محمدعلی بهمنیقاجار
اگرچه تلاش در جهت تعریف یک هویت غیر ایرانی برای مردم ترکزبان آذربایجان و به سامان رساندن مجموعهای از تحرکات سیاسی جداییطلبانه بر این اساس، به گونهای که در فراز و فرود حکومت مستعجل فرقۀ دموکرات آذربایجان نیز شاهد آن بودیم، خمیرمایۀ اصلی سیاست منطقهای دولت شوروی را در یک مقطع مهم از تاریخ معاصر ایران رقم زد، ولی از لحاظ تاریخی حق امتیاز این ابداع و نوآوری سیاسی به نام ترکها و سیاستهای پانترکیستی ثبت شده بود که از سالهای نخست قرن بیستم در ترکیۀ عثمانی شکل گرفت.
در واقع مدتها پیش از آنکه روسیۀ شوروی برای پیشبرد منافع منطقهای خود به فکر بهرهبرداری از این عامل برآید، این محافل ترکگرای عثمانی ـ و به دنبال آن جمهوری ترکیه ـ بودند که با تبلیغ اندیشۀ ترک بودن مردم ترکزبان ایران، برای پیشبرد سیاستهای توسعهطلبانۀ خود زمینهسازیهایی را آغاز کردند.
معهذا اقدام دولت شوروی در بهرهبرداری از این عامل ـ اگرچه به زبان سیاسی و عقیدتی خاص خودش ـ مقامات آنکارا و ترکها را در موقعیت دشواری قرار داد. زیرا از یک سو با تبلور و به ثمر نشستن تلاش و تحرکی روبرو شدند که خود بانی اصلی و صاحب امتیاز آن بودند ولی از سوی دیگر آن را به کام یک دشمن دیرینه و تاریخی خود یعنی روسیه شوروی یافتند که دقیقا در همان ایام، اگرچه به نام جمهوری شوروی گرجستان ولی با لحن و زبانی مشابه آنچه که در ایران برپا داشته بودند خواستههایی ارضی را در قبال قارص و اردهان در قلمرو ترکیه مطرح کرده بود.
اگرچه تحولات جاری در آذربایجان بر همان بستری جریان داشت که ترکگرایان خود زمینه آن را فراهم آورده بودند ولی نقش تعیینکنندۀ اتحاد شوروی در این عرصه و سمت و سویی که داشت، بسیاری از ترکگرایان ترکیه را نگران ساخت. یکی از این ترکگرایان حسین جاهد یالچین مدیر روزنامۀ طنین و وکیل مجلس ترکیه بود. او که به نوشتۀ مکرم نورزاد، سرکنسول ایران در استانبول «... قبل از اعلان جمهوریت از زعمای حزب اتحاد و ترقی و همکار نزدیک طلعت پاشا و انور پاشا...» و کسی بود که «... بارها راجع به ایرانیان ترکزبان مقالاتی علیه ما نوشته و از طرفداران جدی پانترکیسم و یکی از لجامگسیختهترین جریدهنگاران راجع به موضوع فوق...» بود، ولی از آنجایی که در کنار تعصب ملی «... یکی از ترکهای متعصب و پرجرأتی است که جداً مخالف سیاست روسها است و همواره قلمش را در روزنامه یا جراید دیگر علیه آنها به کار میبرد.» اینک «... چندی است که مقالاتی به نفع ایران منتشر مینماید.1
یکی از این مقالات، نوشتهای بود تحت عنوان «طمع و احتراصاتی که زنجیر خود را شکست است» که در 30 ژوئن 1945/ 9 تیر 1324 در روزنامۀ طنین منتشر شد. او که در اقدامات اخیر روسیه شوروی، تلاشی را میدید در جهت آنکه «... ما ـ [ترکیه] ـ با ایران هممرز نباشیم و آنها ما را از سرحد خاور نیز احاطه و محاصره کنند...» کل این تحولات را آمیزهای تلقی کرد از «طمع و حرص دورۀ تزاری و دینامیزم بلشویک» و نشانی از «نیت جهانگشایی و روح جهانگیری روس.»2
در نمونهای دیگر از این تعارض و دوگانگی به مقالهای میتوان اشاره کرد از کاظم نامی دورو به نام «کشور برادر ایران» که در شمارۀ 29 مارس 1945 / 9 فروردین 1324 روزنامۀ سون پستا منتشر شد. در این مقاله روایتی از تاریخ ایران و همبستگی ملی آن ارائه شد که در مقایسه با اکثر نوشتههای مرسوم و معمول در جراید ترکیه، نادر و استثنایی بود. او در توصیف هویت ملی ایران نوشت با آنکه از دیرباز «... به ایران مللی آمده و در آنجا اثرات و تأثیرات نسلی باقی گذاشته و گذشتهاند و بعد از اسلام هم به اندازه ترکها، عربها و سایر اقوام که از حیث نژاد دیگرند با فارسها آمیزش کردهاند ولی دیانت، زبان، آموزش و پرورش و تمدن ایران آنقدر قوی بود که تمام این عناصر بیگانه و کلیۀ این طوایف و دستههای خارجی که وارد ایران شده و با ایرانیها آمیختهاند، ایرانی شدهاند.»3
ولی از سوی دیگر در کنار این دیدگاه منصفانه ـ و فوقالعاده نادر ـ از نوشتههایی متفاوت و فوقالعاده مکرری میتوان یاد کرد چون مقالهای که چندی بعد تحت عنوان «آذربایجان ایران» در 2 دسامبر 1945/ 11 آذر 1324 در روزنامۀ تصویر منتشر شد. در این مقاله که امضاء «شرقلی» نامی را داشت، آمده بود «... سیاست تند فارسها که مخصوصاً از بدو سلطنت رضاشاه شروع شده و به وسیلۀ اعلان پادشاهی رضاشاه که به همه فهمانده شده است که سلطنت و خاندان فارسها ادامه دارد باعث عدم رضایت اهالی آذربایجان گشته و بالاخره کار منتهی به عصیان در آن صفحات گردیده است...»4
با در نظر داشتن مجموعۀ آرایی از این دست است که در این یادداشت سعی میشود با استفاده از بازتاب اخبار تحولات آذربایجان در جراید ترکیه جوانبی از این دیدگاه دوگانه مورد بحث قرار گیرد. به دنبال پاسخهایی هستیم بر این پرسشها که در ترکیه چه دیدگاههایی نسبت به ماهیت فرقه دموکرات آذربایجان وجود داشت و آیا فرقه دموکرات پدیدهای وابسته به شوروی تصور میشد یا مستقل از آن؟ میزان استقلال یا وابستگی این فرقه از دیدگاه روزنامهنگاران ترکیه به چه اندازه بود؟ همچنین بررسی میگردد که آیا در ترکیه مطالبات مطرحشده از طرف فرقه دموکرات به عنوان خواستهای طبیعی مردم آذربایجان تلقی گردیدند و یا مطالباتی مصنوعی و ساخته و پرداخته اتحاد جماهیر شوروی؟ افزون بر این نقش مردم آذربایجان در حمایت یا در پایان دادن به حکومت فرقه دموکرات از نظر جراید ترکیه نیز از دیگر پرسشهایی است که در این نوشته بدان میپردازیم.
فرقه دموکرات آذربایجان، مستقل یا وابسته؟
دیدگاه غالب در ترکیه فرقه دموکرات آذربایجان را نه تنها وابسته و دستنشاندۀ روسیه شوروی میدانست بلکه برای این فرقه هیچگونه اصالتی قائل نبود و آن را دستپخت دولت شوروی میپنداشت. در اینجا به نمونههایی چند در مورد نظر روزنامهنگاران ترکیه دربارۀ موضوع مستقل یا وابسته بودن فرقه دموکرات آذربایجان و جنبش ایجادشده به وسیله این فرقه اشاره میگردد.
نظامالدین نظیف از روزنامهنگاران ترکیه در مقالهای که در روزنامه گیچهپستاسی در 24 اوت 1945/ 2 شهریور 1324 منتشر کرد استدلالهای ارائهشده از سوی دولت شوروی را در مورد عدم وابستگی رخدادهای مورد بحث به سیاستهای این دولت نفی کرد. نظیف در این مقاله که عنوان آن «شکنجه و زجری که ایران میکشد، دیگر باید به پایان برسد» بود دربارۀ ماهیت رخدادهای ایران نوشت: «این اقدامات را نمیتوان به حساب غلّیان و هیجان ایدهآلیستی کاسبان فقیر ایرانی گذاشت. این واقعه همان نقش فجیعی است که در قلب بالکان، یعنی در بلغارستان درصورت ظاهر و به نام دموکراسی بازی میشود. یعنی وضع و تابلوی فیجع ایران به لوحۀ دراماتیک بلغارستان اضافه میشود.»5
عمر رضا دوغرول یکی دیگر از روزنامهنگاران ترکیه نیز در مقالهای با عنوان «آذربایجان و ایران» که در 21 آوریل 1946/ اردیبهشت 1325 روزنامه جمهوریت انتشار یافت به ماهیت وابسته فرقه دموکرات اشاره کرده و رخدادهای آذربایجان را به طور کامل محصول سیاست امپریالیستی شوروی عنوان کرد. دوغرول در این مقاله تصریح مینماید: «بیگانه اشغال ایران را فرصتی مناسب دانسته و سعی کرده که تیشه به ریشه تمامیت ارضی ایران بزند.»6 دوغرول در ادامه این مقاله به نوع مطالبات مردم آذربایجان از دولت مرکزی نیز اشارههایی دارد که در بخش بعدی این یادداشت بدان اشاره میگردد.
سلیم ثابت یکی دیگر از روزنامهنگاران ترکیه با صراحت بیشتری به ماهیت غیر مستقل فرقه دموکرات و آلت دست قرار گرفتن پیشهوری رهبر این فرقه اشاره مینماید. وی در مقالهای به نام «در ایران با سورپریزی مواجه نشدیم» که در شماره 21 مه 1946/ 31 اردیبهشت 1325 روزنامه تصویر به چاپ رسید، سیاستهای شوروی را در ایران با سیاستهای توسعهطلبانه آلمان نازی مقایسه کرده و از پیشهوری به عنوان همانند کیسلینگ رئیس دولت وابسته به آلمان در نروژ یاد میکند.7
همانگونه که اشاره شد یکی از دلایل اصلی عدم استقبال ترکها از این تحولات، به رغم تطابق بسیاری از جوانب آن با آمال دیرینۀ گروههای ترکگرا، نقش روسیه در این ماجرا بود.
حسین جاهد یالچین که پیشتر نیز به او اشاره شد در مقالهای تحت عنوان «موضوع ایران و ترکیه» در شمارۀ 27 نوامبر 1945/ 6 آذر 1324 روزنامۀ طنین منتشر شد «شورش و اغتشاش آذربایجان [را] مقدمه ـ ای...» دانست «... جهت الحاق آن به روسیه». او در ادامه افزود که «... ما نسبت به قضیۀ ایران از نزدیک علاقمند بوده و مجبوریم آن را با نهایت دقت مورد تعقیب قرار دهیم زیرا مسئله ایران و موضوع ترکیه و بغازها با یکدیگر ارتباطی دارد و متمم یکدیگر است و سر و صورتی که موضوع آذربایجان به خود خواهد گرفت کم و بیش علامت و اشاره خواهد بود در قسمت جبهۀ ترکیه...».8
«م.ح.زوال» نیز در مقالهای به نام «معنای عصیان وخیم ایران» که در 21 نوامبر 1945/ 30 آبان 1324 در روزنامۀ وطن منتشر شد، بر همین باور بود. به نوشتۀ او «... ممکن است عوامل محلی هم در عصیان اخیر مؤثر واقع گشته است ولی علت عمدۀ تشویق و تحریک خارجی است. موقع نزدیک شدن تخلیه ایران روسها به عوض احترامگزاری نسبت به استقلال ایران، حتی به عوض اینکه سرمشق و نمونه برای انگلیسیها قرار گیرند، مردم را در آذربایجان بر علیه دولت تشویق و تحریک کردند...».9
برخی از دیگر صاحبنظران ترک نیز آراء مشابهی را ابراز داشتند. ادهم عزت بنیچه در مقالهای به نام «وضعیت فجیع و فلاکتآمیز ایران» که در 21 نوامبر 1945/ 30 آبان 1324 روزنامۀ سون تلگراف منتشر شد، خاطرنشان کرد اگرچه «... موضوع ظاهراً عبارت است از آزادی آذربایجان ولی در باطن و در حقیقت عبارت از الحاق آن به روسیه است. این یک قدمی است در راه امپریالیسم دولت تزاری برداشته شده است منتها این قدم توسط آذربایجانیها برداشته میشود. مطالب صریح است و چگونگی امر واضح و آشکار میباشد...».10
چگونگی سقوط حکومت خودمختار فرقه دموکرات، نیز خود نشان دیگری تلقی شد در تأیید وابستگی کامل این فرقه به دولت شوروی. زیرا به محض روشن شدن تصمیم مسکو مبنی بر قطع حمایت از آن، به فوریت حکومت این فرقه ساقط شد. این موضوع در ترکیه نیز بازتاب داشت و روزنامهنگاران ترکیه در مقالاتی که پیرامون اعاده اقتدار دولت مرکزی ایران بر آذربایجان منتشر کردند در ضمن تجزیه و تحلیل نحوۀ سقوط حکومت فرقه، بر این موضوع که فرقه دمکرات تنها ابزاری در دست شوروی بود، تأکید نهادند. نجمالدین ساداک در مقالهای به همین مناسبت که با عنوان «حادثهای که دنیا را حیران کرده است» در 26 دسامبر 1946/ 5 دی 1325 در روزنامۀ آکشام منتشر کرد به وابستگی فرقه دموکرات به دولت شوروی اشاره کرده و با صراحت ایجاد این فرقه، تشکیل حکومت به وسیله آن و حتی ادارۀ امور حکومت فرقه دموکرات را منتسب به شوروی عنوان میکند. ساداک در این مقاله دربارۀ موارد یادشده مینویسد: «یک سال پیش روسها، هنگام تخلیه آذربایجان در آن خطه یک جریانی ترتیب داده و با تشکیل یک حکومت خودمختار به دست نیروی محلی نمیگذاشتند که دولت ایران در کار آنجا مداخله نماید، تمام تشبئات حکومت تهران برای سازش با آذربایجان نتیجهای نداد و در آذربایجان حکومتی برپا شده بود که از شوروی پیروی میکرد و از سوی آنها اداره میشد.»11
نظامالدین نظیف نیز در مقالۀ دیگری که در روزنامه گیجه پُستاسی در 13 دسامبر 1946/22 آذر 1325 در مورد بازگشت حاکمیت دولت مرکزی ایران بر آذربایجان منتشر کرد بر همین نکات تأکید نهاد: «مسکو تصور میکرد که آنها (پیشهوری، فرقه دموکرات و حزب توده) منبع قدرت سیاسی هستند ولی مدتی قبل از این پیشامد اخیر، مانند تهران متوجه شده بود که آنها فاقد مشروعیت سیاسی هستند. این حادثه ثابت میکند یک دولتی که پی امتیاز نفت میگردد، باید از خیالات دست کشیده پی به حقیقت ببرد.
دولت شوروی همین که ملتفت شد که پیشهوری و حزب توده مورد استفاده نبوده و از آنها کاری ساخته نیست، بازی را به وسیلۀ کارت آنها نمیتوان پیشبرد، نقشۀ خود را برای متزلزل کردن یگانگی ایران وداع گفت و پیشهوری و امثال او را مانند پوست لیمو که آبش گرفته شده دور انداخت.»12
همانگونه که پیش از این نیز بیان شد حتی پانترکها نیز بر وابستگی فرقه دموکرات به شوروی اذعان داشتند. از جمله عابدین داور یکی از روزنامهنگارانی که به اندیشههای پانترکی نیز تمایل داشت در مقالهای به نام «شکست خوردن سرخهای آذربایجان» که در 13 دسامبر 1946/ 22 آذر 1325 روزنامه جمهوریت به چاپ رسید در حالی که از خودمختاری در آذربایجان پشتیبانی میکرد اما بر ماهیت وابسته فرقۀ دموکرات نیز تصریح داشت. عابدین داور در این مقاله در مورد فرقه دموکرات و رهبری آن یعنی پیشهوری نوشت: «همین که یاغیان آذربایجان اسلحه را به زمین گذاشتند، پیشهوری، رئیس آنها که به هوچیگری پرداخته بود، مفقودالاثر شد و از میدان در رفت. بدیهی است به کجا رفته. از مرز خارج شده نزد آقایان خود رفته است...» او سپس در ادامه و براساس باورهای خود افزود «... چون اکثریت اهالی آذربایجان ترک هستند، در درخواست خود راجع به نائل شدن به خودمختاری اداری ذیحق بودهاند ولی آنهایی که پیشقدمی در این باره میکردند، دستنشاندۀ شورویها بودند و به نام و به حساب روسیه کار میکردند.
به همین جهت هم به نظر ایرانی و هم به نظر آذربایجانی خائن به میهن شمرده میشدند و چون آذربایجانیها ملتفت و متوجه آن بودند، لذا از نامبرده پیروی نکردند. از روی این اصل است که با وجود رسیدن پول، اسلحه و مهمات از کشور شوروی و وارد شدن آذربایجانیهای شوروی، دار و دستۀ پیشهوری تنها توانستند یک ارتش مرکب از هفت هزار نفر تشکیل دهند و چون آن هم به زور بود لذا پس از مختصر زد و خورد متفرق گشتند. به این ترتیب سرکردههای هوچی و سرخ آذربایجان که چند روز پیش مدعی بودند به سوی تهران پیش میروند در اسرع وقت ممکن به طرف شمال فرار کردند. از قرار معلوم پس از اینکه روسها سربازان خود را عقب کشیدند پیشهوری در آنجا به بلوف فرمانروایی میکرده است.»13
بدین ترتیب باید گفت از دیدگاه روزنامهنگاران ترکیه، فرقه دموکرات آذربایجان یک سازمان سیاسی وابسته به اتحاد جماهیر شوروی و فاقد هرگونه استقلال و ارادۀ سیاسی تلقی میگردید و چنین دیدگاهی در فضای مطبوعاتی ترکیه عمومیت داشت.
مطالبات فرقه دموکرات، طبیعی یا تصنعی؟
فرقه دموکرات از ابتدای تشکیل، یک رشته خواستههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را از دولت مرکزی طلب کرد. این خواستهها همه از نوع درخواستهای واگرایانه و در راستای تضعیف حاکمیت دولت مرکزی در آذربایجان نبود بلکه برخی از آنها همچون خواست اصلاحات ارضی، افزایش بودجه آذربایجان و یا اختصاص منبع مالی برای تأسیس دانشگاه در تبریز تقاضاهای سودمندی بودند. در حقیقت میتوان مطالبات فرقه دموکرات را به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول مطالباتی بودند برخاسته از نارضایتیهای عمومی که در سرتاسر ایران وجود داشت، دسته دوم درخواستهایی در واکنش به برخی سیاستهای افراطگرایانه دهۀ دوم پادشاهی رضاشاه پهلوی و بالاخره دسته دیگر تقاضاهایی که رنگ و بوی تجزیهطلبانه داشتند. اما ماهیت فعالیتهای فرقه دموکرات با اهداف تجزیهطلبانه سازگاری داشت.
همچنین پارهای از سیاستهای فرقه دموکرات موجبات نارضایتی مردم آذربایجان را فراهم کرده و خشم آنها را نسبت به این فرقه برانگیخت. از جمله این سیاستها میتوان به اعمال فشار علیه تاجران، مصادره اموال و املاک، تعدی نسبت به مال و جان و ناموس مردم به ویژه به وسیلۀ نیروهای قفقازی مهاجر اشاره کرد.14
برخی از روزنامهنگاران ترکیه با توجه به ماهیت وابسته فرقه دموکرات و فعالیتهای واگرایانه و تجزیهطلبانه آن، اهداف و مطالبات فرقه را نیز تصنعی و برخاسته از سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی عنوان کردند و عدۀ دیگری از روزنامهنگاران ترکیه این مسائل را تا حدودی ناشی از نارضایتی عادی و عمومی دانسته و تا حدودی حاصل نارضایتیهای ویژه مردم آذربایجان، ولی تقریبا همگی فرقه دموکرات را برای پیگیری این نارضایتیها فاقد صلاحیت دانسته و آن را به فعالیت در راستای منافع شوروی در زیر لوای اعتراضهای مردمی متهم کردند.
البته دسته دیگری از روزنامهنگاران ترکیه نیز این رخدادها را ناشی از اعتراض طبیعی و بر حق مردم این خطه تعبیر کرده و ضمن تلاش برای ارائه یک تصویر غیر ایرانی از آذربایجان، از موضوع وابستگی فرقه نیز عبور کرده و بدون پرداختن به این مسئله سیاستهای دولت ایران را مورد انتقاد قرار دادند.
از جمله روزنامهنگارانی که خواستههای فرقه دموکرات را ساختگی و بدون ارتباط با ارادۀ مردم آذربایجان عنوان میکرد، آ.ر.یازار بود. یازار در مقالهای به نام «آذربایجان ایران، آگاهیهای وابسته به این منطقه که تجزیه آن از ایران موضوع بحث است» که در ژوئیه 1945/ تیر 1324 در روزنامه طنین انتشار یافت. بخش مهمی از مقاله خود را به توضیح نقش سیاسی آذربایجان در حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران اختصاص داد. او در ابتدای مقالهاش نخست در مورد جایگاه آذربایجان و آذربایجانیها در ایران از مساحت و جمعیت این خطه نوشت که با «... مساحت 104000 کیلومتر مربع و جمعیت ... بین 3 تا 4 میلیون نفر... یک سوم جمعیت ایران...» را تشکیل میداد که «... که بیشتر آنها ترک و شیعه هستند. این ترکهای شیعه اخلاف و احفاد قزلباشها هستند که ارتش صفوی را تشکیل داده و دولتی را که امروز ایران مینامیم تأسیس کردهاند. از آن روز تا به حال دولت ایران را همین ترکها، یعنی آذربایجانیها اداره کردهاند و همواره جهت ایران و جهت پایداری دولتی که نیاکان و پدران خود آن را به وجود آوردهاند، خون خود را ریختهاند و در فدای جان خود مضایقه نداشتهاند.»15
یازار با اشاره به این دادههای تاریخی، اقدامهای واگرایانه فرقه دموکرات را زیر سوال برده و تبلیغات آنها در مورد آذربایجان نفی کرد. او در پایان مقالهاش در مورد نقش آذربایجانیها در ادارۀ ایران، نوشت: «دولت ایران از آغاز تأسیس از طرف آذربایجانیها اداره شده است و امروز هم از طرف آذربایجانیها اداره میشود. نخستوزیران ایران در زمان ما از قبیل محمد ساعدمراغهای، محمود جم و از وزیران: قرهگوزلو، دکتر رضازادهشفق، صدیق، اردلان، تقیزاده، داور، سپهبدی و عدل و... آذربایجانی هستند. ستارخان و باقرخان از بانیان و بنیانگذاران مشروطیت که در راه مشروطه خود را فدا کردند، آذربایجانی بودند...».16
عاصم اوس یکی دیگر از روزنامهنگاران ترکیهای که مطالبات فرقه دموکرات را ساختگی میدانست در مقالهای به نام «حقیقت مطلب در آذربایجان» که به دنبال پایان حکومت فرقه دموکرات بر آذربایجان 13 دسامبر 1946/ 22 آذر 1325 در روزنامه وقت منتشر شد تأکید میکند که مطالبه خودمختاری برای آذربایجان ساخته و پرداخته روسها بود و به مجرد کنار کشیدن روسیه شوروی پایان گرفت.17
همانگونه که اشاره شد گروهی از روزنامهنگاران ترکیه نیز خواستههای ابرازشده از طرف فرقه دموکرات را با مجموعهای از نارضایتیهای عمومی در ایران همسو میدانستند. عمر رضا دوغرول یکی از این نویسندگان بود وی در مقالهای به نام «آذربایجان و ایران» که پیش از این نیز به آن اشاره گردید در مورد این موضوع، تصریح کرد: «بیگانه برای تشویق عدهای از ناراضیان، آنچه که از دستش برآمده خودداری نکرده است در صورتی که این عدم رضایت، محلی و موضعی نبوده، عمومی است. یعنی هر آنچه را که آذربایجانیها شاکیاند بقیه نقاط ایران نیز شکایت دارند و میخواهند اسبابی فراهم شود تا گرفتاریها حل شده و شکایت در بین نباشد. به همین مناسبت تمامی افراد و عناصر ملت باید یگانگی به خرج داده و با نهایت مساوات باید کشور خود را آزاد سازند و آن را قویتر کنند وگرنه تجزیه همه را تضعیف کرده، منتهی به این میشود که یگان یگان طعمه طمع دیگران شوند.»18
گروهی دیگر از روزنامهنگاران ترکیه افزون بر اینکه به نارضایتیهایی عمومی مردم ایران اشاره میکنند، وجود نارضایتیهای ویژهای در آذربایجان را نیز یادآور میگردند ولی این روزنامهنگاران نیز بر بهرهبرداری غیر صادقانه فرقه دموکرات از این خواستههای ویژه تأکید داشتند. از جمله این روزنامهنگاران، میتوان از عابدین داور نام برد که در مقاله «شکست خوردن سرخهای آذربایجان» همانگونه که پیش از این اشاره شد به تلاش بیحاصل فرقه دموکرات برای بهرهبرداری از مواردی که از دیدگاه وی خواستههای مردم آذربایجان بودند، میپردازد.19
یکی دیگر از این روزنامهنگاران، آکشامچی بود که به نارضایتیهای مردم آذربایجان از دولت پهلوی اشاره میکند ولی فرقه دموکرات را به دلیل وابستگی به شوروی و داشتن اهداف تجزیهطلبانه برای پیگیری این نارضایتیها فاقد صلاحیت میداند. آکشامچی در مقالهای به نام «یک صدای صمیمی که به نام همسایگی و دوستی تمنا داریم در ایران شنیده شود» که در 13 دسامبر 1946/ 22 آذر 1325 در روزنامه آکشام منتشر شد، پس از اینکه فرقه دموکرات را به عنوان یک جریان سیاسی وابسته به دولت شوروی که اهداف این دولت را دنبال میکرد، مورد نکوهش قرار میدهد در توضیح کم و کیف نارضایتیها در آذربایجان ابراز میدارد: «بر همه کس هویدا است که رژیم ملی با افراط رضاشاه پهلوی سعی کرد که ترکهای آذربایجان زبان مادری خود را فراموش کنند، این قبیل اشخاص باز هم هستند.
هنگامی که افکار عمومی در ترکیه از وقایع ناگوار ایران دلسوزی میکردند، یکی از جراید ایران زبان ترکی را تمسخر میکرد. متاسفانه چنین پیشامدهایی از یادمان نرفته است. ملت ترک که استقلال و تمامیت ایران دوست و همسایه را از ته دل آرزومند است، چشمش حالا به آذربایجان افتاده تا ببیند چه حرکتها و رفتاری از ارتش ایران در آن صفحات سرخواهد زد؟».20
جدای از نظرات یادشده، دیدگاه دیگری نیز در میان روزنامهنگاران ترکیه وجود داشت. بر مبنای این دیدگاه، تلاش میگردید تا رخدادهای آذربایجان به معنای آغاز فروپاشی جامعه ایران توصیف شود. در این راستا با تحریف حقیقتهای تاریخی و فرهنگی، تصویری غیر ایرانی از آذربایجان و حتی سایر مناطق ایران مانند خوزستان ترسیم میگردد. یکی از این روزنامهنگاران میرزا بالا یکی از سران حزب مساوات بود که بعد از فروپاشی جمهوری آذربایجان در سال 1921 میلادی به ترکیه پناهنده شده بود. وی در مقالهای با عنوان «به مناسبت حوادث اخیر و اتفاقاتی که در ایران میافتد» که در 13 دسامبر 1946/ 22 آذر 1325 در روزنامۀ تصویر منتشر شد از مساعد بودن زمینه برای تجزیه ایران نوشت. به عقیدۀ او: «ایران نشیمن اقوام مختلفی بوده است. شمار ترکها و فارسها در آنجا تقریبا مساوی و بر اثر سیاست فارس کردن مردم در آنجا زمینه برای تجزیه فراهم میباشد. به همین مناسبت جریانهای وابسته به مختاریت در آذربایجان از شمال به جنوب منتقل گشته و دو نفوذ بیگانه که تمایلات سیاسی آنها با هم جور درنمیآید، با یکدیگر در رقابت و مجادله بود.»21
میرزا بالا در ادامه مقاله خود، با وجود اینکه به نقش بیگانگان در اغتشاشهای ایران اشاره مینماید ولی تأکید را بر زمینۀ مساعد کار میگذارد و پیشبینی مینماید که روند تجزیهطلبی ایران حتی استان فارس را نیز دربرخواهد گرفت. او در نوشتهای مشحون از اغلاط و دادههای نادرست تاریخی و به همین نسبت تحلیل و پیشبینیهایی کاملاً پرت و هوایی، چکیدهای از آراء مغشوش مساواتیها را بیان داشت: «چه از نظر باستانشناسی و غیره و چه از لحاظ جمعیت و زبان، آذربایجان ایران متمم و بقیه آذربایجان شوروی است و همچنین خوزستان نیز بقیه و متمم عراق است که زیر نفوذ انگلیسها میباشد.
اهالی خوزستان عرب هستند حتی قسمتی از ساکنان این منطقه ترک میباشند و تاریخ پیش از میلاد مسیح نیز این ادعا را به ثبوت میرساند به ویژه خوزستان میهن ایلام یعنی ترکها بوده است. دلیل دیگر این است که زبان آنها فارسی است و نه عربی[!؟]. خوزستان افزون بر اینکه حاصلخیز است در عین حال منبع نفت نیز میباشد. یکی دیگر از مناطق شورش هم استانداری فارس است. اهالی آن ناحیه نیز کاملاً ایرانیالاصل نیستند و مرکب از ترکها و تازیان میباشند. مثلاً قشقاییها اصلاً و کاملاً ترک هستند این عشایر ترک که جمعیت آنها در سال 1920 به سیصد هزار نفر میرسید، صدهزار نفر سواره نظام داشتند.
در سایر بلاد فارس نیز ترکها نشیمن کردهاند و تعداد آنها خیلی است. مثلا خانواده قرهگوزلو و غیره اصالتا ترک هستند. شانزده سال قبل همین قشقائیها با همکاری خوزستانیها به رضاشاه پهلوی که سیاست مرکزیت را پیگیری میکرد، شوریدند. اگر همین سیاست صریح مرکزیت را با سیاست آشکار فارس کردن مردم در نظر بگیریم، نمایان میشود که منشاء عصیان در برابر تهران چه بوده است و چرا زمینه برای این امر فراهم بود.»22
نقش مردم آذربایجان در خاتمه دادن به حکومت فرقه دموکرات
مدتی پس از قدرت گرفتن فرقۀ دموکرات در آذربایجان نارضاییهای عمومی نسبت به عملکرد فرقه آغاز و مبارزانی نیز علیه آن صورت گرفت. در این میان در آستانه اقدام نهایی دولت ایران برای پایان دادن به حکومت فرقه این موضوع مطرح گردید که مردم آذربایجان در برابر این اقدام دولت چه رویهای را در پیش میگیرند. آیا مردم آذربایجان از فرقه دموکرات همانگونه که سران فرقه ادعاء میکردند، دفاع مینمایند و یا از اقدامات جاری برای اعادۀ حاکمیت ملی ایران. این مسئله در روزنامههای ترکیه نیز مورد بحث قرار گرفت.
از جمله ادهم عزت بنیچه در آستانه سقوط فرقه دموکرات در مقالهای به نام «کارهای خطرناک» که 12 دسامبر/ 21 آذر به چاپ رسید، واکنش احتمالی مردم آذربایجان را در قبال ورود ارتش مورد بررسی قرار میداد. وی در این مقاله نتیجهگیری کرد که به احتمال زیاد مردم آذربایجان علیه فرقه دموکرات موضعگیری خواهند کرد. عزت بنیچه در این مورد نوشت: «گمان نمیرود که اهالی آذربایجان از کمونیستهای سرخ راضی باشند. احتمال دارد آذربایجانیها که به بازرگانی و پیشه و هنر پرداختهاند و درآمدی داشته و صاحب ثروت هستند، ارتش ایران را ناجی شمرده، از آنها حسن استقبال نمایند.»23
روزنامه تصویر نیز در شماره 10 دسامبر 1946/ آذر 1325 خود در مقالهای به عنوان «قوامالسلطنه آخرین نقش خود را بازی میکند» در توصیف بازتاب ورود ارتش ایران به زنجان، درباره استقبال پرشور مردم زنجان از ورود ارتش، تصریح کرد که «این یک تصمیم درست است که قدری هم دیر اتخاذ شده است. واقعه زیر ثابت مینماید که مردم نیز چنین تصمیمی را تصویب نمودهاند: هنگام ورود نیروهای دولتی به زنجان، ساکنان شهر که از دموکراتها ظلم دیده بودند، نظامیان تهران را مثل ناجی استقبال و به هیجان آمده خواستند عدهای از منسوبان حزب توده را تکهتکه کنند و بدینوسیله انتقام خود را بگیرند و سربازان تهران با اشکال توانستند آنان را از چنین عملی بازدارند.»24
از دیگر روزنامهنگارانی که موضوع واکنش مردم آذربایجان به سقوط حکومت فرقه دموکرات را مورد بررسی قرار دادند، میتوان از عابدین داور و آکشامچی نام برد. عابدین داور در مقاله «شکست خوردن سرخهای آذربایجان» که پیش از این نیز به آن اشاره شد پس از آنکه به تفصیل به موضوع عدم همراهی مردم آذربایجان با فرقه دموکرات میپردازد، در پایان مقالهاش نوشت: «درسی که از این واقعه میتوان گرفت عبارت از این است که سکنه آذربایجان به اندازهای از ظلم و فشار شورویها به ستوه آمده و از دست آنان مستأصل گشته بودند که در نخستین فرصت راه نجات را در پیش گرفتند.»25
آکشامچی نیز در مقاله «یک صدای صمیمی که به نام همسایگی و دوستی تمنا داریم در ایران شنیده شود» که پیش از این به آن اشاره شد در مورد واکنش مردم آذربایجان نسبت به پایان حکومت فرقه دموکرات، تصریح کرد: «بر همه معلوم است که موضوع آذربایجان به چه نحوی رخ داده و ساکنان آن هدف اغراض چه کسانی قرار گرفته بودند. پیشهوری از مرز خارج شده نزد آقایان خود رفت. اهل آذربایجان نیز قیام کرده به ارتش ایران کمک کردند.»26
با توجه به نمونههای یادشده میتوان گفت که در ترکیه نیز نقش مردم آذربایجان در پایان دادن به حکمروایی فرقه دموکرات با اهمیت ارزیابی شده است.
نتیجهگیری
رخدادهای آذربایجان در سالهای 225 ـ 1324 آنچنان تحت تأثیر دخالتهای روسیه شوروی قرار داشت که این موضوع در تحلیلهای روزنامهنگاران ترکیه نسبت به این رخدادها نیز بازتاب وسیعی پیدا کرد. با آنکه بسیاری از آنها به دلیل گرایشهای ترکگرایانه، با مقداری از خواستههای مطرحشده از زبان فرقۀ دموکرات همدلی داشتند ولی از آنجایی که به فرقه دموکرات به عنوان ابزاری در دست روسیه شوروی مینگریستند مطالبات مطرحشده به وسیله این فرقه را نیز پوششی برای پیگیری منافع شوروی و در راستای تجزیه و تضعیف ایران میدانستند. با این حال هنوز چند صباحی از کاسته شدن از خطر توسعۀطلبی شوروی در این حدود و فروپاشی ابراز این توسعهطلبی یعنی فرقه دموکرات نگذشته بود که وسوسههای پیشین از نو مطرح گردید.
سرکنسولگری ایران در استانبول در گزارشی که در اواسط بهمن 1325 از مفاد حدود 120 مقاله و سرمقالهای که جراید ترکیه راجع به تحولات حاصل از فروپاشی فرقه دموکرات نوشتند، خاطرنشان کرد که ترکها در عین «... دلسوزی... نسبت به ایران ...» که آن هم بیشتر «... از لحاظ نگرانی خود [آنها] از روسها بوده [و] ماندن روسها را در آذربایجان صلاح خود...» نمیدانستند، از ابراز همراهی با مباحث مطرحشده در آن حوزه نیز مضایقه نداشتند. برخی از این جراید به صورتی معتدل ابراز همراهی کرده، فقط متذکر میشدند که «... آمال ملی اهالی آذربایجان به ویژه در قسمت فرهنگ نیز باید در نظر گرفته شود...» و برخی هم به نحوی تند و شدید «... نه تنها سکنۀ آذربایجان حتی مقیمین خراسان را نیز ترک شمرده ادعای سابق خود را راجع به اینکه اهالی آن دو صفحات از حیث نژاد و زبان ترکند تکرار...» میکردند.27
مقالۀ دوپهلوی روزنامه ملت چاپ استانبول در 21 فوریه 1946/ 2 اسفند 1325 تحت عنوان «حکومتی که در آذربایجان سازمان یافته است باید جمهوری ترک باشد به علت اینکه در ایران پنج میلیون ترک موجود است» نیز از دیگر نمونههای گویای این رجعت به اصل بود.
این مقاله ضمن ارائه چکیدهای از آراء پانترکی نسبت به ایران و «ترک» بودن کل این سرزمین از دوران قدیم تا امروز، در عین ابراز همدلی با این حرکت ـ «اگر شورش آذربایجان برای آزادی است، ممکن است حکومت ایران آن را به طور مساعد بپذیرد» ـ این پرسش را نیز پیش روی داشت که «... ولی در مقابل نقشۀ ... روسها ... چه باید گفت؟»28 پرسشی که تا سالها بعد یعنی تا پیش از فروپاشی اتحاد شوروی و رفع خطر از آن سمت، ذهن ترکها را به خود مشغول داشته و باعث شده بود که تبلیغات پانترکیستی در ایران بیشتر به همان وجه شوروی و معطوف به باکو محدود بماند. محدودیتی که با فروپاشی شوروی از میان برخاست و پانترکیسم، پای دیگر و اصلی خود را در ترکیه بازیافت.