سرگه بارسقیان
سال 1375 که حزب کارگزاران سازندگی همچون اصحاب چپ سیاسی ایران، در تلاش برای نامزدی میرحسین موسوی در انتخابات ریاستجمهوری بود و شنیده میشد اگر موسوی نیاید، امید برخی کارگزارانیها به کاندیداتوری شیخعبدالله نوری است، نوری در راهروهای مجلس پنجم در حال لابی بود که دوره ریاستجمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی را برای سومین بار تمدید کند: «مصلحت نظام اسلامی و منتفع کشور ایحاب میکند تا دوره ریاستجمهوری آقای هاشمیرفسنجانی برای بار سوم تمدید شود. نباید با استناد به منع قانون اساسی در مورد تمدید ریاستجمهوری آقای هاشمی دستهای خود را ببندیم . از مردم میخواهم که به عنوان یک وظیفه و برای قدردانی از آقای هاشمی و استمرار برنامههای سازندگی و توسعه کشور نگذارند که وی بر کنار شود.» (روزنامه سلام، 8/6/1375) اما یک نوری دیگر در همان مجلس به مخالفت برخاست که «تغییر قانون اساسی به منظور انتخاب مجدد آقای هاشمیرفسنجانی به سمت ریاستجمهوری به مصلحت نظام نیست و من با این کار مخالفم.» این علیاکبر ناطقنوری رئیس مجلس پنجم و کاندیدای آتی جانشینی هاشمیرفسنجانی بود که چنین قاطع با طرح عبدالله نوری رئیس فراکسیون اقلیت مخالفت کرد؛ جدال نوریها دیری نپایید چرا که هاشمیرفسنجانی در گفتوگو با نشریه آلمانی اشپیگل عدم تمایل خود به ادامه دوره ریاستجمهوری را با این تأکید یادآور شد که: «تغییر قانون اساسی تداعیکننده حکومت مادامالعمر است که با روحیه من سازگار نیست.» ناطقنوری جانشین هاشمی نشد، اما 8 سال بعد پیش از آنکه هاشمی به کارزار رقابت بر سر جانشینی (سیدمحمد خاتمی) وارد شود و ناطقنوری عطای نامزدی در انتخابات را به لقایش ببخشد و شیخ اصولگرایان شود، این نوری دیگر (شیخعبدالله نوری) بود که گمانهها بر سر کاندیداتوریاش قوت گرفت. نوری تازه آزاد شده از زندان و مهر سکوت بر لب، وقتی در سال 1383 به کنگره سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رفت به خبرنگاران گفت کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری نخواهم شد و به سکوت ادامه داد؛ اگر چه تأکید داشت: «هنوز هم نمیخواهم حرف بزنم اما این موضوع به معنای یأس و ناامیدی از عرصه سیاسی نیست.» و سال بعدش که کرسی ریاستجمهوری به محمود احمدینژاد رسیده بود وقتی خبرنگاری پرسید قصد ندارید در صحنه سیاست حضور فعالتری داشته باشید، در پاسخ گفت: «امید به خدا، ببینیم چه میشود!» نوری به جای محفل سیاسی، مجلس دعای کمیل بر پا کرد و در ضیافتی که اصطلاحطلبان گردهم میآیند، باز هم به سکوت ادامه داد و ایراد سخن به دیگران سپرد. تا اینکه برخی برای ورود وی به کارزار رقابت بر سر جانشینی خاتمی به سراغش رفتند و اصرارها و انکارها بیش از دورههای قبل شنیده میشود؛ گر چه به قول یکی از دوستان سیاستمدار او، پرونده نامزدی نوری باید برای یک بار باز میشد و برای یکبار هم بسته میشد؛ اما آیا بسته میشود؟
روایت زندگی شیخ خاموش سالهای اخیر به سال 1328، اصفهان و خانوادهای مذهبی باز میگردد که گرایش شدیدی به روحانیون اصفهان داشت و علاقهمند بود که یکی از فرزندانشان در سلک روحانیت باشد؛ عبدالله اینگونه شیخ شد؛ سال سوم دبیرستان را که به پایان برد پدرش توصیه کرد طلبه شود و سال 1344 عبدالله وارد حوزه علمیه اصفهان شد. پدر، مقلد آیتالله خویی بود، اما سال 45 که عبدالله نوری وارد حوزه علمیه قم شد، دل به آیتالله خمینی بست؛ مراوده سیاسیاش را با آیتالله منتظری و ربانیشیرازی داشت، درس مکاسب و نهایه را نزد آیات فاضل لنگرانی، حسین نوریهمدانی، مظاهری و یوسف صانعی خواند و درس خارج فقه را نزد حضرت آیات آقاموسی زنجانی و مرتضی حائری فرا گرفت. به اصفهان که بازگشت پای ثابت نماز آیتالله محمدحسین خادمی رئیس حوزه علمیه اصفهان بود و با آیتالله طاهری که اهل مبارزه سیاسی بود نیز ارتباط نزدیکی داشت و حتی پس از بازداشت او یکی از سازماندهندگان تحصن اعتراضآمیز در منزل خادمی شد. سال 55 و 56 نوری راهی سوریه شد و ماهی چند را همراه با محمد منتظری بود. آشناییاش با منتظری به دوران طلبگیاش باز میگشت، زمانی که منتظری درسش را تمام کرده و در شمایل یک چریک جوان در آمده بود. یکی دیگر از آشنایان دوران طلبگی نوری، سیداحمد خمینی بود که پس از انقلاب وقتی نوری در دوره بستری بودن امام در بیمارستان قلب در تهران بود، به او پیشنهاد نمایندگی امام در انتخاب اعضاء منتخب شورایعالی قضایی را داد؛ پس از آن وقتی نوری در اصفهان بود، سیداحمد پیشنهاد دیگری نیز به او داد که در ابتدا امتناع کرد اما در نهایت پذیرفت و مسئول بخش خبر صدا و سیما شد که یکی از بخشهای معاونت اطلاعات و اخبار بود که زیر نظر طارمی اداره میشد، در آن زمان علی لاریجانی هم مسئول بخش دفتر مرکزی خبر همین معاونت بود؛ نوری اینگونه صدا و سیمایی شد. 17 آبان 1359 پس از بازداشت صادق قطبزاده رئیس رادیو و تلویزیون، آیتالله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور، عبدالله نوری و علیاکبر محتشمیپور (که یک ماه پیش از آن مدیر رادیو شده بود) را به سرپرستی صدا و سیما معرفی کرد. دوره تصدی نوری در صدا و سیما دیری نپایید و وی به وزارت امور خارجه رفت و معاون وزیر دولت رجایی شد. نوری در اصفهان از طرفداران کاندیداتوری ابوالحسن بنیصدر بود و گرچه از مؤسسین حزب جمهوری اسلامی در اصفهان بود اما از بین بنیصدر و نامزد این حزب ـ جلالالدین فارسی ـ از بنیصدر حمایت کرد و همین امر موجب فاصلهگیریاش از حزب جمهوری اسلامی شد، چنانکه در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری در کنار جامعه روحانیت مبارز و آیتالله طاهری از بنیصدر حمایت کرد.
سالهای دهه 60 برای عبدالله نوری دوران نمایندگی امام بود؛ چنانکه در همین دوره وکالت و وزارت را هم تجربه کرد. داستان نوریهای جمهوری اسلامی از حکم نمانیدگی امام در جهادسازندگی آغاز شد؛ جایی که علیاکبر ناطقنوری آن را به عبدالله نوری سپرد. این دو نوری 15 سال سایه به سایه هم رفتند؛ ناطق نوری وزیر کشور شد و سالها بعد در دولت هاشمیرفسنجانی وزارت کشور به عبدالله نوری رسید؛ ناطقنوری و عبدالله نوری هر دو برای مسئولیت دفتر مقام رهبری پیشنهاد شدند اما آنکه انتخاب شد محمدی گلپایگانی بود؛ هر دو نوری در مجلس پنجم بر سر ریاست مجلس به رقابت برخاستند اما عبدالله نوری بود که در مرحله نامزدی از رقابت بازماند و این ناطقنوری بود که رئیس مجلس ماند و در همان مجلس، نوری وزیر کشور شده را استیضاح کردند و برکنار شد. عبدالله نوری پس از نمایندگی امام در جهادسازندگی ، نمایندگی ایشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران جنگ و پس از حجتالاسلام محلاتی را عهدهدار شد؛ پس از آن نماینده مجلس دوم شد و به ریاست کمیسیون برنامه و بودجه آن رسید؛ سپس با حکم امام یکی از اعضاء 20 گانه حقیقی شورای بازنگری قانون اساسی شد. پس از رحلت امام و انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری، برای انتخاب مسئول دفتر ایشان گفتوگوهایی پیش آمد؛ عدهای ناطقنوری را پیشنهاد دادند که هم کار اجرایی کرده و هم با مجلس و قوهقضائیه آشناست و هم رابطه خوبی با علما دارد، منتقدین ایراد وارد کردند که ناطقنوری فردی جناحی است و این سمت فردی بیطرف و بدون تعلقات خطی را میطلبد؛ عدهای هم عبدالله نوری را پیشنهاد دادند. سیداحمد خمینی پیش رهبر رفت و گفت: «پیشنهاد من این است که شما آقای ناطقنوری و آقای عبدالله نوری را بیاورید. هر دو هم نوری هستند. منتها یکی نور اصفهان و دیگری هم نور مازنداران که از دو جناح موجود میباشند و کسی هم دیگر حرفی نمیزند.» اما وجود همان دغدغه گرایشات جناحی هر دو نوری، در نهایت محمدی گلپایگانی را عهدهدار مسئولیت دفتر رهبری کرد. عبدالله نوری در همان سال وزیر کشور کابینه اول هاشمیرفسنجانی شد، ادغام شهربانی، ژاندارمری و کمیتههای انقلاب اسلامی و تشکیل نیروی انتظامی از اقدامات دوران وزارت و قبل از وزارت او بود. نوری در آستانه انتخابات مجلس چهارم که جناح چپ مشمول رد صلاحیتهای گسترده شده و عملاً رمقی برای رقابت نداشت. برخی استانداران و فرمانداران نقاط مختلف کشور را بر کنار کرد که از قضا عدهای از آنها از منتسبان جناح راست بودند و همین عامل اعتراض این جناح شد و فشارها برای بر کناری یا استیضاح وی شدت گرفت. کشمکش نوری با نمایندگان مجلس چهارم چنان بالا گرفت که نمازجمعه برخی شهرها از جمله شهرری در اعتراض به بر کناری فرماندار به تعطیلی کشیده شد، به رغم این فشارها نوری تا آخرین روز وزارت چهار سالهاش با قاطعیت از سیاستهای خود دفاع کرد؛ گر چه اعتراضات و فشارها بر وزیر فرهنگ و ارشاد همان کابینه، موجب استعفای سیدمحمد خاتمی شد. دلچرکینی جناح راست از عبدالله نوری در دولت دوم هاشمی که باید رأی اعتماد کابینهاش را از مجلس چهارم میگرفت، موجب شد تا ناطقنوری رئیس آن مجلس صراحتاً نوری را در کنار وزرای دیگری چون مصطفی معین (وزیر آموزش عالی)، علیاکبر ولایتی (وزیر امور خارجه) و علی فلاحیان (وزیر اطلاعات) قرار داده و خواستار تعویض آنها شود. هاشمیرفسنجانی در کابینه دومش وزارت کشور را به بشارتی سپرد و نوری یکی از محذوفین دولت شد: «اینکه برخی از وزرای کابینه قبلی معرفی نشدند عمدهترین دلیلش نظرات نمایندگان مجلس بود. احساس کردم وزیری که رأی نمیآورد معرفی نکنم.»
عبدالله نوری که با نظر مخالف نمایندگان دوره چهارم مجلس از وزارت کشور کابینه دوم هاشمیرفسنجانی بازماند، کاندیدای نمایندگی مجلس پنجم از تهران شد. هاشمیرفسنجانی که خود از اعضای ارشد جامعه روحانیت مبارز است، نام 5 کاندیدا را برای گنجاندن آنها در فهرست انتخاباتی جامعه پیشنهاد داد؛ امام جمارانی، محمدرضا توسلی، محمدعلی انصاری، محجوب و عبدالله نوری. هاشمی در مجلس ختم مادرش به ناطقنوری گفت عبدالله نوری را در لیست بگذارید، اما در رأیگیری شورای جامعه روحانیت، نوری برای قرار گرفتن در لیست رأی نیاورد. ناطقنوری وقتی تأثر هاشمی از این اقدام جامعه روحانیت را میبیند به او میگوید: «اگر میخواهید کار سیاسی کنید، باید جهتدار حرکت کنید. ما نمیپذیریم که آقای عبدالله نوری ولایی فکر میکند.» و همین عاملی شد بر اعلام موجودیت حزب کارگزاران سازندگی و ارائه لیست مجزا از سوی آنها که اتفاقاً در انتخابات مجلس پنجم به پیروزی نسبی و نیرومندی هم دست یافت و عبدالله نوری راهی مجلس شد و ریاست فراکسیون اقلیت مؤثری را به دست گرفت. نوریها باز به هم رسیدن، این بار برای رقابت بر سر ریاست مجلس. با تفاضل 10 تا 15 رأی در هیأترئیسه موقت و کمی بیشتر در هیأترئیسه یکساله، ناطقنوری ریاست مجلس پنجم را از آن خود کرد. اولین بار بود که اقلیت قدرتمند کرسی ریاست مجلس را در رقابتی سخت و نفسگیر به چالش طلبیده بود و با 146 رأی 240 نماینده در انتخابات روز 16 خرداد 1375، رئیس مجلس پنجم نه شیخنوری اصفهانی که شیخنوری مازندارانی شد. نوری یکسال بعد در لیست کابینه دولت سیدمحمد خاتمی که به مجلس پنجم رفت، به عنوان وزیر کشور معرفی شد، گویا تذکرات جریان راست به خاتمی برای صرفنظر کردن وی از اعطای پست وزارت کشور به عبدالله نوری افاقه نکرد و نوری در معرض رأی اعتماد نمایندگانی قرار گرفت که پیشتر به رأی آنها برای تصدی پست ریاست مجلس احتیاج داشت؛ اما با 89 رأی منفی وزیر کشور شد. نوری در حالی بر کرسی وزارت کشور نشست که از سوی مقام رهبری به عضویت مجمع تشخیص مصلحیت نظام در آمده بود که دو دوره ادامه یافت. نوری عهدهدار وزارتخانه دولتی شد که شعارش توسعه سیاسی بود؛ از این رو در چالش برانگیزترین برهه اصلاحات، وزارت کشور سیاست تسهیل در صدور مجوز برای فعالیت احزاب و برگزاری تجمعات را در پیش گرفت که بعضاً با ورود لباس شخصیها به در گیری کشیده شد و یکی از آنانی که طعم گروههای فشار را چشید، خود عبدالله نوری بود که در نماز جمعه تهران همراه با عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد مورد ضرب و شتم قرار گرفت، کما اینکه هیچ نظارت و کنترلی بر نیروی انتظامی نداشت. چرا که مسئولیت آن را نپذیرفته بود نوری این بار با استیضاح نمایندگان مجلس پنجم دوره تصدی وزارت کشور را نیمه تمام گذاشت و در حالی که خاتمی وی را به عنوان معاون رئیسجمهور در توسعه سیاسی برگزیده بود، نامزد اولین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر تهران شد، او در انتخابات اسفند 1377 به عنوان منتخب اول تهران همراه با چهرههایی چون سعید حجاریان، جمیله کدیور، محمد عطریانفر و... به شورای شهر تهران راه یافت و رئیس آن شد، شورایی که خود او فرمان تشکیلش را صادر کرده بود. نوری در شورای شهر تهران نیز دوام نیاورد، بنا بر برخی اقوال به توصیه هاشمیرفسنجانی از شورای شهر تهران استعفا داد تا در انتخابات مجلس ششم شرکت کند؛ اما از بیستم شهریور 1378 تا آبان ماه که نوری روانه دادگاه روزنامه خرداد شد، زمان اندکی گذشت.
عبدالله نوری در روزنامه «خرداد» که در سال 1377 به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی خود به جرگه دیگر روزنامههای اصلاحطلب پیوست و عاقبتش نیز چون همگنانش توقیف بود، به طرح دیدگاههای نوگرایانه از دین، پیگیری پرونده قتلهای زنجیرهای و دفاع از حقوق شهروندی و سیاسی پرداخت که نهایت امر سروکارش با دادگاه ویژه روحانیت افتاد؛ آن هم با اتهاماتی چون توهین و افترا به مسئولین و دستگاههای وابسته به نظام و نشر اکاذیب به منظور تشویش اذهان عمومی یا اصرار به غیر و فعالیت تبلیغی علیه نظام، مقابله با نظرات و دیدگاههای حضرت امام و اهانت به معظمله و نشر مطالب مخالف موازین دینی و اهانت به مقدسات مذهبی. دادستان دادگاه ویژه روحانیت که کیفرخواست 44 صفحهای علیه وی را تنظیم کرد، حجتالاسلام محمدابراهیم نکونام و قاضی دادگاه حجتالاسلام محمد سلیمی بود به گفته دادستان از مجموعه مطالب روزنامه خرداد بوی عناد و توطئه علیه نظام استشمام میشد. محسن رهامی در مقام وکیلمدافع نشست و هیأت منصفه دادگاه نیز شامل حججاسلام ایزدپناه، صدیقی، پورمحمدی، دعاگو، مهاجری، دعایی، طههاشمی و نظامزاده بودند که سه نفر آخر در جلسات دادگاه حاضر نشدند. دیگر شاکیان روزنامه خرداد، طلاب مدرسه علمیه آیتالله ایروانی، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی، بسیج دانشجویی و رفعت بیات مدیر مسئول هفتهنامه آزادی (که بعدها از زنجان به مجلس هفتم راه یافت) بودند. نوری در ابتدا صلاحیت دادگاه ویژه روحانیت را زیر سؤال برد و در اولین دفاعش در دادگاه گفت: «امروز یک روحانی مدعی است که کار یک روحانی دیگر، توهین، افترا و نشر اکاذیب و هدفش ضربهزدن به نظام و اسلام بوده و در خط معاندت با دین قرار دارد و در جهت مقابله با اسلام و مرجعیت دینی گام بر میدارد. اگر این آقا راست میگوید وای بر روحانیتی که من در آن هستم و اگر این آقا دروغ میگوید وای بر روحانیتی که این آقا در آن قرار دارد. من بیست سال در این کشور مسئول بودم. اگر این آقا راست میگوید وای بر نظامی که این آقا در مسئولیتش قرار دارد. اگر ثمره انقلاب بعد از بیست سال، پرورش چهرهای مثل من است وای بر این انقلاب و اگر پرورش چهرهای مثل این آقاست باز هم وای بر این انقلاب...» نوری در این محاکمات در دفاع از مطالب روزنامه خرداد درباره قتلهای زنجیرهای ضمن تصریح بر اینکه «خرداد طی دهها یادداشت صراحتاً پاسخگویی وزیر اطلاعات وقت شده است نه کس دیگری» افزود: «خرداد به عنوان اولین روزنامهای که قتلها را برملا کرد، همچنان به آن خواهد پرداخت و تا کشف کامل حقیقت آن را پی خواهد گرفت، مگر آنکه خرداد بسته شود که در آن صورت دیگر مطبوعات آن را پی خواهند گرفت.» نوری را تجدیدنظرطلب خواندند، به آن اتهام که با نظرات بنیانگذار انقلاب به مقابله برخاسته است: «من خروج از حقمداری و ذیحق ندانستن مردم را انحراف از خط امام و تجدیدنظرطلبی در اصول امام میدانم و لذا از این منظر خود را همچنان پیرو خط استوار امام میدانم... اگر تجدیدنظرطلبی به معنای مخالفت با تفتیش عقیده، مخالفت با قتل روشنفکران و دگراندیشان، مخالفت با پلیسی و امنیتی کردن فضای فرهنگی و اجتماعی، مخالفت با نظرات استصوابی و مخالفت با دخالت نظامیان در سیاست باشد، من تجدیدطلب هستم.» نوری که روزگاری واسطه رد و بدل شدن نامههایی بین امام و آیتالله منتظری بود و بعدها درگیر مسایل مربوط به بیت منتظری شد، در این دادگاه درباره ترویج سیاسی ایشان در روزنامه خرداد، برنامه 6 فروردین 1368 امام که منتظری را تحتتأثیر منافقین خوانده بود، تشکیک وارد کرد و نامه 8 فروردین 1368 را معتبر خواند که در آن امام خطاب به منتظری نوشته بود: «من به شما شدیداً علاقهمندم... شما با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی ببخشید.» نوری در دادگاه در اثبات سندیت نامه هشتم فروردین میگوید: «حضرت امام پس از حصول اطمینان از عدم انتشار یا معدوم شدن نامه 6/1/1368 اقدام به نگارش نامه دوم به تاریخ 8/1/1368 کردند و مرحوم حاجاحمد آقا از طریق من به ایشان پیام داد که اگر احیاناً نامه 6/1 منتشر شود از طریق شما منتشر شده است. و این نامه را یا معدوم نمایید یا به گونهای نگهداری نمایند که احدی به آن دسترسی نداشته باشد. بنابراین پخش نامه 6/1 ظلم فاحشی به امام است.» آذر ماه 1378 پس از چندین جلسه دادگاه بر اساس حکم شعبه دوم دادسرای ویژه روحانیت، نوری به پنج سال حبس، پانزده میلیون ریال جریمه نقدی، پنج سال محرومیت از فعالیتهای مطبوعاتی و لغو امتیاز روزنامه خرداد محکوم شد و به زندان رفت. رئیس احتمالی مجلس ششم، شیخ دربند شد؛ اما از خانواده نوری کاندیدای دیگری به مجلس رفت و آن علیرضا برادرش بود که جزو صدرنشینان منتخبین تهران در مجلس ششم شد. سالها بعد خاتمی در گلایهای آشکار از اعمال فشار به مدیران دولتش گفت: «هیچ یک از مدیران (دولتم) نبودند که تا دم در زندان پیش نروند و بسیاری کارهای عظیمی صورت گرفت که پروندهسازیهایی برای آن انجام شد و من هر آن انتظار داشتم که بیایند و بگویند وزیر تو احضار شده و فلان مدیر تو زندانی شده است.» هاشمیرفسنجانی هم در دوران کاندیداتوری انتخابات ریاستجمهوری 1384 در دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت (طیف شیراز) درباره تلاشهای پشت پردهاش در دوره محاکمه نوری گفت: «وقتی میخواستند ایشان را محاکمه کنند به رئیس دادگاه گفتم که باید ملاحظه شود و سختگیری نشود. او نکتهای را گفت که اگر آقای نوری قبول میکرد، وضع غیر از این میشد و آن نکته این بود که گفته بودند آقایان دفاعیات تندی را تهیه کردند که قبل از ارائه در دادگاه میخواهند آن را منتشر کنند، اگر این کار را انجام ندهند وضع متفاوت خواهد بود. من این نکته را به آقای نوری گفتم که البته ایشان به من نگفت این کار را انجام نمیدهم ولی این کار انجام شد و این وضع پیش آمد. من خیلی تلاش کردم، نوری از دوستان قدیمی من و وزرای خوب دولت میبود.»
دوران ریاضت در بند شیخ عبدالله نوری، همچون وکالت و وزراتش نیمه تمام ماند؛ مرگ نابهنگام علیرضا برادر جوان، پزشک و نمایندهاش بر اثر تصادف عاملی شد تا عدهای چون مهدی کروبی رئیس و برخی نمایندگان مجلس ششم برای عبدالله داغدار که برای شرکت در مراسم تشییع برادرش به مرخصی آمده بود، از رهبری تقاضای عفو کنند. مقام رهبری با پیشنهاد رئیس قوهقضائیه مبنی بر عفو باقیمانده مدت حبس عبدالله نوری در روز 13 آبان 1381 موافقت کردند. نوری پس از تحمل سه سال زندان، از بند بدر آمد و به دربند (خانهاش) رفت؛ مردی که مسئولیتهایش ناتمام ماند و اینک که پرونده کاندیداتوریاش باز است باید دید همچون گذشته نیمه تمام رها میشود یا این بار مسئولیتی آغاز یا برای مدتی بسته خواهد شد؟ شاید هم عبدالله نوری همچون ناطقنوری تصمیم میگیرد در هیچ انتخاباتی کاندیدا نشود؛ گرچه تلاقیهای نوریها بسیار بود و شکوهشان امروز از روزگار در حال گذر پر شباهت، اما به هر حال آن نوری «ناطق» است و این نوری «خاموش».