در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«چه کسی اطلاعات غلط میدهد؟!»نوشته شده توسط حسین شمسیان اختصاص یافت:
اینکه مقامات ارشد کشور در فکر مشکلات و دغدغههای مردم باشند و از بابت رنج و سختی مردم مکدر شوند، خوب و پسندیده و نشان از توجه به وضع معیشت مردم است. اما ماندن در حرف و رها کردن موضوع و پاسکاری موضوع بین افراد و شوراهای مختلف نه مطلوب است و نه مورد انتظار.
سخنان وزیر صنعت و معدن در دفاع از قیمتگذاری اخیر خودروها و منتفی شدن تکدر رئیس جمهور، یادآور خاطره پس گرفتن عذرخواهی رئیس جمهور در ماجرای سبد کالا توسط معاون ایشان است!
چند روز قبل و در حالی که مردم به معنای واقعی از اعلام قیمت جدید خودروها مکدر بودند، و حتی خود اعضای شورای رقابت از لزوم تجدید نظر در این باره سخن میگفتند و سخنگوی دولت هم مراتب تکدر رئیس جمهور را اعلام کرده بود وزیر صنعت در دفاع از قیمتهای اعلامی، آن را منطقی و معقول دانست و حتی با حذف برخی عوامل دخیل در قیمتگذاری رشد قیمت خودرو را منتفی دانست! اما وی در پاسخ به این سؤال که «آیا رئیس جمهور که از این قیمتها مکدر شده است، این علل و عوامل را نمیدانسته؟» پاسخ عجیبی داد که ابهامات فراوانی را برمیانگیزد. پاسخ چنین بود. «به آقای روحانی گزارشهایی اعلام شده بود که حتی تا 30 درصد قیمتها اضافه شده است. این اطلاعات از طریق بعضی رسانهها منتقل شده و نادرست بود... اطلاعات درست را خدمتشان فرستادیم» این سخنان از چند وجه قابل تعمق و توجه است:
1- نخستین برداشتی که از این سخنان در ذهن هر مخاطبی نقش میبندد این است که رئیس جمهور شخص بیاطلاعی است که براساس شنیدهها به تحلیل و جمعبندی میرسد و بر همان اساس هم اظهارنظر میکند. خبری از تدبیر و کار تخصصی و گروه مشورتی نیست و میشود رئیس جمهور را با یک خبر ساختگی، به واکنش وا داشت! آیا این سخنان بیاحترامی به رئیس جمهور نیست!؟ و آیا رئیس دولت تدبیر و امید واقعاً اینگونه است!؟
2- اگر سخنان جناب وزیر را بپذیریم، اکنون باید پرسید این موضوع درباره همه اظهارات رئیس جمهور مصداق دارد یا فقط برخی از آنها!؟ مثلاً آیا اینکه رئیس جمهور توافقنامه ژنو را به معنی شکستن کمر ابرقدرتها دانست، بدلیل اطلاعات غلط و نادرستی که به ایشان داده شده نبود؟ اینکه رئیس جمهور با عصبانیت منتقدان دولت را بیسواد نامید، بدلیل ارائه اطلاعات غلط به ایشان نبوده است!؟ اینکه رئیسجمهور، از کاهش قیمت مواد خوراکی و رسیدن تورم به 14/5 درصد سخن گفته است، ناشی از اطلاعات غلط و غیرواقعی نبوده؟ طبیعی است که رئیسجمهور شخصا خرید نمیکند و از قیمتها خبر ندارد و لابد برخی افراد اطلاعات مربوطه را به ایشان میدهند و چه بسا که این اطلاعات غلط باشد! میبینیم که اگر قرار باشد به سخن وزیر محترم اعتنا کنیم، ناچاریم که دیگر به سخنان رئیس جمهور اعتماد نکنیم و همه آنها را با دیده شک و تردید دنبال کنیم. چرا که در نتیجه این سخنان این شائبه مطرح میشود که رئیس جمهور توسط عدهای خاص کانالیزه شده و اخبار و اطلاعات آنگونه که آن اطرافیان میخواهند به ایشان میرسد. آیا مراد وزیر همین نیست؟
3- ماجرا وقتی جالبتر میشود که جناب وزیر، رسانهها را منشأ این اطلاعات غلط میداند و آنها را سبب تکدر بیمورد رئیس جمهور!
اما این سخن هم ناصواب و ناروا است چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ مضمون. چرا که از یک سو وظیفه رسانهها، اطلاعرسانی به مردم است صرفنظر از خوشایند یا ناخشنودی جناب وزیر و از دیگر سو ثابت شده که رسانههای حامی دولت، حمایت از دولت را در پوشاندن حقایق و بازگو نکردن آنها میدانند و ورود کیهان هم که اساساً به نهاد ریاست جمهوری ممنوع است! و طبیعتاً رسانههای حامی دولت اسباب تکدر رئیس جمهور را فراهم نمیآورند. پس چه کسی است که اطلاعات نادرست به رئیس جمهور میدهد؟
به نظر میرسد برخلاف اظهارات جناب وزیر، این رسانهها نیستند که اخبار غلط به رئیس دولت میدهند بلکه عدهای که رئیسجمهور را پلی برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود میدانند و اتفاقا کارنامه روشنی هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی ندارند، سعی در قبضه کردن دولت در عرصههای مختلف و از جمله در امور اقتصادی دارند و راهکار رسیدن به این آرزو را دادن اطلاعات غلط یا محدود به رئیسجمهور میدانند. موضوعی که کیهان بارها مشفقانه گوشزد کرده و گوش شنوایی نشنیده است.
4- اما واقعیت ماجرا چیست و چرا باید کار قیمتگذاری خودرو که تأثیر مستقیم بر وضع اقتصادی مردم دارد- به این سخنان بیپایه کشیده شود و برای توجیه این قیمتهای عجیب، حتی حرمت رئیس جمهور هم وجهالمصالحه قرار گیرد؟ آیا میتوانیم قبول کنیم شورای رقابت در کسوتی به ظاهر غیر دولتی تصمیمی بگیرد که هم رئیس جمهور مکدر شود، هم نمایندگان مجلس، هم مردم و حتی خود اعضاء شورای رقابت هم به آن معترض باشند؟ و بعد از این همه تکدر، ناگهان وزیر دولت از آن حمایت کند؟ آن تکدر چیست و آن حمایت چه حکایتی دارد؟
5- حقیقت این است که دولت یازدهم کراراً اعلام کرده که عزمی برای تثبیت قیمتها ندارد، معتقد به ساز و کار بازار است و هیچ برنامهای برای کنترل قیمتها و مسائلی از این دست ندارد. آخرین بار هم خود جناب وزیر صنعت این موضوع را با سربلندی اعلام کرده است. از دیگر سو، شورای رقابت برخلاف همه آنچه گفته میشود، وابستگی تام و تمامی به دولت دارد و نمیتوان نظر آن شورا را خلاف نظر دولت دانست. چرا!؟ چون آن شورا 15 عضو دارد که 3 عضو آن ناظر و بدون حق رأی هستند. از 12 عضو باقیمانده، 8 عضو با حکم مستقیم رئیس جمهور منصوب میشوند یعنی رأی دولت 8 رأی و رأی دیگران 4 رأی است. آیا باز هم باید قبول کنیم که این شورا مستقل است!؟ اینکه نحوه قیمتگذاری شورا چه بوده که حتی صدای خود اعضا هم درآمده و نرخ تورم چند مرتبه در محاسبه قیمتها لحاظ شده، پیش از این در کیهان تشریح شده و از تکرار آن میگذریم.
6- این سخن که نرخ واقعی تورم را باید از جیب مردم پرسید، حرف درستی است. نرخ تورم روی کاغذ و سخنرانی دردی از مردم دوا نمیکند. نرخ خودرو هم همان است که مردم میپردازند و نرخ کاغذی چارهساز نیست. کیفیت خودروهم چنین است. اگر قرار است آنگونه که جناب وزیر وعده کرده، خودروها از مهرماه امسال به استاندارد یورو 4 برسد، چرا از امروز پول آن از مردم گرفته شود؟! و اگر مثل چند سال گذشته که وعدههای مکرر خودروسازان داخلی در افزایش کیفیت به تأخیر افتاد، باز هم شاهد تأخیر باشیم، تکلیف مردم و پولی که میپردازند چیست؟ اکنون به وضوح شاهد پاسکاری موضوع قیمت خودرو در بخشهای مختلف دولت هستیم. رئیس جمهور مکدر است. سخنگوی دولت میگوید «رسماً به عنوان سخنگوی دولت اعلام میکنم که دولت با افزایش قیمت خودروها موافق نیست و حتی تخصیص ارز مبادلهای در راستای این خواست دولت است که صنعت خودرو بتواند محصولات خود را عرضه کند. دولت با افزایش قیمت خودرو با هرگونه افزایش قیمتی به شدت مخالف است و اقدام نخواهد کرد» وزیر صنعت هم از قیمتها تمام قد دفاع کرده و بخشی از نرخ جدید را به گردن مجلس بخاطر نرخ جدید مالیات بر ارزش افزوده میاندازد برخی را هم به گردن ق��ه قضائیه بخاطر نرخ جدید دیه! و این وسط مردم هستند که باید خودروی بیکیفیت را به قیمت گزاف بخرند!
7- اما در این هیاهو و پاسکاری و تکدر و رفع تکدر، بنظر میرسد خبرهای دیگری هم باشد. در فروردین امسال وقتی خبر افزایش سه ونیم برابری واردات خودرو منتشر شد، مردم و رسانهها نسبت به ادامه این روند هشدار دادند و آن را خلاف سیاستهای اقتصاد مقاومتی دانستند. روندی که براساس پیشبینی کارشناسان به واردات حداقل یک میلیارد دلار خودرو در سال 93 منتهی میگردید! اندکی بعد برخی منابع خبری اعلام کردند که یکی از وزرای اقتصادی دولت طی نامهای به بهانه بالا بردن کیفیت حمل و نقل و کاهش مصرف سوخت در کشور، درخواست کرده دولت مجوز ورود سالانه 20 هزار خودروی سواری و 8 هزار ون را با استفاده از معافیت گمرکی و سایر عوارض صادر کند!
این تقاضا با مخالفت مواجه شده اما استمرار کیفیت پایین خودروهای داخلی و افزایش قیمت آنها و مقایسه یک خودروی داخلی و مشابه خارجی آن به لحاظ قیمت، این ابهام را در ذهن ایجاد میکند که نکند عدهای با کنترل کیفیت پایین خودروها و عدم کنترل قیمتها، سودای واردات خودروی خارجی را به بهانه ایجاد رقابت و بهبود ناوگان حمل و نقل و خلاصه احترام به ذائقه مشتری دارند!؟
اکنون نگاهی دوباره به ابتدای این نوشتار بیفکنیم. وزیر صنعت، رئیس جمهور را از حقیقت ماجرا بیاطلاع دانسته و رسانهها را عامل رسیدن اطلاعات غلط به ایشان و تکدر خاطرش میداند. او معقتد است مشکل مردم گرانی غیر منطقی است و مردم با گرانی منطقی مشکلی ندارند! لذا سعی در توجیه منطقی گرانیها میکند! اما فراموش نکنیم که اعتماد مردم، مهمترین عنصر برای همکاری با دولت است و اگر قرار باشد رئیس جمهور در موضوع قیمتگذاریها توسط وزیر صنعت بیاطلاع معرفی شود، فردا به چه کسی میتوان اعتماد کرد!؟
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را میخوانید که در مطلبی با عنوان«استدراج الهی در رفتار هاشمی»و به قلم محمد واعظی آماده گشته است:
امام بهخاطر مصلحت مردم جام زهر نوشید، رهبری درباره نوشیدن جام زهر چه گفتند؟ سانسورچیها بدانند دل مردم با حقیقت است، وجه تمایز نمازجمعههای هاشمی چیست؟ علت کاهش استقبال مردم از نماز جمعهها، هراس جدیدالاسلامها از ماهواره یا هاشمی؟! عقل سلیم به فکر فیلترینگ نیست، اسلام دانشگاه آزاد اسلام مداحان نیست، از تظاهر به سادهزیستی متنفرم، پای حرفهایم در نمازجمعه 88 هستم، مردم میدانند چرا نمازجمعه نمیآیم، جدیدالاسلامها از ماهواره میترسند، لااکراه فیالدین یعنی آزادی نه خفقان!
اینها برخی از تیترهای مطالب سایت هاشمی رفسنجانی در همین چند روز اخیر است که مرور مواضع وی و تیم رسانهایاش را آسان میکند. کنکاشی عام در موضعگیریهای هاشمی رفسنجانی در شرایط فعلی نشان از آن دارد که بهرغم پیروزی نامزد مورد علاقهاش در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و بازگشت بسیاری از نزدیکانش به مناصب دولتی، کماکان عصبانیت وی از ملت و نظام پابرجاست!
اکنون جدیترین سؤالی که در تحلیل رفتار هاشمی رفسنجانی مطرح میشود این است که اگر مشکل وی تنها خلاصه در کینه از نامزد منتخب مردم در انتخابات 84 و 88 و رویه سیاسی متعاقب آن بوده، اکنون چرا هنوز به تقابل علنی با نظام مشغول است؟! اصلا چرا هر جا منفعتی از دشمن زایل میشود، هاشمی رفسنجانی ناباورانه در کنار حامیان استکبار در میدان نبرد حاضر میشود؟! چرا هاشمی از تهران برای شبکههای ماهوارهای بهائیان و صهیونیستها دل میسوزاند و در این راه حتی آشکارا با مراجع عظام تقلید نیز به تقابل برمیخیزد؟! افراط وی در این مسیر تا اندازهای است که ضمن نادیده گرفتن فتاوای صادره ضد تماشای برنامههای مفسدهانگیز و تفرقهآفرین رسانههای بیگانه، به عباراتی همچون جدیدالاسلام و سانسورچی و افراطی و هواداران اختناق و متحجران در توصیف مخالفان و منتقدان خود متوسل میشود!
تقابل هاشمیرفسنجانی با اصول و ارزشهای نظام اسلامی در شرایطی صورت میگیرد که حتی در دوره 8 ساله اخیر نیز دست هاشمی از قدرت کوتاه نشده است. از آن مهمتر اینکه بهرغم اسناد و مدارک غیرقابل انکار شاهد بر مدعای اشتراک فکری- گفتمانی هاشمی با مدیریت جریان فتنه برانداز انقلاب اسلامی، نظام هرگز وارد فاز تقابل با وی نشد. حتی با وجود اصرارش بر جای دادن فتنهگران شکست خورده تحت لوای تشکیلاتی واحد، پس از جفاکاری به ملت و دولت منتخبش، جمهوری اسلامی توسل به «سنت الهی استدراج» را برگزید تا تاریخ برای نسلهای آینده انقلاب شفاف و بیغش ثبت شود.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «خداوند وقتی بخواهد خیری به بندهاش برساند پس از ارتکاب گناه، به بلا و ناملایمات دچارش میسازد، تا آنکه متوجه استغفار شود اما وقتی بخواهد به بندهاش شری برساند به دنبال گناهش نعمتی به او میرساند، تا بدین وسیله از استغفار غفلت ورزد و همچنان به گناهکاری خود ادامه دهد. و این سخن خداست که میفرماید «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» و استدراج به معنای نعمت دادن در وقت معصیت بدین معناست».
هاشمی رویه مذموم «قبیلهگرایی» را آشکارا حمایت کرد و در آتش فتنه بیمحابا دمید. در مقابل نظام تلاش برای حفظ آبروی وی را دوچندان کرد. از حفظ و تمدید دوامش در عالیترین مناصب مشورتی نظام گرفته تا امکان بخشیدن برای حضور وی در فضای سیاست کشور بهرغم سخت شدن روزافزون مدیریت خروش مردمی که تنها به واسطه امان ولی، حاضر به رها ساختن گریبانش در 9 دی 88 شدند. کیست که نداند هاشمی و هاشمیسم، آشکارا در راهپیمایی 9 دی 88 مورد نفرت عمومی ملت واقع شدند اما نجابت نظام در رفتار صدا و سیما بروز یافت و دستنوشتههای مردمی بر ضد هاشمی و خانوادهاش در راهپیمایی برائت از جسارتکنندگان به ساحت امام حسین(ع) «سانسور» شد!
پس هاشمی نیز میتوانست از شرایطی همچون خاتمی، موسوی و کروبی در روزگار فعلی رنج برده یا بدتر از آن در وضعیتی مشابه منتظری پس از ماجرای اعدام مهدی هاشمی، این بار پس از فرار یک «مهدی هاشمی» دیگر به لندن، ایام بگذراند. او خوب میدانست نظام برای پیشبرد چنین فضایی حتی نیازمند حزبالله نیز نبود و به قول برخی قدیمیهای اصلاحات، یک «عبدالله نوری» یا «اکبر گاف» برای به راه انداختن چنین شرایطی کفایت میکرد!
اما نظام حیات سیاسی هاشمی را تمدید کرد تا سنت استدراج الهی را همچون عبرتی تاریخی به نمایش بگذارد. شاید بدبینترین افراد به رویه سیاسی وی نیز هرگز گمان نمیکردند روزی از زبان کسی که خود را از شاگردان زبرالحدید امام در مبارزه میدانست، بشنوند: «با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عربها جنگ کردند ما کمک میکنیم»!
کاش فقط همین چند جمله بود! هاشمی ناباورانه در اقدامی غیرقابل چشمپوشی با تکرار ادعاهای اوباما و نتانیاهو درباره دولت سوریه، حکومت این کشور را در اوج جنگ رسانهای غرب، با قطعیت به بمباران شیمیایی مردم خود متهم ساخت!
از سیاستهای سایبری مستعمرهساز آمریکا با به کار بردن شعار آمریکایی «حمایت از جریان آزاد اطلاعات» پشتیبانی کرد! ملک عبدالله سعودی، خبیثترین حافظ منافع اسرائیل در منطقه را برادر خطاب کرده و در حمایت از پدران زامبیهای تکفیری، بخشی از هموطنان خود را «افراطی» لقب داد! حتی در برابر داعشیهای خونخوار نیز حاضر به حمایت از دولت عراق نشد و با بیتوجهی عمدی به سیاست اعلامی شخص رئیسجمهور روحانی، به تضعیف دولت مالکی در عرصه بینالملل پرداخت!
ناباورانه در ماه مبارک رمضان ضمن در آغوش کشیدن فرد هتاک به آیتالله مهدوی کنی مظلوم، حامیان فرهنگ ایرانی- اسلامی و مبارزان در خط اول مقاومت در برابر شبیخون فرهنگی نظام لیبرال سرمایهداری را «سانسورچی» خطاب کرد! البته ظاهرا هاشمی فراموش کرده بود مهدویکنی، آیتالله انقلابی مورد وثوق قریب به اتفاق احزاب و گروههای حامی نظام است.
او مظهر وحدت روحانیون تراز اول و طلاب انقلابی سراسر کشور با نظام جمهوری اسلامی ایران به شمار میرود. به همین جهت در عین دعا برای سلامتیاش، به منظور مهیا شدن مسیر قدرتافزایی و خدای ناکرده انتقامجویی از خاطرات ریاست وی بر مجلس خبرگان، هتاکان به این شخصیت وحدتآفرین را نیز مورد تفقد قرار داده و «در کاخ» از جوایز فتنهافروزی بهرهمندشان کرد!
در سیاهه مواضع هاشمی رفسنجانی علاوه بر نشانه رفتن مراجع عظام تقلید به عنوان نگاهبانان چارچوب شریعت، وحدت ستیزی، تفرقهافکنی، نفرتافروزی و تقابل عمدی با سیاستها و مواضع رسمی جمهوری اسلامی در فضای بینالملل نیز فراوان است. در شرایط بسیار حساس منطقهای، سیاستهای اعلامی هاشمی عملا با استقبال قابل پیشبینی رسانههای آمریکایی- صهیونیستی در فضای بینالملل مواجه شده است. متاسفانه این رویه غلط، وجود تقابل و تعارض میان سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی را با چندصدایی غیرقابل جبرانی به نمایش گذارده است.
علاوه بر آن مروری کوتاه و گذرا بر سایت رسمی هاشمی رفسنجانی که در دوره اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران به صورت روزانه و مکرر، تلویحا پیشنهاد نوشاندن «جام زهر» به رهبر نظام را منتشر میکند خود بر گمانه ناشایست سیریناپذیری حس «قدرتطلبی» وی صحه میگذارد. این اندازه تقابل با سیاستهای کلی نظام توسط فردی که تحتالحمایه مدیریت عالی کشور به حیات سیاسی خویش ادامه میدهد حقیقتا غیرقابل باور است. علاوه بر آن چنین رفتار کینهجویانهای توأم با تکرار مکرر مواضع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی استکبار در منطقه، وجهه مناسبی از شخصی که خود را غیرمغرض و مطیع رهبری معرفی میکند، برجای نمیگذارد و در مقابل بیگانگان ناآشنا با فضای سیاسی متنوع و متکثر جامعه ایرانی را با تصویر یک ملت متفرق و بریده از تاریخ و آرمانها با حاکمیت دوگانه مواجه میسازد که از «خفقان» هم رنج میبرند!
با در نظر گرفتن موارد ذکر شده و سیاهه بلندبالای فضاسازیهای خودخواهانه صورت گرفته در تقابل با منافع ملی کشور و در تضاد عملی با تلاشهای دولت جمهوری اسلامی برای ساماندهی قدرت درونی و امیدافزایی در جامعه ایرانی به نظر میرسد ادامه روند فعلی عاقلانه نباشد. خصوصا اینکه با رویه چندصدایی در عرصه بینالملل، قطعا نمیتوان به مدیریت یکپارچه فضای حساس منطقه نیز امید بست. وحدت کلمه و پرهیز از جدال بیهوده بر سر قدرت، رمز ماندگاری جمهوری اسلامی ایران در 36 سال درگیری جدی با دشمن خارجی است.
در چنین شرایطی شاید بهتر باشد هاشمیرفسنجانی با خیالی آسوده به واسطه ریاست حسن روحانی بر جمهور تحت زعامت رهبر انقلاب اسلامی، حرکت در مسیر توبه را آغاز کرده و ایام را به دور از فضای فتنهآلود جهانی با یادی از یومالحساب سپری کند.
روزنامه حمایت ستون یادداشت خود را به مطلبی با عنوان«خطاهای فرهنگی و راه درمان آن»اختصاص داد که به قلم رئیس کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشه شده است :
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار هفته گذشته با رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت، به موضوع فرهنگ و دغدغههای فرهنگی اشاره کردند. ایشان در این دیدار، جبران خطاها و اشتباهات فرهنگی را دشوار دانستند.
به منظور درک صحیح این نکته، میبایست مجموعه بیانات ایشان را در کنار هم فهم کرد تا بدین طریق بتوان به منظومه فکری رهبر انقلاب دست یافت.
نکته مهم در خصوص نوع نگرش ایشان به مقوله فرهنگ این است که چون برآمده از دیدگاه اسلامی و قرآنی است، با نگرش سطحی موجود در محاورات روزمره بسیار فاصله دارد.
رهبرانقلاب، فرهنگ را همچون هوا می دانند که در همه جا حضور دارد. در این تعریف همه افراد، سازمانها و نهادها اعم از اینکه عنوان فرهنگی داشته باشند یا نه، هم تحت تأثیر فرهنگ هستند و هم با اقدامات و کنشهای خود، آن را تحت تأثیر قرار می دهند.
بر همین اساس است که در فرهنگ دینی و اسلامی به همه توصیه می شود مراقب اعمال خود باشند؛ چراکه آثار فرهنگی در الگوهای رفتاری، اعتقادات و ارزشهای ذهنی سایرین بسیار اثرگذار است. به عنوان نمونه اگر فردی با لباس نامناسب در جامعه حاضر شود، اثر فرهنگی آن بسیار بالاست.
زیرا قبح چنین فعل قبیحی را برای دیگرانی که آمادگی ارتکاب چنین کاری را دارند از بین میبرد.
فعل مثبت نیز همین اثر را دارد؛ اگر فردی با فداکاری و احسان اقدام به ساخت و هدیه مدرسه میکند باعث آماده کردن افراد دیگر و ترویج آن میشود. بنابراین از دید رهبرانقلاب همه افراد و سازمانها بازیگر عرصه فرهنگ هستند.
انتظاری هم که ایشان در این زمینه دارند این است که همه به نقش خود در فرهنگ پی ببرند و دست به اصلاح نقش خود بزنند. طبیعتا با این نگاه همه افراد باید مراقب موقعیت، نقش و مسولیت خود باشند.
با توجه به ماهیت عمیق، بلنددامنه، زمانبر و دیربازده مسائل فرهنگی، گاه افراد متوجه نمیشوند که در حال تخریب فرهنگی هستند یا خدمت فرهنگی.
چراکه امواج مسائل فرهنگی بسیار دیر انعکاس مییابد و همین مسأله موجب میشود که خطاها در حوزه های فرهنگی بیشتر شود یا حتی انگیزهها برای اقدام فرهنگی مثبت کاهش یابد.
این از تبعات تدریجی فعل انسانی است. لذا جبران خطاها و تخریبهای فرهنگی نیز بسیار دشوار و زمانبر خواهد بود.
حوزه فرهنگ همچون ساختمان نیست که بتوان به راحتی آن را بازسازی کرد. در حوزه روابط انسانی هر نوع انحراف یا اثر مثبتی میتواند از نسلی به نسل دیگر امتداد یابد.همچنان که امواج خون شهدای 8 سال دفاع مقدس تا حد بسیار زیادی فرهنگ جامعه ما را دینی نگه داشته است.
در خصوص آثار و تبعات خطاهای فرهنگی و همچنین راه درمان آنها باید دانست که بخش ناچیزی از خطاهای فرهنگی قابلمشاهده است.
فهم بخش دیگر از خطاهای فرهنگی نیازمند مطالعات عمیق فرهنگی است. هرچه مسولیت اجتماعی افراد افزایش یابد، بُرد تأثیرات آنها نیز افزایش خواهد یافت.
لذا میبایست این افراد برای اتخاذ تصمیمات مهم، از مشاوره مشاوران خبیر و آگاه به مسائل بهرهمند شوند. و این همان جایگاه مقوله "پیوست فرهنگی" است. البته این پیوست منحصر به طرحهای بزرگ نیست، بلکه میتواند در همه حوزهها پیگری شود. به عنوان نمونه وقتی سیاست زندانزدایی در قوه قضائیه در دست پیگیری است، این طرح نیازمند پیوست فرهنگی است.
راه درمان خطاهای فرهنگی نیز بازگشت به رهنمودهای رهبرانقلاب در زمینه مهندسی فرهنگی است. منظور از مهندسی فرهنگی اصلاح پیامدهای فرهنگیِ نظام سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجتماعی کشور است.
به عنوان نمونه، در حوزه قضایی کشور باید پیامدهای همه کنشها و واکنشهای نظام قضایی مورد بررسی قرار گیرد. همه این کنشها و واکنشها دارای آثار فرهنگی هستند. این آثار بر کارکنان قوه قضائیه، قضات و مراجعهکنندگان و انعکاس آن در فرهنگ عمومی قابل بررسی است.
لذا نیازمند مهندسی فرهنگی و نظام سازی فرهنگی برای پیوستنگاری فرهنگی هستیم که با حضور حجت الاسلام صادقی در معاونت فرهنگی قوه قضائیه می توان به تداوم بیش از پیش چنین رویههایی در این قوه امیدوار بود.
علاوه بر توصیه های اخلاقی بخش قابل توجهی از خطاهای فرهنگی با اصلاح روندها و ساختارها کاهش خواهد یافت. زیرا اصلاح ساختارها در کاهش خطاهای فرهنگی نقش موثر و چشمگیری دارد. اگر تفکر و گفتمان پیوست نگاری فرهنگی آغاز شود بسیاری از مسائل ریز و درشت فرهنگ اصلاح خواهد شد. اگر مجموعه اقدامات اعم از کوچک و بزرگ اصلاح شد فرهنگ سازمانی نیز اصلاح خواهد شد و پیشرفت خواهد کرد.
خطاهای فرهنگی در عرصههای راهبردی اعم از سیاسی اقتصادی و اجتماعی به راحتی قابل جبران نیست. چراکه تالی فاسد آنها به راحتی کشف نمیشود اما در بستر جامعه جاری میشود. به عنوان نمونه، در فرهنگ جامعه توقع گسترده گرفتن یارانه از دولت ایجاد شده است. در حالی که در هیچ جای دنیا دولتها بین مردم پول توزیع نمیکنند، حتی از مردم مالیات هم میگیرند. اما در ایران مردم از دولت طلبکارند.
در کشور به واسطه وجود درآمدهای نفتی، برخی طرحهای غلط اقتصادی، باعث تشدید، ترویج و توسعه الگوهای فرهنگی غلط میشود. مردم به پشتوانه درآمدهای یارانهای نسبت به فرهنگ کار بی تفاوت شدهاند.
لذا قبل از عملیاتی شدن طرح پرداخت یارانه میبایست در ابتدا ابعاد مثبت و منفی آن بررسی میشد و در صورت غلبه ابعاد مثبت در یک منطقه کوچک و محدود به طور آزمایشی اجرا میشد و در مطالعات میدانی آثار منفی و مثبت آن بررسی شده و در گام نهایی، در سراسر کشور اجرا میشد.
این یک ضرورت انکار ناپذیر است که در خصوص طرحهای ملی میبایست مطالعات میدانی فرهنگی نیز صورت گیرد و به صرف تجارب جهانی و به اتکای فرضیات ذهنی اکتفا نشود. بنابراین باید گفت هرچه از قاعده به سوی رأس هرم جامعه حرکت کنیم، آثار مخرب اشتباهات و خطاهای فرهنگی دامنه و عمق بیشتری خواهد داشت.
برای کشف خطاهای فرهنگی تحلیل اقدامات مدیران گذشته امری ضروری است تا با بررسی خطاهای صورت گرفته مانع از تکرار آنها در ادوار بعدی شد. چراکه عمده مسائل و معضلات حادّ کنونی ثمره برنامهریزیهای غلط گذشته است.
اگر به این موضوع توجه شود، نگارش و تدوین برنامه ششم دارای ابعاد مثبت فرهنگی خواهد بود. لذا همه مجموعههای فرهنگی کشور باید دست به دست هم دهند تا معضلات فرهنگی حل شوند و جامعه به سمت سلامت حرکت کند. تعاملات فرهنگی دو و چندجانبه نیز باعث خواهد شد تا دستگاه های اجرایی رسالت فرهنگی صحیح خود را بشناسند و به درستی اجرا کنند.
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«رفتارشناسی مصدق پس از قیام 30 تیر»نوشته شده توسط محمدکاظم انبارلویی به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
امروز سالروز قیام تاریخی 30 تیر به رهبری آیتالله کاشانی است. قیام تاریخی 30 تیر 1331 یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات ملت در نهضت ملی شدن نفت محسوب میشود. روزی که روحانیت و نیروهای ملی قدرت خود را به رخ استبداد داخلی و استعمار خارجی کشیدند. مجلس هفدهم، روز 22 تیر 1331 به نخستوزیری مجدد مصدق رای اعتماد داد. اما سه روز بعد یعنی در 25 تیر 1331 در حالیکه همه جا بحث از معرفی دولت و اعضای کابینه بود، او استعفا داد. بهانه او برای استعفا، عدم موافقت شاه در مورد وزیر جنگ بود. مصدق در این استعفا با هیچ یک از رهبران نهضت ملی مشورت نکرده بود.
مجلس هفدهم در حالی که نصاب لازم را نداشت پس از استعفای مصدق به نخست وزیری قوام رای داد. قوام 28 تیر درخواست اختیارات فوقالعاده از شاه کرد، 29 تیر هم از شاه خواست مجلس را منحل کند. قوام به درشتگویی روی آورد و اعلامیه معروف "کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و سیاست از دین بعد از این جدا خواهد بود" را صادر کرد. آیتالله کاشانی در مقابل تهدید قوام ایستاد و حمله را به طور مستقیم متوجه شاه کرد و در نامه به علاء صریحا قید کرد؛ "اگر مصدق به قدرت بازنگردد انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد."
قوام حکم دستگیری آیتالله کاشانی را گرفته بود. آیتالله کاشانی در حالی که در محاصره کامیونهای سربازان حکومت نظامی بود طی مصاحبهای اعلام کرد؛ "به خدای لایزال اگر قوام نرود، اعلام جهاد میکنم و خودم کفن میپوشم و با ملت در این پیکار شرکت مینمایم."
بازار تهران از 26 تیر به دنبال اولین مخالفت کاشانی، تعطیل بود.
29 تیر تعطیلی وسعت بیشتری پیدا کرد و فریادهای مرگ بر قوام و زندهباد کاشانی، بهارستان و دیگر خیابانها را فرا گرفت. تانکها در روز 30 تیر در شهر به گردش درآمدند، زدوخوردهای خونین رخ داد اما قبل از ساعت 12 ظهر قوام سقوط کرد. ارتش به پادگانها برگشت و مردم اداره تهران را به عهده گرفتند و اعلامیه پیروزی قاطع ملت را غروب 30 تیر، آیتالله کاشانی صادر کرد. همان شب رای دادگاه لاهه به نفع ایران صادر شد و خوشحالی مردم را مضاعف نمود.
مجلس شورای ملی روز 30 تیر را روز "قیام مقدس ملی" نامید و احمد قوام را به علت کشتار دستهجمعی و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، "مفسدفیالارض" شناخت و کلیه اموال و داراییهای او را مشمول مصادره دانست. مجلس روز 31 تیر و روز بعد مجلس سنا دوباره به نخستوزیری دکتر مصدق رای تمایل داد.
رفتارشناسی مصدق قبل از 30 تیر و بعد از 30 تیر 1331 خیلی مهم است. رفتار مصدق قبل از 30 تیر از حوصله بررسی این مقال خارج است و فرصتی دیگر را میطلبد اما پس از 30 تیر جالب است وجای دقت دارد؛
1- بیتردید عقلانیت سیاسی حکم میکرد مصدق پس از بازگشت به قدرت از آیتالله کاشانی به عنوان رهبر نهضت ملی که تا پای جان در قیام 30 تیر پیش رفته بود، تجلیل نماید و این نقش را ارج نهد. اما رویدادهای تلخ بعدی نشان داد که نه تنها چنین تمایلی وجود ندارد بلکه ضدیت با روحانیت بویژه فداییان اسلام و آیتالله کاشانی در دستور کار مصدق بود و از هرکسی دستور میگرفت الا جریان صحیح و سالم انقلابی آن روز یعنی جریان مذهبی! او پروژه جدایی دین از سیاست قوام را عملیاتی کرد و مصمم بود آیتالله کاشانی را خانهنشین کند و این پروژه را تا آخر به پیش ببرد.
2- مصدق در 4 مرداد کابینه خود را به شاه معرفی کرد و وزارت جنگ را به خود اختصاص داد و کفالت این وزارتخانه را به سرلشکر وثوق سپرد. سرلشکر وثوق همان کسی بود که به دستور قوام در کاروانسراسنگی در روز 30 تیر با کامیونهای سرباز، راه را بر جمعیتهایی که از همدان و کرمانشاه میآمدند بست و آنها را سرکوب کرد. سرلشکر وثوق آن هنگام رئیس کل ژاندارمری بود.
قاعدتا با مصوبه مجلس باید او محاکمه و مجازات میشد اما مصدق، او را ترفیع درجه داد و به معاونت خود در وزارت جنگ منصوب کرد. او با این اقدام صدای نمایندگان مجلس را درآورد اما او کسی نبود که به این صداها گوش کند و جالب است وقتی کودتای 28 مرداد رخ میدهدسرلشکر وثوق در همین سمت به کابینه زاهدی راه مییابد!
3- قرار بود براساس مصوبه مجلس، قوام به عنوان مفسدفیالارض به اعدام محکوم شود. اما او تا سه سال بعد از قیام 30 تیر بیآنکه کسی متعرض او شود به زندگی خود ادامه داد تا به مرگ طبیعی مرد.
مصدق اختیارات شش ماهه از مجلس گرفت و در حالی که مجلس مطیع او بود طرح توقیف قوام و اموال او از جانب جمعی از نمایندگان با قید سه فوریت مطرح شد. اما دولت از اجرای مجازات مفسدین فیالارض در قیام 30تیر سر باز زد. مسببین 30 تیر نه تنها مجازات نشدند بلکه در راس مناصب دولتی باقی ماندند.
4- کلیدیترین مناصب و مشاغل در دولت مصدق به واسطه ملی شدن صنعت نفت، اداره شرکت ملی نفت بود. مصدق این صنعت را به دست کسانی سپرد که نوکر انگلیسیها بودند. سهامالسلطان بیات و رضا فلاح بر دستگاه نفت مسلط شدند، کسانی که در خیانت آنها تردیدی وجود نداشت. به همین دلیل پس از کودتای 28 مرداد این دو سمتهای خود را در شرکت ملی نفت حفظ کردند و بزرگترین خیانت را به ملت و بیشترین خدمت را به غارتگران بینالمللی کردند.
5- مصدق با آنکه اختیارات وسیعی از مجلس گرفت، مجلس را منحل کرد. مجلس هفدهم و مجلس قبل از این دوره کانون اصلی مبارزه با شاه و استعمار خارجی انگلیس بود. او از مجلس اختیارات شش ماهه گرفته بود. در پایان دوره شش ماهه با قید دو فوریت از مجلس خواست این اختیارات را یک سال دیگر تمدید کند.
این درست در زمانی بود که مذاکرات دولت با آمریکا و انگلیس در مورد نفت در جریان بود و هندرسون سفیر آمریکا هفت ساعت با مصدق گفتگو کرده بود. او از حمایت مجلس برخوردار بود. نیازی نبود اختیارات مطلق از مجلس برای یک سال دیگر بگیرد اما در صدد این کار برآمد. رفتار او نشان میداد که ارزشی برای تفکیک قوا قائل نیست و به قدرت مطلقه فکر میکند. با آنکه مصدق مدعی بود که 80 درصد اعضای مجلس هفدهم ملی هستند با یک رفراندوم رسوا آن را منحل نمود و بزرگترین پشتوانه ملت در مبارزات را از بین برد.
6- آیتالله کاشانی از ظرفیت پدید آمده در قیام 30 تیر میخواست با برپایی کنگره ملل اسلامی این قدرت را فراتر از مرزهای ملی توسعه دهد. او نسبت به سیاستهای آمریکا و انگلیس و نیز پدیده صهیونیسم در منطقه حساس بود. قرار بود کنگره وحدت ملل اسلامی در تهران با شرکت نمایندگان و علمای اسلام شکل بگیرد. کاشانی پیامی هم به زبان عربی خطاب به کشورهای اسلامی صادر کرد و آنها را دعوت به مبارزه علیه استبداد و استعمار نمود و از ملتهای اسلامی خواست نمایندگان خود را به تهران بفرستند. قرار بود این کنگره در پاییز 1332 در تهران برگزار شود.
اما بساط نهضت ملی را در 28 مرداد 1332 با کودتایی که از داخل نهضت مدیریت شد، برچیدند. با چراغ سبز دولت، مطبوعات چپ بنای حمله به آیتالله کاشانی و روحانیت که بار اصلی نهضت به دوش این جماعت بود، گذاشتند تا جایی که شعار "کاشانی جاسوس است - مصدق پیروز است" را در رادیوی تحت کنترل دولت گذاشتند. نشریات زنجیرهای چلنگر، خروش، حکیمباشی، نیروی سوم، جبهه آزادی، پرخاش، شورش و ... در زیر سایه دولت، توپخانه روانی خود را علیه آیتالله کاشانی هر روز روشن نگه میداشتند.او که در تدارک برگزاری کنگره ملل اسلامی بود چهرهاش را ملکوک کردند.
مصدق به کمک حزب توده در میتینگ سالگرد قیام تاریخی 30 تیر خواستار انحلال مجلس هفدهم شد و در نطق رادیویی 5 مرداد وی نیز رجوع به آرای عمومی برای انحلال مجلس عملیاتی شد. اگر به این لاتبازیهای سیاسی مصدق، بازداشت 18 ماهه رهبر فداییان اسلام، سنگباران خانه کاشانی و زندانی کردن یاران او در اواخر دولتاش را اضافه کنیم، کارنامه سیاه او برای تمهید بازگشت استبداد و استعمار روشنتر میشود.
با همه این بیمهریها آیتالله کاشانی نامه تاریخی خود را در 27 مرداد به مصدق مینویسد و او را از وقوع کودتا باخبر میکند. اما مصدق پاسخ تاریخپسندی به او نمیدهد و در طراحی کودتا، این دسیسه نهفته بود که او به صورت یک قهرمان از صحنه بیرون برود. علت اینکه اسناد کودتای 28 مرداد 1332 پس از گذشت 60 سال از وقوع آن هنوز از سوی وزارتخارجه انگلیس و نیز سازمان اطلاعاتی آمریکا به طور کامل منتشر نشده همین است. غرب نیاز داشت او به صورت قهرمان باقی بماند و در دورههای بعد هم نقشآفرینی کند.
رفتارشناسی مصدق در قبل و بعد از واقعه 30 تیر و حتی بعد از کودتا نشان میدهد که اوبخشی از نقشه غرب برای به شکست انجامیدن نهضت ملی بوده است.
قرار بود کارهایی را که او بعد از قیام 30 تیر انجام داد قوام آن را انجام دهد و پروژه جدایی دین از سیاست و ملکوک کردن چهرههای انقلابی و مذهبی را قوام، اجرا کند. اما قوام با قیام 30 تیر سرنگون شد و مصدق در پوشش نهضت ملی، این نقش را خوب انجام داد و همین نقش برای جریان روشنفکری و ملیون هنوز تعریف شده باقی است.
***
خدا رحمت کند جلال آلاحمد را، یک وقتی میفرمود:"روشنفکر جماعت فکر میکند اگر قضایایی را ندید، آن قضایا اصلا نیست غافل از اینکه قضایا خارج از حوزه ترس و آرامش روشنفکر همچنان است که بود یا همچنان بود که هست." (خدمت و خیانت روشنفکران، جلد 2) به تعبیر جلال؛ "روشنفکران ایرانی را هر دسته به یک آخور فرنگی و یا فرهنگی بسته بودند." همین آخورها کار خود را کرد و از پشت به نهضت ملی خنجر زد و هنوز زخم این خنجر وجود دارد و دیدیم در جریان انقلاب اسلامی هرازچندی سر باز میکند و فتنهای را تدارک میبیند.
هرکس که اندک سوادی داشته باشد و بتواند تاریخ معاصر را خوب بخواند و موارد 6گانهای را که ذکر کردم در کنار هم بگذارد، بیتردید مصدق را یک قهرمان نمیداند، اگر هم بداند ناچار است او را قهرمان خیانت به ملت بشناسد. چون اونقش خود را در تاریخ معاصر به نفع انگلیس و آمریکا در قضیه ملی شدن نفت خوب ایفا کرد و کمر مصلح دینی ملی یعنی آیتالله کاشانی را که در برابر استعمار انگلیس ایستاده بود، شکست. این کاری بود که نه شاه توان آن را داشت و نه استعمار انگلیس! نخست وزیران قلابی شاه هم چنین قدرتی را نداشتند.
اما مصدق با رخنه در جریان نهضت ملی که از سوی غرب مدیریت میشد این خیانت را مرتکب شد. نام مصدق در لژ جامع آدمیت در کنار فروغی و سیدنصرالله تقوی مطرح بود و قسمنامه داشت (فراماسونری در ایران صفحه 640- اسماعیل رایین) این لژ در شکست مشروطیت و نهضت ملی نقش تعیینکنندهای بازی کرد.
اگر رهبران نهضت ملی هوشمندی نشان میدادند و پرونده سیاسی مصدق را بازبینی میکردند، هرگز اجازه نمیدادند او چنین نقشی را در تاریخ نهضت ملی ایفا کند. نقش او یک نقش "ملی" نبود. این را تاریخ سوابق ورفتارهای سیاسی او گواهی میدهد.
علیرضا رضاخواه در مطلبی با عنوان«آینده از آن گوسفندان نیست»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینگونه نوشت:
دو هفته از آغاز حملات وحشیانه صهیونیست ها به نوار غزه ��ی گذرد. وزارت بهداشت فلسطین دیروز اعلام کرد که از آغاز تجاوز و حملات متعدد ارتش رژیم صهیونیستی به نوار غزه تاکنون 425 نفر شهید و بیش از 3008 نفر دیگر زخمی شده اند . فجیع ترین جنایت رژیم صهیونیستی در 14 روز گذشته حمله به منطقه الشجاعیه بوده که در جریان آن 70 فلسطینی به شهادت رسیدند که بیشتر آنها کودکان و زنان هستند. رسانه های فلسطینی دیروز از «صبرا و شتیلا»ی دوم در الشجاعیه خبر دادند.
با این حال سکوت شرم آور داعیان حقوق بشر در غرب همچنان ادامه دارد. در فرانسه "مهد آزادی بیان" راهپیمایی در حمایت از مردم فلسطین ممنوع اعلام شده است. اوباما "برنده جایزه صلح نوبل" کشتار کودکان غزه را دفاع از خود نامیده و در گفتگوی تلفنی با نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی به جای تلاش برای توقف کشتار مردم بی گناه فلسطین، به او اطمینان داده که کاخ سفید از تل آویو حمایت می کند.
روز گذشته بعد از دو هفته کشتار کودکان در غزه ، تازه پادشاه سعودی از خواب بیدار شده و با عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر تماس تلفنی گرفته است تا از طرح قاهره برای آتش بس در غزه حمایت کند طرحی که بر مبنای پیش نویس یک هیئت اسرائیلی در تل آویو نگاشته شده و تنها منافع صهیونیست ها را تامین می سازد. داعشی ها هم که این روزها برای خودشان خلافتی دست و پا کرده اند و مردم بی گناه را در عراق و سوریه به بهانه های واهی همچون تماشای مسابقات جام جهانی و یا نرفتن به نماز جمعه خلیفه شلاق می زنند، رسما اعلام کرده اند که مبارزه با صهیونیست ها در برنامه آنها نیست. علمای وهابی هم که تا دیروز انواع فتواهای عجیب و غریب برای جهاد در سوریه را از خود صادر می کردند، خفقان گرفته اند.
نه صدایی از محمد العریفی سعودی بلند می شود و نه شیخ یوسف قرضاوی فتوای آتشین می دهد. سران کشورهای عربی هم گوسفند وار دنباله رو همتایان غربی خود هستند آنها به جای ارسال سلاح به غزه به دنبال میانجی گری هستند، همان چیزی که اوباما هم به دنبالش است، شان سران عرب به فلسطین که می رسد می شوند هلال احمر، خیلی که زحمت بکشند، کمک های دارویی، غذایی و مالی به غزه می فرستند. با این حال مردم غزه و مقاومت سالهاست که با این واقعیتهای تلخ آشنا شده اند. مقاومت فلسطین هشدار داده بود که با آغاز عملیات زمینی، غزه را گورستان سربازان صهیونیست خواهد کرد.
صهیونیست ها دیروز به کشته شدن 13 نخبه نظامی تیپ جولانی اعتراف کردند. این در حالی است که رسانه های مستقل از کشته شدن بیش از 30 نظامی صهیونیست تنها در روز گذشته خبر داده اند. منابع صهیونیستی همچنین از زخمی شدن دست کم ۶۰ نظامی صهیونیست در حمله نظامی دیروز این رژیم به غزه خبر دادند. حمله ای که به زخمی شدن فرمانده زبده ترین تیپ چریکی اسرائیل انجامید. گردان های القسام تاکید کرده اند که تلفات رژیم صهیونیستی بسیار بیشتر از آن چیزی است که اعلام می کند.
بی جهت نیست که سگ های هار اسرائیلی قلاده دریده و به کشتار کودکان غزه و بازتولید صبرا و شتیلای دیگری روی آورده اند. صهیونیست ها شکست نظامی خود را با کشتار زنان و کودکان جبران می کنند. اما این پایان ماجرا نیست، اسرائیل یا بایستی همچون گذشته مفتضحانه عقب نشینی کند و یا منتظر تابوت های بیشتری باشد که روانه سرزمین های اشغالی می شود.
سید حسن نصرا... در جنگ پیشین غزه با نقل خاطره ای از سران عرب گفته بود: "(نخست وزیر قطر) اعلام کرده که اکثر عرب ها «گوسفند» هستند اما وی باید از جانب خودش حرف بزند. اکثر مردم در لبنان و فلسطین شیر و قهرمان هستند... بیش از 60 سال است که از درگیری اعراب با اسرائیل با وجود توطئه گری های برخی دولت های عربی می گذرد اما با این حال شاهد پایداری مقاومت بوده ایم . فلسطین و قدس همچنان در قلب مردم جای دارد و باقی خواهد ماند. اما «گوسفندان» همانجا خواهند رفت که باید بروند... آینده منطقه، آینده قهرمانان است نه آینده گوسفندان".
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«ثبات در بازارهای سهگانه»و به قلم علی فرحبخش به چاپ رساند به شرح زیر است:
شاید جان مینارد کینز، اولین اقتصاددانی بود که به روشنی به نقش ویژه انتظارات و تاثیرات آن در عملکرد بازارها پی برد و برای پذیرش مقوله انتظارات به نظریههای اقتصادی و تحلیل آثار و پیامدهای آن تلاش کرد. کینز بحث مفصلی در مورد نحوه شکلگیری انتظارات فعالان اقتصادی به خصوص در بازارهای مالی و همچنین بازار پول، ارائه میکند و بر این اساس نتایج مورد نظر خود را استنتاج میکند. میلتون فریدمن اگرچه واضع فرضیه انتظارات تطبیقی نبود، اما کارهای مهم و تاثیرگذار او مدتها فرضیه انتظارات تطبیقی را به فرضیه مسلط و معروف در مورد انتظارات در محافل آکادمیک اقتصاد مبدل کرد. فریدمن فرضیه انتظارات تطبیقی را در نظریهپردازیهای خود در حوزههای مختلف اقتصاد وارد کرد که یکی از مهمترین آنها ورود انتظارات تطبیقی به نظریه مصرف و از آن مهمتر، منحنی فیلیپس بود.
با ورود فرضیه انتظارات تطبیقی به نظریههای اقتصادی، نتایجی متفاوت از آنچه اقتصاددانان کینزی ارائه میکردند، پدیدار شد. ایده اصلی انتظارات تطبیقی بسیار ساده است:افراد انتظارات خود را در هر دوره زمانی در مورد هر متغیر اقتصادی از جمله تورم، نرخ ارز، قیمت سهام و مانند آن با توجه به تفاوت میان مقدار پیشبینی شده آن متغیر در دوره گذشته و آنچه در دوره فعلی به تحقق پیوسته است، تغییر خواهند داد. بنابراین شکلگیری انتظارات فعالان اقتصادی طی زمان، تطبیقی خواهد بود؛ به این معنی که انتظارات به مرور زمان و با توجه به تغییرات مقدار واقعی متغیرها، تغییر کرده و خطاها در برآورد و پیشبینی متغیرها به صورت مستمر و البته تدریجی و گامبهگام اصلاح میشود؛ بنابراین افراد انتظارات خود را در دوره جاری از مقدار یک متغیر در صورتی افزایش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاریاش برای این دوره بیشتر باشد و در صورتی کاهش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاری آن در دوره گذشته کمتر باشد.
فرض کنید که نرخ ارزی که در تیرماه انتظار داشتهاید 3100 تومان بوده است. اگر مقدار واقعی نرخ ارز در این ماه به 3150 تومان برسد، در این صورت اقدام به افزایش انتظار خود برای قیمت ارز در مردادماه خواهید کرد، ولی اگر قیمت محقق شده برای ارز با پیشبینی 3100 تومانی به 3050 تومان برسد، اقدام به کاهش پیشبینی خود برای نرخ ارز در مردادماه خواهید کرد. البته این تغییر انتظارات به طور کامل صورت نخواهد گرفت؛ بلکه با ضریبی به نام ضریب تعدیل انتظارات به انجام خواهد رسید. در واقع انتظارات تطبیقی مانند موشکی است که هر لحظه با گرفتن آخرین موقعیت خود، سعی در تصحیح مسیر دارد تا بتواند با حداقل خطا به نقطه هدف اصابت کند.
مقدمات تئوریک فوقالذکر بهمنظور توضیح آنچه بود که دیروز در اولین روز معاملاتی پس از مذاکرات 18روزه وین و در زمان اتمام دوره 6 ماهه توافق ژنو در بازارهای سهگانه سهام، ارز و سکه گذشت. در بازار سهام دیروز اگرچه بازار، معاملات را با کاهش مقدماتی قیمتها شروع کرد ولی پس از یک صعود و به دنبال آن کاهش قیمتها در حدی تقریبا معادل با سطح قیمتها در پایان معاملات روز چهارشنبه بسته شد. در بازار ارز نیز در اولین ساعات معاملاتی قیمت 3140 تومانی برای هر دلار ثبت شد که نسبت به آخرین روز کاری هفته گذشته تغییر چندانی نداشت، ولی در ادامه معاملات قیمت دلار کمکم روند کاهشی را آغاز کرد و در نهایت قیمت دلار در سطح 3130 تومانی آرام گرفت که کاهش ناچیز 10 تومانی را نسبت به آخرین روز کاری بازار در انتهای هفته گذشته نشان میدهد.
در بازار سکه نیز در نخستین روز معاملاتی پس از تحولات وین هر سکه طرح جدید با افزایش ناچیز هزار تومانی با قیمت 955 هزار تومان معامله شد. ثبات در بازارهای سکه، ارز و سهام پس از عبور از نقطه عطف تاریخی 20 ژوئیه و استناد به نظریه انتظارات تطبیقی که با تفصیل مقدمات آن ذکر شد، نشان میدهد که انتظارات بازار در مورد مذاکرات وین با آنچه در عمل به تحقق پیوسته، تفاوت آشکاری نداشته است. انتظارات در بازارهای ارز و سهام همچون شرکت در یک نظرسنجی است که فعالان اقتصادی باید متناظر با پیشبینی خود در آن هزینه کنند.
پیشبینی که در صورت تحقق به افزایش ارزش دارایی پیشبینیکننده و در صورت عدمتحقق به کاهش ارزش دارایی پیشبینیکننده منجر خواهد شد. از آنجا که قیمتهای بازار بر اساس میانگین پیشبینیها شکل میگیرد، تحولات امروز در بازارهای سهگانه ارز، سکه و سهام بیش از همه حکایت از آن داشت که تمدید مذاکرات همان بوده که میانگین پیشبینیهای بازار بر اساس آن شکل گرفته و عملا آنچه رخ داده تفاوت آشکاری با آنچه پیشبینی شده، ندارد. به عبارت دیگر فعالان بازار نه یک توافق سریع و سهل الوصول و نه یک شکست کامل در مذاکرات را انتظار داشتهاند. به هر حال ثبات فعلی در بازارها به همراه توافق برای بازگشت 8/2 میلیارد دلار از داراییهایهای بلوکه شده ایران و همچنین تمدید تعلیق تحریمها در بخشهای کلیدی پتروشیمی و خودرو از علائم خوشبینی بازارها نسبت به آینده است. انتظاراتی که اگر بتواند به حقیقت مبدل شود گام مهمی برای خروج از تله رکود تورمی فعلی خواهد بود.
« بازی با آتش در سرزمین عقلا؟»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:
جلال طالبانی، رئیسجمهور عراق، که بعد از یکسال و هفت ماه معالجه در آلمان در اولین روز هفته جاری به کشور خود برگشته، چند روز قبل از بازگشت درباره آینده کردستان عراق در مصاحبهای با خبرگزاری رسمی کویت، جدائی طلبی برای کردستان را اقدامی نادرست دانست و گفت: "کردهای عاقل و بالغ خواهان جدائی یا استقلال کردستان نیستند چون این امری غیرممکن است." وی که اولین رئیسجمهور عراق جدید است و دوران ریاست وی بر جمهوری عراق درحال به پایان رسیدن میباشد در توضیح نظر خود درباره نادرست بودن تجزی��طلبی در کردستان گفت: "من رئیس یک حزب هستم و شعارم از روز اول "حق تعیین سرنوشت" بوده اما هنگامی که به قانون اساسی رأی دادیم به این معناست که ما تصمیم گرفتیم سرنوشتمان به صورت فدرالی تعیین شود. نود و پنج درصد کردها به قانون اساسی عراق رأی مثبت دادهاند که بر نظام فدرال با تبعیت از دولت مرکزی تأکید کرده است."
طالبانی، که دوران سخت مبارزه با صدام و حزب بعث را پشت سرگذاشته و تجربیات زیادی از تعامل با کشورهای همسایه دارد و علاوه بر اینها فراز و نشیبهای یک دوره ریاست جمهوری بر عراق در یکی از دشوارترین مقاطع تاریخ این کشور را در ذهن و پرونده خود به ثبت رسانده، با تکیه بر همین تجربیات و تعاملات و یافتههای ملموس، با صداقت و صراحت در همین مصاحبه میگوید: "همواره این مثال را برای دو طرف میزنم که اگر استقلال منطقه کردستان اعلام شود، حتی اگر ترکیه و ایران و عراق علیه آن وارد جنگ نشوند و تنها به بستن مرزها اکتفا کنند، آن وقت این دولت چه خواهد کرد؟ به سادگی باید گفت خفه میشویم، چون هیچیک از نیازها و ضروریات اقتصادی و ساختارهای زیربنائی در این منطقه موجود نیست."
هر چند همین اشاره برای درک صحیح موقعیت کردستان و نامعقول بودن شعارهای تجزیهطلبی آقای بارزانی کافی است، ولی قبل از آنکه به تشریح انحرافی بودن این شعارها بپردازیم خوب است بخش دیگری از استدلال متین و محکم جلال طالبانی درباره بینیاز بودن کردستان عراق به تلاش برای جدا شدن از عراق را نیز ملاحظه کنیم. آقای طالبانی در ادامه مصاحبه با خبرگزاری کویت گفته است: "ما هم اکنون از نظام دموکراتیک و حقوق و آزادیهای گسترده بهره میبریم. این، تحولی بزرگ در کردستان است. اوضاع معیشتی بسیار خوب است و ساخت و سازها با گستردگی درحال انجام است، سرمایهگذارها از زمان سقوط صدام که محدود به 5 نفر بودند اکنون به 2900 نفر رسیدهاند که این به معنای افزایش ثروت و درآمد است. زمانی در کردستان فقط یک دانشگاه وجود داشت اما اکنون حدود 20 دانشگاه داریم و این واقعیت برای هر کرد عاقلی که خواهان سعادت وطن خود باشد کافی است که نسبت به شعارهای جدائیطلبی احساس بینیازی کند".
درباره سخنان احساسی مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق که همزمان با شورش داعش در استانهای شمال غربی عراق شعارهای جدائیطلبی سر داد، چند نکته قابل توجه وجود دارد.
اول آنکه خود کردهای عراق درباره جدائیطلبی اختلاف نظر دارند. سخنان آقای جلال طالبانی که هفته گذشته و در آستانه بازگشت به عراق گفته، نشان میدهد این موضوع در بالاترین سطوح سیاسی کردستان عراق مخالفان جدی دارد و برای سخنان آقای بارزانی میتوان فقط در حد یک شعار بیپشتوانه حساب باز کرد. به عبارت روشنتر، از نظر شاخصترین فرد سیاسی کردستان عراق، کردهای عاقل و برخوردار از بلوغ فکری و سیاسی حاضر نیستند از جدائی و تجزیه عراق سخن بگویند.
دوم آنکه تجزیه عراق، مخالفان زیادی در منطقه دارد که همسایگان عراق از جمله آنها هستند. با وجود چنین مخالفان بزرگی، که جمهوری اسلامی ایران یکی از آنهاست، جدائیطلبان چگونه میخواهند اهداف خود را محقق سازند؟ آیا سرنوشتی غیر از همان که آقای طالبانی گفت (به سادگی باید گفت خفه میشویم) در انتظارشان خواهد بود؟!
سوم آنکه در نقشههای امثال مسعود بارزانی، ادعاهای ارضی مضحکی نیز نسبت به بعضی کشورهای همسایه از جمله ایران وجود دارد. آن خفگی مورد اشاره آقای طالبانی مربوط به شرایطی است که همسایگان فقط مرزهایشان با کردستان عراق را ببندند، اما اگر شاهد ادعاهای ارضی باشند قطعاً اتفاقات دیگری خواهد افتاد. در آن صورت جدائی طلبان باید بدانند سرنوشتی بالاتر از خفگی در انتظارشان خواهد بود.
و چهارم آنکه حتی قدرتهای غربی نیز آنگونه که در ظاهر اعلام میکنند با تجزیه عراق موافق نیستند. اگر جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در سفر اخیرش به عراق و دیداری که با بارزانی داشته در خفا چیزی غیر از آنچه آشکارا اعلام کرده به مسئولین اقلیم کردستان عراق گفته، حضرات نباید به آن دل خوش کنند. فعل و انفعالات عوامل رژیم صهیونیستی هم نباید مایه دلگرمی جدائیطلبان شود. آنها همه خواهان ناآرامی و جنگ و جدال در منطقه هستند تا بتوانند نان خود را در آن تنور داغ بپزند و ماهی مقصود خود را از آبی که گل آلود میشود بگیرند. سلاح بفروشند، قیمومت کنند، ثروتهای منطقه را چپاول نمایند و سیادت خود را بر منطقه حفظ کنند. عقلای کردستان عراق هرگز فریب این سوداگران بینالمللی را نخواهند خورد و با آتش تجزیهطلبی بازی نخواهند کرد.