تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۸:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۴۳۲۴۳

شیعیان زیدی و تحولات اخیر یمن

چکیده: زیدیان بر خلاف امامیه همیشه در طول تاریخ به نوعی وابسته به حکومت‌ها و دولت خود بوده‌اند، یعنی تا زمانی که حکومت داشتند، کلامشان تأثیر بیشتری داشت،‌ حوزه‌های علمیه‌شان پر رونق بود و آموزش‌های دینی‌شان برقرار بود. اشاره: رویدادهای و تحولات اخیر یمن با وجود گستردگی و آثار و پیامدهای فراوانی که بر جغرافیای سیاسی ـ استراتژیک منطقه دارد، هنوز برای بسیاری از مردم ما ناشناخته مانده است و میزان اخبار و اطلاعاتی که از این قیام مردمی در رسانه‌های ما منعکس می‌شود به هیچ وجه متناسب با گستره و ژرفای آن نیست. با توجه به زمینه‌ها و بسترهای مذهبی قیام مردم یمن و به ویژه نقش شیعیان زیدی در این قیام، از یک سو و مقابلة شدید، بی‌رحمانه و سازمان یافتة جریان وهابیت با این حرکت شیعی، از سوی دیگر، ضروری است که رسانه‌های جمعی با دقت و توجهی بیشتر به این موضوع بپردازند و مردم را بیش از پیش با وجوه مختلف آن آشنا کنند. چندی پیش به همت مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما نشستی با عنوان «شیعیان زیدی و تحولات اخیر یمن» برگزار شد که در این نشست فاضل ارجمند جناب آقای سید علی موسوی نژاد، عضو هیئت علمی مدیر گروه فرق تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب، کارشناس حوزة مطالعات زیدیه و نویسندة آثاری چون «تراث الزیدیه» و «درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه» به ایراد سخنرانی پرداخت. آنچه در پی خواهد متن پیاده شدة این سخنرانی است که امیدواریم مورد استفادة شما خوانندگان عزیز واقع شود.

تاریخ حضور اسلام و تشیع در یمن
بحث دربارة شیعیان یمن، به دو حوزة مختلف تقسیم می‌شود: 1. تاریخ یمن، و به صورت مشخّص پس از حضور اسلام در این کشور تا کنون؛ 2. حضور تشیع و به طور خاص شیعة زیدیه در این کشور که اکثریت شیعیان آن را تشکیل می‌دهند.
تاریخ حضور اسلام در یمن به زمانی برمی‌گردد که امیرالمؤمنین(ع)، به عنوان دعوت‌کنندة مردم یمن به اسلام، از سوی پیامبر اسلام(ص) به این کشور فرستاده شد. علوی بودن اسلام مردم یمن، پذیرش سهل و روان و بدون درگیری اسلام در آن مقطع توسط مردم یمن و استقبالی که از امیرالمؤمنین(ع) کردند از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. یمن از زمان پیامبر(ص) به عنوان پایگاه امیرالمؤمنین(ع) مطرح شد و حضرت بیش از یک سفر به آنجا داشتند و امروز هم مردم یمن محلّ سکومت امیرالمؤمنین(ع) را ـ در وسط شهر صنعا ـ گرامی داشته و در آنجا مسجدی به نام «مسجد الامام علی بن ابی طالب(ع)» بنا کرده‌اند که حتّی آن مسجد در بافت سنّتی صنعا محفوظ مانده است. علاقة مردم یمن و ارتباط دو جانبة بین امام علی(ع) و آنها تا پس از رحلت پیامبر(ص) و حوادث بعد از آن و تقسیم امّت اسلام به شیعه و سنّی ادامه پیدا کرد و تشیع به معنای امروزی، ریشة‌ جدّی در یمن داشت. یمنی‌ها بزرگ‌ترین یاران امیرالمؤمنین(ع) در طی خلافت کوتاه چهار و اندی سالة ایشان بودند، البتّه آنها در فتوحات دوران خلفای سه گانه نیز نقش داشتند.
یمنی‌ها مردم سلحشور شبه‌جزیرة عربستان بوده و هستند و بر خلاف منظری که اکنون مشاهده می‌شود و عرصه‌های شمالی‌تر نجد و مراکز عربستان را، مردمی کم‌شور و حال‌تری می‌بینیم، یمنی‌ها خیلی شجاع و با روحیه‌های بالا هستند و لذا لشکریان اسلام و کوفه ـ که مرکز لشکریان اسلام بود ـ اکثراً از قبایل یمنی شکل گرفته بود.
در مقاطعی تشیع از یمن به ایران آمد؛ مثلاً تشیع قم که از مراکز قدیمی و کهن شیعه در ایران است، مدیون یمنی‌هاست. اشعریون، یمنی بودند که از کوفه به قم آمدند و قمی‌ها را در مقابل هجوم دیلمی‌ها یاری کردند و بعد در همان‌جا ساکن شدند و شهر قم، پایگاه شیعه شد.1
البتّه روابط ایران و یمن حتّی قبل از این قابل بررسی است. همان‌طور که می‌دانید، امروز هم در یمن یک تیره‌ای به نام «ابناء» داریم؛ مثلاً می‌گویند: «هذا من الابناء:‌ این از ابناء است». اینکه می‌گویند این از ابناء است، مضاف‌الیه‌اش را حذف کرده‌اند. یعنی از «ابناء الفُرس»، یعنی ایرانیانی که قبل از اسلام به یمن رفته بودند.
همان‌طور که می‌دانید ایران در مقطعی در یمن حضور سیاسی و حکومتی داشته است و قبل از اسلام، ایرانیان به یمن رفته بودند و در آنجا با مردم یمن رابطه و تعامل جدّی داشته و در همان‌جا ساکن شدند و به علّت اینکه این گروه، اصالتاً از عرب نیستند، تیره‌شان به عنوان تیرة ابناء شناخته می‌شود.
بعد از دوران خلافت اموی و در دوره‌ای که شیعیان مبارزاتشان را شروع کردند، اتّفاق جالب و مهمی که در تاریخ افتاده، این است که این شیعیان مبارزِ سلحشورِ دست به شمشیر در برابر حکومت‌های ظالم، که ما در طول تاریخ آنها را با عنوان زیدی می‌شناسیم، هم در ایران مستقر بودند و هم در یمن و اینها هم‌زمان تبادلات فرهنگی، سیاسی و حتّی اقتصادی داشتند و عدّة زیادی از ایران (از همین عرصه‌های شمالی از کوه‌های البرز) برای یاری‌رسانی به هم‌کیشان و هم‌مذهبان خودشان (یعنی شیعیان یمن) به یمن مهاجرت کردند و همان‌جا ساکن شدند و هم‌اکنون ما در یمن فامیل‌هایی داریم که به «الدیلمی» معروف هستند، مثلاً آقای «یحیی الدیلمی»، یکی از علمایی که در حوادث اخیر محکوم به اعدام شده بود ـ فامیل الدیلمی یک فامیل بزرگ بوده و آنها اهل دیلم ما یعنی اهل کوهستان‌های البرز غربی هستند که در قرن سوم، به بعد به یمن مهاجرت کردند.
به طور خلاصه می‌توان گفت روابط فرهنگی و سیاسی ایران و یمن در طول تاریخ از قبل از اسلام و تا دوران معاصر که وصل به دوران صفویه می‌شود، استمرار داشت.اگر اجازه بدهید به همین مختصر کفایت کنیم و از مباحثی مانند آداب، رسوم، سنن و ... بگذریم و به بررسی وجه دیگری از موضوع یمن بپردازیم که امروز خیلی مهم است و آن وجه ایدئولوژیک، است، ببینیم رابطة ما با آنها چیست، آنها کجا ایستاده و ما کجا ایستاده‌ایم و چه رابطه و نسبتی بین ما و شیعیان دیگر در نبرد نابرابر جاری در یمن می‌توان برقرار کرد.
تاریخ پیدایش و مبانی اعتقادی زیدیه
ما زیدیه را با قیام‌ها و سلحشوری‌های علویان از قرن دوم و به طور خاص از شخص زید بن علی بن حسین(ع) می‌شناسیم. زید، فرزند امام سجّاد(ع) و برادر امام باقر(ع) است. زید جوانی است در کنار امام باقر(ع) که سر پرشوری در مبارزه با حاکمان ظالم بنی‌امیه دارد، ولی امام باقر(ع) که برادر بزرگ‌تر زید هستند او را به آرامش دعوت کرده و سفارش می‌کنند که منتظر فرصت خوب و مناسب‌تری برای مبارزه با حاکمیت باید بود.
زید دوران امام باقر(ع) (95-144 ق.) را تحمّل کرد و دست به حرکتی نزد، ولی پس از شهادت امام باقر(ع) و در زمان امامت امام صادق(ع) کم‌کم برنامة خود را به صورت جدّی‌تری دنبال کرد تا با اعتماد بر کوفیان (که مرکز تشیع بودند) علیه هشام بن عبدالملک، خلیفة ظالم اموی قیامی را ترتیب بدهد.
زیددر ابتدای سال 122 ق. یعنی 61 سال پس از عاشورای سال 61 ق. در محرم سال 122 ق. دست به قیامی زد که متأسفانه این قیام در ظاهر سرانجام خوشی نداشت و به شکست شیعیان و جناب زید و یارانش منجر شد و جناب زید به شهادت رسید و دوباره حادثة عاشورا البتّه در ابعادی متفاوت تکرار شد. امام صادق(ع) از این حادثه بسیار متأثر شده و گریه‌ها کرده است. وارد شده زمانی که خبر شهادت زید به امام صادق(ع) رسید آن چنان گریه کردند که از حال رفتند و حتّی زنانی که در پس پرده بودند با شنیدن صدای گریة امام گریستند و این نشان‌دهندة عظمت و سختی این حادثه حتّی برای امام صادق(ع) بود.
قیام زید، الگویی شد برای عده‌ای از علویان و گفتند که ما باید راه زید را ادامه دهیم و به اصطلاح خود زید‌ی‌ها زید بن‌بست جهاد و مبارزه علیه ظالمان را پس از 60 سال که از حادثة عاشورا گذشته و اتّفاقی به صورت جدّی و بر اساس مبانی در جامعة اسلامی نیفتاده بود، شکست.
زید این کار را شروع کرد و پس از او فرزندش، جناب یحیی بن زید از کوفه خارج شد و به طرف ایران و خراسان آمد و در خراسان قیامی را در همان زمان خلافت اموی ترتیب داد و ایشان هم در «جوزجان» افغانستان به شهادت رسیدند و الآن هم مزار ایشان در این منطقه وجود دارد (منتهی آن زمان همة آن مناطق، جزو خراسان بزرگ بود). اتّفاقاً شهادت یحیی باعث از هم پاشیده شدن امویان شد، برای اینکه ابومسلم خراسانی با تکیه بر این شهادت و محبّتی که مردم خراسان به خاندان اهل بیت(ع) پیدا کرده بودند (به خصوص از طریق جناب یحیی بن زید)؛ قیام خود را آغاز کرد.
حتی گفته می‌شود منشأ انتخاب رنگ سیاه به عنوان شعار عباسیان، سیاه‌پوشی مردم در عزای یحیی بوده است. به بیان دیگر وقتی یحیی شهید شد همه سیاه‌پوش شدند، ابومسلم لباس سیاه عزاداری یحیی را پرچم خود برای مبارزه با بنی‌امیه قرار داد. چنان‌که می‌دانید ابومسلم و جریانی که ریشه در خونخواهی جناب یحیی بن زید و خود جناب زید داشت با فاصلة کوتاهی حدود 6 ـ 7 سال بعد از آن توانستند حکومت بنی امیه را ساقط کنند. جالب آنکه، بعدها که علویان به‌طور مداوم علیه بنی‌عباس قیام‌هایی را ترتیب دادند، عبّاسیان از آنها گلایه کرده و می‌گفتند ما به خونخواهی رهبران شما به میدان آمدیم، حالا شما می‌خواهید با ما مبارزه کنید.
با روی کار آمدن بنی العباس آنها همان ظلم و فسادها را در حقّ پسر عموهای خود، یعنی علویان، اعمال می‌کردند و این موجب شد که قیام‌ها همچنان استمرا یابد. اوّلین قیام جدّی، قیام نفس زکیه است. (چون این موارد را می‌دانید سریع‌تر می‌گذرم).
زیدیه معتقدند که ما دربارة سه امام نص داریم:‌ امام علی(ع)، یعنی مثل ما حادثة غدیر را در کتبشان به طور متواتر نقل می‌کنند، حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث یوم‌الدار و همة روایاتی که ما برای اثبات امامت امام علی(ع) داریم، آنها هم نقل می‌کنند. دربارة امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هم، چنین دیدگاهی دارند. «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» امّا بعد از امام حسین(ع)، گویا زیدیه امامت را در این مقام والای معصومانه و منصوصی که ما دربارة همة دوازده امام معتقد هستیم، ‌نپذیرفته و می‌گویند این نص و جایگاه ویژه متعلق به همان سه امام اوّل است.
بعد از این، امامت در زیدیه یک امامت فروکاسته می‌شود؛ یعنی پیشوایی در امر دین؛ یعنی همین مفهومی که ما دربارة امام خمینی(ره) به کار می‌بریم. یعنی یک پیشوای مجتهد، مبارز و اهل مبارزه با ظلم و ستم و دخالت‌کننده در سیاست.
پس زیدیه تا سه امام با دیدگاه ما هم عقیده هستند و از آن به بعد هر کدام از فرزندان حضرت زهرا(س) چه حسنی چه حسینی (از نسل امام حسن(ع) و از نسل امام حسین(ع)) که مجتهد، عادل و شجاع.... باشد (که در منابع خود چهارده شرط را ذکر می‌کنند) و حاضر شود در راه خدا به میدان بیاید (شمشیر کشیدن اصطلاح کنایی است) و مبارزه کند و حکومت را در دست بگیرد، می‌تواند امام زیدیه باشد. انتقادی که زیدیة اوّلیه نسبت به بعضی از ائمّه(ع) ما داشتند این است که می‌گفتند: ما امام را تنها زمانی به رسمیت می‌شناسیم که به عنوان امام به صحنه بیاید. بنابراین همة علویانی که تقیه را جایز ندانسته و در برابر حکام وقت دست به قیام می‌زدند، به عنوان امامان زیدیه به شمار می‌آیند.
البته باید توجه داشت که زیدیه برای سایر امامان اثناعشریه احترام قائل‌اند و احیاناً از به کار بردن عنوان امام در مورد آنها هم دریغ ندارند، منتهی معتقدند این شخصیت‌ها پیشوایان علم و ورعند و پیشوایی سیاسی و الگوی مبارزاتی همان قیام کنندگان علوی و فاطمی هستند.جالب است که تقریبا هیچ قیامی از قیام‌های علویان در دوران ائمّه(ع) به نتیجة جدّی نرسید و شاید تنها یک مورد استثناء است و آن جریان ادریس بن عبدالله است.
حکومت‌های زیدی در طول تاریخ
ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) پس از قیام شهید فخ در سال 169 قمری، و در حدود سال 172 قمری به مغرب یا همان مراکش امروزی رفت و در آنجا موفق شد به کمک قبایل آن منطقه در قرن دوم حکومتی را سر و سامان بدهد که گفته می‌شود این دومین حکومت شیعی پس از حکومت حضرت علی(ع) است یعنی بین حکومت امام علی(ع) و حکومت ادریسیان هیچ حکومت مستقری که منتسب به شیعیان و علویان باشد نداریم.
جالب است بدانید که آنها یک تمدن خیلی جدّی در مغرب از خود به جا گذاشتند و تا همین امروز هم در مغرب دور یا مراکش هنوز گرایش‌های شیعی یعنی محبّت به اهل بیت(ع)‌ وجود دارد و هنوز در آنجا شهری داریم به نام «مولای ادریس» و ادریس در آنجا مدفون است. مردم به آن مرقد علاقه‌مند بوده و آن را زیارت می‌کنند. البته مردم آنجا از نظر مذهبی، مالکی مذهب و سنّی هستند. ما در مغرب عربی و در کشور مراکش هم شاهد علاقة مردم به اهل بیت(ع)، مشابه آن چیزی که در مصر و قاهره می‌بینیم، هستیم و این از ثمرات حضور حدوداً دو قرنی ادریسیان است که از سادات حسنی با گرایش زیدی بودند که در زمان هارون‌الرشید به آنجا رفتند و حکومتی را برپا کردند.
یکی دیگر از جاهایی که زیدیان از اواخر دوران حضور ائمّة‌ ما؛ یعنی سال 250 قمری موفق شدند برای خودشان حکومت مستقلی تشکیل‌دهند و حتماً در تاریخ ایران با آن آشنا هستید، حکومت علویان طبرستان است.
دو برادر به نام‌های حسن بن زید و محمّد بن زید و پس از آنان پیشوای بزرگی به نام ناصر کبیر یا ناصر اُطروش، که از نسل امام سجّاد(ع) است، موفق شدند با مرکزیت کجور و چالوس و کلاردشت امروزی، کار را شروع کنند؛ یعنی مردم به سراغ آنها (سادات) رفته و گفتند ما را از شرّ ظلم دست نشاندگان بنی‌العبّاس نجات دهید، سادات هم با همکاری مردم، حکومتی را تشکیل دادند که ما آن را در تاریخ با عنوان «علویان طبرستان» می‌شناسیم.
این اوّلین جای پای جدّی (حدّاقل در حوزة سیاسی و در اختیار گرفتن قدرت) شیعیان زیدی مذهب یا همان علویان اهل قیام و مبارزه در شمال ایران است و همان طور که اشاره شد آثارشان باقی است و اینها تا زمان صفویه هم در ایران حضور داشتند و حوزة تسلطشان اوّل مناطق مرکزی و شرقی مازندران و کل استان گلستان امروزی یعنی استرآباد و گرگان قدیم (که شهر گنبد امروزی است) بود، ولی به تدریج از این عرصه‌ها عقب‌زده شدند؛ و در اغلب این حوزه‌ها، به تدریج مذهب امامیه جایگزین آنها شد و بدین ترتیب از قرن 3 و 4 به بعد حوزة استحفاظی‌ زیدیه بیشتر به نیمة شرقی دشت گیلان و کوهستان‌های دیلم محدود شد.
در اصطلاح قدیم دیلم شامل کوهستان‌های غرب مازندران امروزی یعنی منطقة کلاردشت و تنکابن و رامسر، و نیمه غربی استان گیلان یعنی رودسر و لنگرود و لاهیجان و کوهپایه‌های جنوبی آن می‌شد. این منطقه تحت نفوذ زیدیان بود که بعدها اینها با خداوندان الموت و اسماعیلیة نزاریه همسایه شدند. اسماعیلیان در آن طرف البرز قدرت بیشتری داشتند و در قلعة الموت و قلاع دامنه جنوبی البرز و زیدی‌ها در پشت البرز منطقة نفوذشان بود و حکومت‌هایی داشتند احیاناً کوچک و بزرگ و با فاصله‌هایی زمانی، ولی اجمالاً تا دوران صفویه حضورشان ادامه داشت و تا به امروز هم آثار و مزارهایشان هم کم و بیش شناخته شده است.
جالب است بدانید که این مزارها مورد توجّه ویژة زیدیان است، ما هم امروز آنها را به عنوان امامزاده زیارت می‌کنیم، ولی یک فرد زیدی که الآن در یمن زندگی می‌کند یکی از آرزوهای زندگی‌اش این است که مثلاً به عبّاس‌آباد تنکابن به عنوان یک مکان مذهبی بیاید (که ما به راحتی از کنارش عبور می‌کنیم و حداکثر به دریا و جنگل می‌رویم) و در آنجا «مؤید بالله هارونی» یکی از امامان بزرگ زیدیه را اینجا زیارت کند. ایشان صاحب مکتب فقهی و کتب زیادی است که متأسفانه ما آشنایی زیادی با این بخش تاریخ تشیع و تاریخ کشورمان نداریم، ولی یمنی‌ها به علّت اینکه کتب و آثار این شخصیت‌ها را در قرون‌ میانی از ایران به یمن بردند، با آنها آشنایی بیشتری دارند.
آخرین بخش تاریخ زیدیه در شمال ایران مربوط به سلسله‌ای می‌شود به نام «آل کیا». آنها سلسله‌ای هستند که از 760 ق. تا حدود سال 940 ق. در همین عرصه ها حضور جدی داشتند. بیشتر در مناطق شرق گیلان امروزی با مرکزیت لاهیجان و از لاهیجان تا تنکابن در حوزة استحفاظی آنها بوده و در آن حکومت داشتند، یعنی بیش از دو قرن زیدیان در قالب حکومت آل کیا بر بخش‌هایی از شمال ایران حکومت کردند و در آنجا مدارس علمی داشته و فعالیت می‌کردند.
اتّفاقی که افتاد این است که با آمدن صفویه و تسلط آنها، حاکمان آل کیا تشیع اثنا عشریه را اختیار کردند و ما از قرن دهم به بعد یعنی از حدود پنج قرن قبل به این طرف به طور جدّی حداقل زیدیه را در ایران و شمال ایران و در جاهای دیگر ایران نداریم. و تقریبا اثری از آنها از قرن دهم و یازدهم به بعد نمی‌بینیم. البتّه همان‌طور که خواهم گفت حکومت صفوی با زیدیان یمنی بی ارتباط نبوده است.
استقرار زیدیه در یمن
نقطة ثقل زیدیه پس از ایران، یمن بود. هم‌زمان با فعالیت‌هایی که علویان در ایران شروع کردند و زیدیان در نوار سبز شمال ایران ساکن شدند، گروهی از زیدیه در یک منطقة‌ سبز عربی که به آن (الیمن الخضراء) می‌گویند و منطقة بسیار خوش آب و هوا و سرسبزی است، مستقر شدند. خلاف آنچه که ما ممکن است گمان کنیم که هر چه از مدینه به سمت مکّه می‌رویم، هوا داغ‌تر می‌شود و هر چه پایین‌تر می‌رویم فکر می‌کنیم هوا باید بدتر شود، این‌طور نیست و زمانی که از مکّه حرکت می‌کنید و به طرف جنوب می‌روید مثلاً طائف، جای خوش آب و هواتری است و هر چه قدر به سمت خطّ استوا پایین‌تر برویم به دلیل پر باران بودن و کوهستانی شدن منطقه هوا بسیار مطلوب‌تر و در زمستان و تابستان معتدل می‌شود.
در دهه‌های پایانی قرن سوم قبایل یمنی مستقر در این منطقه، برای حلّ اختلافات خودشان تصمیم می‌گیرند مثل مردم شمال ایران سراغ اولاد پیامبر(ص) بروند تا آنها بیایند و اختلافاتشان را حل کنند و شاید به طور اتّفاقی آنها به سراغ شاخه‌ای از علویان یا سادات مدینه رفتند که گرایش زیدی داشتند و از میان آنها فردی کاندیدای ایفای این نقش شد به نام «هادی إلی الحق» که یکی از سادات طباطبائی حسنی و جوانی 35 ساله است که از طرف خانوادة سادات مدینه برای حل اختلافات قبایل یمن انتخاب شد تا به یمن برود و این همزمان با دهه‌های نخست دوران غیبت صغرا است، همان زمانی که شیعیان دچار بحران تحیر و حیرت شدید هستند.
زیدیان در چهار دورة از سال 284 ق تا 1382 ق به مدّت یازده قرن به عنوان امام و پیشوای زیدیه و به عنوان یک حکومت ایدئولوژیک در یمن حکومت کردند تا 47 سال پیش در 1962 م. که با کودتای نظامیان با تفکرات ناسیونالیسم عربی و تجددخواهی، دموکراسی خواهی و جمهوری خواهی حکومت امامان زیدیه سرنگون شد.ما در چهار دوره زیدیان را در یمن به صورت تقریباً مستمر از قرن سوم هجری قمری تا چهل‌و اندی سال پیش در یمن داشته‌ایم.
آنها فرهنگ و تمدن خودشان را داشته و حتّی مزارات این امامان که برجستگی‌های خاص علمی و فکری هم داشته‌اند محترم است و به طور ویژه «هادی إلی الحق» که شهر «صعده» در شمال یمن را مرکز حکومت خودش قرار داده بود. محوریت صعده، مزار هادی إلی الحق است و بعد فرزندان او و بعضی از امامان زیدیه آنجا حکومت می‌کردند. آخرین خانواده‌های حاکم در یمن، خانوادة حمیدالدین بود که آنها یک سلسله‌ای بودند از امامان سادات حسنی طباطبایی که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی در یمن حکومت می‌کردند.
دوران، دوران پرتلاطمی است. در تاریخ ایران هم که دقّت کنید حوادث مختلفی به وقوع پیوسته است. مشروطه‌خواهی، تحوّلات سیاسی و اجتماعی مختلف و ما مشابه همین حوادث را در یک سطح دیگر در یمن می‌بینیم؛ یعنی بحث مشروطه‌خواهی مطرح می‌شود که چرا امام زیدیه باید حاکم مطلق باشد؟ ما باید یک قانون اساسی داشته باشیم و امام زیدیه در چارچوب آن قانون عمل کند. در سال 1948م. یک شورش و انقلابی علیه امام زیدیه می‌شود. امّا این شورش موفق نیست، یعنی مشروطه‌خواهان یمن،‌ امام «المتوکل یحیی حمیدالدین» را ترور می‌کنند، ولی موفق نمی‌شوند بر قدرت تسلط پیدا کنند و نوبت به امام «الناصر احمد بن یحیی حمیدالدین» می‌رسد.
اگر بخواهیم در اینجا زیدیه را ارزیابی کنیم، باید بگویم زیدیه نتوانست مدل حکومتی‌اش را با شرایط، خواست‌ها و نیازهای زمان، خود سازگار کند. یعنی نتوانست میان اندیشة سیاسی زیدی و نظریة دمکراسی یا مردم سالاری تلفیق ایجاد کند. مثل کاری که ما در جمهوری اسلامی کردیم. زیدیان در برابر این موضوع مقاومت کردند و کار به جایی رسید که کار از دستشان خارج شد.
خوب، در مصر اتّفاقات جدّی افتاده بود. جمال عبدالناصر حرکت خیلی وسیعی آغاز کرده بود تا به اصطلاح جمهوریت را در کشورهای عربی تقویت کرده و کشورهایی را که سیستم پادشاهی دارند ساقط کند. امامان زیدیه یمن هم ارتباطات جدّی با مصر داشتند. آنها جوانان خود را برای آموزش نظامی به مصر می‌فرستادند و اصلاً ارتش امامان زیدی توسط سربازان یا افسران جوان یا افسرانی اداره می‌شود که در مصر آموزش می‌دیدند. این افسرانی که به مصر می‌رفتند، تحت تأثیر تفکرات ناسیونالیسم عربی و جمهوری‌خواهی، برمی‌گشتند و کار به جایی رسید که در سال 1962 م. پس از مرگ «امام الناصر احمد حمیدالدین»، دولت زیدیه توسط افسران متأثر از تفکرات ناسیونالیسم عربی و به خصوص جمال عبدالناصر ساقط شد.
عربستان در آن زمان به علّت اینکه از گسترش تفکّر جمهوری‌خواهی در منطقه ناخشنود بود، سعی کرد که حکومت زیدیه را سرپا نگه دارد. البتّه همین الآن هم در کشورهای پادشاهی شاهد چنین گرایش هستیم که اگر یک حکومت پادشاهی سقوط کند، ناراحت می‌شوند و از جمهوری و نظام جمهوری خوششان نمیآید
عربستان تلاش می‌کرد که «محمد البدر» امام زیدیه را سرپا نگه دارد. در کوهستان‌هایی که همین الآن الحوثی‌ها درگیر هستند، ولی علی رغم مساعدت‌های عربستان و اردن امام زیدیه نتوانست در برابر جمهوری‌خواهان و ارتش قوی آنها مقاومت کنند، بنابراین حکومت آنها سقوط کرد.
اتّفاقی که افتاد این بود که زیدیه تبدیل به جریان مخالف حاکمیت جدید شدند؛ چون در ایدئولوژی زیدیه رهبر جامعه باید امامی باشد که از سادات است آن هم با شرایط خاص و با یک نگاه ایدئولوژیک. همین مسئله موجب شد که کم کم زیدیه منفعل شدند برای اینکه قدرت از دستشان خارج شده بود و از طرف دیگر شرایط هم به آنها اجازة‌ بازگشت به قدرت را نمی‌داد و به قول خودشان تصمیم گرفتند ازنظر روش و تاکتیک جعفری‌مذهب شوند و به دنبال کار فکری و فرهنگی بروند برخلاف تفکر سنتی زیدی که همواره معتقد بودند باید دست به شمشیر و مشغول مبارزه باشند.
«علامه مجدالدین المؤیدی» که بزرگ‌ترین رهبر زیدیه این دوران سخت بود و در طول چند دهه اخیر زیدیان را رهبری می‌کرد، البته بیشتر به صورت رهبری فکری نه رهبری سیاسی، از زمان تشکیل جمهوری، تصمیم به تغییر شیوه و تاکتیک گرفت و وارد کار فرهنگی شد. ایشان یک سال و اندی پیش فوت کرد.
زیدیان بر خلاف امامیه همیشه در طول تاریخ به نوعی وابسته به حکومت‌ها و دولت خود بوده‌اند، یعنی تا زمانی که حکومت داشتند، کلامشان تأثیر بیشتری داشت،‌ حوزه‌های علمیه‌شان پر رونق بود و آموزش‌های دینی‌شان برقرار بود، ولی حالا که حکومتشان سقوط کرده بود و خودشان مخالف و اپوزیسیون جریان حکومت یمن تلقی شده بودند، دولت یمن هم با آنها به صورت انقباضی برخورد می‌کرد و کمترین امکانات را در اختیاراتشان قرار می‌داد و حتّی آنها را محدود می‌کرد.
یکی از اشتباهات تاکتیکی دولت یمن هم، این بود که در این شرایط به وهابیت اجازه داد تا خلأ مذهب زیدیه را در عرصه‌های شمالی پر کند و البتّه وهابیت همیشه حاضر یراق بوده و از عربستان به راحتی در همین چند دهه‌ای که حکومت زیدیه فرو پاشید سرازیر یمن شدند به خصوص با پول نفتی که در عربستان فوران می‌کرد.
به زودی وهابیت در یمن یک‌جای پای محکمی برای خود یافت که متأسفانه بخش زیادی از زیدیان یمن را به خودش جذب کرد تا انجا که در برخی از آمار و ارقام آمده که سه، چهار میلیون نفر از جمعیت کمتر از ده، دوازده میلیون نفری زیدیه وهابی شدند. در همین سال‌ها هم شاهد بودیم در مراکزی که در طول تاریخ از مراکز اصلی تشیع و زیدیه بوده است؛ مثلاً در شهر صعده مؤسسات و جمعیت‌های قابل توجّهی از وهابیت حضور دارند و نه تنها تشیع را قبول ندارند، سنّی معمولی هم نیستند بلکه سنّی متعصبی هستند که دوست دارند قبر هادی إلی الحق را منفجر کنند مثل بلایی که بر سر بقیة مزارهای خاندان پیامبر و اولیا آورده‌اند ولی جرئتش را هیچ وقت نداشته‌اند، به دلیل اینکه زیدیه هنوز هم قدرتمندتر از وهابیت در عرصه‌های شمالی حضور دارد.
ریشة تحولات اخیر یمن
این جریان تا قبل از انقلاب و در سال‌های بین کودتا و انقلاب اسلامی ایران به همین صورت بود. بدون مبالغه باید بگوییم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یک روح جدیدی به صورت جدّی در زیدیان دمید، چون زیدیان احساس می‌کردند که آن ایدئولوژی‌‌شان در ایران در حال پیاده شدن است و آنها تصورشان از تشیع همین است، تصورشان مبارزه است.
چیزی که در قاموس زیدیه تعریفش سخت است تقیه کردن و منتظر بودن است. یک فرد زیدی آموزش می‌بیند که همیشه در حال مبارزه با ظلم و جور باشد. حالا دیدند که یکی از فرزندان حضرت زهرا(س)، رهبری جمهوری اسلامی را بر عهده گرفته است و همة‌ شرایطی که آنها می‌خواهند را دارد به جز اینکه از لحاظ مذهبی یک اختلاف نظر جزئی با هم دارند آن هم این است که امام خمینی(ره) خود را نایب یک امام غایب می‌دانند، ولی زیدی‌ها می‌گویند که تواضع نکنید(!) شما همان امام هستید. چون در تفکر زیدی‌ها امامت چیزی بیشتر از این نبوده و نیست.
بنابراین، زیدیه یک نشاط جدیدی پیدا کردند و نسل جوان آنها نسبت به پیرمردها منتقد شدند و گفتند که چرا از امام خمینی(ره) الگو نمی‌گیرید و حرکت نمی‌کنید و حتی آقای مجد‌الدّین المؤیدی هم مورد انتقاد قرار گرفت، ولی به خاطر شرایط جنگ تحمیلی و اینکه یمن به نوعی طرف عراق و صدام را گرفته بود و زیدیان در فشار جدّی بودند و نمی‌توانستند احساساتشان را نسبت به ایران و جمهوری اسلامی بیان کنند یک فاصله‌ای میان شیعیان یمن و ایران ایجاد شد تا ما رسیدیم به تحولات جدید بعد از جنگ ایران و عراق، یعنی جنگ خلیج فارس اوّل،‌ جنگ دوم خلیج فارس، یعنی اشغال کویت توسط صدام و بعد هم اشغال عراق توسط آمریکا، و به صورت مشخص حوادث یازده سپتامبر، و در پی آن حملة آمریکا به افغانستان و عراق، باعث شد یک تحولات جدّی در این منطقه و به خصوص در حوزة زیدیة یمن به وجود بیاید.
وهابیت و القاعده در منطقه زیر سؤال رفتند واین بار به دستور آمریکا باید با آنها برخورد می‌شد. کشورها و حکومت‌های منطقه هم که استقلال سیاسی ندارند حتّی در مقابل یمنی که در کنار رفیقش صدام حسین در دو دهة اخیر در منطقه برای آمریکا شاخ و شانه می‌کشید، ولی اینها حکومت‌هایی نیستند که بخواهند در برابر آمریکا بایستند.
آمریکا یک لیستی تهیه کرد و به آقای علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن داد که این افراد را باید به عنوان سران القاعده در یمن به ما تحویل دهید. شاید دوستان حمله به ناو آمریکایی «یو اس اس کول» در خلیج عدن را به یاد داشته باشند که قبل از حادثة یازده سپتامبر بود و این توسط سلفیان و القاعدة یمن ترتیب داده شده بود.
وهابیان تا عمق کاخ ریاست جمهوری هم نفوذ پیدا کرده و شخصی به نام «علی محسن ‌الاحمر»، از فرماندة عالی‌رتبة ارتش یمن یک وهابی تمام عیار است، آمریکایی‌ها از علی عبدالله صالح خواستند که علی محسن الاحمر و عبدالمجید زندانی، عالم بزرگ وهابیان، را به آنها تحویل بدهند در همان دستگیری‌هایی که در منطقه، به عنوان متهمان یازده سپتامبر انجام می‌دادند.
دولت یمن بر سر یک دو راهی قرار گرفت، یعنی یک شبه دوئلی باید انجام می‌شد و باید یک قربانی می‌داد یا باید وهابی‌ها را تحویل می‌داد و از قدرت وهابیت در یمن می‌کاست یا باید یک قربانی دیگری تقدیم آمریکا می‌شد تا دست از سر یمن و علی عبدالله صالح بردارند.
هم‌زمان بدون اینکه بخواهیم قضاوتی بکنیم، جریان «شباب المؤمن» متشکل از جوانان زیدیه کارهای فرهنگی جدی را آغاز کرده بود. آنها می‌گفتند چرا فقط وهابیان جلسات آموزش قرآن در مناطق ما می‌گذارند و فعال هستند، ما باید خود وارد این عرصه بشویم و به دنبال آن با الگوگیری از جمهوری اسلامی و حزب الله در لبنان شعارهایی را در محکوم کردن استکبار جهانی به سرکردگی امریکا و اسرائیل و حامیان یهودی صهیونیست آنها در جلسات و مساجد سر می‌دادند.
چند تن از فرزندان علامه بدرالدّین الحوثی که الآن در قید حیات‌اند و تقریباً بزرگ‌ترین عالم و شخصیت زیدیه در شمال یمن به شمار می‌آیند و در سال‌های اخیر به صورت مخفی زندگی می‌کنند، در این حرکت فعال بودند. از جمله، شهید «حسین الحوثی»، سردمدار یک جریان جدّی فرهنگی ـ سیاسی در منطقه شد و چون انسان خوش صحبت و مسلّطی بر قرآن و روایات و متأثر از حضرت امام و حزب‌الله بود به مناطق مختلف می‌رفت و دربارة برائت از مشرکین، روز قدس، لزوم مبارزه با استکبار، لزوم مبارزه با اسرائیل سخنرانی‌های پر شوری ایراد می‌کرد و همیشه به زیدی‌ها نهیب می‌زد که مگر شما در طول تاریخ شعار مبارزه با ظلم ندادید پس چرا آرام نشسته و حرکتی نمی‌کنید و یک شعار هم درست کردند که الآن هم شعار مجاهدان یمنی است و بر روی پرچم‌های سفیدنقش بسته است:‌الموت لإمریکا، الموت لإسرائیل، الّلعنـة علی الیهود، النصر للاسلام.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات