویی خاص از ظهور آن انرژی و جنبش دانشجویی در کشور بوده است.
اگر آن تشکل پسندیده نشده است و در جهت تضعیف آن تلاش شده است، این به آن معناست که آن انرژی در حال حاضر درصدد ساختن و پرداختن الگوی تازهای برای ظهور است. زبان انجمنهای اسلامی هرچه هم تند و گزنده بوده است، بیتردید باید در انتظار زبان گزندهتری در فضای دانشگاهها باشیم. به این معنا بنده باور ندارم که جنبش دانشجویی در حال حاضر در حال رکود است.
* با توجه به وضعیت غیر قابل پیشبینی سیاست در کشورمان، آینده جنبش دانشجویی را چگونه ارزیابی میکنید و برای بهبود آینده آن چه پیشنهاداتی دارید؟
** گمان بنده این است که از آینده جنبش دانشجویی مستقل از چشمانداز کلانی که در کشور وجود دارد نمیتوان سخن گفت. هرچه کشور به سمت ثبات پایدار پیش رود، ثباتی که تنها با دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و امکان حضور و نقشآفرینی بیشترین حد ممکن تنوعات سیاسی و اجتماعی در عرصه رقابتهای سیاسی تحقق خواهد یافت، جنبش دانشجویی روبه افول خواهد نهاد و کارکردهای خود را به نهادهای مدنی خواهد سپرد که بیرون از عرصه دانشگاه و به طرق قانونی به پیشبرد منازعات سیاسی میپردازند.
اما هرچه فضاهای گشوده شده در نتیجه دوم خرداد بسته شوند و فضاهای تنفسی در عرصه رقابتهای سیاسی بستهتر شوند، بنده تصور میکنم که فضای مساعدتری برای رشد جنبش دانشجویی فراهم خواهد شد. در حال حاضر لایه پنهان و زیرینی در دانشگاه حضور دارند که در انتظار گفتمان جانشینی هستند که معنای تازهای به آنها و افق تحولات مطلوب کشور بدهد. چنان گفتمانی و متولیان آن گفتمان محتمل، دائرمدار جنبش دانشجویی و سرشت آن خواهند بود.
شقاق و بحرانهای تشکلهای فعلی در دانشگاهها، ممکن است نشانه ضعف و سرد شدن گفتار دوم خرداد باشد. اما گفتم که این گفتار مصداقی از گفتار عامتری است که تحت عنوان گفتار دموکراسی از آن یاد کردم. آنچه گفتار هژمونیک دوران ماست، گفتار دموکراسی است و بنده تصور میکنم که دانشگاهها بستر ظهور مصادیق تازهای از گفتمان دموکراسی است. مصادیقی که پیشاپیش نمیتوان از مضامین و هویت آن سخنی روشن گفت، اما به قدرت میتوان از فاصلهگزینی بیشتر و قاطعتر آن با نظم و گفتار رسمی جاری در کشور مطمئن بود.