تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۳  ، 
کد خبر : ۲۴۸۸۰۵

دربار پهلوی و بهائیان


مجتبی کاظمی1
دربار شاهنشاهی و دفاتر مربوط به اعضای خاندان پهلوی، یکی از نقاط مهمّ همکاری فرقه با رژیم ستمشاهی بود، شاخص‌ترین جلوۀ آن نیز، حضور سپهبد ایادی بهائی به عنوان پزشک و ندیم مخصوص شاه در دربار، و اعمال نفوذ گسترده و آشکار وی از آنجا (به نفع فرقه) در امور کشور بود.
علوه بر این، باید به حضور جمعی از بهائیان در دوائر مربوط به دربار و دیگر اعضای خاندان پهلوی اشاره کرد که قبلاً اسامی زیر را از آنها ذکر کردیم: فضل‌الله نبیل (سفیر کبیر ایران در سوئد و لهستان، پیشکار فرح دیبا و رئیس دفتر وی)2، درویش مقامی (رئیس کارگزینی دربار شاهنشاهی در سال 47)3، نورالدین فتح اعظم (معاون حسابداری دربار سال 1320)4، مهتدی، از بهائیان کاشان (عضو دفتر مخصوص فرح پهلوی)5، تقی محمودی (کارمند دربار)6، محمود مستشاری (ایضاً کارمند دربار)7، ‌ایرج وحیدی (مدیر بنیاد نیکوکاری اشرف پهلوی)8، ایرج آهی (رئیس دفتر شهرام پهلوی‌نیا پسر اشرف)9 و...
بر این سیاهه باید نام محمدحسین احمدی (معاون هویدا در زمان نخست‌وزیری وی، رئیس سازمان اوقاف پس از منوچهر آزمون، و فرزند علی بشرویه‌ای متهم به بهائیت) را افزود که طبث ابلاغیۀ معاون دربار شاهنشاهی (مورخ فروردین 1387 شمسی): «از تاریخ 1/2/2537 شاهنشاهی به سمت پیشکاری والاحضرت شاهدخت فاطمۀ پهلوی منصوب» گردید.10
در مورد فضل‌الله نبیل (پیشکار و رئیس دفتر فرح پهلوی) گفتنی است که وی، در عصر قاجار به عضویت وزارت خارجۀ کشورمان درآمد و در طول عمر سیاسی خود، به مقاماتی چون: عضویت سفارت ایران در تلفیس و مسکو و پاریس، و سفارت کبرای این کشور در سوئد و لهستان رسید. در 1338 ش به تهران احضار و پیشکاری فرح دیبا به او محوّل گردید و چند سالی در این سمت مشغول کار بود. 11 در سیاهۀ اسامی ماسونهای ایرانی عصر پهلوی، نام وی نیز به چشم می‌خورد.12
نبیل از کسانی بود که به نفع فرقه فعالیت داشت و فعالیتهای وی، به‌ویژه با توجه به سمت مهمّ او دربار پهلوی، نگرانی شدید آیت‌الله بروجردی (مرجع عالیقدر شیعیان جهان) را برانگیخته بود. گزارش «خیلی محرمانۀ» مأمور ویژه ساواک، مورخ 11/10/1339 اشعار می‌دارد که: «محدثی یکی از روحانیون نزدیک به آیت‌الله بروجردی اظهار داشت چند روز قبل در یک مجلس خصوصی که در حضور آیت‌الله بروجردی تشکیل شده بود، موضوع بسط نفوذ بهائیها در دربار شاهنشاهی مطرح گردیده و نسبت به این امر ابراز نگرانی شده است و من جمله در مورد (نبیل) رئیس دفتر علیا حضرت انتقاد فراوان شده و عنوان گردیده است که نامبرده همان کسی می‌باشد که موضوع به رسمیت شناختن اقلیت بهائی را در کمیسیونهای تابعه سازمان ملل مطرح نموده و هم‌اکنون نیز از اعضای محفل مرکزی بهائیان از افراد فعال این جمعیت است و به طور کلی در این مورد در میان روحانیون حوزه علمی قم علیه دربار شاهنشاهی انتقادات فراوانی صورت می گیرد.13
برگزاری جشنهای 2500 سالۀ شاهنشاهی توسط رژیم ستمشاهی در سال 1350، فرصتی برای بروز همکاری اعضای فرقه با دربار پهلوی بود. در جریان برگزاری این جشنها، دکتر منوچهر شاهقلی (وزیر «بهائی» بهداری در کابینۀ هویدا) ریاست «کمیتۀ بهداشت شورای مرکزی جشن بیست‌ و ‌پنجمین سدۀ بنیادگذاری شاهنشاهی ایران» را برعهده داشت.14 و منصور روحانی (وزیر «بهائی» آب و برق هویدا) نیز ریاست «کمیتۀ آب و برق شورای مرکزی و جشن بیست‌ و ‌پنجمین سدۀ بنیادگذاری شاهنشاهی ایران» را عهده‌دار بود.15 حتی گفته می‌شود در جریان برگزاری جشنهای یاد شده، مقرر شد راهنمایان مهمانان خارجی از میان دانشجویان بهائی انتخاب شوند، تا رژیم شاه به این اطمینان برسد که هیچ کس حتی به صورت درگوشی هم چیزی دربارۀ اوضاع اسفبار ایران به مهمانان خارجی نخواهد گفت. در اسناد ساواک نام تعدادی از دانشجویان بهائی وجود دارد که عهده‌دار راهنمایی مهمانان خارجی آن جشنها شده‌اند.15
عده‌ای از درباریان به اماکن مقدس بهائیت در ایران می‌رفتند و خبر این مسئله از سوی تشکیلات فرقه پخش و بزرگنمایی می‌شد. گزارش مأمور مخفی ساواک (مورخ 29/9/1350) از جلسۀ محفل بهائیان در شیراز، حاکی است:
پس از قرائت مناجات، شخصی به نام نعمت‌الله حکاکی که پیرمردی 70 ساله می‌باشد و از اصفهان به شیراز آمده است چند نامه به آقای (نصرالله) چهره‌نگار داد. نامبرده ضمن صحبت اظهار داشت روزی خواهد آمد تمام سلاطین جهان به شیراز بیایند و در بیت مبارک سر فرود آورند. خصوصاً عده‌ای از دربار شاهنشاهی مخفیانه برای زیارت بیت مبارک به شیراز می‌آیند. وی اضافه کرد من در مدت عمرم 450 نفر را بهائی کرده‌ام. شما از کسی نترسید و بیشتر مبارزه کنید...
نظریۀ یکشنبه: اظهارات شنبه مورد تأیید است. دریایی.
نظریۀ چهارشنبه: نظریۀ یکشنبه مورد تأیید است.
نظریۀ 7/هـ: نظریۀ چهارشنبه مورد تأیید است.16
این بزرگنمایی، جلوه‌های دیگری نیز داشت که از جمله،‌ در گزارش ساواک، مورخ 5/4/1348، به چشم می‌خورد:
موضوع: فعالیت بهائیان...
