تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۲  ، 
کد خبر : ۲۴۷۱۰۵

مجتهد تبریزی و سکولارهای آذربایجان (بخش دوم)


احمد رهدار
مرحله دوم (در جایگاه حامی مشروطه)

تاریخ گواهی می‌دهد: حتی زمانی که مشروطه‌خواهان افراطی تبریز با پخش شایعه‌ها و ایجاد تحریف‌ها و توسل به زور به طور عملی باعث شدند تا مجتهد از صحنه رهبری مشروطه تبریز کنار زده شود و به تهران یا روستای خود در اطراف تبریز تبعید شود نیز برخی از گره‌های کور و مهم مشروطه‌خواهان به دست مجتهد حل می‌شد و مجتهد تا آن جا که به اصل تحقق مشروطه مربوط می‌شد، از هیچ کمک مادی و معنوی در این راه دریغ نمی‌کرد.
همچنین در وضعی که مجتهد رهبری مشروطه تبریز را به عهده داشت، کمک‌‌هایی نه صرفاً متناسب با رهبری نهضت، بلکه در جایگاه مشروطه‌خواهی داشت. نمونه‌هایی از این کمک‌ها عبارتند از:
الف) در نخستین روزهای جنبش مشروطه، مردم تبریز ابتدا در کنسول‌خانه انگلیس و سپس در مسجد صمصام‌خان گرد آمدند و تحصن برپا کردند تا ولیعهد را به پذیرش مشروطه وادارند. در تحصن مسجد، بیش‌تر عالمان تبریز از جمله مجتهد، شرکت داشتند.(42)
ب) «در 13 شوال 1324... در خانه حاج‌مهدی آقا(43) با بودن مجتهد و ثقةالاسلام و میرزا صادق آقا و حاج میرزا محسن آقا و سیدالمحققین و دسته‌ای از بازرگانان به مشورت پرداخته و چنین نهاده‌اند که با بنیادگذاران بانک ملی همراهی نمایند.» (44)
ج) زمانی که مردم مشروطه‌خواه تبریز از مجلس دارالشوری و از نمایندگان خود تقاضای اخراج بلژیکیان را می‌کردند، «حاجی میرزا حسن مجتهد و ثقةالاسلام و حاجی میرزا محسن هر کدام تلگرافی به شاه فرستادند و برداشته شدن بلژیکیان را خواستار گردیدند». (45)
د) در اواخر سال 1324 ق که اوج کم‌یابی و در نتیجه، گرانی گندم و نان بود، مجتهد، نمایندگان انجمن را به منزل خود فراخواند و گفت: مردم شایعه کرده‌اند که من هرچند در اوایل با مشروطه بوده‌ام، اکنون از آن روی برگردانده‌ام؛ از این رو برای این که حسن‌نیت خود را در همراهی با مشروطه ثابت کنم به دل‌خواه خود، شما را وکالت می‌دهم تا همه‌ گندم‌های مرا به شهر آورده، به قیمت ارزان بفروشید.
اجرت عمله‌ها و کرایه و... را نیز خودم می‌پردازم. کسروی ضمن نقل این قضیه می‌نویسد:
انگیزه مجتهد از این کار، همیاری و هم‌کاری با مشروطه‌خواهان نیست؛ بلکه از روی ترس، این کار را کرده است؛ زیرا اگر بر مردم خیلی سخت می‌گذشت، احتمال این که به انبارهای دیه‌داران حمله کنند و آنها را به فروش گندم‌هایشان وادارند، زیاد بود؛ از این رو مجتهد برای حفظ آبروی خود به این کار اقدام کرد. (46)
یکی از محققان در نقد این تصور، با تکیه بر آن چه صاحب ریحانه الادب درباره مجتهد آورده است که «لا تأخذه فی الله لومة لائم»، می‌نویسد:
انتقادات صریح و بی‌پروای مجتهد از انجمن و گروه‌های فشار تبریز (مرکز غیبی) و پایداری شگرفی که در دفاع مخاطره‌آمیزش از افکار شیخ شهید نوری در تحصن حضرت عبدالعظیم(ع) نشان داد، شبهه ترس را از ساحت او می‌زداید. او اگر ترسو بود، چگونه توانسته بود در محکمه خویش، شاهین عدالت را به مدت چهل سال، قوی و پرتوان در دست گیرد و همواره به زیان ظالمان که نوعاً قوی و پُرزورند، به سود مظلومان که غالباً ضعیفند، حکم کند؟ (47)
از سوی دیگر نیز این دیدگاه مورد مناقشه است؛ زیرا وقتی این خبر به تهران رسید، سیدین تصور کردند که مجتهد تحت فشار انجمن به این کار اقدام کرده است. برای دفع این شبهه، مجتهد به تهران تلگراف کرد و اطلاع داد که او از روی میل و رضای خودش این کار را انجام داده است. (48)
ه) مجتهد از مشروطه‌خواهان متدین حمایت می‌کرد. بهترین قضیه‌ای که این ادعا را اثبات می‌کند، حمایت مجتهد از حاجی‌ حسین‌خان مارالانی است. وی مشروطه‌خواهی درست‌کار و متدین به شمار می‌رفت که از سوی روس‌ها و صمدخان (حاکم وقت تبریز) تعقیب شده بود.
مجتهد او را در ملک خود «کندرود» به مدت هشت ماه پناه داد تا زمانی که سپه‌سالار تنکابنی (فاتح مشروطه‌خواه تهران) به حکمرانی تبریز منصوب شد. حاجی حسین خان به گمان این که سپهدار از سرداران بزرگ آزادی‌خواه هست، از پناه مجتهد به در آمد و نزد سپهدار رفت. بدبختانه سپهدار او را به روس‌ها تحویل داد و آنها هم وی را دار زدند. (49)
مرحله سوم (در جایگاه یک دوستدار مشروطه)
مجتهد پس از تاج‌گذاری احمدشاه، طی تلگرافی به مستوفی الممالک، از این که مردم ایران به واسطه قانون و نظام مشروطه، از فشار گذشته رها شده‌اند، ابراز خوشحالی می‌کند. (50) این می‌رساند که در هر حال، در اندیشه سیاسی مجتهد، نظام مشروطه بر نظام‌های غیرمشروطه و از جمله نظام پادشاهی استبدادی ایران ترجیح دارد و اگر بدعت‌ها و افراطکاری‌های عده‌ای از مشروطه‌خواهان نبود، هرگز مجتهد با آنها مخالفت نمی‌کرد.
از سوی دیگر، در صورتی که انتساب این تلگراف به مجتهد درست باشد، به تفاوت سطح نگاه شیخ فضل‌الله با مجتهد نیز اشاره می‌کند. براساس این تلگراف، مجتهد حتی پس از اعدام شیخ فضل‌الله و روش شدن بیش‌تر ماهیت مشروطه و مشروطه‌خواهان، از مشروطه دفاع می‌کند؛ در حالی که شیخ‌ فضل‌الله بسیار زودتر از این تاریخ دریافت که ماهیت مشروطه غربی با شیوه حکومتی اسلام از اساس منافات دارد و قابل جمع نیست.
ب) مخالفت مجتهد با مشروطه
چرایی اختلاف

نویسندگان عصر مشروطه و نیز نویسندگان پس از مشروطه، تحلیل‌های متفاوت و متضادی از چرایی اختلاف مجتهد با مشروطه‌ای که خود از مؤسسان آن بوده است، ارایه داده‌اند؛ (51) اما به نقل از ثقة‌الاسلام، خود مجتهد، علت مخالفتش با مشروطه را در جلسه‌ای در تاریخ 26 محرم 1325 ق در انجمن تبریز خطاب به مشروطه‌خواهان چنین باز می‌گوید:
برای ماها و نوع علما عرصه و آبرویی نمانده؛ در سر منابر آن چه بدگویی است می‌کنند و مردم را از اسلام خارج می‌نمایند. می‌گویند هزار و سیصد سال است بر سر شما توبره زده‌اند.
روضه‌خوانی تا کی؟ نماز جماعت برای الفت و اتحاد بود، حالا که اتحاد شده جماعت لزوم ندارد. ماها طالب مشروطه هستیم و هر کس طالب نباشد ملعون است؛ اما آن چه پیش گرفته‌اید، مشروطه نیست. همه‌اش ظلم و خلاف شرع بین و ترک «ما انزل‌ الله» است و نظیر قول خوارج است که می‌گفتند «لا حکم الا لله» و حضرت امیر فرمودند: «کلمه حق یراد بها الباطل». ما که در اول قول دادیم و قدم گذاشتیم، مقصود این نبود که حالا پیش گرفته‌اند.
حالا که این وضع [را] پیش گرفته‌اند، ما نمی‌توانیم به این مجلس حاضر بشویم. رفتن به این مجلس حرام است و صریح می‌گویم که با این وضع و ترتیب، ابداً مشروعیت ندارد. ظاهر کلام شما صحیح، ولی اقدامات شما همه برعکس است. (52)
در زمان مجتهد، گویی وضع چنان بوده است که همه چیز به او نسبت داده می‌شود، جز آن چه که در حقیقت او بدان معترف است. فقط در نوشته‌های ثقةالاسلام (عالم مشروطه‌خواه معتدل) تا حدودی می‌توان به داوری روشن‌تری درباره مجتهد دست یافت. کسروی علت دشمنی و مخالفت مجتهد با مشروطه را چنین تحلیل می‌کند:
در ابتدا که ملایان به مشروطه درآمده بودند، بسیاری از آنان از مشروطه هیچ نمی‌دانستند و تصور می‌کردند که اگر رشته کارها از دست دربار خارج شود، یکسره در دست آنها قرار می‌گیرد؛ از این رو در ابتدا از آن دفاع کردند؛ ولی کم‌کم دیدند که نهضت مشروطه منجر به پیدایش یک طبقه جدیدی به نام مجاهدان شده است که خودسر و مستقل عمل می‌کند؛ از این رو بنای مخالفت با آن را گذاشتند.
از سوی دیگر، بسیاری از ملایان و از جمله مجتهد، در زمره انبارداران، ده‌داران و مالکان بودند؛ از این رو گذشته از آن که جنبش مردم زیردست و برابر ایستادن آنان را برنمی‌تابیدند، از کارهای بازپسین مجلس مثل برانداختن تیول و تسعیر، آنان را سخت برمی‌آشفت. (53)
از جمله پیشین فقط همان عبارت «خودسر و مستقل عمل می‌کنند» درست است؛ یعنی مبنای مخالفت برخی عالمان با مشروطه نه این بوده که در سایه مشروطه، قدرتی به دست آنها نمی‌رسد؛ بلکه این بوده است که برخلاف آن چه انتظار می‌رفت، وقتی عناصر مستقل به قدرت رسیدند، نه از استبداد پیشین کاستند و نه از وابستگی به اجانب دوری گزیدند؛ از این رو، درباره مخالفت مجتهد با مشروط‌ه‌چیان تندرو باید گفت: «او تا آن جا که پای تحدید و مهار خودکامگی و محدود ساختن قدرت مطلقه شاه در میان بود، از مشروطه هواداری می‌کرد؛ ولی زمانی که دید جمعی از عناصر قدرت‌پرست و افراطی و بعضاً وابسته به خارج در پوشش مشروطه و آزادی، احکام و شعائر اسلامی را هدف حمله خویش گرفته و با ایجاد فتنه و آشوب، آب به آسیاب دشمنان تیزچنگ و مترصد خارجی می‌ریزند، در برابر آنان ایستاد و رنج هجرت به تهران و غارت اموال را به جان خرید».(54)
مجتهد هنگام حرکت از تبریز، طی تلگرافی به مجلس و برخی عالمان تهران، علت مخالفت خود با مشروطه‌خواهان تبریز را که مرکز آنها در انجمن تبریز بود، چنین می‌نویسد:
انجمن تبریز مؤدّی شد به رواج و ظهور مذاهب فاسده و ضعف اسلام و هتک حرمت مؤمنین و علما و سلب امن در مال و جان و هرج و مرج کلی در شهر و اطراف؛ به طوری که داعی، اقامت خود را خلاف تکلیف شرعی دیده، این چند روزه را عازم قم. اگر سایر بلاد هم این شکل است، فعلی الاسلام السلام. (55)
مجتهد پیش‌تر نیز در اواخر محرم 1325 ق طی نطقی در مجلسی که ثقةالاسلام نیز حضور داشت، گفته بود که «رفتن به انجمن، مثل رفتن به میخانه است». این مطلب را ثقةالاسلام در کتاب مجمل‌الحوادث خود می‌آورد. (56) حقیقت این است همان‌گونه که نویسنده کتاب رهبران مشروطه نقل می‌کند، از نظر مجتهد و همفکرانش برخی از بابی‌ها در انجمن تبریز نفوذ کرده بودند و نه به دنبال مشروطه، بلکه به دنبال رسیدن به آرزوهای شخصی خودشان بودند. ابراهیم صفایی می‌نویسد:
مخالفان مشروطه در منزل حاج میرزا حسن آقا مجتهد و در انجمن اسلامیه (57) و خانه امام جمعه تشکیل جلسه داده و درباره نیات سوء بعضی از مشروطه‌‌خواهان و مداخلات با بیان و ازلیان سخن راندند و تمام مشروطه‌خواهان را متهم به سوء عقیده کرده صف خود را منظم کردند و از سران عشایر برای تقویت انجمن اسلامیه و سرکوبی مشروطه‌خواهان مدد خواستند و افراد مسلح را به پاسداری انجمن [اسلامیه] گماشتند. (58)
هر چند مجتهد در مقایسه با دیگران در برابر مشروطه‌خواهان تندرو شدیدتر ایستاد؛ انحراف آنها چیزی نبود که به سادگی بتوان بر آن پرده انداخت؛ حتی بسیاری از کسانی که در مشروطه‌خواهی آنها شکی نیست مثل ثقةالاسلام و سیدین تهران، و نیز بسیاری از کسانی که از مشروطه‌خواهان دفاع می‌کردند مثل کسروی و تقی‌زاده، در جای جای نوشته‌هایشان به این مطلب اشاره کرده‌اند که برای نمونه، به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
الف) ثقة‌الاسلام تبریزی نیز درباره مشروطه‌طلبان تبریزی شبیه به داوری مجتهد بود. برخی از نوشته‌ها و گفته‌هایی که ثابت می‌کند ثقة‌الاسلام، با مشروطه‌خواهان درافتاده و مخالفت می‌کرده است، به شرح ذیل است:
در نامه‌ای به تاریخ 25 جمادی‌الثانی 1325 خطاب به فرشی (وکیل مشروطه‌خواه تبریز در مجلس شورا) آورده است:
از وضع حالیه ما خبر ندارید و نمی‌دانید که چه می‌کنیم. خون بر آستانه می‌بین و مپرس. بنده بالمره مأیوس شده‌ام. این فرمایش حضرت سیدالشهدا(ع) را دو دفعه گفتم: استعدوا للذل و الا سر و النهب. (59) میانه ما و مشروطه، دریاهای آتشین و کوه‌های آتشفشان حایل است.
افسوس که اینک بانگ دهل و کرنای دول مجاور به گوش می‌رسد و ما آن را آواز لای لای می‌پنداریم. ملک و مملکتی می‌رود و ما دست به هم داده بر لو لهنگ دشمن خدمت می‌کنیم و ایشان را با اعمال خودمان دعوت می‌نماییم و میهمان می‌طلبیم. (60)
وی در نامه‌ای به تاریخ شعبان 1325 قمری خطاب به مستشارالدوله می‌نویسد:
از این حالت حالیه مشروطه‌خواهان به قسمی دل‌تنگم که چه عرض کنم. بینی و بین‌الله جز لگام از دهن عوام برداشتن نتیجه‌ای نبخشیده. الواط متهتک که حال‌شان معلوم است و سابقاً از ترس حکومت، تعدی و تعرض بر احدی نمی‌کردند، حال میدان گرفته‌اند. (61)
در نامه دیگری که ثقة‌الاسلام در تاریخ 16 رمضان 1325 به مستشارالدوله (وکیل مشروطه‌خواه تبریز در مجلس شورای صدر مشروطه) می‌نویسد، دقیقاً به این مطلب اشاره می‌کند که بسیاری از کسانی که دارند سنگ مشروطه را به سینه خود می‌زنند، «معلوم و یقین گردیده مقصودشان از های و هوی و مشروطه‌طلبی، محض ریاست و مداخل و افساد و خیانت بر ملت بوده است، ابداً راضی به اجرای قانون و انتخاب وکلا و تأسیس انجمن و امنیت شهر نیستند». (62)
ایشان در نامه‌ای که در 22 جمادی‌الاول 1326 به برادرانش نوشته، آورده است: «این مشروطه‌طلبان بلایی به سر مشروطه آوردند که جان عالم را سیر کردند. در عرض این مدت هر چه گفته شد که ترک انقلاب نمایند و حرف‌های خارج از اندازه نزنند، به گوش احدی فرو نرفت». وی در ادامه همین نامه از بمب‌اندازی به خانه مجتهد (63) خبر می‌دهد. (64)
در نامه‌ای دیگر به همان تاریخ، خطاب به مستشارالدوله می‌نویسد: «بنده خیانت‌های مشروطه‌طلبان را کتابچه کرده و نوشته‌ام. اگر وقتی حوصله بشود، که چاپ بشود خالی از لطف نیست؛ اما فایده‌اش چیست؟ به طور موثق شنیدم که حضرت مجتهد می‌فرموده سه هزار و پانصد تومان از من گرفتند تا ول کردند. وای به حال دیگران».
او در جایی دیگر می‌نویسد: «حقیقت امر همین است که می‌نویسم که آن مشروطه‌طلبان را با من بَون [فاصله] بعید بود. آنها تندرو بودند و من مانع بودم. آنها شورش‌طلب بودند و من صلح‌طلب. آنها حرکت نااندیشانه می‌کردند و من بر ضد آنها بودم. سر منبر چه بدها که به حضرات نگفتم و چه تاخت‌ها که به ایشان نکردم؛ ولی ابداً مفید فایده نشد». (65)
ب) آیت‌الله طباطبایی در ایام جمادی‌الاول 1326 ق نیز در مجلس، بر ضد انجمن تبریز چنین سخن گفت:
انجمن تبریز از حدود اختیارات خودش تجاوز کرده، (66) به کارهای ناروا پرداخته، و باید دانست که در ایران، جز یک مجلس شورای ملی مقام دیگری نیست که صلاحیت این‌گونه مداخلات را داشته باشد و اگر کار به این منوال پیش برود، مملکت دچار هرج و مرج خواهد شد. (67)
ج) آیت‌الله بهبهانی در مجلس شورای ملی، بر ضد مشروطه‌خواهان تبریز گفت: «بلی، آنها قدری تند حرکت می‌کنند، باید در این مطلب مذاکره شود». (68)
د) آیت‌الله حاج شیخ عبدالله مازندرانی که از عالمان آزادی‌خواه نجف بوده است، در تلگرافی که در 1327 ق (1287 ش) به مجلس شورای ملی ارسال می‌کند،‌ اظهار می‌دارد: «امروز، استبداد فردی به استبداد مرکبه تبدیل شده است». (69)
ه) احمد کسروی به آشوب و بلواهایی که به نام مشروطه در تبریز برپا می‌شده، اشاره دارد و می‌نویسد:
چون شور و خروش درازا کشیده بود، کم‌کم رشته از دست خردمندان بیرون رفته، به دست آشوب‌گران می‌افتد و کم‌کم برخی نابسامانی‌ها پدیدار می‌گردد. (70)
و) سیدحسن تقی‌زاده نیز «تندی بعضی جراید ملی» و «آنارشیست بودن» مجاهدان قفقازی و تبریزی را دو عامل آشفتگی و نابودی مشروطه دانسته است. (71)
ز) وکیلان تبریز در مجلس شورا که خود مشروطه‌خواه بودند نیز طی تلگرافی به تبریز، اعتراض خود را به مشروطه‌خواهان افراطی این‌گونه بیان کردند: «هرج و مرج و اغتشاش تبریز در این روزها به حدی متواتر و شایع شده است و در افواه افتاده و به درجه‌ای کشیده که ما را شب و روز ناراحت و نگران و پریشان‌خاطر ساخته [است]». (72)
ح) برخی مشروطه‌خواهان نجف نیز که از مقلدان و طرفداران آیت‌الله آخوند خراسانی (مرجع مشروطه‌خواه نجف) بودند، از ایشان جدا شده و به آیت‌الله سیدمحمدکاظم یزدی (مرجع مشروعه‌خواه نجف) پیوستند. (73)
ط) فریدون آدمیت نیز در خصوص افراطیون مشروطه‌خواه می‌نویسد:
جبهۀ افراطیون نه خدمتی به آزادی و دموکراتیسم کرد، نه بصیرت و خرد سیاسی داشت که در سیر حوادث روش منطقی پیش گیرد، به همین سبب در مجلس ملی و جامعه آزادیخواه از منزلت و اعتبار سیاسی برخوردار نبود. سهم افراطیون به کتاب مشروطیت خشونت عریان بود، عاملی که در حد خود، در انهدام مجلس مسؤولیت داشت. (74)
احتشام‌السطنه نیز در خاطرات خود می‌نویسد:
زیاده‌روی و هرزه‌گی و هتاکی جمعی اوباش و اراذل که به نام مشروطه دست تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم دراز کرده بودند، اکثریت و عامۀ مردم را از مجلس و مشروطه متنفر ساخته بود. تا جایی که احتمال داشت همان بیست تا سی هزار تن مردمی که در طهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت انگلیس تحصن اختیار نمودند، بزودی برای تعطیل مجلس و برچیدن بساط انجمن‌ها و جرائد هرزه و هتاک قیام نمایند… عقیدۀ من این است که محمدعلی شاه در آن حرکتی که کرد [منظور به توپ بستن مجلس است] فی‌الواقع، خدمتی به مشروطیت و بقاء آن نموده (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد).
زیرا، کار مجلس و فساد و سیاهکاری‌های جمع سرشناس وکلاء و تندروی‌های بی‌مورد و موقع جمعی دیگر از ایشان و اعمال بی‌رویه و ناسالم انجمن‌ها و مندرجات جراید به جایی رسیده بود که اگر محمدعلی شاه مرتکب آن خطای توأم با خریت نشده بود، دیری نمی‌گذشت که طبقات مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشه‌وران بر ضد مجلس قیام می‌کردند و آن بساط را برمی‌چیدند و اگر چنین اتفاق می‌افتاد، بی‌گمان تا یک قرن دیگر هم هیچ کس و هیچ قدرتی جرأت نمی‌کرد نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد. (75)
مجدالاسلام کرمانی نیز می‌نویسد:
حالا از روی انصاف می‌گوییم اگر آن همه فحش که به شاه دادند و نوشتند به بنده و غیره داده بودند و زورش می‌رسید، فوراً مجلس را به توپ می‌بست و آحاد اعضای آن را از دم شمشیر می گذرانید، باز خیلی باید از این شاه تشکر کرد که بعد از غلبه چندان بر مردم سخت‌گیری نکرد. (76)
برخی از افراط‌کاری‌های مشروطه‌خواهان آذربایجان که سبب شد مجتهد، خود را از هم‌سویی با آنها کنار بکشد و سپس عملاً در برابر آنها قرار گیرد، عبارتند از:
الف) در ماه رمضان به نام انجمن اعلامیه زدند که «تا کی در مذاهب قدیمه خواهید بود و حرف‌های کهنه خواهید شنید و تا کی به مجلس و مسجد علما خواهید رفت»؟
ب) به نام انجمن از مردم خواستند تا روز عید قربانی نکنند و پول آن را به فقیران بدهند.
ج) به نام انجمن از مردم خواستند تا به جای این که مدح اهل بیت بخوانند، در وصف انجمن، شعر سرایند.
د) شب‌ نامه‌هایی(77) پخش کردند که در آنها به شدت به عالمان حمله می‌شد تا جایی که در یکی از آنها نوشتند: باید چهار هزار عالم را سر برید تا مردم آسوده شوند. (78)
ه) انتباه‌نامه‌ای در باکو منتشر، و در آن، مسأله آزادی ادیان را مطرح کردند. (79)
و) طبق نامه‌ای که مستشارالدوله در تاریخ 17 جمادی‌الاول 1325 قمری به ثقة‌الاسلام می‌نویسد، انجمن، ندای تجزیه آذربایجان را سر داده، مطابق با اهداف روس‌ها، روزنامه انجمن، نام انجمن را به مجلس مقدس تغییر می‌دهد؛ (80)
البته با توجه به این که مستشارالدوله در تهران و ثقة‌الاسلام در تبریز بوده است، می‌توان پی برد که مفاد این نامه را برخی از مردم تبریز به مستشارالدوله گزارش داده‌اند و این خود، قرینه‌ای است بر این که مردم عادی نیز از افراط کاری‌های انجمن راضی نبودند.
تبعید مجتهد
در خصوص علت تبعید مجتهد به تهران دو قول تاریخی بیان شده است:
الف) اختلاف میان مجتهد و برخی نمایندگان انجمن تبریز: ثقة‌الاسلام در مجمل‌الحوادث می‌نویسد: «در اواخر ماه صفر در انجمن اجماع شده، شیخ سلیم مردم را به هیجان آورده و سر مجتهد شوراند و به عوام القائات کرد، بیرون رفتن از شهر او را به زبان آوردند. ‍[این نشان می‌دهد که نطفه فکر تبعید مجتهد در بیانات القایی و مهیج شیخ سلیم بسته شد.] شب، جمعی به خانه من آمدند تا هشت ساعت از شب در تسکین فتنه سعی‌ها شد. صبح آقا شیخ سلیم آمد و به او هم نصیحت کردم که فتنه را بخواباند.
باری، آن روز فتنه خوابید و مردم از هیجان افتادند. خانه مجتهد هم اجتماع بود. جمعی مسلح حاضر شده بودند که حمایت از مجتهد نمایند. شب 6 ربیع‌الاول 1325 از تلفن اطلاع دادند ملک‌التجار و حاج نظام‌الدوله و حاج جلیل مرندی و آقا موسی مرتضوی مرا خواستند. تلفن‌ها به هم بسته صحبت کردند که شیخ سلیم مفسد است باید از شهر بیرون برود. مجتهد را پای تلفن احضار کردند و قرار شد فردا در خانه مجتهد جمع شده، قرار بگذارند.
صبح در خانه ملک‌التجار، اصناف و اعضای انجمن و غیره جمع شده، ‌مشورت کردند. بعد به خانه مجتهد رفته، در ضد شیخ سلیم و میرزا علی واعظ مذاکرات کرده،‌ بالاخره حکم اخراج او را کردند، با مهر انجمن، کاغذنویساندند. عصر، مردم در انجمن جمع شده، ایستادگی کردند که آن کاغذ را باید پس بدهند. جمعی به خانه مجتهد رفتند که کاغذ را پس بگیرند، نداد. التماس کردند، بالاخره قهر نموده، برخاسته بودند.
مجتهد هم برگردانده آنها را، کاغذ را رد نمود و مردم شوریدند که باید مجتهد برود. شب هفتم ربیع‌الاول مصمم شد برود؛ ولی [نرفت]. بعد از دو سه روز، صبح هنگام مردم شوریدند که باید امروز برود. همان روز از شهر بیرون رفت». (81)
ثقة‌الاسلام در مجمل الحوادث در خصوص سابقه اختلافات مجتهد و شیخ سلیم آورده است:
در انجمن، مجتهد به شیخ سلیم پرخاش کرده و سیلی به او زده بود (83) و دستور نفی بلد او را صادر نموده بود. من ایستادگی کردم. بعد حالی‌ام کردند که او و میرزا جواد متهم به أخذ رشوه از امام جمعه هستند که او را تقویت نمایند. من ساکت شدم. بعد شیخ سلیم و میرزا جواد متحد شده، خواستند بلوایی راه بیندازند. نصف شب، میرزا جواد به خانه من آمد. نصیحتش کردم. ممانعت نمودم. بعد که بازار بسته شده بود، باز شد. (83)
کسروی نیز در تاریخ مشروطه ایران، علت تبعید مجتهد را چنین ذکر می‌کند:«دشمنی حاجی میرزا حسن مجتهد و برخی از نمایندگان انجمن ایالتی با مشروطه بود که به بیرون کردن مجتهد از شهر انجامید. این آشوب با آن که به پیروزی آزادی‌خواهان پایان یافت، دنباله‌های زیان‌آور زیادی داشت». (84)
در تاریخ حسین فرزاد بنا بر نقل کتاب زندگی‌نامه شهید نیک‌نام ثقة‌الاسلام، تبعید مجتهد چنین نقل شده است: «حاج میرزا حسن آقا مجتهد، مجلسی ترتیب داده و عده‌ای را دعوت کرده و سندی تهیه نموده و از حاضرین امضا گرفت که شیخ سلیم، میرزا علی ویجویه، میرزا حسن واعظ، میرزا جواد ناطق و… که از مشروطه‌طلبان بودند، از تبریز تبعید شوند؛ ولی مردم شوریده و مجاهدین مسلح شدند و پیغام دادند که مجتهد باید از شهر خارج شود.
مجتهد ترسید آن نوشته را پاره کرد. به اتفاق پسرش حاج میرزا مسعود از شهر خارج شدند». (85) در نامه 9 ربیع‌الاول 1325 ق فرشی به ثقة‌الاسلام نیز آمده است: «حضرت مجتهد در خانه خود مجلسی ترتیب داده و فرموده‌اند: شیخ سلیم و آقا میرزا علی ویجویه (86) هر دو کافرند باید از شهر تشریف ببرند. [و بعد می‌نویسد] ما می‌ترسیم که خوش‌نامی‌های سابق را این‌گونه حرکات جاهلانه مبدل به بدنامی نماید». (87)
ب) ایجاد فتنه به دلیل اغراض شخصی: برخی مشروطه‌خواهان، علت مخالفت مجتهد با مشروطه را اغراض شخصی وی عنوان کرده‌اند؛ برای مثال، کسروی در این خصوص می‌نویسد:
ملایان که به مشروطه درآمده بودند، بسیاری از ایشان (نه همه‌شان) معنای مشروطه را نمی‌دانستند و چنین می‌پنداشتند که چون رشته کارها از دست دربار گرفته شود، یکسره به دست اینان سپرده خواهد شد؛ ولی کم‌کم آخشیج» [ضد] آن را دیدند. در تبریز، پیدایش مجاهدان و این که خود یک نیروی جداگانه‌ای شده و به سر خود، به کارهایی برمی‌خاستند، به اینان گران می‌افتاد.
از آن سوی، توان‌گران و دیه‌داران، گذشته از آن که جنبش مردم زیردست و برابر ایستادن آنان را برنمی‌تافتند، کارهای بازپسین مجلس (از برانداختن تیول و تسعیر و مانند این‌ها) آنان را سخت می‌رنجانید. این بود [که] هر دو دسته دل‌سرد گردیده و ناگزیر می‌شدند که از همراهی با توده کناره گیرند. مجتهد که هم در میان ملایان جا داشت و هم از شمار دیه‌داران می‌بود، بیش از دیگران دل‌سرد گردیده و پیش از آنان، به جدا شدن برخاسته بود. (88)
انجمن تبریز نیز وقتی که مجتهد را از شهر بیرون کرد، تلگراف ذیل را به نمایندگان دارالشوری در تهران فرستادند:
خودتان اطلاع کامله‌ دارید که بعضی‌ها به ملاحظه اغراض شخصانی، اسباب‌چینی می‌نمودند که مقصود از دست رفته، قوانین عدلیه مشروطیت متروک شود و همواره، مانع از پیشرفت مقصود بودند. از آن جمله، جناب حاجی میرزا حسن آقای مجتهد [است] که در این مدت، آن چه توانست، در تخریب این مقصود مقدس نمود تا این که عموم علما و ملت جمع شده، از جهت اسکات فتنه و صلاح عموم ملت، ایشان از شهر تشریف بردند. عموم ملت تبریز، علمای انجمن ملی.
این نوع داوری درباره علت مخالفت مجتهد با مشروطه، فاقد روح علمی و بهره‌برداری از واقع امر است؛ زیرا اولاً اگر مخالفت مجتهد با مشروطه‌خواهان «به ملاحظه اغراض شخصانی» می‌بود، عالمان و متدینان مشروطه‌خواه با اخراج و تبعید وی مخالفت نمی‌کردند.
در تهران، با خروج مجتهد مخالفت شد. «به ویژه دو سید که بیازردند و هنگام پسین، تلگرافی از آنان به تبریز رسید که از هر راه [که ممکن] است مجتهد را خشنود گردانیده به شهر بازگردانند». (89) ظاهراً این تلگراف در همان روزهای نخست پس از تبعید مجتهد صورت گرفته است. چند روز بعد نیز پیش از این که مجتهد به زنجان برسد، عالمان تهران (سیدین و شیخ‌ فضل‌الله) در تلگرافی دیگر به همراه نمایندگان آذربایجان و زنجان خطاب به عالمان و اعضای انجمن ملی تبریز نوشتند:
مقصود از مزاحمت جنابان مستطابان آقایان حجج‌الاسلام و علمای اعلام و اعضای انجمن محترم، القای ضرورت معاودت دادن جناب آقای مجتهد دامت برکاته [است] و البته عقلای آذربایجان ملتفت این نکته هستند که اگر این مطلب اهمیت فوق‌العاده نداشت، جمعی به این جا حاضر نشده و شما را هم زحمت نمی‌دادیم.(90)
در پی انتشار این خبر (تبعید مجتهد به تهران)، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی از مراجع تقلید مشروطه‌خواه نجف نیز تلگراف ذیل را به عالمان و اعضای انجمن تبریز فرستادند:
با آن مراتب اهتمام جناب حجت‌الاسلام آقای مجتهد دامت برکاته در استحکام امر مجلس، اخبار موحشه از جسارت اجامر و اوباش به ایشان و حرکت‌شان رسیده که افزون از حد، موجب حیرت است. مگر در دین‌داری سکنه آن بلده که سرآمد بلاد اسلام است، فتوری به هم رسیده که بدین‌گونه به هتک دین مبین اقدام و یا اشرار و منحرفین از شرع که به اسم فدایی و هواداری مجلس محترم خود را داخل و برای تمکن از اجرای مقاصد فاسده خودشان مثل جناب ایشان را همین‌قدر که در جلوگیری از آنها برآمده‌اند، به مضادت مجلس محترم متهم و عقاید مسلمین را فاسد و به چنین جسارت به شرع انور وادار نموده‌اند.
ان‌شاءالله علمای اعلام و اجزای انجمن گرامی، عموم مسلمین را به اغراض فاسده این جماعت خبیثه ملتفت و از این جسارت بزرگ و هتک عظیم که به دین مبین نموده‌اند، توبه و انابه داده، به استدعای عفو از خود آقای مجتهد و ارجاع ایشان با کمال عزت و احترام تدارک خواهند فرمود. (91)
از این تلگراف‌ها به خوبی برمی‌آید که علت اصلی مخالفت مجتهد با مشروطه‌خواهان، افراط‌کاری عده‌ای از اجامر و اوباشی بود که به نام مشروطه‌، «به دنبال اجرای مقاصد فاسده خودشان» بودند و این‌گونه باعث انحراف مشروطه‌ از مسیر حقیقی خودش شدند.
ثانیاً با توجه به این که مجتهد، در تبریز طرفداران فراوانی داشت و حتی خود کسروی نیز بدان معترف است و می‌نویسد: «اگر مجتهد به جنگ ایستادی و نرفتی، باشد که گروه بزرگی به سوی او گراییدندی»،(92) و نیز امیر خیزی می‌نویسد: «مجتهد در تبریز هواخواه زیاد داشت»،(93) به طور مسلم این طرفداران به تبعید و اخراج مجتهد حاضر نبودند؛ پس این عبارت که در تلگراف انجمن آمده است و مخالفت با مجتهد را «به عموم ملت تبریز» نسبت می‌دهد، به روشنی از نوعی بزرگ‌نمایی و تحریف واقعیت نشان دارد که البته در بسیاری دیگر از تلگراف‌های انجمن نیز می‌توان قرائتی بر تحریف یافت.
ثالثاً همراهی ثقةالاسلام با مجتهد، خود دلیلی است بر آن که مخالفت مجتهد با مشروطه‌، مخالفتی اصولی بوده، نه براساس اغراض شخصانی. «هنگامی که انجمن ایالتی، حاج میرزا حسن آقا مجتهد را مجبور به ترک تبریز نمود، ثقةالاسلام نیز مانند سایر علمای متشرعه، به عنوان اعتراض نسبت به عمل انجمن، شهر را ترک گفت.(94)
اگرچه ثقةالاسلام در خارج تبریز چندان درنگ نکرد، بلکه پس از چندی به تبریز مراجعت نمود، اما به علت افراط‌کاری بعضی از آزادی‌خواهان خود را کنار کشید».(95) خود ثقةالاسلام در مجمل الحوادث ماجرای همراهی خود با مجتهد را چنین می‌نویسد: «من هم مصمم شدم بروم، جمعی به منزل ما آمده، مانع شدند. من گفتم تا حاج میرزا محسن آقا و مجتهد برنگردند، من نمی‌مانم».(96)
بعدها در تاریخ 16 ربیع‌الاول 1325 مستشارالدوله طی نامه نسبتاً مبسوطی از این اقدام ثقةالاسلام گله‌مند می‌شود و می‌نویسد: «... اگرچه حرکت مجتهد، طرف اهمیت واقع نشد [!]... جمعی از روی حیرت از بنده می‌پرسیدند که ثقةالاسلام چرا شریک علمای تبریز شده است؟».(97)
هم‌کاری با شیخ‌ فضل‌الله
مجتهد پس از این که به تهران آمد، با شیخ‌ فضل‌الله تماس گرفت و بسیار به هم‌دیگر نزدیک شدند. این امر باعث شده تا عده‌ای گمان کنند مجتهد فقط پس از این که به تهران تبعید شد، آن هم از سر اضطرار و ناچاری با شیخ‌ فضل‌الله هم‌کاری کرد. نویسنده کتاب زندگی‌نامه شهید نیک‌نام ثقةالاسلام تبریزی، به نقل از تاریخ مشروطه کسروی می‌نویسد: «مجتهد از ربیع‌الاول 1325 از تبریز خارج شده و تا یک سال یا 13 ماه در تهران مانده و در آخر ربیع‌الثانی 1326 به اشاره محمدعلی شاه به تبریز برگشته (10 خرداد 1287) در تهران به اتفاق حاج خمامی رشتی که او نیز از شهر خود دور افتاده بود، به مخالفت پرداختند و ناچار با درباریان و شیخ‌ فضل‌الله نوری هم‌کاری می‌کردند و در تحصن حضرت عبدالعظیم(ع) بودند تا این که چون پیشرفتی در کارشان نبود، در 7 شعبان 1325 به تهران بازگشتند و مجتهد در شیمیران منزل گزید».(98) از عبارت نویسنده، سه نتیجه به دست می‌آید که هر سه آنها غیرواقعی و نادرست است:
اول این که مجتهد به دستور و با اشاره محمدعلی شاه به تبریز بازگشته است. این قول به دلیل استنادهای تاریخی که ثابت می‌کند مجتهد به علت درخواست‌های مکرر مردم و نمایندگان آنها و نیز به علت خواست سیدین طباطبایی و بهبهانی به تبریز بازمی‌گردد و در ادامه همین نوشته ارایه خواهد شد، نمی‌تواند مورد قبول واقع شود.
دوم این که مجتهد از سر ناچاری و ضرورت با شیخ‌ فضل‌الله و حاج خمامی رشتی همراه شده است. این قول نیز با توجه به سیره مجتهد در تبریز، پیش از تبعید به تهران، نمی‌تواند مورد قبول باشد؛ چه این که، آن چه شیخ‌ فضل‌الله را از دیگران متمایز می‌کرد، مخالفت وی با انحراف از مشروطه‌ واقعی و افتادن در چنگال استعمار بود و این مخالفت از سوی مجتهد با مشروطه‌‌خواهان افراطی تبریز پیش از تبعیدش اتفاق افتاده بود و این‌گونه نبود که مجتهد تا وقتی در تبریز بوده است، فکری داشته، و وقتی به تهران آمده در اثر ارتباط با شیخ‌ فضل‌الله فکر دیگری یافته باشد.
تعبیر مضطر بودن مجتهد در همکاری با شیخ‌ فضل‌الله، با واقعیت تاریخی نمی‌سازد؛ زیرا وقتی مجتهد با شیخ‌ فضل‌الله در حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام متحصن بود، سیدین و برخی دیگر از عالمان مشروطه‌‌خواه به ری می‌آیند و از شیخ می‌خواهند تا به تهران برگردد.
پس از این که از بازگرداندن شیخ ناامید می‌شوند، از یاران و همراهان وی، از جمله مجتهد تبریزی می‌خواهند که به تهران بازگردند؛ اما مجتهد تبریزی در پاسخ آیت‌الله طباطبایی می‌گوید «آیا حرف خلاف قاعده که مخالف با شرع مقدس و قرآن شریف باشد، از ایشان شنیده‌اید؟... اگر عنوان و عباراتش از آیات قرآنی است، چرا تصویب نمی‌کنید؟».(99) این سخنان می‌رساند که همکاری مجتهد با شیخ‌ فضل‌الله نه از سر اضطرار و ناچاری، بلکه بدین علت است که وی را با شرع قویم و قرآن کریم همسو می‌دیده است.
سوم این که مجتهد و دیگر متحصنان، «چون پیشرفتی در کارشان نبود، به تهران بازگشتند». این تعبیر نیز با واقعیت تاریخی نمی‌سازد؛ زیرا مجتهد، هم در دوران پیش از ملحق شدن به شیخ در کارش پیشرفت داشت و هم در زمان تحصن. در سفر ناموفقی که سیدین و برخی دیگر از عالمان تهران به ری آمدند تا شیخ را با خود به تهران ببرند، به ویژه خطاب به سیداحمد طباطبایی (برادر آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی) و مجتهد تبریزی گفتند: «شما در شهر هم که بودید، کسی با شما کاری نداشت. محترم بودید. درب خانه شما باز بود. ریاست هم داشتید».(100)
این عبارت‌ها می‌رساند که مجتهد، پیش از آمدن به ری نیز مورد مراجعه و احترام مردم بوده است. در زمان تحصن نیز بهترین سند بر توفیق متحصنان، نامه‌ای است که در ضمن آن، مجلسیان، همه خواسته‌های آنان را پذیرفتند. قضیه از این قرار است که متحصنان در زاویه مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) طی نامه‌ای، از نمایندگان مجلس، معنای اصل مشروطه‌، حدود مداخله مجلس، مقصود از حریت و آزادی و... را می‌پرسند. نمایندگان مجلس به گونه‌ای پاسخ می‌دهند که کاملاً با فکر متحصنان هم‌سو است؛ (دست‌کم در نوشته، کوتاه آمدند؛ هرچند عملاً مطابق با معانی مورد قبول خودشان گام برمی‌داشتند).
برخی از متحصنان در حاشیه این جوابیه، ضمن تکرار خواسته‌ها و انتظارات اصولی خود از مجلس شورای ملی، آن را تأیید کردند و تحصن سه ماهه این‌گونه به پایان رسید.(101)
ملاحظه می‌شود که متحصنان در حصول خواسته‌های خودشان برخلاف آن چه کسروی می‌نویسد پیشرفت داشته‌اند. افزون بر این، چه باید می‌شد تا مجتهد احساس پیشرفت می‌کرد؟ آیا این پیشرفت نیست که سیدین تهران، برخی نمایندگان و جمع بسیاری از مردم، مشروطه‌‌خواهان افراطی را در صحن مجلس محکوم، و از مجتهد با عزت و اکرام یاد کردند؟
همکاری و همیاری مجتهد با شیخ‌ فضل‌الله، مشروطه‌خواهان را سخت عصبانی و مضطرب کرده بود تا جایی که فرشی (نماینده تبریز) در 13 شعبان 1325، طی نامه‌ای به ثقةالاسلام، از رفتار مجتهد در خصوص همکاری با شیخ‌ فضل‌الله اظهار تأسف و ناراحتی می‌کند و معتقد می‌شود که این رفتار مجتهد، وی را نزد عالمان نجف و عالمان آزادی‌خواه ایران خفیف کرده است و نیز این رفتار وی در واقع نوعی توهین به ما است.
وی در پایان نامه‌اش از ثقةالاسلام می‌خواهد تا اسباب مراجعت وی به تبریز را فراهم آورد تا بلکه بدین سبب، وضع از این بدتر نشود. نویسنده کتاب زندگی‌نامه شهید نیک‌نام پس از ذکر این مطالب در پاورقی می‌نویسد: «مقام مجتهد به قدری بزرگ بوده که از گرایش او به استبداد [همکاری و هم‌فکری با شیخ‌ فضل‌الله!] حتی آزادی‌خواهان هم متأثر شده و آن را به زیان مشروطه می‌شمرده‌اند».(102)
فرشی در 10 جمادی‌الاول 1325 ق طی نامه‌ای گسترده به ثقةالاسلام می‌نویسد: «مخالفین به زعامت شیخ‌ فضل‌الله، خمامی و حاج میرزا حسن مجتهدتبریزی حساسیت پیدا کرده، در مسجد شاه به عنوان تعزیه‌داری چادری برافراشتند که از چادرهای سلطنتی است و برای از بین بردن مشروطه‌ از طرف محمدعلی شاه،(103) چهل هزار تومان تأمین شده بود که 28 هزار تومان آن بابت وجه استقراضی آقای شیخ‌ فضل‌الله [!] از بانک استقراضی محسوب شده و بقیه با اقساط پرداخت گردیده است. مردم چون مجلسیان را در این باره مسالمت‌کار دیدند، بدون اجازه هجوم برده، چادرها را خواباندند».(104)
«آقای مجتهد به آقای مرتضوی متوسل شده و گفته بود: نه راه پیش دارم و نه راه پس، و نه به مشهد می‌توانم بروم و نه از کثرت مخارج در تهران [می‌توانم] بمانم و نه این که به تبریز برگردم. شما بین من و مجلس واسطه شوید آشتی کنیم. مرتضوی قول داده و فردا به شیمیران رفته و دیده بود که آقا بر اثر ملاقاتی که در این فاصله با نماینده شیخ نوری کرده، به کلی تغییر عقیده داده و گفته است: به مجلس عقیده ندارم و مجلسیان را از حشرات‌الارض کم‌تر می‌دانم».(105)
ظاهر و سیاق این نامه به ساختگی بودن محتوای آن (یا به وسیله نویسنده کتاب زندگی‌نامه شهید نیک‌نام ثقةالاسلام تبریزی یا به وسیله فرشی، نویسنده نامه) خبر می‌دهد؛ چه این که از متن نامه برمی‌آید مجتهد، پیش از دیدار با نماینده شیخ‌ فضل‌الله، در قضیه برپایی چادرها با خود شیخ‌ فضل‌الله مشترکاً امر زعامت مخالفان و راه‌اندازی تعزیه‌داری را داشته است و اگر قرار بوده است در خصوص مجلس و مجلسیان تغییر عقیده هم بدهد، در ملاقات با خود شیخ‌ فضل‌الله این امر اتفاق می‌افتاده، نه در ملاقات با نماینده وی.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات