رضا اكبري
نظام نوپاي جمهوري اسلامي در آستانه نهمين ماه حيات خويش بود و آماده ميشد تا پس از برگزاري همهپرسي تعيين نوع نظام و همچنين برگزاري انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، مقدمات سومين مشاركت عمومي مردم را براي تعيين سرنوشتشان فراهم نمايد. تدوين و بررسي قانون اساسي توسط مجلس خبرگان قانون اساسي مراحل پاياني خويش را پشت سر ميگذاشت كه دولت موقت پس از مواجهه با فراز و نشيبهاي گوناگون كه آخرين آنها تسخير لانه جاسوسي آمريكا بود، استعفا نمود. ولي در نهايت همهپرسي قانون اساسي با مديريت شوراي انقلاب در تاريخ 11/9/58 صورت پذيرفت و 2/98 درصد آراي مثبت را به خود اختصاص داد.
هر چند كه نظام قانونمند شده بود اما تا شكل گرفتن نهادهاي قانوني و اجراي قوانين، همچنان اين آشوب بود كه جولان ميداد. شرايط كشور بسيار بحراني بود به گونهاي كه مردم و مسئولين هر لحظه آماده شنيدن اخبار ناگواري از نقاط مختلف كشور بودند. استانهاي سيستان و بلوچستان، كردستان و آذربايجان از جمله نقاطي بودند كه تشنج و خشونت در آنها ادامه داشت. حزب جمهوري خلق مسلمان كه در تقابل با حزب جمهوري اسلامي شهره گشته و سبب ايجاد آشوب و ناامني در آذربايجان بود، منحل گرديد. پايتخت نيز چندان آرام نبود. ترور نيروهاي فعال انقلاب هر از چندي خبرساز ميشد. شهادت آيتالله دكتر مفتح در 27 آذرماه 1358 نزديكترين نمونه اينگونه حوادث بود كه تا آن زمان رخ ميداد. همه اين اتفاقات، از نياز كشور به تشكيل هر چه سريعتر نهادهاي قانوني خبر ميداد. قواي مجريه و مقننه هنوز ايجاد نشده بودند و اين شوراي انقلاب بود كه حال با استعفاي دولت موقت، وظيفه داشت تا علاوه بر اداره امور كشور و كنترل اوضاع، انتخابات رياست جمهوري را نيز برگزار نمايد.
وزارت كشوري كه بايد تحت نظر شوراي انقلاب انتخابات را برگزار ميكرد، شانزده روز پس از برگزاري همهپرسي قانون اساسي، اعلام نمود كه «طرح انتخابات رياست جمهوري و مجلس در اين هفته براي تصويب، تسليم شوراي انقلاب ميشود.» سرپرستي وزارت كشور در آن زمان به عهده اكبر هاشمي رفسنجاني بود. او ضمن اعلام اين خبر به نكات مختلفي در اين زمينه اشاره نمود كه يكي از آنها نحوه تأييد صلاحيتها بود. وي در اين زمينه گفت: «در حال حاضر شرايط آنها بايد با شرايطي كه در اين زمينه در قانون اساسي ذكر شده است، منطبق باشد و بعد از آن هم قاعدتاً امام نظر خواهند داد كه چه كسي و يا چه كساني صلاحيت دارند يا ندارند. ولي قبل از آن وزارت كشور نيز اظهار نظري خواهد كرد و پس از آن به حضور امام تقديم خواهد شد.»
هاشمي همچنين در تشريح علت برگزاري انتخابات رياست جمهوري پيش از انتخابات مجلس گفت: «فكر كرديم كساني كه در اين انتخابات موفق نشوند، ميتوانند مجدداً در انتخابات مجلس شوراي ملي شركت كنند.» از فرداي انتشار اين خبر بود كه در روزنامه «انقلاب اسلامي» كه به بنيصدر تعلق داشت، ستوني با عنوان «رئيسجمهور؟» شكل گرفت كه هر روز به بررسي صفات يك رئيسجمهور ايدهآل ميپرداخت. با قطعي شدن تقدم انتخابات رياست جمهوري بر مجلس، كم كم فضاي معرفي و تبليغات نامزدهاي رياست جمهوري در حال شكل گرفتن بود. احزاب و گروههاي مختلف، اعم از كوچك و بزرگ درصدد تصميمگيري براي معرفي كانديدا از جانب حزب خود بودند. مجموع اين احزاب و گروهها به سه دسته اسلامي، ملي و چپ تقسيم ميشدند.
انتخاب اولين رئيسجمهور از هر كدام اين گروهها ميتوانست تأثير بسزايي در چگونگي روند تثبيت نظام داشته باشد. البته برخي از افراد نيز تصميم داشتند تا به صورت كانديداي مستقل در اين انتخابات شركت كنند. يكي از اين افراد كه از اولين كساني بود كه مقدمات اين امر را براي خود فراهم آورده بود، تيمسار مدني بود. او يك افسر نيروي دريايي اهل كرمان بود كه مسئوليتهايي همچون وزارت دفاع، فرمانده نيروي دريايي و استاندار خوزستان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي را در كارنامه خود داشت. قبل از انقلاب به عنوان يك افسر مبارز و متمايل به جبهه ملي و مطرود رژيم شاه بود و همين امر سبب آن شد كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار گيرد و مقاماتي را كسب كند.
لذا روزنامه انقلاب اسلامي در اولين روزهاي ثبتنام نامزدها نوشت: «تيمسار مدني نامزد رياست جمهوري خواهد شد.» اما مطلب ديگري كه در همان روزنامه جلب توجه ميكرد، اين عبارت بود: «از جانب سازمان مجاهدين [خلق]، امام خميني كانديداي رياست جمهوري شد.» در پائين اين تيتر بيانيه سازمان مجاهدين خلق به چاپ رسيده بود كه در آن پس از اشاره به تصميم سازمان مبني بر كانديدا نمودن آيتالله طالقاني و منتفي شدن اين تصميم با رحلت ايشان، از امام خميني به عنوان «شايستهترين انتخاب براي تصدي مقام رياست جمهوري» نام برده شده بود.
سازمان علت طرح اين پيشنهاد را يكي شدن مسئوليتهاي رهبري و رياست جمهوري و رفع يكي از نقايص قانون اساسي مبني بر دوگانگي مراكز تصميمگيري و اجرايي اعلام كرد. پيشنهاد كانديدا شدن امام را علاوه بر سازمان مجاهدين خلق، حزب ملت هم در ابتدا مطرح كرد. شايد يكي از علل ارائه اين پيشنهاد عجيب از جانب اين دو گروه را بتوان در عدم اعتقاد آنان به مقام و جايگاه ولايت فقيه دانست، چرا كه با طرح چنين موضوعي ميخواستند از جايگاه و شأن ولي فقيه كاسته و او را تا رياست جمهوري پائين بياورند.
البته پس از آن كه استقبالي از اين پيشنهاد نشد، رهبران هر دو گروه، يعني مسعود رجوي و داريوش فروهر، خود را نامزد رياست جمهوري كردند. به همين دليل هم شايد پيشنهاد كانديداتوري امام، صرفاً مانوري بود تا اين دو گروه خود را در خط امام نشان داده و سپس براي رهبران خود، رأي جمع كنند. اما مردم همچنان در انتظار حضور افراد سرشناستري در انتخابات بودند تا بتوانند به آنها اعتماد كنند. احزاب و گروههاي اسلامي، هنوز شخص يا اشخاصي را معرفي نكرده بودند.
آنهايي كه هر روز در روزنامهها به دنبال خبر جديدي از نامزد شدن شخصيت مهمي ميگشتند، در روز سوم ديماه 1358 درشتترين تيتر روزنامههاي اصلي كشور را حول محور يك جمله ديدند. آن جمله اين بود: «بهره از نظام بانكي حذف شد.» اين سخن وزير اقتصاد و دارايي وقت يعني ابوالحسن بنيصدر بود كه طي مصاحبه مفصلي به تشريح تصميمات و پيشرفتهاي اقتصادي كشور ميپرداخت. ملي اعلام شدن تجارت خارجي و واردات نيز از ديگر جملات تيترآفرين وي در اين مصاحبه بود. روزنامههاي مختلفي همچون كيهان، اطلاعات، انقلاب اسلامي، بامداد و... اين موضوع را از اصليترين تيترهاي خود قرار داده بودند.
حتي روزنامه جمهوري اسلامي كه ارگان حزب جمهوري اسلامي بود و رهبران آن در آن زمان از منتقدين اصلي بنيصدر به شمار ميآمدند، نيز اين جمله را به عنوان بزرگترين تيتر خود انتخاب كرد: «بزرگترين تحول در تاريخ بانكداري، بهره بانكي حذف شد.» مدير مسئول و سردبير اين روزنامه در آن زمان ميرحسين موسوي بود. طرح چنين موضوعي و مانور چند روزه روي آن، ميتوانست در آستانه انتخابات رياست جمهوري، فضاي تبليغي خوبي را براي بنيصدر فراهم كند.
دكتر حسن غفوريفرد در اين باره ميگويد: «بنيصدر براي به دست آوردن اين پست، برنامهريزي خوبي كرده بود. مثلاً يكي دو ماه قبل از انتخابات وزير اقتصاد و دارايي بود، بحث «بانك بدون ربا» را مطرح كرد. بدون هيچ طرح و تئوري و يا حتي بيان نمونهاي، فقط آن را به عنوان شعار مطرح كرد و بسياري از اعضاي جامعه روحانيت، به اين دلخوش بودند. من ديدم كه يكي از روحانيون بزرگ خراسان، در مقابل خانهاش پارچه بزرگي نصب كرده بود كه روي آن نوشته شده بود «آقاي بنيصدر با ايجاد بانكهاي غير ربوي، بزرگترين خدمت را به اقتصاد اسلامي كردند».
در حالي كه بنيصدر حتي يك قدم هم برنداشته بود و حتي يك تعريف مختصري در اين باره ارائه نكرده بود.» شروع آشنايي عموم مردم با بنيصدر از مدت اقامت امام در پاريس و سپس حضور او در پرواز انقلاب، سرچشمه ميگرفت. پس از آن نيز مناظراتش با بابك زهرايي در دانشگاه تهران و سخنرانيهاي متعددش به همراه چند كتاب معروفش از او در اذهان، شخصيتي متفكر و دانشمند ساخته بود. پدر وي نيز از علماي همدان بود كه بسياري از ديگر علما از جمله امام، او را ميشناختند. داشتن سمتهايي چون سرپرستي وزارت امور خارجه، سرپرستي وزارت امور اقتصاد و دارايي، عضويت در شوراي انقلاب، عضویت در هيأت حل اختلاف كردستان و نماينده شوراي انقلاب براي حل غائله تبريز، سبب معروفيت هر چه بيشتر او شده بود.
آيتالله مهدوي كني درباره حضور بنيصدر و فعاليتهايش در تبريز ميگويد: «ايشان براي خودش خيلي كار ميكرد. در جريان تبريز كه خلق مسلمان راديو و تلويزيون را گرفتند، من و بنيصدر و شايد آقاي دكتر سحابي براي اصلاح اوضاع به تبريز رفتيم تا ببينيم كساني كه راديو و تلويزيون را گرفتهاند، چه ميخواهند و چه كسي تقصير دارد؟ ولي بنيصدر پيدايش نبود، بعدها فهميديم كه ميرود با گروههاي مختلف اعم از دانشگاهي و تجار، مقدمات رياست جمهورياش را درست ميكند.
در حالي كه ما نه فقط به فكر اين حرفها نبوديم بلكه اصلاً بلد هم نبوديم.» حال نيز بنيصدر با طرح موضوع حذف بهره بانكي، آن هم در اوج ثبتنام نامزدهاي رياست جمهوري، آخرين تير تبليغات غير مستقيمش را شليك ميكرد. او سه روز پس از اين مصاحبه در قم به محضر امام شرفياب شد و به محض پايان يافتن ملاقاتش با امام، به گونهاي كانديداتوري خود را اعلام نمود كه گويا طي سخنانش با امام به اين نتيجه رسيده است.
روزنامه انقلاب اسلامي در اين باره چنين نوشت: «... اين ملاقات به مدت يك ساعت ادامه داشت. در پايان اين ملاقات... آقاي دكتر بنيصدر در پاسخ اين كه آيا كانديداي اولين رئيسجمهور كشور جمهوري اسلامي ايران هستيد، گفت: همين الآن رسماً آمادگي خود را بدينوسيله اعلام ميكنم. بنا به گزارش خبرنگار خبرگزاري پارس، آيتالله صادق خلخالي كه در اين گفتوگو با خبرنگار ما حضور داشت، اعلام داشت كه لايقترين فرد در بين كانديداها كه مورد وثوق امام خميني نيز ميباشد، آقاي ابوالحسن بنيصدر است.» اين در حالي بود كه سالها پس از اين ملاقات و فرار بنيصدر، او در خاطراتش با اشاره به سخنان امام در اين ملاقات، اقرار نمود كه امام با رياست جمهوري وي مخالف بوده است.
بنيصدر در اين باره ميگويد: «با آقاي خميني صحبت كردم، ايشان گفت: «شما به سه دليل نميشود رئيسجمهور بشوي؛ يكي اين كه مخالف ولايت فقيه هستي. دوم اين كه مخالف مالكيت خصوصي هستي و يكي هم اين كه مخالف اين هستي كه روحانيت در دولت باشه. اگر شما بيايي روي كار، اين آخوندها را ميخواهي دست و پايشان را جمع كني و از ادارات بيرون كني.» گفتم: «عرض كنم به شما، خب، ولايت فقيه را مخالفم، بلااشكال و اين را با اسلام جور نميدانم...» حضرت امام نيز 10 سال بعد در نامه عزل قائم مقام رهبري، به صراحت اين موضوع را بيان داشته و فرمودند: «و الله قسم، من رأي به رياست جمهوري بنيصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.»
اما بنيصدر با اين نحوه اعلام كانديداتوري، توانست بسياري از بيبصيرتان را بفريبد. پس از اين ماجرا و ثبتنام بنيصدر در ليست نامزدهاي رياست جمهوري، هر چند كه هنوز تأييد صلاحيتها صورت نگرفته بود و زمان رسمي آغاز تبليغات نامزدها (20/10/58) فرا نرسيده بود، اما بنيصدر از طرق مختلف بخصوص از طريق روزنامه انقلاب اسلامي، تبليغاتش را شروع كرد. به عنوان نمونه روزنامه انقلاب اسلامي در صفحه اول خود در تاريخ 8/10/58 اين سه تيتر را به چاپ رسانيد: «جامعه روحانيت مبارز بنيصدر را كانديداي رياست جمهوري كرد.» «بنيصدر: پولها را به كارخانهها و روستاها ميريزيم»، «اعلام جرم وزير اقتصاد و دارايي عليه شاه مخلوع و دستيارانش».
هجمه سنگين تبليغاتي بنيصدر آغاز شده بود و علاوه بر همه مطالبي كه در مورد كانديداتوري او در روزنامهاش به چاپ ميرسيد، مسئوليتش نيز بهانه خوبي شده بود تا در باب اقتصاد كشور و حل مشكلات معيشتي مردم وعده داده و خودنمايي كند. اعلام جرم او عليه شاه، به تنهايي تبديل به گزارشي چند قسمتي شده بود كه در طول اين مدت در روزنامه انقلاب اسلامي به چاپ ميرسيد. شرايط بحراني كشور سبب شده بود تا نامزدهايي كه جزو مسئولين هستند اجازه داشته باشند تا در حين انجام مسئوليت، در انتخابات شركت كنند و نيازي به استعفا نباشد و همين امر براي سودجوياني چون بنيصدر بسيار مفيد افتاد.
تمام كانديداهاي ناهمگون
فرصت ثبتنام نامزدها رو به پايان بود. اشخاص و گروههاي مختلفي پا به عرصه مبارزه انتخاباتي گذاشته بودند. غير از سازمان مجاهدين خلق و حزب ملت، حال گروههاي كوچكي همچون جنبش آزاديبخش مردم ايران (جاما)، جبهه ملي و حزب كارگران سوسياليست هم به ترتيب شخصيتهايي همچون كاظم سامي، خليلي آذر و بابك زهرايي را به عنوان كانديداي خود معرفي كرده بودند. البته هنوز اين كانديداهاي مستقل بودند كه رقابت اصلي را تشكيل ميدادند، چرا كه به غير از بنيصدر و تيمسار مدني، افراد ديگري نيز همچون صادق قطبزاده، حسن حبيبي، صادق طباطبايي، محمد مكري و حتي صادق خلخالي به ميدان رقابت پا گذاشته بودند. جالب آن كه صادق خلخالي تنها نامزدي بود كه عليرغم نظر امام مبني بر روحاني نبودن رئيسجمهور، خود را ثبتنام نمود.
وي پس از چندي طي بيانيهاي با اشاره به اين كه امام شركت روحانيون را در انتخابات حرام ندانستهاند و اين صرفاً يك خواسته قلبي ايشان بوده، به نفع بنيصدر كنار رفت. خلخالي در اين بيانيه پس از ذكر اين نكته كه به دليل قاطعيتش خود را شايستهتر از بنيصدر ميدانسته، با استناد به سخنان شيخ علي تهراني، بر اعتقاد بنيصدر به ولايت فقيه تأكيد كرد و از حاميانش خواست تا به بنيصدر رأي دهند.
در اين ميان يكي از گروههاي مطرح در جامعه نهضت آزادي بود. انتخابات دقيقاً در ايامي صورت ميگرفت كه نهضت آزادي با تجربه تلخ دولت موقت، دوران پسلرزههاي سياسي را در گروه خويش تجربه ميكرد. عملكرد ناهمگون سران اين نهضت در دولت موقت و انتقادات سنگيني كه به عملكرد آنها در طول اين مدت شده بود، كار را به جايي رسانيده بود كه در بين خود اعضاي اين گروه نيز چند دستگي شديدي مشهور بود.
سران اين نهضت همچنان درصدد دست و پنجه نرم كردن با ماجراهايي همچون عباس اميرانتظام و حسن نزيه بودند كه ناگهان در تاريخ 4/10/58 دو تن از دانشجويان پيرو خط امام كه خود را معرفي ننمودند بر صفحه تلويزيون ظاهر شده و با استناد به اسناد لانه جاسوسي، آنچنان در نقد دولت موقت و نهضت آزادي سخن گفتند كه نه تنها اعتراض و اعلام جرم سران نهضت آزادي را عليه آنان برانگيخت، بلكه به اعتراض برخي ديگر از دانشجويان پيرو خط امام هم منجر شد. تا جايي كه اين دو نفر نامهاي نوشته و از مردم عذرخواهي كردند.
اين دو دانشجوي پيرو خط امام ابراهيم اصغرزاده و رحيم باطني بودند. هر چند كه آنان در نامه خود حتي اعلام آمادگي نمودند تا خود را به مقامات قضايي تحويل دهند، اما حقيقت آن بود كه اين اقدام آنها در آستانه انتخابات رياست جمهوري، تير خلاصي را بر پيكر نهضت آزادي فرود آورد به گونهاي كه سران اين نهضت با در نظر گرفتن شرايط موجود، شكست خود را در صورت شركت در انتخابات حتمي ميديدند. البته برخي معتقدند كه بازرگان همچنان درصدد ثبتنام بوده است، اما حسن حبيبي وي را متقاعد ميسازد تا از ورود به اين عرصه منصرف شود.
چنين اوضاع مشوّشي در نهضت آزادي سبب شد تا سه تن از نامزدهاي مستقل شركتكننده در اين انتخابات، يا از اعضاي اين گروه باشند و يا از نزديكان و منتسبين به اين گروه. صادق قطبزاده، صادق طباطبايي و حسن حبيبي سه نامزدي بودند كه عضويت و يا ارتباط آنها با نهضت آزادي، حداقل در يك سال گذشته براي همگان آشكار بود. اما در ميان اين سه گزينه، برخي از اعضاي نهضت آزادي كه به جناح تندروي آن معروف بودند، حمايت خود را از حسن حبيبي اعلام نمودند. برخي از اين افراد عبارت بودند از: عزتالله سحابي، فريدون سحابي، رضا امراللهي، كمال خرازي، محسن سازگارا، محمد توسلي، حسين حريري و...
كانديداي جريان اسلامگرا
اما اين جريان اسلامي و شاخصترين حزب آن يعني حزب جمهوري اسلامي بود كه هنوز شخص خاصي را از جانب خود كانديدا ننموده بود. تنها خبر قطعي كه تا آن روز پخش شده بود اعلام حمايت جامعه روحانيت مبارز تهران از بنيصدر بود آن هم در آخرين روز ثبتنام نامزدها. از آن رو كه حكومت پذيرفته شده از جانب مردم، حكومتي اسلامي بود، اين سؤال مهم در اذهان نقش بسته بود كه جريان اسلامي چه كسي را براي كانديداتوري معرفي خواهد نمود و آيا اساساً گروهها و احزاب اسلامي درباره شخص واحدي اتفاق نظر دارند يا هر كدام ميخواهند كسي را مستقلاً از جانب گروه خود معرفي نمايند؟ آيا تأخير در اعلام نامزد از جانب جريان اسلامي، حاصل مذاكرات پشت پرده است؟
شواهد موجود و خاطراتي كه در اين زمينه نقل شده است (بخصوص خاطرات شهيد محلاتي) حكايت از آن دارد كه حزب جمهوري اسلامي، جامعيت روحانيت مبارز، جامعه مدرسين حوزه علميه، هيأتهاي مؤتلفه اسلامي و ديگر جريانهاي مذهبي حامي نظام، درصدد بودند كه در ابتدا، آيتالله دكتر بهشتي را به عنوان نامزد واحد از جانب جريان اسلامي معرفي نمايند. شناخت سطح علمي و سوابق مبارزاتي آيتالله دكتر بهشتي و عملكرد مديريتي و اجرايي ايشان در مدت پس از پيروزي انقلاب، بين نيروهاي مذهبي جاي هيچ شك و شبههاي را براي صلاحيت ايشان جهت تصدي اين سمت مهم باقي نميگذاشت. از سوي ديگر ايشان پيش از دبير كلي حزب جمهوري اسلامي، در جامعه روحانيت مبارز عضو بود و با جامعه مدرسين حوزه نيز از نزديك ارتباط داشت.
لذا وحدت بين اين گروهها در انتخاب دكتر بهشتي طبيعي به نظر ميرسيد. اما عليرغم اتفاق نظر گروههاي اسلامي بر اين امر، با كمال تعجب سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه در آن زمان جزو همراهان جريان اسلامي و در خط امام محسوب ميشد، در اقدامي بسيار حيرتانگيز تلاش نمود تا شخص ديگري معرفي شود. دكتر سيدمحمود كاشاني در مصاحبهاي در اين باره توضيح ميدهد: «نوعي ارتباط بين سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و چپنماهاي شوراي مركزي حزب ايجاد شده و اين دو گروه با هم در مخالفت با شهيد بهشتي به عنوان نامزد حزب براي رياست جمهوري نقش داشتند.»
خبرنگار: «هميشه اينگونه طرح شده است كه امام به دليل روحاني بودن شهيد بهشتي با اين امر مخالفت كردند؟» دكتر كاشاني: «بلي، اين واقعيتي است كه امام در ابتدا علاقه داشتند افراد غير روحاني پستهاي اجرايي را بر عهده بگيرند. اما مسئله ديگر آن بود كه آن گروهها هم مخالف بودند. از جمله سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي صريحاً با نامزدي شهيد بهشتي مخالفت كرد كه اين موضوع در صورتجلسات حزب وجود دارد. حتي روزي نماينده اينها [سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي] به جلسه حزب آمد و يك طلبه متوسط را براي نامزدي رياست جمهوري از سوي خود معرفي نمودند. واقعاً اين مسئله براي همه شگفتآور بود كه اينها از يك طرف خود را هوادار انقلاب نشان ميدادند و از طرف ديگر درباره شخصيتي مانند مرحوم بهشتي اينگونه برخورد ميكردند.»
خبرنگار: «آيا براساس استدلال خاصي اين طلبه متوسط را به جاي شهيد بهشتي معرفي كردند؟ به هر حال بايد دليلي ميآوردند.» دكتر كاشاني: «يك سلسله بحثهاي مرموزي را مطرح ميكردند و مقداري هم توهمهايي را عليه ايشان به وجود آورده بودند تا مانع از حمايت جدي حزب براي نامزدي رياست جمهوري ايشان بشود.» خبرنگار: «چپنماها هم همراهي ميكردند؟» دكتر كاشاني: «تا حدودي همراهي ميكردند.» خبرنگار: «ظاهراً اينها بعداً هم در هيأت دولت [ميرحسين موسوي] كاملاً با هم بودند؟» دكتر كاشاني: «اينها با هم يك گروه شدند و الآن هم يك گروه هستند.»
نظر امام درباره روحانيون
اما عليرغم اين تلاشها فقط يك مسئله توانست مانع كانديدا شدن دكتر بهشتي شود و آن نظر امام بود. امام كه از قبل نسبت به ورود روحانيت در امور اجرايي نظر مثبتي نداشتند، اين بار نيز، هم در ديدارهاي خصوصي خود با شخصيتهاي انقلاب و هم در سخنان عمومي بر اين نكته تأكيد نمودند. ايشان قائل به كنترل و نظارت روحانيت بر امور اجرايي بودند و نه دخالت مستقيم در اداره امور و به دست گرفتن پستهاي كليدي كشور.
شايد بتوان دو دليل را براي اين نظر امام بيان نمود؛ اول آن كه چون نظام جمهوري اسلامي ماههاي ابتدايي حيات خويش را آغاز نموده بود ممكن بود كه با تصدي روحانيت در تمام مناصب حكومتي، اين شائبه در اذهان به وجود بيايد كه هدف از انقلاب اسلامي به رهبري روحانيت، رقابت در كسب قدرت بود و نه برقراري نظامي كه در آن احكام اسلامي پياده شود. در ثاني امام نگران مخدوش شدن وجهه روحانيت در صورت قبول مسئوليت و لغزش در آن بودند.
لذا در مصاحبهاي با حامد الگار آن هم در آستانه انتخابات رياست جمهوري ميفرمايند: «اگر مقصود از اين كه نقش داشته باشد روحانيت، بله روحانيت نقش دارد. در حكومت هم نقش دارد. نميخواهد حاكم بشود، لكن ميخواهد نقش داشته باشد. شما در همين قضيه رئيسجمهوري به ما پيشنهاد ميكردند كه، پيشنهاد كردند از اشخاص، حتي از دانشگاه به اين كه ما حالا بعد از مدتها فهميديم كه اطمينان به ديگران نيست. روحاني باشد. من ميگفتم نه، روحاني نقش بايد داشته باشد. خودش رئيسجمهور نشود. لكن در رياست جمهوري نقش بايد داشته باشد. كنترل بايد بكند. آن به منزله كنترل يك ملتي است يك مملكتي است. نميخواهد روحاني رئيس ـ مثلاً فرض كنيد كه ـ رئيس دولت باشد. لكن نقش دارد در آن. اگر رئيس دولت بخواهد باشد كذا، پايش را كج بگذارد اين جلويش را ميخواهد بگيرد.»
اما با اين حال برخي از افراد جریان اسلامي سعي و اميد داشتند تا شايد بتوانند امام را با شناختي كه از آيتالله بهشتي دارد، راضي كنند. شهيد حجتالاسلام شيخ فضلالله محلاتي كه در آن موقع دبير جامعه روحانيت مبارز بود، در مورد نظر اوليه جامعه روحانيت مبارز و تلاش آنها مبني بر جلب رضايت امام ميگويد: «البته ما كانديداي خودمان از قبل مرحوم شهيد بهشتي بود. كانديداي جامعه روحانيت مرحوم شهيد بهشتي بود. رفتيم خدمت امام عرض كرديم و امام قبول نكردند، فرمودند روحاني نبايد باشد، وقتي كه مرحوم شهيد بهشتي را امام قبول نكرد، آمديم بين اينها به بنيصدر رأي داديم.
من آمدم قم و به اتفاق آقاي انواري رفتيم خدمت امام و گزارش داديم كه جامعه روحانيت ميخواهد بنيصدر را كانديدا كند و اعلاميه بدهد، شما نظر مباركتان چيست؟ بفرماييد. امام فرمودند: «مانعي ندارد. ولي برويد با جامعه مدرسين هم صحبت كنيد و هماهنگ كنيد و با هم اعلاميه بدهيد.» من بلند شدم و به اتفاق ايشان ـ انواري ـ رفتيم جلسه جامعه مدرسين. در جلسه بحث كه شد اينها گفتند: «خير، ما ميرويم امام را قانع ميكنيم كه حتماً بايد آقاي بهشتي باشد.» دو سه نفر از جامعه مدرسين ـ آقاي سيدابوالفضل موسوي تبريزي بود، آقاي مكارم بود، يك نفر از آقايان ديگر كه الآن يادم نيست ـ به اتفاق دوباره برگشتيم رفتيم خدمت امام.
مسئله را كه خدمت امام مطرح كرديم امام فرمودند: «روحاني، صحبتش را نكنيد. معمّم نيايد» راجع به بنيصدر، آقاي سيدابوالفضل شروع كرد به صحبت كردن كه ايشان در مجلس خبرگان اين طور بوده، امام فرمود: «خيلي مهم نيست. شما برويد مجلس را قبضه كنيد. رئيسجمهور در جمهوري اسلامي كارهاي نيست، همه كاره دولت است و مجلس.» از اين خاطره شهيد محلاتي كاملاً مشهود است كه انتخابات مجلس از نظر امام بسيار مهمتر از انتخابات رياست جمهوري بوده است. چرا كه در آن زمان بر طبق قانون اساسي مديريت اصلي دولت بر عهده نخستوزير و وزرايي بود كه از مجلس رأي اعتماد ميگرفتند. از اين رو توصيه امام به نيروهاي اسلامگرا آن بود تا تلاششان را صرف ورود به مجلس بنمايند، تا مانع از روي كار آمدن عناصر نالايق شوند.
به هر صورت حزب جمهوري اسلامي كه تبعيت از ولايت فقيه را بر خود واجب ميدانست، از نامزد نمودن دبير كلش منصرف شد. هر چند كه اين تصميم با در نظر گرفتن قابليتهاي آيتالله بهشتي براي بسياري از اعضا سخت بود. البته توجه به اين نكته ضروري است كه خود شهيد بهشتي نيز به اين امر رغبت نداشت چرا كه فعاليت در حزب و تربيت نيروهاي متعهد و متخصص در نظر ايشان از اهميت بيشتري برخوردار بود. و به همين دليل بود كه ايشان از ورود به قوه قضائيه نيز اكراه داشته و فقط حسب الامر امام اين مسئوليت را پذيرفت.
ايشان حتي پيش از اين سخنان امام، در مصاحبهاي با روزنامه جمهوري اسلامي با اشاره به معرفي نامزد حزب جمهوري اسلامي در چند روز آينده، عدم شركت خود در انتخابات رياست جمهوري را اينگونه اعلام كرد: «در جمعبنديها دليلي نيافتم كه براي من پذيرش اين سمت واجب است... من نگفته بودم اگر مردم بخواهند (كانديدا ميشوم) بلكه گفته بودم اگر احساس كنم يك واجب متعين براي من است از واجب شانه خالي نميكنم ولي گفته بودم قلباً چنين رغبتي ندارم.»
رقابت در حزب جمهوري اسلامي
حزب جمهوري اسلامي به عنوان تنها حزب اسلامي و روحاني محور وظيفه خود ميدانست تا هر چه سريعتر با تشكيل جلساتي، نامزد مورد نظر خود را به مردم معرفي نمايد. اما وحدت نظري كه درباره دكتر بهشتي وجود داشت، جاي خود را به چند گزينه جديد داده بود. عباس شيباني، رضا اصفهاني، سيدكاظم موسوي بجنوردي (به نمايندگي از جناح اقليت چپ) و بالاخره جلالالدين فارسي (به نمايندگي از جناح اكثريت راست) گزينههايي بودند كه در جلسات حزب جمهوري اسلامي مورد بررسي قرار گرفتند و پس از بحث و بررسيهاي فراوان از اين ميان جلالالدين فارسي به عنوان نامزد حزب جمهوري اسلامي در انتخابات رياست جمهوري برگزيده شد.
عضويت او در مؤتلفه اسلامي و ديگر سوابق مبارزاتياش بخصوص در خارج از كشور و همچنين مواضع منتقدانه وي در قبال دولت موقت (عليرغم سابقه عضويتش در نهضت آزادي) از جمله عوامل اتخاذ اين تصميم بود. سخنرانيها و چند اثر مكتوب وي نيز اميد شناخت هر چه بيشتر مردم از او را در دل تصميمگيرندگان زنده ميكرد. آيتالله بهشتي دبير كل حزب درباره چگونگي اتخاذ اين تصميم ميگويد: «ما در مورد رياست جمهوري پس از اين كه معلوم شد ميل امام اين است كه چهره روحاني نباشد مسئله را در حزب بررسي كرديم و با توجه به همه جوانب قوت و ضعف برادر بسيار عزيزمان آقاي فارسي را معرفي كرديم.
از آن روز اول هم گفتيم كه در اين انتخاب برخوردمان مكتبي است... ما با توجه به آراي دفاتر حزب و با توجه به آراي شوراي مركزي رأيگيري و برادرمان فارسي را با رأي اكثريت انتخاب كرديم. در داخل شوراي مركزي دوستاني بودند كه اين عقيده را نداشتند معني حزب هم همين است كه هر كسي بتواند رأي خود را آزادانه اظهار نمايد، من صريحاً بگويم برادرمان جناب آقاي موسوي اردبيلي به اين انتخاب معتقد نبودند. دوستان ميگفتند كه اين چه حزبي است كه شماها با آقاي موسوي اردبيلي اختلاف نظر داريد؟ بنده ميگويم اين همان حزب است كه اختلاف نظر داريم براي اين كه ما در معيارها با ايشان اختلاف نظر نداشتيم، در تطبيق معيارها اختلاف داشتيم.»
البته اين موضوع يكي از دفعاتي بود كه آيتالله موسوي اردبيلي با ديگر مؤسسان حزب اختلاف نظر پيدا ميكرد. ايشان از همان ابتدا به جناح چپ حزب تمايلاتي داشت و حتي برخي معتقدند يكي از شاهراههاي ورود ميرحسين موسوي به شوراي مركزي حزب، آيتالله موسوي اردبيلي بود. يكي از اين افراد دكتر سيدمحمود كاشاني است كه پس از پنج مؤسس حزب و دكتر آيت، به عنوان هفتمين عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي در جلسات حضور داشته است. اختلاف آيتالله موسوي اردبيلي بر سر انتخاب فارسي تدريجاً به كمرنگي حضور او در جلسات حزب منتهي شد.
وي انتخاب فارسي را يكي از نشانههاي انحراف تدريجي حزب از اهدافش دانسته و ميگويد: «روزي در جواب اين سؤال شهيد بهشتي از من كه «چرا ديگر به حزب نميآيي؟» به آن شهيد گفتم: «به نظر من ميرسد كه اهداف نخستين كم كم فراموش ميشود و به انحراف كشيده ميشويم. چرا اين همه اصرار داريد كه فلان كس رئيسجمهور شود؟» او گفت: «با كنار رفتن دردي علاج نميشود. بايد همه تلاش كنيم جلوي انحراف را بگيريم.» و تا زنده بود مواظبت كرد كه انحرافي به وجود نيايد و خللي وارد نشود.» لازم به ذكر است آيتالله موسوي اردبيلي به مرور زمان با عدم شركت در جلسات حزب عملاً و نه رسماً از حزب كنارهگيري كرد.
حجتالاسلام دعاگو در خاطرات خود ميگويد: «قبل از انتخابات ریاست جمهوري با آقاي موسوي اردبيلي در منزلشان ديداري داشتم. در آن موقع ايشان عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود. آقاي موسوي اردبيلي معتقد بود كه آقاي جلالالدين فارسي نميتواند مملكت را اداره كند. مشخص بود او به بنيصدر گرايش دارد. از 22 نفر شوراي مركزي حزب، دو نفر طرفدار بنيصدر بودند.» بالاخره عليرغم مخالفت عده اندكي از شوراي مركزي حزب با كانديداتوري جلالالدين فارسي، وي در تاريخ 11/10/1358 رسماً از طرف شهيد بهشتي به عنوان نامزد حزب جمهوري اسلامي براي انتخابات رياست جمهوري معرفي شد.
با اين اعلام و شروع تبليغات حزب براي جلالالدين فارسي، عدهاي از ائمه جمعه و روحانيون شهرستانها نيز از جلالالدين فارسي حمايت نمودند و به اين ترتيب اصليترين رقيب بنيصدر پا به عرصه انتخابات گذاشت. در همان روز بود كه روزنامه جمهوري اسلامي، بيانيه جامعه مدرسين را مبني بر حمايت از جلالالدين فارسي به چاپ رسانيد.
نفر جايگزين
حزب جمهوري اسلامي در جلساتي كه درباره انتخابات برگزار نمود، علاوه بر انتخاب فارسي، تصميم گرفت تا از بين اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري شخص ديگري را هم به عنوان نامزد مستقل به ميدان انتخابات بفرستد تا اگر به هر دليل فارسي از عرصه كنار رفت، حزب جمهوري بتواند به سرعت فرد جايگزين و مورد اعتماد را معرفي نمايد. نفر دومي كه حزب جمهوري به عنوان نامزد ذخيره انتخاب نموده بود، دكتر سيدحسن آيت بود. سوابق مبارزاتي او نيز به زمان آيتالله كاشاني برميگشت. از جمله خصوصيات بارزي كه آيت را علاوه بر تحصيلاتش از ديگران تمييز ميداد، تسلطش بر تاريخ معاصر و در نتيجه شناخت كم نظيرش از جريانها و اشخاص بود كه به وي بصيرتي عميق ميبخشيد.
شايد به همين دلايل بود كه دكتر آيت به سمت دبير سياسي حزب نيز برگزيده شده بود. وي در مصاحبهاي كه به همين مناسبت با روزنامه كيهان انجام داده است، ميگويد: «من خودم براي اولين بار در حزب، آقاي فارسي را براي كانديداي رياست جمهوري پيشنهاد كردم و اكنون هم او را لايقترين فرد بين كانديداهاي معرفي شده ميدانم، ولي حزب تصميم گرفت فرد ديگري را از كادر مركزي كانديدا كند تا در صورت بروز حادثهاي حزب بدون كانديدا نباشد.» دكتر آيت در همين راستا تبليغاتش را شروع نمود، اما به صورتي محدود. شايد بتوان اصليترين تبليغات وي را سخنانش در صدا و سيما دانست.
حمايت جامعه روحانيت مبارز
گروهي به دليل حضور روحانيون و شخصيتهاي مبارز و انقلابي در حزب جمهوري اسلامي، خود را ملزم به حمايت از جلالالدين فارسي ميديدند و برخي ديگر فريب محاسن ظاهري بنيصدر و اكاذيب وي را خورده و متأسفانه به اعلام خطرهاي حزب جمهوري نيز توجه نمينمودند. معالاسف اكثريت جامعه روحانيت مبارز از دسته دوم محسوب ميشدند. شهيد محلاتي با تشريح علل جلب نظر جامعه روحانيت توسط بنيصدر، درباره تلاش نيروهاي حزب براي قانع نمودن جامعه روحانيت ميگويد: «من به موضع او از نظر ولايت فقيه، دقيق وارد نبودم، بعد كه كانديدا شد ما روي اصول اساسنامه آمديم پيشنهاد كرديم به مناطق هشتگانه كه نظر خودتان را براي اين كانديداها بگوييد، يك رأيگيري هم كرديم از علماي شهرستانها، جامعه مدرسين و هيچ ارگاني هنوز اعلاميه نداده بود.
از علماي شهرستانها هم يك رأيگيري كرديم، اين رأيها كه جمع شد ما ديديم 80 درصد آراي علماي ايران مال بنيصدر است... در اين موقع برادراني كه با او كار كرده بودند، مثل شهيد بهشتي و آقاي خامنهاي و آقاي هاشمي و اينها و بطور كلي حزب مخالف بودند با رأي دادن به بنيصدر وليكن نتوانستند ما را قانع كنند. گفتيم اگر چنانچه بنيصدر بد بود چرا شما قبلاً عليه او موضعگيري نكرديد؟» در راستاي تلاشهاي حزب جمهوري جهت هدايت نيروهاي خط امام، از طرف اين حزب شهيد محمدصادق اسلامي، حبيبالله عسگراولادي و سيدمحمود كاشاني جهت قانع نمودن جامعه روحانيت و شناساندن چهره واقعي بنيصدر به جلسه جامعه روحانيت ميروند.
در اين جلسه ابتدا آقاي عسگراولادي به عنوان يكي از قديميترين مبارزين مرتبط با روحانيت، به تجليل از جامعه روحانيت مبارز پرداخته و اهميت و تأثير نظر آنان را در بين مردم تشريح ميكند. سپس دكتر محمود كاشاني معايب بنيصدر را مطرح نموده و بشدت او را ميكوبد به نحوي كه برخي از حضار ناراحت ميشوند. در پايان نيز شهيد محمدصادق اسلامي سخناني در وصف جلالالدين فارسي ايراد مينمايد. همه اين اقدامات درصدد توجيه نمودن جامعه روحانيت مبارز بود. چرا كه در صورت جلب نظر آنان نسبت به نامزد حزب جمهوري، بخش اعظمي از شكاف بوجود آمده در جريان اسلامي ترميم ميشد. اما متأسفانه تلاش اعضاي حزب جمهوري اسلامي در اين زمينه كارگر نشد و جامعه روحانيت مبارز تصميم خود را مبني بر حمايت از بنيصدر قطعي اعلام نمود.
نظر باند منحرف مهدي هاشمي
البته جامعه روحانيت مبارز يكي از گروههاي جريان اسلامي بود كه از بنيصدر حمايت مينمود. گروههاي ديگري نيز بودند كه تلاش خود را براي رياست جمهوري بنيصدر انجام دادند. سيدمهدي هاشمي در اعترافاتش ميگويد: «سالهاي اول انقلاب همه ما از هواداران سرسخت حزب بوديم، مرحوم محمد در شوراي مركزي آن عضويت داشت و من نيز براي دفتر سياسي آن و روزنامه كانديدا شده بودم. اخوي نيز مؤيد بود ولي به تدريج اختلافات آقاي شيخ عباسعلي روحاني و شيخ عبدالله نوري كه هر دو عضو شوراي مركزي حزب اصفهان بودند. آقاي پرورش و جدايي آن دو از حزب، فاصله حزب با جريان آيتالله طاهري زیاد ميشد و طبعاً آقا هادي به عنوان مسئول دفتر آقا عكسالعمل نشان ميداد...
جريان مخالفت به حزب آن زمان به اين صورت تعبير ميشد كه حزب جمهوري به صورت حزب حاكم درآمده و قدرتها را قبضه كرده است و... و همين امر انگيزه شد كه ما و دوستانمان به بنيصدر گرايش بيشتري پيدا كنيم. در گرايش به بنيصدر دفتر حضرت امام و آيتالله منتظري و آيتالله طاهري متحد بودند... همان ايام بنيصدر به قم دعوت شد و در يكي از خانههاي دوستانش تجمع كرديم، افراد حاضر عبارت بودند از: مرحوم شيخ محمد، آقا هادي، من، شريعتي، نوري، ابراهيمي، سيدحسين خميني و بنيصدر. آن شب نطفه انتخاب او به عنوان رياست جمهوري منعقد شد. متكلم وحده آن شب بنيصدر بود و از زحمات و خدمات خود در پاريس در حمايت از حضرت امام و انتشار دعوت ايشان و نوشتن كتب اسلامشناسي و غيره تعريف و تمجيد فراوان ميكرد.»
اختلاف در جامعه مدرسين حوزه علميه قم
جامعه مدرسين حوزه علميه نيز كه بخش مهم ديگري از جريان اسلامي را تشكيل ميدادند، طي ملاقاتي با امام و برخي از اعضاي جامعه روحانيت، جلسات متعددي را براي رسيدن به نظري قطعي تشكيل دادند. در يكي از اين جلسات، اكثريت آرا در حمايت از بنيصدر ميشود. از اين رو آيتالله مكارم شيرازي اين خبر را به خبرنگار خبرگزاري پارس اعلام نموده و متعاقباً اعلام حمايت جامعه مدرسين حوزه علميه قم از بنيصدر، يكي از تيترهاي روزنامه انقلاب اسلامي شد. سران حزب جمهوري اسلامي به محض اطلاع از اين تصميم به قم رفته و طي جلسهاي آنان را قانع نموده و نظر آنان را به سمت جلالالدين فارسي برميگردانند.
لذا چند روز بعد جامعه مدرسين حوزه علميه طي بيانيهاي رسمي، حمايت خود را از جلالالدين فارسي اعلام نمود. ناگفته نماند كه جامعتين براي بررسي و حصول نتيجه جلسات مختلفي را هم با خود نامزدها برگزار نمودند تا از نزديك نظرات آنان را بشنوند. شهيد محلاتي دبير جامعه روحانيت مبارز در آن زمان، درباره اين جلسات ميگويد: «البته قبل از اين كه نظرمان را اعلام كنيم بنيصدر را خواستيم ـ نوارهايش هست ـ راجع به ولايت فقيه از ايشان سؤال كرديم. راجع به ولايت فقيه نظر داد و گفت: من ولايت فقيه را قبول دارم و رأي هم دادهام وليكن نظرم اين است كه بايد جوري باشد كه قابل اجرا باشد، مثل آن چهار نفري كه در قانون اساسي قبلي بود، كه چهار نفر مجتهد بايد باشد كه اينها نظريات مجلس را اگر با قوانين شرعي تطبيق نميكرد رد بكنند و دور اول انجام شد و دور بعد انجام نشد، اين جور نباشد.
بايد ولايت فقيه ضمانت اجرايي داشته باشد و مردم هم قبول بكنند. همين طور نباشد كه فقيه نصب بشود و مردم هم او را قبول بكنند. از قانون ضمانت اجرا ميخواهيم، خلاصه؛ حرف زن هم بود و مغلطه هم ميكرد وليكن گفت كه من قبول دارم. درباره منافقين باز هم صحبت كرديم، درباره مبارزه با ضد انقلاب با ایشان صحبت کردیم، درباره ارتباط با روحانيت صحبت كرديم، قرار شد كه تمام كارهايش را با مشورت روحانيت انجام بدهد... جلسات متعددي با بنيصدر داشتيم، سؤال و جوابهايي كه نوارهايش الآن موجود است و بعد از اين تعهداتي كه داد، ما به او رأي داديم... من خودم آن وقت جزو انجمن مركزي بودم و در انتخابات ميديدم علاقه مردم چگونه است.
خب اين مردم هم كه با ايشان بودند، روحانيت هم كه اكثراً با او بودند و ما از نظر شرعي از ايشان تعهد گرفته بوديم، حتي شب آخر در مسجد به ايشان گفتم: «بدان اگر منحرف بشوي اولين كساني كه در مقابلت خواهند ايستاد ـ اگر امام اجازه بدهد ـ ما خواهيم بود، ما سياستمدار نيستيم، اما اگر ببينيم كسي در جاده اسلام است خدمتگزار او هستيم و منحرف هم كه بشود با او مقابله خواهيم كرد.» همچنين آيتالله بني فضل كه از جمله اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه بود، به تشريح يكي از جلسات جامعه مدرسين با بنيصدر ميپردازد: «از كانديداهاي دوره اول انتخابات رياست جمهوري سه نفر آقايان دكتر حسن حبيبي، جلالالدين فارسي و ابوالحسن بنيصدر در رأس قرار داشتند.
جامعه مدرسين حوزه علميه قم از هر سه نفر اينها به نوبت دعوت كرد و با هر كدام حدود دو، سه ساعت و بيشتر جلسه بحث و گفتوگو و پرسش و پاسخ گذاشت تا از افكار و انديشههاي آنان آشنا شود و بعد يكي از آنها را به عنوان نامزد جامعه براي مردم معرفي نمايد. در آن ايام، اعضاي محترم جامعه اغلب از بزرگان و فحول حوزه به شمار ميآمدند كه امروز تعدادي از آنها جزو مراجع تقليد هستند. اول آقاي ابوالحسن بنيصدر به اين جلسه احضار شد. او آمد در جمع استادان و بزرگان حضور پيدا كرد.
خودش و برنامههايش را معرفي نمود. بعد، سؤالاتي پيرامون مسائل اسلامي، اقتصاد اسلامي و بعضي موضوعات روز مطرح شد. او هم در حد خود جواب داد. وقتي جلسه تمام شد او ميخواست خداحافظي كند و برود، دم در ايستاد و خطاب به آنهايي كه اطرافش بودند گفت: امتحان آقايان جامعه مدرسين عجب امتحان سختي بود. اين عين عبارت بنيصدر بود. ظاهراً خودش هم فهميد كه در اين امتحان هرگز قبول نخواهد شد و رفوزه ميشود. همين طور هم شد و جامعه مدرسين او را نامزد انتخاباتي براي دوره اول رياست جمهوري معرفي نكرد. بعد، همين طور آقايان دكتر حسن حبيبي و جلالالدين فارسي به جلسه دعوت شدند و به همان صورت مورد ارزيابي و سنجش قرار گرفتند.»
آغاز ثبتنام
با ثبتنام افراد گوناگون از احزاب و گروههاي مختلف براي شركت در انتخابات رياست جمهوري، تب و تاب انتخابات بالا گرفت. آمار ثبتنامكنندگان روز به روز بيشتر شده بود تا آنجا كه در پايان موعد مقرر، حدود 124 نفر جهت نامزدي پست رياست جمهوري ثبتنام نموده بودند. مردم ايران كه اولين انتخاب خود را براي رياست جمهوري تجربه ميكردند، نياز به ملاكهايي براي تشخيص گزينه مناسب از بين اين همه نامزد داشتند. لذا روزنامه جمهوري اسلامي در تاريخ 13/10/58، بزرگترين تيتر خود را اينگونه انتخاب كرد: «امام: رئيسجمهور بايد معتقد به ولايت فقيه باشد.» متني كه روزنامه جمهوري اسلامي به چاپ رسانيده بود، سخنان چهار روز پيش امام در جمع دانشجويان بود كه در آن ملاكهاي مختلف يك رئيسجمهور شايسته بيان شده بود.
اما از آنجا كه مخالفتهاي بنيصدر با اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان قانون اساسي براي بسياري از كساني كه مذاكرات آن مجلس را دنبال ميكردند، آشكار بود، اين گزينه به عنوان تيتر انتخاب شده بود. فرداي آن روز، امام طي پيامي خطاب به مردم ايران به چند نكته مهم درباره انتخابات اشاره فرمودند. نكات اول و دوم اين پيام كه مربوط به تشخيص صلاحيتها بود، بدين شرح است: «1- با اين كه در اين دوره به حسب قانون اساسي مصوب از ناحيه ملت، تصديق صلاحيت رئيسجمهور و واجد بودن شرايط او به عهده اينجانب است، به واسطه بعضي مصالح و جهات لازم المراعاه، از آن جمله وضع استثنايي كه كشور دارد، لازم است در اين امر مهم حياتي تأخير نشود.
از طرفي شناسايي بيش از 120 نفر محتاج به زماني طولاني است؛ و تأخير در اين حال استثنايي به صلاح ملت و كشور نيست، به اين جهت و جهات ديگر اينجانب امر صلاحيت و انتخاب را به ملت واگذار نمودم كه خود سرنوشت خود را تعيين كنند. 2- در دورههاي آينده كه انشاءالله استقرار كامل حاصل شد، به حسب قانون اساسي بايد اين امر به وسيله شوراي نگهبان عمل؛ و آنان هستند كه بايد تشخيص صلاحيت رئيسجمهور را به حسب موازين قانوني بدهند.»
امام طي نكات ديگري در ادامه اين پيام، نامزدها را از هرگونه انتقاد از طرف مقابل كه موجب اختلاف و هتك حرمت باشد بر حذر داشته و تأكيد مينمايند كه ارتكاب خلاف اخلاق و فرهنگ، مطرود و از انگيزههاي غير اسلامي است، ولو براي پيشبرد مقاصد اسلامي باشد. ايشان در آخرين نكته اين پيام مهم، از كانديداها خواستند تا از منتسب نمودن خود به امام، خودداري كنند.
نظارت فوق استصوابي
همانگونه كه در اولين نكته امام اشاره شده بود، به دليل عدم وجود شوراي نگهبان در اين انتخابات، بر طبق قانون اساسي وزارت كشور وظيفه داشت تا پس از بررسي اجمالي ثبتنامكنندگان و حذف اسامي كساني كه شرايط اوليه را نداشتند، بقيه اسامي را به محضر امام تقديم نمايد تا ايشان نامزدها را تأييد صلاحيت كنند. امام نيز طي پيامي كه ذكر شد، اين امر را بر عهده خود ملت گذاشتند. وزارت كشور هم كه در اين مدت تأييد صلاحيت اوليه را انجام داده بود، پس از اين پيام امام طي اطلاعيهاي اسامي نامزدها را اعلام نمود. در اين اطلاعيه اسامي 106 نفر از 124 نفر ثبتنامكننده، آمده بود تا مردم به هر كدام كه صلاح دانستند رأي دهند.
اسامي هجده نفر ديگر از داوطلبان به عللي از قبيل عضويت در ساواك، مخدوش بودن شناسنامه، سوابق سوء كيفري و كمبود سن از فهرست حذف شده بود. اما در پايان اين اطلاعيه اينچنين آمده بود: «بدينوسيله از نامزدهاي رياست جمهوري دعوت ميشود خود يا نماينده رسمي آنها روز يكشنبه 16 ديماه 58 رأس ساعت 5 بعدازظهر به جام جم، دفتر كميسيون بازرسي تبليغات انتخابات جهت شركت در مراسم تقسيمبندي زمان تبليغات از صدا و سيماي جمهوري اسلامي حضور يابند. عدم حضور در اين جلسه در حكم عدم تمايل به شرکت در برنامه تبليغات راديو و تلويزيوني محسوب خواهد شد.»
اما اين تمام ماجرا نبود. حقيقت آن بود كه موسوي خوئينيها در تاريخ 2/10/58 طي حكمي به نمايندگي امام در كميسيون بازرسي تبليغات انتخابات منصوب شد و از آنجا كه تعيين صلاحيتها مسير فوقالذكر را طي كرد، موسوي خوئينيها با تقسيم وقت برنامههاي تبليغاتي براي 106 نفر روبهرو شد. از سويي حقيقتاً همه اين افراد صلاحيت رياست جمهوري را نداشتند، لذا موسوي خوئينيها تصميم گرفت تا شخصاً با آنها برخورد نموده و در حقيقت به جاي امام مسئول تعيين صلاحيتها شود. هاشمي رفسنجاني كه از پيامدهاي برخورد وي با داوطلبان نگران بود، رسماً خود را كنار كشيد و پيشنهاد نظارت بر انتخابات توسط موسوي خوئينيها را با شوراي انقلاب مطرح كرد. شوراي انقلاب نيز اين پيشنهاد را تصويب نمود.
لذا ادعاي نماينده تامالاختيار امام بودن در تعيين صلاحيتها، ادعاي كذبي است كه امروزه توسط وي و حاميانش مطرح ميشود. هاشمي رفسنجاني در كنفرانسي مطبوعاتي كه در ايام همان انتخابات انجام شد، به عنوان سرپرست وزارت كشور گفت: «شوراي ناظر بر تبليغات به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب شوراي انقلاب امر نظارت بر انتخابات را بر عهده گرفت. اين شورا پس از رسيدگي به اين نتيجه رسيد كه وقت راديو و تلويزيون به عنوان يك رسانه همگاني ارزش بيشتري دارد كه در اختيار گروهي قرار گيرد كه فاقد صلاحيت هستند... وزارت كشور در رسيدگي مجدد به صلاحيت كانديداها دخالتي ندارد و اين افراد ممكن است فقط از حق تبليغ در راديو و تلويزيون محروم شوند...
ما ميدانستيم كه خيلي از اين كانديداها صلاحيت رياست جمهوري ندارند، ليكن در وظايف ما نبود و همچنين مطمئن بوديم كه مردم طبيعتاً به آنها رأي نخواهند داد.» از همين رو بود كه موسوي خوئينيها كار خود را آغاز نمود و به بهانه تقسيم وقت برنامههاي تبليغاتي، در اطلاعيه وزارت كشور از نامزدها دعوت كرد تا به جام جم بروند. وي تصميم داشت تا رسماً به آنها بگويد كه از صحنه انتخابات كنارهگيري نمايند. در همان ايام بود كه امام در سخناني شركت اين تعداد از افراد را براي انتخابات رياست جمهوري، «اخلال» در انتخابات دانستند.
موسوي خوئينيها نيز دو روز پس از اين سخنان امام در سخنراني پيش از خطبههاي نماز جمعه تهران، مردم را از تصميم خود مبني بر حذف تعداد زيادي از نامزدها آگاه كرد. او در بخشي از سخنان خود پس از ذكر نمونههايي از گفتوگوهايش با نامزدهايي كه صلاحيت نداشتند، گفت: «من ديروز با اين مسائل روبهرو شدم. ديدم هرگز ملت ايران نميپسندند چنين افرادي به عنوان نامزد انتخابات بخواهند برنامه تبليغاتي از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران داشته باشند
لذا امروز من با ملت ايران اين مسئله را در ميان ميگذارم اگر چنانچه براساس همين ضوابط كه نمونههاي آن را ارائه دادم ملت ايران اجازه ميدهند، من افرادي را كه صددرصد واجد صلاحيت نيستند حذف ميكنم و اما افراد باقيمانده كه اجازه تبليغات خواهند داشت به معني اين نيست كه من و يا ديگران صلاحيت آنها را صددرصد تأييد ميكنيم تشخيص واجد صلاحيت بودن امر بسيار خطير و مهمي است كه اين به عهده خود ملت ايران است اما اين كاري كه من خواهم كرد در صورتي كه ملت ايران اجازه بدهند افرادي را كه صددرصد فاقد صلاحيت هستند حذف خواهم نمود.» از اين سخنان موسوي خوئينيها حمايت وسيعي شد. لذا او كه كار حذف اسامي را آغاز نموده بود از اين پس با خيالي آسودهتر و با پشتوانهاي مردمي به رد صلاحيتهايش ادامه داد.
وي درباره شيوه اين رد صلاحيتها ميگويد: «بنده تصميم گرفتم اين تعداد 106 كانديدا را دعوت كنم كه دو نماينده دولت و قوه قضائيه با اين مسئله مخالفت كردند و گفتند خطرناك است. اما گفتم شما فقط در اين جلسه بنشينيد، من قضيه را حل ميكنم. همه كانديداها را در وزارت كشور دعوت كردم و صحبتي مبني بر شرايط انقلاب بيان كردم و گفتم: اين طور نيست هر كس بيايد و بخواهد كانديدا شود. اين صحبت به نوعي تهديد آنان بود كه حتي برخي از آنان پس از صحبت بنده آمدند و گفتند اگر ما انصراف دهيم، ديگر كاري با ما نخواهيد داشت؛ گفتم نه. عدهاي ديگر ماندند، خيلي سمج بودند. به آقاي هاشمي گفتم اگر اسامي اينها را حذف كنم اشكالي ندارد. او گفت نه مسعود رجوي شلوغ ميكند. حتي فردي بود به نام ابراهيم ميرزايي كه شنيدم به تازگي ادعاي پيغمبري كرده است.
بنابراين جلسهاي در دفتر خودم در صدا و سيما گذاشتم و تك تك آنان را دعوت كردم تا با آنها صحبت كنم. البته در همان زمان در نماز جمعه صحبت كردم و تيپ آنان را تشريح كردم. برخي ديگر هم به دليل رجال سياسي ـ مذهبي نبودن، حذف كردم تا اين كه فقط دو نفر يكي رجوي و ديگري ميرزايي همچنان اصرار ميكردند. با مسعود رجوي سه ساعت صحبت كردم و در نهايت به دليل قبول نداشتن قانون اساسي و اقرار او در آن جلسه او را رد صلاحيت كردم.» البته در حقيقت اين رد صلاحيت موسوي خوئينيها نبود كه مسعود رجوي را از عرصه انتخابات بيرون انداخت، چرا كه وي به فعاليتهاي انتخاباتياش همچنان ادامه ميداد و توسط هوادارانش نيز تبليغ ميشد. حتي احزابي همچون كومله و دموكرات هم از مسعود رجوي حمايت ميكردند.
اين در حالي بود كه وي و گروهش آشكارا به قانون اساسي رأي نداده بودند و حال ميخواستند رئيسجمهور كشوري شوند كه قانونش را قبول نداشتند. منطقي بود كه تنها كسي ميتوانست سمت رياست يكي از نهادهاي تعريف شده در قانون اساسي را اخذ كند كه اصل قانون اساسي را قبول داشته و به اجراي آن ملتزم بوده و به مفاد آن احترام بگذارد. آنان براي اين اقدام غير اصولي خود، دلايلي ميآوردند كه توجيهي بيش نبود. لذا به مرور اعتراض شخصيتها و ديگر گروهها به كانديداتوري مسعود رجوي بالا گرفت و منجر به استفتائي از محضر امام شد مبني بر اين كه آيا كساني كه به قانون اساسي رأي ندادهاند و با آن مخالفند، ميتوانند رئيسجمهور شوند؟
امام در پاسخ اينچنين فتوا دادند: «بسمه تعالي، كسي كه به قانون اساسي رأي مثبت نداده، صلاحيت رياست جمهوري ايران را ندارد.» با صدور اين فتوا مسعود رجوي كه سعي داشت تا وجهه خود را حفظ نمايد، با صدور بيانيهاي از رقابت انتخاباتي كناره گرفت. در اين بيانيه فرمايش امام به عنوان تنها علت كنارهگيري رجوي از انتخابات مطرح شده بود.
حمايت بنيصدر از رجوي
جالب آن كه در اين هنگام بنيصدر رأي ندادن به قانون اساسي را علت مناسبي براي رد صلاحيت رجوي ندانست. او در يكي از نطقهاي تبليغاتياش در اصفهان گفت: «... به استثناي مسعود رجوي، كانديداهاي ديگر كوچكترين پايگاهي در ميان ملت نداشتند. آنها خودشان هم نميدانستند كه براي چه كانديدا شدهاند. اما اين مسئله هم مطرح است كه صلاحيت اين افراد را چه كسي بايد تشخيص دهد... من با اين كار [حذف مسعود رجوي] مخالف بوده و هستم.
البته نه به دليل اين كه ايشان به قانون اساسي رأي ندادهاند، اگر علت فقط اين مسئله باشد بايد شناسنامه همه را ببينند تا معلوم شود چه كسي رأي نداده است. مسئله تنها اين نيست، آنچه اهميت دارد اين نكته است كه وقتي در انتخاباتي همه شركت ميكنند، حسن تفاهمي بوجود ميآيد. من فكر ميكنم آنهايي كه اين مسئله را بوجود آوردند، قصد داشتند اوضاع نامساعدي براي انتخابات ايجاد كنند و جاي خوشوقتي است كه طرفداران مسعود رجوي ايجاد تشنج نكردند و عاقلانه رفتار كردند و من از طرفداران ايشان تشكر ميكنم.»
چرايي رفتار موسوي خوئينيها
سؤال اينجاست كه عليرغم اينگونه مواضع آشكار كه بنيصدر در طول اين مدت از خود نشان داده بود، چگونه عدم صلاحيت صددرصدي وي براي موسوي خوئينيها آشكار نشد!؟ با توجه به اين كه اسناد لانه جاسوسي كاملاً در اختيار موسوي خوئينيها بود، آيا وي در پيش از برگزاري انتخابات از ارتباط بنيصدر با سازمان سيا آگاه شده بود يا خير؟ جهت پاسخگويي به اين سؤالات ناچاريم به وقايع مربوط به تسخير سفارت آمريكا باز گرديم و براي اين امر نيز بهتر است ابتدا نگاهي داشته باشيم به كتاب تسخير و همچنين اسناد لانه جاسوسي آمريكا. كتاب تسخير خاطرات معصومه ابتكار از اشغال لانه جاسوسي است، چرا كه وي در آن زمان جزو دانشجويان پيرو خط امام بوده است.
نويسنده كتاب اذعان داشته كه موسوي خوئينيها درباره بسياري از موضوعات اصلي كتاب با وي به گفتوگو نشسته است. علاوه بر اين، موسوي خوئينيها نيز در مقدمهاي كه بر اين كتاب نوشته، مطالب آن را اينگونه تصديق ميكند: «كتابي كه پيش رو داريد گزارشي است از حقايقي كه از لحظه ورود دانشجويان به سفارت سابق آمريكا در تهران تا پايان مدت گروگانگيري اتفاق افتاد. خانم معصومه ابتكار كه خود از آغاز تا انجام اين واقعه حضور داشت، تلاش كرده با دقت، صداقت و صميميت همه رخدادهاي آن ايام را به اطلاع مردم جهان بويژه ملت بزرگ آمريكا برساند.»
اين مقدمه ميتواند به خوبي نشاندهنده تأييد محتواي اين نوشتار توسط موسوي خوئينيها باشد. ابتكار ابتدا به عكسالعمل بنيصدر در قبال تسخير لانه جاسوسي اشاره كرده و ميگويد: «تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنيصدر كه در آن زمان از اعضاي شوراي 15 نفره انقلاب بود و در ديماه 1358 به رياست جمهوري رسيد، مبارزهاي را آغاز كرد تا ما را مجبور به تحويل همه اسناد به دولت كند. وي نخستين بار اين مسئله را در جلسات شوراي انقلاب مطرح كرده و براي جلب حمايت از اين طرح وقت و انرژي بسياري صرف كرده بود. افرادي كه به وي نزديك بودند بعدها به ما گفتند تلاش بنيصدر براي دستيابي به اسناد تا چه حد براي آنها عجيب بوده است. او از همان ابتدا از مخالفان سرسخت اين اقدام بود.
شايد ميانديشيد كه ادامه افشاگريها، سياستهاي وي را به خطر مياندازد و شايد از اين نگران بود كه برخي اسناد درباره تماس مخفيانه او با يك تاجر آمريكايي رو شود. بالاخره مسئله را با امام ـ كه همواره كليد گشايش مشكلات لاينحل بودند ـ در ميان گذاشتيم. امام خميني فرمان دادند اسناد همچنان در دست ما باقي بماند و افشاگريها براي ملت ادامه يابد. در واقع امام به ما دستور دادند بدون در نظر گرفتن افراد، همه چيز را منتشر كنيم. ايشان فرمودند: «حتي اگر چيزي درباره من نيز پيدا كرديد، افشا كنيد.»
پس اولين نكتهاي كه دانشجويان پيرو خط امام را نسبت به بنيصدر حساس ميكند، تلاش او براي تحويل گرفتن اسناد بوده است. با توجه به اين كه بنيصدر در آن زمان براي مدتي نيز سرپرستي وزارت امور خارجه را عهدهدار بود، اما نكته حائز اهميت آن است كه امام دستور ميدهند تا اسناد توسط دانشجويان نگهداري شده و افشاگريها ادامه يابد.
اسناد بنيصدر در لانه جاسوسي
نويسنده در ادامه به كشف اولين سند در مورد بنيصدر آن هم در ديماه 58 (پيش از برگزاري انتخابات رياست جمهوري) پرداخته و مينويسد: «يكي از اين اسناد درباره فردي بود كه سازمان سيا از او با عنوان SD LURE/1 نام ميبرد. در ديماه 1358، در گاوصندوق اتاق رئيس پايگاه سيا در تهران، هفت سند درباره اين فرد پيدا كرديم. نخستين سند به تاريخ 27 جولاي 1979 [5 مرداد 1358] به گزارشهاي ملاقات فردي به نام SD ROTTER كه بعدها معلوم شد قشقايي است، مربوط ميشد.
وي مقامات سيا را به تماس با شخص ديگري با عنوان SD LURE ترغيب ميكرد. در اين سند شماره تلفن او و اين نكته كه براي اولين بار با وي در پاريس تماس گرفته شود، ذكر شده بود. با كنترل اين شماره تلفن متوجه شديم متعلق به منزل جناب بنيصدر! است كه بزودي به رياست جمهوري ايران برگزيده ميشد. سند ديگر از او به عنوان يك منبع اطلاعاتي و تماس بالقوه نام ميبرد. يكي از مأموران سيا با اسم رمز گاي راذرفورد در پاريس و تحت پوشش يك تاجر به او نزديك شده بود. SD LURE موافقت كرد كه دوباره در تهران با او ملاقات كند. به موجب دومين سند، نخستين ديدار يك ماه قبل از انقلاب در ديماه 1357 انجام گرفته بود.
اين سند نشان ميداد كه به بنيصدر گفته شده بود «راذرفورد تاجري آمريكايي است و در دنياي تجارت و سياست آمريكا آشناياني در سطح بالا دارد.» در ادامه آمده بود: «به نظر ميآمد او آنقدر به راذرفورد علاقهمند شده كه با تقاضاي ملاقات خصوصي با وي موافقت كند.» اين جملات نشان ميداد كه بنيصدر ميدانست با شخصيت ذينفوذي ملاقات ميكند. با توجه به تجربه سياسي وي، ممكن نبود از اهداف اين ملاقات بياطلاع باشد... ساير اسناد به جزئيات توافقها و اقدامات پوششي براي ورود راذرفورد به تهران مربوط ميشد. با وجود اين كه بنيصدر هيچ فرصتي را براي انتقاد از ما از دست نميداد، تصميم گرفتيم تا زماني كه مدركي دال بر ملاقات وي با سيا نيافتهايم، اين مسئله را افشا نكنيم.
در حالي كه ميدانستيم به راحتي ميتوان بنيصدر را كه در آن زمان كانديداي رياست جمهوري بود، از صحنه خارج كرد. دانشجويان احساس ميكردند افشاگري بدون داشتن دلايل كافي با اصول اخلاقي سازگار نيست. ترجيح ميداديم به جاي از ميان برداشتن يكي از كينهتوزترين منتقدان خود كه درصدد خيانت به كشورش است، به معيارهاي خود پايبند باشيم. همانگونه كه در اين عبارات به خوبي مشهود است، برخي از دانشجويان پيرو خط امام و در رأس آنها موسوي خوئينيها حدود يك ماه قبل از برگزاري انتخابات رياست جمهوري به هفت سند در مورد بنيصدر دست يافته بودند كه از اين اسناد تلاش سيا براي برقراري ارتباط با بنيصدر و آمادگي كه دشمنان در شخصيت بنيصدر براي برقراري ارتباط ديده بودند، كاملاً مشخص ميشد.
معصومه ابتكار معتقد است كه «با توجه به تجربه سياسي بنيصدر ممكن نبود وي از اهداف اين ملاقات بياطلاع باشد.» اما حتي اگر هم فرض را بر آن بگيريم كه او از هويت واقعي ملاقاتكنندهاش تا آن زمان مطلع نبوده، شواهد ديگري در اين اسناد وجود داشته كه نه تنها شك دانشجويان را برانگيخته بوده، بلكه باور اين مطلب را براي آنها سخت نموده كه بنيصدر نميداند كه چه ميكند. ابتكار در بخش ديگري از اين كتاب مينويسد: «آيا بنيصدر ميدانست كه با يك مأمور سازمان سيا معامله ميكند؟ اين سؤال را با آهرن مطرح كرديم.
وي در پاسخ گفت: «در آن موقع قرار نبود به بنيصدر اطلاع دهيم كه با سازمان سيا طرف است.» ولي اين روايت مشكوك است. گام غير متعارف پيشنهاد هزار دلار دستمزد ماهانه، يك امر كاري متداول نبود. مسلماً اين پيشنهاد بدگماني يك اقتصاددان حرفهاي آشنا با غرب را برميانگيخت. مسئله مشكوك ديگر، محتواي سؤالي بود كه پرسيده شد. اگرچه قرار بود اين سؤالات و مشورتها ماهيت اقتصادي داشته باشد، ولي در واقع سياسي بوده و ارتباطي به مسائل اقتصادي نداشت. اما متأسفانه برخي از دانشجويان آگاه از اين ماجرا، يا به شك خود درباره بنيصدر چندان اعتنا نكردند و يا اگر هم ميخواستند كه اعتنا كنند با توجيهات اخلاقي رئيسشان به وادي سكوت خزيدند.
اين در حالي بود كه امام فرموده بودند: «حتي اگر چيزي درباره من نيز پيدا كرديد، افشا كنيد.» بر فرض كه اسنادي كه تا آن زمان به دست آمده بود، نميتوانست دلايلي محكمهپسند براي انحراف بنيصدر باشد و انتشار آنان عملي منافي اخلاق تلقي ميشد، اما سؤال اين است كه آيا اين اسناد مشكوك درباره يك نامزد رياست جمهوري، در آن حد از اهميت نبودند كه با امام آن هم به صورت خصوصي مطرح شوند؟ عامل مطلع نشدن امام از اسناد بنيصدر كه حال درصدد رياست جمهوري بود، چه كسي بود؟ بهتر است تا پاسخ اين سؤال را هم از زبان خود دانشجويان بشنويم. در مقدمه اسناد لانه جاسوسي بنيصدر كه بعدها توسط دانشجويان پيرو خط امام منتشر شد، آمده است: «اينها مجموعه اسنادي بودند كه تا آن زمان از آقاي بنيصدر به دست آمده بود. در آن موقع استدلال ما درباره آقاي بنيصدر اين بود كه عليرغم اين كه سازمان سيا در وي طمع كرده است، ما از اين كه آقاي راترفورد به ايران آمده باشد و توانسته باشد نظر آقاي بنيصدر را جلب كند، مطمئن نيستيم.
از سوي ديگر در پرسشي كه از تام آهرن رئيس ايستگاه سيا در تهران آمده است و با آقاي بنيصدر ملاقات كرده و وي را با حقوق ماهيانه 1000 دلار به عنوان مشاور شركت آمريكايي استخدام كرده است. ليكن از آنجايي كه آهرن از كانديداتوري آقاي بنيصدر براي رياست جمهوري مطلع بود، ما در يك چنين امر حساسي نميتوانستيم به گفتههاي وي استناد كنيم، از طرف ديگر صحت گفتههاي آهرن زماني به ثبوت ميرسيد كه اسنادي كه توسط خود وي در لحظه اشغال لانه جاسوسي به صورت رشته شده درآمده بود، به همت برادران و خواهران ما درست ميشد، لذا ما ناچار بايد منتظر ميمانديم كه همين طور كه به تدريج اين اسناد درست ميشدند، اسناد مربوط به ملاقات آقاي بنيصدر و راذرفورد به دست آيد.
هر چند كه در همان زمان نيز اين فكر بود كه اسناد به همين صورت، بدون كم و كاست به اطلاع امام برسد، كه در آن زمان حجتالاسلام آقاي موسوي خوئينيها به لحاظ فقدان دلايل كافي اين امر را صلاح ندانستند. ناگفته نماند كه دانشجويان عليرغم مخالفتهاي بيوقفه و اتهامات و دشنامهاي فراوان آقاي بنيصدر به دانشجويان و كل حركت اشغال لانه جاسوسي، هيچگاه نخواستند از مسئله اسناد، به گونهاي انحرافي در مقابل آقاي بنيصدر استفاده كنند، همچنان كه پس از انتخاب آقاي بنيصدر به عنوان رئيسجمهور، تعداد محدودي از برادران كه از موضوع اين اسناد اطلاع داشتند، از طرح كوچكترين مسئلهاي در اين رابطه منع شدند، مبادا كه با پخش شايعهاي مبني بر اين كه از آقاي بنيصدر در رابطه با لانه جاسوسي اسنادي موجود است، به مقام رياست جمهوري و به تبع آن به كل جمهوري اسلامي صدمه و زياني وارد آيد.
اين مسئله مسكوت ماند تا اينكه در اوايل ارديبهشتماه 1360 اسناد شماره 8 و 9 و 10 و 11 از ميان اسناد رشته شده به دست آمد و البته با توجه به شواهد موجود در همين اسناد، اسناد ديگري نيز بايد در همين رابطه وجود داشته باشد، كه هنوز آنها را به دست نياوردهايم. با به دست آمدن اين اسناد و با توجه به عملكردها و سخنان آقاي بنيصدر، لازم بود كه امام امت در جريان امر قرار بگيرند، اين اسناد به اطلاع ايشان رسيد و ايشان فرمودند كه اسناد فعلاً محفوظ بماند و همچنان مطابق امر امام عمل شد.
بعد از اين كه مسئله عدم كفايت سياسي آقاي بنيصدر در مجلس مطرح شد، طي تماسي كه با امام امت گرفته شد ديگر از جانب ايشان اصراري براي حفظ اسناد در ميان نبود و اسناد براي طرح در مجلس در اختيار موسوي خوئينيها قرار گرفت، ليكن متأسفانه به علت كمي وقت، اسناد مورد بحث آن چنان كه بايد و شايد مطرح نشد.»
فرافكني موسوي خوئينيها
دانشجويان در اين نوشتار صراحتاً به ممانعت موسوي خوئينيها از نشان دادن اسناد به امام اشاره نموده و پس از توضيح روند در جريان قرار گرفتن امام، افشاي گوشهاي از اسناد توسط موسوي خوئينيها را در روز تصويب عدم كفايت سياسي بنيصدر، مطرح مينمايند. لذا لازم است تا به متن سخنان موسوي خوئينيها در روز عدم كفايت سياسي بنيصدر هم نگاهي داشته باشيم تا ببينيم او كه خود مسئول تأييد صلاحيت بنيصدر بوده است، چگونه با گذشت حدود يكسال و نيم از رياست جمهوري وي درباره عدم صلاحيت بنيصدر صحبت ميكند.
موسوي خوئينيها در نطقي كه يك ساعت به طول ميانجامد، دلايل گوناگوني را براي اثبات عدم كفايت بنيصدر مطرح ميكند كه اغلب آنها مربوط به دوران رياست جمهوري وي است. اما او در اين ميان سخناني هم ميگويد كه به زمان قبل از تصدي بنيصدر رياست جمهوري باز ميگردد. موسوي خوئينيها در بخشي از سخنانش ميگويد: «اينجانب پيش از شروع انتخابات رياست جمهوري به بسياري از دوستان نظر خودم را درباره آقاي بنيصدر گفتهام، بنده به بسياري از دوستان روحاني گفتم كه آقاي بنيصدر خطري براي اسلام و انقلاب است از ايشان ترويج نكنيد كه پشيمان خواهيد شد ولي متأسفانه گوش نكردند.»
او در قسمت ديگري از سخنانش به نقل خاطرهاي از بنيصدر ميپردازد كه نشان ميدهد، انحراف بنيصدر پيش از انتخابات رياست جمهوري براي موسوي خوئينيها محرز بوده و همانگونه كه خود اذعان دارد، خطرش را براي اسلام و انقلاب به چشم ديده است. او در ادامه نطقش در مجلس شوراي اسلامي ميگويد: «نمايندگان محترم، آقاي بنيصدر مسلمان است، ولي نه اسلام مبتني بر فقاهت اسلامي، بلكه اسلامي از پيش خود ساخته و اين مطلب را هم من از ديگران نقل نميكنم. مطلبي است بين بنده و آقاي بنيصدر و دليل بنده بر اين مطلب سخني است كه اينجانب از خود آقاي بنيصدر شنيدهام.
در جلسهاي كه در همين ساختمان، در زماني كه خبرگان مشغول تدوين قانون اساسي بودند، در آن جلسه كه به دعوت تني چند از دانشجويان، جهت وحدت دانشگاه و حوزه تشكيل شده بود، مدعوين بنده بودم و آقاي بنيصدر و آقاي رحيمي و آقاي خامنهاي كه شايد در آن جلسه به احتمال زياد حضور نداشتند و آقاي محمد مجتهد شبستري و بر حسب اتفاق برادرم آقاي حاج سيداحمد خميني در اين جلسه حضور داشتند. در اين جلسه، در پي جلسات ديگر بحث بر سر مسائل محوري از جمله خط امام بود كه در اين رابطه از جانب بعضي حاضرين اين سؤال تكرار ميشد كه اصولاً خط امام يعني چه؟ اين سؤال به گونهاي مطرح ميشد كه خط امام را در هالهاي از ابهام فرو ميبرد.
اينجانب پس از لحظاتي سكوت كه احساس كردم ديگران با پاسخ ندادن به سؤال فوق گويا وجود ابهام در خط امام را تأييد ميكنند، عرض كردم چرا خط امام براي شما مبهم است؟ خط امام ابعاد مختلفي دارد. بعد سياست خارجي، در خط امام اگر كسي بگويد كه سياست خارجي جمهوري اسلا مي ايران، در رابطه با خط امام مشخص نيست، مثل اين است كه بديهيترين بديهيات را انكار كند، مگر اين كه آمريكا را دشمن شماره يك نداند... در آنجا بعد مسائل اجتماعي، مسائل اقتصادي، مسائل اخلاقي و مسائل عبادي مطرح شد و من در آنجا گفتم كه در بعد مسائل اقتصادي.
مسائل عبادي خط امام، احكام و قوانين اسلام را كه مبتني بر مباني استنباط فقه شيعي است، امام قبول دارد نه چيزي ديگر. در اين هنگام آقاي بنيصدر در حالي كه سرش را به طرف من خم ميكرد و دستش را سپر دهانش كرده بود، به من گفت «اگر خط امام اين است، من هم اين فقاهت را قبول ندارم». كه بنده بلافاصله با صداي بلند گفتم، پس چرا مخفي ميكنيد؟ رسماً بگوييد كه من قبول ندارم ولي نگوييد خط امام معلوم نيست. بگوييد تا ديگران تكليف خود را بدانند، بله، نمايندگان محترم و ملت ايران، آقاي بنيصدر احكام و مقررات اسلامي مبتني بر فقاهت فقهاي شيعه را قبول ندارد.»
متأسفانه در لحظات بيان اين خاطره توسط موسوي خوئينيها در مجلس، هيچكس از او نپرسيد كه چرا شما اين خاطره را مخفي كرده و در همان زمان رسماً بيان نكرديد!؟ آيا از نظر شما كسي كه خط امام و فقاهت را قبول ندارد، جزو افرادي محسوب نميشود كه صددرصد فاقد صلاحيت هستند!؟ اگر بخواهيم جواب خوشبينانهاي به اين سؤالات بدهيم، شايد بتوان گفت كه وجهه و محبوبيت مردمي كه بنيصدر كسب نموده بود، رد صلاحيت او را در آن زمان دشوار ميساخت و به گذر زمان نياز بود تا خود مردم بنيصدر را بشناسند.
لازم به ذكر است كه موسوي خوئينيها در اين نطق چندين مرتبه بر اين نكته تأكيد نمود كه هدف وي از ايراد اين سخنان و ارائه اسناد، دادن نسبت جاسوسي به بنيصدر نيست. اما آيا در حقيقت بنيصدر ميدانست كه با فرستاده سازمان سيا ملاقات نموده است يا خير؟ او در زمان رياست جمهورياش منكر هرگونه ارتباط با نيروهاي خارجي بود تا حدي كه آن را ضعفي ميدانست كه در اثر عدم قناعت در فرد پديد ميآيد.
اعتراف بنيصدر
بنيصدر در ستون «كارنامه رئيسجمهور» روزنامه انقلاب اسلامي، در ارديبهشت 60 و پس از آن كه چند ملاقات ديگر با راذرفورد داشته و ماهيانه هزار دلاري را پذيرفته، مينويسد: «نه در دوره مبارزه با رژيم سابق، نه در دوران انقلاب وقتي امام در پاريس بود نه از روزي كه به ايران آمدند، هيچگاه مذاكره و گفتوگو چه محرمانه و چه شخصي را نه با نمايندگان رژيم سابق و نه با نمايندگان كشورهاي خارجي تا اين زمان نپذيرفتم و گمان ميكنم يكي از اسباب موفقيت همين بوده است.
خود گفتوگوي شخصي يك ضعف است و طبيعي است طرفي كه آدمي را به اين گفتوگو فرا ميخواند ناآگاه از اين ضعف نيست و همين را مقدمه و وسيله ميكند براي بهرهبرداري و به تدريج انسان را ميكشد به خط خودش، گمان من اين بوده و اين است كه اگر انسان به حق قانع باشد و در حق نيز آنچه را مسلم است، بچسبد، احتياجي به برقرار كردن روابط شخصي و اينگونه مذاكرهها ندارد.» اما او در يكي از نامههايي كه چند ماه بعد و پس از سقوطاش به همسرش مينويسد، نه تنها به ملاقات با جاسوسان آمريكايي اعتراف مينمايد بلكه ماجرا را به گونهاي تشريح نموده كه گويا ميدانسته آنان همان نيروهاي خارجياند.
بنيصدر در اين نامه آورده است: روزي هم آقاي مطهري به نزد من آمد. گفت: ميترسم اسلام شكست بخورد. اسلام و ايران برود. همه چيز حكايت از اين ميكند كه دست آمريكا در كارهاست. چه بايد كرد؟ در اين اوقات بود كه سر و كله جاسوس آمريكايي، از نو پيدا شد. به همان ترتيب پاريس، آمد و رفت فردا بيايد و باز آمد و گفت ميخواهد شعبه شركتش را در ايران باز كند. پاسخ شنيد كه به وزارت بازرگاني مراجعه كنيد. آمد كه مراجعه كردهام، گفتهاند مجاز است و حالا آمدهام شما بپذيريد مشاور شركت ما بشويد. خنديدم و گفتم وقت ندارم. پول هم نميخواهم. جمع زيادي در اتاق بودند و خواهرزاده تو، مترجم بود.
جيبهاي خالي خود را نشان دادم و به خنده به او گفتم همسرم مرا عادت داده است كه پول در جيب نگذارم و اضافه كردم امام صادق(ع) فرموده است: دينار، دين و نار است. پول آتش عقيدهسوز است و او رفت. كمي پيش از گروگانگيري كاردار سفارت آمريكا تقاضاي ملاقات كرد. گفتم كتبي بنويسد و موضوع ملاقات را هم معين كند. نوشت درباره نظام اقتصادي در جمهوري اسلامي و زمينههاي همكاريهاي دو كشور ميخواهد ملاقات كند. پذيرفتم و آمد. وابسته بازرگاني را هم با خود آورده بود. پرسيد اگر آمريكا از آنچه گذشته است درس آموخته باشد، امكان همكاري ميان دو كشور موجود است يا خير؟ پاسخ دادم آمريكا در حرف نيست كه بايد نشان بدهد درس گرفته است در عمل است.
اگر درس گرفته باشيد بايد چنان كنيد كه كشور ما نه تنها از سلطه شما رها گردد بلكه از شما نيز بينياز شود و رفت. منظور جاسوس آمريكايي از تجربه سالهاي دراز و تلاشهاي خود من اين تجربه ناكام در خريدن من بوده است. همانگونه كه مشهود است او در اين نوشتار به تلاش جاسوس آمريكايي براي خريدن خودش اشاره نموده و اين خود نشاندهنده آن است كه ظن دانشجويان پيرو خط امام و آهرن در مورد آگاهي بنيصدر از حقيقت اين ارتباط، ظن بيجايي نبوده است. اما متأسفانه نفاق بنيصدر و كوتاهي كه در رساندن اسناد به امام ميشود، دست به دست هم داده و راه را براي ورود بنيصدر به عرصه انتخابات هموار ميكند.
رقابت نفسگير
به اين ترتيب رقابتي نفسگير بين 8 تا 10 كانديدا پا گرفت كه اصليترين آنان جلالالدين فارسي و ابوالحسن بنيصدر بودند. امام خطر ورود داوطلبان ناشايست را مجدداً گوشزد نموده و در تاريخ 15/10/58 در سخنراني خود ميفرمايند: «الآن اگر بخواهيد افكار را متوجه بكنيد به اين مسائلي كه دست دوم است و از آن مسائل غفلت بكنيد، خب، احتمال اين است كه يك رئيسجمهور، يك وقتي آنها كه درصددند، و اشخاص منحرف درصددند كه يك منحرفي را ـ مثلاً فرض كنيد ـ تعيين كنند و جا بزنند، يك منحرفي كه شايد در طول مدت حياتش هم خودش را ملي جا زده، چنانچه ديديد مثل بختيار كه در جبهه ملي و ـ نميدانم ـ از طرفدارهاي دكتر مصدق، و اينها 20 ـ 10 سال اينجا اين را حفظش كردند و [با چهره] ملي، بعد هم ديديد چه جنايتكاري از كار درآمد و الآن هم مشغول هست...
اينها دارند، يك همچو اشخاصي ذخيره دارند. ممكن است يك اشخاصي خودشان را، اگر ما غفلت بكنيم جا بزنند و يك مقامي را بگيرند. يا در مجلس شورا اشخاصي وارد بشوند كه آن اهميتش خيلي بيشتر است و اصل اساس را از بين ببرند. حالا بايد همه شماها، همه خواهرها، همه برادرها، همه قوا بايد مجتمع بشوند براي اين كه ما اين دو مرحله را هم بگذرانيم. مرحله تعيين رئيسجمهور و بعد هم انشاءالله مجلس شوراي ملي كه يك حكومت مستقري، اسكلت حكومت تحقق پيدا بكند.» اين سخنان در حالي بيان ميشد كه در ميان كانديداها افرادي همچون داريوش فروهر، صادق قطبزاده، كاظم سامي، تيمسار مدني و بنيصدر سابقه عضويت در جبهه ملي داشتند. بخصوص بنيصدر كه در بسياري از سخنرانيهايش از مصدق ياد ميكرد و حتي عكس او را در دفتر كارش زده بود.
متأسفانه به اين ظرافتهاي موجود در بيانات امام كمتر توجه ميشد و افرادي همچون بنيصدر هم از توصيههاي ايشان، براي نيل به اهداف خويش صرفاً استفاده تبليغاتي مينمودند. به عنوان مثال تنها دو روز پس از انتشار پيام امام مبني بر رعايت اخلاق انتخاباتي، بنيصدر در سرمقالهاي با عنوان «رهنمود امام»، انبوهي از تهمتها و ناسزاها را نثار حزب جمهوري اسلامي و نامزد منتخبش نمود. اين سرمقاله اينطور آغاز ميشد: «در پيام امام به مناسبت انتخابات رياست جمهوري دو نكته سخت درخور اهميت و توجه بود:
1- در مبارزه انتخاباتي نبايد از روشهاي تخريبي مخالف اخلاق و اسلام استفاده شود. 2- هيچ حزب و گروه و شخصي نبايد خود را به امام منتسب كند. از اتفاق هم حزب و هم اشخاص از اين دو روش تا بخواهي استفاده ميكنند. در بازار تهران در زاهدان و در مشهد كه دعوت شده بودم و رفتم، كمترين كارها اين بوده است كه [اعلام كرده بودند] اينجانب براي صحبت كردن نخواهم آمد. بلندگو جمع كردن و شايعه ساختن و تهمت و افترا و دروغ آن هم از جانب حزبي كه خود را اسلامي ميخواند مثل يك كار عادي انجام گرفته است. اميد من آن بود كه اين انتخابات فرصت تجلي اخلاق اسلامي باشد.» جالب آن كه خود وي عليرغم توصيه امام، در همين سرمقاله تنها شش سطر پائينتر، از ملاقاتش با امام تعريف نموده بود و پس از آن نيز تخريبهايش را عليه حزب ادامه داده بود.
جالبتر آن كه چهار روز بعد كه آغاز تبليغات رسمي انتخابات بود، روزنامه انقلاب اسلامي (كه خود بنيصدر صاحب امتياز و مدير مسئولش بود) مطلبي را با عنوان «همرأي و همراه در گذشته و حال» به چاپ رسانيد. در ابتداي اين مطلب نوشته شده بود: «بسياري از خوانندگان از ما خواستهاند كه درباره گذشته برادر ابوالحسن بنيصدر مطالبي بنويسيم و آنان را در جريان فعاليتهاي سياسي ايشان بگذاريم تا بتوانند با شايعه و شايعهسازان و روشهاي تخريبي كه احتمالاً از جانب افراد غير مسئول و غير متعهد به كر گرفته ميشود با روشي اسلامي و آگاهانه مبارزه كنند.» اما درادامه به جاي آن كه فعاليتهاي سياسي بنيصدر تشريح شود، متن چند پيام امام در زمان تبعيد و تفسير پيامهاي امام توسط بنيصدر، محتواي مطلب را تشكيل ميداد.
لذا نام تبليغاتي «همرأي و همراه در گذشته و حال» نيز براي اين متن انتخاب شده بود كه طي چند قسمت در روزهاي مختلف در روزنامه انقلاب اسلامي به چاپ رسيد. اين نوع اقدامات مزورانه بود كه در نگاه اول باعث فريب عوام و حتي برخي از خواص ميشد. اما با اندك دقتي كاملاً واضح بود كه انجام اينگونه اعمال دقيقاً برخلاف توصيه امام بود كه كانديداها را از استفاده تأييدي برحذر داشته بودند. در طرف مقابل نيز حاميان جلالالدين فارسي و حزب جمهوري هم نهايت تلاش خود را براي تبليغ نامزد حزب آغاز نموده بودند. البته طبيعي بود كه برخي از هواداران خودسر حزب هم در بعضي از شهرستانها، اعمالي انجام ميدادند كه هيچگاه مورد تأييد سران حزب نبود.
چرا كه عمر حزب هنوز به يك سال نرسيده افراد مختلفي در آن عضو شده بودند و بعضاً نيز بدون هماهنگي با مسئولين مافوق، عملي را انجام ميدادند. مثلاً شعبه حزب جمهوري اسلامي در فومن، با صدور بيانيهاي حمايت خود را از بنيصدر اعلام نمود. روزنامه انقلاب اسلامي هم فرصت را مغتنم شمرده و آن را به عنوان يكي از تيترهاي خود قرار داد. مسلم اينگونه مسائل، در تصميمگيري نهايي مردم بيتأثير نبود. اما يكي از فرقهاي اساسي بين تبليغات و تخريبات اين دو رقيب اصلي آن بود كه سران حزب تلاش خود را براي رعايت اخلاق انتخاباتي مينمودند و اگر اندك خروجي هم از سوي هواداران انجام ميگرفت، حداقل آن را محكوم ميكردند.
ولي بنيصدر نه تنها از برخوردهاي زننده برخي حاميانش جلوگيري نمينمود بلكه خود نيز در سخنرانيهاي تبليغاتيش، بيشترين تخريب را نسبت به جلالالدين فارسي انجام ميداد.
ميزان اعتقاد به ولايت فقيه
شايد بتوان اصليترين عكسالعملي را كه حاميان حزب جمهوري اسلامي و مخالفان بنيصدر، در قبال تخريبهاي او انجام ميدادند را طرح عدم اعتقاد بنيصدر نسبت به ولايت فقيه دانست. آنها با استناد به مواضع بنيصدر در مجلس خبرگان قانون اساسي، اين موضوع را مطرح نموده و آن را دليلي بر عدم شايستگي بنيصدر ميدانستند. از اين رو بود كه يكي از اصليترين سؤالاتي كه در آن زمان از بنيصدر و هوادارانش پرسيده ميشد، ميزان اعتقاد او به ولايت فقيه بود.
آنها نيز تمام تلاش خود را نمودند تا بنيصدر را معتقد به ولايت فقيه جلوه دهند. به عنوان نمونه شيخ علي تهراني در مصاحبهاي گفت: «من و آقاي بنيصدر، هر دو به ولايت فقيه رأي مثبت داديم.» اما مهمتر سخنان منافقانه خود بنيصدر بود. او كه در ايام تبليغات سخنرانيهاي فراواني انجام داد، مدام بر طبل حمايت از ولايت فقيه ميكوبيد. او در يكي از اين سخنرانيها در ورامين گفت: «من خود از نويسندگان اصل 110 (ولايت فقيه) بودم.»
و يا طي سخناني در مسجد جامع كرمان بيان داشت: «رئيسجمهور بايد به حقانيت رهبري و ولايت فقيه ايمان كامل داشته باشد.» اينها در حالي بود كه او تنها چند ماه پيش در جلسات مجلس خبرگان قانون اساسي مخالفتش را با اين اصل اظهار داشته بود. همانطور كه سالها بعد هم در خاطراتش، به مخالفتش با اصل ولايت فقيه و تلاشش براي عدم تصويب آن اعتراف كرد.
شهيد آيتالله دكتر بهشتي كه در عمل رياست مجلس خبرگان قانون اساسي را بر عهده داشت، در مصاحبهاي كه در همان ايام تبليغات با برخي از اعضاي دبيرخانه شوراي انقلاب انجام ميدهد، درباره نظر بنيصدر نسبت به اصل ولايت فقيه ميگويد: «ايشان به خود من اعتراض ميكردند كه تو اين سنگ را گذاشتي. من نميگويم كه ايشان با ولايت فقيه موافقاند يا مخالف. ميگويم لااقل با اين كه اين مسئله در قانون اساسي بيايد مخالفت ميكردند. بحث من سر فكر و انديشه ايشان نيست.
مصاحبهكننده: صريحاً گفتند كه در مورد اصل 110 من خيلي همكاري داشتم و چند بند آن را به دست خودم نوشتم...
بهشتي: به چه معنا؟ يعني براي تغيير نوشتههايي كه دوستان ديگر تهيه كرده بودند، ايشان هم پيشنهادهايي ميكردند. بله. اما اين غير از اين است كه ايشان «پيشنهادكننده» باشد. پيشنهادكننده دوستان ديگر بودند. همين آقاي آيت و اين دوستان پيشنهادكننده بودند. خود آقاي منتظري و... اينها پيشنهادكننده بودند. ايشان مؤكداً تا اين اواخر تلاش ميكردند به اين كه اصلاً كار مجلس خبرگان به پايان نرسد و اصرار داشتند كه بياييد نزد امام برويم و بگوييم همان پيشنويس را به رأي بگذارند يا با اين اصلاحات اگر ميخواهند [قبول] بكنند. چرا ايشان اينها را به مردم نميگويند؟ اگر قرار است كه مردم واقعاً آگاهانه رأي بدهند ـ و مردم احمق نيستند، آن طوري كه ايشان ميگويند ديگران مردم را احمق ميدانند. اگر ايشان مردم را احمق نميدانند و مردم را آگاه ميدانند، همينها را صاف به مردم بگويند.»
مهمترين حاميان بنيصدر
اما متأسفانه گويا نفاق بنيصدر و سخنرانيهاي فريبندهاش، بر دلايل شخصيتهايي چون شهيد بهشتي فائق آمده بود، تا جايي كه بسياري از خواص گويا اعلام رسمي حمايت خود را از بنيصدر واجب شرعي تلقي مينمودند. هر روز در صفحه اول روزنامه انقلاب اسلامي، اسامي يك يا چند تن از خواص مشاهده ميشد كه يكي پس از ديگري حمايت خود را از بنيصدر اعلام مينمودند. 23 ديماه يكي از مهمترين اين روزها بود كه حمايت برخي از اعضاي خانواده امام از بنيصدر آشكار شد. روزنامه انقلاب اسلامي در اين روز با تيتري درشت نوشت: «حضرت آيتالله پسنديده برادر امام: اينجانب به سيدابوالحسن بنيصدر رأي خواهم داد.» در پائين اين عبارت حمايت سيدحسين خميني و آيتالله طاهري اصفهاني نيز از بنيصدر درج شده بود.
سيدجلالالدين طاهري اصفهاني گفته بود: «تنها ابوالحسن بنيصدر شايسته رياست جمهوري است.» صادق طباطبايي (برادر همسر سيداحمد خميني) كه خود از نامزدها بود انتشار بيانيه آيتالله پسنديده را در سنگيني كفه حمايت از بنيصدر بسيار مؤثر دانسته و ميگويد: «در چنين شرايطي (انتخابات) بنيصدر اقدام به تهيه نامهاي از آيتالله پسنديده برادر امام كرد كه در آن از او تعريف و تمجيد شده بود. اين نامه فضاي تبليغاتي انتخابات را تغيير داد و اوضاع به نفع بنيصدر شد.» جالب آن كه در اين نامه پس از انتقاد تلويحي از حزب جمهوري اسلامي، و تأكيد بر عدم انتساب كانديداها به امام، سه صفت سيادت، اصالت خانوادگي و تحصيلات عاليه براي بنيصدر انتخاب شده بود. معيارهايي كه بعضي از بزرگان جامعه براي انتخاب رئيسجمهور در نظر گرفته بودند، جايي براي مذمّت مردم باقي نميگذاشت.
مشكل برخي ديگر از افراد در آگاهي از معيار نبود بلكه در تطبيق و تشخيص مصداق بود. سيدعلي محمد دستغيب يكي از اين افراد است كه بنيصدر را حركتي سرچشمه گرفته از قرآن و سنت دانسته و طي بيانيهاي ميگويد: «اينجانب با در نظر گرفتن اين معني كه حركتي ارزش دارد كه از مكتب اسلام (قرآن و سنت) سرچشمه گيرد، و اين معني را در جناب دكتر سيدابوالحسن بنيصدر مشاهده نمودم، لذا براي رياست جمهوري به ايشان رأي ميدهم و توصيه ميكنم كه جهت خود را در مقابل دشمنان اسلام و قرآن (كافر ـ منافق ـ ظالم كه همه عوامل امپرياليسم شرق و غرباند) واضح نموده تا اطمينان بيشتري در خط مشي اسلامي و قرآني ايشان در برابر اين گروه پيدا شود.» برخي خواص قرباني نفاق بنيصدر شده بودند و برخي ديگر قرباني بيبصيرتي خويش.
از همين رو ميتوان ليستي مفصل از اسامي شخصيتهاي حامي بنيصدر تهيه نمود كه اكثريت آنان بعدها و البته كمي دير به اشتباه خود پي بردند. شخصيتهايي همچون آقايان: شيخ صادق خلخالي، سيدرضا زنجاني، سيدكاظم مرعشي، شيخ يحيي نوري، شيخ علي تهراني، سيدمرتضي پسنديده، سيدحسين خميني، سيدجلالالدين طاهري اصفهاني، سيدمحمدعلي انگجي، سيدعلي محمد دستغيب، ناصر مكارم شيرازي، سيدمحمدتقي شاهرخي خرمآبادي، شيخ محمد منتظري، شيخ فضلالله محلاتي، شيخ محيالدين انواري، شيخ عميد زنجاني، شيخ محمدعلي گرامي، سيدعلياصغر دستغيب، سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي، شيخ حسن لاهوتي، شيخ علياصغر مرواريد، سيدمهدي هاشمي، سيدهادي هاشمي، عبدالله نوري، سيدهادي خسروشاهي (رئيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي)، سيدهادي خسروشاهي (سفير ايران در واتيكان)، ناصر كاتوزيان، ملكي، ابوشريف و...
همانطور كه ذكر شد، اكثريت اين افراد نه تنها پس از رياست جمهوري بنيصدر از حمايت خود پشيمان شدند، بلكه بعضي از آنان به واسطه حضور مستقيمشان در امور سياسي كشور، به نفاق او بيشتر پي برده و از مخالفين اصلي وي شدند. شهيد محمد منتظري از جمله اين افراد بود كه حتي رئيس و نماينده امام در هيأت بررسي شايعه شكنجه شد و تهمتهاي بنيصدر و هوادارانش را افشا نمود. برخي ديگر از اين افراد هم بعدها در خاطرات خود به اشتباهشان اقرار نمودند كه آيتالله محمدعلي گرامي را ميتوان از اين دسته دانست. او در خاطراتش ميگويد: «بنده شهامت را ولو هرگونه باشد، دوست دارم. من، ابتدا، در قضيه رياست جمهوري آقاي بنيصدر، به او نظر داشتم و اقرار هم ميكنم.
در آن تاريخ نظرم اين بود كه بنيصدر ارجح است و اكنون هم يقين به اشتباه در آن تاريخ ندارم. حتي بعضي از اطرافيان امام، به بنيصدر رأي دادند، ولي بعدها كه قضايا مشخص شد، نظر ما برگشت. من در 18 اسفند به بنيصدر نامه يا تلگرافي مخابره كردم كه در روزنامه اطلاعات چاپ شد. در آنجا آوردهام كه اينجانب خوف آن دارم كه مبارزات تاكتيكي شما، تدريجاً به مبارزات ايدئولوژيكي مبدل شود و اين مسئله مهمي است و كار را به جايي ميرساند كه بطور كلي، شما در صفي جدا از اسلام قرار خواهي گرفت.»
البته ابراز پشيماني و موضع ضد بنيصدر گرفتن در مورد همه افراد نادم، صرفاً دليل بر شهامت آنان نبود. چرا كه بسياري از اين افراد علناً از بنيصدر حمايت نموده بودند و پس از ايجاد موج خشم و نفرت عمومي جامعه نسبت به عملكرد بنيصدر، چارهاي جز ابراز ندامت نداشتند. چرا كه در غير اين صورت سيل خروشان كينه مردم نسبت به بنيصدر، آنان را نيز غرق مينمود. شايد اگر خواص جامعه در ايام انتخابات، دقت بيشتري در موضعگيريهاي خود مينمودند، خسارت جبرانناپذير يك سال و نيم كارشكني بنيصدر در نظام نوپاي جمهوري اسلامي، رخ نميداد. اما فضاي مسموم ايجاد شده در ايام تبليغات انتخاباتي، افق ديد و بصيرت بسياري از خواص را نيز ضعيف نموده بود.
آيتالله عراقچي كه از علماي همدان است، در اين باره ميگويد: «وقتي انتخابات و تبليغات اولين دوره رياست جمهوري آغاز شد، فضايي درست كردند كه آدم جرأت نميكرد يك كلمه حرف بزند. شايع كرده بودند حضرت امام به ايشان [بنيصدر] نظر دارد، در حالي كه اصلاً اين طور نبود. يك روز در بازار قم مشغول خريد بودم، يكي از بازاريها ـ كه اغلب متدين هم هستند ـ در حال صحبت با دوستانش ميگفت هر كس و ناكس خودش را كانديدا ميكند، جلالالدين فارسي اصلاً حرف زدن بلد نيست.
براي رياست جمهوري فقط بنيصدر لياقت دارد، قربان جدش بروم، نه تنها فارسي بلكه انگليسي هم خوب صحبت ميكند و... يعني اين را جزو كمالاتش ميدانستند. همه جا پر كرده بودند كه آقاي پسنديده به او رأي ميدهند، بنابراين كسي جرأت نميكرد عليه او حرفي مطرح كند. در تمام مدتي كه او به قم آمد و سخنراني كرد، كسي نيامد از ما بپرسد شما كه همداني هستيد و او را از نزديك ميشناسيد چه نظري داريد؟ آيا او به درد اين كار ميخورد يا نه؟ فضاي عمومي جامعه را آنچنان به نفع بنيصدر هدايت كرده بودند كه هيچ كس فرصت و قدرت انتخاب صحيح را نداشت.»
همه اين امور باعث شد تا اختلافي عميق در جريان اسلامي پديد آمده و نتوانند تا در مورد حمايت از نامزدي واحد به توافق برسند. از همين رو بود كه در طرف مقابل و جناح رقيب نيز اسامي تعداد زيادي از علما و شخصيتها ديده ميشد.
حاميان جلالالدين فارسي
از آن جا كه حزب جمهوري اسلامي و جامعه مدرسين حوزه علميه قم از جلالالدين فارسي حمايت نمودند، علاوه بر اسامي سران حزب جمهوري و شخصيتهايي همچون آقايان بهشتي، خامنهاي، باهنر، رفسنجاني، و ديگر اعضاي شوراي مركزي، نامهاي ديگري نيز در ليست حاميان جلالالدين فارسي به چشم ميخورد كه عبارتند از آقايان: علي مشكيني، عطاءالله اشرفي اصفهاني، واعظ طبسي، سيدعباس مهري، بهاءالدين عراقي، مسلم ملكوتي، محمد فاضل لنكراني، احمد آذري قمي، حسين راستي كاشاني، علي احمدي ميانجي، شيخ محمد مؤمن، شيخ يوسف صانعي، مرتضي بني فضل، جعفر كريمي، محمد شرعي، سيدحسن طاهري خرمآبادي، مهدي رباني املشي، محمد يزدي، دري نجفآبادي، حسن روحاني، سيداحمد خاتمي، سيدرضا اكرمي، شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي، محمد صدوقي، سيداسدالله مدني و...
آيتالله مشكيني به عنوان يكي از شخصيتهاي اصلي حامي جلال درباره او ميگويد: «معيارهاي اسلامي و انساني براي رياست جمهوري، در جلالالدين فارسي جمع است.» لازم به ذكر است كه مراجع تقليد مطرح آن زمان از جمله آيات عظام مرعشي، گلپايگاني، شريعتمداري و منتظري از كانديداي مشخصي حمايت ننمودند.
فارسي ايرانيالاصل نبود؟
تبليغات نامزدها در اوج خود قرار گرفته بود و به روزهاي پاياني نزديك ميشد. در گير و دار تبليغات و تلاشهاي حزب جمهوري اسلامي براي رفع اختلافات تلخ و حمايت از فارسي، و تنها 9 روز مانده به برگزاري انتخابات، زمزمههايي مبني بر عدم صلاحيت جلالالدين فارسي به دليل ايرانيالاصل نبودن، به گوش ميرسيد. برخي مدعي بودند كه وي افغانيالاصل است و بر طبق قانون اساسي صلاحيت تصدي مقام رياست جمهوري را ندارد. اما جلالالدين فارسي خود را يك ايرانيالاصل دانسته و در پاسخ به اين ادعا ميگويد: «پدرم و مادرم در اواخر دوره قاجاريه از هرات كه در 60 فرسخي مشهد است به مشهد آمدهاند. آن زمان چند ده سال از جدا كردن هرات و انضمام آن به افغانستان ميگذشته و اساساً افغانستان در طول هزاران سال جزئي از كشور ايران بوده...
زماني كه پدر و مادرم از هرات به مشهد آمدهاند، نه در ايران و نه در هرات شناسنامه يا گذرنامهاي وجود نداشته است. در دوره رضاخان ثبت احوال و شناسنامه باب شده است. چون بيحجابي به دست رضاخان برقرار ميشود، پدر و مادرم براي اين كه از بيحجابي در امان بمانند و آجانهاي پهلوي متعرض نشوند، از هراتي بودن خود استفاده كرده، گذرنامهاي افغاني و به استناد آن جواز اقامت ايراني تهيه ميكنند. من كه در ايران به دنيا آمدهام، طبق قوانين جاريه، در هجده سالگي خود به خود به تابعيت ايران درآمده و صاحب شناسنامه ايراني شدهام. به لحاظ قوميت، يك ايراني اصيل و اصيلتر از بسياري ديگرم. به لحاظ ولادت در مشهد مقدس به دنيا آمده و در آنجا بزرگ شده و تحصيل كردهام. افغانستان را در همه عمرم نديدهام!»
اما با اين همه، تفسير ايرانيالاصل بودن رئيسجمهور و تشخيص مصداق آن، وظيفه شوراي نگهباني بود كه هنوز بوجود نيامده بود. لذا رد اين شبهه آن هم چند روز مانده به انتخابات و ايستادگي در برابر كساني كه روز به روز به آن دامن ميزدند، كار دشواري بود. شبههاي كه در مورد فارسي بر سر زبانها افتاده بود، خطري جدي براي موفقيت حزب جمهوري اسلامي در انتخابات محسوب ميشد. اين شبهه به همان ميزان كه روز به روز از طرفداران فارسي ميكاست، بر رأيدهندگان به بنيصدر ميافزود. خبر به امام رسيده بود و ايشان با توجه به اهميت قضيه، تصميم داشتند تا خود در اين زمينه اظهار نظر كنند. لذا آقايان هاشمي رفسنجاني و جلالالدين فارسي جهت اطلاع از نظر امام و كسب تكليف به ديدار ايشان ميروند.
جلالالدين فارسي از اين ملاقات چنين ياد ميكند: «به اتفاق حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني به خدمت امام(ره) شرفياب شديم. فرمودند: «خدا ميداند (يا خدا شاهد است) برايم فرقي نميكند كه شما رئيسجمهور بشويد يا آقاي بنيصدر. اولين رئيسجمهور ما نبايد شبههاي قانوني در موردش باشد. شما در آينده بايد مسئوليتهاي بزرگي را بر عهده بگيريد! انقلاب اسلامي و ما به وجود شما احتياج داريم...» عرض كردم: «حال كه صلاحديد حضرتعالي چنين است همين الآن استعفاي خود را از نامزدي اعلام ميكنم. ميدانيد كه رغبتي به مناصب دنيوي ندارم.» آقاي هاشمي سراسيمه گفتند: «نه شما حق چنين كاري را نداريد، چون شما كه خودتان كانديدا نشدهايد. حزب و جامعه مدرسين شما را كانديدا كردهاند. آنها بايد تصميم بگيرند.»
گفتم: «حق با شماست. من آنچه را به خودم مربوط است عرض ميكنم. ولي اجازه ميدهم كه آنان نيز با توجه به تصميمي كه الآن گرفتم، تصميم بگيرند و اعلان كنند.» آنگاه به امام(ره) عرض كردم: «ما به عبدالناصر ايراد ميگرفتيم كه همسرش بدون روسري ظاهر ميشود هر چند پيراهن آستين بلند ميپوشيد. شما ميدانيد كه همسر و مخصوصاً دختر آقاي بنيصدر در پاريس از لحاظ پوشش چه وضع زنندهاي داشتهاند.» فرمودند: «بالاخره هر كس يك عيبي دارد.» آقاي هاشمي يادآور شدند: «اين ضربه بزرگي است كه به حزب فرود ميآيد.»
امام(ره) در حالي كه ميخواستند همراه ما از اتاق خارج شوند به آقاي هاشمي فرمودند: «شما و حزب، برويد با بنيصدر همكاري كنيد.» از آخرين عبارت امام پيداست كه گويا با كنارهگيري نامزد حزب، پيروزي بنيصدر در انتخابات قطعي به نظر ميرسيده است. و امام پيشاپيش حزب را به همكاري با رئيسجمهور قانوني و پرهيز از اختلاف دعوت مينمودند. همانگونه كه پيش از اين نيز ذكر شد، شايد علت اين طيب خاطر امام در مورد رئيسجمهور شدن بنيصدر، اهميت و جايگاه بالاتر مجلس بود. زيرا تشكيل مجلسي اسلامي، ميتوانست در انتخاب نخستوزير و دولتش و نظارت بر عملكرد كل قوه مجريه نقشي تعيينكننده داشته باشد.
سرانجام حزب جمهوري اسلامي تنها راه را در مورد نامزد اصلي خويش، انصراف از عرصه انتخابات دانست. لذا پس از چند روز پخش اخبار ضد و نقيض و شايعات در كشور، بالاخره جلالالدين فارسي در تاريخ 26/10/58 رسماً از ميدان انتخابات كنارهگيري كرد و اين در حالي بود كه تنها نه روز تا برگزاري انتخابات فرصت باقي بود. اما اين تصميم به معناي آن نبود كه حزب ايرانيالاصل نبودن فارسي را پذيرفته باشد، بلكه صرفاً به دليل اطاعت از نظر منطقي امام بود كه شبههناك بودن اولين رئيسجمهور را صحيح نميدانستند.
آيتالله بهشتي دبير كل حزب جمهوري اسلامي، طي مصاحبهاي كه دو هفته بعد در مورد انتخابات انجام داد، در مورد تأثير اين كنارهگيري در تغيير سرنوشت انتخابات چنين ميگويد: «يك بحث اين است كه آيا اين برادرمان فارسي بالاخره ايرانيالاصل هست يا نه؟ يك بحث ديگر هم هست و آن اين كه اين قباي كهنه را چه كسي پيدا كرد، اين سؤال را از خودتان بپرسيد؟ براي اين كه با رشدي كه فارسي و مقبوليت روزافزوني كه حزب جمهوري اسلامي و مدرسين (حوزه علميه قم) در سطح جامعه پيدا ميكرد، پيشبيني ميشد كه نتيجه انتخابات رياست جمهوري چيزي باشد غير از آن چه امروز هست.» در حقيقت اين شيخ علي تهراني (شوهر خواهر آيتالله خامنهاي) بود كه به خاطر دشمني سرسختانهاش با حزب جمهوري اسلامي و سران آن، در پيدا نمودن اين قباي كهنه، نقشي اساسي ايفا كرد.
او حتي پس از انصراف جلالالدين فارسي نيز فعاليتهاي گوناگونش را در اين زمينه ادامه ميداد. يكي از اقدامات او نوشتن نامهاي توهينآميز به امام بود كه در آن سران حزب را متهم به خيانت كرد و منصوب نمودن آيتالله خامنهاي به امامت جمعه تهران را حاصل مشورت امام با افراد جاهطلب دانست. در بخشي از اين نامه كه در مطبوعاتي مثل روزنامه انقلاب اسلامي و نشريه مجاهد (ارگان سازمان مجاهدين خلق) انتشار يافت، آمده بود: «شما دريافتيد، با آن كه دو بار از اداره آمار مشهد به وزارت كشور ايرانيالاصل نبودن آقاي جلالالدين فارسي ابلاغ شده، اعتنايي نكردند و حزب جمهوري اسلامي براي تبليغ از نامبرده، ميليونها تومان مصرف و حتي با ثابت شدن نزد شما و دستور شما هنوز ابلاغ نكردهاند كه به مصرف اموال اين ملت فقير، در راه تبليغ خلاف قانونيشان ادامه ميدهند.
توده وسيعي به اين كار و نيز به توطئهاي كه معروف شده، كه در زير پوشش جلالالدين فارسي، سه نفر آقايان بهشتي، رفسنجاني و خامنهاي ميخواهند كارهاي اجرايي را به دست بگيرند و قهراً در انتخابات مجلس شوراي ملي برنده شوند، اعتراض دارند. ملت از امام امت توقع دارد، براي اين خيانت و حفظ افكار عمومي، وزير كشور و بعضي از دستاندركاران در اين امر از مقام خود ساقط شوند و نيز خوب است از اعضاي شوراي لانه جاسوسي بخواهند پرونده دو نفر از اينها را كه با اميرانتظام شريكند ارائه دهند تا نگويند يكي از بدكاران را زندان و بقيه را امير نمودهاند.» پس از انتشار اين نامه، بلافاصله سران حزب هر كدام در مصاحبهاي جداگانه رفع شبهه نموده و به تهمتهاي شيخ علي تهراني پاسخ دادند.
آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان سرپرست وزارت كشور گفت: «وقتي آقاي فارسي كانديداي رياست جمهوري شدند، ما در وزارت كشور اطلاعي از تاريخچه زندگي پدر و مادر او نداشتيم و وقتي از ثبت احوال توضيح خواستيم، آنها خلاصهاي در اختيار ما قرار دادند كه كافي نبود، ولي بعد كه از مشهد اطلاع دادند كه پدر و مادر ايشان اهل افغانستان هستند، ما از آقاي فارسي توضيح خواستيم. ايشان گفتند كه اجدادش ايرانياند و حدود هشتاد سال قبل به ايران آمدهاند ولي با برگه اقامت زندگي ميكردند و خود ايشان در مشهد متولد شدند و بعد هم به تابعيت ايران درآمدهاند. اين توضيح ايشان در وزارت كشور مطرح شد و ايشان ايرانيالاصل شناخته شد.
زيرا ايرانيالاصل تعبيرهاي گوناگون دارد كه بايد توسط شوراي نگهبان تفسير شود. بعداً مراجعات زياد شد و به اطلاع امام رسيد و امام پرونده را خواستند كه من همراه جلالالدين فارسي به خدمت امام رفتيم و امام پس از بررسي فرمودند كه ايشان ايرانيالاصل نيست و بهتر است كه خودشان كنار بروند و فارسي به حزب (جمهوري) نوشت و حزب هم پس از يك روز بررسي درخواست وي را قبول كرد و وزارت كشور هم چون امام فرمودند ايشان را حذف كرد. البته نظر شخص من درباره ايرانيالاصل بودن ايشان اين است كه آقاي فارسي ايرانيالاصل هستند.»
با حذف نام جلالالدين فارسي از ليست كانديداهاي اولين دوره رياست جمهوري، اين حزب جمهوري اسلامي و جامعه مدرسين حوزه علميه بودند كه با توجه به فرصت اندك باقي مانده تا زمان برگزاري انتخابات، بايد هر چه سريعتر تصميم بعدي خود را گرفته و به مردم اعلام ميكردند.
حزب كانديدايي نداشت!
پس از كنارهگيري جلالالدين فارسي، جامعه مدرسين حوزه علميه تصميم گرفت تا از ميان ديگر نامزدهاي موجود، از دكتر حسن حبيبي حمايت نمايد. اما حزب جمهوري اسلامي از قبل گزينه ديگري را در نظر گرفته بود. همانطور كه پيش از اين ذكر شد، دكتر سيدحسن آيت كه دبير سياسي حزب بود با تصميم حزب اما به صورت مستقل در انتخابات ثبت نام نموده بود تا در صورت بروز حادثهاي براي فارسي، حزب سريعاً وي را معرفي نمايد. دكتر آيت نيز در طول مدت تبليغات، چندين بار به سخنرانيهاي تبليغاتي در راديو و تلويزيون پرداخت، اما از آن جا كه نامزد اصلي حزب فارسي بود و خود آيت نيز از پيشنهاددهندگان كانديداتوري فارسي و طرفدار وي بود، تبليغات زيادي براي خود ننمود.
در مدت زمان كوتاه باقي مانده نيز تبليغات حزب نميتوانست در معرفي دكتر آيت، تأثير بسزايي داشته باشد. لذا حزب جمهوري اسلامي تشكيل جلسه داد تا نظر نهايي خود را مشخص و اعلام نمايد. پس از بحث و بررسيهاي لازم، عليرغم نظر برخي كه دفاع از دكتر آيت را پيشنهاد مينمودند، حزب به همان نتيجه رسيد كه معرفي وي در سطح كشور با فرصت باقي مانده ميسر نيست. در بين ديگر نامزدها نيز شخصي كه مطابق با معيارهاي حزب باشد، يافت نميشد. در نتيجه تصميم حزب جمهوري اسلامي بر آن شد تا به صورت غير مستقيم از حسن حبيبي كه در آن ميان خيرالموجودين بود، حمايت كند.
لذا روزنامه جمهوري اسلامي در تاريخ 29/10/58 پس از درج اطلاعيه جامعه مدرسين مبني بر حمايت از دكتر حسن حبيبي، در كنار آن اطلاعيه حزب جمهوري را به چاپ رساند كه در بخشي از آن آمده بود: «چون تا روز انتخاب رئيسجمهور فرصت كافي باقي نمانده براي حزب معرفي كانديداي تازه ميسر نيست و نظر اكثريت دفاتر حزب در شهرستانها نيز همين بوده است، ضمن توصيه به خواهران و برادران براي شركت فعال در انتخابات رياست جمهوري، تأكيد مينمايد كه با توجه به معيارهاي اصلي مكتبي، كسي را كه شايستگي نسبي بيشتري دارد، انتخاب كنند و در اين تشخيص از آگاهيهاي دقيق خود و صاحبنظران بخصوص جامعه مدرسين حوزه علميه قم و روحانيون بلاد ميتوانند استفاده كنند.»
با اين اقدام و چاپ حمايتهاي ديگران از حسن حبيبي در روزنامه جمهوري اسلامي، كاملاً مشهود بود كه حزب قصد دارد تا تلويحاً از حسن حبيبي حمايت كند و نه رسماً. جالب و مهم اين كه پيشنهاد هدايت مردم به سمت كانديداي جامعه مدرسين و عدم دفاع حزب از نامزدي مشخص، از طرف دكتر آيت مطرح ميشود. اين در حالي است كه خود شهيد آيت نيز نامزد رياست جمهوري بود. آيت نسبت به حبيبي نظر چندان مساعدي نداشت و اين تصميم جامعه مدرسين را اشتباه ميدانست و از سويي اقبال كم مردم نسبت به دكتر حبيبي را پيشبيني مينمود.
اما از سويي ديگر تحليل او اين بود كه چون جامعه مدرسين تصميم خود را گرفته و حبيبي نيز رأي كمتري نسبت به بنيصدر خواهد داشت، حداقل اقدام ممكن، بايد ريزش رأي بنيصدر باشد. آن هم به نحوي كه حزب و معيارهايش در حمايت از نامزدي چون حبيبي، بطور رسمي زير سؤال نرود. همين دلايل بود كه سبب شد دكتر آيت پيشنهاد حمايت غير مستقيم حزب از حبيبي را مطرح كند. از طرفي از آنجا كه شهيد آيت مبارزه با بنيصدر را تكليف خود ميدانست، تصميم گرفته بود تا از فرصتي كه براي تبليغات داشت، نهايت استفاده را جهت افشاي چهره بنيصدر بنمايد. لذا همچنان به نطقهاي انت.خاباتي در راديو و تلويزيون ميپرداخت.
وي در بخشي از نطقهاي راديويياش ميگويد: «اگر در بين كانديداها كس ديگري بود كه از نظر من حتي بالنسبه واجد خصوصيات و صفات مورد نظر من بود، خيلي ساده و آسان به نفع او كنار ميرفتم، ولي اكنون چنين كسي را نمييابم و از طرفي نسل جوان و پرشور و انقلابي و با ايمان در اثر اين جريان دچار يأس و ترديد و سردرگمي شده است و بنا به تقاضاي افرادي از همين قبيل است كه من هنوز با وجود آن كه اوضاع و احوال را به هيچ وجه مساعد و مناسب نميبينم، زيرا روحانيت كه بخش اعظم جامعه از او الهام ميگيرد و نيز احزاب و گروههاي مؤثر به علت كمبود فرصت، به جاي اين كه بين خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب كنند.
بين نامناسب و نامناسبتر، نامناسب را ميخواهند انتخاب كنند، يعني از ترس زيد، عمرو را انتخاب ميكنند. نه اين كه عمرو را مناسبتر بدانند و او را انتخاب كنند و اين موضوع انتخاب را مشكل كرده است.» شهيد آيت كه جهت افشاي چهره حقيقي نامزدها در آخرين روزها، تمام تلاش خود را به كار ميگرفت، طي اقدامي شجاعانه از تمام نامزدها جهت مناظره تلويزيوني دعوت به عمل آورد. با توجه به اطلاعات تاريخي و بسيار مهم شهيد آيت در مورد افراد و گروهها و تسلطش بر مباحث مطرح شده در مجلس خبرگان قانون اساسي و همچنين بينش و بصيرت سياسي عميقي كه او داشت، برپايي مناظره تلويزيوني ميتوانست تأثير بسزايي در قضاوت و انتخاب مردم داشته باشد.
همانگونه كه بعدها نيز آثار مهم مناظرات ايدئولوژيك در ريشهكن نمودن و ارتقاي بينش مردم نسبت به گروههاي انحرافي چون حزب توده و سازمان فدائيان خلق كاملاً مشهود بود. اما متأسفانه پيشنهاد آيت مبني بر مناظره بين كانديداها عملي نشد. دكتر آيت كه خطر رياست جمهوري بنيصدر را لمس ميكرد، از پا ننشسته و تنها چهار روز مانده به برگزاري انتخابات با نوشتن نامهاي به وزارت كشور پيشنهادات مهمي را مطرح نمود. متن كامل اين نامه كه در تاريخ 1/11/58 نگاشته شده است، بدين شرح است:
«بسمه تعالي
وزارت محترم كشور
احتراماً چون اولين دوره انتخابات رياست جمهوري، سرنوشتساز و نسبت به انقلاب اسلامي ايران تعيينكننده است و چه بسا اگر درست انجام نگيرد، خداي ناكرده موجب شكست و يا حداقل انحراف انقلاب خواهد شد و از آنجا كه به علت حوادث و وقايع غير منتظره و نيز توطئهها و دسايس بيگانگان و امپرياليستها و تبليغات بسيار غلط و غير اسلامي بعضي از نامزدهاي رياست جمهوري، جو انتخابات، غير طبيعي و غير اخلاقي و غير اسلامي شده است و از همه مهمتر خروج آقاي جلالالدين فارسي از صحنه انتخابات چندين ميليون نفر را سرگردان و بلاتكليف ساخته به علاوه قانون اساسي ميگويد در صورت فوت يكي از نامزدها ده روز قبل از أخذ رأي، انتخابات بايد دو هفته به تعويق بيفتد و روشن است كه در اينجا فلسفه چنين قانوني ناظر به مورد فوت تنها نيست و منظور خروج يكي از كانديداهاي مؤثر در جريان انتخابات است، لذا تقاضاي تعويق انتخابات رياست جمهوري را دارم و پيشنهاد ميكنم كه به منظور آن كه تداركاتي كه وزارت كشور تهيه ديده است هدر نرود، انتخابات مجلس شوراي ملي را جلو اندازد، چون رئيسجمهور به هر ترتيب قبل از مجلس شوراي ملي نميتواند كار خود را شروع كند زيرا مطابق قانون اساسي موظف است در برابر مجلس سوگند ياد كند و نخستوزير و وزرا نيز بايد با رأي تمام مجلس انتخاب شوند.
به دليل مذكور و بسياري دلايل ديگر كه در صورت ضرورت به استحضار خواهد رسيد، ايجاب ميكند كه انتخابات رياست جمهوري به تأخير افتد كه قطعاً به صلاح ملت و انقلاب است و عدم تأخير، ضايعات فراواني را به وجود خواهد آورد. اضافه بر تمام آنچه كه اشاره شد تقاضا دارم كه ميزان مخارج تبليغات انتخابات و منابع تأمين آن از طرف هر يك از كانديداها روشن شود و اين موضوع بهترين محك تميز افراد درست از نادرست خواهد بود. افشاي كليه اسناد يافت شده در جاسوسخانه آمريكا ميتواند گام بسيار بزرگ ديگري در جهت طبيعي ساختن جو انتخابات باشد.
با تقديم احترام ـ سيدحسن آيت»
عبارت پاياني اين نامه دليلي بر آن خواهد بود كه برخلاف نظر برخي معاندان كه دكتر آيت را به عناوين گوناگون متهم كرده و ميكنند، او هيچگاه در طول حيات سياسي خويش، مرتكب خيانتي نشده بود تا نگران انتشار و افشا آن باشد. اما اين پيشنهادات به دلايل گوناگون مقبول نميافتد. شايد يكي از آن دلايل اين بود كه چشم جهانيان به ميزان توانمندي اين انقلاب نوپا در اداره جامعه بود و چگونگي برقراري نهادهاي اصلي نظام در سال اول انقلاب از موضوعات مهمي بود كه انتخابات نقشي اساسي در آن ايفا ميكرد. لذا تعويق انتخابات ميتوانست به عنوان ضعف بزرگي براي نظام محسوب شود.
حركت انتحاري مجمع احياي تفكرات شيعي
با كنار رفتن جلالالدين فارسي از عرصه انتخابات، تنها 9 نفر از نامزدهاي رياست جمهوري در ليست تبليغات باقي مانده بودند: سيدحسن آيت، حسن حبيبي، سيدصادق طباطبائي، صادق قطبزاده، محمد مكري، كاظم سامي، داريوش فروهر، سيداحمد مدني و سيدابوالحسن بنيصدر. تبليغات سرسامآور بنيصدر نيز به اوج خود رسيده بود تا آن جا كه هر روز در روزنامهاش از گروههاي كوچك و بزرگ و بعضاً ساختگي نام ميبرد كه طي بيانيهاي از وي حمايت نمودهاند. تعداد اين گروهها در روزهاي آخر به 1179 گروه رسيده بود! مخالفين بنيصدر كه با حذف رقيب اصلي او احساس خطر بيشتري مينمودند، همچنان براي اثبات انحراف و عدم اعتقاد او به ولايت فقيه تلاش ميكردند.
يكي از اصليترين اين مخالفين شهيد دكتر عبدالحميد ديالمه بود كه در آن زمان رياست «مجمع احياي تفكرات شيعي» را در مشهد بر عهده داشت. او در يكي از سخنرانيهايش در همان ايام تبليغات به صراحت گفته بود كه انتخاب بنيصدر به رياست جمهوير به دليل عدم اعتقاد او به ولايت فقيه براي كشور فاجعهآفرين است. با نزديكتر شدن زمان برگزاري انتخابات، فعاليتهاي دكتر ديالمه و دوستانش نيز عليه بنيصدر بيشتر ميشد و با سفر تبليغاتي بنيصدر به مشهد، اين فعاليتها به اوج خود رسيد. با توجه به قدرتي كه ديالمه در مناظره داشت، شايد تأثيرگذارترين اقدام براي روشن شدن حقيقت، ميتوانست برپايي يك مناظره بين او و بنيصدر باشد.
لذا دوستان ديالمه، بنيصدر را به اين مناظره دعوت ميكنند. بنيصدر نيز در سخنرانياش در حرم پس از اشاره به گروههاي تندرويي كه در دانشگاه بوجود آمده و چماق برداشته و مانع از خدمت ميشوند، قول ميدهد تا در تهران با آنها صحبت كند. هاشم يارحميدي كه از دوستان شهيد ديالمه است، ادامه ماجرا را اينطور بيان ميكند: «وقتي بنيصدر آمد مشهد، بچهها دنبالش رفتند و درخواست مناظره كردند. اما او طفره رفت. بعد شهيد ديالمه بچهها را جمع كرد. حدود 30 نفر سوار قطار شديم و رفتيم تهران دفتر روزنامه انقلاب اسلامي. نشستيم و تماسهاي زيادي گرفتيم. بچهها خيلي هم شعار ميدادند. آنها هم ميگفتند بنيصدر شهرستان است. بالاخره عدهاي از سپاه آمدند و فرماندهشان گفت از بالا به ما دستور دادند كه اگر ظرف 10 دقيقه اينجا را ترك نكنيد، همهتان را مثل گوسفند به رگبار ببنديم.
بالاخره مجبور شديم آنجا را ترك كنيم. رفتيم قم، ديداري با علما داشتيم. آنجا هم وحيد صحبتي در مسجد اعظم قم كرد. باز شلوغ شد و يك عده طرفدار بنيصدر آمدند. بعد هم چند نفر از بچهها را گرفتند... بعد از تحصن جلوي روزنامه انقلاب اسلامي، روزنامه انقلاب اسلامي نوشت، جمعي منسوب به انجمن حجتيه اين كار را كردهاند. بعد شاخه دانشجويي انجمن حجتيه اطلاعيهاي داد و اين خبر را تكذيب كرد.» با فرار بنيصدر از مناظره تنها يك راهحل براي آگاهيبخشي در سطح وسيع باقي مانده بود و آن هم راهي نبود جز انتشار گسترده اسناد و مداركي كه ديالمه و دوستانش عليه بنيصدر جمعآوري نموده بودند، آن هم در سطح كشور. چنين اقدامهايي در آن دوران كه تعداد زيادي از علما حامي بنيصدر بودند، شجاعت و جسارت زيادي را ميطلبيد كه جز با يقين به انجام وظيفه ميسور نبود.
مهندس قنبري كه از ديگر دوستان ديالمه است، درباره اين طرح ميگويد: «بچهها مداركي را كه عليه بنيصدر پيدا كرده بودند، تكثير كردند و ريختند توي يك كاميون كه در مسير تهران تا بندرعباس توزيع كنند. به قم كه رسيدند، ابوشريف كه آن موقع طرفدار بنيصدر بود، بچهها را دستگير كرد. همان موقع آقاي منصوري كه آنزمان توي سپاه بود، به دستور رهبر انقلاب به داد بچهها رسيد و آزادشان كرد.» ماجراي تحصن شهيد ديالمه و دوستانش و دعوت از بنيصدر براي مناظره درباره ولايت فقيه، در تاريخ 1/11/58 يعني تنها 4 روز مانده به انتخابات انجام شد چرا كه گويي ديگر راهحلي باقي نمانده بود. البته روزنامه جمهوري اسلامي فرداي همان روز قسمتي از مشروح مذاكرات مجلس خبرگان درباره ولايت فقيه را كه شامل سخنان بنيصدر و فارسي هم ميشد، به چاپ رسانيد.
افشاي اسناد خيانت يك كانديدا
اما موضوع مهم ديگري كه روز قبل از انتخابات در روزنامه جمهوري اسلامي به چاپ رسيد افشاي برخي از اسناد به دست آمده از تيمسار مدني در لانه جاسوسي آمريكا بود. از آنجايي كه مدني گفته بود «اگر كساني سندي عليه او دارند و منتشر نكنند به اسلام و انقلاب خيانت كردهاند»، دانشجويان پيرو خط امام تصميم گرفته بودند تا به حرف او گوش كرده و اسنادي را كه تا آن موقع درباره او يافته بودند، منتشر كنند. در يكي از اين اسناد، از قول شهردار آبادان كه دست نشانده مدني بود گفته شده بود: «مدني خيلي ضد روحانيت و ضد فلسطيني است.» اما سؤال اين بود كه چرا اين اسناد، تنها يك روز مانده به برگزاري انتخابات بايد انتشار يابد؟ آيا بهتر نبود كه دستاندركاران اين عمل، پيش از آن كه به حرف مدني گوش دهند، به توصيه امام عمل كرده و اين اسناد را پخش مينمودند؟
اما در كنار همه اين موضوعات، مسئله مهمي كه در آن ايام فضاي جامعه را بيش از بيش ملتهب و نگران ساخته بود، بروز عارضه قلبي براي حضرت امام خميني و بستري شدن ايشان در بيمارستان بود. تا چند روز پس از بستري شدن امام در بيمارستان، اين خبر به دليل خوف از لطمه خوردن فضاي انتخاباتي جامعه، منتشر نشده بود و از طرف ديگر نيز به خاطر رعايت حال امام، از رسيدن بعضي از اخبار به ايشان جلوگيري ميشد. البته امام نيز سفارش كرده بودند كه در صورت فوت ايشان، اين خبر تا پس از برگزاري انتخابات منتشر نشود.
امام روز قبل از انتخابات طي پيام مهمي كه از بيمارستان فرستادند و از رسانهها پخش شد، تذكراتي د رمورد انتخابات دادند كه از جمله آنها، اين بود: «در اين زمينه من چند مطلب دارم كه اگر آن مطالب تحقق پيدا بكنند، من خوشحال ميشوم و بيماري من هم مهم نيست اين قدر... بهتر اين است كه آنهايي كه ميدانند كه نميشوند، آنها متصل بشوند به بعض آنهايي كه ميدانند ميبرند. تا اين كه انشاءالله يك رأي كافي تحقق پيدا كند و ما سرشكسته نشويم به اين كه ملت اعتنايي به اين مسائل ندارد. اعتنايي به سرنوشت خودش و سرنوشت اسلام ندارد. همه با هم به پاي صندوق برويد. مطلب ديگر اين كه پاي صندوقها كه ميرويد اين طور نباشد كه با هم اختلاف پيدا بكنيد يك مسئلهاي است كه براي كشور است.
هر يك از اينها كه ببرند، براي كشور لابد خدمت خواهند كرد و اگر خدمت نكنند ملت هست و آنها را بركنار خواهد كرد. از اين جهت بطور خصمانه با هم رفتار نكنيد. برادر باشيد با هم. اگر يكي رئيسجمهور شد، شما هم به او اعانت كنيد.» شهيد آيت كه خود را تابع محض ولي فقيه ميدانست، سخنان امام را نصبالعين خويش قرار داده و در شب انتخابات كنارهگيري كرد. اما محمدجواد مظفر در مورد تصميم بقيه نامزدها پس از انتشار پيام امام، ميگويد: «غروب همان روز مرحوم شهيد فضلالله محلاتي كه عضو «روحانيت مبارز تهران» بود و از طرفداران جدي بنيصدر، به محل شوراي انقلاب آمد. دكتر حبيبي و صادق قطبزاده و چند تن از اعضاي شوراي انقلاب نيز آمدند. قرار شد كه به بنيصدر نيز اطلاع داده شود تا در اين جمع حضور يابد و در صورت امكان پيرامون نظر امام به يك تصميمگيري واحد برسند.
هنگامي كه به او تلفن كردم و سبب دعوت وي به جلسه را توضيح دادم، پاسخ داد: «سخن امام واضح است، گفته است آنان كه رأي ندارند به نفع آنان كه رأي دارند كنار بروند. بنابراين تكليف آقايان روشن است و لزومي به آمدن من ندارد.» در حقيقت حرف بنيصدر آن بود كه چون معلوم است آقايان رأي ندارند بنابراين ميبايست به نفع او كنار روند. پس از مقداري چانهزني راضي به آمدن شد. ساعتي بعد در اتاق شوراي انقلاب به ديگران پيوست. من و چند تن از دوستان به اتفاق شهيد محلاتي در اتاق ديگر به انتظار نشستيم. مرحوم محلاتي قاطعانه اعتقاد داشت كه: «رأي امام به بنيصدر تعلق دارد.» دقيقاً به خاطر ندارم جلسه آن شب چه مدت به طول انجاميد.
اما وقتي كه در اتاق باز شد و بيرون آمدند، معلوم گشت كه به توافق قابل اعتنايي نرسيدهاند و تنها به امضا متن كوتاهي اكتفا كرده بودند كه در صورت موفقيت هر يك از نامزدهاي حاضر در جلسه در انتخابات، ديگران با او همكاري كنند.» البته شهيد محلاتي نيز اين جلسه را اينگونه روايت كرده است: «پيام امام كه راجع به انتخابات رايست جمهوري صادر شد من يادم است كه يك جلسه ختمي بود در مدرسه شهيد مطهري، بعضي از اعضاي شوراي انقلاب آنجا بودند. بنا بود فرداي همان روز رأيگيري شود. آقاي مهدوي كني و آقاي موسوي اردبيلي و دكتر شيباني بودند، بعضي ديگر از اعضاي شوراي انقلاب هم بودند.
من در آنجا به اين آقايان كه پهلوي هم نشسته بوديم گفتم كه امام پيام دادند بايد الآن همه اين كانديداها اعلاميه بدهند كه مردم در انتخابات با مسالمت و اخلاق اسلامي حركت كنند و رأي بدهند، هيچگونه اختلاف و نزاعي نباشد و تمام اين كانديداها بايد امضا بدهند كه هر كسي انتخاب شد ديگران به او كمك كنند. دكتر شيباني گفت: اين كار از دست ما برنميآيد. خودت بيا شوراي انقلاب و همه را جمع كن، گفتم شما برو تلفن كن همه بياييد، من هم ميآيم. بلند شديم و رفتيم شوراي انقلاب، يادم هست بنيصدر آنقدر حرف زده بود كه گلويش باد كرده و تب كرده بود، بالاخره از خانه آورديمش بيرون، اعضاي شوراي انقلاب بودند.
شب رفتيم بعد از نماز آنجا نشستيم تا ساعت دوازده، من سريع به آنها گفتم كه يا اعلاميه بدهيد براي تبعيت از دستورات امروز امام، يا جامعه روحانيت اعلام ميكند كه اينها را دعوت به همكاري كرد ولي اينها حاضر نشدند كه همكاري كنند، يك مقدار تهديد كرديم. بالاخره آن شب بحث زياد شد. دكتر حبيبي بود، بنيصدر بود، قطبزاده بود، همه آنها بودند. آخر شب بالاخره قرار شد اعلاميه بدهند. يك اعلاميه خود بنيصدر نوشت و همهشان امضا گردند، حبيبي امضا كرد، بنيصدر امضا كرد، قطبزاده امضا كرد و هم داريوش فروهر.
اينها همه كانديدا بودند. صادق طباطبايي كانديدا بود، تلفني از او امضا گرفتند، البته مدني و اينها نبودند، قرار شد به آن كانديداهاي ديگر هم ابلاغ كنند براي اين كه اعلامه بدهند كه هر كس كه انتخاب شد ما با او همكاري ميكنيم. ساعت يك ربع به دوازده مرحوم باهنر متن اعلاميه را براي راديو خواند، راديو هم شب و هم صبح اين مطلب را اعلام كرد و چقدر اين اعلاميه مردم را خشنود كرد. الحمدلله اختلاف پيدا نشد و همه مردم هم در انتخابات شركت كردند و انتخابات رياست جمهوري انجام شد.»
انتخابات باشكوه
سرانجام در تاريخ 15/11/58 پس از حدود يك ماه رقابت انتخاباتي، انتخابات اولين دوره رياست جمهوري ايران برگزار شد. اما روز پس از انتخابات طي پيامي از حضور باشكوه ملت ايران تشكر نمودند. زمزمههايي شنيده ميشد كه بنيصدر توانسته است اكثريت آراء را به نام خود ثبت كند. اما هنوز رياست جمهوري او قطعي نشده بود و صندوقها در حال شمارش بود كه او دور تازهاي از حملات و توهينهايش را آغاز نمود، چرا كه ديگر رياست جمهورياش را قطعي ميديد.
به عنوان مثال روزنامه كيهان در تاريخ 6/11/58 يعني درست يك روز پس از انتخابات، مصاحبهاي را از بنيصدر به چاپ رسانيد كه در آن اين عبارات ديده ميشد: «روزنامه خود شما را مثلاً ميتوان امالفساد لقب داد و با روزنامه جمهوري اسلامي و صبح آزادگان. اين سه روزنامه مثلث فساد بودند در جعل و تزوير و حتي دو روز پيش يكي از روزنامهها وعده داده است كه امروز بر ضد من، يعني من كه امروز روشن است كه تا چه حد مورد اعتماد مردم هستم، لقب «دن كيشوت» داده است و دروغ و فساد فراوان كرده. يكي دو تا نيست كه من بگويم. روزنامهها بايد اين روشها را ترك كنند. جامعه انقلابي اينها را با رأي ديروز خود نفي كرد و گفت كه ديگر نميخواهد تسليم اين بازيها بشود. روشهاي تخريبي با اخلاق فاشيستي و اين مردم را مثل گذشته گوسفند تلقي ميكنند كه بله همين طوري مردم باز هم دنبال اين و آن ميروند.»
خانواده امام به چه كسي رأي داد؟
پسلرزههاي زلزله انتساب به امام و سوء استفاده از بيت ايشان نيز همچنان ادامه داشت، تا آنجا كه دو روز پس از انتخابات روزنامه انقلاب اسلامي در خبري آورد: «همسر امام خميني كه همراه با دو تن از نوههاي خود (فرزندان آيتالله شهابالدين اشراقي) به محل انتخابات آمده بودند، پس از انداختن رأي در صندوق در جواب سؤال خبرنگار ما كه در مورد رأي ايشان سؤال نموده بود فرمودند: من به دكتر بنيصدر رأي دادم و از نظر من انتشار آن هيچگونه اشكالي ندارد.» با توجه به آن كه امام سالها بعد اعلام نمود كه به بنيصدر رأي نداده است، اين خبر نشاندهنده آن است كه امام رأيش را از نزديكانش نيز پنهان كرده و هر ادعايي مبني بر دانستن نظر امام در آن زمان غلط بود.
سرانجام در تاريخ 9/11/58 نتايج قطعي انتخابات اعلام شد. از مجموع 1/14 ميليون رأي أخذ شده ابوالحسن بنيصدر با اختصاص 75 درصد آراء به خود، اولين رئيسجمهور ايران پس از انقلاب شد. نفرات بعدي به ترتيب آراء أخذ شده عبارت بودند از: سيداحمد مدني با 15 درصد آراء، حسن ابراهيم حبيبي با 7/4 درصد آراء، داريوش فروهر با 94/0 درصد آراء و بقيه نامزدها هر كدام با كمتر از 1 درصد آراء. شايد بتوان حدود دو ميليون رأيي كه تيمسار مدني به دست آورد را بيشتر متعلق به استان كرمان و همچنين بوروكراتها و مردمي دانست كه بطور سنتي راهحل مشكلات ايران را در وجود مردي مقتدر مييافتند. انتشار خبر رياست جمهوري بنيصدر با چنين رأي قاطعي، بازتابهاي مختلفي را در خارج و داخل كشور به همراه داشت.
خبرگزاري يونايتدپرس پس از درج سخنان بنيصدر در مورد گروگانها نوشت: «به همين مناسبت آمريكا نقشههاي خود مبني بر تحريم اقتصادي عليه ايران را به تأخير انداخته است و اين اقدام آمريكا ژستي آزمايشي است كه نمايشگر شناسايي دولت جديداً انتخاب شده ايران است...». «شون مك برايد» وزير خارجه سابق ايرلند كه دو بار به ايران آمده بود خاطرنشان ساخت كه به عقيده او با بودن بنيصدر در مقام رياست جمهوري مسئله گروگانها خيلي زودتر حل خواهد شد. او گفته است كه هنگامي كه بنيصدر در پاريس بود او را خوب ميشناخته و بعداً هم در تهران چند بار او را ديده است.»
حزب جمهوري اسلامي شكست را پذيرفت
اما در داخل نيز موضعگيريهاي مهمي صورت پذيرفت. حزب جمهوري اسلامي كه اولين شكست خود را در اين انتخابات تجربه ميكرد و تنها طي چند روز نامزد معرفي شدهاش كه رقيب اصلي بنيصدر بود، از گردونه انتخابات حذف شده بود، حال وظيفه داشت علاوه بر ترميم جايگاه خدشهدار شدهاش در اذهان، به فكر انتخابات قريبالوقوع مجلس باشد تا بتواند در برابر انحرافات بنيصدر از انقلاب پاسداري كند. اين اهداف در سخنان مسئولين حزب كاملاً مشهود بود و از اختلافي عميق و ريشهاي بين حزب جمهوري اسلامي و بنيصدر حكايت داشت.
به عنوان نمونه شهيد بهشتي به عنوان دبير كل حزب جمهوري اسلامي، طي مصاحبهاي پس از شرح ماومقع و علل تصميمات مختلف حزب در طول انتخابات، سخنان مهمي را ايراد كرد و طي آن به بنيصدر اولتيماتوم داد تا تكليفش را در مسئوليتي كه به وي واگذار شده، به درستي انجام دهد و الا با او برخورد خواهد شد. در بخشي از اين مصاحبه آمده بود: «كشور مال ماست، جامعه، جامعه ماست، اين رئيسجمهور هم با انتخاب اين جامعه سر كار آمده، ما در رابطه با او موضعمان خيلي روشن است، تا جايي كه در خط انقلاب اسلامي با حفظ هويت اسلامياش باشد، مورد تأييد ماست، هر جا كه از اين منحرف شد تذكر ميدهيم، انتقاد ميكنيم، اگر پافشاري كرد جلويش ميايستيم. تكليف ما را اسلام روشن كرده، تازه رئيسجمهور خيلي كارهاي نيست.
مسئوليت به عهده دولت و مجلس شورا است. دولت را هم رئيسجمهمور معرفي ميكند كه با رأي مجلس شورا بايد سر كار بيايد.» البته اين عبارات، سخناني نبود كه از روي بغض و كينه شخصي و يا حزبي و گروهي مطرح شده باشد، بلكه از آن رو بود كه عدم شايستگي بنيصدر براي حزب جمهوري و رهبرانش يقيني بود. از سويي ديگر نيز همانگونه كه قبلاً ذكر شد امام نيز در پيام شب انتخابات به اين نكته اشاره فرموده بودند كه «اگر خدمت نكنند ملت هست و آنها را بركنار خواهد كرد». فضاي اختلاف و تخريب به وضوح در بين مسئولين ديده ميشد و بنيصدر كه كار را تمام شده ميپنداشت، در اين ميدان يكهتازي ميكرد. ديگر نامزدها نيز عليرغم آن كه شب قبل از انتخابات پيمان همكاري با يكديگر بسته بودند، از فضاي ايجاد شده نه تنها گريزان نبودند، بلكه بر آتش اختلاف دامن ميزدند.
محمدجواد مظفر در اين باره ميگويد: «چند روز پس از برگزاري انتخابات، هنگامي كه نتايج قطعي آن و انتخاب بنيصدر با رأي قاطع 75 درصد شركتكنندگان معلوم شد، شبي به محض خروج قطبزاده از جلسه شوراي انقلاب براي طرح موضوعي نزد او رفتم و او در حالي كه با عجله از پلهها پائين ميرفت گفت: «اين حرفها را رها كن، فعلاً بدبختي انتخاب اين آقا به رياست جمهوري است، اسلام به باد رفت!» و قريب به يك هفته از انتخابات ميگذشت كه بنيصدر ديگر در جلسات شوراي انقلاب حاضر نميشد و اين موضوع سبب رنجش ساير اعضا شده بود. شبي به خانه او (خانه خواهرش در خيابان شريعتي بالاتر از سه راه طالقاني) تلفن كردم، مصطفي انتظاريون دستيار و هميار هميشگي او گوشي را برداشت. از او پرسيدم: چرا ايشان در جلسات شوراي انقلاب شركت نميكند؟
و او پاسخ داد: ميگويد حالم مساعد نيست، ولي اگر خودت با او صحبت كني بهتر است. گوشي را به او داد. پس از سلام و احوالپرسي، سؤالم را درباره سبب عدم حضور وي در شوراي انقلاب تكرار كردم و او با لحن مغرورانهاي در پاسخ گفت: «جلسات شوراي انقلاب بايد در حضور رئيسجمهور تشكيل شود.» و من كه ديگر با زبان او آشنا شده بودم و ميدانستم چگونه بايد او را به كاري راضي كرد، گفتم: «اين حرفها چيست؟ و حالا خواهش ميكنم به خاطر من بياييد»، گفت: «تا ببينم». كمتر از نيم ساعت بعد آمد و به اتاق شورا رفت. من صميمانه از او تشكر كردم.»
آغاز اختلافات
سايه سياه كينه و تكبر آنقدر بر قلب افرادي چون بنيصدر و برخي هوادارانش سايه افكنده بود كه از همان ابتدا درباره جزئيترين مسائل نق زدنها را شروع كرده بودند. آنها حتي به شهيد بهشتي ايراد ميگرفتند كه چرا براساس قانون اساسي گفته است كه رئيسجمهور بايد در پيشگاه نمايندگان مردم در مجلس سوگند ياد كند؛ چرا كه ميخواستند قبل از انتخابات و تشكيل مجلس، برنامه سوگند رئيسجمهور را در خدمت امام برپا كنند. همين موضوع و نحوه برگزاري آن با توجه به اين كه امام در بيمارستان بستري بودند، خود سوژه جديدي براي مطبوعات شده بود. اما بالاخره هر طور كه بود مقدمات را فراهم نموده مراسمي را در سالن بيمارستان قلب تهران، برپا كردند. در اين مراسم به غير از اعضاي شوراي انقلاب و بسياري ديگر از مسئولين، خبرنگاران و عكاسان داخلي و خارجي نيز حضور داشتند.
پس از آن كه امام را با ويلچر به محل مورد نظر انتقال دادند، بنيصدر منافقانه سر خم كرده، دست امام را بوسيده و در كنار ايشان نشست. اين عمل او ميتوانست براي بيبصيرتان مهر تأييدي باشد تا همه ادعاهايش مبني بر اطاعت از ولايت فقيه را به اثبات رساند. پس از قرائت قرآن، مرحوم حاج سيداحمد خميني، متن حكم امام را مبني بر تنفيذ رياست جمهوري قرائت نموده و آنگاه نوبت بنيصدر بود تا پس از گرفتن حكم از دست امام، سخناني بگويد. بنيصدر در خاطراتش، بوسيدن دست امام را توجيه نموده و درباره اين لحظات ميگويد: «وقتي او را با صندلي چرخدار ميآوردند، يك حالت رقت به من دست داد.
حالت غمگين داشت و به قدري حالت عاطفي به من دست داد كه دستش را بوسيدم و خيلي با عاطفه. وقتي كه بلند شدم صحبت كنم، او دو سه دفعه صدا كرد كه من نشنيدم و بعد به من توجه دادند كه از پشت، آن حكم تنفيذ را ميخواهد به من بدهد. من هم آن را از دستش گرفتم و گذاشتم روي ميز و شروع كردم به صحبت و از شعور مردم حرف زدن و از اين كه ولايت مردم دارد مستقر ميشود و تكيه بر رأي مردم و غيره. اين حرفها به طبع آقا خوش نيامده بود. ايشان ولي فقيه بود و من ايستاده بودم و برعكس فكر او، حرف ميزدم. همين صحبتهاي من موجب شد كه برنامه تنفيذ را سانسور كردند [و در تلويزيون] نشان ندادند... از اين كه درباره توجهتان از آن صحنه گفتيد، اين مطلب را هم سرتيپ فلاحي جانشين رئيس ستاد ارتش روزي به من در ستاد ارتش گفت: «آن حكمي را كه امام به شما داد، چي شد؟»
گفتم: «نميدانم، توي ذهنم هست كه آن را در آن موقع گذاشته بودم روي ميز.» گفت: «ما آن را برداشتيم.» گفتم: «چطور؟ گفت: «ديديم با اين بياعتنايي كه شما كرديد و با آن نگاه غضبناك امام كه ما نگاه ميكرديم، و با اين حرفهايي كه شما زديد، اگر آنها برميداشتند، آن را ميبردند، يك قالي براي شما چاق ميكردند و ميگفتند، او هيچ اعتنايي نداره به حكم. ما آن را برداشتيم و در ستاد ارتش نگه داشتيم.» گفتم: «نگهاش داريد.» [خنده با هم]» در اثبات كذب بودن اين ادعا در مورد شهيد فلاحي همين بس كه بنيصدر روز بعد در روزنامهاش تصوير حكم امام را به چاپ رسانيد. اما مهمترين بخش اين جلسه تاريخي، سخنان كوتاه و در عين حال بسيار عميق امام بود.
اين سخنان حكيمانه اينطور آغاز ميشد: «من يك كلمه به آقاي بنيصدر تذكر ميدهم، كه آن يك كلمه تذكر براي همه است: «حب الدنيا رأس كلّ خطيئه» هر مقامي كه براي بشر حاصل ميشود، چه مقامهاي معنوي و چه مقامهاي مادي روزي گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است. توجه داشته باشند همه كساني كه براي بشر خدمت ميكنند، كساني كه داراي مقامي هستند، داراي پستي هستند، كه مقام آنها را مغرور نكند. مقام رفتني است و انسان در حضور خداي تبارك و تعالي ماندني است.
من از آقاي بنيصدر ميخواهم كه ما بين قبل از رياست جمهور و بعد از رياست جمهور در اخلاق روحيشان تفاوتي نباشد. تفاوت بودن دليل بر ضعف نفس است.» اين سخنان حاكي از شناخت امام نسبت به شخصيت نويسنده كتاب «كيش شخصيت» بود. پس از رفتن امام، بنيصدر سخنراني مفصلي كرد كه در پخش آن از صدا و سيما، چندين مرتبه مشكل پيش آمد. اين امر انتقادات بنيصدر از صدا و سيما را به اوج خود رساند، تا آنجا كه موسوي خوئينيها، از سمت خود در شوراي اسلامي صدا و سيما استعفا نموده و با به عهده گرفتن تمامي مسئوليت اين جريان، آمادگي خود را جهت اجراي تصميم مقامات قضايي اعلام كرد.
به هر حال بنيصدر با نفاقي كه به خرج داده بود، رأي مردم را كسب كرده و رئيسجمهور قانوني ايران شده بود و آگاهان به نفاق او بخصوص اعضاي حزب جمهوري اسلامي، فعلاً چارهاي نداشتند جز صبر و اعانت او تا فردا جاي هيچگونه عذر و بهانهاي نباشد. از همين رو با پيشنهاد و همكاري سران حزب كه عضو شوراي انقلاب هم بودند و همچنين با تأييد امام، بنيصدر رئيس شوراي انقلاب شد. اين تصميم كه تنها سه روز پس از مراسم تنفيذ گرفته شده بود، گامي براي جناح مقابل بود تا حسن نيت و تصميم خود را مبني بر ياري نمودن رئيسجمهور، به بنيصدر ثابت نموده باشد.
اما فضاي ايجاد شده عليه حزب جمهوري اسلامي و سران آن به عنوان قويترين جناح رقيب رئيسجمهور، روز به روز گستردهتر ميشد و اين حزب جمهوري اسلامي بود كه در آماج هجوم دشمنيها و شايعات قرار داشت. نگرانكنندهتر آن بود كه با ادامه روند فوق، حزب در انتخابات مجلس نيز موفقيتي نداشته باشد و در نتيجه قواي مجريه و مقننه به تصرف گروههاي غربگرا، مليگرا و التقاطي درآيند.
نامه محرمانه به امام خميني
دغدغه اين شرايط بحراني و نگراني از خطري كه انقلاب را تهديد ميكرد و همچنين رنجشي كه سران حزب از وقايع ايام انتخابات به بعد پيدا كرده بودند، باعث شد تا پنج مؤسس حزب، تصميم به نگارش نامهاي محرمانه بگيرند. اين نامه كه در تاريخ 28/11/58 به محضر امام نگاشته شده، حاوي درد دلهاي مؤسسين حزب در مورد مسائل جاري كشور و بخصوص مواضع ناجوانمردانه رقبا و آثار آن در افكار عمومي، ميباشد. پايبندي سران حزب به حمايت از رئيسجمهور منتخب، از جمله نكات مهم ديگري است كه در اين نامه به آن اشاره شده است. قرار بر آن بود تا اين نامه در هنگام عيادت پنج مؤسس حزب، از امام در بيمارستان و توسط آقاي هاشمي رفسنجاني تقديم گردد.
اما آقاي هاشمي آنگونه كه در خاطراتش مطرح مينمايد «با ديدن حال امام و شنيدن حرفهاي ايشان» از دادن نامه به امام منصرف ميشود. وي در اين باره ميگويد: «وقتي كه از اتاق بيرون آمديم دوستان از من بازخواست كردند و نميدانم با توضيحات من قانع شدند يا نه. پس از آن ياد آن تصميم تكروانه رنجم ميداد.»
البته با ادامه پيدا كردن اختلافات حزب و بنيصدر و همچنين عذاب وجداني كه اين تصميم تكروانه براي آقاي رفسنجاني ايجاد نموده بود، وي يك سال بعد با مشورت دوستان نامهاي صريحاللهجه به امام نوشت و به انضمام نامه مذكور تقديم امام كرد. به دليل اهميت مسائل طرح شده در نامه اول و توصيف فضاي سياسي، اجتماعي آن زمان، متن كامل آن ذكر ميشود كه بدين شرح است: «بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مقدس رهبر و استاد عظيمالشأن امام خميني دام ظله الظليل
چه خوب بود ضرورتي براي نوشتن اين مطالب در اين شرايط نبود، اما معالاسف پس از بحث و بررسي، تذكر ندادن را گناه تشخيص داديم و تذكر دادن را وظيفه و لذا برخلاف ميل و احساس و به حكم عقل و مسئوليت، موارد زير را به اختصار به نظر شريف ميرسانيم:
1- با تحليل منطقي و تجربه ميدانستيم و ميدانيم، پذيرفتن مسئوليتهاي بزرگ (مخصوصاً اجرايي) در چنين شرايطي، خواهي نخواهي سقوط اعتبار انسان را به همراه دارد و در مقابل، انزوا گزيدن و گاهي انتقاد و اظهار نظر كردن، آسايش و اعتبار ميآورد و انسان را خالي از هوا و دلسوز جلوه ميدهد.
2- به امر شما و با تشخيص و احساس وظيفه، پيش از ورود شما به ايران و پس از تشريففرماييتان، خطيرترين مسئوليتها را پذيرفتيم و با اتكا به اعتماد عميقي كه از جانب شما احساس ميكرديم تا امروز با پشت كار و تصميم خللناپذير ادامه داديم و هنوز هم به همان امر و تكليف و اعتماد تكيه داريم.
3- پيش از پيروزي و بعد از آن و امروز معتقد بوديم و هستيم كه نظام اسلامي در ايران بدون پشتوانهاي از تشكيلات مذهبي ـ سياسي تضمين دوام ندارد و به همين جهت با مشورت با جنابعالي و جلب موافقت و گرفتن وعده حمايت غير مستقيم از شما، با همه گرفتاريها از همان روزهاي اول پيروزي، مسئوليت تأسيس «حزب جمهوري اسلامي» را به عهده گرفتيم و در ماههاي اول موفقيتهاي چشمگيري به دست آورديم.
4- دشمنان و مخالفان، به عمق و عظمت اقدام پي بردند و براي تضعيف حزب و رهبران حزب دست به كار شدند. غرب و شرق در خارج و راستي و چپيها و بعضي از خودمانيها در داخل، عملاً در اين خصوص هماهنگ گرديدند؛ كار را با ترور اشخاص و شخصيتها شروع كردند و هنوز هم كشتنها و پخش شايعات و رواج دادن اتهامات ادامه دارد.
5- تبليغات گمراهكننده آنها موقعي كارگر شد كه بعضي از نزديكان و منتسبان به بيت جنابعالي با آنان همصدا شدند. گرچه تأييدات گاه بيگاه شما و روابط رسمي ما با حضرتعالي از اثر اين اقدامات ميكاست و در مقابل سكوت ما به خاطر مراعات مصلحت انقلاب و نداشتن فرصت بررسي و دفاع هم از عوامل جرأت و پيشرفت آنان بوده و هست.
6- موفقيت «حزب جمهوري اسلامي» در انتخابات مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي كه اميد غير مذهبيها را به كلي از بين برد، از عوامل تشديد مبارزات مخالفان ما است.
7- حذف «حزب جمهوري اسلامي» از جريانات انتخابات رياست جمهوري كه با مقدمات حساب شدهاي پيش آمد، مخالفان را جري و اميدوار كرد و تلاشها را مضاعف كردند. خيلي بعيد است كه انتشار نامه آقاي ميرزا علي آقاتهراني كه د رآن ما را متهم به قدرتطلبي از طرق نامشروع و خيانت و بطور مبهم به همكاري با آمريكا و اميرانتظام ميكرد و در ظرف يك هفته در سراسر كشور، حتي روستاها و خارج كشور پخش گرديد، بيارتباط با جريانات قبل و بعد و همراه حذف حزب از انتخابات باشد.
8- چند روزي كه كسالت جنابعالي اعلام نشده بود، نامهها و تلگرافهايي از طرف افراد و گروهها در جرايد خطاب به شما منتشر شد كه از شما تقاضا داشتند، نظرتان را نسبت به اظهارات آقاي تهراني بيان فرماييد و شما بيخبر از تقاضاي مردم بوديد و مردم بياطلاع از بيماري شما و سكوت شما را دليل بر رضايت ميگرفتند و تبليغ ميكردند و ما نه ميتوانستيم خبر بيماري جنابعالي را به مردم بدهيم و نه روا ميدانستيم كه به طرف مقابل مثل ايشان حمله كنيم و حتي همان مختصر جوابمان به اندازه انكار تهمت، بر روحمان سنگيني ميكرد، زيرا دشمنان ميخنديدند و تحريك ميكردند و مردم خون دل ميخوردند و مأيوس ميشدند.
9- پخش شايعاتي حاكي از خشم امام نسبت به حزب جمهوري اسلامي و به ما در چنين شرايطي اوج گرفت و هيچ چيز نبود كه بتواند كذب شايعات را ثابت كند و بلكه اظهارات برادر [آيتالله پسنديده] و نوه [سيدحسين خميني] و داماد [آيتالله اشراقي] و افرادي ديگر از نزديكان شما محيط را براي پذيرش شايعات آمادهتر كرد.
10- در تمام مدت غيبت صغراي شما، حتي يك خبر از رسانههاي جمعي پخش نشد كه نشان ارتباط و علاقه شما به ما باشد و حتي از ذكر نام ما پنج نفر در خبر آمدن شوراي انقلاب به قم براي انتقال شما به تهران كه مسئوليت آن را به عهده گرفته بوديم، جلوگيري شد. در مقابل به كرات اخبار و صحنههايي حاكي از ارتباط رقباي حزب [جمهوري اسلامي] با شما پخش گرديد. حتي در چنين شرايطي كه مردم به خاطر بيماري شما سخت تأثيرپذير بودند، شايعهسازان ما را از عوامل كسالت شما معرفي ميكردند و ما غير از سكوت اقدامي نداشتيم.
11- دستور جنابعالي در خصوص حمايت از رئيسجمهور منتخب كه كاملاً بجا و لازم بود و ما خود بدان معتقد و پايبنديم، مورد سوء استفاده در جهت پيشبرد اهداف خاصي قرار گرفت و ميگيرد و ما در شرايطي نبوده و نيستيم كه بتوانيم جلو سوء استفاده را بگيريم، زيرا هرگونه اظهار و عمل مستقلي براي جلوگيري از انحراف به عنوان كارشكني و تخلف از دستور امام و قدرتطلبي معرفي ميشود و متأسفانه اين خطر بطور جدي وجود دارد كه انتخابات مجلس شوراي ملي، تحت تأثير همين جو ناسالم منجر به انتخاب شدن افرادي كه تسليم رئيسجمهورند بشود و از داشتن مجلسي مستقل و حافظ اسلام در مقابل انحراف احتمالي مجريان، محروم گرديم.
12- طرح «كنگره وحدت» براي انتخابات كه تبليغات يكجانبه، آن را مصداقي براي اجراي دستور امام در مورد همكاري با رئيسجمهور، ادعا مي كند و حمايت بيپرده و صريح برادر و بعضي از منسوبان بيت شما از آن، اين ادعا را تقويت مينمايد، وسيلهاي براي به مجلس رفتن افرادي خواهد شد كه به عاقبت آن خوشبين نميتوان بود و مخصوصاً با توجه به اين كه رئيسجمهور بارها گفته است كه اگر مجلس با من هماهنگ نباشد، ايران منفجر خواهد شد و يا من كنار ميروم كه ميخواهند مجلس تابع ايشان باشد و نه ايشان تابع مجلس.
13- در شرايطي اين چنين كه هر گونه تلاش ما براي جلوگيري از انحراف در محتواي اسلامي انقلاب، اتهام قدرتطلبي به همراه دارد (چيزي كه با همه وجود از آن تنفر داريم) چگونه ميتوان انتظار داشت كه ما در جهت حفظ راه انقلاب نقش خودمان را ايفا نماييم.
14- از اين كه تحت تأثير عوامل خارج از اراده و خواست خود مسئوليت كمتري به عهده داشته باشيم، ممكن است ناخرسند نباشيم، ولي از اين كه انقلاب اسلامي به اين آساني و سادگي برخي از وسايل (هر چند ناچيز) تضمين محتواي اسلامي خود را از دست بدهد، نميتوانيم نگران و ناراحت نشويم.
15- اي كاش افرادي كه اثر قابل توجه در برانگيختن اين جريانات داشته و دارند، بتوانند مسئوليت عظيمي را كه تا به امروز بر دوش ما بوده، به عهده بگيرند و يا لااقل ما مطمئن شويم كه خود جنابعالي به صلاحيت آنان ايمان داريد و به عواقب آن خوشبين هستيد كه تشخيص و درك شما كه صحت آن را آزمودهايم ميتواند براي ما، مايه آرامش باشد.
16- خلاصه: علائم تكرار تاريخ مشروطه به چشم ميخورد. متجددهاي شرق زده و غربزده به رغم تضادهاي خودشان با هم در بيرون راندن اسلام از انقلاب همدست شدهاند (نمونه جلسهاي كه از مذهبيهاي چپگرا و محافظهكاران غربگرا يا مليگرا براي همكاري در مقابله با حزب جمهوري اسلامي در انتخابات اخير تشكيل شده بود).
احتمال اين كه روال موجود مانع تشكيل مجلس شوراي اسلامي احتمالي گردد كه جنابعالي بدان دل بستهايد و اميدواريد بتواند نارساييها و كمبودهاي رئيسجمهور را جبران كند، قابل توجه و تكليفآور است.
ما به اميد اين كه رهبريهاي پيامبرگونه آن امام عزيز و عظيم، بتواند نگرانيهاي ما را از آينده مرتفع كند، در اين موقع كه اگر خيلي سرنوشتساز نبود، مزاحمتان نميشديم بخشي از گفتنيها را به عرضتان رسانديم و بقيه را به زماني موكول ميكنيم كه جنابعالي آماده شنيدن باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
محمد حسيني بهشتي ـ عبدالكريم موسوي [اردبيلي] ـ سيدعلي خامنهاي ـ محمدجواد باهنر ـ اكبر هاشمي
28/11/1358»
همانطور كه در بخشي از اين نامه مهم و تاريخي آمده بود: «متجددهاي شرق زده و غربزده عليرغم تضادهاي خودشان با هم، در بيرون راندن اسلام از انقلاب همدست شدهاند.» شايد بتوان يكي از اصليترين مراكز اين همدستي را «دفتر هماهنگي مردم و رئيسجمهور» دانست كه پس از رياست جمهوري بنيصدر، سريعاً توسط وي تأسيس شد و شخصيت و سوابق گردانندگان اين دفتر و نقش آنان در غائلههاي بعدي چون 14 اسفند 59 جاي بررسي فراوان دارد.