به قرار اطلاع،‌ در جلسۀ هفتگی مورخ 25/4/48 بهائیان که در خیابان سبلان کوچۀ کرمی پلاک 27 تشکیل گردیده بود، شخصی به نام واحدیان ضمن صحبت دربارۀ امور مذهبی اظهار داشته است:
«کارهایی که اکنون به دست اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر صورت می‌گیرد هیچ کدامش روی اصول دین اسلام نیست. زیرا خود شاه به تمام دستورات بهائی آشنایی دارد و حتی ایشان با اشرف پهلوی در دوران کودکی در مدرسۀ بهائیان در خیابان امیریه که در آن زمان از مدارس عالی تهران بود درس خوانده‌اند و دلیلش آن است که عکس آن زمان شاه و اشرف، هم‌اکنون موجود است که ایشان ایستاده‌اند و قبل از اینکه به کلاس درس بروند دعا می‌خوانند. حالا مردم احمق می‌گویند شاه بهائی است؛ ‌چه کار می‌توانند بکنند،‌ فلسفی بالای منبر می‌گوید: شاها، مواظب باش ببین دکتر شما چه شخصی است، ‌کارها را به دست بهائیان ندهید. ولی این گفتار اثری ندارد ـ هم‌اکنون تیمسار صنیعی وزیر جنگ و تیمسار شیرین سخن بهائی هستند و هر چه نزدیک‌تر شوید می‌بینید که چه کارهای مهمی به دست بهائیان است. چرا؟ برای اینکه آنها بیشتر می‌فهمند.
تحقیق پیرامون موارد زیر مورد نیاز است:
1. تعیین صحت و سقم موضوع.
2. واحدیان شناسایی و مشخصات بیشتری از وی اعلام دارند.
3. گردانندگان جلسات مزبور چه کسانی هستند و هدف از تشکیل این جلسات آیا جنبۀ مذهبی دارد یا فعالیتهای دیگری در پوشش مذهب ]است؟[.
4. در جریان جلسات مورد بحث قرار گرفته و نتیجه را به موقع اعلام دارند... امضا...17
گزارشهای ساوک از اظهارات بهائیان در محافل داخلی خود نشان می‌دهد که مبلغان آنها، حتی از اینکه در رجزخوانیهای خود، مستقیماً به شاه نسبت بهائیگری دهند نیز دریغ نداشته‌اند. طبق گزارش این سازمان، مورخ 23/4/47، سرهنگ اقدسیۀ بهائی در یکی از جلسات بهائیان، ضمن اظهار کینه نسبت به مسلمانان، می‌گوید: ‌«ما اطلاع داریم که شاهنشاه آریا مهر بهائی می‌باشند. ما بهائیان همه پولدار هستیم و ترقی بیشتری خواهیم کرد».18
قدرت و نفوذ بهائیان در ارکان دولت (یا بهتر بگوییم عنایت شاه به آنان) به جایی رسیده بود که (به قولی) حتی شاه اگر آنها را برکنار و یا جا به جا می‌کرد باید خسارت و ارده را پرداخت می‌کرد. برای مثال،‌ مسعود بهنود در کتاب خود چنین می‌نویسد:
شاه که با گسترش دادن به سازمان تلویزیون ملی ایران، ناگزیر شد «تلویزیون ایران» ـ اولین فرستندۀ تلویزیونی کشور و متعلّق به حبیب ثابت سرمایه‌دار معروف بهائی ـ را در اختیار رضا قطبی قرار دهد، ‌برای جبران خسارت وارده به ثابت،‌ علاوه بر پرداخت غرامت چند میلیونی به او ـ از بودجۀ دولت ـ دستور داد تا از متخصصان تلویزیونی آن سازمان که عموماً بهائی بودند. در سازمان تازه استفاده شود. کامبیز محمودی، ‌مدیر تلویزیون ثابت،‌ به معاونت قطبی منصوب شد،‌و بسیاری از دیگر هم‌مسلکان او در پستهای مختلف قرار گرفتند.19
وجه دیگر سازش و مغازلۀ دربار پهلوی با بهائیان را باید در حضور عناصر این فرقه در رده‌های گوناگون ارتش شاهنشاهی جست‌و‌جو کرد که گفتار زیر بدان می‌پردازد.
افسران «بهائی» در ارتش شاهنشاهی
پیش از این لیستی بلند شامل 112 تن از بهائیان شاغل در ارتش و شهربانی و ژاندارمری در رژیم پهلوی (مربوط به 1339 ش) را به نقل از گزارش ساواک آوردیم و خاطرنشان ساختیم که: لیست فوق مسلماً کامل نیست و ضمناً کهنه و مریوط به اواخر دهۀ 1330 شمسی است، و به عنوان نمونه اسامی چند تن از نظامیان بهائی را بر آن افزودیم، ‌همچون: سرهنگ شاهقلی مؤذن بهائیها و پدر دکتر شاهقلی وزیر بهداری هویدا، ‌سرهنگ یدالله وحدت عضو هیئت معاونت ایادی امرالله در دهۀ 1340 ش و از بهائیان فعال در سطح فارس، سرهنگ ناصر قلی هوشمند معاون ساواک و معاون کمیتۀ مشترک ضد خرابکاری در اصفهان، ‌سرهنگ شباب رئیس ساواک خرم‌آباد لرستان در دهۀ 40 شمسی، و بالاخره سرهنگ دکتر جهانگیر قائم مقامی مدیر مسئول و سردبیر مجلۀ پرخرج بررسیهای تاریخی، ‌نشریۀ ستاد بزرگ ارتشتاران ـ کمیتۀ تاریخ نظامی.
الف) سرهنگ جهانگیر قائم مقامی:
در مورد سرهنگ جهانگیر قائم مقامی و مجلۀ بررسیهای تاریخی، جالب است بدانیم طبق آنچه که در ابتدای مجلۀ فوق (مثلاً در شمارۀ یک از سال پنجم، ‌فروردین ـ اردیبهشت 1349) آمده، این مجله به فرمان شاه یک هیئت رئیسه افتخاری داشت که دو تن از آنها عبارت بودند از:
1. تیمسار سپهبد اسدالله صنیعی (وزیر جنگ وقت).
2. تیمسار ارتشبد فریدون جم (رئیس وقت ستاد بزرگ ارتشتاران).
از این دو تن، اولی سپهبد صنیعی، ‌مسلماً بهائی بوده و قبلاً راجع به وی سخن گفته‌ایم. دومی یعنی فریدون جم نیز در گزارش اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا مربوط به سالهای 1344- 1346، به عنوان «یک بهائی متعصب و دوست صمیمی سرهنگ ایادئ» بهائی قلمداد شده است. (راجع به او قریباً توضیح خواهیم داد).
در میان اعضای سه‌گانۀ هیئت مدیرۀ مجله بررسیهای تاریخی نیز به اسامی دو تن به نامهای: تیمسار سرلشکر حسین رستگار نامدار (رئیس وقت ادارۀ کنترولر ستاد بزرگ ارتشتاران)، تیمسار سپهبد غلامرضا ازهاری (جانشین وقت ستاد بزرگ ارتشتاران) برمی‌خوریم که اوّلی ـ سرلشکر رستگار نامدار ـ افسری بهائی بود20 و دومی یعنی ازهاری نیز از اتهام به بهائیت، خالی نبود! طبعاً با چنین کابینه‌ای،‌حیف بود که مدیر مسئول و سردبیر آن مجله (جهانگیر قائم مقامی) یکی از وابستگان فرقه نباشد!
آقای حسین ابادیان در نوشته‌ای که راجع به فعالیتهای حزب شه ساخته و آمریکایی‌مآب «ایران نوین» در دهۀ 40 و روابط سران آن با آمریکا، به مناسبت یادی نیز از جهانگیر قائم مقامی کرده‌اند که نقل آن، برای آشنایی با شبکۀ ارتباطی و ماهیت سیاسی قائم مقامی،‌ خالی از لطف نیست. به نوشتۀ آبادیان: در مراسم ضیافت کوکتل که به افتخار لاری سیماکیس، از اعضای سیا مقیم سفارت آمریکا در تهران، ‌برگزار شده بود،‌ در کنار کسانی چون دکتر محمدعلی رشتی ـ وکیل مجلس، ‌عضو ساواک، نمایندۀ سازمان سیا در ایران، ‌و از اعضای مهم حزب ایران نوین 20 و همسر آمریکایی تبارش (جولیا کازاکه) و نیز دکتر سبزواری (رئیس دبیرخانۀ حزب مزبور)، دکتر جهانگیر قائم مقامی نیز شرکت داشت. 21
ب) ارتشبد فریدون جم
در خلال مطالب فوق، اشاره‌ای به فریدون جم شد. تیمسار ارتشبد فریدون جم، ‌همسر شمس پهلوی و سپس همسر فیروزه (رفیقۀ پیشین محمدرضا)، رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی در دهۀ 40 شمسی و سفیر بعدی ایران در اسپانیا، و بالاخره نامزد پست وزارت جنگ در دولت شاهپور بختیار است. 22
در اسناد به دست آمده از لانۀ جاسوسی آمریکا، فریدون جم هم از وابستگان به فرقه قلمداد شده است. در گزارشهای اطلاعاتی وزارت دفاع مربوط به سالهای 1344 ـ 1346 ش، به نقل از یک فرد نظامی ایرانی (پیرو مسلک بهائیت) می‌خوانیم که:
از نظر تعداد، مذهب بهائیگری قابل ازدیاد است و در سطح تصمیم‌گیری در دولت ایران در حال اعمال نفوذ است. از اعضاء مذهب بهائیگری می‌توان سرهنگ تمام عبدالکریم ایادی، پزشک شخصی شاه ایران؛ سرهنگ تمام (بازنشسته) سفیر ایران در اسپانیا، معلم پیشین فرزند شاه که یک بهائی متعصب و دوست صمیمی سرهنگ ایادی است و حداقل یکی از فرماندهان نیروی سلطنتی هوایی ایران؛ و چند تن از کارمندان عالی‌رتبه و معمولی نیروی هوایی، می‌توان نام برد.23
ج) خانوادۀ بهائی علایی:
در بین بهائیان ایران، از خانوادۀ علایی، افراد متعددی را در مقامات بالای ارتش شاهنشاهی، شاغل می‌بینیم. همچون سرلشکر عطاءالله علایی (افسر نیروی هوائی)، سرتیب نورالله علایی و سرلشکر شعاع‌الله علایی، که نامشان در لیست ساواک از بهائیان شاغل و دوائر حکومتی ایران در سال 1339 ش آمده است.24 جز اینها، نعمت‌الله خان، رحمت‌الله خان، 25 و عزت‌الله خان نیز از همین خانواده‌اند.26
علایی‌های بهائی، از تبار سیدمحمد ناظم الاطباء (متوفی 1323 ق) هستند که سالها در تهران «به خدمت امر ابهی قائم و مشارّ بالبنان بود و به عضویت محفل روحانی طهران افتخار داشت و از حضرت عبدالبهاء خطابهای بسیار در حقش صدور یافت».27 وی، از مؤسسان مدرسۀ بهائی تربیت در تهران بود و فرزندش سرلشکر شعاع‌الله علایی (همراه برادرش: نعمت‌الله علایی و دو پسر عمویش: سرلشکر عطاءالله و عزت‌الله علایی) در آن مدرسه تحصیل کردند.28
به توضیح ما راجع به چند تن از اعضای این خاندان، که پیوندی وثیق با رژیم پهلوی داشته‌اند، توجه کنید:
1- سرلشکر شعاع‌الله علایی: او تحصیلکردۀ مدرسۀ بهائی تربیت تهران و نیز دارالفنون، سرهنگ دوران دیکتاتوری رضاخانی و سرلشکر عصر محمدرضا پهلوی است که رئیس مالیۀ قشون را در زمان رضاخان از اواسط دهۀ 1300 شمسی به مدت 20 سال در اختیار داشت.29
شعاع‌الله سالهای متمادی، عضو محفل ملی بهائیان تهران و نیز عضو محفل بهائیان ایران (و در این اواخر: معاون رئیس آن) بود30 و همچنین عضویت و ریاست هیئت مدیرۀ شرکت سهامی مهم بهائی، موسوم به «امناء» را برعهده داشت.31 از ایادی امرالله محسوب می‌شد و دارای لوح تقدیر از عباس افندی از همان کودکی بود.32
همچنین باید به سفرهای تبلیغی وی به کشورهای مختلف (پاکستان، هند، برمه و ژاپن و...) اشاره کرد که به دستور هیئت ایادی امر در اسرائیل انجام گرفت.33 او در 1952 توسط شوقی افندی، همراه با 8 تن دیگر به عنوان ایادی امرالله انتخاب شد و در کنفرانسهای جهانی بهائیت (در آفریقا و آمریکا) شرکت جست و سفرهای متعدد به کشورهای مختلف جهان در خاور دور دیگر نقاط نمود.34
هنگامی که در زمان دیکتاتور اول پهلوی، قبر قرة‌العین (از سران تندرو و هنجار ستیز بابیه) در یکی از باغهای واقع در خیابان فردوسی تهران ـ محل کنونی باشگاه بانک ملی ـ پیدا شد، شعاع‌الله علایی با خواهش و التماس، استخوانهای متلاشی شدۀ قرةالعین را برداشته و در محل حظیرة‌القدس مشهور بهائیها در تهران (که بعد از آن تاریخ بنا شد) دفن کرد.35 سالهای بعد از آن تاریخ نیز، هنگامی که حظیرة‌القدس بهائیان در تهران، در بهار 1334 (به دنبال سخنرانیهای آتشین و روشنگرانۀ مرحوم فلسفی بر ضدّ فرقۀ بهائی) مورد تعرض مردم پایتخت قرار گرفت، شعاع‌الله علایی (همراه کسانی چون علی‌اکبر فروتن، ولی‌الله و رقا و عبدالحسین نعیمی) اعضای هیئت مدیرۀ حظیره را تشکیل می‌دادند.35
2. سرتیپ نورالدین علایی: وی تحصیلکرده در دانشگاه جنگ ایران در سالهای 1304 ـ 1307 و دارای دیپلم از آنجا،‌ رئیس ستاد نیروی هوایی ایران در 1327 ش و دارای نشانهای مختلف نظامی از رژیم پهلوی، و ابستۀ نظامی سفارت کبری ایران در آنکار (پایتخت ترکیه)، و از ایادی امر بهائی است.36
منابع بهائی راجع به وی می‌نویسند: «همواره در سمتهای مختلف انتساب خود را به امر مقدس بهائی مایۀ افتخار دانسته، خدمات مختلف نسبت به امر و احیاء انجام داده، در طهران در لجنات مختلفه عضویت داشته و در مهاجرت ترکیه نیز به خدمات گرانبها نسبت به احبا موفق شد و به کمک احبای ایرانی و ترک در تشخیص و خرید اماکن متبرکۀ ترکیه که به قدوم» بهاء «مفتخر... شده موفق بوده» است.37 پس از مرگ وی، «تلگراف تسلیت‌آمیزی از طرف هیئت مجلله ایادی امرالله... به ایادی امرالله جناب سرلشکر علایی... و سایر بازماندگان ایشان مخابره گردید و در ایران جلسات» یادبود برای وی «منعقد شد.... محفل روحانی ملی بهائیان به نمایندگی از طرف عموم» بهائیان ایران، مرگ وی را «به عموم افراد این خاندان ارجمند مخصوصاً ایادی محترم امرالله جناب سرلشکر شعاع‌الله علایی... تسلیت عرض» نمود.38
پیوند و تعامل سران رژیم پهلوی با تشکیلات بهائیت
رژیم پهلوی، البته، چندان حرفی نداشت که بهائیت به آمال و آرزوهای دیرین خود در ایران (در رأس همه: «رسمیت» قانونی) برسد، بلکه باید گفت که: سران این رژیم، در قول و قرارهای خود با دول استعماری، حتی متعهد شده بودند که به فرقه میدان بدهند، و در حدّ توان خویش نیز دادند. اما سخن این است که مردم مسلمان کشور به رهبری علمای شیعه، اجازۀ این امر را به رژیم نمی‌دادند و سران رژیم نیز بیش از این نمی‌توانستند به فرقه کمک کنند. جان کلام در نوشتۀ ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، دو نویسندۀ معاصر بهائی، چنین آمده است: « در زمان رژیم سلطنتی گذشتۀ ایران به علت فشار و نفوذ رهبران مذهبی شیعه، امر بهائی برخلاف سه اقلیت مذهبی،39 دیگر یعنی یهود، مسیحی و زردشتی به رسمیت شناخته نمی‌شد...»40
اگر هم گهگاه رژیم پهلوی، ژست مخالفت با بهائیان به خود می‌گرفت (یا بهتر بگوییم: ناچار از همراهی با موج طوفندۀ خشم ملت مسلمان علیه فرقه می‌شد) این امر ناشی از مصلحتی سیاسی بود. به قول دو مورخ یاد شده: «گاه‌گاه برای اینکه افکار عمومی را از توجه به مسئله‌ای سیاسی و امری اقتصادی منحرف کنند، عوامل رژیم سلطنتی خود را اذیت و آزار و تعقیب بهائیان باری گم کردن رد و به عنوان سپر بلا استفاده می‌کردند.»41
جالب است که در اسناد ساواک به موارد متعددی برمی‌خوریم که مسئولان آن سازمان، به‌ویژه در اواسط دهه 40 شمسی (که هنوز سلطۀ انبوه عناصر بهائی بر پستهای کلیدی کشور در دولت و دربار و ارتش، به‌ویژه نفوذ غیرقابل انکار پرویز ثابتی بر ساواک، و تحکیم سیطرۀ دو پشتیبان اصلی فرقه: آمریکا و اسرائیل، بر مقدرات ایران اسلامی، کار را به نفع بهائیان، یکسره نکرده بود) حسب گزارشها و اخباری که پیاپی دریافت می‌کردند، نسبت به تشکیلات بهائیت، و روابط آن با دولتهای بیگانه (نظیر اسرائیل). و ضدیت مواضع فکری و عملی آن با مصالح و قوانین کشور، به شدت سوء‌ظن یافته و این امر را در گزارشهای خود به مقامات مافوق بازتاب می‌دادند و حتی می‌کوشیدند که سخنانشان به عرض خود شاه برسد ـ هر چند که این هشدارها، نهایتاً با سردی و بی‌توجهی مقامات عالی‌رتبه رژیم روبرو شده و عملاً به جایی نمی‌رسید.
به قول جواد منصوری (مبارز سرشناس، فرهیخته و شکنجه‌دیدۀ عصر پهلوی) که پروندۀ بهائیت در ساواک را بررسی کرده و گزیدۀ اسناد آن را در جلد اول کتاب خود تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد منتشر ساخته است:
دشمنی بهائیت با اسلام و مسلمین به حدی بود که بعضی از عوامل ساواک نمی‌توانستند شاهد فعالیتهای گسترده و آزاد آنان بر ضداعتقادات مردم باشند. از این رو گزارشهای متعددی از خطرات امنیتی و تهدیدات بهائیت، در ساواک استانها تهیه و به مرکز ارسال شد. در مرکز به این گونه گزارشها ترتیب اثری نمی‌دادند،‌ زیرا در مرکز از سیاستهای کلی اطلاع داشتند و می‌دانستند که این اقدامات بدون توافق و هماهنگی با رژیم نمی‌باشد.42
در یکی از این گزارشها، رئیس ساواک استان فارس در 6 مرداد 44 طی نامه‌ای مفصل به رئیس کل ساواک کشور (سپهبد نصیری) از بهائیت به عنوان فرقه‌ای یاد می‌کند که «روش آن، ضدیت با دین مبین اسلام و قوانین و مقررات جاریۀ مملکت است» و «بررسی اجمالی در اصول عقاید فرقۀ بهائی موارد فوق را کاملاً روشن می‌سازد». وی در توضیح این مطلب می‌افزاید:
جزء اصول عقاید آنان ]این[ است که حدود و ثغور برای مملکت مفهومی ندارد، مراجع انتظامی و قضایی مملکتی برای آنان فاقد ارزش است و معتقدند هر موضوعی باید در بیت‌العدل بررسی شود. حکومت منطقه‌ای و مملکتی را قبول نداشته و معتقدند در جهان،‌ یک حکومت واحد باید تشکیل شود. تعصبات ملی و مذهبی را مطرود می‌دانند. زبان و سنن ملی را زاییدۀ تعصب دانسته و معتقدند که زبان تمام اهل عالم بایستی مشترک و معتقدات ملی که زاییده تعصب و منشأ آن، عرق میهن‌پرستی است، از جاهلیت سرچشمه می‌گیرد. نکات مشروحۀ فوق جزئی از عقاید کلی فرقۀ مذکور است که هر یک به نوبۀ خود کافی است ]قانوناً موجب گردد[ از هرگونه اقدام و فعالیت و موجودیت این فرقه جلوگیری شود.
در ادامه نیز توضیحات جالبی دربارۀ جنجال تبلیغاتی و شگرد مظلوم‌نمایی محفل بهاییان ایران علیه نیروی انتظامی وقت شیراز، و نکات دیگر، می‌دهد که خواندنی است.43
در سند دیگر از همین مجموعه، ‌به گزارشی «بکلی سرّی» که در تاریخ 17 مرداد 44 برای کلیۀ «مقامات ساواک» ارسال شده برمی‌خوریم که با اشاره به «بغض و عناد محفل روحانی بهائیان» ایران نسبت به آقای مغناط، رئیس (بهائی) دارالترجمۀ ژاندارمری کل کشور، و طرد وی از جرگۀ بهائیان «به دستور محفل مذکور (که مجری عوامل بیت‌العدل اعظم بهائیان می‌باشد)» و حتی تکلیف محفل به همسر آقای مغناط مبنی بر اینکه «از شوهر خود جدا شود»، و همچنین با اشاره به فرمان بیت‌العدل به تیمسار سپهبد صنیعی دائر بر استعفا از وزارت، و اینکه «تیمسار نامبرده در نهایت عجز و عبودیت، دستور مذکور را پذیرفته و در صدد استعفا از مقام خود می‌باشد»، چنین نتیجه‌گیری شده است که:
دو مورد فوق می‌توانند دلایل متقنی بر این ادعا باشند که بهائیان با تشکیلات وسیع خود که به صورت یک حزب سیاسی در سراسر کشور، به خصوص در مناطق نفتی جنوب، گسترش یافته و اداره می‌شود، کورکورانه مطیع فرمان بیت‌العدل اعظم که در کشور اسرائیل قرار دارد می‌باشند، و اختیار جان و مال و ناموس خود را به دست چند نفر افراد مشکوک در حیفا سپرده و چون عروسکهای بی‌جانی، مقاصد این عده را اجرا می‌نمایند.
همچنین گزارشات دیگری حاکی است که بهائیان همه ماهه مبالغ کثیری از ارز مملکت را به صورت اعانات مذهبی از کشور، خارج و در اختیار گردانندگان بیت‌العدل می‌گذارند. بدیهی است نسبت به این تشکیلات نمی‌توان خوشبین بود و چنانچه سریعاً برای مبارزه با فعالیتهای آنان اقدامی نشود این امکان هست که در آیندۀ نزدیک، ‌گرفتاریهایی برای مملکت ایجاد نمایند. علی هذا به منظور خنثی نمودن تبلیغات پیروان این مسلک و شناسایی کامل سران آنها پیشنهاداتی به شرح زیر معروض می‌دارد تا در صورت تصویب، سریعاً مورد اجرا قرار گیرد.
1. مکاتبات و مکالمات کلیۀ اعضای محفل روحانی (بالاترین مرجع مذهبی بهائیان در ایران) برای مدت سه ماه کنترل شود.
2. سپهبد ایادی، ‌پزشک مخصوص اعلی حضرت همایون شاهنشاه، شدیداً مظنون به بهائیگری و اعمال نظریات بهائیان می‌باشد. چنانکه اجازه فرمایند مکاتبات و مکالمات وی نیز به مدت سه ماه کنترل گردد.44
البته چنانکه قبلا نیز تأکید کردیم نکته مهم این است که این‌گونه گزارشها و هشدارها، در عمل، به جایی نمی‌رسید و مسائل و مشکلات فرقه بهائیت در ایران،‌ با تلاش عناصر بهائی متنفذ در دربار و دولت نظیر سپهبد ایادی، ‌به‌ویژه پشتیبانی آمریکا و اسرائیل از این فرقه (در قالب زد‌و‌بندها و معاملات کلان سیاسی و اقتصادی و نظامی و اطلاعاتی موجود میان سران رژیم پهلوی و قدرتهای استکباری وقت) تا آنجا که امکان داشت به نفع فرقه حل‌و‌فصل می‌شد. اگر هم محدودیتهایی کمابیش وجود داشت، عمدتاً روی ملاحظه از واکنش شدید و خشم‌آگین علما و ملت مسلمان و نیز فشار کشورهای اسلامی و عربی بود و احیاناً جنبۀ تظاهرات ریاکارانه برای خنثی کردن تبلیغات مبارزان سیاسی مذهبی داشت، چنانکه روابط (گسترده و عمیق) رژیم پهلوی با اسرائیل نیز در پوششی از پنهان‌کاری و استتار تعقیب می‌شد (که اسرائیلیها نیز نسبت به این امر شاکی بودند). بالاخره در یک کشور عمیقاً اسلامی نظیر ایران، ‌و در همسایگی جهان گستردۀ اسلام، باید یک چیزهایی رعایت می‌شد و یک سلسله تزویرها و ریاکاریهای سیاسی انجام می‌گرفت تا انجام امور، با موانع و دردسر کمتر، و هزینۀ پایین‌تری همراه باشد...
البته، ‌در همان دوران «ماه عسل» سران فرقه با رژیم پهلوی نیز، بند و بستهای آقایان با امثال اسرائیل، برای مقامات ساواک کاملاً روشن بود، اما به دلیل همسویی رژیم با دولت اشغالگر قدس، ‌موضوع لاپوشانی می‌شد. دلیل این امر، ‌وجود گزارشهای متعدد در اسناد ساواک پیرامون این بند و بستها است که یکی از آنها گزارش این سازمان، مورخ 10 مرداد 46 می‌باشد که اشعار می‌دارد:
... مبلغی در حدود 120 میلیون تومان به وسیلۀ بهائیان ایران جمع‌آوری گردید، و تصمیم دارند این مبلغ را در ظاهر به بیت‌العدل در حیفا ارسال نمایند،‌ ولی منظور اصلی آنها از ارسال این مبلغ،‌ کمک به ارتش اسرائیل می‌باشد. مقدار قابل ملاحظه‌ای از این پول به وسیلۀ حبیب ثابت [کلان سرمایه‌دار مشهور بهائی در ایران عصر پهلوی] تعهد و پرداخت شده است. تعدادی از یهودیان نیز در جمع‌آوری مبلغ فوق به بهائیان کمک کرده‌اند. صاحب مغازۀ خرازی‌فروشی نادر [؟] واقع در خیابان جمشیدآباد شمالی که کلیمی می‌باشد از نحوۀ جمع‌آوری و ارسال وجه فوق به اسرائیل اطلاع کامل دارد.
توجه دارید که تاریخ گزارش فوق (مبنی بر جمع‌آوری مبلغ هنگفت یاد شده توسط بهائیان ایران جهت ارسال آن ظاهراً به بیت‌العدل و باطناً کمک به ارتش صهیونیستی) مرداد 46 یعنی اندکی پس از تجاوز وحشیانه ارتش صهیونیستی به کشورهای اسلامی (در ژوئن 1967 / خرداد 1346) است که به قتل و آوارگی فجیع جمعی از انبوه مسلمانان فلسطینی و غیر آن انجامید.
در ذیل سند به عنوان «نظریۀ رهبر عملیات» می‌خوانیم که: «فعالیت بهائیان ایران به نفع اسرائیل مورد تأیید می‌باشد و با توجه به اینکه بهائیان خواهان پیروزی و تقویت در اسرائیل هستند بعید به نظر نمی‌رسد که این مبلغ را به نفع اسرائیل جمع‌آوری نموده باشند...»45
در سند دیگر ساواک، ادارۀ هفتم ساواک (تحلیل اطلاعات خارجی) در گزارش کاملاً سری که راجع به برگزاری انتخابات بیت‌العدل بهائیان در فلسطین اشغالی در تاریخ اردیبهشت 1352 برای رئیس ساواک (سپهبد نصیری) می‌فرستد، ‌نسبت به «بهره‌برداری سیاسی ـ اطلاعاتی و اقتصادی» رژیم اسرائیل «از اقلیت بهائیان در سایر کشورهای جهان به ویژه ایران» تذکر و هشدار می‌دهد.46
در سندی دیگر از همین سازمان (مورخ 9 فروردین 1350) با اشاره به برگزاری جلسه بهائیان شیراز در منزل فردی به نام دکتر شادمان در 25 اسفند 49، سخنان شادمان این‌گونه گزارش می‌شود: «برای این، بهائیان، اسمی و نامی شده‌اند که مثل زنجیر به هم پیوند دارند و بهترین پستهای مملکتی به عهدۀ آنها می‌باشد. در سابق، بهائیان شهدای زیادی داده‌اند... در آن وقت، هرج‌و‌مرج زیاد بود ولی اکنون ایران بسیار آرام شده، برای ما بهائیان بسیار خوب شده است. سرمایه‌داران ما و آمریکا و اسرائیل در ایران رخنه نموده‌اند و سودی که می‌برند در صندوق خیریه ریخته می‌شود».47
سند دیگر ساواک،‌ مورخ 11 خرداد 47، اظهارات سخنگوی کمیسیون نشر نفحات‌الله شیراز را منعکس می‌سازد که ضمن اعلام ستایش بهائیان از دولت اسرائیل به عنوان قهرمان فاتح جهان! در جنگ شش روزه با اعراب مسلمان،‌ صراحتاً ابراز می‌دارد که: «پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر ادارۀ ایران و همۀ وزارتخانه‌ها یک جاسوس داریم و هفته‌ای یک بار که طرحهای تهیه شده به وسیلۀ دولت به عرض شاهنشاه آریامهر می‌رسد گزارشاتی در زمینۀ طرح به محفلهای روحانی بهائی می‌رسد.
مثلاً در لجنۀ پیمان‌کار، کادر بهائیان ایران هر روز گزارشات خود را در زمینۀ ارتش ایران در اینکه چگونه اسلحه به ایران وارد می‌شود [و] چگونه چتربازان را آموزش را می‌دهند، به محفل روحانی بهائیان تسلیم می‌نمایند». که ساواک، ‌خبر مذبور را مهم تلقی کرده و یکی از مقامات آن سازمان، ‌در ذیل گزارش مزبور دستور می‌دهد: پیرامون موضوع «از طریق ساواک تهران و نیز ساواکهایی که منبع شایسته‌ای دارند تحقیقات بیشتری معمول گردد.»48
سند بعدی،‌ مربوط به اول تیر 1357 (یعنی دوران اوج خیزش انقلابی مردم ایران بر ضد شاه و پشتیبانان خارجی وی) خبر از بخشنامۀ محرمانۀ محفل ملی ایران به تمامی محفلهای سراسر ایران می‌دهد که براساس آن، بهائیان شاغل در ادارات دولتی ایران موظف شده‌اند کلیۀ اخبار مربوط به کارهای روزانۀ خود در ادارات و بخشنامه‌های صادره از سوی وزارتخانه‌های متبوع خویش و کلاً اتفاقاتی را که می‌افتد به حظیرةالقدس محل خود ارسال دارند تا از طریق بیت‌العدل به [مرکز بهاییت در] کامپالای آفریقا ابلاغ شده و نتایج آن به اطلاع دکتر براند اسکاث [در آمریکا] برسد؛ که خبر مزبور نیز از مقامات ساواک، «حائز اهمیت» تلقی شده و «چگونگی موضوع، ‌مستلزم تحقیق از طریق مرکز» قلمداد می‌شود.49
سند دیگر مربوط به سه روز پیش از گزارش فوق، از دستور حظیرة‌القدس بهائیان در پایتخت به کلیۀ محافل بهائی ایران مبنی بر جمع‌آوری و از سال آمار نیروهای نظامی ایران به حظیره و از آنجا به بیت‌العدل بهائیت در (اسرائیل) و سپس لندن و آمریکا سخن می‌گوید و اشعار می‌دارد که «حظیرة‌القدس تهران طی نامۀ محرمانه به کلیۀ محفلهای سراسر ایران اعلام نموده کلیۀ بهائیانی را که در نیروهای مسلح شاهنشاهی خدمت می‌نمایند زیر نظر داشته و فوراً آمار کلیه افراد نظامی از سرباز تا امراء طی یک یادداشت به حظیرة‌القدس تهران ارسال تا به بیت‌العدل و به مراجع تقلید لندن [کذا] و براند اسکات در آمریکا ارسال گردد و آقای براند اسکات آمار موردنظر را خواسته و تاکنون بهائیانی که در ارتش، شهربانی [و] ژاندارمری خدمت می‌نمایند نتوانسته‌اند آمار موردنظر را تهیه نمایند»! و مقامات ساواک، ضمن اعلام «اطمینان» به صحت خبر فوق و «حائز اهمیت» بودن مفاد آن، می‌نویسند: «در وضع حاضر که دستگاه با مشکلات متعصبین مذهبی و روحانیون مواجه می‌باشد تشدید فعالیت بهائیان، ‌قابل تعمق و بررسی است.» 50
با توجه به اسناد فوق، ‌برای هر پژوهشگر تیزبین و نکته‌سنج به جد جای این سؤال وجود دارد که مراکز بهائیت در اسرائیل و لندن و آمریکا، در آن شرایط خطیر و حساس، «آمار کلیۀ افراد نظامی [ایران] از سرباز تا امراء» را برای چه می‌خواستند و به چه دلیل و برای چه منظوری،‌ همۀ بهائیان شاغل در ارتش و شهربانی و ژاندارمری ایران را از مدتها پیش از آن تاریخ، ‌جهت این امر بسیج کرده بودند؟!
چرا شاه از بهائیان حمایت می‌کرد؟
برای کسانی که با دامنه و عمق استراتژیک همکاری رژیم پهلوی با بهائیت آگاهند این سؤال به طور جدی مطرح می‌شود که: چراه شاه از بهائیان حمایت می‌کرد؟
در پاسخ باید خاطر نشان ساخت که: رژیم پهلوی، ‌حضور دین، ‌و روحانیت پاسدار و مبین آن در عرصۀ سیاست برنمی‌تابید،‌ زیرا حضور «مقتدرانۀ» عالمان پارسا و پر نفوذ شیعه در پهنۀ اجتماع و سیاست ایران،‌ راه را بر سمتها،‌ قانون‌شکنیها، ‌غارتگریها، ‌و وابستگیهای آن رژیم خودکامه می‌بست ـ‌ چنانکه تاریخ ایران در دو سدۀ اخیر،‌ از جنبش تحریم تنباکو و مشروطیت گرفته تا انقلاب کبیر اسلامی، ‌گواه این امر است. روحانیت بیدار و مجاهد، ‌بر قلوب ملت ایران حکومت می‌کرد و بنابراین رژیم فاسد و وابستۀ پهلوی، بایستی برای تضعیف (جهت محو یا استخدام آن) از همۀ ابزارهای مناسب سیاسی و نظامی و فرهنگی موجود بهره می‌گرفت، که یکی از ابزارهای مهم «فرهنگی» و «اجتماعی» این امر، تقویت گروهها و گرایشهای انحرافی بود که حیات خود را در مرگ روحانیت و ملت دیندار تابع آن می‌شمرند. و «بهائیات» یکی از این گروهها و گرایشها بود...
از سوی دیگر،‌ نظام سلطۀ جهانی که رژیم پهلوی را (به عنوان مجری اهداف خویش) روی کار آورده و از آن حمایت می‌کرد، برای پیشبرد اهدافش، ‌به افراد و گروههایی نیاز داشت (و دارد) که (برغم قدرت‌پرستی و حرص و زر و زور) پایگاهی در بین ملت نداشتند و لذا به طور طبیعی، ‌هیچ‌گاه قادر به سلطه بر توده‌های میلیونی ملت، و دستیابی به آمال و آرزوهای خویش، نبودند و باید برای تحمیل نفوذ و سلطۀ خویش بر آنان، نقطه اتکائی خارج از کشور و ملت بیابند، که آن هم چیزی جز قدرتهای سلطه‌جوی بیگانه نبوده و نیست. در واقع، ‌قدرتهای خارجی و فرقه‌ها و جریانهای انحرافی ـ هر دو به هم محتاجند. زیرا قدرتهای بیگانه جز به دست این گروهها و فرقه‌های (اندک شمار، فاقد پایگاه در بین اکثریت مردم،‌ و دور از ایمان و آرمان دینی ملت) نمی‌توانند مطامع و مقاصد خود را (به نحو خزنده و مسالمت‌آمیز) پیش ببرند. چون رجال (حقیقتاً ملی و محبوب) کشور، نوعاً عناصری و طنخواه و مستقل بوده و حاضر به قبول اوامر بیگانگان نیستند. متقابلاً این گروهها و فرقه‌ها نیز (برای پیشبرد اهدافشان) به عنایت و حمایت قدرتهای خارجی نیازمند بوده و مجبورند نازها و نیازهای آنان را بپذیرند و دستورات استعمار، ‌از سرکوب کانونهای جنبش مقاومت ملی (روحانیت و مردم مسلمان) گرفته تا عقد قراردادهای استعماری و... را اجرا کنند. و از این نظر نیز، ‌«بهائیت» (با سابقۀ دیرین پیوند و هماغوشی با کانونهای استکباری روس و انگلیس و آمریکا و صهیونیسم) ابزار مناسبی برای پیشبرد مقاصد سلطه‌جویان جهانی بوده و هست.
پیوند و همکاری رژیم پهلوی، ‌به‌ویژه در نیمۀ دوم سلطنت محمدرضا (یعنی دوران سرکوب خونین جنبش اسلامی ملت به رهبری امام خمینی، و سلطۀ مستشاران آمریکایی و کارتلهای نفتی و تسلیحاتی و... بر مقدرات ایران) دقیقاً در این بده بستان استعماری،‌ قابل فهم است.
سخن در این زمینه بسیار است و عجالتاً توجه شما را به سندی از ساواک جلب می‌کنیم که گوشه‌ای از اهداف ضد اسلامی رژیم شاه را در پروردن و میدان دادن به فرقۀ ضاله برملا می‌کند.
ارتشبد دکتر جعفر شفقت،‌ از عناصر شاخص بهائی است که مسئولیت مهمی چون ریاست ستاد ارتش را در اواخر سلطنت محمدرضا برعهده داشت. در گزارشی از ساواک، در تاریخ 6 شهریور 1342، یعنی 3 ماه پس از سرکوب قیام اسلامی ـ ضد استبدادی، ضد استعماری ملت ایران به رهبری امام خمینی (قدس‌سره) تهیه شده، ‌با اشاره به شفقت (که در آن وقت،‌ مقام سرتیپی داشت) چنین می‌خوانیم:
«... با تحقیقات وسیع و موثقی که به عمل آمده و تحقیقات مذکوره مورد نهایت وثوق و اطمینان می‌باشند، انتساب و وابستگی نامبرده به فرقۀ بهائی تأیید گردیده و ضمناً مشارّالیه از جملۀ افراد معدود و متنفذی است که بهائیان ایران مانند دکتر ایادی، پزشک مخصوص اعلی حضرت همایونی، ‌به وجودش افتخار و مباهات می‌کنند و به نفوذ و قدرتش اتکا دارند و عملاً هم دیده می‌شود که از همان بدو انتساب وی به ریاست ستاد ارتش افسران وابسته به اقلیت مذهبی بهائی در تظاهر به دیانت خویش بی‌پروایی بیشتری نشان می‌دهند و اغلب از فرماندهان و افسران ارتش هم که روی اصل شیوع و تواتر و وابستگی رئیس ستاد ارتش به فرقۀ بهائی اطلاع حاصل کرده‌اند علی‌رغم گذشته‌ها،‌ ضمن نفرت و انزجار قلبی خویش از این چنین انتصاب نابجایی اجباراً از انتقاد و تنفیذ نسبت به این افسران خودداری می‌نمایند و حتی موجب گردیده است که جلسات بحث و مناظرۀ مذهبی که افسران در آنها شرکت می‌نمایند گرمی و حرارت بیشتری پیدا نمایند.
و ضمنا در میان افسران ارتش و همچنین محافل خارج از ارتش در موارد بحث و انتقاد از این انتصاب و تنفیذ از مسلط نمودن یک شخصیت ضد مذهبی از نظر مسلمانان بر یکی از پستهای حساس مملکت چنین استدلال می‌گردد که اعلی حضرت به دو نظر: اولاً نشان دادن عکس‌العمل حاد و ضمناً بی‌سر‌و‌صدایی در برابر نفوذ و اقتدار روحانیون و تخویف و موهن نمودن جامعۀ روحانیت تشیع و دوماً [کذا] به این جهت تأمین آسودگی خاطر خویش از مداخلۀ متصدی حساس‌ترین مشاغل و مقامات نظامی در امر سیاست که در مذهب بهائیت نهی و منع گردیده است این شخصیت معروف و انگشت‌نمای بهائی بدین سمت منصوب فرمودند. و نیز تذکر این نکته را نیز در پایان گزارش معروضه خویش ضروری می‌داند که چنانچه مدرک کتبی هم جهت اثبات تیمسار موردنظر به فرقۀ بهائی مورد لزوم باشد چون قبل از تصدی شغل خطیر ریاست ارتش ستاد نامبرده نیز در پاره‌ای از جلسات بحث و مناظره و ایراد کنفرانس در مجامع خصوصی بهائیان رسماً شرکت نموده و محفل یا لجنه‌ها ضمن دعوت شرکت‌کنندگان در این مجالس اسامی کنفرانس‌‌‌دهندگان را نیز متذکر می‌گردیده‌اند. دعوتنامه‌هایی نیز وجود دارد که نام تیمسار دکتر شفقت در آنها مذکور می‌باشد. و این دعوتنامه‌ها در اختیار بعضی از بهائیان هست که در صورت پیش آمدن ضرورت می‌توان با کمی زحمت برخی از آنها را به دست آورد.9/6/42».51
گزارش فوق یادآور نامۀ رسمی محفل بهائیان ایران در دو ماه قبل از این تاریخ (یعنی در 20 خرداد 1342، پنج روز پس از سرکوب خونین قیام 25 خرداد توسط رژیم پهلوی) به تیمسار سرتیپ پرویز خسروانی (رئیس ژاندارمری ناحیۀ مرکز در روزهای کشتار 15 خرداد) است که در آن، از جنبش اسلامی ملت مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی و مراجع بزرگوار تقلید، ‌به عنوان «تجاوز اراذل و اوباش و رجاله» و «سوءعمل جهلای معروف به علم»! یاد می‌کند و به جناب تیمسار نوید می‌دهد که «تاریخ امر بهائی آن جناب را در ردیف همان چهره‌های درخشان و نگهبان مدنیت عالم انسانی ثبت و ضبط خواهد نمود.52
ممکن است گفته شود همسویی و همکاری امثال ارتشبد شفقت بهائی با رژیم پهلوی بر ضد اسلام و روحانیت،‌ اقدامی شخصی و خودسرانه! بوده و ربطی به بهائیت و پیشوایان آن ندارد. در این صورت باید گفت این تصور، توهمی بیش نبوده و باید دانست که به اصطلاح، «آب از سرچشمه گل‌آلود است»!
نمونه‌ها و شواهد این امر بسیار است و در این باره تنها به چند نمونه اشاره می‌کنیم: حسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت) در الواح و آثار خویش صراحتاً و کرارا به شیعیان توهین و حمله کرده و برای نمونه در کتاب اشراقات، از آنان با تعابیری چون «شیعۀ شنیعه»53
«پست‌ترین حزب و امت» 54 یاد کرده و علمای تشیع را (به دلیل نپذیرفتن ادعای باب و بهاء) با تعبیر «فراعنه و جبابره»55 و «پراکندگان «اوهام» در بین مردم 56، مورد طعن و لعن قرار داده است. از زبان همو در کتاب مائدۀ آسمانی می‌خوانیم که می‌گوید: «بگو ای مردم، اگر به نور ایمان فائز نمی‌شوید از ظلمت حزب شیعه خود را خارج نمایید...»57 و نیز: به خدا قسم «حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا مذکور است!53
بهاء در کتاب مشهور خود: ایقان، نیز مردم مسلمان کشورمان را به جرم! عدم قبول ادعاهای بی‌اساس علی‌محمد باب، «ناس نسناس و به غایت حق ناسپاس»، و رهبران دینی آنان (علمای مسلمان) را نیز «مرداری چند» شمرده «که از بطنشان انفال مال مسلمانان می‌آید»! 58 به همین نمط، فرزند وی، عباس افندی، نیز از علمای ایران با تعابیر زننده‌ای چون: ثعبان (افعی) بدکیش، مار و عقارب، گرگان خونخوار، دزدان راه، و عناصری اَجَهل از حیوانات یاد می‌کند 59 و به اتباع خویش نوید می‌دهد که: «من بعد، دستگاه اجتهاد و حکمرانی علما و مرافعه در نزد مجتهدین و تمسک عوام به ایشان و صف جماعت و ریاست رؤسای دین پیچیده خواهد شد»60 شوقی افندی (جانشین عباس افندی) نیز در لوحی که در سال 1320 شمسی (1941) م یعنی در واپسین سال سلطنت زضاخان، با عنوان «قد ظهر یوم‌المیعاد»61 نوشته و تیترهای زشتی چون «عواقب نکبت‌بار شیعۀ اسلام» در آن آورده، به علما و مجتهدین و وعاظ و خطبای شیعه و نیز فقه و اصول و مسجد و جماعت و تکیه و مجالس روضه‌خوانی و سوکواری شیعیان، از هیچ نوع هتاکی و سوء ادب دریغ نورزیده است. همو از ملت شریف و سرافزار ایران تعبیر به «ملتی جاهل و متعصب و متوحش» (یعنی وحشی) کرده که بهائیان «در چنگ» آنان «گرفتار» می‌باشند!62
موارد، منحصر به آنچه فوقاً گذشت نبوده و می‌توان شواهد متعدد دیگری را نیز از قول منابع بهائی در این زمینه ذکر کرد، که ظرفیت محدود این نوشته مجال ذکر آنها نمی‌دهد.
البته وقتی که پیشوای این فرقه (عباس افند) در سفر اروپا، از مردم پاریس به عنوان «لاشه‌ای» یاد می‌کند که «کرمهای زیادی در آن تولید شده، متصل در هیجان و حرکتند و دائم زیر و بالا می‌روند»! 63، روشن است که رهبران این گروه، راجع به ملت مسلمان ایران (که به دفاع از موجودیت فرهنگی و اعتقادی خویش، با سران و مبلغان فرقه شدیداً درگیر شده و موجب انزوا و اخراج آنان از این کشور شده‌اند) چه خواهند گفت و نوشت (و ما تخفی قلوبهم اکبر) و عقدۀ حقارتی را که از آنها در دل دارد چگونه خالی خواهند کرد؟! نیز روشن است که این گونه اهانتها و هتاکیها از سوی رهبران بهائیت نسبت به شیعه و تشیع، چه بذری از کینه و نفرت را در قلوب بهائیان نسبت به هموطنان مسلمان و شیعۀ خویش در ایران (و دیگر نقاط جهان) می‌کارد و مستقیم و غیرمستقیم به چه درگیریها و آشوبهایی دامن می‌زند؟!

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات