تاریخ انتشار : ۰۸ آبان ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۵  ، 
کد خبر : ۲۴۲۲۹۷

جنگ نامتقارن و ایالات متحده آمریکا: فرصت یا تهدید؟

دکتر حیدرعلی بلوجی / محقق مسائل امنیت بین‌المللی چکیده جنگ نامتقارن از مباحثی است که در دهه‌ی اخیر مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است. شکاف بین سطح و نوع توانمندی‌های کشورها، از دلایل اصلی گسترش ادبیات این موضوع می‌باشد. پس از فروپاشی شوروی و به ویژه پس از حوادث یازده سپتامبر، سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایانه‌ی تهاجمی آمریکا موجب گردید برخی دیگر از بازیگران بین‌المللی نیز از جنگ نامتقارن به مثابه یکی از راهکارهای مؤثر برای رویارویی با سلطه‌طلبی ایالات متحده و به چالش کشیدن این کشور بهره‌گیری نمایند. در این مقاله نویسنده تلاش نموده پس از تبیین نظری مفهوم جنگ نامتقارن به عنوان یکی از چالش‌های فراروی آمریکا، نگاه دولت‌مردان کاخ سفید و رقیبان این کشور به این مقوله را بررسی کند. واژگان کلیدی: جنگ نامتقارن، تهدید، آمریکا، آسیب‌پذیری، راهبرد نامتقارن، غافل‌گیری.

مقدمه
وضعیت و محیط بین‌المللی جدید، به ویژه موقعیت و قدرت پیشرو آمریکا در ابعاد گوناگون، و اتخاذ راهبرد تهاجمی یک‌جانبه‌گرا که در راهبرد جدید امنیت ملی این کشور با مفهوم حمله‌ی پیش‌دستانه به خوبی نشان داده می‌شود، واکنش‌های گوناگونی را در گوشه و کنار جهان برانگیخته است. در حالی که بسیاری در برابر قدرت برتر آمریکا، سر تسلیم فرود آورده‌اند یا دست‌کم، به آن‌چه آمریکا انجام می‌دهد، بی‌اعتنا شده و واکنش‌های مناسبی از خود نشان نمی‌دهند، برخی دیگر از بازیگران بین‌المللی از دولت‌ها گرفته تا گروه‌ها و شبکه‌های بین‌المللی، که به ویژه یکه‌تازی‌های آمریکا بقای آن‌ها را تهدید می‌کند، برای رویارویی با این مسأله و دفاع از خود به واکنش در برابر آمریکا می‌پردازند.
جنگ نامتقارن که امروز در قالب راهبرد، عملیات، تاکتیک، تکنیک، ابزار و نبرد مورد توجه کارشناسان و صاحب‌نظران عرصه‌ی کارهای دفاعی است، بیش از یک دهه نیست که در ادبیات سیاسی و نظامی غرب مطرح شده است. در رابطه با دلایلی که باعث شد این مفهوم در کانون توجه قرار گیرد، شاید بتوان به از میان رفتن نظام دوقطبی به طور عام، و تبدیل شدن آمریکا به تهدیدی جهانی برای اغلب کشورهای دنیا به طور خاص اشاره کرد (مکنزی، ص پانزده).
هم‌چنان که تجربه‌ی جنگ سرد نشان می‌دهد، در آن دوره، تهدیدها و پاسخ‌ها حالت متقابل داشتند؛ به زبان دیگر، تهدید و دفاع به صورت متناسب و دو طرفه بود. نمونه‌ی بارز چنین وضعیتی، کشاکش چندین ساله‌ی ناتو و ورشو بود. در سطوح پایین‌تر نیز، دولت‌ها در برابر یک‌دیگر صف‌آرایی کرده بودند، اما آن‌چه پس از جنگ سرد اتفاق افتاد، به هم ریختن صف‌بندی‌های قدیمی و ظهور بازیگران بین‌المللی جدید و در نتیجه، ظهور و بروز امکان صف‌بندی‌های نامتقارن بود.
با وجود این، صرف‌نظر از این ‌که طرح و کاربرد نظریه‌ی «بی‌تقارنی» از سوی کدام‌ یک از طرف‌های درگیر صورت بگیرد، در نهایت، کاربست این نظریه و نتایج ناشی از آن، بُرد و باخت آن‌ها را مشخص خواهد کرد. به زبان دیگر، هرچند در شرایط جدید، دولت آمریکا، بازی و بُرد در شرایط نامتقارن را برای خود کاری آسان و شدنی می‌داند، بازیگران رقیب نیز با بهره‌گیری از همین نظریه و راهبرد تلاش می‌کنند آمریکا را به چالش بکشند. بنابراین، راهبرد جنگ نامتقارن در حالی که با توجه به توانمندی‌های آمریکا می‌تواند برای آن کشور فرصت‌ها و پیروزی‌هایی فراهم کند، اقدام متقابل رقیبان و دشمنان و تلاش برای وارد کردن ضربه از راه همان شیوه، می‌تواند آمریکا را با چالش و حتی تهدیدهایی مانند حادثه‌ی یازده سپتامبر مواجه کند.
بر این پایه، هدف مقاله‌ی حاضر، بررسی مفهومی جنگ نامتقارن، و امکان و شرایط بهره‌برداری از راهبرد نامتقارن توسط آمریکا از یک‌سو، رقیبان و دشمنان آن از سوی دیگر است.
1. مبانی نظری
هرچند بیش از یک دهه است که مفهوم جنگ نامتقارن مورد توجه متخصصین مسائل راهبردی و سیاست‌مداران کشورهای گوناگون قرار گرفته، هنوز بسیاری از ابعاد اهمیت و ضرورت پاسخ‌گویی به این تهدیدها ناشناخته است و دست‌کم، می‌توان ادعا کرد که فهم یکسانی از این موضوع وجود ندارد (استیل، اردیبهشت 1382)، و تفسیرهای گوناگونی در این باره ارائه می‌شود (حسینی، تیر 1381).
جنگ نامتقارن در آغاز به نبرد میان دو یا چند بازیگر با توانمندی‌های بسیار گوناگون اطلاق می‌شد. با وجود این، متفکران نظامی معاصر تمایل دارند دامنه‌ی فراگیری این مفهوم را گسترش دهند؛ به گونه‌ای که این مفهوم بتواند بی‌تقارنی را از نظر راهبرد و تاکتیک نیز در بر بگیرد. بر این پایه، امروزه مفهوم جنگ نامتقارن بیانگر منازعه‌ای است که در آن، دو طرف متخاصم با یکدیگر تفاوت اساسی دارند. در عین حال، در اغلب این منازعه‌ها طرف ضعیف‌تر تلاش می‌کند تا با اتخاذ یک راهبرد مناسب بتواند به موقعیت خود در برابر برتری کمی و کیفی طرف مقابل توازن ببخشد.
جنگ نامتقارن، امروزه با این وجه افتراق از گونه‌های دیگر جنگ، در سیر مباحث نظامی قرار می‌گیرد، که شناسه‌ی درگیری دو نیروی متخاصم ناهمگون باشد. در نخستین تعریف رسمی ستاد مشترک آمریکا در سال 1995، جنگ نامتقارن «نبرد بین نیروهای غیرمشابه» تعریف شده است (مکنزی، 1382: دوازده).
با توجه به وجوه اشتراک تعاریف متعدد ارائه شده درباره‌ی جنگ نامتقارن، در تعریف این نوع جنگ می‌توان گفت: در جنگ نامتقارن، قدرت همه‌جانبه و برتر در برابر بازیگرانی با قدرت و موقعیت پایین‌تر قرار می‌گیرد. صرف‌نظر از این‌ که در چنین موقعیتی، کدام ‌یک از دو طرف، ابتکار عمل را به دست گرفته و فعال باشد، هر دو طرف می‌توانند با اتخاذ راهبرد نامتقارن، به تهدید پیش‌رو پاسخ دهند. گفتنی است که منطق بی‌تقارنی، به ویژه در رابطه با قدرت و کشمکش نظامی قابل اعمال است. در جنگ نامتقارن، بازیگران تلاش می‌کنند به نقاط آسیب‌پذیری حمله است که طرف مقابل برای دفاع از آن‌ها آمادگی ندارد یا آمادگی آن بسیار ناقص است (Gray, Spring 2002).
بر این پایه، می‌توان گفت که شکل و مفهوم جنگ نامتقارن با شکل و مفهوم موردنظر طرف مقابل، متفاوت و از تجربه‌ی تاریخی آن جداست. به بیان دیگر، جنگ نامتقارن، بسیار نوآورانه است. در این میان، برخی صاحب‌نظران امور نظامی در غرب، ویژگی‌های گوناگونی از جمله عنصر فن‌آوری و حس برتری روانی طرف قوی در برابر طرف ضعیف را در چارچوب جنگ نامتقارن مورد اشاره قرار می‌دهند (Smith, 2006).
کاربست الگوی جنگ نامتقارن، طیف گسترده‌ای از فرصت‌های گوناگون را فراروی طراحان دفاعی در سطوح گوناگون جنگ می‌گستراند و به همان اندازه‌ی تهدید، دل‌نگرانی و تردید را به اردوگاه طرف مقابل تحمیل می‌نماید؛ زیرا با ابتکار عمل، اقدام‌های غیرمنتظره، ابزارهای نامرسوم، غافل‌گیری، فریب و اراده‌ی پولادین می‌توان سررشته‌ی کارها را از مدار پیش‌بینی‌های مبتنی بر راهبرد دشمن خارج ساخت و انسجام راهبرد وی را به عنوان قابلیتی حیاتی، از هم گسست (مکنزی، 1382: سیزده).
جنگ نامتقارن به اندازه‌ی خود جنگ قدمت دارد، و راهبرد نامتقارن روش درست و مناسبی برای به راه انداختن آن است. چنین جنگی با توجه به ویژگی‌هایی که برای آن می‌شمارند، الگوی نبرد نوظهوری نیست، بلکه گسترش مفهومی کهن با ادبیاتی تازه است که در همه‌ی جنگ‌های گذشته ـ از جمله دوران هشت سال دفاع مقدس ـ می‌توان مصداق‌های کاربست نظری و عملی آن را یافت.
بسیاری از صاحب‌نظران مسائل راهبردی، سان تزو، متفکر چین باستان را، هم بنیان‌گذار راهبرد و هم از نخستین نظریه‌پردازان جنگ نامتقارن می‌دانند (Bing, 2004) که در اثر معروف خود با عنوان «هنر جنگ» (تزو، 1338: 77) مهم‌ترین کار در جنگ را حمله به راهبرد دشمن و القای حس برتری در دل دشمن بیان کرده است. او نشان می‌دهد که یافتن، ایجاد و بهره‌گیری از بی‌تقارنی‌ها، چیستی و جوهره‌ی راهبرد است و عواملی را که برای موفقیت در آن ضروری است، نشان می‌دهد. مطالعه و بررسی دیدگاه‌های سان تزو نشان می‌دهد که جنگ نامتقارن درباره‌ی تسلیحات، تهدیدها و یا تاکتیک‌ها نیست، اگرچه آن‌ها بخش جدا نشدنی آن هستند. انواع تسلیحات جدید، ترکیب‌های جدید، و الگوهای آرایش گوناگون، هرچند کوتاه و مختصر باشد، می‌تواند بی‌تقارنی را به وجود آورد (اژدر، 1386).
متفکران بعدی، و از جمله ماکیاولی (ماکیاولی، 1380: 357) و کلاوزویتس (کلاوزویتس، 1386: 259) نیز در ادامه‌ی همین تفکر و برای غلبه بر دشمن، اهمیت عامل فریب و غافل‌گیری و نیز انهدام روحیه‌ی دشمن را مورد تأکید قرار داده‌اند. نتیجه‌گیری ارزیابی توسعه‌ی تاریخی رویکردهای نامتقارن این است که میزان ویرانگری احتمالی رویکردهای نامتقارن، در نیمه‌ی دوم قرن بیستم به شدت افزایش یافته است. قرار گرفتن هم‌زمان تسلیحات هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیک در دست بازیگرانی که به دنبال راه‌های کم‌هزینه و ابتکاری برای ایجاد بی‌توازنی راهبردی هستند، امکان بروز نتیجه‌هایی فاجعه‌آمیز را فراهم می‌سازد که شدت آن از هر زمان دیگری در گذشته بیش‌تر است (مکنزی، 1382: 30).
بنا به ماهیت الگوی این نبرد، به دست گرفتن ابتکار عمل به شیوه‌ای غیرمرسوم، در حالتی غیرمنتظره، در عرصه‌ای بکر، با ابزاری ابتکاری، و با بهره‌گیری از افراد و سازمانی متفاوت، می‌تواند تهدیدی جدی برای کشور هدف باشد. هر کشوری فارغ از سطح قابلیت‌های خود می‌تواند هدف این رویکرد قرار گیرد و این روند می‌تواند چنان گسترش یابد که تقارن جلوه‌ای نو نماید و از نو مطرح شود (مکنزی، 1382: پانزده).
ویژگی‌های جنگ نامتقارن شامل، تضاد منافع، اراده‌ی دشمن، تلاش برای دست‌یابی به تأثیر راهبردی، کارآیی و اثربخشی، پویایی تهدید و پاسخ، از منظر راهبردی، پدیده‌های جدیدی نیست، بلکه تفکر مبتکرانه و نامتعارف در یک درگیری است که برای قدرت ضعیف‌تر، مزیت‌های خوبی فراهم می‌کند. آن‌چه به مطالعه‌ی «بی‌تقارنی» اهمیت بیش‌تری می‌دهد، تشخیص این نکته است که تسلیحات و توانمندی‌های جدید، آسیب‌پذیری‌های جدیدی به وجود می‌آورند. بسیاری از این تسلیحات جدید، ویژگی‌هایی دارند که برای بهره‌گیری در یک رویکرد نامتقارن مطلوبند (Barnett, 2003).
از نظر گستره‌ی احتمالی تهدیدهای نامتقارن نیز می‌توان این تهدیدها را به شش دسته‌ی «هسته‌ای، شیمیایی، بیولوژیکی، عملیات اطلاعاتی، مفاهیم عملیاتی و تروریسم» تقسیم کرد. این تهدیدها نتیجه‌ی منطقی رویکردهای نامتقارنی هستند که در طول تاریخ مورد بهره‌گیری قرار گرفته‌اند؛ همه‌ی این تهدیدها تأثیر نامتناسبی در پی داشته‌اند و این احتمال وجود دارد که تأثیرهای حاصله به سطوح راهبردی نیز راه یابد.
البته در این زمینه تفاوت‌های اساسی با گذشته ایجاد شده است. بزرگ‌ترین تحولی که در آغاز قرن بیست و یکم بروز نموده، افزایش چشم‌گیر تأثیر فن‌آوری و توانمندی آن، بر ایجاد تأثیرهای جهانی از راه تحولات محلی است. بزرگ‌ترین تهدیدهای نابودگر بالقوه‌ای که در این راستا وجود دارد، مثلث دهشتناک جنگ‌افزارهای کشتار جمعی است. تازه‌ترین تهدید در این زمینه نیز از فن‌آوری اطلاعات سرچشمه می‌گیرد.
در این نوع‌شناسی شش‌گانه، هنگامی که از تهدیدهای نامتقارن بحث به میان می‌آید، عوامل شیمیایی، هسته‌ای و بیولوژیکی تشکیل‌دهنده‌ی جنگ‌افزارهای کشتار جمعی، عوامل همیشه مظنون هستند. در خطرناکی این عوامل شکی نیست، اما این‌ها گزینه‌هایی هستند که فراروی یک بازیگری که درصدد استفاده از روش‌های نامتقارن است، ظاهر می‌شوند.
«عملیات اطلاعاتی» عبارت از مهارت کنترل و بهره‌گیری از انواع داده‌ها، به هر دو صورت تهاجمی و تدافعی می‌باشد. این اصطلاح هم‌چنین به «محروم کردن دشمن از اطلاعات» ـ عملیات فشرده‌ای که در ره‌نامه‌ی عملیات نظامی آمریکا نقش اساسی دارد ـ نیز اشاره می‌کند.
«مفاهیم عملیاتی»، کاربرد گسترده‌ی رویکردهای با «فن‌‌آوری پایین» و «فاقد فن‌آوری» در جنگ‌های نامتقارن، و نیز بهره‌گیری ابتکاری از سیستم‌ها و تاکتیک‌های به جا مانده از پیش را مورد اشاره قرار می‌دهد.
لفظ «تروریسم» به اقدام‌های آن دسته از عاملان غیردولتی درونی و بیرونی اشاره دارد که می‌توانند رویکردهای دیگری از سایر عناصر «بی‌تقارنی» را مورد بهره‌گیری قرار دهند (مکنزی، 1382: 34).
2. جنگ نامتقارن و تروریسم
درباره‌ی رابطه‌ی میان این دو، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد. در حالی که بر پایه‌ی دیدگاهی نوین، جنگ نامتقارن متعلق به نسل چهارم جنگ تلقی می‌گردد، در عمل، این مفهوم از دیدگاه متفکران غربی، به ویژه آمریکایی‌ها، به عنوان معادلی برای «تروریسم» هم شناخته می‌شود. البته، بر پایه‌ی دیدگاهی دیگر، جنگ نامتقارن مترادف با تروریسم نیست، هرچند تروریست‌هایی همچون شبکه‌ی القاعده از آن به عنوان یک تاکتیک بهره‌گیری کنند و ما شاهد بوده‌ایم که طرف قوی‌تر جنگ همواره تمایل داشته که طرف ضعیف‌تر را با عنوان‌هایی مانند تروریست و مانند آن مورد خطاب قرار دهد. وارد کردن این‌گونه اتهام‌ها همیشه بخشی از جنگ روانی طرف قوی علیه طرف ضعیف‌تر می‌باشد (Arreguin-toft, 2005: 46).
3. ابزارهای جنگ‌های نامتقارن
در آینده، دولت‌های مقتدر برای شکست، بازدارندگی، مختل کردن و تضعیف قدرت‌های نامتقارن از ابزارهای گوناگونی بهره‌گیری خواهند کرد. این ابزارها به سه گروه تقسیم شده‌اند:
1ـ3. تسلیحات کشتار جمعی، موشک‌های بالستیک یا کروز که به رغم کارآیی ضعیف، می‌توانند نگرانی‌های منطقه‌ای را افزایش دهند و تعهدهای متحدان را در برابر تجاوزهای منطقه‌ای تضعیف کنند؛
2ـ3. جنگ‌افزارهای رایانه‌ای و دست‌یابی به حسگرهای بسیار پیشرفته و سیستم‌های ارتباطاتی و تسلیحاتی؛
3ـ3. انتخاب محیطی بحرانی، مانند شهرهای بزرگ و جنگل‌ها که برای عملیات متعارف نیز مناسب باشند و توانایی نیروها را برای یافتن و حمله‌ی نظامی به اهداف، محدود کنند (متز، جانسون: بهمن 1381: 93).
4. آمریکا و جنگ نامتقارن
جالب است که از نظر کارشناسان، حتی تأسیس کشور کنونی آمریکا با جنگ نامتقارن گره خورده است، زیرا جنگ داخلی آمریکا که در نهایت با پیروزی نیروهای قوی‌تر شمال علیه ایالات جنوبی ضعیف‌تر خاتمه یافت، یک نمونه‌ی عینی از جنگ نامتقارن بود (Tourtellot, 1959: 39).
اما این ‌که اکنون از دیدگاه آمریکا چه کسی، چه زمانی و با چه عاملی ممکن است به راهبرد جنگ نامتقارن علیه آمریکا متوسل شود، می‌توان گفت که هیچ قید و بندی نمی‌تواند مانع از اتخاذ راهبردهای نامتقارن توسط یک بازیگر نظام بین‌المللی شود. یک دشمن غیردولتی می‌تواند انواع گوناگون تهدیدها را به اجرا گذارد؛ به همین دلیل برخورد یکسان با این سازمان‌ها بسیار مشکل است.
از دیدگاه آمریکا برای تعیین دشمنان بالقوه می‌توان گفت که هر چه روابط کشوری با جامعه‌ی بین‌الملل بیش‌تر باشد، احتمال اتخاذ راهبرد نامتقارن توسط چنین کشوری کم‌تر است، چرا که بهره‌گیری از این نوع راهبرد مقبولیت در جامعه‌ی جهانی را به شدت کاهش می‌دهد. به بیان دیگر هر چه کشوری، چیزهای بیش‌تری برای از دست دادن داشته باشد، کم‌تر ممکن است این راهبرد را انتخاب کند؛ زیرا در صورت عدم موفقیت، مسئولیت بی‌حد و حصری را متوجه او می‌سازد (مکنزی، 1382: 86). در مورد بازیگران غیردولتی، چنین وضعیتی حتی موضوعیت بیشتری دارد.
در مورد زمان احتمالی اقدام به جنگ نامتقارن علیه آمریکا، این احتمال وجود دارد که برخی از دشمنان بالقوه‌ی آمریکا به دنبال راهبردهایی باشند که خطرناک‌ترین و تهدیدآمیزترین آن‌ها بر دست‌یابی به جنگ‌افزارهای کشتار جمعی استوار است. این سلاح‌ها شکاف قدرت این کشورها را با آمریکا کم می‌نمایند، اما هزینه‌ی گزاف بالقوه خطرناکی را نیز به آن کشورها تحمیل می‌کنند.
هدف این راهبردها ایجاد نیروی نظامی نامتوازنی است که در حالت متعارف نمی‌تواند به طور مؤثر عمل نماید، اما هنگامی که بر رویکردهای نامتقارن متمرکز می‌شود، به نظر می‌رسد در رویارویی با آمریکا و متحدانش نتایجی فوری به دست آورد. خطرهای راهبردی توسل به سلاح‌های کشتار جمعی، به سرزمین آمریکا محدود نخواهد بود و برای دوری از خطرهای جانبی بالقوه خطرناک باید راه‌های کم‌خطرتری را برای رسیدن به اهداف همانند، مورد نظر قرار داد (مکنزی، 1382: 90).
در زمان جنگ سرد، یک منازعه‌ی بسیار مهم، یعنی رویارویی ناتو در برابر ورشو و یک ابزار جنگی بسیار راهبردی، یعنی بمب هسته‌ای، به منزله‌ی عامل بازدارنده در برابر دیگری مطرح بود، و دو طرف منازعه از نظر توان نظامی در موقعیت متقارنی قرار داشتند. صف‌آرایی نیروهای نظامی دو بلوک نیز با اندک تفاوتی در کمیت‌ها و کیفیت‌ها، تقارن نیروها را نشان می‌داد؛ زیرا نیروهای زمینی در برابر نیروهای زمینی سنگربندی کرده بودند و توپخانه در برابر توپخانه و موشک در برابر موشک بود.
البته باید افزود که مسابقه‌ی تسلیحاتی میان دو طرف در برهه‌های زمانی گوناگون که مزیتی نسبی را برای یک طرف فراهم می‌آورد، رگه‌هایی از بی‌تقارنی را نشان می‌داد، اما در عمل، طولی نمی‌کشید که طرف مقابل نیز با کسب توانایی‌های همانند به برابری راهبردی و موازنه‌ی قدرت نظامی دست می‌یافت.
هرچند در سراسر دوران جنگ سرد، «بی‌تقارنی» از جمله عناصر مهم اندیشه‌ی راهبردی ایالات متحده بود، اما به ندرت به این نام خوانده می‌شد. در آن دوران، مقایسه‌ی موازنه‌ی برتری‌های کمّی شوروی و برتری کیفی ناتو و آمریکا در اروپا، بخش جدایی‌ناپذیر راهبرد ایالات متحده به حساب می‌آمد. در نتیجه، مفاهیم دیگری، مانند «تلافی گسترده»ی دهه‌ی 1950، بی‌تقارنی را به سطح بالاتری نیز رساند. در آغاز دهه‌ی 1990، این اندیشه در وزارت دفاع با بازشناسی روزافزون تهدیدهای نامتقارن بالقوه علیه ایالات متحده رشد یافت. موضوع «امنیت محیط پس از جنگ سرد»، بخشی از گفتمان فزاینده‌ی وزارت دفاع بود. به دلیل نامتقارن بودن توزیع جهانی قدرت، ارائه‌ی راهبردهای نامتقارن تحولی طبیعی به نظر می‌رسید.
واژه‌ی «بی‌تقارنی» نخستین بار در دهه‌ی 1950 به صراحت در ره‌نامه‌ی مشترک عنوان شد. با این حال، در آن زمان، با مفهوم بسیار ساده و محدودی به کار گرفته شد. آموزه‌ی مزبور، درگیری‌های نامتقارن را به مثابه درگیری میان نیروهای ناهمانند، به ویژه نیروی هوایی علیه نیروی زمینی، نیروی هوایی علیه نیروی دریایی و غیره به کار بُرد. این مفهوم بسیار سطحی از بی‌تقارنی، بار محدودی نیز داشت. راهبرد نظامی ملی 1995 با تعریف تروریسم، کاربرد یا تهدید به کاربرد سلاح‌های کشتار جمعی و اطلاعات جنگی به منزله‌ی چالش‌های مربوط به بی‌تقارنی، به این موضوع بیش‌تر توجه کرد. در سال 1997، مفهوم تهدید نامتقارن مورد توجه بیش‌تری قرار گرفت.
در گزارش چهار ساله‌ی بررسی دفاعی آمده بود: سلطه‌ی ایالات متحده در عرصه‌ی متعارف نظامی ممکن است دشمنان را تشویق کند تا از ابزار نامتقارن برای حمله به نیروها و منافع آن‌ها در ماورای بحار، و علیه آمریکایی‌ها در داخل کشور بهره‌گیری کنند. گزارش گردهمایی دفاع ملی با حضور مقام‌های بلندپایه و مشاوران کنگره‌ی مسئول بررسی موضوع‌های دفاعی فراروی ایالات متحده، حتی از این نیز صریح‌تر بود. در این گزارش، آمده بود: می‌توانیم فرض کنیم که دشمنان حال و آینده، از جنگ خلیج فارس درس گرفته‌اند.
احتمال این امر کم است که آن‌ها به صورت متعارف و در اشکال مجتمع نظامی، با نیروهای برتر هوایی یا ناوگان‌های زیردریایی در صحنه‌های قدرت‌نمایی امروز ایالات متحده ظاهر شوند، اما ممکن است شیوه‌های نوینی را برای حمله علیه منافع، نیروها و شهروندان آمریکا بیابند. آنان به دنبال راه‌هایی برای متقارن کردن نقاط قوت خود با نقاط ضعف ما خواهند بود. در این گردهمایی، به ویژه بر خطر آن دسته از اقدام‌های دشمن تأکید شد که ممکن است خسارت‌ها و تلفات آن از محدوده‌ی مورد پیش‌بینی ایالات متحده فراتر باشد؛ مانند کاربرد سلاح‌های کشتار جمعی که می‌تواند با هدف ایجاد تأخیر و اشکال در دست‌رسی ایالات متحده به منطقه‌ای و وارد آوردن خسارت و انجام حمله‌ها به سیستم‌های اطلاعاتی الکترونیکی و رایانه‌ای این کشور انجام شود (Friedman, 2004).
با پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق، آمریکا به منزله‌ی قدرت بلامنازع دنیا، با دست‌آویز قرار دادن چالش‌های امنیتی نوظهور از سوی بازیگران شبکه‌ای و گروه‌های غیردولتی معارض با سلطه‌ی واشنگتن و برخی از کشورهای مخالف سلطه‌‌جویی این کشور که تحقق استقلال سیاسی خود را خواهانند، به افزایش قدرت نظامی خود ادامه داده است.
حادثه‌ی یازده سپتامبر نیز افزون بر این که فرصتی را برای جنگ‌افروزی آمریکا در افغانستان و عراق فراهم آورد، در عمل، بر سیاست‌ها و توان نظامی آمریکا تأثیر فراوانی گذاشت. از این دیدگاه، آمریکا افزون بر این‌ که از عضویت در قراردادهای جدید کنترل تسلیحات و خلع سلاح، مانند قرارداد منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای سر باز زده است، از تقویت دیگر قراردادهای خلع سلاح، مانند کنوانسیون سلاح‌های بیولوژیک یا ایجاد هنجارهای جدید از جمله کنترل سلاح‌های کوچک و سبک جلوگیری کرده است.
فراتر از این، آمریکا به تضعیف قراردادهای دو جانبه‌ی کنترل تسلیحات با روسیه پرداخته و حتی از قرارداد ضد موشک بالستیک موسوم به پیمان «ضد موشک بالستیک» خارج شده است. هم‌چنین، روند جدید تقویت بنیه‌ی نظامی و تولید جنگ‌افزارهای جدید، مانند بمب‌های اتمی کوچک، و نشانه‌روی کشورها و اهداف خاص را آغاز کرده است. در سال 1999، نشریه‌ی «بررسی راهبرد مشترک» در تعریف «بی‌تقارنی» از دیدگاه آمریکا چنین نوشت: رهیافت‌های نامتقارن، تلاش‌هایی در راستای دور زدن یا تحت تأثیر قرار دادن توانایی‌های ایالات متحده در عین بهره‌گیری از ضعف‌های آن، و سودجویی از روش‌هایی است که تا حد زیادی با روش‌های مورد انتظار ایالات متحده تفاوت دارد.
این رهیافت‌ها بیش‌تر، در پی ایجاد تأثیر روان‌شناختی عمده‌ای، مانند شوک یا اخلال و آشفتگی بر ابتکار، آزادی عمل و اراده‌ی حریفند. روش‌های نامتقارن مستلزم بالا رفتن نقاط ضعف و گستر‌ه‌ی آسیب‌پذیری‌های حریف هستند و اغلب از فن‌آوری‌ها، تاکتیک‌ها و سلاح‌های ابتکاری و غیرسنتی بهره می‌برند و می‌توانند در تمامی سطوح جنگ، اعم از راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی، و در سراسر طیف عملیات نظامی، کاربرد داشته باشند (مکنزی، 1382).
آمریکا برای رویارویی با چنین وضعیت نامتقارنی دیدگاه‌های گوناگونی را مطرح می‌کند (Tauscher, Nov 2001: 31)، که در رأس آن‌ها، می‌توان به تأمین مزیت نامتقارن در زمینه‌ی اطلاعات راهبردی اشاره کرد (متز، جانسون، بهمن 1381: 119). از نظر مقام‌های آمریکا، حمله‌های یازده سپتامبر اهمیت موازنه یا تنوع راهبردی را نمایان کرد؛ بدین صورت که آن‌ها باید بین توانایی‌های دفاع ملی و دفاع در خارج، ضد اطلاعات داخلی و اطلاعات خارجی، مفاهیم، ره‌نامه و نیروهای متقارن و نامتقارن، موازنه برقرار کنند. در این راستا، لازم است ستاد اطلاعاتی جدیدی تشکیل شود که در مقابله با تهدیدهای کوتاه‌مدت و درازمدت، مطمئن، سریع و مناسب عمل کند و توانایی شناسایی تهدید را در شرایط اضطراری داشته باشد.
در واقع، در چنین شرایطی، چاره‌ای جز اقدام سیاسی، مانند صدور برآوردهای اطلاعاتی عمومی و هشدارهای اطلاعاتی آشکار نیست. اکنون، هیچ‌یک از تهدیدهای سنتی شناخته شده برای نیروهای نظامی از بین نرفته‌اند. حمله‌های یازده سپتامبر نشان داد که دنیای امروز دو برابر بیش از تصور آمریکا، برای ایالات متحده خطرناک است. در حال حاضر، از آن‌جا که آمریکا تا اندازه‌ای فراوانی بر خودش تکیه دارد، با تشکیل ستاد جدید اطلاعات می‌تواند به برتری نامتقارنی در برابر تمام تهدیدهایی که علیه رفاه و امنیت ملی این کشور وجود دارد، دست یابد. اطلاعات برای تأمین امنیت آینده، نه تنها در خارج، بلکه حتی در داخل هم ـ که نیاز به ستاد جدید ضد اطلاعات نیز محسوس می‌باشد ـ حیاتی است.
ستاد جدید اطلاعات باید بر ضعف‌های سیاسی و حرفه‌ای غلبه کند که دستگاه اطلاعات آمریکا بیش از یک قرن با آن‌ها روبه‌رو بوده است. در این راستا، آمریکایی‌ها معتقدند که ارتش این کشور، نیروهای ذخیره‌ی ارتش و گارد ملی، در داخل و خارج می‌توانند و باید طلایه‌دار این مسیر باشند.
راهبرد باید بر ساختار نیرو و برنامه‌های تسلیحاتی، و فهم کامل تهدیدها باید بر اتخاذ راهبرد مقدم باشد. اگر می‌خواهیم تمامی عوامل دیگر به تبعیت ما درآیند، باید به اطلاعات درست دست‌رسی پیدا کنیم. اکنون، پس از یازده سپتامبر، آمریکا دریافته است که در مجموع، ضعف‌های اطلاعاتی و نبود مفاهیم، ره‌نامه یا ساختار نیروی دفاع داخلی، این کشور را از نظر اهداف، ابزار، اجرا و شرایط، در برابر حمله‌های نامتقارن به شدت آسیب‌پذیر کرده است.
اهداف حمله‌های یازده سپتامبر، که در داخل خاک آمریکا واقع شده بود، به رغم اهمیت نمادین آن‌ها، بی‌دفاع بود. در این حمله‌ها، که نخستین جنگ بزرگ دوره‌ی بی‌تقارنی محسوب می‌شود، غافل‌گیری، در حد نهایت، خسارت وحشتناک و انتخاب شیوه، مناسب و مفهوم‌سازی بسیار عالی بود؛ زیرا بی‌تقارنی، با هزینه اندک، ولی مفهوم بسیار گسترده همراه بود؛ چرا که با پرداخت بهای نوزده بلیط و تقبل هزینه‌های مقدماتی، چهار هواپیمای خطوط داخلی آمریکا با انفجارهای ناشی از آتش سوخت‌هایشان به سلاح‌های بسیار دقیقی تبدیل شدند و فاجعه‌ی وحشتناکی را در نیویورک و واشنگتن به بار آوردند. شیوه‌های بی‌تقارنی در این حمله‌ها، نه تنها از نظر دست‌رسی و کسب نتیجه، بلکه از نظر هواپیماربایی نیز بی‌مانند بود (Sullivan, 2007: 496-524).
در واقع، آن‌ها اسب تروای قرن بیست و یکم بودند که به دست شرکت‌های آمریکایی ساخته شده بودند و بدون هیچ‌گونه مانعی به سمت اهداف مورد نظر نشانه‌گیری شدند و به آن‌ها اصابت کردند. بنابراین، تهدید مزبور باید با توجه به آسیب‌پذیری آمریکا در برابر حمله‌ی نامتقارن در داخل مرزهای خود بررسی شود. با این حمله‌ها، مشخص شد که زمان عقب‌نشنی سازمان اطلاعات آمریکا فرا رسیده است و این سازمان باید خود را بازسازی کند و بر مبنای راهبرد نوینی، همراه با ساختار نیروی جدید در قرن بیست و یکم ظاهر شود.
ارتش آمریکا و مناسبات خاص میان واحدهای ارتش، نیروهای ذخیره، گارد ملی و مسئولان این کشور می‌توانند ستون فقرات شبکه‌ی جدیدی از نیروی کامل باشند که شامل شهروندان، شرکت‌ها، ضابطان قوانین ایالتی و محلی، و نیز کارگزاران ملی و عوامل بین‌المللی است. ارتش آمریکا نهادی است که توانایی تغییر کامل پارادایمی را دارد که می‌تواند بر امنیت داخلی و خارجی تأثیر بگذارد. اگر ستاد جدید اطلاعات... در داخل ارتش آمریکا تأیید شود، به راحتی می‌تواند به وزارت امنیت داخلی آمریکا، اداره‌های ایالتی و محلی و نیز تمام سازمان‌های امنیت ملی اعم از لشکری و کشوری منتقل شود (استیل، اردیبهشت 82: 77).
در مجموع می‌توان گفت که به هنگام بی‌تقارنی حتی اگر رقیب آمریکا در حادثه‌ای مانند 11 سپتامبر 2001، ابتکار عمل را در دست داشته باشد، آمریکا سعی می‌کند با اتکا به وزنه‌ی سنگین و قدرت برتر خود در نظام بین‌المللی، آن تهدید را به فرصتی برای جبران لطمات وارده تبدیل کند. هم‌چنان که در پاسخ به حادثه‌ی فوق چنین خط مشی را در پیش گرفت.
5. رقیبان آمریکا و جنگ نامتقارن
همان‌گونه که گفته شد، رقیبان آمریکا شامل طیفی از بازیگران دولتی و غیردولتی، در اثر سیاست‌های جدید آمریکا، خود را در موقعیت نابرابر و نامتقارن می‌بینند. نتیجه‌ی دیدگاه‌ها، سیاست‌ها و اقدام‌های مزبور، شکاف موجود میان آمریکا و قدرت‌های دیگر را عمیق‌تر کرده است. عمق این شکاف، به ویژه در مقایسه‌ی توان نظامی آمریکا با کشورهای کوچک و دولت‌های شکست‌خورده، مانند افغانستان و عراق، به ویژه گروه‌های غیردولتی، بیش‌تر آشکار می‌شود. در این حالت بی‌تقارنی، در صورت بروز منازعه‌ای فرضی، دو طرف ناگزیرند از راهبرد جنگ نامتقارن بهره‌گیری کنند.
با این تفاوت که هر یک، انگیزه، ابزار و شیوه‌های گوناگونی را برای ضربه زدن به دشمن اتخاذ خواهند کرد (Arreguin-toft, 2005: 21). البته آمریکا از رقابت و دشمنی با قدرت‌های بزرگ پرهیز خواهد نمود و با توجه به آسان بودن شکست کشورهای کوچک، این کشورها را به منزله‌ی اهداف آسان انتخاب خواهد کرد (Rumsfeld, 2001: 17). در دوره‌ی جنگ سرد، بیش‌تر کشورها نابرابری قدرت نظامی را می‌پذیرفتند؛ زیرا به هر حال، آمریکا یا شوروی به منزله‌ی رهبران اصلی دو بلوک، در صورت به خطر افتادن امنیت متحدانشان، از آن‌ها حمایت می‌کردند. افزون بر این، در دوره‌ی مزبور، گروه‌های غیردولتی و بازیگران شبکه‌ای، هنوز به صورت کنونی تهدید تلقی نمی‌شدند.
امروزه، سیاست نظامی‌گرایانه و یک‌جانبه‌ی آمریکا می‌تواند به جبهه‌گیری بسیاری از بازیگران بین‌المللی بینجامد. با توجه به بی‌تقارنی کنونی، میان قدرت نظامی آمریکا با قدرت‌های دیگر، از نظر راهبردپردازان آمریکایی، مزیت اصلی این کشور تکیه به مزایای انقلاب در امور نظامی و پیشرفت در فن‌آوری نظامی است که نتایج عینی آن (شکست سریع و آسان دشمن در جنگ‌های جدید) پس از جنگ سرد به وضوح به چشم می‌خورد (‌Dunne, 2006: 183-208).
از سوی دیگر، طرف‌های مقابل آمریکا با راهبرد بی‌تقارنی می‌توانند آسیب‌پذیری‌های متعارف آمریکا، مانند واحدهای رایانه‌ای نیروهای آمریکا را شناسایی کنند و به آن‌ها ضربه بزنند. هم‌چنین، از دیگر شیوه‌های دفاع غیرعامل، مانند استتار و فریب برای جلوگیری از شناسایی اهداف و آسیب زدن به آن‌ها بهره‌گیری کنند و در صورت توجه به برخی از ابزار و عناصر دفاع عامل، بهره‌گیری از موشک و پروازکننده‌های بدون سرنشین که دست‌رسی به آن‌ها ارزان و امکان شناسایی و کنترلشان دشوار است، یا در صورت بروز شرایط حاد، حتی تهدید به بهره‌گیری از عوامل کشتار جمعی، از جمله راه‌حل‌هایی است که می‌تواند در برابر آمریکا مؤثر واقع شود.
باید یادآور شد که در برخی از مواقع، تهدید متحدهای منطقه‌ای آمریکا در تضعیف تمایل آن‌ها به حمایت از ایالات متحده، بیش از حمله به خود آمریکا می‌تواند کارساز باشد. متحدان واشنگتن می‌دانند که نیروهای نظامی و غیرنظامی آن‌ها بیش از نیروهای آمریکایی آسیب‌پذیر هستند و اگر نیروهای متحدان مورد حمله واقع شوند، منافع کشورهای متحد با منافع آمریکا متفاوت خواهد بود.
در حمله‌ی عراق به کویت در سال 1990، کشورهای خلیج فارس بین ارائه‌ی کمک به آمریکا یا اخراج نیروهای عراقی از خاک کویت مردد بودند؛ زیرا از تلافی‌جویی عراق، در صورت اجازه دادن به آمریکا برای بهره‌گیری از حریم و قلمرو کشورشان برای حمله به عراق می‌ترسیدند؛ موضوعی که اتفاق افتاد؛ چرا که همان‌گونه که دیده شد عراق با موشک‌های اسکاد به برخی از کشورهای منطقه حمله کرد. حتی در صورت کسب حمایت متحدان، آمریکا باید به نیروهای اصلی کشور میزبان که به ارائه‌ی کمک به نیروهای آمریکایی مشغول هستند، کمک کند؛ زیرا در غیر این صورت، تهدید و حمله به آن‌ها، در واقع ضربه‌ی غیرمستقیم به آمریکا خواهد بود و هزینه‌های ایالات متحده را افزایش خواهد داد (Bert, 2006).
در حالی که جنگ نامتقارن بیش‌تر در شرایط نابرابری قدرت نظامی اتفاق می‌افتد، این نابرابری را با عوامل دیگری همچون غافل‌گیری و ناشناخته نگه داشتن محل، زمان و شیوه‌ی حمله، تا حدی می‌توان جبران کرد. حمله در زمان، مکان و با شیوه‌ی نامعین بر میزان و اثر غافل‌گیری می‌افزاید. به همین شکل، مخفی کردن توانایی‌ها یا گمراه کردن هدف حمله نسبت به اهداف، راهبرد و توانایی‌ها نیز بر آسیب‌پذیری طرف مقابل خواهند افزود.
این وضعیت به ویژه آمریکا را در معرض آسیب‌پذیری بیش‌تری قرار می‌دهد (Erwin, Dec 2001: 16). زیرا در شرایط فرضی، اگر در جنگ نامتقارنی، ایالات متحده برابر رقیب دیگری قرار گیرد، از نظر گستردگی و توان فراوان آمریکا، نیروهای این کشور در معرض حمله‌ی بیش‌تری قرار خواهند گرفت، در حالی که چنین وضعیتی برای طرف مقابل چندان قابل تصور نیست.
به طور کلی، می‌توان گفت که درک آمریکا از اقدام به جنگ نامتقارن، اتکا به مزیت نسبی توان نظامی خود و وارد کردن ضربه‌ی سهمگین به دشمن ضعیف‌تر از خود است. در حالی که رقبای آمریکا با درک برتری نظامی این کشور به دنبال بهره‌گیری از شیوه‌های دیگر حمله و در زمان و مکان نامعلومی هستند تا با بهره‌گیری از اصل غافل‌گیری به آمریکا ضربه بزنند، وضعیت کنونی جامعه‌ی داخلی آمریکا نیز حاکی از چنین شرایطی است. پس از حادثه‌ی یازده سپتامبر، جامعه‌ی آمریکا در هاله‌ای از ترس یک حمله‌ی غافل‌گیرانه فرو رفته؛ ترسی که هنوز هم فروکش نکرده است.
در نتیجه، برای برطرف کردن این ضعف خود، به اقدام‌های جدیدی همچون تأسیس وزارت امنیت داخلی و پیش‌بینی سناریوهای گوناگون حمله و آموزش‌های دفاعی به شهروندان خود پرداخته است، اما هنوز تا رسیدن به وضعیت قابل قبول فاصله‌ی بسیاری دارد و با توجه به این ‌که طرف مقابل آمریکا، ترس فراوانی از آسیب‌پذیری توانایی‌های گسترده‌ی خود ندارد (زیرا به این حد توانمند نیست)، سیاست بازدارندگی در مقابل چنین رقیبانی برای آمریکا چندان کاربرد نخواهد داشت (Defense Quadrennial 2001, 2001: 7).
نتیجه‌گیری
در جنگ، اغلب حریف‌ها با یک‌دیگر متفاوت هستند. این تفاوت‌ها گاه ناچیز است و بر نتیجه، تأثیر چندانی ندارد؛ اما گاهی چنان اهمیتی می‌یابد که یکی از دو طرف را در موقعیت برتر و دیگری را در جایگاه فروتر قرار می‌دهد. این موضوع که به ظاهر، ساده پنداشته می‌شود، منشأ بی‌تقارنی است که اکنون، هم ایالات متحده‌ی آمریکا و هم رقیبان آن با آن روبه‌رو هستند. بی‌تقارنی راهبردی، یعنی بهره جستن از نوعی تفاوت که به غلبه بر دشمن منجر می‌شود؛ ایده‌ای است که سابقه‌ای به قدمت جنگ دارد، هرچند در گذر زمان، شکل ظاهری آن دچار تغییر و تبدیل شده است.
اما با توجه به دیدگاه رقیبان آمریکا، باید گفت: اقدام به جنگ نامتقارن باید با غافل‌گیری همراه باشد. امروزه، انتظار تحمیل شکست آن‌چنان که در گذشته رایج بود، عملی نیست، بلکه تأثیر جنگ نامتقارن در بالاترین حد خود وارد کردن ضربه‌ای به طرف قوی‌تر است. به بیان دیگر، باید این نکته را به دشمن فهماند که تهاجم به کشور ضعیف، بسیار پر هزینه و پر مخاطره است. اگر طرف قوی‌تر از حمله‌ی نامتقارن آگاهی یابد، چه بسا اقدام‌های تلافی‌جویانه‌ی آن، شکست و نابودی کامل طرف ضعیف‌تر را پیش از انجام هرگونه عملی موجب شود. آنان که به جنگ نامتقارن اقدام می‌کنند، به ویژه بازیگران دولتی، باید به این پرسش پاسخ دهند که آیا به جز جنگ، ره دیگری برای تأثیرگذاری بر طرف قوی‌تر وجود ندارد؟ (حجت‌زاده، آذر 1381: 56).
در مجموع، چرخه‌ی تهدید و پاسخ نامتقارن، زمانی آغاز می‌شود که آمریکا رقیبان آن برای افزایش توانمندی‌های نظامی تلاش کنند. اکنون، آمریکا می‌کوشد تا به محض بروز چالش از سوی رقبای خود، به سرعت به آن پاسخ دهد. هم‌چنین می‌خواهد برای ارائه‌ی پاسخ قاطع به این تهدیدها، تلاش‌ها و فعالیت‌های خود را از راه‌های گوناگون، مانند تغییر ساختار نهادهای امنیتی و شناسایی انواع تهدیدها و سیاست‌گذاری‌های گوناگون، نهادینه و حتی در صورت امکان، با حمله‌های پیش‌دستانه، از حمله‌ی نامتقارن آن‌ها جلوگیری کند. باید یادآور شد که در این راستا، برتری اطلاعاتی تا اندازه‌ی فراوانی به شناسایی تهدیدها کمک می‌کند.
احساس خطر آمریکا از تهدیدهای نامتقارن بین‌المللی یکی از عناصر مهم سیاست این کشور برای رویارویی با تهدیدهای مزبور است؛ زیرا آمریکا به ناچار، به کمک‌های دیگران (شامل تبادل اطلاعات و...) در غلبه بر این مشکل نیازمند است.
اما در جنگ نامتقارن تنها به بخش نظامی محدود نمی‌شود. ابعاد سیاسی و اخلاقی، اطلاعاتی، فضایی و شناختی، نکات بالقوه‌ای را برای بی‌تقارنی‌های ویرانگر ارائه می‌کند. بالاتر از همه، این تحلیل نشان می‌دهد که جنگ نامتقارن، ذهنیتی کلی‌نگر است که به انعطاف‌پذیری و سازگاری ارزش می‌دهد و ماهیت دیالکتیکی و موقعیتی جنگ را به رسمیت می‌شناسد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات