فتنه در اسلام به یک معنا جنبه اثباتی و مثبت دارد که آن را یک فرصت و موقعیتی میداند که اهل حق در آن فرصت و میدان، امتحان شده و حقانیت خود را اثبات میکنند. فتنه عرصه و جایگاهی است برای امتحان و آزمایش. در همین خصوص به صراحت در آیات متعدد قرآن کریم مشاهده میکنیم که در مورد فتنه صحبت شده و عبارت «لقدفتنا الذین» در جاهای متعدد آن آمده است. به طور مثال در آیه دوم سوره عنکبوت هم از واژه فتنه استفاده شده و میفرماید: «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون».
وقتی قرآن برای مؤمنان از فتنه سخن میگوید منظور آن «امتحانات» است که برای جوشش درون انسان و به مرحله ظهور رسیدن قابلیتهای فطری آن میباشد. باید ابتلایی باشد تا کسی مثل قاسم بنالحسن علیهالسلام بگوید شهادت برای من با حلاوتتر از عسل است. باید میدانی ایجاد شود و امتحاناتی پیش بیاید تا این صفتها به ظهور برسند.
فتنه، از سوی دیگر یک جنبه منفی هم دارد و آن این است که انسانهایی در آن مردود شده و شکست میخورند و به جای اینکه به رشد برسند دچار ریزش میشوند. این موارد جلوههای بد فتنه است که سال 88 پیشآمد و رهبر معظم انقلاب نیز به موجب این نگاه دینی اتفاقات پیش آمده را «فتنه» نام گذاشتند. بنابراین برای بررسی فتنه پیش آمده و بررسی اتاق فرمان آن باید از این دریچه ورود کرده و به تعبیری به بررسی کارنامه افرادی بپردازیم که در اتفاقات سال 88 مردود شده و از کشتی نظام پیاده شدند.
اتاق فرمان این فتنه کجا بوده است؟
سؤال اساسی و بنیادینی که در سپهر سیاسی کشور مطرح بوده و تلاش شده است برای آن پاسخهایی در نظر گرفته شود این است که اتاق فرمان این فتنه کجا بوده است؟
برخی در پاسخ به این پرسش استدلال میکنند که اتفاقاتی که در انتخابات دهم ریاست جمهوری و پس از آن به وقوع پیوست منشأیی داخلی داشته و باید در همین چارچوب مورد بحث و بررسی قرار گیرد. به باور این افراد در سال 88 برخی با بد اخلاقی سرانجام اقداماتشان را به جایی رساندند که کشور به مدت یک سال درگیر تنش و غائله شد و ضدانقلاب نیزکه مترصد بهرهبرداری از فرصتهای پیش آمده برای خود بود وارد عرصه شد، به مقدسات توهین کرد، مسجد لولاگر را آتش زد و روز عاشورا و روز 16 آذر به مقدسات توهین کرد. این افراد اینگونه استدلال میکنند که این اتفاقات یک ماجرای داخلی بوده و آنچه باعث شد که ماجرا شکلی از دخالت خارجی را به خود گرفته و اوباما، کشورهای اروپایی و رسانههای ضدانقلاب به جنجال آفرینی بپردازند، تبعات این مسئله داخلی بوده است.
استدلال این طیف همچنین این میباشد که دشمن جز دشمنی هدفی نداشته و اصولاً حضور آنها در این فتنه به این معنی نیست که فتنه 88 یک پروژه خارجی بوده است.
لجاجت سیاسی، دیدگاهی دیگر درخصوص فتنه
یکی از دیدگاههای دیگری که در خصوص فتنه 88 مطرح میشود این است که آنچه در فتنه 88 اتفاق افتاد، داخلی بوده است و نه یک فتنه برهم زننده خارجی. معتقدین به این دیدگاه بر این باورند که لجاجت نیروهای داخلی در عرصه سیاست زمینه ساز این فتنه شده و کافی است که برای حل این ماجرا جلوی لجاجت افراد گرفته شود.
اردوکشی، تعبیر دیگر از فتنه
این اما همه ماجرا نیست. طیف دیگری نیز در رابطه با فتنه، دیدگاه دیگری دارند.
اینان بر این باورند که اتفاقات سال 88 تنها بر پایه لجاجت نبوده است، بلکه مسئله اساسی، یک پروژه ویژه بوده که نقطه آغازین آن اردوکشی در خیابانها به بهانه انتخابات بوده است. به باور معتقدین این دیدگاه اگر موسوی لجباز بوده پس رفتار افرادی همچون خاتمی، کروبی، مجمع روحانیون، حزب مشارکت و. . . را باید چگونه تعبیر کرد. اگر لجاجت بین احمدینژاد و موسوی بوده پس باید مرز لجاجت شخص احمدینژاد باشد اما اینان از احمدینژاد فراتر رفته و قداست رهبری را شکستند. به باور این طیف، در فتنه 88 ترکیبهای مختلف حضور داشتند که تمام طیفهای اصلاحطلب و ضدانقلاب حضوری مؤثر و عمیق داشتند.
در مجموع با توجه به طرح این دیدگاهها باید جستوجو کرد که اتاق فرمان این فتنه کجا بوده و این اتفاقات از چه منشایی هدایت میشده است.
نگاه به بیرون
ماجرا این است که امریکاییها از مدتها قبل دنبال تغییر بودند و به این باور رسیده بودند که امکان برخورد نظامی با ایران سخت بوده و سناریوی محاصره اقتصادی نیز بیاثر بوده است. در این زمینه دهها سند وجود دارد که نشان میدهد امریکاییها سناریوی تغییر را از درون و با بهرهگیری از نیروهای داخلی در دستور کار خود قرار داده بود.
به عنوان مثال، کاندولیزا رایس، وزیرخارجه دولت بوش از سال 2006 به دنبال برقراری روابط سیاسی با ایران بود. مبنای طرح وی ایجاد سفارتخانه امریکا در ایران بود و صراحتاً میگفت تا زمانی که از ایران دور هستیم قادر نیستیم بر ایران اثر بگذاریم. وی همچنین تأکید داشت برای اینکه بتوانیم در ایران کار کنیم، باید آرم دشمن از نام امریکا برداشته شود و مردم و نظام سیاسی ایران مانند یک کشور رسمی با ما برخورد کند.
این تئوریای بود که آنها با جدیت به دنبالش بودند که بنا به دلایلی سرنگرفت. حال اکنون واضح است و اخباری نیز وجود دارد که امریکاییها در این راستا چند دفتر بالای سر ایران تأسیس کردند، در بیشکک، پایتخت قرقیزستان و در باکو پایتخت آذربایجان. ضمن اینکه قبلاً نیز دفاتری مثل دفتر سلیمانیه عراق و دفتر دبی نیز تأسیس شده بود.
نگاهی به دفاتر امریکاییها در منطقه
دفتر سلیمانیه در سالهای اخیر خیلی فعال بود. بعضی از رسانههای امریکا از جمله نیویورک تایمز با صراحت گفتهاند که بارها اعضای مسلح گروه پژاک را در نزدیکی پایگاه سلیمانیه دیدهاند. امریکاییها همچنین حداقل دو دفتر هم در اروپا داشتند و در فتنه 88 به کار گرفتند مثل دفتر هلند که از 20 سال پیش فعال بود. در لندن هم دفتری را فعال کردند و دفتری نیز در استانبول فعال کردند.
علاوه بر این، امریکاییها یک پایگاه در بگرام افغانستان، یک پایگاه در ظهران عربستان و یک پایگاه در جزیره سوکوترا در یمن داشتند. این دفاتر چند کار کلیدی را ساماندهی میکردند از جمله تماس با ایرانیانی که به خارج سفر میکردند. آنان میدانستند در استانبول، ایرانیان که اطلاعات داشتند و مذهبی هم بودند به شهر مذهبی و تاریخی استانبول میرفتند و به آنکارا نمیرفتند. اقدام اول آنها جمعآوری اطلاعات از افرادی بود که از ایران میرفتند و هرگونه اطلاعاتی اعم از کم اهمیت و مهم را میگرفتند.
وزارت اطلاعات از برخی از این افرادی که به این دفاتر رفتهاند سؤال کرده است در این دفاتر چه چیزی از شما سؤال کردند معلوم شد که ابتدا سؤالات عادی را پرسیده بودند ولی امریکاییها از بین این حرفها به یک جمعبندی میرسیدند.
اقدام دوم آنها در نزدیک مرزهای ایران در شهرهایی همچون استانبول، دبی و باکو بود. امریکاییها کسانی را با هویت ایرانی نزدیک مسافران کرده، اطلاعاتی را از آنان جمعآوری میکردند.
وزارت اطلاعات تأکید دارد که این دفاتر از حدود 65 هزار نفر ایرانیای که مسافرتی به این شهرها داشته اند، اطلاعات جمعآوری کردهاند.
اقدام سوم امریکاییها نیز ایجاد هماهنگی با اپوزیسیون و مخالفان با ایرانیهای بیطرف بود که درصدد بودند از این افراد برای روزهای خاص استفاده کنند.
آنچه در داخل و خارج انجام شده و بعضاً منتشر هم شدهاند بیانگر سازماندهی نیروی انسانی بهعنوان کار مشترک همه این حلقهها بوده است.
کاملاً واضح است که نمیتوان در دانشگاه مریلند نشست در مورد نقش سپاه در ایران چیزی نوشت. باید در ایران کسی با امریکا همکاری کند تا چنین گزارشی که دارای جنبه عینی باشد، تهیه شود.
نشانههای دیگر
یک نشانه دیگر این است که قبل از انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، دولت امریکا با صراحت در مذاکرات دیپلماتیک با طرفهای غربی و آسیایی گفته بود که ما ارتباط با ایران را باید موکول کنیم به بعد از انتخابات. بیگمان امریکاییها از این مسئله هدفی را دنبال میکردند.
پیش از انتخابات ایران، یعنی در بهار سال 1387، به سفیر لبنان در پاریس هشدارهایی داده شده و به صراحت به وی گفته شده بود که ایران بهزودی متحول میشود و شما لبنانیها به ایران تکیه نکنید. همان هنگام سفیر لبنان که از اعضای جنبش امل لبنان بود، این پیغام را به سفیر ایران در پاریس اطلاع داده است. بیشک این پیغام خبر از یک برنامه عملیاتی میداد که شواهد دیگر آنها بعدها مشخص شد.
آنها بارها تأکید کردهاند که ایران را با جنگ نمیشود تغییر داد باید از داخل تغییر کند. اکنون نیز آنها معتقدند تحریم حلال مشکلات نیست، ولی از آنجا که باعث میشود ایران در مواجهه با مخالفان داخلی کنار بیاید و گاردش را در مقابل داخلیها باز کند و این سبب میشود که فعالیت مخالف نظام کمهزینه شود، مطلوب است.
اگر ما در این زمینه سیر اقدامات سران داخلی فتنه را مرور کنیم، میبینیم جریانات داخلی هیچگاه سفرهشان را از امریکاییها جدا نکردند. مثل اینکه متقابلاً داخلیها هم این احساس را دارند که این فشار بیرونی جبرانکننده ضعف داخلی آنهاست. آنان ظاهراً احساس میکنند که اگر چه در داخل ایران حمایت تودهها را از دست دادهاند، ولی کسی در عرصه بینالمللی هست که برای آنها یقه پاره کند.
در این دفاتر خارج از کشور عناصر سرشناس اپوزیسیون ایرانی حاضر میشدند و به نوعی بستر خارج کشور را به داخل ایران وصل میکردند.
به این خبر که در همان ایام فتنه توسط منوچهر متکی، وزیر وقت امور خارجه ایران در رسانهها نقل شد توجه کنید: در هفته اول آشوب، هواپیماهای انگلیسی مسافران خاص ایرانی مستقر لندن را در هر روز با پروازهای 500 تا 600 نفره به داخل ایران منتقل میکردند از پایگاههای دیگر هم همین انتقال مخالفان وجود داشته است.
خبرهای موثق میگویند انگلیسیها موفق شدند از طریق دفتر لندن با 700 هزار ایرانی گفتوگو کرده و تعداد زیادی از آنان را به اپوزیسیون داخلی وصل کنند. آنها سازمان مشخص سیاسیای را برای روزهای خاصی طراحی کرده و آموزش داده بودند.
در روزهای فتنه مثلاً در میدان 7 تیر تهران سه گروه جداجدا میآمدند. گروهی دیده بانی میکردند و اخبار را به جایی منتقل میکردند گروه دومی میآمد که دست به تظاهرات میزدند و بهصورت ظاهراً مسالمتآمیز شعار میدادند و گروه سومی میآمدند که مأموریتشان آتش زدن اتوبوسها، سطلهای زباله و درگیری ایجاد کردن بود و هیچ کدام از اینها در کار دیگری دخالت نمیکردند.
در کتاب جین شارپ به افراد دسته اول و دوم توصیه شده که کار خطرناکی نکنند. او میگوید یا دیده بانی میکنید یا شعار میدهید و لبخند بزنید و حتی به حرفهای پلیس گوش کنید و بدون درگیری متفرق شوید. این بخشی از کارکرد و کار ویژه این دفاتر بود. ردپای ماجرا نشان میدهد که این مسئله از سال 2006 آغاز شده یعنی از اواسط دوران وزارت خارجه خانم رایس.
نکته دیگر این است که امریکاییها کارهای چند لایهای را تدارک دیدهاند یکی از کارهایشان در فتنه 88 این بود که کارهای اطلاعاتی امنیتی را که قبلاً ناهمخوان بود هماهنگ کنند.
همواره در مسائل خارجی بین سیا، پنتاگون، شورای روابط خارجی و کاخ سفید اختلاف هست، اما امریکا در فاصله سالهای 2006 به بعد معاون هماهنگکنندهای را منصوب کرده تا در مورد ایران این فعالیتها را هماهنگ کند.
در صحنه فتنه، اوباما هم انسجام داد و آمد یک نفر را با اختیار تام یعنی دنیس راس را مسئول هماهنگی میزهای ایران در مراکز تصمیمگیری امریکا درباره ایران کرد که هیچ اختلافی با هم نداشته باشند.
نکته دوم این است که پیش از این نیز میزهای ایران در کاخ سفید و سایر مراکز امریکا وجود داشته است، اما کار آنها فقط جمعآوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل دادههای اطلاعاتی اتاق عملیات به تصمیمگیری گروه بود و اولین بار تقلب در انتخابات توسط هماهنگکننده مزبور کلید زده شد در این جلسات تصمیمگیری به نوعی چند عنصر ایرانی هم حاضر میشدند. چه مهمانان تک زیست مثل سازگارا و چه مهمانان دو زیست مثل امیر احمدی در یکی از جلسات که دو عضو هم آنجا حضور داشتهاند و در اردیبهشت 87 بوده توافق میشود که باید در انتخابات آینده ایران بحث تقلب کلید زده شود و این دو عضو نهضت آزادی پس از بازگشت به ایران با فرزند یکی از مسئولان ارشد روحانی صحبت میکند و موضوع را با او در میان میگذارد و میگوید اگر ما از موضع نهضت آزادی بحث تقلب را کلید بزنیم جا نمیافتد و بعد هم هر کس آن را مطرح کرد میگویند این خط نهضت آزادی است ازاین رو کسی باید این را در ایران کلید بزند که به دلیل نسبتش با نظام مورد قبول واقع شود.
مهدی هاشمی اولین نفری است که این تقلب را هشت ماه قبل از انتخابات کلید میزند. این فرد پدرش را قانع میکند که بحث تقلب را مطرح کند و او در شهریور 87 آن را به طور علنی مطرح مینماید.
در آن جلسه در امریکا چهار محور را توصیه میکند و همه آنها را اجرایی میکند این بخشی از ماجراست.
امریکا کارهای دیگری نیز در این زمینه انجام داده است مانند اتاقهای فکر. در آنها که ترکیبی از نیروهای ایرانی امریکایی دیده میشود در هر اتاق فکر بین 5 تا 6 نفر عنصر ایرانی، هم عضو بودهاند.
این اتاقها حدود 30 مرکز هستند که در این زمینه کار میکنند که 5 تا 6 نفر ایرانی که عمدتاً تک زیست هستند، نظیر مؤمنی، حقیقت جو، سازگارا، مهدی خلجی، امیر ارجمند، گنجی، مخملباف، مهرانگیز کار و. . . در هر گروه 15 تا 20 نفر عنصر امریکا و 5تا 6 نفر عنصر ایرانی هستند.
کار اینها این است که وضعیت سنجی کرده و جمعآوری اطلاعات کنند و بهصورت بسته به کنگره بدهند و این کارگروهها هنگامی که میخواهند پروژه را به کنگره ارائه بدهند افراد ایرانی عضو این کارگروهها هم در کنگره حضور دارند که بگویند این گزارش از ایران است و برخی دیگر هم اصالتاً ایرانی نیستند مثل نراقی، آموزگار، امیر احمدی، ولی نصر.
در امریکا حداقل 2700 اتاق فکر وجود دارد که حدود 700 اتاق فکر راجع به ایران وجود دارد و در هر دانشگاه امریکا یک اتاق فکر در مورد ایران وجود دارد این اتاقهای فکر مأموریتی که دارند این است که باید هر کدام در هفته دو مقاله تولید کنند و هر چهار ماه کتابی راجع به ایران منتشر نمایند.
در هر موضوعی به کنکاش در مورد ایران میپردازند، مثل نقش تشیع در انقلاب ایران.
این اتاقهای فکر در سال حدود 2800 عنوان کتاب در تیراژهای بالا راجع به ایران منتشر میکنند که نشان میدهد که چه کارهای عظیمی راجع به ایران انجام میدهند اگر شما تعدادی از اینها را بکاوید اسمشان در ردیف بودجه رسمی امریکا آمده است. نکته دیگر این است که در این اتاقهای فکر از چهرههای شاخص، سناتور و معاون وزیر حضور دارند. نکته دیگر اینکه در قانون بودجه امریکا پشتیبانان آنها که وزارتخانهها هستند مشخص میباشند.
اینها چگونه با مسائل ایران ارتباط برقرار میکنند؟ این مجموعهها به بهانههای مختلف به ایران سفر میکنند، با مردم تماس برقرار میکنند با سازمانهای مختلف با بهانهای مختلف ارتباط میگیرند و کسانی را از اتاقهای فکر امریکا به این سازمانها وصل میکنند، یکی از همینها که من در رادیو گفتوگو با او میزگرد داشتم خودش بعد از پایان برنامه میگفت که من پولی میگیرم و اطلاعات خواسته شده را به دانشگاه مریلند میفرستم.
یک نکته کلیدی از گزارشهای اتاق فکر غربیها
یک نکته کلیدی در گزارشهای این اتاق فکرها این است که کارهایشان هویت گزارش دارد یعنی بهصورت گزارش میآید و انتهایش هم گاهی نظریه دادهاند و گاهی هم نظریه ندادهاند.
غیر از این اتاق فکرها، مؤسسات نظرسنجی وجود دارد که امریکاییها راهاندازی کردهاند مثل زاگبی، گالوپ و پیو. برخی از مؤسسات نظرسنجی که کارکرد عمومیشان را از دست داده و فقط خود را محدود به نظرسنجی از نخبگان ایران کردهاند و درصدد بودهاند که از این طریق همواره نبض ایران را بگیرند.
نورمن سالومون میگوید: نظر سنجیهای گالوپ در خارج از امریکا همواره آن چیزی است که مورد نظر سفارتخانههای امریکاست اما یکسری نظرسنجیهای دیگری هم انجام میدهند، واقعاً کار ویژهای میکنند برای تصمیمگیریهای آنها. نکته دیگر ارتباط این اتاق فکرها با نهادهای مذهبی است که به شبکهسازی در جوامع اسلامی میپردازند. مثلاً تشکیلاتی در اندونزی هست به نام جنبش محمدیه که امریکاییها با آن ارتباط برقرار کردهاند یا در ترکیه با فتحالله گولن، رئیس یک جنبش مذهبی ارتباط برقرار کردهاند و از دل آنها توجیهی بیرون آوردهاند.
طیف وسیعی از شخصیتهای کشورهای اسلامی در مصر، لیبی، لبنان و. . . را شبکهسازی کردهاند و کارشان این است که این شبکههای به ظاهر بومی با کمک دولتها در جهت به هم زدن نهضت بیداری اسلامی عمل کنند یعنی آنان به ساخت و تقویت جنبشهای به اصطلاح میانهرو و در واقع وابسته برای تضعیف جنبش اسلامگرایی روی آوردهاند.
تمام این جریانات وصلند به یک سیستمی در امریکا که در آن سیستم افرادی حضور دارند امریکایی ایرانی و غیر ایرانی که مسائل جهان اسلام و از جمله ایران را در آنجا پخت و پز میکنند و میگویند ما باید این جریانها را فعال کنیم و ادبیات آنها را منتشر کنیم و ارتباط شکلگیری این شبکهها با ایران این است که میخواهند در مقابل جمهوری اسلامی پادزهر ایجاد کنند.
در ماجرای فتنه از همه این ظرفیتها استفاده کردند که جریان فتنه را پشتیبانی کنند و از آن برای مقابله با نفوذ ایران استفاده کنند.
در واقع برخلاف تحلیلی که ارائه میشود که این ماجرا داخلی بود، اسناد زیادی هست که ارتباط با خارج برقرار شده بود و در مورد موسوی این اسناد وجود دارد که سازمانهای امریکایی سالهای قبل از 88 و حداقل از سال 1375به ایشان وصل بودند.
این مجموعهها در مورد شخصیتهای مؤثر ایران هم مطالعات و جمعبندیهایی دارند که مثلاً فلانی روحیات سازشکارانه و پرخاشگرانه دارد و میتوان از او یک چهره مخالف نظام ساخت.
به شخصیتشناسی روی آوردهاند. آنها خیلی وقت بود که شناسایی کردهاند که موسوی میخواهد وارد سیاست شود. در اسناد آمده موسوی شخصیتی پرخاشگر، متکبر و قدرتطلب است.
آنها افراد را آنالیز میکنند شخصیتها را و براساس آن برنامهریزی میکنند، شک نکنید، سفیر انگلیس را نگاه کنید که در وبلاگش همزمان با بیانیه موسوی، بیانیه میدهد و برخلاف عرف دیپلماتیک علیه کشور محل مأموریتش لجن پراکنی میکند.
در سطح بینالمللی قطعنامه تصویب میشود و توهینهایی میکنند و بنابراین قطعاً این حلقهها حلقههای مکمل هستند. کار مشترک میکنند، منتها کارهای مشترکی که در راستای اتاق فکرهای خارجی هستند.
دقت کنید در روز عاشورا قرار بود کاری انجام شود؛ سایت بیبیسی فارسی داشت به آشوبگران خط میداد و میگفت که قرار نیست نیروی انتظامی مداخله کند و قرار نیست کار به خشونت کشیده شود و در ادامه میآید به دروغ مینویسد: «خیابان مملو از جمعیت مخالف است، گروهها دارند به هم میپیوندند، از پلیس خبری نیست» این یعنی اینکه صحنه را مدیریت میکند. یک تظاهرات بیضرر و بیخطر را دارد به تصویر میکشد.
میتوانیم با قاطعیت بگوییم نباید فریب عناوین را بخوریم و تردید کنیم که مگر میشود موسوی و کروبی در پازل امریکا قرار بگیرند. مخملباف خودش به اتحادیه اروپا رفته و گفته است که من به عنوان نماینده موسوی با شما صحبت میکنم از شما میخواهم که تحریمها را تشدید کنید تا ایران تسلیم شود و در ایران هم از سوی سران فتنه هیچ واکنشی به سخن او داده نمیشود که نه ایشان نماینده ما نیست یا ما این موضع ضدملی را قبول نداریم.
این یک پروژه است نه دو پروژه و عناصری در این صحنه فعالند که عنان آن را هم خارجیها در دست دارند.
در بیانیه موسوی اصلاً لفظ شهید شهریاری را به کار نبرده است و از ترور دانشمندان ایرانی اسم برده است و در آخر هم میگوید که چکار میکنیم که دانشمندانمان ترور میشوند و همان حرف امریکاییها را میزند.
این یک فتنه طراحی شده در خارج بود که به سالهای قبل برمیگردد. از سال 2006 امریکاییها تدارکات گستردهای در اینباره داشتهاند حداقل تدارک خارجیها 10 برابر ایرانیهاست.
یکی از کارهای امریکاییها این بود که گروههایی از ایران را به خارج دعوت کردند بهطور متوسط در هر تور 100 نفر شرکت داشتهاند که تعداد آنها 110 تور بوده است و هر کدام از این تورها یک دوره یک ماهه میدیدهاند، آنها نمیآمدند آدمهای مخالف نظام را شناسایی کنند و با خود ببرند بلکه عناصری که ظرفیت دارند را میبردند واشنگتن و آموزش میدادند.