تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۵  ، 
کد خبر : ۲۵۴۰۳۵

دین پایه ایدئولوژی نه یک ایدئولوژی


مضمون اصلی رسالت پیامبران نیز امری مربوط به زندگی انسان‌ها است و پیامبر جز با درگیر شدن در مناسبات اجتماعی و تاثیرگذاری روی اندیشه، احساس و عمل مردم نمی‌تواند به رسالت خود جامه تحقق بپوشاند. کدام بخش از مسئولیت پیامبر خارج از قلمرو زندگی انسان‌ها و نفوذ و عمل عقل قرار داد؟ جدایی انداختن میان دو قلمروی طبیعت و ماورای طبیعت و یکی را میدان عمل عقل شمردن و دیگری را به وحی و دین اختصاص دادن، با روح و مضمون تعالیم وحی به کلی بیگانه است. زندگی انسان در درون قلمرویی جریان دارد که حوزه کار شعور است.
و اگر حوزه فعالیت و اثر دین را بیرون از زندگی انسان‌ها قرار دهیم، آیا خدایا را از این سرزمین بیرون نرانده‌ایم؟ و تاثیر وجودی او را در حیات فکری و عملی انسان‌ها نفی ننموده‌ایم؟ تنها به این دلیل که منشا دین، خدا و موضوع آن نیز خدا و رازهای جهان غیب است. اگر خدا و شعور حاکم بر هستی دخالتی در حوزه زندگی انسان‌ها که قلمروی کار عقل‌اند، نداشته باشد، آیا این همان خدای دست بسته یهود نیست که بعد از آفرینش جهان در شش روز، خسته و بیکار در بیرون جهان نشسته و به استراحت و تماشا مشغول است؟!
در نگاه وحی، همه مصایب و رنج‌های بشر از وقتی شروع شد که خدا را از زندگی خود بیرون راند و به جای او اربابانی از اشیا و اشخاص بر کرسی داوری نشاند. در نگاه وحی جدا کردن جهان یعنی قلمرو کار عقل از خدا و صفات و افعال وی ناشدنی است. کار دین آن است که زندگی انسان را بر پایه ارزش‌های ناشی از صفات خدا استوار سازد. و این کار توسط انسان و به یاری خرد وی انجام می‌گیرد. آری، این جا قلمروی کار عقل است، ولی عقل کارش فهم حقایق و هدایت افعال بشر است.
دین در وهلۀ اول، مجموعه‌ای از چگونه «هست»هاست و در پرتو آن، یک تعداد چه باید کردهای اساسی و منبعث از جهان‌بینی یعنی مرتبط با چگونه هست‌ها. اگر کسی به اولی باور دارد و در ضمن می‌خواهد زندگی و عملش را با آن حقایق هماهنگ کند، «باید» به الزامات آن عمل نماید. به طور نمونه، این که «تنها خدا است که رب عالمیان است و جهان و انسان را جز خدا، رب و اربابی نیست». یک گزاره هستی‌شناختی و از مقوله هست‌هاست، و بخشی از دین محسوب می‌شود.
این توصیه هم که «جز خدا کسی را رب خود نگیرید و یا کسی نباید فرد دیگری را ارباب خود قرار دهد» نیز با وجودی که یک گزاره دستوری است و از مقوله باید، باز هم بخشی از دین محسوب می‌شود. این دو گزاره به هم مربوط‌اند، ارتباطی وجودی نه منطقی، میان آن‌ها برقرار است. الزامی بودن رعایت گزاره دوم منوط به این است که شخص نه تنها درستی و حقانیت گزاره اول را بپذیرد بلکه بخواهد با عمل مطابق آن، از عوارض و آسیب‌های قرار گرفتن تحت فرمان اربابی از جنس آدمیان یا اشیا در نمادها، مصون بماند. بخواهد که با نفی سلطه قیمومت هر اربابی و قبول خدا به عنوان تنها پرورش‌دهنده عالمیان، آزادی و آزادگی و فلاح را نصیب برد.
این که خدا حکیم است، گزاره‌ای است توصیف‌کننده یک حقیقت، دال بر این که خدا جهان را براساس حکمت و موازین خرد می‌آفریند. یعنی هم روش او در آفرینش و هم هدف‌های وی در این کار، حکیمانه است. حکمت، عملی است که هم هدف و هم روش انجام آن را عقل تایید می‌کند. این گزاره جزیی از دین است. هم چنین، گزاره‌ای که انسان را به آموختن حکمت و عمل به آن ترغیب می‌کند و نیز صفات خدا، از علم و عدل تا خلاقیت و رحمانیت و... همه اجزای تشکیل‌دهنده دین‌اند و در ضمن گزاره‌هایی توصیفی‌اند که مشخص می‌کنند خدا چگونه هست و چگونه عمل می‌کند. دین در این نقطه متوقف نمی‌ماند و به توصیف بسنده نمی‌کند. به مقوله بایدها و ارزش‌ها هم می‌پردازد، عمل عادلانه را یک ارزش مثبت می‌شمارد و انسان‌ها را به عدل، علم‌اندوزی، تعقل و تفکر و قسط و مهربانی و یاری دادن و آفرینندگی و نیکی و بخشش توصیه و ترغیب می‌کند و از عمل به ارزش‌های مخالف آن یعنی ارتکاب ظلم و تجاوز به دیگران، آلوده شدن به پلیدی و تباهی و دروغ و فریبکاری و باقی ماندن در جهل و بی‌علمی و... پرهیز می‌دهد.
آموزه‌های دینی جهان‌شمول‌اند، یعنی وابسته به سرزمین و موقعیت خاص نیستند. خدا رب همه عالمیان است و انسان موحد هر جا و در هر زمان که باشد بنده ارباب دیگری نمی‌شود و آزادی خود را نمی‌فروشد. عمل حکیمانه، تعقل و دانش‌اندوزی، رحمت و مهربانی، نیروی ابتکار و آفرینندگی، به عدالت داوری و به قسط رفتار و معامله کردن همه جا و همه وقت خوب‌اند، و ارزشی مثبت محسوب می‌شوند.
دین، نه بومی است و نه مقید به زمان خاص و یا متعلق به قوم و ملتی معین. سنت‌ها و صفات الهی و ارزش‌های اخلاقی تراویده از آن‌ها، فراملی، فرامکانی و فرازمانی‌اند. خردورزی و عدالت‌خواهی نیز چنین‌اند، همه متن دین‌اند. فراموش نکنیم که مرجع ما در توصیف دین، دین توحیدی معرفی شده در قرآن است، همان که موضوع دعوت همه انبیای توحیدی بوده است. نزد خدا دین واحد است. همه پیامبران پیرو یک دین بوده‌اند. هر چند آن را به زبان‌های مختلف و تعابیر متفاوت بیان کرده‌اند. دین نزد خدا اسلام است که بیانگر پذیرش و تسلیم شدن به جهت‌گیری الهی و تبعیت از سنت‌ها و صفات اوست. و پیامبران از ابراهیم تا محمد همه مسلمان بوده‌اند. و از این بابت تفاوتی میان پیامبران وجود ندارد. بنابراین نه فقط طرز نگرش توحیدی یا فهم توحیدی از جهان که ارزش‌ها و معیارهایی چون عدالت، زیبایی، حقیقت و آزادی و آفرینندگی همه عین دین‌اند. نه ملاک‌ها و حقایقی بیرون از دین، همه امور از جمله احکام و شریعت‌ها و رفتار دینی اشخاص، با این معیارها و حقایق که عین دین‌اند، سنجیده می‌شوند.
آموزه‌های دینی دو گونه‌اند: توصیفی و ارزشی، با فهم ارتباط وجودشناسانه میان آن دو است که ایمان به جهان‌بینی، تعهد به ارزش‌ها را الزامی می‌سازد. در جهان‌بینی توحیدی، در سایه عمل منطبق با آن حقایق و ارزش‌ها، یعنی آزادی، عدالت، حقیقت، زیبایی و آفرینندگی است که جهان و یا هر موجودی از جهان در مسیر رشد پایدار، حرکت می‌کند و این عمل، موجب گسترش وجودی و تکامل آن‌ها می‌شود. به همین جهت این‌ها را جزو متن دین و بلکه عین دین می‌دانیم.
دین حقیقی توحیدی، چیزی جز جهان‌بینی توحیدی و ارزش‌هایی نظیر علم و عقلانیت و رحمانیت و آفرینندگی و مهرورزی نیست. این‌ها مقولاتی بیرون از دین نیستند و اگر آن‌ها را از دین جدا کنیم ابتر می‌شود. آیه‌ای که برای تعریف دین شاهد آوردم با یک توصیه یا دستور شروع می‌شود: «فاقم وجهک»، جهت‌گیری خود را در زندگی منطبق با مشی و شیوه الهی انتخاب کن! پس این دستورالعمل را همان دین و آیین استواری می‌نامد که خدا به آن دعوت می‌کند: «ذالک الدین القیم»، عدالت، حکمت و... همه جزو مشی الهی و طریقه او در آفرینش انسان‌اند.
پس عدالت و حکمت همان دین‌اند، نه معیارهایی بیرون از دین. دین آدمیان و نهادها و رفتار دینی و آن چه به دین منتسب می‌شود باید با این معیارها که اصل دین‌اند، سنجیده و آزمون شوند. آدمیان باید درباره درستی دین خود و آیینی که از آن پیروی می‌کنند به تحقیق بپردازند و ملاک‌های ارزیابی را از دین خدا برگیرند، که چیزی جز همان خدا نیستند، اگر دین کسی یعنی آیین و رفتار و شیوه‌های زندگی‌اش، منطبق با عدل و حکومت و رحمت و خلاقیت و عقلانیت بود، دین‌اش حقیقی و توحیدی است. در واقع، در پرتو ملاک‌ها و ارزش‌های دینی (توحیدی) است که درباره دین خود و دیگران داوری می‌کنیم.
بخش دوم
دین غیر از شریعت است

شریعت، روش‌های عملی زندگی، راهکار انجام امور و مدل‌های فردی و جمعی است. شریعت، دستورالعمل‌هایی است که راهنمای عمل فرد و یا جمع‌اند و لذا یک سره از بایدها و نبایدها تشکیل می‌شود. شریعت همان احکام و مقررات و یا قوانین موضوعه‌ای است که برای تنظیم روابط میان افراد و گروه‌ها تدوین می‌شوند. این نوع مقررات و ضوابط زمانی ضرورت پیدا می‌کنند که می‌خواهیم به سوی هدف معینی حرکت کنیم و یا هدفی را تحقق بخشیم با روابط میان دو یا چند نفر، یا مقداری از متغیرها را تنظیم کنیم. به نحوی که به تحقق خواسته‌ها و هدف‌های ما کمک کنند. به طور مثال اگر هدف تولید گندم یا افزایش محصول گندم در یک سرزمین مشخص باشد.
کلیه دستورالعمل‌ها و روش‌ها و ضوابطی که باید اجرا و رعایت شوند تا به هدف مزبور برسیم، شریعت یا راه نیل به هدف نام دارند. شریعت راه است، راه نیل به هدف معین تحت شرایط معین. از تقسیم غذا میان اعضای یک خانواده تا اداره یک کشور، همه نیاز به دستورالعمل‌ها و قوانین و ضوابطی دارند، تا امور به همان نحو که مدنظر بوده است، به سامان و نتیجه برسند. مقررات و قوانین کار و روش‌های عمل را باید تدوین کرد. پس شریعت قوانین موضوعه‌اند. در حالی که اصول و ارزش‌های دینی را کسی وضع نمی‌کند. بلکه از بررسی و فهم جهان و چگونگی تحول و تکامل آن به دست می‌آورند. آن‌ها مشابه قوانین علم طبیعت‌اند، در حالی که قوانین و احکام شریعت چنین نیستند.
احکام شریعت، ضوابط رفتار فردی و کنش‌های اجتماعی و مناسبات میان افراد یک جامعه را، شامل می‌شود. هر عمل و حرکت هدف‌داری، فردی یا جمعی، نیاز به دستورالعمل‌ها و ضوابطی دارد که با کم‌ترین هزینه افراد را به هدف برساند. همه سازمان‌ها، نهادها و کشورها، شریعت خاص خود را دارند. شرایع متعددند، زیرا موقعیت افراد و گروه‌ها و سرزمین‌ها و جوامع فرق می‌کنند و یا هدف‌های مشابه ندارند. شریعت برخلاف دین واحد نیست و هر قوم و ملتی و یا سرزمینی شریعت ویژه خود را دارد. «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا»، برای هر یک از شما (امت‌ها) شریعت و راه روشنی قرار داده‌ایم، اصرار نکنید و نخواهید که همه تابع یک شریعت واحد شوند. زیرا اگر چنین کاری مقدور و مفید بود، خدا همه را امتی واحد قرار می‌داد. «ولوشاءالله لجعلناکم امه واحده و لکن لیبلوکم فی ما اتاکم، فاستبقوا الخیرات، الی الله مرجعکم جمیعا، فینئبکم بما کنتم فیه تختفلون»(1).
اگر خدا می‌خواست هر آینه همه شما را در امتی واحد گرد می‌آورد. ولی (چنین نخواسته و در امت‌های مختلف قرار داده است)، تا هر یک از شما را به آن چه نصیب‌شان ساخته است بیازماید. پس در انجام نیکی‌ها بر یکدیگر سبقت جویید. بازگشت (هدف نهایی حرکت) همه شما به سوی خداست. پس شما را از آن چه در آن اختلاف می‌کردید با خبر خواهد کرد. نیازها و هدف‌های اساسی زندگی، واحدند، ولی راه‌های رسیدن به اهداف مختلف‌اند. به درستی گفته شده است که راه‌های رسیدن به خدا به تعداد افراد می‌تواند مختلف باشد. خدا و دین او واحد است، ولی هر یک از پیامبران شریعتی متناسب با سرزمین و قوم جامعه‌ای آوردند که در آن می‌زیستند.
پیامبران در مبانی دین خدا (توحید) تغییری نداده‌اند. ولی هر یک احکام و مقرراتی متفاوت با دیگری را به مردم خود توصیه کردند.
مقید بودن احکام شریعت به زمان و مکان و شرایط خاص هر جامعه به اندازه‌ای است که بعضا در طول زمان کوتاهی تغییر می‌کنند. آیه نسخ(2) به همین مطلب اشاره می‌کند که هرگاه در اثر تغییر شرایط ضرورت پیدا کرد، دستورالعملی تغییر یا اصلاح می‌شود و دستورالعمل تازه‌ای به جای آن مقرر می‌شود. به گواهی قرآن، پیامبر در همان مدت کوتاه اداره جامعه مدینه، چند بار مجبور به تغییر برخی احکام گردید. احکام شریعت متناسب با نیاز هر جامعه و قوم به منظور حل مسایلی که با آن‌ها برخورد دارند، وضع می‌شوند و لذا حجم آن‌ها از جامعه‌ای به جامعه دیگر فرق می‌کند، و با گسترش و پیچیده‌تر شدن هر جامعه و افزایش مسایل و روابط و رویدادها تعداد احکام و مقررات آن افزایش می‌یابند.
اگر پیامبر دعوت خود را در جامعه‌ای دیگر با شرایطی متفاوت با جامعه عربستان قرن ششم میلادی آغاز می‌کرد و ناگزیر از اداره جامعه و نظم روابط میان مردم می‌گردید، قطعا مقررات و احکامی بعضا متفاوت می‌آورد و یا اگر سال‌های بیش‌تری در میان قوم خود می‌زیست شاهد گسترش قلمروی اسلام و الحاق سرزمین‌ها و جمعیت‌های بیش‌تری به جامعه مسلمانان بود و با رویدادها و مسایل تازه برخورد می‌کرد و مسلمانان مشکلات تازه‌ای در برابر او طرح می‌کردند، مسلما حجم مقررات و احکام که او در زمان خود آورد خیلی بیش‌تر می‌شد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات