تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۶۷۹۲۵

منطقه قطبی شده؛ بایدها و نبایدهای رفتار ما


حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجدجامعی

در برابر سلاح به دستانی که در پی تعرض هستند، باید با قدرت ایستاد، اما مسئله فضای فکری و روانی ورسانه‌ای موجود است که واقعیت‌ها را به گونه‌ای نه تنها متفاوت، بلکه متضاد با آنچه هست، می‌گوید و می‌فهمد.ماهم اکنون در منطقه‌ای عمیقا قطبی شده(خاورمیانه) زندگی می‌کنیم و به دلیل ساختار موزائیکی این منطقه کهنسال و پر شروشور و ضعف نهادهایی که لازمه ثبات و استقرار طبیعی کشورهای آن است، این قطبی بودن پیوسته وجود داشته، اما هیچگاه این چنین نیرومند و آکنده از بدبینی و خصومت نبوده است.قطب بندی موجود، عمدتاً بر اساس گرایش‌های مذهبی شکل گرفته است. از یک طرف اهل سنت هستند و در طرف دیگر شیعیان. گرانیگاه شیعیان، ایران و گرانیگاه اهل سنت، عموم کشورهای عربی و خاصه عربستان تلقی می‌شود. بر این اساس، تمامی کسانی که به ایران تمایل دارند، شیعه تلقی می‌شوند؛

اگرچه درگذشته هیچگاه شیعه انگاشته نمی‌شدند،همچون علویان سوریه و احیاناً علویان ترکیه یا زیدی‌های یمن که بیشتر تحت عنوان«زیدی» دسته بندی می‌شدند و نه حتی «شیعیان زیدی» یا شیعیان درمفهوم شناخته شده آن. مهمترین رکن این قطب‌بندی، بعد مذهبی و بعد سیاسی آن است. اگر چه آن را ابعاد دیگری نیز هست. ابعاد دیگر آن متأثر از اراده کسانی است که آن را تبلیغ و تحمیل کرده‌اند. آنها برای تعمیق و تشدید و توسعه این قطب‌بندی، از حداکثر ظرفیت‌های منفی و خصمانه تاریخی و فرهنگی و اعتقادی سود جسته‌اند. حتی در آنجا که این مسائل نه واقعیت، بلکه اتهام و دروغ پردازی است.هدف اصلی آن بوده که ایران و متحدانش به لحاظ سیاسی و دینی منزوی شوند.

بهترین راه، تشدید نگرانی و برانگیختن حماسه دینی در میان طبقات مختلف اهل سنت، جهت ایجاد حداکثر بدبینی بوده است. تبلیغات وسیع و شبانه روزی که ایران را به مثابه مهمترین تهدید قلمداد می‌کند و همگان را از توسعه طلبی سیاسی و دینی او می‌هراساند، ‌در این میان دارای سهم مهمی است، تا بدان حد که ایران امروز برای بسیاری از مردم منطقه عملا کشوری خطرناک تر و شرورتر از امریکا و اسرائیل تلقی می‌شود. بسیاری از اینان، صریحاً از این دو می‌خواهند که ایران را مورد حمله قرار دهند.این اجمالی است از واقعیتی که هم اکنون وجود دارد و با خشونتی بی بدیل عمل می کند. علیرغم آنکه ما بخشی از این منطقه هستیم و عموم و بلکه تمامی حملات علیه ما است، ‌اما به نظر می‌آید این واقعیت‌ها نه تنها در افکار عمومی ما، که حتی در نزد نخبگان ما هم انعکاس چندانی ندارد. هنوز هم بسیاری با نوعی خوش‌بینی به حوادث منطقه می‌نگرند و کمتر به پیامدهای سنگین آن، حتی بر امنیت ملی‌مان توجه دارند. به اختصار نکاتی رادراین زمینه متذکر می‌شود:

1-چنین نیست که همه کشورهای منطقه از شرایط قطبی شده کنونی و گسترش خشونت مذهبی به یکسان متضرر شوند. این شرایط پیش از همه و بیش از همه به زیان ما و متحدان ما است. اصولاً این شرایط و این موج را کسانی به راه انداخته و تغذیه و تقویت کرده اند که در پی انزوای ما و بلکه انتقام ستانی از ما بوده اند. مضافاً که آنان دارای ابزارهایی هستند که بتوانند با تحریک شدگانی که ممکن است در آینده مزاحم آنان شوند، مقابله کنند. حتی سلفیان افراطی و برانداز نخواهند توانست به گونه‌ای موثر برای رژیمی چون عربستان یا سایر رژیم‌های تشویق کننده آنها، مزاحمت ایجاد کنند. این جریان را بیش از آنکه دلایلی سیاسی باشد، دلایلی اعتقادی و ایدئولوژیک هست. بستر فکری و اعتقادی سلفیان تکفیری، ایدئولوژی وهابی است و اینان حتی علیرغم مواضع سیاسی متفاوتشان با رژیمی چون سعودی، نمی‌توانند او را به گونه‌ای واقعی تهدید کنند. ممکن است عملیاتی ایذایی انجام دهند،‌ اما قادر نیستند به مقابله تمام عیار با رژیمی که مورد حمایت کامل ایدئولوژی و تشکیلات و شخصیت‌های وهابی است، برخیزند .

2-چنین نیست که وضع موجود، صرفاً‌ ناشی از توطئه قدرت‌های بزرگ فرا منطقه‌ای باشد. مشکل این است که ما به نقش قدرت‌های منطقه‌ای رقیب خود به اندازه کافی اهمیت نمی‌دهیم. بسیاری از اقداماتی که علیه ما و توسط قدرت‌های بزرگ انجام می‌شود با تشویق و احیاناً طراحی اینان است که انجام می‌پذیرد. اینان هستند که احساسات و دل‌نگرانی‌های مردم را می‌شناسند و دارای مؤسسات و ابزارهای دینی و تبلیغی و رسانه‌ای و خدماتی مختلفی هستند و می‌دانند چگونه و با استفاده از چه ابزارهایی آنان را علیه ما تحریک کنند. مضافاً‌ که موضع‌گیری قدرت‌های بزرگ در قبال ما عمدتاً‌ بر اساس منافع و مصالح آنها است که قابل محاسبه است و در نتیجه قابل پیش‌بینی و قابل تعامل، اما در اینجا، موضع‌گیری متأسفانه بر اساس تعصب کور و انتقام‌ستانی است که چندان قابل محاسبه و پیش بینی و تعامل نیست .

3-واقعیت این است که بازوی مسلح قطب‌بندی جدید که مرکب از نیروهای سلفی تندرو و تکفیری است،‌ انباشته از حماسه دینی است و البته از نوع خوارج گونه آن. ممکن است استثناءهایی وجود داشته باشد،‌ اما داستان در کلیتش چنین است. پیدایش و رشد این جریان و استمرار و پایایی آن را دلایل فراوانی است که می‌باید در جای خود به دقت تحلیل شود. بخشی از آن به موقعیت بسیار پیچیده و بی‌سرانجام جهان عرب و تا حدودی جهان مسلمان، باز می‌گردد و بخش دیگر آن به دمیدن به روح حماسه دینی.

تکیه و تأکید بیش از حد بر این مساله، در جوامعی که از عدم توسعه یافتگی در وجوه مختلف آن و نیز از فقر فکری و فرهنگی رنج می‌برند و در عین حال فاقد ساختارهای مناسب و ریشه دار اجتماعی و سیاسی برای هدایت پتانسیل انقلابی نشات گرفته از حماسه دینی هستند، به واقع خطرناک است و در نهایت از سلفیت افراطی و تکفیری سر بر می‌آورد و پیوسته این خطر وجود دارد افرادی که میل به جرم و جنایت دارند، جذب چنین جریانی شوند و تظاهر به اسلام برای آنان صرفاً‌ به مثابه توجیه کننده و مباح کننده جنایات و تجاوز آنان باشد.اشتباه است اگر تصور شود افکار و توصیه‌های ما، مناسب با اهداف و منویات ما جذب می‌شود.

مخاطبان ما سخنان ما را در بستر فکری و اعتقادی خود در می‌یابند، نه آنچه را که در ذهن داریم. دقیقاً ‌همانند تبلیغات غربیان خطاب به مردم ایران که عموماً به نتایجی متفاوت و بعضاً‌ کاملاً متفاوت با آنچه در اندیشه دارند، می‌انجامد. صریح بگوییم، اگر چه بسیاری از مردم منطقه و به ویژه اقشار فروتر جامعه که عموماً علاقمند به دین و مایل به فداکاری در راه آن هستند، در طول سالیان طولانی اخیر تحت تأثیر خطابه‌های انقلابی ما قرار گرفته‌اند، اما این جریان، به میزان بیشتری آنها را به تقابل با ما کشانیده است تا تقابل با اسرائیل و قدرت‌های شیطانی دیگر. بدان جهت که به دلیل تبلیغات وسیع رقبای ما، تشیع و ایران، خود مهمترین مشکل اسلام و جهان مسلمان قلمداد شده است.لذا هرمقدار پیام ما تندتر باشد،‌ میزان تحریک علیه ما به دلایل فراوانی بیشتر می‌شود. البته این به آن معنی نیست که از ابلاغ چنین پیام‌هایی چشم بپوشیم. بلکه به این معنی است که با توجه به واقعیت‌ها، به نقطه مطلوب دست یابیم و تصور نکنیم متناسب با تلاش بیشتر، متحدان بیشتری برای مقابله با قدرت‌های بزرگ مخالف خود به دست خواهیم آورد.

4-باید بپذیریم که در اوضاع و احوال کنونی، در شرایطی مساوی با رقبای خود قرار نداریم. نه صرفاً به دلیل امکانات مالی و رسانه‌ای بیشتر طرف مقابل، بلکه بدین لحاظ که بستر طبیعی افکار و اعتقادات اکثریت مردم منطقه به نفع آنها است. به جهات مختلف، ما و متحدانمان متهم هستیم. حداقل در حال حاضر مساله به این گونه است .بهتر است در این مورد و زمینه‌هایی که در تاریخ و فرهنگ اهل سنت، فرهنگ در مفهوم عام آن، وجود دارد و می‌تواند به سرعت به افکار و انگیزه‌هایی ضد شیعی تبدیل شود، صحبت نکنیم، ‌اما درمجموع این واقعیت وجود دارد و رقبای ما در چنین بستری فعالیت می‌کنند و اصولاً چنین بستری را خلق می‌کنند. آنها در مقام حمله هستند و مادر مقام دفاع. نکته اینجاست که حملات آنان گوش شنوای به مراتب بیشتری دارد تا دفاع ما، اساساً‌ اگر گوشی برای شنیدن دفاعیات ما وجود داشته باشد.اگر این نکته را بپذیریم، خواهیم دانست که علاج، مقابله به مثل نیست،‌بلکه کاهش تنش است؛ به ویژه در بعد تبلیغاتی و رسانه‌ای.

اگر چه این امر در شرایط کنونی کاری است دشوار، ‌اما به هرحال راه حل چنین است. البته اشتباه نشود؛ منظور از کاهش تنش، فتح باب مجامله و تعارفات تشریفاتی و بی حاصل نیست، بلکه ملتزم بودن و ملتزم کردن طرف مقابل به یک سلسله اصول و ضوابط است.باید به طرف مقابل بگوییم که آنها در رقابت سیاسی با ما، نباید از ابزارهای مذهبی سود بجویند. نباید به دیگرانی که چنین می‌کنند، به ویژه عالمان دینی، چنین اجازه‌ای دهند و خود نیز می‌باید به چنین ضوابطی ملتزم باشیم و ملتزم بمانیم.در اوج منازعات کاتولیک‌ها و ارتودکس‌های بالکان در دهه 90میلادی، این دو نکوشیدند از ابزارهای دینی وخاطرات بسیارخصمانه ومنفی تاریخی علیه یکدیگراستفاده کنند و حتی علیرغم گلایه‌های فراوان شخصیت‌های روحانی‌شان ازیکدیگر،کوشیدند وسیله‌ای برای کاهش تشنج باشند،نه میدان‌دار جنگ مذهبی.این جریان راهم‌اکنون دراوکراین هم شاهدهستیم؛علیرغم آنکه بخشی ازمردم غرب اوکراین، «کاتولیک – اونیاتی»هستند و اونیاتی‌ها و ارتودوکس‌های اوکراینی خاطرات بسیار تلخ و بلکه وحشتناکی از یکدیگر دارند .

5-جهانی شدن در حال حاضر یک واقعیت است،اما بخشی از واقعیت جهانی شدن، در آنجا که به منطقه ما راجع می‌شود، «منطقه‌ای» شدن منطقه ما است. به برکت ابزارهای نوینی که تعامل جهانی را تسهیل و تسریع کرده است،کشورما و سایر کشورهای منطقه،تحت تأثیرواقعیت‌هایی که می‌توان آن را«واقعیت‌های جدید منطقه‌ای»نامید،قرارگرفته‌اندوهمین جریان است که درحال حاضردیدگاه آنان،حتی مردم عادی‌شان را ‌نسبت به ماتعیین می‌کند.مشکل قطب‌بندی یادشده،عمدتاً‌ نه مشکل ما،که مشکل منطقه ماست،اما به هرحال، ما و منافع ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. مضافاً که این مسئله می‌تواند احیاناً به مشکلی داخلی تبدیل شود. نمی‌توان هموطنان

مرز نشین ما را از موج‌های نیرومند مذهبی منطقه‌ای، صرفاً ‌با تکیه بر وحدت ملی، برای همیشه برکنارنگاه داشت.لازم است درسیاست‌های درون مرزی وبرون مرزی و نیز سیاست تبلیغاتی ورسانه‌ای خود،با توجه به این واقعیت‌ها تجدید نظر کنیم. تهدید فرهنگی نشأت گرفته از غرب که با جریان جهانی شدن شدت یافته، تنها تهدید نیست.‌ تهدیدهای رنگارنگ منطقه‌ای، حتی در آنجا هم که ماهیتی سیاسی و امنیتی ندارد، می‌باید لحاظ شود.خلاصه کنیم، چنین است واقعیت منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و تنها به بخش کوچکی از آن پرداخته شد. این وضعیت در تعارض کامل با منافع و مصالح منطقه ماوخصوصاً کشورماست.

مشکل دراینجاست که اگراقداماتی صورت نگیرد،این جریان به پیش خواهد رفت؛ چنانکه در طی سالیان اخیر چنین بوده و چنین شده است.بدون شک در برابر سلاح به دستانی که در پی تعرض هستند،باید با قدرت ایستاد،اما مسئله فضای فکری وروانی ورسانه‌ای موجود است که واقعیت‌ها را به گونه‌ای نه تنها متفاوت، بلکه متضاد با آنچه که هست می‌گوید،می‌فهمدوباورمی‌کند. حتی رسانه‌هایی نسبتاً مستقل و تا حدودی هوادار ایران همچون روزنامه «القدس العربی» اخبار و تحلیل‌ها را به گونه‌ای می‌نویسند که گویی مشکل عراق، صرفاً ناشی از شیعیان آن و سیاست‌های ایران است و حتی فراتر از آن، ناشی ازسیاست‌هاوتوصیه‌های آیت‌الله العظمی سیستانی است.

مهم، دگرگون کردن این فضاست. مدتهاست که مانسبت به این فضاو سنگین شدنش علیه خود، بی‌تفاوت بوده ایم. این جریان نمی‌تواند و نمی‌باید ادامه یابد و سنگین‌تر شود، اما اینکه مابرای تحقق چنین شرایطی چه می‌توانیم بکنیم، بحث دیگری است. در اینجا، هدف صرفاً نشان دادن گوشه‌هایی از وضعیت کنونی بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات