غلامحسین کرباسچی، فرزند آیتالله محمدصادق کرباسچی در سال 1332 در قم متولد شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی به حوزه علمیه قم پیوست و در مدرسه علمیه حقانی مشغول به تحصیل شد. او در همین زمان، فعالیت سیاسیاش را در مخالفت با حکومت پهلوی آغاز کرد. پدرش آیتالله کرباسچی (ملقب به تهرانی) از یاران مورد اعتماد امام خمینی(ره) بود. او همزمان با تحصیلات فقه و اصول، در دانشگاه نیز تحصیل کرد. در دوران جنگ نماینده امام(ره) در ژاندارمری شد.
او با فرمان و نظر مستقیم امام(ره) به استانداری اصفهان منصوب شد و در این جایگاه آنقدر مدیریتش به چشم آمد که پس از پایان جنگ در سال 1368 و با آغاز ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی با نظر مستقیم او، از استانداری اصفهان به شهرداری تهران منتقل شد و این شاید آغازی بود بر دورانی در زندگی کرباسچی که تا به امروز او را به یکی از مهمترین چهرههای حاشیهای سیاست ایران بدل کرده است؛ چهرهای که شاید به دلیل محکومیتی که در سابقهاش دارد، هرگز خود را نامزد ریاست جمهوری نکرده، اما هرگاه نسیم انتخابات ریاستجمهوری در کشور وزیدن میگیرد، نام او نیز در میان رسانهها مطرح میشود. اما دستکم در دو انتخابات گذشته بلافاصله پس از پایان انتخابات ناگهان چنان محو میشود که انگار اصلا چنین شخصی در میان سیاستمداران ایرانی نبوده است. به همین خاطر باید روی این نقطه یعنی آغاز دوران کرباسچی در شهرداری تهران مکث داشته باشیم؛ مکثی که در نهایت ما را به مقصدی برساند که در آن، رویه امروز او را به نحو بهتری مورد ارزیابی قرار دهیم.
بکوب و بساز
آغاز دوران شهرداری او در تهران به زمانی برمیگردد که با پایان جنگ و روی کار آمدن هاشمیرفسنجانی در قامت رئیسجمهور، دوران سازندگی کشور نیز آغاز شد و در این میان، بازسازی تهران پس از موشکباران و لزوم جلوه علنی سازندگی در پایتخت کشور، مسئولیت ویژهای را بر دوش کرباسچی گذاشته بود. اگرچه هیچکس نمیتواند کتمان کند که او به طرز شگفتانگیزی در ساختن شمایلی نو برای پایتخت موفق بود، اما منتقدانش روند بازسازی تهران را از عوامل ایجاد بحرانی به نام بحران فرهنگی و اقتصادی در جامعه پس از جنگ پایتخت میدانند.
کرباسچی همچنین با آگاهی از اهمیت نقش رسانهها، روزنامه همشهری را منتشر کرد که تا امروز به عنوان یکی از موسسههای مطبوعاتی عریض و طویل جامعه مطبوعات شناخته میشود. این تمایل به فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی تا امروز نیز در او دیده شده و برخی او را پدر معنوی بسیاری از نشریات میدانند. یکی از مواردی که منتقدانش معتقدند او سببسازش بوده است، شیوع بیماری بساز و بکوبی در تهران بود که در نهایت این شهر را به شهری بی در و پیکر بدل کرد که دیگر نمیشد حد و مرزی برایش قائل شد. آنها میگویند بیتوجهی به بافت سنتی و فرهنگی تهران و به ویژه درخصوص برخی مناطق که ساختوساز، بافت فرهنگیشان را به شدت تغییر داد، بحران فرهنگیای را رقم زد که کرباسچی چندان هم به آن بیمیل نبوده است. آنها همچنین معتقدند شیوه خودمحورانه مدیریتی او و میل شدیدش جهت درآمدزایی برای شهرداری تهران سبب شد این مجموعه نه تنها ناگهان به مجموعهای پولساز بدل شود، بلکه محیطی برای شیوع فساد اداری شود، اما موافقان کرباسچی معتقدند حتی اگر تنها پروژه نواب یا ساخت آزادراههای متعدد در دوران مدیریتی او را در نظر بگیریم، باید به او نام مدیری موفق را داد که عملکردش میتواند به عنوان الگویی در زمینه مدیریت اجرایی مورد تدریس قرار گیرد، دو دیدگاهی که به نظر میرسد در هر دو، اغراق بیش از حدی دیده میشود؛ اغراقی که شاید سبب شد او از سویی همانند رئیس دولتی که منصوبش کرده بود خود را ورای هر نقد و نظارتی ببیند و از سویی منتقدانش برای پایین کشیدنش با هر مسالهای که در دوران مدیریتیاش رخ داد، همچون فاجعهای عظیم برخورد کنند.
در دوران او برای اولین بار شهردار تهران در هیات دولت در کنار وزرا و معاونان رئیسجمهور حضور یافت؛ رویهای که تا انتصاب محمود احمدینژاد به شهرداری تهران ادامه داشت.
بازوی تحول سیاسی هاشمیمحورها
اما باید پذیرفت او نقش بسزایی در شکلگیری جریانی سیاسی در کشور ما داشته است؛ جریانی که اگرچه به عنوان چهرههای هاشمیمحور و با نام کارگزاران سازندگی شناخته میشد ولی با گرایش به خاتمی در سال 76 به یکی از ستونهای جبهه اصلاحات بدل شد. ورودی که شاید سرمنشایی بود برای دورانی که در آن شاهدیم شهرداری تهران پلی برای ریاستجمهوری محسوب میشود؛ پلی که اگرچه شاید کرباسچی برای خودش ساخته بود، اما وقایع به سرعت رخ داده به او مجوز عبور نداد ولی پل ساخته شده محمود احمدینژاد را به مقصد رساند و امروز قالیباف نیز خیال عبور از آن را دارد. به واقع شاید این نقد به کرباسچی وارد است که شهرداری تهران را از یک مجموعه اجرایی خدماتی شهری به بازویی توانا در بازیهای سیاسی و جناحی بدل کرد؛ راهی که گام نخستش را کرباسچی در زمان انتخابات مجلس پنجم کلید زد. در آستانه برگزاری انتخابات مجلس پنجم، در بهمنماه 1374 شانزده تن از وزیران، معاونان و نزدیکان هاشمیرفسنجانی، رئیسجمهور وقت ایران در بیانیهای با عنوان «خدمتگزاران سازندگی» اعلام کردند در انتخابات مجلس پنجم حضور فعال خواهند داشت و فهرستی از نامزدهای مورد حمایت خود را معرفی خواهند کرد. این اقدام با واکنش منفی شدید جناح راست روبهرو شد تا جایی که این اقدام را دخالت قوه مجریه در قوه مقننه قلمداد کرده و تهدید به استیضاح وزرای امضاکننده بیانیه و حتی طرح بررسی کفایت رئیسجمهور در مجلس کردند. در نهایت با فرمان رهبری، مبنی بر عدم حضور وزیران در این جمع، غائله فروکش کرد و با حذف 10 وزیر، به یک جمع شش نفره کاهش یافت که شامل پنج معاون رئیسجمهور و شهردار تهران میشدند که با صدور بیانیهای با عنوان «کارگزاران سازندگی» حضور خود را در عرصه انتخابات اعلام کردند. این گروه نهایتا با فشار شورای نگهبان، فعالیت انتخاباتی خود را با عنوان «جمعی از کارگزاران سازندگی» سامان داد.
از همان زمان این شایعه وجود داشت که او خود را برای ریاست جمهوری در سال 76 آماده میکند؛ شایعهای که با توجه به حمایت کمسابقه هاشمی از او، شاید چندان هم غیرمنطقی نبود.
و ناگهان خاتمی
دوران ریاست جمهوری هاشمی در حال پایان یافتن بود و کرباسچی و دیگر کارگزارانیها منتظر بودند تا با حضوری جدی در انتخابات سال 76 نگذارند با حضور فردی غیر از خودشان در مقام ریاست جمهوری، کارهای ناتمامشان در حوزه مدیریت اجرایی کشور به نام فرد دیگری ثبت شود. از سویی قطعی شدن نامزدی ناطق نوری که کارگزارانیها در زمان انتخابات مجلس پنجم تا حدودی با او و جامعه روحانیت مبارز به عنوان مهمترین حامی او به اختلاف خورده بودند، سبب شد کارگزارانیها به دنبال آن باشند که با معرفی نامزدی دیگر، قدرت خود در فضای سیاسی را به رخ رقبا و منتقدان بکشند. هیچکس نمیداند چرا کرباسچی که شاید مهمترین چهره کارگزارانیها بود خود نامزد ریاست جمهوری نشد. منتقدانش میگویند او میدانست شورای نگهبان صلاحیتش را تایید نخواهد کرد، اما برخی از موافقانش معتقدند کرباسچی خود را برای ریاست جمهوری آماده نمیدید و ترجیح میداد ضمن آنکه با تداوم حضورش در مقام شهرداری تهران، پروژههای نیمهتمامش در تهران را به پایان برساند، در قامت یک حامی مهم شناخته شود.
هر کدام از این دو فرضیه را بپذیریم فرقی نمیکند، چرا که همگان میدانند در نهایت مردی به میدان آمد که به دلیل آنکه شاید در ابتدا از شانس بالایی برای ریاست جمهوری بهرهمند نبود، بدل به فرصتی طلایی برای کارگزاران شد تا ضمن حمایت از او، خود را به عنوان بخشی از بازوی اجرایی و اقتصادی او تثبیت کنند؛ نظریهای که با پیروزی خاتمی به نظر میرسید در حال شکلگیری بود. تا اینکه ناگهان مناقشهها بر سر رویه کرباسچی، شایعات دادگاهی شدن او را به حقیقت تبدیل کرد و در نخستین روزهای سال 77 این اتفاق، واقعهای تاثیرگذار در زندگی سیاسی کرباسچی را رقم زد.
تخمه با طعم دادگاه
روز 15 فروردین 1377 کرباسچی پس از بازجویی، بازداشت و روانه زندان شد؛ خبری که شهر را تکان داد. خاتمی آن را به طعنه عیدی تلخ دستگاه قضا به دولت خواند و وزارت کشور رسما بازداشت شهردار تهران را محکوم کرد و هیات دولت، عدهای از نمایندگان مجلس و مطبوعات اصلاحطلب به این امر اعتراض کردند. اتهامات کرباسچی کم نبود. در کیفرخواست او مواردی چون:
1. مشارکت در اختلاس به مبلغ یک میلیارد و چهارصد و پنجاه و سه میلیون تومان، نود هزار دلار آمریکا، 660 سکه بهار آزادی و 80 سکه نیم بهار آزادی 2. مشارکت در ارتشا 3. تضییع اموال عمومی 4. تصرف اموال عمومی 5. تبانی در معاملات دولتی 6. دخالت در انتخابات پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی با پرداخت 25 میلیون تومان به دو نامزد دیده میشد.
در حالی که رسانههای منتقد کرباسچی از خبر دادگاهی شدن او سر از پا نمیشناختند، اصلاحطلبان آن را انتقامگیری از پیروزی خاتمی میدانستند. دعوا بر سر اینکه آیا کرباسچی مجرم است یا خیر، بدل به مهمترین بحث روز جامعه ایران شد. موضوعی که با فرارسیدن روز آغاز دادگاه او و اعلام آنکه این دادگاه از تلویزیون پخش میشود، سبب شد دادگاه کرباسچی برای مردم در شکل و شمایل یک تفریح خانوادگی دیده شود؛ تفریحی که باعث شده بود خانوادهها دادگاه او را مثل سریالی دنبالهدار هر شب ببینند و فردا در موردش با هم گفتوگو کنند.
سخنوری کرباسچی در دادگاه و در مواجهه با محسنی اژهای که بنا به شکل و چارچوب آن زمان قوه قضائیه، هم مدعیالعموم بود و هم قاضی، سبب شد بخشی از جامعه فارغ از آنکه به اتهامات و مدارک ارائه شده در دادگاه توجه کنند او را همانند یک شخصیت جذاب سریالی تلویزیونی بپسندند. اتفاقی که باعث شد 10 سال بعد از این دادگاه، وزیر دادگستری ایران تصریح کند پخش دادگاه از طریق رسانهها به احساس عدالت و امنیت قضایی لطمه زد، چرا که یک نفر به طور همزمان هم مدعی بود و هم قاضی و شاید به همین خاطر این دادگاه موجب احیای دادسراها شد. شهردار تهران به اتهام برداشت 260 میلیون تومان جهت ستاد کارگزاران، پرداخت 25 میلیون تومان به تاجران و تقوامنش نامزدهای انتخابات مجلس، 60 میلیون تومان به بهزادیان، 87 میلیون تومان برای خود، خرید 90 هزار دلار از حساب مدیران شهرداری و پرداخت به نماینده جمهوری اسلامی در نیویورک و پرداخت 50 میلیون تومان به تعدادی از مدیران شهرداری به سه سال زندان و 10 سال انفصال از خدمات دولتی و بازگرداندن اموال محکوم شد.
او همچنین به دلیل تضییع سه و نیم میلیارد (که نیمی از آن به حساب شهرداری بازنگشته بود) به چهار سال حبس و 60 ضربه شلاق تعلیقی محکوم شد. اما در مورد ساختمان آفتابگردان، تخفیفهای داده شده به مراجعان، موضوع سکههای اهدایی و ساختمان خیابان الوند مربوط به عبدالله نوری و مشارکت در ارتشا، حکم تبرئه صادر شد.
کرباسچی سرانجام پس از نزدیک به دو سال حبس آزاد شد. ناطق نوری در رابطه با چگونگی آزادی او مینویسد: «سرانجام آقای کرباسچی محاکمه و محکوم شد و به زندان افتاد؛ بخشی از دوره محکومیتش را هم کشید تا اینکه نامهای خدمت مقام معظم رهبری نوشت و درخواست گذشت و عفو کرد که مورد موافقت رهبری قرار گرفته و آزاد شد.»
مرد خاکستری سیاس��
کرباسچی پس از آزادی وارد اولین دوره حاشیهگزینی خودش شد. او که در محافل مختلف بارها نسبت به عدم دفاع لازم از سوی هاشمی و به ویژه خاتمی گله داشت، ترجیح داد از این پس در حاشیه به سیاست ایران بپردازد؛ حاشیهنشینیای که به نظر میرسید در سال 88 با اعلام آنکه او به عنوان معاون اول کروبی، در دوران تبلیغات در کنار او حضور خواهد داشت، به پایان رسید. بیلبوردهایی که تصویر کرباسچی و کروبی در کنار هم در آنها دیده میشد در سطح کشور نصب شده بود. کرباسچی حتی برای آنکه دلخوری دیرینهاش از خاتمی و هاشمی را که اولی رسما و دومی به نظر میرسید از موسوی حمایت میکردند را علنی کند، در فیلم تبلیغاتی کروبی سنگ تمام گذاشت و از گریه کردن هم دریغ نکرد. کرباسچی اگرچه تمام تلاش خود و بخشی از دوستان قدیمیاش را برای پیروزی کروبی به کار بسته بود، اما وقتی نتیجه انتخابات مشخص شد با شایعهای روبهرو شد که میتوانست خدشهای جبرانناپذیر به شخصیت سیاسیاش باشد.
خبر این بود که صبح روز رایگیری زمانی که وی با کروبی به یکی از شعب اخذ رای رفته بود، در کمال تعجب خبرنگاران و همراهان، رای خود را در صندوق نینداخت و بدون دادن رای، شعبه را ترک کرد.
چند ساعت بعد خبر دیگری منتشر شد که کرباسچی با حضور در دانشگاه امیرکبیر و در میان دانشجویان رای خود را به صندوق انداخت، اما جالب اینکه برخلاف تصورهای قبلی، کرباسچی رای خود را به نام کروبی در صندوق نینداخت، بلکه نام میرحسین موسوی در برگه تعرفه رای کرباسچی نوشته شده بود، جالبتر اینکه کرباسچی تعمدا رای خود را به دانشجویان نشان داد و از آنها نیز خواست که به دلیل رای نیاوردن کروبی به میرحسین موسوی رای بدهند.
وقتی بعدها محمدرضا باهنر در یک مصاحبه به این موضوع اشاره کرد، کرباسچی با نوشتن جوابیهای تند به این خبر واکنش نشان داد.
کرباسچی نوشته بود: «در انتخابات هم بارها دروغ بودن این اتهام از جانب من اعلام شده است. آیا فکر کردهاید که چرا چنین دروغ آشکاری جعل شده، در حالی که رای من مخفی بوده است؟ اگر به همین نکته توجه میکردید از بسیاری مطالب ناگفته مطلع میشدید. به علاوه این چه معنایی دارد که یک فرد تمام وقت به نفع یک نامزد باشد، اما سر صندوق، رای خود را به نام دیگری بیندازد؟ این برداشت فقط از جانب کسانی منطقی و ممکن مینماید که خود چنین کردهاند. البته اگر شما به فردی غیر از نامزد گروه خود رای دادهاید، اشکالی ندارد. شاید در آینده نه چندان دور صریحتر از گذشته به این مطلب اقرار کنید، بلکه از بار سنگین مسئولیت خود کم کنید. فراموش نکنیم که شما خودتان گفتهاید رای به آقای موسوی آن روز براساس وظیفه شرعی بوده است.
رای در انتخابات براساس قانون مخفی است و شما که خود را عضو ارشد مجلس قانونگذاری میدانید، قانونا حق کنجکاوی (آن هم در امر غیرممکن) و بدتر از آن نسبت دروغ دادن و به دنبال آن استدلال موهوم براساس آن را ندارید. اینکه گفتهاید را همه میدانند. من که خود رای دادهام لااقل میدانم که دروغ میگویید، مگر آنکه خدای نکرده آن رای را شما تغییر داده باشید!» کرباسچی چند ساعت پس از اعلام نتایج در مصاحبه با برخی رسانهها، در حالی که صدای خستهاش نشان از بهت ناشی از شنیدن نتیجه انتخابات بود، تلویحا شکست را پذیرفت و بار دیگر به شیوه پس از آزادیاش به خلوتی خودخواسته رفت؛ خلوت و حاشیهگزینیای که به نظر میرسد بار دیگر در روزهای نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری شکسته شده و ما شاهدیم که کرباسچی دوباره در رسانهها حضوری جدی دارد.
کرباسچی مدل 92
این روزها همانطور که گفتیم، کرباسچی بار دیگر خود را به عنوان چهرهای همواره قابل اعتنا در بازی سیاسی وارد میدان کرده است. مصاحبه اخیر او با خبرگزاری مهر و یادداشت جنجالیاش در نشریه آسمان، نشان میدهد او هنوز هم ترفندهای مختص به خودش را دارد که بر مبنای آن بتواند همانطور که ناگهان خود را به حاشیه میراند، به همان میزان ناگهانی حضوری جنجالی و حاشیهساز در صحنه داشته باشد.
او در حالی که همانند دیگر همطیفانش منتقد سفت و سخت دولت احمدینژاد است، اما به نظر میرسد کماکان دلخوریاش از خاتمی التیام نیافته است. کرباسچی با سخنانی طعنهآمیز میگوید: «روشهایی که دولت در این مدت به کار برده، بسیاری از اصولگرایان را اصلاحطلب کرده است. یعنی خیلی از اصولگرایان به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از این رفتارها و برخوردهای دولت، نتیجه مثبتی در پی نداشته است.»
کرباسچی با زیرکی در این مصاحبه تلاش میکند برای آنکه تحلیلهای قدیمی و سمت و سویی که داشته را درست نشان بدهد، نارضایتی کنونی از عملکرد احمدینژاد را اثباتکننده گرایش آن روزهای خود بداند. او در این مورد میگوید: «در مورد بحث بعد از انتخابات هم به عنوان عضوی از کارگزاران باید بگویم همه از اتفاقاتی که بعد از انتخابات سال 88 افتاد، ناراحتیم. نه ما، که همه گروهها در دو طرف جریان و حتی جریانی که برخورد کرده، ناراحت و پشیمان است و میداند اگر این اتفاقات نمیافتاد، خیلی بهتر بود، این طرف هم قائل به این نیست که از مجموع اتفاقات سال 88 یک برد صددرصدی کسب کرده است، حالا با هر تحلیلی که میخواهیم حساب کنیم، ما اگر به شرایط قبل از سال 88 برگردیم همه راضیتر خواهند بود؛ این اتفاقات یک شرایط برد - برد یا برد - باخت صددرصد برای هیچکدام از طرفین نبوده است.»
کرباسچی اما در این مصاحبه نیز نشان میدهد هنوز از خاتمی دلخوری دارد. هرچند میگوید این انتقاد و اختلاف مسالهای شخصی نیست، اما تاکید میکند: «شخصا معتقدم اگر هیچ مانعی هم بر سر راه خاتمی برای نامزدی نباشد، وی نباید بیاید.» اما از سوی دیگر سخنان کرباسچی نشان میدهد کدورتها میان او و هاشمی برطرف شده، چرا که او رسما اعلام میکند اگر هاشمی بیاید از او حمایت میکند.
کرباسچی میگوید: «آقای هاشمی تا این زمان گفته است که نامزد نمیشود. من شخصا معتقدم آقای هاسمی خیلی بهتر از من و حتی خیلی اشخاص دیگر شرایط را درک میکند، اگر آقای هاشمی تصمیم بگیرد که در این انتخابات حضور پیدا کند، قطعا من و خیلیها از ایشان حمایت میکنیم. در حال حاضر بسیاری از اصلاحطلبان، مثلا آن دستهای که از نظر شما تندرو به نظر میآیند، مثل آقای حجاریان معتقدند که راهحل نظام و مشکلات کشور به دست آقای هاشمی است.»
این سخنان نشان میدهد ورود دوباره کرباسچی به میدان نمیتواند چندان با شکلگیری دوباره جریان هاشمیمحورها در انتخابات آینده بیربط باشد. اخبار این روزها مبنی بر اینکه هاشمی یا خودش خواهد آمد یا رسما از یک نامزد مثل خاتمی یا روحانی حمایت میکند، نشان میدهد با رسمی شدن اعلام نظر هاشمی، باید کرباسچی را جدیتر از گذشته در میدان دید. او در این مصاحبه، روحانی را در قامت یک اصلاحطلب میبیند و او را از جمله گزینههای دارای رای اصلاحطلبان میداند، تا حدی که حاضر نیست او را اصولگرا بداند.
کدورتی برطرف نشده
اما جدا از مصاحبه اخیر کرباسچی با خبرگزاری مهر، به نظر میرسد یادداشتی که اخیرا از او منتشر شده نیز حاوی نکاتی با اهمیت باشد. به ویژه که در آن، باز هم موجی از طعنه و متلک به خاتمی و پیششرطهای اعلام شده از سوی خاتمی دیده میشود. او در بخشی از این یادداشت مینویسد: «کدام حزبی در کجای دنیا و در چه زمان برای رسیدن به اهداف و برنامههای خود اینچنین از رقیب کمک گرفته است؛ با وجودی که سیستم موجود حکومتی و اجرایی، دیدگاههای متفاوتی با ما دارد و ما به بخشهای عمدهای از آن به چشم رقیب مینگریم، آیا معقول است که از رقیب بخواهیم خواستههای نهایی ما را محقق کند تا ما در مسابقه از او ببریم.» کرباسچی پیششرطهایی را که پیش از این از سوی خاتمی برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات اعلام شده بود، به ژست تعبیر میکند و مینویسد: «البته اینکه شرط حضور در صحنه، آزادی دوستان عزیزی که گرفتار زندان و حصر شدهاند باشد، بسیار ژست جوانمردانه، آزادمنشانه و نگاهی از موضع استغنا به قدرت است. این پشت پا زدن به مردار قدرت و اقتدار است و افسار این شتر سرکش را به گردنش انداختن، اما واقعیت این است که در درون ناپیدای این نگاه به ظاهر رادیکال و روشنفکرانه، محافظهکاری غریبی آرمیده است.» اما کلیت یادداشت ک��باسچی و مصاحبه او با خبرگزاری مهر را باید در همین جمله او خلاصه کرد که معتقد است: «راهی جز این نیست که همه اصلاحطلبان ایران و همه کسانی که به اعتدال و روشهای عاقلانه حکومتداری میاندیشند، دوباره متحد شوند.» اتحادی که از مصاحبه کرباسچی این طور به نظر میآید که او تمایل دارد خروجیاش به جای خاتمی، شخصی از طیف هاشمیمحور باشد. گزینهای مانند روحانی اگرچه از منظر اصلاحطلبان، هم کمتر اصلاحطلب محسوب میشود و هم بیتردید از نگاه آنان میزان رای کمتری نسبت به خاتمی دارد، اما برای کرباسچی گویا گزینه مطلوبتری است.
البته در این میان هواداران کرباسچی در میان اصلاحات اما به بخش دیگری از سخنان او با خبرگزاری مهر استناد میکنند تا ثابت کنند در صورتی که خاتمی به میدان بیاید نیز امید به بهبود رابطه میان کرباسچی و سید اصلاحطلبان هست.
سخنان مدنظر آنان، آن بخش از مصاحبه کرباسچی است که میگوید معتقد است هاشمی تمایلش به سوی خاتمی است. سخنانی که برای آنان که با رویه کرباسچی آشنا هستند، شیوهای آشناست چرا که او میخواهد فضای وهمآلود کنونی که به نظر میرسد بخشی از استراتژی اصلاحطلبان باشد را به بهترین نحو پیش ببرد.
اگر سخنان کرباسچی مبنی بر تمایل هاشمی به نامزدی خاتمی واقعیت داشته باشد، این سخنان نشان میدهد او با توجه به شدت حمایتی که نسبت به هاشمی نشان میدهد فضا را مهیا کرده است که اگر خاتمی هم وارد میدان شد خود را به تبعیت از نظر هاشمی در جبهه او قرار بدهد؛ مسالهای که باید آن را به معنی پایان دلخوریهای او از خاتمی دانست. امری که برای اصلاحطلبان میتواند حکم کیمیا داشته باشد، چرا که فاصلهگیری کرباسچی از خاتمی در دو انتخابات گذشته سبب انشقاقی منجر به شکست برای اصلاحطلبان شده بود. کرباسچی در نسخه سال 92 خود، چهرهای پختهتر و با سیاستتر نشان میدهد. اما هنوز هم بیگمان مردی خاکستری است که میداند چگونه بیآنکه جلوی صحنه حاضر شود، نقش خودش را در پشت پرده به درستی بازی کند. با این اوصاف به نظر میرسد در هفتههای پیشرو، باید شاهد حضور پررنگتر غلامحسین کرباسچی در عرصه انتخابات باشیم. او که از هفتهها پیش انتخابات را کلید زده است، اکنون در پشت پرده است و به زودی از پرده بیرون خواهد آمد، اما این بار شاید تمام قدتر.