تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۷  ، 
کد خبر : ۲۳۷۸۲۶
تقی آزادارمکی در گفت‌وگو با «شرق» بررسی کرد

سه شرط تغییر فضای سیاسی - اجتماعی

نفیسه زارع‌کهن اشاره: گروه سیاسی، وارد اتاق که می‌شوی اول از همه حجم انبوه کتاب‌ها و پایان‌نامه‌هاست که توجه‌ات را جلب می‌کند و البته میزی که ورق‌های سفید روی آن به انتظار نوشته‌شدن نشسته‌اند و استادی که با روی گشاده تو را می‌پذیرد و اینجا اتاق دکتر تقی آزادارمکی استاد جامعه‌شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران است. با آزادارمکی در یکی از روزهای سرد بهمن دیدار کردم؛ گرچه در میانه کارش بود ولی با سر صبر و حوصله به سوالات پاسخ داد؛ هرچند از اینکه بخواهد درباره انتخابات سخن بگوید طفره رفت و ابراز بی‌تمایلی کرد. به اعتقاد او جامعه قطبی شده است و اگر جامعه ایران در گذشته میل به قطبی‌شدن داشت یا شکاف متعدد در آن وجود داشت مثلا شکاف جنسیتی، شکاف نسلی، شکاف جدیدی نیز وارد شده و به‌نظر می‌آید که جامعه ما دوگانه شده است.

* اتفاقات سیاسی که در جامعه رخ می‌دهد بر مسایل اجتماعی تاثیری می‌گذارد؟
** می‌توانم بگوییم بله و خیر؛ هم تاثیر‌گذار خواهد بود هم نخواهد بود. بستگی به نوع حوادث سیاسی و اتفاقات سیاسی دارد، مثلا اگر یک مرتبه چیزی به نام دشمن حمله بکند، حمله دشمن به یک کشور می‌تواند موجب انسجام اجتماعی شود تا بحران اجتماعی، در یک شرایطی می‌تواند منشا یک بحران و فروپاشی اجتماعی هم باشد. بستگی به نوع حادثه، شدت حادثه، فراگیری حادثه و در عین حال موقعیت اجتماعی دارد.
اگر در جامعه‌ای انسجام اجتماعی باشد هر نوع حادثه سیاسی نمی‌تواند بحران ایجاد بکند و به یک واکنش تبدیل می‌شود و اگر جامعه‌ای دچار ضعفی به نام ضعف اعتماد اجتماعی، سرمایه اجتماعی، مشارکت و ضعف از چیزی تحت‌عنوان نهادها یا سازمان‌های اجتماعی و امثال اینها باشد آن‌وقت هر حادثه‌ای حتی کوچک می‌تواند به یک بحران اجتماعی بینجامد. پس نوع رابطه حوادث سیاسی با نوع بازخورد و عکس‌العمل جامعه و بحران یا غیربحران، هم بستگی به حادثه دارد و هم‌ بستگی به نظام اجتماعی.
ما باید اینجا معلوم کنیم که منظور از واقعه سیاسی چیست؟ مثلا ما چه چیزی را به‌عنوان یک واقعه سیاسی مهم قلمداد می‌کنیم که ببینیم نقشش و سهمش در بحران جامعه چه چیزی است. آیا بحران‌زاست یا بحران‌زا نیست. پس ما باید برگردیم و در مورد حوادث و واقعه سیاسی کنکاشی بکنیم و در مورد تک‌تکشان یا گروهی از آنها نوع عکس‌العمل جامعه را جست‌وجو کنیم. می‌توانیم سیکل تاریخی را دنبال کنیم، می‌توانیم شرایط حال را و رابطه‌اش را ‌ببینیم. من نمی‌دانم آیا شما واقعا مساله و واقعه سیاسی خاصی موردنظرتان هست یا خیر.
* ‌‌مثلا اگر بخواهیم مقداری به عقب‌تر برگردیم مسایل سه یا چهار سال اخیر به نظر می‌رسد تاثیر زیادی در رفتار مردم داشته و موضوع دیگری هم که می‌شود به آن اشاره کرد اتفاقات اخیری است که در حوزه اقتصاد رخ داد. مثل بحران ارز و سکه و...؟
** درباره سه سال اخیر می‌توان گفت که جامعه قطبی شده است و اگر جامعه ایران در گذشته میل به قطبی‌شدن داشت یا شکاف در آن وجود داشت مثلا شکاف جنسیتی، شکاف نسلی، یک شکاف دیگری وارد شده و به‌نظر می‌آید که جامعه دوگانه شده است و البته تلاش‌های بسیار زیادی برای ترمیمش صورت گرفت ولی اینکه آیا این ترمیم اتفاق افتاد یا خیر به‌نظر من جای تامل دارد. من به عنوان کسی که در حوزه جامعه‌شناسی کار کرده، پژوهش هم می‌کنم و هم نتایج پژوهش‌های اجتماعی را دنبال می‌کنم، می‌بینم این شکافی که در جامعه ایران اتفاق افتاد به طور کامل ترمیم پیدا نکرده است. من فکر می‌کنم چیزی که می‌تواند این شکاف را ترمیم بکند یک چیز دیگری تحت‌عنوان مشارکت سیاسی است. یعنی یک مشارکت سیاسی فراگیر.
جنس مشکل و مساله‌ای که می‌تواند مشکل را مرتفع کند از جنس خودش است. دقیقا مشارکت سیاسی است، یعنی از طریق جنس مشارکت سیاسی است که می‌شود شکاف را ترمیم داد.
* ‌‌در مسایلی که در حوزه اقتصاد و بازار سکه و ارز افتاد چطور؟
** اتفاقات دیگری که در ایران افتاده مثلا بحث تحریم و اثراتش و در عین‌حال هم ماجرای بحران در ارز و سکه، اینها یک ظهور سیاسی داشتند ولی اساسا پدیده‌های اقتصادی هستند. این مساله یک پدیده اقتصادی بود و اثرات سیاسی پیدا کرد، هرچند که بعضی‌ها سعی می‌کنند بنیان‌های سیاسی هم برایش قایل شوند. به دلیل اینکه اساسا بحث تحریم و محدودیت منابع و محدودیت روابط با جهان خارج و سخن از اینکه تحریم اتفاق افتاده، خودش فضایی را ایجاد کرد که درصد بسیار زیادی از ماجرای افزایش قیمت‌ها به آن برمی‌گردد، اگرچه خودش نتایج سیاسی در جامعه داشت و به یک پدیده سیاسی تبدیل شد و دامنه‌اش را بیشتر و وسیع‌تر کرد. پس این پدیده سیاسی نبود، یک پدیده اقتصادی بود که نتیجه سیاسی یا بروز سیاسی پیدا کرد.
*‌‌ از یک دوگانگی سخن گفتید، این گونه دوگانگی اگر وجود داشته باشد تاثیرهای عمیق‌تری دارد یا تلاطم‌های اقتصادی؟
** خب بالطبع اولی، چون پدیده ملی است و دومی اثرات اقتصادی‌اش بیشتر و اثرات سیاسی‌اش کمتر. به دلیل اینکه کانونش به مدیریت دولت باز می‌گشت. چون دولت منابعی در اختیار دارد که می‌تواند با جابه‌جاکردن آنها جلوی شدت آن را بگیرد. مثلا در مداخله‌ای که در بازار ارز و طلا و سکه شد، دولت آمد قیمتی را اعلام کرد در واقع مداخله‌گری کرد. مثلا 50درصد جلوی بحران‌زایی آن را گرفت، البته50 درصد دیگر دست دولت نبود و نیروهای بیرونی یعنی کسانی که دلار، سکه و پول را از بیرون گرفته و می‌گیرند که آنها همچنان می‌توانند بازهم آن را تبدیل به چالش کنند. به همین دلیل هم شما باز ساحت دوگانه‌ای در ارز و سکه دارید. مثلا ارز هزار و 200 دارید و در بازار هزار و 700 به بالاست.
یعنی 500، 600‌تومان اختلاف قیمت برای ارز وجود دارد. اگر فاصله این ساحت دوگانه زیاد شود آن‌وقت می‌تواند یک مساله عمده و اساسی را ایجاد بکند. اما اگر ما تلاش کنیم، دولت ما تلاش کند و منابعی که در دنیا وجود دارد یک‌جوری تغییر بکند و جهتش به یکی از این دو ساحت برود آن‌وقت می‌تواند دوگانگی را بسیار زیاد یا کم کند. یعنی ما احتمال دستیابی به یک مساله اقتصادی داریم که اگر فاصله زیاد شود می‌تواند تبدیل به یک شکاف عمده شود و میان این نیروهای دوساحتی قدرت و رقابت ایجاد شود و نهایتا یکی از صحنه خارج شود و اثرات آن در حوزه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قابل ملاحظه خواهد شد.
* ‌‌در همین مساله اخیر که اشاره کردید (بحران ارز و سکه) دولت یک سکوتی کرد، حالا یکسری افراد هم حرف‌های نسنجیده‌ای زدند. این سکوتی که به مدت طولانی هم ادامه پیدا کرد و آن حرف‌هایی که زدند به‌نظر شما تا چه حد در افکار عمومی و روانی مردم تاثیر داشت؟
** دولت نیروی مهمی است. هرگونه عمل دولت در حوزه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی اثرگذار است. همان‌طور که سکوتش مهم بود مداخله‌گری‌اش هم مهم بود، اینکه با چه نیتی عمل کرد هم باید دولت بگوید و هم کسانی که داور رفتار دولت هستند. آیا این رفتار براساس سیاست بود؟ که اینها حرف‌هایی است که می‌زنند یا متوجه نیست و کار از دستش در رفته بود. احتمال همه اینها هست. یک عده هم می‌گویند دولت بد محاسبه کرد. اگر هرکدام از اینها را در نظر بگیریم در اتفاقاتی که افتاد بی‌تاثیر نبود.
آن اتفاقی که در عرصه سکه و ارز افتاد می‌توانست زمینه‌های شکل‌گیری مساله توزیع اقتصاد را هم فراهم بکند البته اگر عواملی که در منابع اقتصادی مداخله‌گری می‌کنند همچنان زمینه‌ساز مساله می‌شدند. در زمینه رفتار دولت (من از افراط‌گویی و افراط‌گری‌ها اجتناب می‌کنم) همه می‌گفتند دولت این کار را کرد برای اینکه خودش را نشان دهد. یا اینکه یک عده گفتند دولت این کار را کرد برای اینکه سرمایه هنگفتی را به دست بیاورد من هیچ‌کدام از این دو را همه واقعه نمی‌دانم.
اینها مهم است، بالاخره پولی اندوخته شد، یک سکه فروش رفت و یک دلاری را دولت فروخت و یک پولی را جمع کرد و از آن طرف هم دولت نشان داد که اگر مدیریت نکند چه می‌شود و در واقع قدرتش را نشان داد. ولی چیزی که ما کمتر به آن توجه می‌کنیم اثر کمبود منابع است، چرا که منابع ما محدود است. ما منابع ارزی کم داریم و دنیا دارد دستیابی ما را به منابع محدود می‌کند. ما در حوزه سیاسی به سرعت حاضر نیستیم بپذیریم ما به زبان خودمان داریم می‌پذیریم.
اروپا دارد می‌گوید ما نفت شما را تحریم می‌کنیم، وزیر نفت ما بعد از سه، چهار هفته می‌آید می‌گوید ما نفت به اروپا نمی‌فروشیم. اشکال ندارد بالاخره بازی سیاسی و حاکمیت و نظام سیاسی باید بازی خودش را بکند، درصورتی که اروپا می‌گوید ما در آینده از تو نمی‌خریم، بعد وزیر نفت می‌گوید ما دیگر نمی‌فروشیم. در هر دو صورت فرقی نمی‌کند، اثر اقتصادی‌اش سر جای خودش هست چه ما نفروشیم، چه اروپا از ما نخرد و ما بگوییم به شما نمی‌فروشیم در هر صورت چیزی به نام محدودیت منابع به وجود می‌آید.
محدودیت منابع جمعیتی کثیری را دچار مشکل می‌کند، سپس این اختلال در ساخت نظام حقوقی و سیاسی و مبادلات تجاری در روند ماجرای اقتصادی ایران اتفاق می‌افتد و بعد شما به طور طبیعی افزایش نرخ طلا و ارز و از آن طرف افزایش قیمت‌ها و کمبود منابع را می‌بینید. من از اینها 70 درصد سهمش را برای تحریم می‌گذارم و 30 درصد آن را می‌گذارم برای بازیگری دولت و گروه‌های دیگری که اینجا وجود داشتند نه بالعکس که بگوییم 70 درصد را دولت بازی کرده و 30 درصد تحریم وجود داشته به دلیل اینکه دولت بیش از اقدامش نتوانست جلوتر برود.
* ‌‌این وضعیت اقتصادی که ممکن است به وجود بیاید و به‌نوعی هم به وجود آمده چه تاثیری روی مردم دارد؟
** دو عرصه در جامعه هست که اتفاق رخ‌داده در آن سریع اثرات خودش را نشان می‌دهد، یکی عرصه اقتصاد و یکی عرصه سیاست و اتفاقات رخ‌داده در این دو عرصه اثراتش بیشتر از حوزه‌های دیگر است. مثلا فرض کنید در دولتی یک مرتبه اختلاس صورت بگیرد یا کسی در دولت خطایی بکند یا یک چرخش عجیب سیاسی رخ بدهد. این اثراتش را در کل نظام اجتماعی به سرعت نشان می‌دهد. در عرصه اقتصاد هم که به زندگی همه مردم مربوط است همین‌گونه است. مثلا فرض کنید وقتی مردم عادت کردند که سبد مصرفی میوه‌شان موز 1500 تومانی باشد یک دفعه موز بشود پنج هزار تومان سریعا دیده می‌شود.
مثلا پیاز 500 تومانی بشود هزار تومان دیده می‌شود. اینها چیزهایی است که به سرعت اثر خودش را می‌گذارد. اول اثراتش را در خود اقتصاد می‌گذارد اگر چنانچه افراد نتوانند در حوزه اقتصاد عقلانی رفتار بکنند و با همان الگوهای پیشین عمل بکنند فشار می‌آورد به حوزه اجتماعی و به حوزه سیاسی. ولی اگر جامعه بتواند مدیریت بکند و با کمبود منابع کمتر مصرف کند نمی‌تواند به رفتار سیاسی و رفتار اجتماعی تبدیل بشود.
اگر چنانچه جامعه کمبود مصرف و تغییر الگوی مصرف را دنبال بکند اتفاقا به مساله سیاسی و اجتماعی نمی‌رسد و اقتصاد خودش را سروسامان می‌دهد. من تصور می‌کنم جامعه آمادگی اینکه یک چنین تغییری را در الگوی مصرفش فراهم بکند ندارد و اصلا به مخیله‌اش هم نمی‌رسد. این است که به سرعت می‌تواند در عرصه اقتصاد مشکل محدودیت و تغییر منابع اقتصادی و افزایش قیمت تاثیر خودش را در رفتار اجتماعی و فرهنگی و روحیات مردم بگذارد.
‌‌* چه اثراتی؟
** تاثیر روانی آخرین مرحله اثرگذاری است. همان‌طور که گفتم سیاست و اقتصاد اولش است بعد اجتماع و فرهنگ است و آخرش مساله روانی است. آیا این مشکل را باید نتیجه مسایل اقتصادی امروز دید؟ خیر این محصول اتفاقات 30-20 سال گذشته است. در 30-20 سال گذشته ما کارهایی کردیم و این حالات روحی-روانی که برای جامعه ما ایجاد شده پیش آمده است. مثلا اتفاقی که در جامعه ما افتاده فردگرایی افراطی، منفعت‌گرایی افراطی و خودخواهی افراد بوده و نیازهای شخصی از نیازهای جمعی بیشتر بوده است. به همین دلیل چون آدم‌ها و نیازهایشان مهم‌تر شده‌اند و فردگراتر هم شده‌اند آن وقت در خود رفتن و حالات به هم ریختگی روحی-روانی بیشتر می‌شود.
من نمی‌دانم جامعه ما فردا یا سه ماه دیگر چه واکنشی در باب این محدودیت منابع از خودش بروز خواهد داد، شاید حوزه سیاسی رفتارش را عوض کند و اجازه ندهد که این ماجرای محدودیت منابع به وجود بیاید، دوم اینکه ممکن است جامعه آماده شود و با محدودیت منابع رفتار اقتصادی‌اش را عوض کند، سوم اینکه ممکن است این جامعه ظرفیت هزار بار خیس شدن را هم داشته باشد و اثرات روحی و روانی نداشته باشد و چهارم اینکه ممکن است به دلیل آن زمینه پیشینه‌ای که با عنوان عدم آمادگی و کاهش اعتماد اجتماعی که وجود دارد اتفاقی بیفتد تحت عنوان افزایش چیزی به نام بیماری‌های روحی-روانی. این آسیب‌های روحی و روانی می‌تواند در مرحله اول انزوا ایجاد کند و در مرحله دوم باعث ایجاد برخوردی هیجانی خواهد شد. چون آدم‌هایی که منزوی هستند همیشه تابع نیستند و بعضی مواقع برخوردهایشان هیجانی خواهد بود.
* ‌‌مسوول اصلی و اولیه‌ای که بتواند رفتار اقتصادی و حتی اجتماعی مردم را تغییر دهد به نظرتان مسوولان دولت نیستند؟
** بله، اولش مسوولان هستند ولی همه آن مسوولان نخواهند بود. بستگی به این دارد که ما از این ماجرا چه تعبیری ارایه دهیم. آیا به عنوان یک پدیده ملی نگاهش می‌کنیم، یا یک پدیده دولتی؟ اگر جامعه حس کند که این اتفاق مال دولت است، می‌رود دنبال کار خودش و مسوولش هم دولت می‌شود چون دولت هم نمی‌تواند آن را به تنهایی جمع کند و گرفتاری‌های دیگر را خواهیم داشت ولی اگر تعبیر بشود به ماجرای ملی، دولت خودش می‌شود بخشی از این ماجرای ملی و نیروهای دیگر اجتماعی هم می‌توانند مداخله کنند و آن وقت ما چیزی به عنوان شرایط گذر از مساله را پیدا می‌کنیم.
پس برای اینکه ما از مساله دولت و حکومت گذر کنیم و مساله به مساله ملی تبدیل شود نیاز به آدم‌های ذی‌نفوذ و آدم‌های مورد اعتماد دارد و آدم‌های متفاوت باید به میدان بیایند. دوم اینکه گروه‌های اجتماعی متعدد هم باید این را بپذیرند و نکته سوم مجموعه شرایطی است که وجود دارد. طبق تجارب جهانی، وقتی کشوری با تهدید خارجی مواجه می‌شود باید در داخل اعلام وحدت بکند. به عنوان مثال اگر در خانه با همسرتان مشکلی پیدا می‌کنید، نمی‌توانید در خانه دعوا داشته باشید بعد با همسایه هم دعوا داشته باشید. لازمه‌اش این است که داخل خانه آشتی باشید تا حساب دشمن را برسید، بعد که حساب همسایه را رسیدید بیایید ببینید چه کسی مقصر است و چه کسی مقصر نیست.
یکی از اصلی‌ترین شرایط موازنه مناسبات اجتماعی درون با رابطه سیاسی بیرون است. بنابراین اگر این امر به همراه دو شرط پیشین یعنی افراد ذی‌نفوذ و مشارکت همه گروه‌های اجتماعی وجود داشته باشد آن وقت امر سیاسی یا بحران اقتصادی دولتی نمی‌شود و معطوف به حکومت نخواهد بود بلکه معطوف به کلیت نظام اجتماعی می‌شود و اینجاست که یک انسجام اجتماعی، وفاق اجتماعی، مشارکت اجتماعی و اقدام اجتماعی برای گذر از این ماجرا پیش می‌آید. حتی اگر این ماجرا 10ساله باشد.
* ‌‌پس یعنی معتقد هستید که ابتدا در داخل باید شرایط را هموار کرد؟
** ما باید در داخل از اتفاقاتی که هست تعبیر اجتماعی و فرهنگی بکنیم تا تعبیر سیاسی. وقتی تعبیر سیاسی می‌کنیم نمایندگی‌اش را دولت و گروه‌های سیاسی می‌کنند بعد هم جامعه می‌گوید سیاسی است، متعلق به سیاستمداران است، متعلق به دولت است به من چه و کار خودش را می‌کند، ولی اگر تعبیر اجتماعی و فرهنگی، هویتی، ملی، دینی بکنیم و جامعه هم بپذیرد فشار و اثرات روحی و روانی‌ کم می‌شود و ساحت بحرانی پیدا نمی‌کند. اتفاقا انسجام اجتماعی به وجود می‌آید و یک حرکت دیگری در نظام اجتماعی می‌آید برای اینکه از این بحران گذر کند.
* ‌‌شما گفتید وقتی پای دشمن خارجی به میان می‌آید مردم می‌توانند در داخل احساس وحدت ‌کنند. این اتفاق در گذشته در جامعه ما رخ داده، چرا الان کمتر است؟ مثلا در بحران سکه و ارز همه در پی رقابت و حذف هم بودند؟
** علتش این است که در جامعه ما فردگرایی خیلی افراطی و مصرف‌گرایی اتفاق افتاده، توجه به خود پیش آمده و ما یک‌ جوری از منافع ملی گذر کرده‌ایم. جامعه‌مان به منافع ملی آنگونه که باید اعتنا ندارد. به حوزه سیاست بی‌اعتنا شده است و به گروه‌های سیاسی بی‌اعتنا شده‌اند. وقتی چنین شرایطی پیش آمده آن‌وقت دشمن هم که می‌آید به عنوان یک خطر جلوه نمی‌کند، بعد دشمن دوگانگی جامعه را زیاد می‌کند با عده‌ای همسو می‌شود و با عده دیگر دشمن می‌شود و اتفاقی که در ایران افتاده این است که دشمن با عده‌ای همسو شده و دوگانگی در نظام اجتماعی را بیشتر کرده است.
اما ما باید در جامعه از این دوگانگی گذر کنیم نه اینکه گروه رقیب‌مان را مخاطب قرار دهیم باید جهت عمل‌شان را تغییر دهیم، روش خودمان را تغییر دهیم، تعبیرمان را در مورد جامعه تغییر دهیم. لازمه آن، آن سه شرطی است که گفتم. آن وقت چه موقع می‌تواند انجام شود؟ در یک اقدام جمعی و ملی می‌تواند اتفاق بیفتد. در چه متنی؟ متن رسانه، متن فرهنگ، متن دین. آن وقت اینجاست که شما روشنفکران، سیاستمداران، رسانه‌چی‌ها و روحانیون کنار هم باید با هم به یک توافقی برسید. آن وقت ما می‌توانیم از دوگانگی گذر کنیم و به یک اکثریت اقلیت یا اکثریت بسیار زیاد دست پیدا کنیم.
*‌‌ پس معتقدید الان ما انسجام اجتماعی مطلوبی نداریم؟
** نه، نداریم. ما در یک گروه‌های خاص انسجام داریم. مثلا آدم‌ها با همفکران خودشان که می‌نشینند احساس همبستگی بالا می‌کنند و فکر می‌کنند کل جامعه دارای همبستگی بالاست. ما باید فراتر از گروه‌های خودمان را پیدا بکنیم. به فرض اگر از دید جامعه‌شناسی نگاه می‌کنیم مثلا کالینز می‌گوید شما آدم‌ها را دارید در گروه‌های اجتماعی متفاوت، این گروه‌های اجتماعی به دلیل بیگانه با هم منسجم هستند بعد با گروه‌های دیگری پیوسته می‌شوند و بیگانه‌های متفاوت پیدا می‌کنند تا یک ملت به وجود می‌آید. اساسا جامعه ما استعداد تکثر به لحاظ گروه‌های اجتماعی و حوزه‌های متفاوت را دارد.
* ‌‌چرا؟
** به دلیل اینکه جامعه، جامعه قوی است. جامعه خوبی است. جامعه دارد رشد می‌کند بعد خودشان با همدیگر پیوندی عمل می‌کنند و قوی می‌کنند. در واقع چون ما یک جوری سیاسی با جامعه برخورد کردیم دوگانه‌اش کردیم، بیشتر داریم به سمت دوگانه کردنش می‌بریم. در صورتی که اگر رهایش کنیم حالت گروه‌های متکثر به هم پیوند‌خورده را پیدا می‌کند و عنصر وحدت ملی از داخل آن درمی‌آید. آن وقت دشمن می‌تواند یک پدیده واحد باشد برای اکثریت جامعه.
* ‌‌شما بحث احتمال عدم انسجام اجتماعی را مطرح کردید این درحالی است که یک‌سری از افراد صاحب نظر هم در مورد میزان اعتماد موجود در جامعه دچار تردیدند و علت بخشی از آن را عدم عملی شدن برخی وعده‌ها می‌دانند، می‌خواهم بدانم نظر شما چیست؟
** جامعه نسبت به بعضی از گروه‌های سیاسی اعتمادش کم است. اگر سلب اعتماد باشد جامعه دچار فروریختگی می‌شود. نه، جامعه ما دچار کمی اعتماد شده است. به همین دلیل است که دولت الان کانون جامعه شده و همه چیز را به دولت معطوف می‌کنند. به همین دلیل است که در مرحله دوم گروه‌های سیاسی نیاز به رقیب دارند تا بتوانند خودشان رشد کنند و وقتی رقیب حذف می‌شود خودش رقیب خودش را تولید می‌کند. شما نگاه کنید ماجرای گروه انحرافی در همین دولت درآمد، به دلیل اینکه رقیبش کنار گذاشته شد. بعد به طور طبیعی خودش، خودش را دچار مساله و اختلال ایجاد کرد.
تازه اگر گروه انحرافی هم از آن خارج شود دوباره این دولت خودش علیه خودش گروه تولید می‌کند. به دلیل اینکه نیاز دارد با یک کسی گفت‌وگو کند تا ارتقا پیدا کند. آدم وقتی که تنها شود قدرت تکلم را از دست می‌دهد یا با خودش حرف می‌زند. وقتی شما می‌آیید برای یک گروه سیاسی کانون می‌گذارید و رقبایش را کنار می‌گذارید و تنهایش می‌کنید انسجامش را از دست می‌دهد کمااینکه دولت این اتفاق برایش افتاد. این اتفاق دوباره هم می‌تواند بیفتد و تنها راه جلوگیری از آن این است که فرد دیگری برای گفت‌وگو وجود داشته باشد.
دیگری مثل خودت نمی‌شود. شما با مثل خودت نمی‌توانی حرف بزنی. باید متفاوت باشد وقتی متفاوت بود شما از خودت مراقبت می‌کنی. در این رابطه توافقی حیات پیدا می‌کند، جامعه شاداب می‌شود و شادابی از اینجا درمی‌آید. شادابی از زشتی و زیبایی درمی‌آید، نه از زیبایی تنها. جامعه ما و دولت ما و حوزه سیاسی ما یک چنین اشتباهی کرد و الان این مسایلی که می‌بینیم پیدا شده، راهش این است که دموکراسی بالاتری داشته باشیم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات