تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۰:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۳۶۵۴۲
پاسخی به نامه موهن سروش

... نه هر که سر بتراشد قلندری داند


محمد قربانی گلشن‌آباد / عضو هیئت علمی دانشگاه Ghorbani_56@yahoo.com
جناب آقای دکتر سروش ، اخیرا نامه ای از جناب‌عالی در فضای مجازی منتشر شد که خاطر مرا پریشان کرد، که نه برای خود ، بلکه بیشتر برای شما
حسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تورا
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
مرقوم نموده اید که « به عین الیقین ، پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک می بینم » . خاطرتان هست که این ذکر دائم و ورد وارد همه سرکردگان ینگه دنیاست ، چه زمان حیات مبارک
« حضرت روح الله‌» و چه الان در دوران نایبش سید و سرورمان
«‌سید علی » . و چه عجب که آرزوی شما با رویای آنان در هم آمیخته است . نکند سر نهانی این وسط باشد که حتما هست و ...
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
فرموده اید « با جاروب انصاف ، خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید ». جناب آقای سروش ، در این مدت که در فرنگ به سر می برید حتما خبری از اوضاع و احوال عالم دارید . از عراق ، افغانستان ، لبنان ، فلسطین ، یمن ، بحرین ، مصر ، لیبی و ... و یا حتی در مقابل منزلتان دیده اید که عده ای علیه همان نظام سرمایه داری می شورند و شعار می دهند و به اصطلاح جنبش اشغال وال استریت راه انداخته اند.
شده است جمله ای ، بل کلمه ای از دهان مبارک شما خارج شود که این چه بساط ظلمی است که ظالمان در دنیا علم کرده اند ؟
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
یا نکند شما به مدد طعام و شرابی که از صدقه سر همان ظالمان و گردنکشان نصیبتان شده است ، زبان در کام فرو برده اید و بلکه تأیید هم می فرمایید.
این‌همه « انسان » در غزه و لبنان ، در عراق و افغانستان ، در یمن و بحرین و ... مثله شدند ، تکه تکه شدند توسط همانانی که زیر بیرقشان سینه می زنید، صدایی و آهی از شما برنیامد تا چه رسد به فریاد .
دست به قلم شده اید و رگ گردن کلفت کرده اید که ای داد‌، ای هوار که در ایران چنین و چنان
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
... « ایام که می گذشت ... که قصه وحی و نبوت پیش آمد ... به قدر مقدور شوخ های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد (ص) است ، بازنمودم »
بلی شما در زمستان 1386 در مصاحبه رادیو هلند، به رد وحیانی بودن قرآن پرداختید . گرچه پیشتر این مباحث را در کتاب « بسط تجربه نبوی » و نیز «‌قبض و بسط تئوریک شریعت » با اندکی تفاوت مطرح کرده بودید . حتما می دانید قبل از شما نصر حامد ابوزید – روشنفکر غربگرای مصری- در کتاب « مفهوم النص ؛ دراسه فی علوم القرآن » که در سال 1990 توسط مرکز الثقافی العربی در بیروت چاپ شد ، همین مطالب را عینا مطرح کرد و یا دیگرانی از جمله محمد آرغون ، مقیم فرانسه و ... و یا حتی برخی از این شبهات در طول تاریخ طرح شد و توسط اندیشمندان مسلمان پاسخ داده شدند.
بعد از طرح این مباحث از ناحیه شما ، برخی از اهالی علم از جمله حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی‌، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ، استاد بهرام ‌پور، استاد بهاءالدین خرمشاهی ، آقای عبدالعلی بازرگان و دیگران دست به قلم برده و از در ارشاد و اصلاح با شما سخن گفتند و به نقد آنچه سخن رانده بودید‌، قلم دواندند ، جواب شما چه بود ؟ ظاهرا به مولانا علاقه‌مندی و اشعار وی را سخت قول می نمایی ، نمی دانم ، شاید . برای جنابتان از وی می نویسم و اگر به مذاقتان برخورد ، دلتان مکدر شد و غضبناک؛ حدیث حقیر نیست ، شعر مولوی است :
ای سگ طاعن تو عوعو می کنی
طعن قرآن را برون شو می کنی
این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
تا قیامت می زند قرآن ندا
ای گروهی جهل را گشته فدا
من کلام حقم و قائم به ذات
قوت جان جان و یاقوت زکات
سیاهه نموده اید که « ولایت فقیه نه شرعا اعتبار دارد ، نه عقلا و کثیری از فقها و عقلا با آن مخالفند‌». متاسفم از اینکه فرمایشات ! شما آن‌قدر آمیخته به بغض و کینه و حقد است که کوچکترین توجهی به اصول اولیه علمی مسئله ندارید و بی محابا چونان کوران و کران به پیش می تازید.
ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم (بقره/7)
آقای سروش حداقل کتاب « دراسات فی ولایه الفقیه‌» آقای حسینعلی منتظری را مطالعه می فرمودید یا کتب آقای دکتر محسن کدیور را در این رابطه می دیدید .
اینان که جزء یاران و رفیقان شما هستند . مسئله ولایت فقیه ، آن‌قدر مسئله بدیهی و روشنی است که حضرت امام خمینی (ره) فرموده اند که تصورش، موجب تصدیق آن می شود .
بر خلاف نظر شما تمام فقهای معاصر از جمله حضرات آیات عظام سیستانی ، وحید خراسانی ، مکارم شیرازی ،
صافی گلپایگانی ، نوری همدانی و حتی متوفیان اخیر حضرات آیات عظام بهجت ، شیخ جواد تبریزی،
گلپایگانی ، مرعشی نجفی و .. . معتقد بدان بوده اند . قدری تامل بکنید و دل را از کینه و حقد دور بدارید و عقل را آزاد سازید ، به طرفه العینی می فهمید که امکان عمل به اسلام بدون تاسیس حکومت اسلامی و تحقق ولایت فقیه ، امری محال و غیر ممکن است .
دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
آقای سروش ، متاسفانه با این افاضات ، معلوم
می‌شود دچار یک مشکل حاد و بدخیم فیزیولوژیکی هم شده اید که بدیهی ترین مسائل را هم انکار می‌کنید . چشم خود را با انگشت کین کور کرده اید تا آفتاب را نبینید.
نوشته اید « با خود می اندیشم که تفاوت من با شما در کجاست . هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام همداستانیم و ... » . فراست چندانی نمی خواهد که اختلاف عمیق شما را با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ، دریافت . شما دست در دست خبیثانی دارید که تا مرفق به خون مردمان گونه گون ، آلوده اند . بر سفره کسانی نشسته اید که انسانیت را به صلیب کشیده اند و خون آدمیان مکیده اند . شما حلقومتان را به کسانی اجاره داده اید که صدایشان را بر هموطنانتان کلفت می کنند و البته« ان انکر الاصوات لصوت الحمیر » . شما برای کسانی قلم می زنید که هنوز از انگشتانشان خون جوانان ، مردان ، زنان و کودکان ایران ، لبنان ، عراق،
فلسطین ، افغانستان ، بوسنی و ... می چکد . شما خود را به آمریکایی فروختید که ننگ ابدی تاریخ بر پیشانی دارد
آمریکا ، آمریکا ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
بلی شما فرق دارید ، خیلی هم فرق دارید ! رهبر فرزانه ما ، فریاد بلند و صدای رسای مظلومان تاریخ است . اسطوره ایثار و مقاومت در برابر دجال های زمانه است . نشان اقتدار و هیبت حیدر کرار است .
مظهر اسلام ناب و خلف صالح خمینی بت شکن است.
رهبر ما ، خامنه ای ، خمینی دیگری است که لرزه بر اندام و رعشه بر افکار اربابان تو و امثال تو انداخته است که به هذیان گویی و یاوه پراکنی انداخته و مضحکه خاص و عام کرده است . تو با سید ما خامنه‌ای، خیلی فرق داری ، خیلی ! سر بر آستان شیطان و پست از شیطان ، هنری نیست که به آن افتخار می‌کنید و گردن فراز . سجده بر آمریکا و اذنابش عین بی هنری است
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را کس نخرد به عیب بی هنری
در نامه تان بغض خود را از مردم شریف و اندیشمند و حق مدار نشان داده اید و پرده از درون برون افکنده‌اید که « نه نظام ما نظامی مردمسالار است ، نه مردم ما شهروندان حق مدار » .
بر خلاف نظر شما و به گواه همه تاریخ ، مردم ایران‌زمین حق مدارترین مردمان کره خاکی اند و پیرو میزان و معیار حق و حقیقت ، عدل و فضیلت ، علی‌(ع) و آل‌ علی بوده اند و اینک چشم و دل در اشارت فرزند او «‌سید علی » دارند و این ، شما را سخت می آزارد و ناراحت و مضطربتان ساخته است. یادآوری کنم همگنان شما نیز در تاریخ چنین بوده اند ؛ سید حسن تقی‌زاده ، احمد کسروی ، میرزا ملکم خان و ... همیشه و هماره علیه مردم ما شوریده اند و خواسته اند جنس بنجل و بی ارزششان را به قیمت زر و گوهر بفروشند، نتوانسته اند ، سخن به یاوه گشو ده اند .
چون بسیاران بلافیده ز بخت
ریش خود برکنده یک یک لخت لخت
هین برو کوتاه کن این قیل و قال
خویش و ما را درمیفکن در وبال
آورده اید که « می گویید سپاه پاسداران هست ، بلی هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد ... » . با شما موافقم که هیچ کشور و ملتی به مانند ما « سپاهی» ندارد که دست از جان شسته ، ایمان و اطمینان در دل ملتش کاشته و رعب و وحشت در وجود دشمنان انداخته باشد . « سپاه » ما مثل اعلای « رحماء بینهم و اشداء علی الکفار » است .
اگر شما و امثال شما دهان به تأیید سپاه ، بسیج ، ارتش و ... بگشایید ، معلوم می شود که اینان در انجام وظایف قصوری کرده اند و صد البته اگر مذمت و فحاشی ، نثارشان کرده باشید ، حقانیت و صحت عمل به تکالیفشان برملت ما مکشوف می شود . حتما می دانید که این سنجه و میزان را مرادمان « روح خدا ؛ خمینی » به ما آموخته است .
من نیز برای جنابتان می نویسم « سعدی گفت دو چیز حاصل عمر است : نام نیک و ثواب . شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان،
در این “ وجیزه حقیر” به عین عنایت بنگرید.
ابراهیم نبی از خدا نام نیک می‌خواست: ” و اجعل لی لسان صدقٍ فی الآخرین” شما هم که از نام نیک نمی‌گریزید. برگردید به آغوش ملت و در این روزهایی که دهه شصت زندگیتان است ، « سروش مردم » خود باشید . مردم ما «کریم» اند . تا حال اگر «کریم سروش» بودید ، بگذارید از این به بعد شما را « سروش کریم » ببینیم . گرچه دیر شده است ولی اگر بخواهید شدنی است .
صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را
خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی
من و امثال من ، در کار و قال شما عیوب بسیار می‌بینیم که اگر بنویسیم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می‌شود. پروای حقیقت و فضیلت مرا به این می‌خواند که داروی تلخ و زهرفام نقد و انذار را در کام شما بچشانم.
زان حدیث تلخ می‌گویم تورا
تا ز تلخی ها فروشویم تورا
جناب سروش! نوکری اجانب ، قدر و منزلتی ندارد که لباس آن را بر تن راست کرده اید .
حریر و دیبای قوم خود بپوشید که زربفت است و دلربا . آنان امثال شما را بسیار فریفته و دشمن ملتشان ساخته است ، اگر اندکی کتب تاریخی را تورق فرمایید خواهید دید که در تاریخ ملل ،
«‌سروشها » زیادند و چه خیانت ها و خباثت ها در حق مردمانشان کرده اند .
کتاب « در خدمت و خیانت روشنفکران » جلال آل احمد می تواند برایتان مفید باشد . آخر عرضم و عریضه ام باز می گویم که تا حالا از شما « کریم سروش » را دیده ایم ، زین پس اندکی ولو اندکی اجازه فرمایید « سروش کریم » نیز ببینیم .
سروشی که برای ملتش فریاد می زند و قلم می دواند نه برای اغیار و اجانب .
بس کنم گر این سخن افزون شود
خود جگر چبود؟ که خارا چون شود
والسلام علی من اتبع الهدی و دین الحق

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات