تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۳:۴۳  ، 
کد خبر : ۲۳۴۱۸۳

اقتصاد چین و بحران مالی آمریکا


نوشته: کن میلر - ترجمه: فریدون دولتشاهی
مهمترین سئوال‌های اقتصادی در جهان امروز چیست؟ یک پرسش مطمئناً این خواهد بود آیا یورو سقوط خواهد کرد؟ یکی دیگر ممکن است این باشد آیا ایالات متحده با یک رکود شدید اقتصادی روبرو خواهد شد؟ اما سومی، و احتمالاً مهمترین سؤال در درازمدت این خواهد بود که آیا چین می‌تواند خود را از بزرگترین حباب مسکنی که تاکنون در طول تاریخ اقتصاد ایجاد شده است نجات دهد؟
این نکته ممکن است برای غربی‌ها که این همه درباره ظهور آسیا و رقابت‌پذیری فزاینده چین می‌شنوند، عجیب به نظر آید. اما مانند جمهوریخواهان ایالات متحده که سعی دارند با کاهش هزینه‌ها همه را از گرسنگی بکشند، حزب کمونیست چین نیز تلاش می‌کند آب سردی روی رونق بازار املاک تشدید شده با وام‌هایی که در قلب معجزه‌ اقتصادی کشور قرار دارد، بریزد. این بخشی از یک تلاش حساب شده است که هدفش تغییر شکل اقتصاد چین به اقتصادی است که بیشتر به یک بخش خدمات داخلی و کمتر به تولید و صادرات متکی باشد. اما اگر تلاش‌های حزب به یک کاهش عجولانه در ارزش املاک منجر شود، شرکت‌های چند ملیتی که درآمد و عواید رشدشان به چین وابسته است می‌توانند شدیداً آسیب ببینند و ایالات متحده نیز در رکود فرو می‌رود.
جهان باید به رشد چین اهمیت بدهد، چون محرک مهم اقتصاد جهان است. چین 19 درصد به رشد اقتصادی جهان در سال 2010 کمک کرد و این رقم امسال به 24 درصد افزایش یافت. قدرت در حال افزایش چین برای بهبود اوضاع اقتصادی ایالات متحده و اروپا بسیار مهم است.
در حالیکه واشنگتن با بحث‌های حزبی بر سر توازن بودجه عرق ریخته است و اقتصاددانان برای یافتن راه‌‌حل‌های بحران رشد پائین و مشکلات بیکاری شدید کلنجار رفته‌اند، شکوفایی اقتصادی چند دهه گذشته چین بدون یک وقفه با تمامی قدرت پیش رفته است. و بیشتر این رونق اقتصادی در مستغلات غرق است. در شش ماه اول امسال، سرمایه‌گذاری چین در مستغلات 9/32 درصد بیشتر از همین مقطع در سال 2010 بود و اقتصاد چین امسال بیش از 9 درصد، (تقریباً معادل متوسط توسعه عصر کمونیسم با ویژگی‌های چین پس از تنگ شیائوپینگ) توسعه یافت.
روایت مورد پسند عامه این است که رسیدن چین از هیچ در سال 1978 به موقعیت امروزش به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، با کارگر ارزان به دست آمده است، در حالی که این فقط یک عامل است. سرمایه‌گذاری و زمین نیز همین قدر مهم بوده‌اند. بیشتر چینی‌ها که پس‌اندازکننده‌های بزرگی هستند، گزینه‌های اندکی از جمله گذاشتن پول‌شان در حساب‌های بانکی دارند که بهره کمتری از نرخ تورم می‌دهند این پس‌اندازها بعد به شرکت‌های دولتی که با سرمایه‌‌‌شان کارخانه‌ها و ساختمان‌های معجزه‌‌آسای چین را ساخته‌اند انتقال می‌یابند.
اما چینی‌ها دربرخوردی پول خیلی زرنگ هستند، آنها ثروت‌هایی را که نخبگان با خرید زمین به قیمت‌های ارزان و توسعه آن بدست آورده‌اند، می‌بینند. افراد عادی نمی‌توانند از اول در این کار باشند و پول کثیفی را که مقام‌های با نفوذ که با خرید زمین از ساکنان قدیمی آن کسب کرده‌اند، به دست آورند، اما اجازه دارند در بخش املاک در مراحل توسعه بعدی، سرمایه‌گذاری کنند و ثروت‌شان هر سال افزایش یابد. هر کس که یک یا دو روز را در چین گذرانده باشد، می‌داند که املاک دل مشغولی محبوب چینی‌ها است. خرید آپارتمان مد روز است؛ قیمت‌های املاک در پنج سال گذشته سه برابر شده‌اند.
سئوال این است که آیا حباب ساختمان ـ نه فقط در بخش مسکن، بلکه همچنین در املاک تجاری ـ در آستانه ترکیدن است؟ شما در چین هر جا که بروید می‌بینید فرودگاه‌های جدید و خطوط قطارهای سریع‌السیر در حال ساخت هستند. می‌توانید مجموعه‌های آپارتمانی خالی از سکنه را [حتی در شب‌های تاریک تشخیص دهید. جاده‌های زیبای بدون استفاده، پل‌ها، تونل‌ها و خانه‌های جدید سر به فلک کشیده منتظر سکنه هستند. یکی از این شهرها، «کانگ‌باشی» در مغولستان چین است که تمامی (امکاناتی را که یک شهر نیازمند آن است، از جمله سرمایه‌گذاران که آپارتمان‌ها را کاملاً بی‌هدف خریده‌اند، دارد. اما آنها همان طور که سال گذشته نیز گزارش شد، همچنان خالی از سکنه‌اند. چرا چین به ساختمان‌سازی ادامه می‌دهد؟ چون ساختمان‌سازی برای کسانی که در امر توسعه شرکت دارند، شغل و ثروت خلق می‌کند.
درست پس از اینکه مائو در سال 1949 به قدرت رسید، چین برای مدت کوتاهی رشد سریعی را از طریق مصرف داخلی تجربه کرد، اما این امر به فرار سرمایه و وابستگی به استقراض خارجی منجر شد که رهبران کشور را ترساند. حزب تصمیم گرفت روی تولید و صادرات که با سرمایه دولتی تغذیه می‌شدند، تمرکز کند. کارخانه‌هایی که کالاهای ساخت چین را پشت سر هم بیرون می‌دادند و تاسیسات زیربنایی که از کارخانه‌ها حمایت می‌کردند، رواج ساخت و ساز ساختمان را تشویق کردند که به اشباع بازار ساختمان‌های بلند در سراسر چین منجر شده است.
مشکل امروز این است که مدل یاد شده که برای سه دهه بسیار خوب کار کرد، علائمی از فرسودگی نشان می‌دهد. کارخانه‌هایی که کالاهای موردنیاز جهان را می‌سازند، سال‌ها پیش ساخته شده‌اند. کارخانه‌ها در بسیاری از کشورهای آسیا، امروز می‌توانند کالاهایی خیلی ارزانتر از چین بیرون بدهند و بازده سرمایه‌گذاری چین در حال کاهش است.
به رغم وجود آب غیرقابل شرب و هوای غیرقابل تنفس در بسیاری از بخش‌های کشور، حزب همچنان از حمایت گسترده برخوردار است. ماشین روابط عمومی‌ حزب، هنوز بر تلاش برای جبران تحقیر چین توسط غرب در قرن 19 و 20 تاکید می‌کند. حتی به نظر می‌رسد روشنفکران هم که از بحران آزادی فردی و حقوق بشر عصبانی هستند، با عبور از فیلتر میهن‌پرستی صمیمانه، همین کار را می‌کنند. متأسفانه فشارهای ایجادشده در جامعه به وسیله برنامه‌های رشد همه جا در حال آشکار شدن است. اعتراض‌های جمعی به سوء استفاده‌های حزب ـ اغلب تصرف زمین بدون پرداخت خسارت بی وقفه افزایش یافته است به طوری که دولت سال گذشته شمار آنها را منتشر نکرد. در تأسیسات دولتی در بسیاری مناطق، انفجارهایی توسط شهروندان صورت گرفته است. آنها به قدری ناراضی هستند که به پیامدها فکر نمی‌کنند.
پکن می‌داند زمان آن فرا رسیده است که استراتژی‌اش را تغییر دهد. آخرین برنامه پنج ساله حزب نشان می‌دهد، که می‌خواهد به تدریج مدل قدیمی «بازار گرم صادرات و ساختمان» را به مدلی که بیشتر به تقاضای داخلی برای کالا و خدمات متکی است، تغییر دهد، اما متوجه شده که سخن گفتن‌ از تغییر، از انجام‌اش خیلی آسان‌تر است.
مشکلی که مسئولان با آن روبرو شده‌اند، متوقف کردن جریان سرمایه به شرکت‌های دولتی است. این شرکت‌ها پولی را که قرض می‌گیرند مستقیماً در معاملات املاک سرمایه‌گذاری می‌کنند. یا به کسان دیگری که در این کار هستند قرض می‌دهند. نخبگان تجاری، موقعیت و موفقیت خود را به حزب مدیون هستند و به برنامه‌ریزی برای دسترسی به سرمایه سهل‌الوصول می‌پردازند که به آنها اجازه می‌دهد در عین اینکه موقعیت خود را در بین مقامات بهبود می‌بخشند، سود خود را نیز افزایش دهند.
[اگر تلاش حزب برای جلوگیری از جریان پول به شرکت‌های تحت مالکیت حکومت، به کاهش چشمگیر در ارزش املاک منتهی شود، نتیجه می‌تواند یک زلزله در نظام مالی چین باشد که در ایالات متحده نیز احساس خواهد شد.‍]
در گذشته، وام‌هایی که بانک‌های دولتی به شرکت‌های وابسته به دولت دادند، رقمی هنگفت از وام‌های بد ایجاد کردند که باید مستهلک می‌شد. در سال‌های 1998 تا 2005، در مجموع حدود 500 میلیارد دلار، در ردیف وام‌هایی که نباید داده می‌شدند، طبقه‌بندی شدند. مقام‌های دولتی در تلاش برای دادن این ظاهر به قضیه که شرکت‌ها مشکل داشتند، ارقام یاد شده را به حساب ویژه سرمایه‌گذاری بر وسائط نقلیه منتقل کردند، اما چون حکومت که بزرگترین بانک‌ها ـ و از این رو سپرده‌های مردم ـ را در تملک دارد، در نهایت بهای سنگین استهلاک وام‌ها را می‌پردازد، هزینه این پاک‌سازی به دوش خانواده‌ها افتاد. شایعاتی در سراسر کشور شنیده می‌شود که می‌گوید دور بزرگ دیگری از استهلاک وام‌ها در راه است.
[اگر پکن در حرکت به سوی یک مدل مصرف جدی باشد، تحمیل هزینه وام‌های بد به شهروندان، مانعی جدی برای این هدف خواهد بود. درآمد خانواده به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی، تقریباً برای یک دهه در چین در حال کاهش بوده است، و مشکل بتوان گفت مردم برای خرید کالا حتی وقتی دستمزدها افزایش یابد، اقدام کنند، آن هم اگر مجبور باشند همچنان برای ودیعه‌هایشان پولی پرداخت کنند و نتوانند از سپرده‌هایشان چیزی به دست آورند. یک راه برای دولت، کاهش مالیات‌ها بر کالاهای مصرفی است؛ همان کاری که اخیراً کرد، اما اگر نتواند روند کاهش درآمد خانواده‌ها را به عنوان یک درصد تولید ناخالص داخلی معکوس کند، مردم چیزی مصرف نخواهند کرد.]
یک مشکل دیگر که پکن برای حرکت به سوی مدل جدید رشد دارد، اعتیاد دولت‌های محلی به درآمد فروش زمین است. به گفته وزارت دارایی چین، عایدی فروش زمین در سال 2010 مجموعاً 500 میلیارد دلار، (بیش از دو برابر سال قبل از آن) بود. از آنجا که مقام‌های محلی براساس ارقام تولید ناخالص داخلی ارتقاء درجه می‌یابند و چون فروش زمین بخش مهم درآمد محلی است، جلوی اشتیاق مقام‌های محلی را به طرح توسعه، مشکل بتوان گرفت.
البته هیچ چیز تا زمانی که نترکد، هرگز یک حباب نیست. حتی یک شهر خالی، هشداری متقاعدکننده به کسانی است که به یاد دارند سال‌ها طول کشید تا شانگهای به شهری که اکنون هست، تبدیل شود. اگر چه بعضی از این پل‌ها، جاده‌ها، تونل و ساختمان‌های زیبای جدید، امروز بلا استفاده هستند، اما ممکن است در آینده ثابت کنند که کاتالیزورهایی هستند که برای حفظ حرکت اقتصاد به جلو، مورد نیازند، آن هم وقتی تقاضا، عقب ماندگی خود را همانطور که خوش بینان استدلال می‌کنند، جبران کرد.
اگر این حباب بترکد، پیامدهایی جدی بر ایالات متحده خواهد داشت. آمریکا سال گذشته 92 میلیارد دلار کالا و خدمات به چین فروخت. اگر چین موفق شود از مدل زمین و سرمایه خود فاصله بگیرد و یک تغییر بی‌درد سر در جهت اقتصاد مبتنی بر تقاضای داخلی به عمل آورد، آمریکا باید خدا را شکر کند، اما اگر قیمت‌ زمین سقوط کند، منطقاتقاضا برای موادخام کمتر خواهد شد و یک افت شدیدی دربازار کالای جهانی و به طور کلی، تجارت جهانی بوجود خواهد آمد.
این امرمی‌تواند خیلی آسان به بیکاری بیشتر در غرب منجر شود. اقتصاد ایالات متحده هم‌اکنون با شرکت‌های دارای سرمایه زیاد که خرج نمی‌کنند و کرایه‌ای نمی‌دهند در موقعیت عجیبی قرار دارد.
تصورش را بکنید که این شرکت‌ها چقدر کمتر متمایل به خرج کردن می‌شوند، وقتی که با کُند شدن اقتصاد چین به وحشت بیافتند و دولت ایالات متحده هم که هنوز به دنبال بحران سال 2008 شغل از دست می‌دهد، در موقعیتی نخواهد بود که بتواند کمکی به این وضع بکند.
مقام‌های بلندپایه چینی در خفا از یک فرود سخت، کاملاً نگرانند. بسیاری از ناظران می‌گویند تغییر رهبری در سال 2012 اجازه نزول شدید اقتصادی را در این مقطع نخواهد داد، اما بازار بورس چین هم قرار نبود پیش از المپیک سال 2008 پکن سقوط کند، ولی کرد. حزب کمونیست چین سعی دارد تعریفی مجدد در این باره ارائه دهد که مدل اقتصادیش برای پیشرفت چگونه کار خواهد کرد.
آخرین چیزی که اکنون چین نیاز دارد، اعمال مجازات‌های ایالات متحده علیه واردات چین است. راهبرد سازنده‌تر این است که دو طرف قبول کنند ایالات متحده و چین با هم در یک قایق اقتصای نشسته‌اند.هدف فعلی ایالات متحده انگیزه دادن به بخش صادرات فناوری، با هدف کمک به چین برای توسعه بخش خدماتش است. ایالات متحده به یک چین که از لحاظ اقتصادی با ثبات و در حال رشد باشد، نیاز دارد. این چین، نه فقط قادر خواهد بود اوراق قرضه آمریکا را بخرد، بلکه مشتری خوبی هم برای کالا و خدمات آمریکا خواهد بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات