سیدمحسن امامیفر:
از ابتدای انقلاب اسلامی، رویکردهای متفاوتی بر عرصه سیاست خارجی ایران مستولی گشته است. اولین رویکرد، نگاه لیبرالی نسبت به نظام بینالملل بود که تنشزدایی در روابط بینالملل را تجویز میکرد و با نگاهی خوشبینانه نسبت به فضای بینالمللی درصدد بود که طرحی نو را در عرصه سیاست خارجی ایران تدوین نماید. با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام و همینطور شروع جنگ تحمیلی، فضا به منظور طرح اندیشههای لیبرالی که دولت موقت پیگیری آن را بر عهده داشت محدود شد و لیبرالها نتوانستند چنان که باید و شاید تاثیرگذاری مهمی را بر مسائل سیاست داخلی و خارجی کشور داشته باشند. با شکلگیری شرایط جدید در داخل و بیرون از جمهوری اسلامی ایران و بسیج نیروهای کشور به دنبال جنگ تحمیلی؛ در جهت دفاع از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی، اندیشههای آرمانگرایانه اندک اندک توانست نفوذ خود را بر تمامی عرصههای سیاست داخلی و خارجی کشور گسترش دهد. در نتیجه با شکلگیری چنین فضایی و علنی شدن خصومتهای غرب با ایران، امکان رابطه عادلانه و آرام با سایر کشورهای جهان از بین رفت و علنا ایران در مسیری قرار گرفت که رو در روی سایر کشورها میبایست به تنهایی به منظور دستیابی به اهداف و آرمانهای انقلاب خود تلاش نماید. در نتیجه روابط ایران با سایر دولتها محدود شد. به تدریج و با ادامه یافتن جنگ تحمیلی و ضرورتهای ناشی از آن و هم چنین الزامات ناشی از زیستن در نظام به هم پیوسته بینالمللی، کم کم رویکردهای واقعگرایانه در سیاست خارجی ایران نمود یافت.
به دنبال مناظراتی که میان دو رویکرد آرمانگرایانه و واقعگرایانه در حال جریان بود، در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی رویکرد واقعگرایانه بر دستگاه سیاست خارجی تا حدی غلبه یافت. در این دوران تنشزدایی در روابط بینالملل در صدر برنامههای سیاست خارجی دولت قرار داشت. در چنین فضایی ایران توانست روابط خود را با اتحادیه عرب و کشورهای اروپایی بهبود بخشد و با طرح بحث "گفتگوی تمدنها" تاثیر بسزایی در تغییر نگاه جامعه جهانی به ایران گذارد. حاصل این بهبود روابط با غرب و تنشزدایی در منطقه، تغییر نگرشها به ایران و سرانجام جلب منافع اقتصادی و سیاسی بود. در این میان سیاست خارجی ایران سعی نمود با نگاه خوشبینانه به روابط بینالملل، چشمانداز جدیدی را برای آینده خود ترسیم کند. اما پس از دولت آقای خاتمی، این بار نوبت به دولت اصولگرای آقای احمدینژاد رسید تا از این طریق نگاه آرمانگرایانه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران غلبه یابد. درست است که آرمانگرایی غیر مطلوب نیست اما باید در نظر داشت طبق فرمایش مقام معظم رهبری آرمانگرایی همراه با واقعبینی مطلوب خواهد بود. اما متاسفانه در دولت آقای احمدینژاد هرگز نگاهی واقعبینانه به مسائل و رخدادهای بینالمللی نشد و نتیجه آن در پایان هشت سال ریاست جمهوری وی، چیزی جز انزوا نبود. فضای سنگین تبلیغاتی و رسانهای و تحریمهای چندگانه علیه ایران، شرایط را برای کشور و ملت بسیار سخت کرده بود. اما پس از روی کار آمدن دولت رئیسجمهور روحانی و تشکیل کابینه دولت، سیاست خارجی دولت اعتدالمحور هم تبیین شد و از نشانههای بارز آن، تشابهات فراوان آن با سیاست خارجی دولت آقای خاتمی میباشد.
در واقع نگاه واقعگرایی مجددا خط مشی اصلی دولت و شخص آقای رئیسجمهور و وزیر امور خارجه شد. در حقیقت محمدجواد ظریف همچون دوران آقای خاتمی به دنبال این است که کاستیها در عرصه سیاست خارجی کاهش یابد و برای جبران و تجدید روابط با جامعه جهانی براساس سازوکار و مدالیته جدید در جهت منافع و مصالح ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران گامهای اساسی برداشته شود. مسلم است که اصول سیاست خارجی در نظام جمهوری اسلامی ثابت خواهد بود اما میتوان با تغییر راهبردها و گفتمانها شاهد افزایش قدرت ایران در عرصه دیپلماتیک جامعه جهانی باشیم. در واقع یکی از نقاط اشتراک مهم و بسیار اساسی سیاست خارجی دولت رئیسجمهور روحانی و به تبع آن دکتر ظریف با سیاست خارجی دولت اصلاحات و شخص آقای خاتمی، اعتقادشان به سیاست تنشزدایی میباشد. سیاست تنشزدایی سعی میکند با شناسایی وضع موجود و قبول ضرورت نظم دادن جدید به تعارضهای بینالمللی، یک توان صلحآمیز در روابط بازیگران نظام بینالملل برقرار نماید. میتوان گفت تنشزدایی در تئوری و عمل به معنی پایان دوران تیرگی روابط و ایجاد تفاهم از طریق گفتگو میباشد که زمینه تحکیم روابط بین کشورها را براساس اصل همزیستی مسالمتآمیز فراهم میآورد. در کل میتوان این چنین بیان کرد که تنشزدایی پویشی است که دگرگونیهای جامعه بینالمللی را از مرحله تخاصم به سوی همبستگی توضیح میدهد و اصل مذاکرات و برخوردهای مسالمتآمیز را در چارچوب همکاری مشترک و صلحآمیز به تصویر میکشد.
ذکر این نکته ضروری است که تنشزدایی تنها به ابعاد سیاسی و امنیتی محدود نمیشود، بلکه اهرمی برای روابط گسترده و عمیق اقتصادی و فرهنگی نیز هست. کلید رمز سیاست تنشزدایی در روابط اقتصادی نهفته و نه در رفت و آمدهای محدود رسمی سیاست، اگرچه ارتباطات سیاسی، زمینه اصلی است. سیاست تنشزدایی در واقع زمینهسازی است و نه هدف نهایی دیپلماسی یک کشور. سیاست تنشزدایی از طریق گفتگو و مفاهمه در جهان پر از تعارض میتواند پاسخگوی ارزشها باشد و هم اینکه منافع ملی را در سطوح مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی تامین کند. این امر با فاصله گرفتن از اولویتهای امنیتی و ایدئولوژیکی به سمت همگرایی و همکاری همهجانبه پیش رفته و در نتیجه زمینههای بیشتری را برای همکاری و همگرایی چندجانبه حکومتی فراهم میآورد. این سیاست تمام جوامع را از خشونت و دشمنی به تحمل یکدیگر و همکاری و اعتماد متقابل فرامیخواند و با تاکید بر کثرتگرایی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و رعایت اصل تساهل و مدارا در روابط بینالملل، کشورها را به شرکت فعالتر و گستردهتر در روابط دو یا چندجانبه، سازمانهای بینالمللی و منطقهای ترغیب مینماید و این از نقاط قوت گفتمان نظری و راهبردهای سیاست خارجی دولت آقای خاتمی و دولت آقای روحانی و شخص محمدجواد ظریف میباشد.
در همین ارتباط دکتر صادق زیباکلام، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتگویی با آفتاب یزد اظهار داشت: «مهمترین تشابه سیاست خارجی دولت آقای خاتمی با سیاست خارجی دولت آقای روحانی که در تنشزدایی مشترک هستند، در غیر ایدئولوژیک بودن آنهاست. آقای احمدینژاد و اصولگرایان در فاصله بین این دو دولت، سیاست خارجی دولت خود را ایدئولوژیکمحور بنا نهادند. یعنی معتقد بودند که این جهان تشکیل شده است از دو اردوگاه. یکی اردوگاه غرب با پرچمداری آمریکا میباشد و نمایندگی اردوگاه دوم هم در دست کشورهای جهان سوم بود. کشورهایی که توسط جهان اولیها یعنی آمریکا، غرب، نظام سرمایهداری و سلطه استثمار شدهاند و رهبری و علمداری این جبهه هم در دست جمهوری اسلامی ایران میباشد. این نگاه ایدئولوژیکزده اصولگرایان بود، که البته خیلی از اصولگرایان هم همچنان این نگاه ایدئولوژیکزده را به سیاست خارجی دارند. بنابراین از دید آقای احمدینژاد و اصولگرایان و نگاه ایدئولوژیکمحور هیچ تنشزدایی نمیتواند بین ایران به نمایندگی از مردم مستقل و آزاده جهان با آمریکا به نمایندگی از استکبار صورت بگیرد زیرا که از دید آنها ذات استکبار آمریکا، جهانخوارگی، ظلم، تبعیض و زورگویی میباشد در حالی که جمهوری اسلامی ایران و ملل آزاده به دنبال استقلال هستند. اما متاسفانه این نوع نگاه منجر به آن شد که در ریاست جمهوری هشت ساله احمدینژاد، روابط ایران با نظام بینالملل کاملا سرد و مأیوسکننده و تبدیل به دشمنی با غرب بشود.»
این کارشناس مسائل سیاسی افزود: «آقای روحانی و دکتر ظریف تلاش میکنند سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را به نگاه واقعبینانهای که در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی شروع شد و در زمان آقای خاتمی توسعه و گسترش خیلی بیشتری پیدا کرد، برگردانند. البته آقای هاشمی رفسنجانی نتوانست سیاست تنشزداییاش را با غرب و به خصوص آمریکا به پیش ببرد، علیرغم اینکه خیلی تمایل داشت که این کار بکند اما در عوض روابط بسیار نزدیکی را با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و در راس آنها عربستان به وجود آورد. آقای خاتمی هم تنشزدایی را با غرب و دیگر کشورها به خوبی به پیش برد اما او هم نتوانست با آمریکا تنشزدایی کند. اما آقای روحانی توانست تا حدودی روابط ما را با کشورهای اروپایی و توسعه یافته بهبود ببخشد.» صادق زیباکلام در پایان گفتگویش با آفتاب یزد تاکید کرد: «دولت آقای روحانی به شدت پیگیر آن است که سیاست تنشزدایی آقای هاشمی و آقای خاتمی را در عرصه خارجی دنبال کند. اما به هر حال باید در نظر داشت که اصولگرایان تندرو و همچنان با هر نوع تنشزدایی و هر نوع واقعبینی و حرکتی که در جهت مصالح و منافع ملی باشد، مخالفت خواهند کرد. اما کلید موفقیت سیاست خارجی دولت آقای روحانی در دستان خود آنهاست و این موفقیت به حل بحران هستهای بسیار وابسته شده است.»