«گفتگوی تمدنها» ترکیب مفهومی معناداری است. مفهوم گفتگو به سادگی قابل ادراک است و مفهوم تمدن نیز از طریق محور قراردادن ذهن در مقابل عین و مشاهده دستاوردهای زندگی جمعی بشر محصل میشود با این وجود «گفتگوی تمدنها» در تعریفی چنین مختصر نمیگنجد و محتاج توصیف و تفسیر بیشتر است. برای تفهیم بیشتر میبایست از تعاریف مبتنی بر وجود و تجربه انسانی استفاده کرده و با نظارت بر افقهای معنایی که او به دست آورده، در این راه به پیش رفت.
ادبیات کهن، متون دینی و ادبیات جهانگرایی فیلسوفان، حکیمان و جامعهگرایان هر یک میتواند محیطی بازتر عرضه کنند و با طرح پیچیدگیهای این ترکیب مفهومی، به فهم بیشتر مسئله کمک نماید. یکی از وجوهی که در افقهای معنایی گوناگون پرسش محوری محسوب شده، مسئله اصالت گفتگو نزد انسانها و به تبع آن میان اجتماعات انسانی و تمدنهاست. به این وجه دو رشته پاسخ داده شده، یکی اینکه بشر به خاطر همنوعی ذاتی و در عین حال اختلاف با همنوعان برای تحصیل اشتراکات به رابطه شعورها یا دیالوگ رو میآورد و دیگر اینکه بشر برای تنازع بقا ناگزیر از رابطه با دیگران است. در منظر اول،تمدنها همگی برآمده از عقلانیت پویای ملل و اقوام هستند و به دلیل داشتن خاستگاه مشترک، دستاورهای گوناگون و متکثر آنها همسو و جاذب یکدیگرند و در منظر دوم تمدن به مثابه متدولوژی است که برای تفوق زیستی به کار گرفته میشود و گفتگو جزئی از این روش برای سلطه به حساب میآید. هر دو رشته پاسخ البته در بسیاری از تعینات خارجی اشتراک دارند. از جمله اینکه گفتگو را تنها به رابطه کلامی بین انسانها محدود نمیدانند بلکه آن را طیف وسیعی میدانند از رفتار فردی و جمعی گرفته تا مبادله دستاوردهای مادی را در بر میگیرد. باید توجه داشت تعینات مشترک خارجی در تفسیر دوگانه مذکور روشن میکنند که گفتگو در سطح بین فردی، جمعی، بین جمعی و حوزههای فرهنگی رخ میدهد و «گفتگوی تمدنها» نمیتواند تنها به رابطه نمایندگان جمعهای بشری که دولتها را تشکیل میدهند، محدود شود. در این تبیین «گفتگوی تمدنها» به همه جوانب جوامع گسترش مییابد، هر چند دولتها نقش مهم و انکارناپذیری در این میانه دارند، گذشته از علت گفتگوگری، افق معنایی گفتگو در عالم مذهبی زمینهای جالب توجه دارد.
در نظام مذهبی انسان با هستی بخش خود و با خطاب «تو» با «او» به مکالمه مینشیند. بر همین اساس همنوعان را نیز در امتداد معنای «تو» به عنوان طرف نزدیک و مستقیم ارتباط مورد التفات قرار میدهد در چنین نظامی گفتگو به خاطر برخورداری از چنین لطافتی قابل تعمیق و بادوام است و اگر انسان مذهبی با هر حوزه فرهنگی بشری گفتگو کند، مبتنی بر ارتباط «من و تو»یی، موجب غنای زیست انسانی میشود. باید توجه داشت جنگهای به اصطلاح مذهبی فاقد این مناسبت هستند چرا که هر مذهب بر اراده مکالمه استوار بوده و از قدرت و ستیزه مبرا است. بر همین اساس، میتوان گفت «گفتگوی تمدنها» در تاریخ بشری از زمینه و تجربه مذهبی بهرهمند است و چنین بهرهمندی، توفیق نهایی اراده گفتگو را تضمین میکند. به جز نیاز ذاتی بشر به گفتگو و ارتباط شعوری با همنوعان که موجب خودیابی فردی و جمعی میشود، ضرورتهای مشخصتری نیز این امر را توجیه میکنند، تعلق خاطر بشر به متون کهن و مذهبی و توجه او به دستاوردهای علمی، هر کدام پدیدارکننده ضرورتی وجودی در پرداختن به گفتگو هستند. آنچه این متون و همچنین ادبیات علمی در زمینه ملازمه حقیقتجویی، سعادت انسانی، اخلاق و تحقق عدالت با «گفتگو» مطرح میکنند، تأثیری شگرف در رویآوری به گفتگو و ارتباط انسانی داشته است، باید در نظر داشت که زندگی بشر و تمدنسازی او فقط در پرتو گفتگو حاصل میشود و دوام مییابد. به همین رو گفتگو نه تنها به عنوان روشی برای حل اختلافات بلکه به منزله رهیافتی در اکتشاف راههای بهبود زندگی شناخته میشود.
امروزه آنچه «گفتگوی تمدنها» را لازم میکند به چند مسئله باز میگردد. یکی اینکه مناسبات دنیای ابزاری در حال دگرگون شدن است و کاهش فاصله زمانی در ارتباطات انسانی موجب شده تا اشتیاق به مبادله فرهنگها و کم کردن فاصلههای مکانی نیز روزافزون شود. خود پیداست چنین گرایشی جهان امروز را به صورت شبکهای در آورده که متوجه مسئولیتهای جهانی بوده و برای ادای این مسئولیتها نیازمند همکاریهای بینالمللی است. بیشک توزیع مسئولیتهای جهانی در گرو فهم بیشتر ملتها از یکدیگر و تعقیب همهجانبه «گفتگوی تمدنها» است. اگر تاکنون سیاستمداران و صاحبان قدرت، تعیینکننده نزدیکی و دوری ملتها بودند، اینک مؤسسه اجتماع از صاحبان قدرت میخواهد که از او امکانهای ارتباطی سلب نشود.
مهمترین ملاک عینی ضرورت «گفتگوی تمدنها» را بایستی در عزم جهانی به گذر از مصائب و ناکامیهای قرن بیستم با اتکا همکاری همه ساکنان حوزههای فرهنگی جستجو کرد. اگر دو جنگ جهانی توسط قدرتهای بینالمللی مهار شد اما در عوض سرمایهداری افسارگسیخته امپریالیستی، جنگ سرد و تخریب محیط زیست به بشریت معاصر تحمیل گردید و جهان را سهمگینتر و التهابآمیزتر از گذشته در مخاطره قرار گرفت. لذا عبور از این وضعیت در حالتی متصور است که فرهنگهای مختلف از بازی قدرت نجات یابند و بتوان در جریان گفتگو، پارادایمهای جدید جایگزین مناسبات سلطه کنند.
پیشینه و زمینه «گفتگوی تمدنها»
از زمانی که سقراط گفتگو و مفاهمه را به عنوان روشی در فهم مسائل بنیادی، انسانشناختی و معرفتشناختی به کار گرفت، تاریخ «گفتگوی تمدنها» رقم خورد. او امکان مکالمه زیست جهانها و فرهنگهای مختلف را به منظور طرح پرسشهای خود برگزید و این امکان را در ادبیات یونانی آشکار ساخت.
«گفتگوی تمدنها» را چه اختراعی از جانب فیلسوفانی همچون سقراط و چه پردازشی مذهبی و یا نیازی ذاتی بدانیم در هر صورت در نمونههای تاریخی با عنوان امتزاجهای فرهنگی قابل شناسایی است. برای مثال تمدن ایران باستان از «گفتگوی تمدنها»ی ماد، عیلام، آرمن، آشور، بابل اور (Ur)، سند و مصر حاصل آمده بود. نخست مادها با تمدنهای آشور فنیقی، عیلامی، آرمنی، و بابل آشنا شدند. سپس در مجموعه وسیعتر امپراتوری پارس این تمدنها با خود و با تمدنهای دیگر در آمیختند و با خلق و مبادله اسطورهها و نشانهها و نمادها به زبان مشترکی رسیدند که میتوان از آن به عنوان تمدن شرق میانه یاد کرد. پسینترین این تمدنها با تمدنهای یونان، هند و بودایی به داد و ستد پرداخت. در غرب نیز گفتگویی دیگر صورت گرفت. یونان مهد اندیشههای اجتماعی بود اگر این اندیشهها به یونان محدود میماند، و مثل تمدن آزتک و اینکا اثر چندانی از آن بر جای نمیماند. اما این تمدن ابتدا با تمدن هند، ایران و بینالنهرین و مصر به گفتگو پرداخت و سپس میراث خود را به رم منتقل کرد و امپراتوری رم اندیشههای خود را بر اندیشههای سیاسی یونان و میراث کارتاژ را بر مواریت دیگر افزود و پایه تمدن امروز اروپا را بنا نهاد.
حتی در مواقعی که امتناع تاریخی در مسئله «گفتگوی تمدنها» وجود داشته و یک تمدن خود را به دیگر تمدنها تحمیل کرده «گفتگوی تمدنها» متوقف نگردیده است. آقای ریچارد بولت نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در گزارشی برای سازمان ملل این نکته را بسیار هوشمندانه مطرح میکند:
اگر چه تکامل مستمر جوامع طی «گفتگوی تمدنها» نرم تاریخی بوده است ولی مونولوگ تمدنها نیز در زمانها و مناطق مختلف جهان پدیدار شدهاند. «گفتگوی تمدنها» بر تبادل سودمند میان فرهنگ دلالت میکند در حالی که مونولوگ تمدنها واژه بسیار مناسبی برای وضعیتهای تاریخی است که در آن تمدنی به طور آگاهانه یا ناآگاهانه قصد دارد تا فرهنگ خود را بر جوامعی که با آنها ارتباط دارد تحمیل نموده و گفتمان فرهنگی را به انحصار خود در آورد. از نقطه نظر تاریخی، مونولوگ تمدنها نوعاً با قدرت اقتصادی یا سیاسی در ارتباط بوده است و به دامنه جغرافیایی محدودی از تمدن که قصد تحمیل خود به دیگران را دارد، محدود میگردد. دورههای گفتگو عموماً پس از دورههای مونولوگ پدیدار شدهاند. اما به عنوان مهمترین تموج «گفتگوی تمدنها» بایستی از ابتکارات مشاهیر جهانی و رهبران اندیشمند سیاسی یاد کرد خوشبختانه در چند دهه اخیر ضرورت گفتگوی بین فرهنگها طرفداران زیادی نزد مشاهیر و رهبران داشته است و بیتردید استقبال از ابتکار جناب آقای خاتمی در طرح پیشنهاد نامگذاری سال 2001 به عنوان «گفتگوی تمدنها» از همین توجه وسیع به موضوع ناشی میشود. در مجموعه جهان اسلام به تازگی شاهد بودیم در ماه می 1999 نمایندگان علمی و فرهنگی روسای کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در تهران سندی را درباره «گفتگوی تمدنها» منتشر کردند که معرف کامل درک ضرورت «گفتگوی تمدنها» بود.
بنیاد کنونی «گفتگوی تمدنها»
اراده «گفتگوی تمدنها» امروزه بیش از هر چیز ناشی از نیازی جمعی است که در علوم فرهنگی با عنوان نیاز به هویت جدید و خودیابی پست مدرن و ترانس مدرن از آن یاد میشود. اینک بازخوانی گذشته حال و آمال بشری، در پژوهشهای علوم انسانی به دستوری مهم برای طراحی آینده زیست انسانی تبدیل شده است. پرسشها معطوف آن است که چگونه میتوان آرزوهای دیرین در کشف حقیقت؛ جستجوی سعادت، تحقق عدالت و گرایشهایی از این قبیل را در آینده جامعه عمل پوشانید. هم نهضتهای بازگشتی به فلسفههای باستانی که در آثار بعضی متفکران قرن بیستم مطرح شده، هم نهضتهای احیای دینی و هم تلاشهای پست مدرنیستها در نقد مدرنیسم و بیان تخطی رویدادهای مدرن از مبانی سازنده این دوران، در این تحرک نو حضور دارند. بیتردید چنین تحرکی تنها در گرو گفتگوی جمعی معاصرین با «امروز» و نیز با تمدنهای گذشته است و میتوان گفت سیطره مونولوگهای فرهنگی به خاطر این نیاز تازه رو به زوال میرود.
بنیاد پیش گفته که مراحل اولیه تکوینی خود را میگذراند اکنون در عرصه سیاسی و بینالمللی در صورتهای متنوع گفتگو ظهور و بروز مییابد. یکی از دستاوردهای مهم بشر امروز پذیرش ضرورت و اهمیت گفتگو جلوگیری از کاربرد زور، توسعه و تعامل و تفاهم در زمنیههای بینالمللی است. اینک به جایی رسیدهایم که جامعه بینالمللی از طریق گفتگو در مورد برخی هنجارها مانند حفظ محیط زیست، حقوق بشر، نیل به خلع سلاح و توسعه پایدار به توافقها و اجماعهای قابل توجهی رسیده است. باید توجه داشت که این نتایج فراتر از نیاز به صلح شکل گرفتهاند و نقطه عزیمت آنها همان نیاز به هویت جدید است. «گفتگوی تمدنها» در این میان البته چنین روندی را تداوم خواهد داد و به تمدنهای کنونی ژرفا بخشیده و زمینههای اعتلای بشری را فراهم میآورد. در یک بیان امیدبخش باید گفت: «گفتگوی تمدنها» با فراهم آوردن یک تمدن جهانی با مشارکت همه تمدنها پاسخگوی نیاز خواهد شد و در پرتو آن حقیقت به جای ایدئولوژیهای مدرن، ظرافت به جای خشونت، لوگوس یا عقل به جای باورهای جاهلانه و تعصب و عشق به جای نفرت خواهد نشست خوشبختانه کسانی که در جوامع ملی یا در سطح جهانی به گروه انسانهای تغییرطلب تعلق دارند و به عبارتی راهبری تحولات اجتماعی را پیشه کردهاند به متغیر «فرهنگ» اصالت میدهند و ناظر به وضع مناطق فرهنگی و قابلیت گفتگو بین آنها، به اندیشه و اقدام اجتماعی دست مییازند.
عواملی چند اراده نوین گفتگو در جهان را تقویت و حمایت میکنند و ما را از توسعه این اراده مطمئن میسازند. جهانی شدن نقد Cxclosion تحویل دید اجتماعی از نظام طبقاتی به نظام شبکهای، کثرتگرایی، افزایش اعتماد به نفس ملتهای به حاشیه رانده، تحول در برداشتهای دینی و طرح نیاز به تسامح و مکالمه جهانی، گرایشهای تفاهمآمیز دولتها و سیاستمداران، دموکراسیها و میل آنها به گفتگو، و حتی پارادایمهای کنونی صلح و همکاری بینالمللی همه و همه نویدبخش آن هستند که «گفتگوی تمدنها» از حد توهمی خوشایند به دستوری برای آیندهسازی در حال تبدیل است.
چگونگی «گفتگوی تمدنها»
برای گفتگوی فراگیر تمدنها قبل از هر چیز میبایست بر اهمیت سنتها واقف شد و آنها را با دیدی انتقادی و روشنگر مورد عنایت قرار داد. قواعد زندگی جمعی بشر، حتی مواردی که امروزه در میثاقهای بینالمللی مورد توافق قرار میگیرد، از آبشخور سنت بهرهمندند. همچنین پذیرش برابری انسان شرط مهم دیگری است که بدون آن گفتگو معنا ندارد. این امر الزاماً هممعنی با برابری کشورها نیست، چه برابری کشورها مسئلهای سیاسی بوده، اما برابری انسانی به معنی ایجاد امکانات مساعد برای همه کسانی است که میخواهند سهم فعال در «گفتگوی تمدنها» داشته باشند. از طرفی این برابری ناظر بر رسمیت دادن به جهانهای گوناگون فرهنگی است که در جریان ارتباطات جهانی مورد شناسایی قرار میگیرد. دیگر لازمه «گفتگوی تمدنها» متنوع ساختن آن در صورتهای کلامی، رفتاری، مراودات اجتماعی و مبادلات دیگر است و صد البته باید شمول گفتگوکنندگان را وسعت داد و شش میلیارد انسان امروز را در آن سهیم و واجد مسئولیت کرد. وسعتی این چنین هنگامی میسر است که صورتهای متنوع گفتگو مورد اعتنا قرار گیرد.
بدیهی است اندیشمندان، عالمان و هنرمندان در این میانه تعیینکننده جزئیات بسیار «گفتگوی تمدنها» خواهند بود. به دیگر بیان فرزانگان، دانشمندان زمینه اجماع و توجیه را فراهم میآورند اما در نهایت گفتگوی همه با هم، مصداق واقعی «گفتگوی تمدنها» خواهد بود. هم از اینرو برنامهریزی دقیقی لازم است تا ابتدا مفاهیم اندیشهها و اهداف، مورد توافق طیف وسیعی از اندیشمندان حوزههای مختلف مدنی قرار گیرد سپس گفتگو و مفاهمه بین نخبگانی که نماینده واقعی تمدنهای خود باشند جریان یابد. پس از آن مبادلههای فرهنگی رفت و آمد دانشگاهیان و در مرحله بعد رفت و آمدهای توریستی صورت پذیرد. در این بیان سهم مطبوعات و رسانهها به ویژه ماهواره و تلویزیون از همه عوامل دیگر بیشتر است. انتخاب صحیح برنامههای تلویزیونی چه به صورت ماهواره جهانی و چه به صورت هماهنگی بین صدا و سیماهای کشورهای عضو سازمان ملل، به انتشار مساوی اطلاعات تمدنی کمک بسزایی میکند. برنامههای درسی و در دورههای ابتدایی، متوسطه و دانشگاه نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. اما این برنامهها باید به گونهای الزامآور باشد که حالت یکسویه به خود نگیرد. به عبارت دیگر همه به یک اندازه دهنده و گیرنده باشند.
دو راهبرد مهمی که میتوانند گفتگو را از طرفی امکانپذیر و از سویی غنی کنند، عبارتند از «گریز از مسایل اختلافبرانگیز و تقابل تمدنها» و «میدان دادن به نقدهای بنیادی در مسئله گفتگو» با طرح اشتراکات میتوان بنیادی توسعهپذیر بنا گذاشت و با شجاعت انتقادگری، پایههای گفتگو مستحکم میشود. هیچ جای هراس نیست که نظریههای ضد گفتگو عنوان شود اما باید در سطوح اجتماعی و سیاسی دقت کرد تا نظریهها به ابزار اختلاف و تصادم فرهنگی تبدیل نشود.
یکی از مقدمات «گفتگوی تمدنها» آن است که توسعه سیاسی در سطوح ملی و جهانی شتاب گیرد. کشورهای توتالیتر مانع مشارکت مردم خود در گفتگوها میشوند و هم ممکن است در این موضوع اثر تخریبی در سطوح بینالمللی بگذارند. از سویی عدم توسعه سیاسی در عرصه بینالمللی این مخاطره را دارد که کشورها را به سوی توتالیتاریسم و پرهیز از حضور در «گفتگوی تمدنها» وادارد. شکی نیست توسعه سیاسی - بینالمللی بخصوص در نمودهای توسعه تجارت و اقتصاد جهانی مبتنی بر عدالت کشورها و ساکنین حوزههای فرهنگی را امیدوار میسازد تا در جهانگرایی متکثر مشارکت کنند. خود پیداست که کثرتگرایی اگر با این سطح از مشارکت همراه نباشد هر آینه ممکن است فرو ریزد و بشر به دوره جزمیتهای خانمانبرانداز بازگردد و بالاخره بایستی به اهمیت سیاستمداران در چگونگی «گفتگوی تمدنها» التفات داشت. بشر هنوز نیازمند حضور سیاستمدارانی است که نظم اجتماعی را متحقق کنند. ایجاد تشخیص برای سیاستمداران و ترغیب آنها به رهبری جریان «گفتگوی تمدنها» موجب تقویت گرایشهای انسانی در معادلات قدرت میشود و هم اینکه راه اندیشمندان و نیز مؤسسه اجتماع را در انجام گفتگو هموارتر میکند. از آنجا که تمدنها در صورت سیاسی از طریق دولتها سناسایی میشوند، میباید بر نقش دولتها در عرصه بینالمللی تأکید کرد. در این جهت لازم است سازمان ملل متحد به عنوان محور تحرکات بینالمللی عمل کند. اگر سازمان ملل برای این شکل گرفت که صلح را به جای جنگ و مذاکره را به جای مخاصمه قرار دهد و اگر هدف معنوی آن جلوگیری از ظلم و ستم و جلوگیری از نادیده گرفتن حقوق مردمان مختلف بود، «گفتگوی تمدنها» نه تنها در یک حرکت تمام این اهداف تدافعی و سلبی را در بر میگیرد بلکه گامی نیز فراتر مینهد که جنبه ایجابی دارد: ایجاد زمینههای مفاهمه و گفتگو بین فرهنگها و تمدنهای مختلف و بهرهگیری همه انسانها از همه تمدنها. بنابراین در حال حاضر سازمان ملل و ارگانهای وابسته به آن بهترین متولی برای اجرا و فراهم آوردن زمینههای گفتگو هستند. اما این سازمان باید از یک سو تجدیدنظری در رفتار و ترکیب درونی خویش را بپذیرد و از سوی دیگر خود را برای مأموریت جدید مجهز سازد.
حیطه گفتگوی تمدنها
عنوان «گفتگوی تمدنها» از طرفی به نظر میرسد روشن و واضح است و از طرف دیگر معقد است و پیچیدگی خاصی دارد. مسأله «گفتگوی تمدنها» و فرهنگها از جهتی تئوریک و نظری و از جهت دیگر سیاسی است. از جهت تئوری با اصحاب مدرسه و دانشگاهها و از نظر سیاسی به دولتها و مجامع بینالمللی مانند یونسکو و سازمان ملل متحد ارتباط پیدا میکند، یک سئوال که همیشه ما با آن مواجه میشویم این است که کدام وجه از این دو وجه «گفتگوی تمدنها» باید وجه غالب باشد؟ در واقع مسأله «گفتگوی تمدنها» و فرهنگها با خوبی متحقق نمیشود. اگر جهت علمی، نظری و فلسفی آن غلبه کند، در این صورت یک مسأله به مسأله اهل مدرسه اضافه شده است و دانشگاهیان باید در این زمینه تحقیق و تتبع داشته باشند و دیگر تأثیری به مناسبات سیاسی و اجتماعی و داخلی و به خصوص مناسبات خارجی دولتها ندارد، اما اگر صرفاً به یک مسأله سیاسی تقلیل پیدا کند، در این صورت مثل سایر مسایل سیاسی فوراً روزمره شده، عمرش کوتاه میشود و زود فراموش میشود.
کوشش این است که بین جهت تئوریک و نظری مسأله «گفتگوی تمدنها» و جهت دیگر آن، که عبارتست از طرح این مسأله به عنوان یک سرفصل جدید و یک پارادایم نو، در مناسبات بینالمللی، اجتماعی حاصل شود.
اگر فقط به جنبه نظری این مسئله بپردازیم، طبعاً از حوصله خوانندگان عادی روزنامهها خارج میشود. این مسایل بیشتر در کتابها و یا در فصلنامهها و مجلات تخصصی درج میشود، اما اگر این جهت را مسکوت بگذاریم و فقط به جنبه سیاسی مسئله بپردازند، در این صورت مسأله از عمق لازم برخوردار نخواهد شد.
مشخصات گفتگو:
به اختصار میتوان گفت که گفتگوی فرهنگها و تمدنها «چه چیز نیست». نه در کلمه «گفتگو»، (که از دو مصدر مرخم تشکیل شده است) و نه در کلمه «دیالوگ» که یک کلمه یونانی است،به جنبه «شنیدن» توجه نشده است، در حالی که در «گفتگوی تمدنها» ما باید این توانایی را کسب کنیم که از یکدیگر بشنویم، شنیدن هنر است، هنر دیرپایی است که به آسانی حاصل نمیشود.
ما عمدتاً اهل گفتن هستیم، اگر چه ظاهراً سکوت میکنیم، حتی در زمانی که سکوت میکنیم، حرف میزنیم و مشغول پاسخ گفتن به نظریات شخصی هستیم که با او موافق نیستیم، ما تحمل نداریم که بتوانیم در لحاظاتی سخن نگوییم و دقیقاً دروازههای ذهن و روح و جانمان را باز کنیم و ضمن همکاری با گوینده مطلب، بیشتر سعی کنیم آنچه را که او میخواهد القا کند، عمیقاً درک کنیم و بفهمیم و بعداً نقادی هم بکنیم، مشاجراتی که در روزنامهها اتفاق میافتد، گویای عدم شنوایی اکثر اصحاب قلم در شنیدن است. قبل از این که حرف دیگری را بشنویم او را در شبکهای از اطلاعاتی که قبلاً فرض کردهایم جا میدهیم و بعد در واقع صدای خودمان را میشنویم، صدایی که به دیگری منسوب میکنیم. در «گفتگوی تمدنها» و فرهنگها باید تلاش کنیم که در درجه اول توانایی شنیدن را کسب کنیم.
«گفتگوی فرهنگها و تمدنها» مناظره نیست، قصد این نیست که در دو طرف گفتگو با هم مناظره یا مجادله کنند. جدل به معنی منطقی کلمه از صناعات خمس است. در جدل از طرفی حفظ وضع موجود مورد نظر است و از طرف دیگر قصد غلبه بر حریف است. در «گفتگوی تمدنها» غرض غلبه بر حریف نیست. در این جایگاه حریف، به معنای متداول حریف نیست اگر چه به او «حریف» به معنای لفظی کلمه که طرف مقابل گفتگو است، اطلاق میشود.
«گفتگوی تمدنها» خطابه نیز نیست ماده خطابه از مشهودات و مقبولات است و منظور از خطابه، اقناع عامه مردم است و اینجا نیز قصد «اقناع عموم» مردم نیست.
گفتگوی تمدنها مباحثه هم نیست. گفتگو در شرایطی بسیار بسیار نادر تحقق پیدا میکند. «گفتگوی تمدنها» از قدیم به معنای تأثیر و تأثر تاریخی میان جوامع و فرهنگها و تمدنها، تاریخی بوده، امروز هم چنین است.
گفتگوی فرهنگها و تمدنها طبعاً غلبه و سیطره یک فرهنگ بر سایر فرهنگها نیز نیست با سیطره و غلبه، گفتگو منتفی است، اگر صورتی از تمدن خودش را نماینده فرهنگ جوامع بشری بداند و دیگر تمدنها و فرهنگها را دست دوم بداند، منکر «گفتگو» است و باید گفت ما همچنان که شهروند درجه دو نداریم ـ و کسانی که این ترکیب را کار میبرند معنای زندگی در جامعه مدنی را نمیدانند ـ در میان فرهنگها و تمدنها نیز فرهنگ و تمدن درجه دو نداریم. هر فرهنگ و تمدن که قصدش سیطره و غلبه بر سایر فرهنگها و تمدنها باشد نمیتوان با آن گفتگو کرد. لذا یک سئوال جدی که برای اهل نظر وجود دارد این است که آیا با غلبه و سیطرهای که تمدن فعلی غرب دارد «گفتگو» ممکن است یا ممکن نیست؟ این یک مسأله نظری بسیار جدی است که اصحاب نظر باید درباره آن فکر کنند و نظر دهند.
تحقق گفتگو:
اگر از زبانشناسی کمک بگیریم، میتوانیم با دو برش مسئله را توضیح دهیم؛ یک برش طولی و یک برش عرضی: «برش طولی» عبارت است از همان که تاریخ را به حسب مراتب کرنولوژیک نشان میدهد و «برش عرضی» عبارت است از حضور تمدنهای مختلف در زمان حاضر یعنی یک برش «غیر همزمان» است و یک برش «همزمان» در برش طولی غیر همزمان (کرنولوژیک) یا گفتگوی در زمان، «گفتگوی تمدنها» به کرات و مرات تحقق پیدا کرده است. شاید یک نمونه بسیار بارز از آن گفتگوی رنسانس است با عهد باستان و یونان باستان متفکران بزرگ رنسانس یک گفتگوی عمیق را با ریشههای فرهنگی خودشان داشتهاند. نمونه بسیار بارز گفتگوی تمدنها به معنای تاریخی کلمه، گفتگوی اهل تفکر و متفکران رنسانس با تمدن باستانی روم و یونان بوده است.
گفتگوی همزمان، گفتگوی تمدنهای مختلفی است که در زمان واحد در صفحات گوناگون جغرافیایی پراکنده هستند. مطالعات تاریخی هر دو نوع گفتگو را تصریح کرده است. اما «گفتگوی تمدنها» صرفاً متشکل از قضایای اخباری نیست. در تقسیمی که در منطق میکنند و در علم اصول هم این تقسیمبندی پذیرفته شده قضایا تقسیم میشود به قضایای اخباری و انشایی... تعبیر «گفتگوی تمدنها» و فرهنگها تعبیری است که قاب هر دو تصویر را دارد؛ اگر به معنای اخباری و «توصیفی» فهمیده شود، هم در طول تاریخ و هم در عرض جغرافیا این مسرله تحقق دارد و اگر به معنای تجویز و «توصیه» باشد، در دو حوزه یا سه حوزه نامشخص مطرح میشود؛ یکی در حوزه سیاست است که در مقام توصیه به سیاستمداران است، یکی در حوزه اخلاق جهانی و یکی هم در حوزه حقوق.
سئوال این است که آیا تحقق گفتگوی فرهنگها و تمدنها محتاج به پیششرطهای سیاسی است؟ اگر به عنوان یک مسأله سیاسی در نظر گرفته شود انسان در چه موقع و مقامی میتواند گفتگو کند.
وقتی در پی کسب و منفعت و دفع ضرری باشید، در آن موقع و مقام، شما سوداگر هستید،در موقع و مقامی حاملان فرهنگ و تمدنها در پی منفعت بودهاند، طبعاً تأثیر و تأثر بر تمدنها داشتهاند. بخشی از تأثیر و تأثرها و انتقال مفاهیم علمی و فرهنگی طبعاً در همین مسأله بوده است. اما گفتگو به معنای خاص در این مقام تحقق پیدا نمیکند. «مقام کلام بیحرف»، گفتگو تحقق پیدا میکند و پارادوکس (متناقض) هم نیست که گویش بیحد کلام مقامی بشود که در او بیشترین گفتگو تحقق پیدا کرده باشد.
گفتگو اگر به معنای کوشش برای کسب همدلی و همسخنی باشد، احتیاج دارد که انسان در موضعی بایستد و نسبتی با جهان برقرار کند که در آنجا، تمام کوششاش مصروف فهم دیگری به عنوان طرف سخن و خطابه باشد و چه بسا ابزار دیگری ـ که به تعبیری میشود گفت، آثار هنری هستند و کلامی هم نیستند ـ سهم بزرگتری در گفتگوی تمدنها داشته باشند.
علوم و گفتگوی تمدنها
یکی از مقولاتی که عمیقاً در گفتگو تحقق پیدا کرده است، مقوله «اتیمولوژی» است، اتیمولوژی را وقتی به فارسی افسانه یا اسطوره ترجمه کنید، به نظر بسیاری از مردم حرفهای بیمبنا به نظر میآید در حالی که اینطور نیست، ما لااقل امروز از جهت تاریخ فلسفه میدانیم که «لوگوس» فلسفی، ریشه در «میتوس» و «تعقل» فلسفی ریشه در «تخیل» فلسفی دارد. هم لوگوس مبتنی و متکی بر میتوس است و هم تعقل فلسفی را نمیشود امروز به سادگی از تخیل جدا کرد و صرفاً به براهین و استدلالهایی که عمدتاً در منطق و ریاضی کاربرد دارد، متکی کرد.
در گفتگوی فرهنگها و تمدنها باید توجه کنیم که مسافرت آزادانه و مهاجرت تاریخی - اساطیری اقوام مختلف، بیشترین تأثیر را در تهذیب روح و تهذیب تربیت فرهنگی ملل مختلف داشته است و لذا بخش بزرگی از گفتگو در آنجا تحقق پیدا کرده است. بیشک نمیتوان از اهمیت و عملکرد «فلسفه» در ایجاد اندیشه گفتگو صرفنظر کرد. بسیاری از مطالب فلسفی بوده که گفتگوی تمدنها و فرهنگها را ممکن کرده و طبعاً شاید چیزی که بیشترین تأثیر را بیشتر از این دو تا داشته مذهب بوده و بدون گفتگوی عمیق اهل مذاهب، هیچ نوع گفتگویی در فرهنگها و تمدنها امکان تحقق ندارد.
چنانکه کسی گفته است؛ «بدون صلح میان مذاهب، صلاح سیاسی تقریباً غیرممکن است:
مسأله گفتگوی فرهنگها و تمدنها نه قابل تقلیل و تأویل به سیاست محض است و نه فقط در باب سیاست کسانی هستند که میتوانند در این مورد سخن بگویند، گرچه این مسأله، تأثیرات سیاسی نیز بر مناسبات سیاسی کشور ما با سایر کشورها دارد.
مسأله «گفتگوی تمدنها» صرفاً در حوزه جامعهشناسی، آنتروپولوژی، باستانشناسی، علوم سیاسی و فلسفه نیست، بلکه یک مسأله زندهای است که باید در زندگی روزمره مردم نیز تأثیر کند.
امیدواریم که این زبان که امروز در مناسبات سیاسی جهان وجود دارد و زبانی است برآمده از نوع نگاه فلسفی آنتروپولوژیک و سیاسی بشر قرن نوزدهم و بیستم، جای خود را به زبان عدالت و محبت، که اساس مناسبات است، بدهد. این، صرفاً آرزو نیست. دیدیم که تفکر چگونه اثر میکند، نظریه رئیسجمهور (ایران)، نظریهای است که کوشش میکند زبان جدیدی ـ زبان به معنای وسیع کلمه ـ در مناسبات بینالمللی تحقق پیدا کند. طبعاً این آرزویی نیست که امروز و فردا انجامپذیر باشد، اما قبول کنیم که اصحاب نظر و فکر بر مناسبات سیاسی و اجتماعی و طبعاً بر زبان روابط بینالملل تأثیر میکنند.