نوشته: محمد رادمان
مقدمه
بحران نفتی سال 1973 و صدماتی که در این راستا به غرب وارد آمد، اهمیت بعد نفتی منطقه خلیجفارس را بهخصوص برای آمریکا آشکارتر کرد.
با انفجار بحران نیرو در اوایل دهه 70، بین شخصیتهای سیاسی آمریکا، جدال درخصوص استراتژی آمریکا و حفظ مصالح آن کشور در خلیجفارس آغاز شد که در رأس آن راههای به دست گرفتن قدرت برای نفت بود.
با بحثهای زیادی که در زمینه استراتژی رسیدن به این هدف انجام گرفت، عدهای از استراتژیستهای آمریکایی، مداخله مستقیم نظامی را مطرح کردند، زیرا در اواخر دهه 70، حوادثی در منطقه بهوقوع پیوست از جمله سقوط شاه ایران و مداخله نظامی روسیه که گزینه مداخله مستقیم نظامی را تقویت میکرد.
شوک نفتی سال 1973 باعث شد که آمریکا به استراتژی خود در خلیجفارس بهعنوان سلطه بر یک مخزن نفتی بزرگ اولویت بخشد تا جایی که «جیمز نوبر» میگفت: «نفت در مصالح اساسی آمریکا پرتو افکنده است و نفت یک منبع حیاتی و یک نیروی استراتژیک است.»
از طرفی «آنتونی کوردسمن» تاکید میکند که ارتباط نفت خلیجفارس و امنیت منطقهای از دید آمریکا بسیار مهم است.در حالی که آمریکا مصالح دیگری در خاور دور دارد، ولی اهداف اولیه و اولویت آمریکا تأمین صادرات نفت و تضمین امنیت آن از کشورهای حوزه خلیجفارس است. به هر صورت اهمیت حیاتی خلیجفارس با استراتژی آمریکا و تئوری رهبری واحد آمریکا بر جهان، گره خورده است.
اهمیت خلیجفارس برای قدرتهای بزرگ:
منطقه خلیجفارس از دیرباز به دلایلی چند، بر منافع ابرقدرتها تأثیرگذار و در نتیجه، مورد توجه و مطمح نظر قدرتهای بزرگ بهویژه متحده آمریکا بوده است.
چند دلیل مهم را میتوان دراین زمینه برشمرد.
اول اینکه بخش عظیمی از ذخایر بالقوه انرژی جهان (نفت و گاز) در این منطقه قرار دارد و مهمتر اینکه بخش عمده این ذخایر بهطور بالفعل به دلیل صنعتی نبودن کشورهای منطقه و حجم کم مصرف محلی به بازار پر اشتهای انرژی جهان سرازیر میشود. اگرچه ممکن است در مناطقی از جهان در مقایسه با منطقه خلیجفارس میزان بیشتری نفت استخراج شود، اما بهطور قطع تولید هیچ منطقهای در جهان از نظر میزان تاثیرگذاری بر بازار انرژی به این منطقه نمیرسد.
حتی میتوان ادعا کرد که بخش قابل توجهی از انرژی مورد نیاز سایر مناطق نفتخیز جهان از جمله آمریکای شمالی و اروپا نیز از این منطقه تأمین میشود.ایالات متحده که بارزترین مصداق یک قدرت جهانی است، از دو زاویه: 1ـ تامین نیاز فزاینده خود به انرژی از منابع مطمئن (از حیث حجم ذخیره و دسترسی تضمین شده) و ارزان قیمت و 2ـ کنترل و هدایت منابع انرژی به مسیر سیاستهای جهانی خود، بهطور عام به منابع انرژی منطقه خلیجفارس وابستگی استراتژیک دارد که البته باید جمعآوری مجدد دلارهای نفتی از کشورهای منطقه را نیز به انگیزهها و منافع منطقهای آمریکا در خلیجفارس افزود.
دوم اینکه منطقه خلیجفارس بهعنوان منبع انرژی جهان و محل تلاقی سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا با دارا بودن موقعیت فوقالعاده حساس ژئوپولیتیکی و بهعنوان شمالیترین ساحل آبهای گرم جنوب، همواره برای قدرتهای مدعی تسلط بر جهان، غیرقابل چشمپوشی بوده است.
پس از جنگ جهانی دوم و شکلگیری نظام دو قطبی، علاوه بر ویژگیهای ذاتی منطقه، از آنجا که متروپل یکی از دو قطب قدرت یعنی اتحاد جماهیر شوروی در همسایگی خلیجفارس قرار داشت، اهمیت و حساسیت این منطقه به شکل مضاعفی رو به افزایش نهاد.از دیدگاه آمریکا، خلیجفارس در آینده نقش اول را در تأمین منافع حیاتی آن کشور عهدهدار است، زیرا علاوه بر آنکه آمریکا نیازمند واردات نفت از این منطقه است، اروپا و سایر قدرتهای صنعتی جهان نظیر ژاپن، چین و هند نیز نیاز به واردات نفت از خلیجفارس دارند. دولت آمریکا بهعنوان یک سنت، همه ساله برنامههای خود را در زمینه حفظ منافع ملی و نیز استراتژی امنیت ملی و سیاست خارجی، اعلام میکند.
دولت آمریکا علاقه و توجه خود را به خاورمیانه چنین بیان میکند:
دسترسی آزاد به منابع انرژیزای منطقه و حفظ و ادامه روابط نزدیک و صمیمانه با کشورهای دوست و متحد آمریکا در حوزه خلیجفارس، برای منافع آمریکا از اولویت اساسی و خاصی برخوردار است.
بنابراین امنیت منطقه برای تضمین اهداف آمریکا جنبه حیاتی و اهمیت انکار ناپذیر دارد؛ بهویژه از آنرو که در گذشته، اتحاد جماهیر شوروی در صدد گسترش نفوذ برای حفظ منافع خود در منطقه بود و در شرایط خاص نیز روسیه به تعبیری همان سیاست را ادامه میدهد.
لذا منطقه خلیجفارس برای آمریکا جهت دسترسی بیشتر به منابع انرژیزا، تأمین جریان آزاد نفت و نیز محدود کردن دامنه نفوذ رقیبان، از اهمیت حیاتی برخودار است و در برنامههای سیاسی آمریکا نقش کلیدی بازی میکند.
با آنکه دوران جنگ سرد به سرآمده، اما آمریکا همچنان بر نقطهنظرهای پیشین خود در خلیجفارس پافشاری میکند.
در اثبات این مدعا کافی است به اظهارات ژنرال «نورمن شوراتسکف» در برابر کنگره آمریکا در ششم مارس 1990 توجه شود.
وی اظهار داشته بود: «اقتصاد آمریکا و متحدان اروپایی آن و نیز کشورهای حوزه اقیانوس آرام، بهطور فزایندهای به جریان نفت وارداتی از خلیجفارس وابسته است.»
بزرگترین خطری که ممکن است منافع آمریکا و متحدانش را در منطقه خلیجفارس تهدید کند، جنگها و منازعات محلی و منطقهای است که به احتمال زیاد منجر به قطع جریان نفت خواهد شد. این امر، منافع حیاتی آمریکا را به خطر میاندازد، به همین منظور آمریکا برای تسلط هرچه بیشتر بر منابع نفتی کشورهای ساحلی خلیجفارس، هدفهای سیاسی گستردهای را تعقیب میکند.
در این راستا مهمترین هدف سیاسی آمریکا در منطقه خلیجفارس عبارت است از:
(حفظ دسترسی به منابع نفتی کشورهای عرب خلیجفارس)
تاریخچه وابستگی آمریکا به نفت خلیجفارس
چگونگی وابستگی آمریکا به نفت و در پی آن سلطه این کشور بر سیاست جهانی نفت و قدرت اوپک، به داستان پیدایی انحصارها و بنیادهای مالی اقتصادی باز میگردد.در سال 1859 نخستین چاه نفتی در آمریکا توسط «کلنل دریک» کشف شد. چیزی نگذشت که در سال 1863، «راکفلر» نخستین غول نفتی را به هستی آورد.
بوی نفت، شرکتهای انحصارگر را به سوی کشورهای نفتخیز میکشاند. در پی جنگ نخست جهانی، در حالی که انگلیس تلاش میکرد برای در چنگ نگه داشتن مناطق نفتخیز، از سد و بند دول عثمانی و ایران بگذرد و مرده ریگ امپراتوری عثمانی را میان خود و فرانسه تقسیم کند، با مدعی جدید، یعنی آمریکا مواجه شد.
واشنگتن بر آن بود که غنیمتهای جنگی باید برابرانه میان پیروزی یافتگان پخش شود.
تلاش «هربرت هوور» رئیس جمهوری آمریکا در سال 1921 برای تشکیل جبههای واحد از شرکتهای نفتی آمریکا و انعقاد قرارداد «خط قرمز» در سال 1928 میان شرکتهای آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی برای تقسیم مناطق نفتخیز خاورمیانه، در همین راستا بود.شرکتهای نفتی به موازات سلطه بر خاورمیانه، در آمریکا به ویژه در مکزیک به پیش میرفتند. به هر تقدیر پس از جنگ جهانی اول، به همان اندازه که دولت آمریکا در عرصه جهانی دول انگلیس و فرانسه را به رده پایینتر از خود فرو میکشاند، شرکتهای آمریکایی نیز در پهنه جهانی راه چیرگی و برتری را پیدا میکردند.
در دهه پس از جنگ جهانی اول، آمریکا با توجه به روند رو به افزایش قدرت خود در یک نظام چند قطبی بینالمللی و همچنین وابستگی رو به گسترش به منابع نفتی خاورمیانه، سیاست نفتی «توجه به امنیت ملی» را اتخاذ کرد.
کنگره آمریکا تلاش میکرد تا بتواند یک شرکت دولتی نفتی بنیاد کند. با برپایی قرارداد «خط قرمز» به سال 1928، نگرانیهای نفتی ـ امنیتی آمریکا تا حدودی کاهش یافت.کشف چاههای نفتی در ایالات اوکلاهما و شرق تگزاس به همراه پیگیریهای غولهای نفتی آمریکا در خاورمیانه و آمریکا، دیگر هیچ ابهامی در منابع سوختی آمریکا باقی نمیگذارد. تکیه بر منابع نفتی عربستان سعودی، بحرین، کویت و قطر، حوزههای صنعت آمریکا را بیش از پیش به مناطق یاد شده وابسته کرد.
آمریکا از همان آغاز متوجه شد که برای چپاول بلندمدت نفت این منطقه، نیاز به سیاستهای دیگریست. جنگ، سیاستهای نوینی را میطلبید. نگرانی دولت آمریکا، یکی در پیوند با پایان یافتن منابع داخلی بود و دیگر اینکه شرکتهایآمریکایی برای تامین نفت مورد نیاز بازارهای داخلی و خارجیشان به منابع بیشتری احتیاج داشتند.به مرور زمان، آمریکا به پشتیبانی از برنامههایی که توسط شرکتهای بزرگ بینالمللی نفت تنظیم میشد، پرداخت، به طوری که در آستانه جنگ جهانی دوم، شرکتهای نفتی آمریکا در تمامی مناطق نفتخیز به امتیازاتی دست یافته بودند.
در پی جنگ جهانی دوم، از آنجا که آمریکا پیروز اصلی جنگ بود و به همراه اتحاد جماهیر شوروی، میرفت تا نظام دو قطبی در جهان برپا کند، مختصات بازار جهانی نفت دگرگون شد و خلیجفارس در کنار خلیجمکزیک، به عنوان نقطه بهاگذار نفتخام پذیرفته شد.
اگر در دهه 1930 سیاستگذاران ایالات متحده به علت در اختیار داشتن منابع فراوان نفت داخلی، دسترسی به نفت خارجی را بیشتر یک مسئله اقتصادی و نه نظامی ـ استراتژیک به حساب میآوردند، تجربه آمریکا در جنگ جهانی دوم، اهمیت دسترسی داشتن به نفت خارجی را به خوبی نشان داد.حین جنگ، از آنجا که بخشی از تولید نفتی آمریکا در راستای تأمین نیاز نفتی همپیمانانش بود، نگرانی از کمبود منابع نفتی داخلی گسترش یافت. در نتیجه این نگرانی، توجه سیاستگذاران آمریکا به خاورمیانه و خلیجفارس به ویژه عربستان سعودی که دو شرکت «سوگال» و «تگزاس»در آن امتیاز استخراج نفت داشتند، جلب شد.در شرایط جنگ، دولت «روزولت» تاسیس یک شرکت ملی نفت دولتی را برای اداره امور نفتی عربستان سعودی مورد توجه قرار داد.
همچنین سیاست «ترومن»، یعنی ایجاد سد در برابر نفوذ کمونیسم، بنیانی سیاسی فراهم کرد تا ایالات متحده به بهانه نگاهبانی ثبات و امنیت خاورمیانه، در این منطقه فعالیت داشته باشد.
به طور خلاصه از اواسط دهه50، شرکتهای مستقل نفتی برای کسب امتیاز استخراج نفت به ونزوئلا، آفریقا و خاورمیانه راه یافتند و شرکتهای نوپا برای به جا نشاندن خود در بازارهای جهانی به قیمتشکنی پرداختند.
پایین آوردن بهای نفت سبب احیای پیکارهای نفتی شد و سازمان اوپک را به بهره نشاند. پیدایش اوپک در سال 1960، سیاستهای انرژی آمریکا را تحت تاثیر قرار داد.
استراتژی نفتی آمریکا در خلیجفارس
استراتژی محوری کشورهای قدرتمند بویژه آمریکا، همواره دسترسی به منابع اقتصادی بوده است. از آغاز دوران صنعتی، کسب توانایی چشم پوشیدن از منطقه و منابع انرژی آن، برای آمریکا امری اجتنابناپذیر و اصلی حیاتی و ضروری بوده است. این ضرورت را بحران نفتی 1973 ـ 1976 (در نتیجه جنگ «کیپور»، جنگ چهارم اعراب و اسرائیل که به شکست اعراب انجامید، برخی کشورهای نفتخیز عرب عضو اوپک دست به توقف صدور نفت یا تهدید عمل به آن تا زمانی زدند که اسرائیل سرزمین فلسطین را ترک کند و حقوق آنها را در جهان به رسمیت بشناسد) به خوبی نشان داد و غرب را با تحمل خسارات اقتصادی زیاد به زانو در آورد.
آمریکا خود یکی از دارندگان بزرگترین منابع زیرزمینی و استخراج کننده مواد نفتی است، اما از سال 1970 این کشور بخش بزرگی از نفت مورد نیاز خود را از کشورهای نفتخیز منطقه درخواست کرد که خود حاوی چند استراتژی است: نفت ارزان منطقه را خریداری در عوض نفت خود را برای روز مبادا ذخیره کرده تا در بازار اقتصاد جهانی نفت، نفوذ و آن را زیر کنترل داشته باشد.
استراتژی رشد روزافزون صنعت و تکنولوژی نیز به انرژی و نفت بیشتر نیاز دارد، بنابراین ایالات متحده، به زودی به صورت عمدهترین وارد کننده اوپک درآمد و موقعیتش در مسائل نفتی، اثر مهمی روی اهداف و سیاستهای اوپک داشت.
صنعت نفت از سال 1920 در قبضه آمریکا بوده و با ایفای هر دو نقش بزرگترین تولید کننده نفت دنیا و بزرگترین خریدار نفت دنیا، آمریکا خانه بیشترین کمپانیهای نفت بینالمللی بوده و نفت اهمیت حیاتی در صنعت و امنیتش دارد.
اشارهای کوتاه به مهمترین جنبههای عملکرد آمریکا در این خصوص میکنیم:
1ـ دولت ایالات متحده پس از جنگ جهانی اول از راههای سیاسی برای حفظ و حمایت از سهم نفت خاورمیانهای کمپانیهای آمریکایی، مداخله کرد. این کار با اصرار به اینکه متفقین اروپایی یک سیاست دروازهباز را دنبال کنند عملی شد و بدین ترتیب برای آمریکاییها در ابوظبی، عراق، کویت، بحرین و قطر، امتیازاتی نفتی به دست آمد.
2ـ دولت آمریکا از طریق سازمان همکاریهای اقتصادیش، در مساله قیمتها دخالت کرد و فشاری که بر کمپانیها وارد آورد، منجر به کاهشهای متوالی در قیمت نفت خلیجفارس و خاورمیانه شد.
3ـ محدودیت قانونی که توسط دولت آمریکا در مورد واردات نفت خام در سال 1959 اعمال شد، به رقابتهای زشتی در بازارهای دنیا بین کمپانیهای غیروابسته آمریکایی انجامید که تولیدشان حق ورود به آمریکا را نداشت و بدین ترتیب، وسیلهای برای تضعیف بنیاد قیمتها و موجب اعتراض کشورهای صادر کننده نفت به کاهش قیمتها و وخیمشدن روابطشان با کمپانیها شد. همین امر بالاخره منجر به تاسیس اوپک شد. ادامه دارد...