تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۴  ، 
کد خبر : ۲۴۱۷۹۲
در گفت‌وگوی فارس با کارشناس مسائل آمریکا بررسی شد

بازبینی استراتژی نظامی جدید آمریکا

اشاره: به دنبال صدور سند جدید آمریکا در حوزه استراتژی نظامی بر آن شدیم تا نظر کارشناسان را نیز جویا شویم از این رو بحث این گفتگو را با آقای جمشیدی کارشناس مسائل آمریکا، بر پایه موضوع "بازبینی استراتژی نظامی جدید آمریکا" گذاشتیم. مقدمه: به گزارش خبرگزاری فارس در پی صدور سند جدید آمریکا در حوزه استراتژی نظامی بر آن شدیم تا نظر کارشناسان را نیز جویا شویم از این رو بحث این گفتگو را با آقای جمشیدی کارشناس مسائل آمریکا، بر پایه موضوع "بازبینی استراتژی نظامی جدید آمریکا" گذاشتیم تا در یک فشرده‌گی به مسائل پرداخته، ابعاد مرتبط با این مسئله را نیز بسنجیم و در واقع به غیر از واکاوی از محتوا و جنس این استراتژی و دگرگونی که نسبت به گذشته آمریکا به عنوان رویکرد داشتیم، کارکرد این سند روی متغیرهای مختلف منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی کنیم که چه آثاری به جای می‌گذارد و بعد به واکنش‌ها و نسبت‌هایی که دیگران که این استراتژی را از دست داده‌اند نیز اشاره‌ای داشته باشیم.

* اگر بخواهیم به شکل فشرده موضوعات را تیتراژ و یک مرور اولیه کنیم، بفرمایید این بازبینی استراتژی دارای چه ویژگی‌هایی هست؟ به شکل محوری چه نقاط یا ارکان اصلی‌ دارد؟ تفاوتش با اسنادقبلی که آمریکایی‌ها صادر و منتشر کردند چیست؟ خصوصا که می‌دانیم این استراتژی و آن چیزی که منتشر شده، همه بحث بازبینی و سند محرمانه نیست و این فرض را هم تاکید می‌کنم که ممکن است برخی از ابعاد این سند تبعات تبلیغاتی و یا بیشتر تبعاتی باشد که آمریکایی‌ها می‌خواهند بیشتر عملیاتی کنند. با اینحال در واقع آن چیزی که منتشر شده و می‌توانیم از قراین عملی بگوئیم که این باید بخشی از استراتژی باشد و روی آن تاکید کنیم.
** جمشیدی: سند بازبینی استراتژی دفاعی آمریکا که در واقع می‌توانیم از آن به عنوان سند راهنمای دفاعی آمریکا در دوره جدید یاد کنیم، در سوم ژانویه 2012 از طرف وزارت دفاع آمریکا منتشر شد و یکی از مولفه‌هایی که در اهمیتش می‌توانیم متذکر بشویم این است که رئیس جمهوری آمریکا که تقریبا کم سابقه یا بی‌سابقه بوده خودش رفت وزارت دفاع و بحث درباره این سند را مطرح کرد که این مهم، نشان دهنده اهمیت و اصالت سند است. در رویکرد آمریکا به تحولات نکته‌ای که وجود دارد این است که شاه بیت این استراتژی این است که در واقع آمریکا اکنون در یک دوره انتقال قرار گرفته و در واقع در یک نقطه عطف تاریخی قرار گرفته. این نقطه عطف در واقع نه به معنی قدرت آمریکا که به معنی ضعف آمریکاست که در واقع تلاش می‌کند ضعف خود را جبران کرده و جلوی آن را بگیرد. از این جهت این کلید واژه "نقطه عطف" و "نقطه انتقال" کلید واژه‌ای هستش که در طول این سند چندین بار تکرار شده و اهمیت دارد اما در واقع در کنار این مسئله باید بگوییم این سند حاصل درک واقع‌گرایانه دولت اوباما از واقعیت سیاست بین‌المللی و محدودیت‌های قدرت آمریکا در عرصه بین‌الملل است.
در واقع این اولین سند استراتژی آمریکا نیست که در دوره اوباما منتشر شده است بلکه در سال 2010 حدوداً 4 سند استراتژیک از طرف دولت اوباما منتشر شد از جمله: 1) سند استراتژی امنیت ملی آمریکا 2) سند ارزیابی دفاعی چهارساله آمریکا 3) سند بازبینی آرایش هسته‌ای آمریکا در عرصه بین‌المللی 4) سند دفاع موشکی آمریکا اما نکته مهم این است که این سند جدید از همه دیرتر و بعد از انقلاب‌های منطقه منتشر شده است و در واقع به نسبت بقیه واقع‌گرایانه‌تر است چرا که اسناد قبلی تا حد زیادی جاه‌طلبانه و آرمان‌گرایانه و با مفروض گرفتن برتری قدرت آمریکا در عرصه بین‌الملل بود اما در این سند ما نمی‌توانیم بگوییم که برتری قدرت آمریکا در عرصه بین‌الملل مفروض انگاشته شده چرا که در واقع تضعیف قدرت و افول قدرت آمریکا مفروض انگاشته شده و تلاش می‌شود که آن را مدیریت کرد.
* آمریکایی‌ها راجع به محدودیت یا افول قدرت بحث‌هایی دارند لطفا به آن هم اشاره کنید.
** جمشیدی: بله** این مسئله هم مطرح هست. حتی توی سخنرانی وضعیت اتحادیه سخنرانی سالانه آمریکا 2012 اوباما به صورت خیلی مستقیم درباره افول آمریکا صحبت و تلاش کرد که آن را رد کند اما در واقع این یک گفتمانی است که در داخل آمریکا به طور کاملا جدی مطرح است که "آمریکا در حال افول است" و در واقع نوع سیاست‌گذاری‌ها و مدیریت کلان دولت اوباما هم این افول را تشدید کرده است.
نکته مهم و اصلی و نقطه آغاز در این سند در واقع تعرف جدید آمریکا از امنیت است در دوره‌های گذشته آمریکا معمولا امنیت خود را از جنس نظامی** استراتژیک تعریف و از اروپا شروع می‌کرد و نگاه خودش را از دریچه اروپا داشت لذا تهدید روسیه و سپر دفاعی موشکی در وهله اول مطرح می‌شد این در واقع در فضایی بود که مباحث نظامی امنیتی در اولویت کار بود اما افول قدرت آمریکا بحران مالی و شکست‌های نظامی آمریکا در جنگ‌های عراق و افغانستان و بحران بدهی‌ها سبب شده که آمریکا هم اکنون امنیت خود را سبقه اقتصادی بدهد و از این جهت باعث شده است که آن جغرافیایی که از نظر آمریکا اهمیت راهبردی دارد متفاوت بشود و این بار از آسیا و اقیانوسیه به دنیا نگاه کند. لذا در واقع امنیت آمریکا در منطقه‌ای تامین می‌شود که سواحل غربی آمریکا، اقیانوس آرام، آسیای شرقی، اقیانوس هند و جنوب آسیا را شامل می‌شود یعنی اینکه اقیانوس هند به سمت اقیانوس آرام. آمریکا این منطقه را جزو منافع حیاتی خود تلقی می‌کند و لاجرم چین حائز اهمیت شده و به عنوان تهدید دیده می‌شود. نکته مهم این است که سر تا سر این سند و رفتارهای آمریکا برای چین بسیار هشدارآمیز است این بدین معنی است که رویکردی اولیه‌ای که دولت اوباما داشت و به قدرت رسید با چیزی که الان وجود دارد کاملا متفاوت است و رویکرد کاملا تهاجمی نسبت به چین گرفته است از این رو دولت مردان چینی و کسانی که دنبال تامین منافع چین هستند اکنون نمی‌توانند خوش‌بینانه به اهداف و نیاز به آمریکا نگاه کنند ضمن اینکه در این سند یک ارزیابی اطلاعاتی از رویکرد چین به مباحث مختلف بین‌المللی ارائه و تصریح می‌شود "از آنجایی که چین نتوانسته نسبت به اقدامات و نیات استراتژیک خود و از جمله مباحث نظامی به آمریکا تضمین بدهد که این اقدامات خصمانه نیست، لذا آمریکا رویکرد نظامی‌تری در منطقه پیدا می‌کند. در واقع آمریکا هم ارزیابی دارد از رفتار و نیات چین و هم اینکه نظامی‌گری خود در آسیا و اقیانوسیه را توجیه کرده و به گردن چین انداخته است که باید به این مهم توجه شود.
نکته دوم این است که رویکرد جدیدی که آمریکا ارائه می‌دهد، منشاش چی هست؟ آمریکا تلاش می‌کند در این سند تغییر رویکردش را ناشی از پایان دو جنگ عراق و افغانستان و خروج نظامی گسترده از منطقه خاورمیانه معرفی کنه اما این واقعیت نیست و آمریکا می‌خواهد به نوعی پنهان کاری کند که عامل این رویکرد همان بحران مالی است که باعث تغییر رویکرد اون شده است اما آمریکا می‌خواهد بگوید این بخاطر پایان جنگ عراق و افغانستان است در حالی که وضعیت کنونی این دو جنگ هم ناشی از همون بحران مالی است. در واقع این دو جنگ باعث بروز بحران مالی شدند و چون نتوانستند کنترل کنند، هزینه‌های زیادی به گردن آمریکا گذاشتند لذا به این وضع کشیده شدند. حالا آمریکا رویکرد جدید خودش را می‌خواد از نقطه قوت آغاز و رویکرد جدید خودش را مطرح کند اما واقعیت این است که ریشه تغییر نگاه آمریکا در بحران مالی است یعنی آمریکا از نقطه قدرت به این رویکرد وارد نشده بلکه از نقطه ضعف و در اوج ضعف (چیزی که خودشون می‌کن نقطه عطف) وارد این ماجرا شده این هم نکته‌ای هست که نباید بهش بی‌توجهی کرد.
یکی از مباحث که آمریکایی‌ها روی آن تاکید دارند این است که در عین اینکه ما شاهد تمرکز جدید آمریکا بر منطقه آسیا و اقیانوسیه و تلاش برای نظامی‌گری در این منطقه هستیم، شاهد پشت کردن آمریکا به اروپا نیز هستیم اینجا دیگه به عنوان اولویت استراتژیک مطرح نمی‌شوند بلکه می‌خواهد تعهدات حداقلی خود را نسبت به اروپا تائید کند از جمله ماده 5 که مطرح می‌کند "امنیت آمریکا و اروپا تفکیک ناپذیر است و حمله به یکی از اعضای ناتو حمله به کل اعضا تلقی می‌شود" در این حد گفته شده است که آمریکا نسبت به اروپا متعهد است اما اینها تنها در بعد مفهومی و اقتصادی بوده و به لحاظ نظامی آمریکا یک جنس تهدید را مطرح می‌کند که دو مصداق تهدید را برای اون معرفی می‌کنم.
از نظر آمریکا بر اساس این سند، تهدید برای ایالات متحده این هست که در مناطق حساس ژئوپلتیک که بیشتر سبقه دریایی و تنگه‌های عبور انرژی رو داره آمریکا از ظرفیت اعمال قدرت محروم شده و این نکته اساسی است که به خاطر این هست که کشورهای رقیب یا متخاصم با آمریکا، از ابزارها و تاکتیک‌های نامتقارنی استفاده می‌کنند که آمریکا علی‌رغم داشتن ابزارهای متعدد نظامی نمی‌تواند در آن مناطق اعمال قدرت کند.
آمریکا دو منطقه را معرفی می‌کند یکی دریای جنوبی چین و دوم خلیج فارس و تنگه هرمز و بر همین اساس تاکتیک‌های رفتاری چین و ایران باعث شده آمریکا عملا نتواند در این مناطق اعمال قدرت کند و هدف این سند این است که آمریکا میخواهد تا سال 2020 ارتشی بسازد که بتواند با این تهدیدهای نامتقارن مقابله کند لذا همین الان آمریکا ادعا می‌کند که اگر بخواهیم نسبت به تحولات کنونی Aplay کنیم، همین الان نسبت به تنگه هرمز برتری ایران را تصریح می‌کند همونطوری که قبلا هم ژنرال دمسی رئیس سازه ارتش آمریکا تصریح کرد که "بله. ایران می‌تواند تنگه هرمز را ببندد" و این اصل ماجرا هست که بستن یا نبستن قدرتش را دارد و این هم مطلبی هست که باید بهش توجه بشود.
محور دیگری وجود دارد که در فضای رسانه‌ای به آن بسیار پرداخته شد اما واقعا این فضاسازی برای این بود که ابعاد دیگه مسئله زیاد اجازه بروز و ظهور نداشته باشد. این محور این است که آمریکا از دکترین معطوف به اینکه "دو جنگ همزمان را در دو منطقه پیش ببرد" به سمت دکترین "یک جنگ و یک بازدارندگی" پیش برود این چیزی است که در اخبار بیشتر روی آن مانور داده شده است در حالی که ابعاد دیگه سند از این موضوع اهمیت بیشتری دارد به علاوه این دکترین "دوجنگ همزمان در دو منطقه" واقعیت نداشته و آمریکا هیچ‌وقت دو جنگ همزمان را نتوانسته است در دو منطقه پیش ببرد و همیشه با مشکل مواجه بوده است از جمله جنگ عراق و افغانستان که دو جنگ بوده حتی در یک منطقه اما علیه جاهایی که فتحشان کرده و حکومت‌ها را ساقط کرده است، یعنی تهدیدهای متداول و متعارف هر جنگ تا حد زیادی رفع شده بود اما آمریکا نتوانست آن را به صورت همزمان پیش ببرد.
تمرکز آمریکا در جنگ با افغانستان سبب شد که طالبان در افغانستان دوباره قدرت بگیرد و جنگ مغلوبه شود به سود طالبان و وقتی هم که آمریکا لازم دید دوباره در افغانستان تقویت حضور و نفوذ داشته باشه مجبور شد از نیروهایی که به عراق فرستاده بود به افغانستان برگرداند و این طور نبود که در هر دو حوزه به طور همزمان نیرو تزریق کند یعنی از یک حوزه برمی‌داشت و به حوزه دیگه تزریق می‌کرد و نهایتاً نیز عملاً در هر دو جنگ شکست آمریکا رقم زده شد. هیچ‌کس در آمریکا بر این باور نیست که آمریکا در عراق یا افغانستان پیروز شده باشد. همه اذعان دارند که آمریکا شکست خورده است و اکنون تلاش می‌کند به نوعی آبرومندانه از آن خارج شده و بتواند منافع اساسی خودش را تامین کند لذا اینکه آمریکا در گذشته اساساً دکترین دو جنگ را همزمان داشته یک افسانه است و رویکرد جدید هم به نوعی توجیه گذشته تلقی می‌شود.
نکته مهمی که وجود دارد آینده نظامیان و کارکنان ارتش آمریکا است، آمریکا در رویکرد جدید به سمت کاهش و کوچکتر کردن حجم ارتش آمریکا پیش می‌رود یعنی تمرکزش روی قوای دریایی و هوایی و کم کردن از حجم نیروی زمینی است اما در این میان کاهش نیروها یک بحران در داخل ارتش آمریکا ایجاد می‌کند و در واقع اخراج در ارتش آمریکا آغاز می‌شود. در حال حاضر نیز حدود 100 هزار نیروی ارتش آمریکا بر اساس رویکرد جدید و مطرح شده، مقرر است کم شود و مسئله‌ای که اوباما خودش توی سخنرانی وضعیت اتحادیه به آن اشاره می‌کند پیدا کردن کار برای نیروهایی است که از نظر آنها برای آمریکا ایثارگری کرده‌اند و این چه طور خواهد بود؟؟
در حال حاضر این نیروها با مشکل کار مواجه هستند، کسانی که به تبع پول یا هر چیزی دیگری فعالیت در ارتش آمریکا را شروع کردند و حالا این ارتش می‌خواهد آنها را اخراج کند لذا یک بحران نه تنها در داخل ارتش آمریکا که در جامعه آمریکا نیز ایجاد خواهد کرد کسانی که بالاخره برای آمریکا و اهداف راهبردیش وارد منطقه شده‌اند الان مواجه با مشکل بیکاری هستند.
اوباما در سخنرانیش می‌گوید که: "ما تلاش می‌کنیم این نیروها را در نیروی آتش‌نشانی استخدام کنیم" یا "تلاش می‌کنیم با امتیازاتی که به این افراد می‌دهیم بتوانند در محیط کار جذب شوند" در حالی که الان نیروی کار در آمریکا غوغا می‌کند و پیدا کردن کار برای اینها یک بحران در جامعه ارتش آمریکا ایجاد می‌کند و اینم نکته‌ای است که باید بهش توجه کرد.
اما بحث آخر درباره ایران هست توی این سند عملا قدرت تهدیدزدایی ایران رسما شناسایی و تائید شده که ایران قدرت این را دارد که حداقل، اعمال قدرت آمریکا در منطقه را با محدودیت‌های جدی مواجه کند و این محدودیت آنقدر جدی هست که آمریکا تا یک دهه آینده باید تلاش کند که خودش را با این رویکرد و تاکتیک جدید ایران تطبیق بدهد.
در عین حال این سند یک سندی است که رویکرد تروریستی آمریکا ضدایران را تائید می‌کند و در این سند صراحتاً گفته شده که ما برنامه‌های هسته‌ای کشورهای مختلف از جمله ایران (منظور ایران هست البته) برای بحث تسلیحات کشتارهای جمعی با برنامه‌های هسته‌ای ما تیم‌های عملیاتی ویژه‌ای طراحی می‌کنیم تا بتوانند "عملیات‌های کارآمد" در داخل سرزمین‌های هدف انجام بدهند و منظور صراحتا ایران هست لذا این می‌تواند شاهدی بر این مدعا باشه که این رفتارهای اخیری که آمریکا از آن اقدامات تروریستی در کشور انجام می‌دهد.
اوباما دارد در حد استراتژیک روی اون طراحی و برنامه‌ریزی می‌کنه حالا جملاتش هم هست که می‌گوید: توانمندی‌های خودش را همچنان تقویت می‌کنه با همکاری شرکای داخلی و خارجی برای اینکه بتونه عملیات موثر برای مقابله با تسلیحات کشتار جمعی و برنامه‌های هسته‌ای انجام بدهد".
* شرکای خارجی؟
** جمشیدی: اینم مهمه ** آمریکا می‌گوید "شرکای داخلی و خارجی" و این مهم باید تامل شود.
* سیستم‌های اطلاعاتی + شرکای خارجی؟
** این می‌تواند باشد. از داخل کشور نیز می‌تواند باشه یعنی یارگیری از داخل صحنه هدف هم می‌تواند باشد. چون خیلی مبهم و مختصر از کنارش گذشته و این یکی از بخش‌هایی است که قیچی شده است.
* مثل بکارگیری منافقین؟
** به کارگیری منافقین، به ‌کارگیری جریان سبز، اهل فتنه و ... اینها از تعریف ماموریت شروع می‌شود تا هدف‌گذاری‌های دیگر.
* تحرکاتی که توی کشورهای عربی و همسایه انجام می‌دهند و تیم‌هایی را آموزش می‌دهند مثل دونک واتر که اومد یا رئیسش امارات، که دارن تیم درست می‌کنند هم می‌تواند نوعی از این ماموریت‌ها باشد؟
** این هم می‌توانست باشد اما بیشتر روی بحث تسلیحات کشتار جمعی است در واقع ارزیابی‌هایی از برنامه هسته‌ای که می‌گویند "اینها برای ما تهدید تلقی می‌شود". البته اینها توی سند ارزیابی دفاعی 4 ساله هم بود اما رویکردش متفاوت بود، در اون سند می‌گفت: "ما ایستگاه‌های منطقه‌ای می‌زنم که هر جا لازم شد عملیات کنیم". اما الان نفوذ در داخل را مطرح می‌کنم و کشور به کشور را مطرح می‌کنه که به نظر من می‌تواند هم پاکستان را شامل شود هم ایران را که در واقع همون بحث خلع سلاح هسته‌ای پاکستان توی این مورد می‌گنجد.
* تصویر اولیه شما از بازبینی ؟؟؟؟؟ چیست؟
** جمشیدی: بعضی از مسائلی در سند عمومی‌ای که از طرف سازمان‌ سیاسی دفاعی آمریکا مطرح شده است نشان می‌دهد که ما باید یک مقدار توجه خودمان را به ضرورت‌ها و پیش نیازهایی که سبب رسیدن به این نقطه شد، جمع کنیم که چون این سند معطوف به آسیب‌شناسی است سیاست دفاعی آمریکا بوده و با توجه به درک ضرورت‌های جدید دو رو به جنگ‌های مدرن به همین خاطر این سند محصول نیاز،‌آسیب‌شناسی و احراز آمادگی برای فردا هست به همین خاطر این سند نگاه جبران‌ساز نسبت به ضعف‌های آمریکا نداره بلکه نگاه توان‌ساز کردن و جدید التوانمندی و در حوزه رسیدن به اهداف نظامی آمریکا را پوشش می‌دهد و به همین خاطر باید با این درک نگاه کنیم که این سند معطوف به یک نوع بازسازی سیاست‌ها و ارتش آمریکا است یا اینکه بخشی که شامل نوسازی و اهداف همچنین سیاست‌های دفاعی آمریکا هست و همچنین ‌آرایش نظامی آمریکا برمی‌گردد تقریبا می‌توانیم بگیم هر دو جنبه را توی خودش دارد چون که آمریکایی‌ها در بعضی حوزه‌های احساس موفقیت و در بعضی احساس شکست می‌کنند به عنوان مثال در تطبیق همین نبردی که در شمال آمریکا و جنوب لیبی افتاد آنها اصل کم هزینگی و اصل به پایان رساندن یک بحران را با توجه به نوع و نحوه مشارکت به عنوان یک امتیاز جدید مدنظر دارند و همچنین شکست‌هایی را که در عرصه‌های مختلف خصوصا در حوزه جنوب غربی آسیا دریافت کردند.
معتقدم که آمریکایی‌ها 4 نکته را خوب و دقیق ارزیابی کردند که همان "درک واقع‌گرایانه آمریکا" است. یکی عدم نتیجه‌گیری قانع کننده است. آنها در محصولات و نتیجه‌گیری‌هایی که دنبالش بودند، نتوانستند ملموس به آن برسند چرا که درکشان یک درک کلاسیک کامل بود در حالی که صحنه‌ای که با آن روبرو شدند کاملا نامتقارن بود و یا در حوزه نوع نگاهی که در دوره خاص جمهوری‌خواه‌هان اتفاق افتاد، سیاست‌های استراتژی و سیاست‌های دفاعی آمریکا سه اصل را ترجیح می‌داد: 1)سرکوب تهدیدات 2) تمرکز بر قوت آمریکا به عنوان هژمون 3) تمرکز بر یک نوع قدرت افکنی.
این سه اصل پیکره استراتژی آمریکا را تعریف می‌کرد ولی در شرایط جدید، ما در همین دوران گذار شاهد ورود ادبیات جدیدی بودیم که در حوزه طراحی و نقشه‌کشی برای آینده از یک جایگاه خاصی برخوردار شد و آن بحث قدرت نرم و قدرت زیرکی بود Soft power و Smart Pawer ** در ابتدا این نوع و جنس خود را در حوزه امنیتی و سیاست خارجه نشان داد ** الان می‌بینیم که این موضوع کشیده شده حتی به حوزه‌های دفاعی، این درک امروز جای خود را در تولید اسناد به‌ آمریکا نشان می‌دهد به همین خاطر این سند دفاعی جدید آمریکا را وارد ریل جدیدی از تعریف میلیی تاریزم می‌کند ** میلیی تاریزم آمریکا با ادبیات بعد از جنگ سرد تا سال ۲۰۱۰ تقریباً به تدریج تغییر می‌کند که کامل نیست ولی تدریجی و توأم با تغییر اولویت‌ها است. به همین خاطر در این سند جدا از نگاه به مؤلفه‌های مؤثر در آن و یا ادبیات استفاده شده در آن حوزه جغرافیا را هم متأثر می‌کند. یعنی آمریکا احساس می‌‌کند چونکه در گذشته و در یک اصرار غلط بر سیاست‌های دفاعی خودش حرکت کرده، منجر به دادن زمان به دیگر رقبا شده است.
به همین دلیل می‌بینیم که انتظاراتی که از چین بود که در یک جدول زمانی دورتری به اهداف خودش برسد چین زودتر بره محسوب می‌کند اهداف خودش رو به همین خاطر اولویت آمریکا به تدریج وارد حوزه اقیانوس آرام می‌شود و در این چارچوب میزان تمرکزی که آمریکای در گذشته بر نیروی زمینی داشتند، امروزه به نیروی دریایی تا حدودی منتقل می‌شود. از این منظر می‌توانیم بگوییم که تغییر موضوعات سیاست خارجی آمریکا به صورت یک نوع اجبار دارد شکل می‌گیرد تا نقطه عطف. این است که آمریکایی‌ها مواجه با محدودیت گزینه‌ها برای برتری در جهان روبرو شدند و به موضوع مشارکت هم نگاه انتقادی دارد و هم نگاه جذب مجدد. شما اگر انتقاداتی را که توسط وزیر دفاع پیشین آمریکا و انتظاراتی که از کشورهای اروپایی و از ناتو تعریف می‌کرد و اینکه تامین امنیت اروپا و سهم اروپایی‌ها چگونه باید باشد، نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها از قبل زمینه‌های به وجود آوردن این سند را آماده کرده بودند و یا حتی مقاله‌ای که خانم هیلاری کلینتون در نوامبر گذشته ‌نوشت و در آن اشاره کرد که آمریکا نیازمند این هست که وارد عرصه جدیدی در سده آمریکایی‌ رو وارد بشه و تعریف کند. به اعتقاد بنده آمریکایی‌ها در شرایط جدید چندین درس گرفتند یکی درس در عدم توانشون در دولت‌سازی، دوم در چارچوب نبردهای نامتقارن که با آن روبرو شدند و سوم شکست در برابر سیاست‌های اشغال و توزیع قدرت.
به همین خاطر در این شرایط و از جمع این درس‌ها مواجه شدند با عدم برابری امکانات و اهداف. این عدم برابری آثار خود را در چارچوب بحران اقتصادی نشان داد و همچنین بحران مدیریتی. به همین خاطر می‌بینیم که در حوزه‌های حساس شاهد تغییر فرماندهان هم هستیم و یا انتقاداتی که سیاسیون به جریان نظامی آمریکا در صحنه بروز می‌دادند به نظر می‌رسد که آمریکایی‌ها جنس تهدیدات را امروزه نامتقارن و متعدد، سنگین و سایبر و جابجایی تهدیدات رو دادن در بعد جغرافیا احساس می‌کنند چرا که نوع آرایش خودشون را متمرکز می‌کنند در بعضی از حوزه‌ها بر نیروهای ویژه و سعی می‌کند نوعی دینامیک از نیروها و سیاست‌ها ایجاد کنند که هم قدرت تاکتیکی سریع داشته باشد و هم بتونه ضربه استراتژیک و نهایی وارد بکنه. اینکه اوباما در بعضی سیاست‌ها و موضوعات بر سیاست "پرتاب از راه دور" تاکید دارد (پرتاب ۳ امتیازی) این یک کلیه واژه‌ای است که داره تاثیرات خودش را اعمال می‌کند، حالا بعضی هم این استراتژی را می‌گویند که تقریبا مواجه می‌شیم با"دوران اوباما" و نه ریاست جمهوری اوباما و با تولید این اسناد ما شاهد یک دوره به نام "اوباما" خواهیم بود در عرصه تدوین استراتژی‌های آمریکا.
* این چیزی که منتشر شده به عنوان "بازبینی سند نظامی" از طرف آمریکایی‌ها، در این بخش Public (عمومی) و بخش "نگاه بر رفتار نامتقارن در عرصه امنیتی و نظامی" را تعمدا مورد توجه قرار می‌دهد. تکیه بر نیروهای ویژه، سیاست مهار از طریق سیاست‌های امنیتی نظامی ویژه، به نظر می‌رسد که تعمدی در کار است ولی این به این معنا نیست که در سند اصل غیر Public آمریکا نگاه به تهدیدات یا رفتارهای نظامی کلاسیک فراموش شده باشد چون در حال حاضر هم مسئله تهدید حداقل دریایی چین برای امریکایی‌ها مطرح است هم مسئله سپر دفاعی موشکی که در دستور کار یا یکی از اولویت‌های چالشی آمریکا برای روسیه است، وجود داره و اگرچه ماهیت این استراتژی از زمین پایه به دریا پایه تغییر کرده ولی به این معنا نیست که در نظامی‌گری کلاسیک کاملا فراموش شده، این بحثی است که در ادامه اون می‌خواهیم مطرح کنیم اگر استراتژی نظامی امریکا حداقل در یک دهه گذشته ماهیت دولت‌سازی را هم ازش انتظار داشتیم به عنوان یک هدف از سیاست نظامی فکر می‌کنید توی استراتژی جدید دولت‌سازی جدید با روش‌های جدید در دستور کار هست یا خیر؟ اهداف این سیاست جدید مطرح هست یا خیر؟
** به نظر می‌رسد تعریف آمریکایی‌ها از سپهر امنیت تا حدودی تغییر کرده ** چون در این سند تاکید می‌کند که ما نمی‌خواهیم مجبور کنیم یک پیش‌بینی کاملا دراز مدت. و نمی‌خواهیم خودمان را محکوم کنیم به یک سری تخمین‌های قوی از آینده دور ** یعنی تقریبا آینده را با یک گام بیشتر از واقعیت تحلیل کردن که این برمی‌گرده به درک و پراگماتیزمی که آمریکایی‌ها بهش قائل هستند در شرایط جدید و در حوزه چگونگی مدیریت ناامنی، چگونگی به استخدام کشیدن هرج و مرج برای تعیین اهداف خودشون از یک تعاریف جدیدتری برخوردار شدند و به نظر نمی‌رسد که بازی‌های فرومنطقه‌ای آمریکا شبیه به قبل باشه و تئوری‌ بازی آمریکا با توجه به مجموعه انعکاساتی که از این سند بروز داده شده تقریبا امتداد کامل گذاشته است، نه. بلکه نسبت به گذشته کاملا دارد به یک حوزه تجدیدنظرطلبی می‌رسد و در حوزه امنیت آمریکایی دیگر تمرکز بر قوت را تبدیل می‌کند به تمرکز به ضعف‌های دیگران این تمرکز جابه‌جا می‌شود و یا سرکوب تهدیدات را تبدیل می‌کنند به مدیرت تهدیدات به همین خاطر رفتاری که آمریکا در حوزه پدیده‌ها و متغیرهایی که موجود است مثل مذاکراتی که امروز با طالبان انجام می‌دهند یا نوع نگاه به چگونگی حل یا طرح‌سازشی که در حوزه فلسطین می‌بینیم یا تعاریفی که با امتداد خودشون در حاشیه نزدیک چین دارند، می‌دهند یعنی جذب مجدد برمه را در دستور کار خودشون قرار می‌دهند و یا اینکه با چه سرعتی به حل بحران کره نگاه می‌کند، اینها بیان‌گر این است که آمریکا یک تعریف جدید از سپهر امنیتی دارد که برخورد نزدیک‌تر با پدیده است، از لحاظ نظری آمریکا پرونده‌های اصلی خودش در حوزه‌های دیگه را مفتوح نگه داشته است هرچند که در اینجا اسمی برده نمی‌شد.
این توجه به جایگاه روسیه در شرایط جدید خیلی کم بهش پرداخته می‌شود و این یک بخش عمدی در این استراتژی است و اگر تطبیقی بدهید در نوع نگاهی که در این سند هست با اصرارهای متوالی که غرب در بحث سپرهای موشکی و یا چیچی گنگی نگاه به نیروهای متعارف موجود در اروپا و یا نسبت به کنش و واکنشی که نسبت به تحولات روسیه و رفتار روسیه در جنوب آسیا داره از خودش نشون می‌دهد. بیانگر این است که خیلی از بخش‌های اصلی این موضوع که در این سند معرفی نشده در جای دیگه ثبت شده خصوصا نسبت به بازگشت روسیه به قدرت است و بازگشت روسیه از مرز قدرت منطقه‌ای یک نیروی مؤثر در موازنه قدرت‌های جهانی است. به همین خاطر در حوزه کلاسیک به اعتقاد من آمریکایی‌ها به سمت کسب تکنولوژی در این حوزه‌ می‌روند. زیرا چیزی که همواره ارتش آمریکا را از دیگر ارتش‌های دنیا متمایر می‌کرد بحث پیشتازی و پیشاهنگی در تکنولوژی‌ نظامی بوده از این رو این تمرکز رو در بحث رسیدن به تحقیق و توسعه حفظ خواهد کرد به اهمیت آموزش نظامی با مختصات جدید توجه می‌کند. نظام آموزش آمریکا دگرگون خواهد شد ** در بحث شیوه آمادگی و مدیریت آنلاین نظامی و بالا بردن قدرت پاسخ آمریکا در نبردهای متعارف افزایش پیدا می‌کند. گرچه در این جا اشاره نمی‌کند ولی این برمی‌گردد به همان ارتش چابک و زیرک که در حال تشکیل اون هستند که خوب این موضوع بیانگر این است که گستردگی نظامی آمریکا در شرایط جدید متاثر می‌شد و یک ارتش چاق به سمت یک ارتش لاغر می‌رود.
در بحث نگاه آمریکا در موضوع دولت‌سازی یا ملت‌سازی و تطبیق آن با استراتژی‌هایی که مدنظر داشتند، آمریکایی‌ها این موضوع را کاملا از دستور کار خارج نخواهند کرد و حفظ خواهند کرد ولی شیوه رسیدن به اهدف خود در این موضوع را به گونه دیگه تفسیر می‌کنند یعنی این مقوله از حوزه ارتش و پنتاگون خارج می‌شد و به بخش‌ها و نهادهای دیگر قدرتی آمریکا مثل سازمان‌های امنیتی و دستگاه سیاست خارجی آمریکا واگذار می‌شد از این رو باید همراه با این سند راهنمای دفاعی حتما تغیراتی در حوزه سیاست خارجی و امنیتی شاهد باشیم و اصلا حضور آقای پتراس به عنوان یک فرمانده نظامی در راس سازمان سیا برای تعمیق بخشیدن به این استراتژی دفاعی است.
* این سند Pubic هست و در واقع سند منتشر شده عمومی است، فکر می‌کنید عناصر و محورهایی که توی این سند نیامده و در سند اصلی احتمالا وجود دارد، چه چیزی باشد؟
** به نظر می‌رسد که بعضی از مباحثی که در این سند آورده نشده ناشی از فریبکاری آمریکا و بخشی هم ناتوانی آمریکا در پیش‌بینی چشم‌انداز و تحولات مربوط به آن مسائل هست در واقع دو نوع مسئله وجود دارد که در این سند نیومده در ابتدا این سند به هیچ وجه سندی نیست که دلالت بر انزواطلبی آمریکا داشته باشد. این اصلا درست نیست در واقع این سند همچنان نشان می‌دهد که آمریکا همچنان رویکرد و سیاست مداخله‌گرانه در کشورها و عرصه‌های مختلف جهانی دارد. اما روش و شیوه‌های مداخله در او تغییر می‌کنه و کم‌هزینه‌تر می‌خواهند انجام شود. اما در رابطه با او مباحثی که آورده نشده ** یکی از چیزهایی که مهمتر است و ناشی از ناتوانی آمریکا در او هست اینه که جایی تحولات خاورمیانه انقلاب‌های منطقه خاورمیانه در این سند اصلا آورده نشده (در حالی که ممکنه در سند اصلی باشه) درحالی که در واقع خاورمیانه به عنوان یکی از دو نقطه اصلی استراتژیک جهان از نظر آمریکا مطرح می‌شود یکی آسیا و دوم خاورمیانه.
در واقع اگر بخوان بحث قدرت ایران در منطقه رو بررسی کرده و با آن برخورد کنند یک بخش اون حضور و نفوذ قدرت دریایی ایران در منطقه خلیج فارس و آب‌های بین‌المللی هست و دوم در ژئوپلتیک سرزمینی خاورمیانه و نفوذی که در درون کشورهای انقلابی خاورمیانه ایجاد شده است لذا در واقع هیچ مطلبی در این سند گفته نشده است** علتش چیه؟ این درحالی که نمی‌شود تصور کرد که آمریکا یا از او غفلت کرده یا جدی نگرفته ** به نظر می‌رسه که آمریکا چشم‌انداز درستی از فرآیند تحولات خاورمیانه ندارد و در جاهای دیگر کدهایی وجود دارد که به وضوح نشان می‌دهد آمریکا به این جمع‌بندی رسیده است که آمریکا در میان مدت قدرت مدیریت انقلاب‌های منطقه آمریکا را ندارد و چالش‌برانگیز خواهد بود برای آمریکا و جهت‌گیری اون ممکنه در جهت‌های متفاوتی تداوم حرکت بدهد و این نقطه‌ای است که به نظر می‌رسد امریکا نمی‌خواهد خودش را در این سند بر اساس اون گرفتار کند. و در واقع جنس این تهدید جنسی هست که حتی این رویکرد جدید دفاعی استراتژیک آمریکا هیچ قادر به پاسخ‌گویی به او نیست چون که اصلا ابزارهای نظامی پاسخگوی اون نیستند** این تهدید جنس دیگری هست که از شروع انقلاب‌های منطقه در واقع از سبقه‌ها نظامی و اینکه بتوانند یک هدف شمالی برای این تهدید داشته باشد. این تهدیدها در کف خیابونها هست ** اوباما توی سخنرانی ماه می ۲۰۱۱ در وزارت خارجه می‌گه: "الان دوره قبلی گذشته که بتونیم با حکام عرب بشینیم پشت درهای بسته تصمیم بگیریم و اجراش بکنم و الان مردم کف خیابونها هستند" و از اون به عنوان تعریف پپلیسم استفاده می‌کند و یعنی اونو تحقیر می‌کند و می‌گوید که : " از دید ما هر اقدام و تصمیم که می‌گیریم باید برای مردم یک توجیهی داشته باشد" لذا تهدید از این جنس است که حضور مردم در عرصه سیاست برای آمریکا فعلا تهدید به حساب میاد و این چیزی نیست که این سند بتونه پاسخگوی اون باشه لذا بهش نپرداختن با اینکه نقطه مهم استراتژی آمریکا است.
* مثلا موضوع روسیه چطور؟
** در رابطه با روسیه در این سند تلاش شده اولا به او پرداخته نشود و به جز یکی دو جمله کلی تلاش شده اصلا روسیه را در چارچوب تهدید معرفی نکنند اما این واقعیت و همه ماجرا نیست در واقع آمریکا می‌خواهد تلاش کند که قدرت و ظرفیت روسیه و چین با هم علیه آمریکا استفاده نشود از این رو تنها چین را مطرح می‌کند به عنوان تهدید اما می‌داند که اگر روسیه هم به عنوان یک تهدید معرفی شود در واقع یک ظرفیت سنگینی ایجاد می‌شود که کل استراتژی دفاعی آمریکا را در جهان عملا به خطر می‌اندازد لذا تلاش شده که در این سند عمومی و غیر محرمانه اسمی از روسیه برده نشود و یا تهدیدی از طرف روسیه معرفی نشود اما به نظر می‌رسد که این همه ماجرا نبوده و کاملا مشخص است. الان در همین دوره اخیر (حداقل از آغاز ۲۰۱۲) رویکرد آمریکا به محیط داخلی چین و روسیه عوض شده و ما شاهد تشدید انتقادها و مداخله‌های آمریکا در مورد سیاست داخلی و محیط داخلی روسیه و چین هستیم درحالی که این اقدامات قبلا انجام نمی‌شد. الان در واقع سفیر آمریکا در چین طی چند روز گذشته به شدت از وضعیت‌ آزادی‌های مدنی و سیاست داخلی در چین انتقاد کرده و این چیزیست که تا کنون سابقه نداشته است. همان رویکرد را در روسیه می‌بینیم که سفیر جدیدشان، آقای "مک فال" با الگوگیری از رفتاری که "رابرت فورت" سفیر آمریکا در سوریه داشت الان در روسیه انجام می‌دهد. در واقع ملاقات با گروه‌های اُپوزُسیون انتقاد از وضعیت آزادی‌ها، اینها نشانه رویکرد یکسان آمریکا در روسیه و چین است اما در عین حال تلاش می‌کند که جلوی جمع شدن قدرت‌ آنها علیه خودش را بگیرد.
مطلب دیگری که تلاش شده در ارتباط با ایران به نوعی عامدانه حذف یا سانسور شود تا حدی، مربوط به محیط داخلی ایران است و مداخلاتی که آمریکا تلاش می‌کند در این ارتباط داشته باشد. بالاخره سیاست منطقه‌ای ایران و قدرت نامتقارن ایران را آمریکا معرفی می‌کند به عنوان تهدید و سازوکارهایی هم دارد که می‌گوید ما به دنبال این هستیم که اگر بتونیم تا سال 2020 در مقابل آن توانمندی‌هامان را به روز کنیم. اما در رابطه با محیط داخلی فقط یک جمله کوتاه می‌گوید و از کنارش می‌گذرد که این ابهام و سؤال برانگیز است.
آمریکاتلاش می‌کند انجام عملیات‌های مؤثر توسط وزارت دفاع انجام بگیرد با همکاری دیگر شرکاء. یعنی عملیات نظامی مؤثر و با استفاده از ظرفیت‌های داخلی در کشورهای هدف و این چیزی هست که خیلی مختصر و در حد یک یا دو جمله از کنار آن گذشته در حالی که به نظر می‌رسد ابهام در این مشخص هست و از قصد بقیه بحث کنار گذاشته شده است. این شاید از جمله مواردی باشد که در این استراتژی جدید دفاعی، باید مورد توجه باشد. استراتژی دفاعی لزوماً نظامی نیست بیشتر صرف امنیتی، بحران‌سازی و این در واقع تلاش می‌شه با فضاسازی و بحران‌سازی در محیط داخلی کشورها به نوعی بتواند آنها را مهار کند.
* ارزیابی اینکه استراتژی‌ آمریکا، استراتژی اخیر رو یک صفن انتقالی براش قائل شدید که حتی توی متن هم چندین بار بهش اشاره شده از یک منظر دیگه بفرمائید معمولاً استراتژی آمریکا عمرشون چقدر هست؟ این سؤال از این جهت حائز اهمیت هستش که مادر دوره اوباما خیلی با تغییر استراتژی حتی در یک موضوع واحد روبرو بودیم حتی در تغییر یا تعدیل اونها ** اگر مثلاً آمریکایی‌ها در استراتژیشون مثلاً در قبال افغانستان ناچار می‌شوند یک سال دو استراتژی ارائه کنند بعد هر دو استراتژی هم عمل نشد در افغانستان. آیا الان این صفت انتقالی به بازبینی استراتژی جدید نظامی صحیح‌تر هست یا اینکه یک نگاه موقته این، از اونجایی که متغیرهای منطقه‌ای و بین‌المللی به شدت یا به میزانی بر آمریکا تأثیر می‌گذارند که برای آمریکا قابل پیش‌بینی نیست از جمله مؤلفه‌هایی که سرعت پیش‌بینی را از آمریکا می‌گیرد، سرعت پیشرفت وضعیت چین است. اینها فکر می‌کردند 20** 20 اون اتفاق رخ بدهد در حالی که مجموعه مؤلفه‌ها و متغیرهای بین‌الملل باعث شد این اهداف خیلی زودتر رخ بدهد و آمریکا هم ناچار به شتاب باشد در برخی شرایط خودش با این وصف این یک استراتژی موقت و یک سیاست است برای اینکه فعلاً تکلیف خودشان را بدانند یا باز تأکید دارید که این یک استراتژی برای دوره انتقالی است؟ انتقالی از چی به چی هست؟ وضعیت آمریکا یک وضعیت مسلط به موضوعات و متغییرهای مختلف هست که آن را انتقالی بدانیم و یا نیست که آن را موقت بدانیم؟
** بحث و موضوع دوران انتقال به چند موضوع بر می‌گردد. 1** شرایط اقتصادی خود آمریکا** همونطور که می‌دانیم کسری و تعدیل بودجه نظامی چه آثاری را طبیعتاً در ساختار و ساختار در سیاست‌ها می‌تواند تولید کند. 2** استراتژی آمریکا که به استراتژی منطقه‌ای آمریکا و استراتژی بحرانهای داغ آمریکا و استراتژی معطوف به کل رفتارهای آمریکا (که در حوزه اون استراتژی آمریکا قرار می‌گیرد) و اینکه در حوزه استراتژی‌های مناطق و یا موضوعات معطوف به ژئوپلتیک داغ آیا این نگاه کل آمریکاست؟ علی‌الظاهر با توجه به انتقاداتی که امروز در حوزه کاندیداها می‌بینیم مثلاً نگاهی که جمهوری‌خواه‌ها نسبت به کیفیت نگاه آمریکا به موضوع افغانستان دارد، امکان دارد این دوران گذار منجر شود به اینکه در آینده مثلاً اگر بالانس قدرت در آمریکا دگرگون شود، این استراتژی که استراتژی جامعی را تعریف می‌کند را متأثر کند. یعنی خود این استراتژی ممکنه در آینده‌ای نزدیک دچار یک سری تزلزل‌هایی شود به هر حال استراتژی باعث یک درک واحدی از حوزه ژئوپلتیک، حوزه موضوع نگاه به آینده درک مشترک از اصلاح آسیب‌پذیری را دنبال کند. این سند بیشتر معطوف به این است که بتواند فرصت‌سازی بیشتر کند، تهدید‌زدا باشد و مؤثر بوده و امتیاز محسوب شود ضمن اینکه بتواند منافع را نهادینه کند. این هوشمندی در این سند مشاهده می‌شود ولی اینکه آیا امکان تجدیدنظر دارد؟ بله. دارد چرا که بخشی از این سند بر اساس فرضهای ثابت شکل‌گرفته و این فرضیات می‌تواند در دوره‌های بعدی متغییر باشد. اینکه آیا اروپا می‌تواند به آن فرصتی که آمریکا فکر می‌کند بتونه در تأمین امنیت خودش به صورت شایسته عمل کند یک سؤال است چون در درون خود اروپا ما هنوز نتونستیم اون سخن واحد دفاعی و یک ادبیات واحد دفاعی را شاهد باشیم.
اینکه روسیه در شرایط جدید مثلاً سرعتش را در مسائل نظامی با همین سرعت افزایش خواهد داد، به نظر می‌رسد که روسیه مواضع نظامی خودش را جدی‌تر خواهد کرد با توجه به اینکه نوع نگاهی که به تحقیق، توسعه و بازسازی ارتش روسیه است و یا از طرف دیگه این که محاسبه از چین چقدر دقیق است و این قدرتی را که چین همچنان به صورت خفته حفظ و به صورت رعدوبرق آشکار کرده است. یعنی اون چیزی که در چارچوب هواپیمای ؟؟؟؟ دیدیدم و یا اینکه چینی که در یک زمانی تمام ناوگان دریایی خودش را از استراتژی‌ نظامیش حذف کرد امروزه برمی‌گردد و می‌گوید استراتژی دریایی سیاستی که از چین در دهه 40قرن گذشته شاهد بودیم و یا ورود مجدد که چین میاد مثلاً یک ناو هواپیمابر دست دوم را می‌گیره و آن را اُورهال می‌کنه و مجدداً به استخدام می‌کشد تا دانش ناو هواپیمابری را بتواند در عرصه بزرگ داشته باشه یا فرضهایی که به صورت مصنوعی توسط لابی‌های سیاسی ** قومیتی در آمریکا بر علیه ایران شکل گرفته که این کاملاً‌مصنوعی است یعنی اینکه تهدید علیه ایران یک تهدیدی است که بر اساس بیداریزم اسلامی شکل گرفته در حالی که این فرض غلطی است چرا که ایران به عنوان یک نیروی مؤثر امتداد خودش رو حفظ خواهد کرد و به عنوان یک قدرت سازنده کماکان مسیرش را ادامه می‌دهد. به نظر می‌رسد آمریکا در این سند با درکی که از این دوران و گذار دارند حرکتشون به سمت هم تثبیت قدرت هست و حرکت به سمت توسعه قابلیت.
* این استراتژی تأثیر و یا نسبتی با بازیگری‌های دیگر در عرصه بین‌المللی خواهد داشت در واقع اثر می‌گذارد شاید روی تغییر اولویت از اروپا به آسیا، وضعیت اروپا را وارد یک دالان و مرحله جدید می‌کند چه اون بخشی که مربوط به تعریف یک دفاع مستقل برای برخورد با اروپا است چه بخشی که مربوط به کاهش نیروهای نظامی آمریکا هست. در واقع اروپایی‌ها خودشون را قبال این دوره جدید از استراتژی‌ چگونه می‌بینند؟؟ روسیه با این آهنگی که برای بازتولید جاپاهای قدرت در برخی نقاط دنیا ازش دیده می‌شود و یا تمایلی که برای آقای پوتین هست برای دوره جدید اوضاع ژئوپلتیکی آسیای‌‌اش چه واکنشی در قبال این سیاست دفاعی نظامی آمریکا خواهد داشت؟ تکلیف ناتو چه خواهد شد؟ آیا دستخوش تعریف جدیدی از مأموریت خواهد شد؟ ناتو به عنوان یک ابزار در کنار آمریکا در جنوب شرق در آسیا در قابل چنین تعریف و به کار گرفته خواهد شد و یا نه، یک باز تعریف از ماموریتهای ناتو، ممکن است که ناتو را در حوزه اروپا تا حدی خاورمیانه متوقف کند.
** به نظر می‌رسد واکنشی که اروپا، روسیه و چین داشتند از طرفی هر کدام که این رویکرد عملاً باعث تهاجمی‌تر شدن سیاست‌های روسیه و چین خواهد شد در حالی که در همین ایام کوتاه شاهد تندتر شدن رویکردهاشان شده به خصوص با درکی که از افول قدرت آمریکا دارند. یعنی تصور این نیست که آمریکا از نقطه قدرت دارد این حرف را می‌زند و آمده رویکرد تهاجمی و خصمانه جدید را در جایگاهی می‌گوید که در اوج ضعف قرار دارد و برای جبران کاستی‌های خودش مجبور است که تهاجمی رفتار کند در واقع آمریکا در مقابل چین به دنبال این است که با ابزار جلوی نظام رشد اقتصادی چین را به هر نحو ممکن بگیرد چرا که قدرت رقابت‌پذیری اقتصادیش را کاملاً از دست داده است.
* ممکنه آمریکا توی آبراه‌های جنوب آسیا یا جنوب شرق آسیا و تنگه‌ها دست به یک سری سیاست‌های جدید برای مهار یا کنترل بزنه؟
** به نظر می‌رسد آمریکا دنبال این است که ثروت چین که الان متمرکز بر قدرت اقتصادی و انباشت ثروت شده را منحرف کند در حوزه‌های نظامی غیر ضروری لذا در حوزه‌های پیرامونی چین شاهد اقدامات تحریک‌آمیز آمریکا خواهیم بود. این تلاشی هست که همان رویکردی که در زمان شوروی داشتند و با تشدید فضای رقابت نظامی توانستند در نهایت قدرت شوروی رو به زیر بکشند، ادامه بدهند و در چین هم اجرا کنند لذا به نظر می‌رسد اون چیزی که در آسیا خواهیم داشت یک ناتوی جدید هست. یعنی یکسری از همکاری‌ها و اعتلافهای جدید با دستور کارهای نظامی و امنیتی برای مشغول سازی چین.
در سفر اخیری که اوباما به منطقه آسیا داشت، رفت استرالیا و گفت "ما اومدیم که بمونیم" و مخاطبش را خود چین قرار داد و در واقع پایگاه نظامی دریایی اونجا ایجاد کرد. و توی سخنرانی وضعیت اتحادیه هم دوباره به چین یادآوری کرد که: "اکنون ما یک قدرت پسفیک‌پاور هستیم" یعنی قدرت منطقه اقیانوس آرام هستیم و بعدش هم در جمله بعدیش بدون فوت وقت می‌گه: "و ما روابطمون رو با برمه تقویت کردیم". این‌ها همه تهدیدزاد هست برای چین ** در واقع این ادبیات تحریک‌آمیز و کاملاً تهاجمی است یعنی آمریکا الان داره برنامه‌اش را عملیاتی می‌کند قبل از اینکه این استراتژی را بریزد می‌خواهد روابطش را با کشورهای پیرامونی چین تقویت کند. در رابطه با روسیه هم همینه** چشم اندازی که روسیه در دوره پوتین خواهد داشت مطمئناً به سمت تقویت قدرت خودشون و تلاش برای نوعی بازگشت به ابرقدرتی گذشته، اگر هم نباشه، حرف اصلی را درباره امنیت اروپا، روسها بزنند و پشت کردن آمریکا به اروپا، این فضا را به روسیه می‌دهد و این نا امیدی را در کشورهای اروپایی ایجاد می‌کند و ما شاهد رقابت درونی در اروپا برای کسب رهبری خواهیم بود شاهد شکاف اعتلافهای درونی و یک‌سری گرایش‌های جدی‌تر به سمت روسیه خواهیم بود و این مشکل‌زا خواهد بود برای آینده روابط فرا آتلانتیک اما اون چیزی که هست این است که ما شاهد ایجاد ناتوهای جدید خواهیم بود و این همون چیزی هست که در واقع سند جدید رویکرد مداخله‌گرانه و نظامی گرایانه داره اما با شکل و شمایل جدید.
* این که گفتید آمریکا خیلی دوست ندارد که قدرت چین و روسیه را مقابل خودش داشته باشد اما تحریک هم می‌کند، معنیش چیه؟ نمی‌تونه از یکی صرف نظر کند، مثلاً چین را کنار بگذارد به روسیه و منطقه بپردازد بعد چین اضافه شود؛ یعنی در همه کشورها این تحریک صورت می‌گیرد؟؟
** درسته اما آمریکا وارد دوره‌ای شده است که به ابعاد تاریک "جهانی شدن" (به قول خودشون) توجه دارد اگر یک دوره‌ای جهانی شدن بیشتر دارای فواید برای آمریکا عنوان می‌شد الان جهانی شدن روندش به ضرر منافع آمریکا است از جمله توی حوزه اقتصادی که اوباما توی سخنرانی وضعیت اتحادیه می‌گوید:" ما باید تلاش می‌کنیم که شرکت‌های چند ملیتی آمریکایی نمایندگی‌شان را برگردانند داخل آمریکا برای اینکه اشتغال ایجاد شود و کشورهایی مثل کره جنوبی که جزو متحدینشون هست و یا چین اهداف صادراتی آمریکا خواهند بود** یک جمله جالبی دارد که "اگر برون سپاری توی چین بکنیم برای ما گرون تموم می‌شود در حالی که برای چین ارزان‌تر از همه تمام می‌شود" اون بیاد توی آمریکا ساخته بشه، مثلاً ماشین آمریکایی رو توی سئول ببریم لذا در واقع یک نگاهی که اینا دارند اینه که ابعاد تاریک جهانی شدن بر منافع آمریکا غلبه کرده است لذا این باید چه بکنند؟ مسئله دیگر این هستش که این باید تلاش کنند توی وضعیت جدید می‌بینند اگر الان جلوی چین را نگیرن تو آینده نمی‌تونند در عین حال تهدید روسیه از هر موسمی هم که باشد فعلاً برقرار هستش و در جای خود باید رسیدگی شود اما به معنی این نیست که به چین بی‌تفاوت باشیم به ویژه با توجه به تحولات خاورمیانه و افول قدرت اقتصادی آمریکا چین هدف‌گذاری‌هایی که برای آینده قدرت خودش کرده بود چند سال به جلو کشیده لذا آمریکا می‌بینه که اصل قدرت آمریکا اقتصادی هست و ابزار پیش برد منافعش نظامی، لذا اگر می‌خواهد که بقای خودش که قدرت اقتصادیش است، حفظ بشه لاجرم باید از ابزار نظامی که وضعیت نسبی آن موجود هست استفاده کند لذا این رویکرد جدید را اتخاذ کرده که با نظامی‌گری ابزاری بتونه قدرت اقتصادیش رو مهار کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات