تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۸  ، 
کد خبر : ۲۶۸۲۵۱

آيت‌الله طاهري كه بود؟ چه كرد؟


محمد عطريانفر

در تاريخ شخصيت هايي طلوع مي كنند كه در حيات و حضور خود، قدرشان مجهول است و با جدايي و فراق، به تدريج ارزش وجودي آنها، در جامعه احيا و قدر و منزلت شان در قلب ها زنده مي شود. بي ترديد زنده ياد «آيت الله سيدجلال الدين طاهري» از جمله سرآمدان جليل القدرو چهره هاي برجسته يي است كه اين معنا به روشني در وصفش جاري است. اينجانب به اعتبار دل سپردگي و ارادتمندي و اخلاصي كه از عهد قديم به محضر آن عزيز داشته ام و سالياني چند افتخار مصاحبت و توفيق همنشيني با آن بزرگمرد را غنيمت شمرده ام، در حد بضاعت به ترسيم زوايايي از ابعاد شخصيتي او مي پردازم. بزرگمردي كه بي هيچ اغراق، جزو شايستگان معاصر در تاريخ تشيع و چهره هاي دوران ساز انقلاب اسلامي ايران به حساب مي آيد.

آيت الله سيدجلال الدين طاهري، در خاندان عظيم القدري تربيت شد كه تبار ارجمند او، از متن علم و انديشه و فقه برخاسته و روشن ضميري و معرفت انديشي جزو شاكله وجودي شان بوده است. عرصه فهم و فضيلت در عصر پدران آن فقيد والاتبار، منحصر در كسوت روحانيت نبود. اي بسا براي تحقق اهداف ايماني خويش و از باب التزام به اراده يي كه معطوف به تكليف است، مجبور به ترك لباس رسمي دين مي شدند و اين واقعه « خلاف آمد» در خصوص پدر بلافصل سيد جلال به وقوع پيوست. او واجد اطلاعات و مراتب علمي قابل توجهي بود و در علم روز، دستي بر آتش داشت. وي در حوزه منطق و رياضيات و تسلط به فرهنگ و زبان فرانسه، ظرفيت مناسبي را در اختيار داشته و به قدر طاقت و استعداد در كسب آگاهي هاي روز كوشيده است و از اين رهگذر، چون آموزگاري توانا به تربيت فرزندان شهر خويش همت گماشت.

اين مربي پر تلاش و صاحب تدبير، در حد بضاعت با تاسيس نهادهاي آموزشي نوين نامي خوش از خود به يادگار نهاد. «آيت الله طاهري» در بستر چنين خاندان و در دامان پدري مومن و صاحبنظر تربيت شده بود. «فقيد سعيد» از چشمه پر فيض پدر پر نصيب بود و به سنت مالوف تبار خويش، عرصه علم و انديشه را زمينه مناسبي براي رشد و بالندگي خود ديد. او در حوزه درس و بحث به شايستگي ظاهر شد. خاطرات خوش دوران تحصيل او در مدرسه با همنشيني و همفكري شهيد بزرگوار و با فضيلت، حضرت علامه آيت الله سيد محمدحسين بهشتي قرين بود. همدلي و هم انديشي اين دو يار، از عصر نوجواني تا آخرين رمق حيات شهيد مظلوم ادامه يافت. او سطحي از علوم روز را به خوبي فراگرفت و با اشراف كافي در علوم دقيقه غور كرد و به زبان و فرهنگ غرب (فرانسه) نيز تسلط يافت.

آيت الله سيد جلال الدين، گمشده خود را در مدارس جديد نيافت. او در جست وجوي حقيقتي بود كه براي دركش به سوي عرصه يي رفيع تر، هجرت كرد. تشويق و ترغيب پدر و برخي چهره هاي موجه روحاني، او را به سوي افق علم و فقه آل محمد هدايت كرد و قم نقطه اميدوكانون توجه وي شد. رداي فقاهت بر قامت بلند و استوار او راست آمد. محضر علماي انديشمند و نام آور عصر، در مركز فقه آل رسول فرصت ارزنده يي را در اختيارش نهاد تا مشيت حق تعالي را به درستي رقم زند. محضر پرفيض آيت الله العظمي بروجردي و حضرات آيات عظام داماد، حجت، سيد محمد تقي خوانساري و فقيه عارف نامي شجاع آيت الله سيد روح الله خميني، ميدان فراخي شد تا اشتياق اورا پاسخ دهد و دل رميده وي در آن بيارامد.

روح بلند و انديشه مستعد سيد جلال الدين در سرزمين علم و تهذيب نفس فرود آمد تا بفهمد و بياموزد و كوله بار علم و اخلاص و عملش را پر كند و با رسوخ در فهم پيچيدگي هاي علم اصول و غور در اعماق فقه، گوهرهاي بي نظيري را به چنگ آورد. او چنين كرد و شد آنچه بر خود فرض كرده بود. تا آن زمان مكتب اجتهادي و مدرسه فقهي آيت الله سيد محمد محقق داماد، چهره برجسته وفقيه توانمندي چون آيت الله طاهري به خود نديده بود. عالمان و فضلاي نامدار قم، اورا بهترين و موجه ترين شاگرد مكتب استاد نام نهادند. در ميانه اين ميدان و به دور از بساط بسيط فقاهت مرسوم، كه منصه ظهور و عرصه بالندگي دانش پژوهان حوزه علميه بود، اما دريچه يي از اخلاق و عرفان گشوده بود كه كمتر كسي اهليت ورود به آن را داشت.

اين منطقه روح بخش و وادي ممنوعه ايمن، محضر و ماواي حضور مخلصيني بود كه جز فقيهان درد آشنا و زمان شناس كسي را به درون آن راه نبود، آن حلقه رندان نبود مگر محضر پرفيض «روح الله» كه خداوند او را براي ماموريتي بزرگ در آينده نه چندان دور آماده مي ساخت. فقيه آگاه ما به همراه فقهاي نامدار حضرات آقايان حسينعلي منتظري، سيدمحمد حسين بهشتي و مرتضي مطهري از جمله چهره هاي راست قامتي بودند كه محفل عرفاني و مدرسه تهذيب نفس امام را مستمر و پايدار و به دور از چشم هياهو، رونق بخشيدند و سالياني دراز از محضر او بهره ها بردند و حكمت ها آموختند. فرزند دردمند حوزه، استعدادي سرشار داشت و رنج و مرارت و سختكوشي همواره قرين حال و حياتش بود. او در مسير تعميق انديشه ها و آموزه هاي فقهي با شايسته ترين چهره هاي معاصر هم مباحثه بود.

حضرات آيات شهيد بهشتي، موسوي اردبيلي، مكارم شيرازي، جوادي آملي، سيد موسي شبيري زنجاني، خاطره هاي ماندگاري از شان علمي و فقهي و روشن ضميري آيت الله به ياد داشته و دارند. «آيت الله سيدجلال الدين طاهري» تا سال هاي اوليه نهضت، از جمله فضلاي نامداري بود كه در حلقه وصل و در پرده معتمدين امام قرار داشت. آنها در عين قلت در عدد، با قوت ايمان و انديشه راسخ، با گام هايي استوار، راه و رسم حضرت استاد را پاس مي داشتندو مشي پر نشيب و فراز اورا براي آيندگان صيقل مي دادند. امام در سال 42، پس از قيامي نابرابر درمتن مظلوميتي به ارتفاع زمان به تبعيد رفت و ميراث انقلابي خود را كه همانا حفظ و حراست از شمع بر افروخته انقلاب بود، به دوش همراهان مظلوم و مصمم خود را واگذارد. آنها چون ديده باناني صادق و غيور در سرزمين تفتيده از غم بي عدالتي و در سنگر مقاومت و آگاهي بخشي استقرار يافتند و كمر همت را بستند.

سهم رنج پذيري و مبارزه طلبي سيد جلال الدين اما در آرايش جديد ميدان مجاهده و پذيرش حرمان، حصه يي بزرگ بود. او در كسوتي كه تار و پودش از تدبير و رنج بود، به سرزمين مادري رجعت كرد و براي آينده يي مجهول اما روشن آماده شد. او آمد اما پرچم توحيد و مبارزه با ستم را برافراشت. پايگاه و تكيه گاه او، مسجد اعظم حسين آباد شد. خانه مانوس قديمي و سنگر جديد مقاومت و فرياد! نماز را نخواند بلكه بر پاي داشت و قيام و شهادت را ترجيع بند تبليغ و ترويج دين كرد. «محراب»، سنگر عبوديت و مجاهده نفس او شد و «منبر»، برج فرياد و روشنگري و ظلم ستيزي او و در اين صحنه، نماز جمعه از شكوهي بي نظير برخوردار شد. «موعود» مبارزان، هر هفته جمعه ها شد. و حضور همدلان و هم پيمانان، صفوف درهم تنيده نماز جمعه.

قرار مجاهدان در ميعاد مسجد بود و جمعه موعود حضور آنها: صحنه يي كه تصويرش تنها در محفل عاشقان بيدل و قرارگاه شهادت طلبان قابل توصيف است. فرياد خطيب جمعه ما، قطره هاي بارش هشياري و بسته هاي روشنگرانه يي بود كه بر بستر معرفت و وحدت و همدلي جاري بود و در مسير عدالتخواهي بر سر شهروندان مي باريد. ذايقه مسلماني و حس ايماني و روح سلحشوري جوانان به پا خاسته شهر، هرهفته، سيراب از تاثير مسيحايي و سرشار از نفس رحماني سيد جلال بود و چه بسيار شهيدان فروخفته در خاك كه از سرود سرخ او مدهوش شدند و چه اندك شاهدان بابصيرتي كه با ياد خاطره ها و جمعه هاي پرترنم آن روزگار زيستند. دشمن در لباس دژخيم ستمگر و بعضا در پرده مرموز عناصر مزدور، بي هيچ وفقه يي عليه مسجد، سنگر مقاومت آيت الله دام مي گستراند و از هيچ مزاحمت براي ايراد خطبه ها و ايجاد دردسر براي خطيب جمعه ها فروگذار نمي كرد.

رنجي كه هر جمعه، آتش خشم و انتقام همراهان امام را شعله ور مي ساخت. احضارها و مصايبي كه ساواك، سازمان جهنمي رژيم بر سر آحاد جامعه و جوانان سلحشور شهر فرو مي ريخت، نصيب همگاني بود و در اين منازعه، بيشترين سهم، نصيب پرچمدار جمعه هاي قيام بود. حجم سنگيني از ستم كه دستگاه امنيتي، در حق سيد جلال الدين در طول 15 سال رواداشت در ميان اقران و امثال او منحصر به فرد بود. خاطره هاي تلخي كه خطيب جمعه ما از بيان آن لب فرو مي بست و هيچگاه زبان به شكوه نمي گشود.

آري اين همه عزت نفس، نشان از دريادلي او داشت كه مايه تكريم بود و احترام به عظمت روحي او. «كان يعظمه في عيني صغر الدنيا في عينه». او شكنجه، زندان و اهانت دشمن را به سخره مي گرفت و غرور مجاهد اسير ما، عزت مي آفريد و او را در چشم بيداردلان و هشياران، بزرگ مي كرد. امام خميني(ره) اورا تكيه گاه بزرگ جوانان و همراهان نهضت مي دانست. چه بسيار مبارزاني كه در طول نهضت، از پشتيباني هاي روحي و مادي اين فرزند برومند «تراز مكتب» برخوردار بودند. سيد جلال الدين، قطب آسياي انقلاب در شهر بود و چهره هاي مجاهد عصر نهضت در زمهرير سكوت يا هرم سنگين مبارزه، در هنگامه صعوبت و شدت يا نفرت و ياس به او پناه مي بردند. نام خطيب جمعه، نشان امنيت خاطر مبارزان و نشانه پويايي نهضت روحانيت بود.

مسجد اعظم و پرچمدار دلير و نستوه آن، تالي تلو پايگاهي بود كه در فاصله نه چندان دور از شهر، حول وجود گرمي بخش عالم رباني و فقيه دردآشنا و مبارز، حاصل عمر امام، حضرت آيت الله منتظري برپا بود. پيروان صادق اين دو «بزرگ»، بين سنگر حسين آباد و نجف آباد هروله مي كردند. گاهي از اين مناره نور، براي رهايي، قبسي بر مي گرفتند و گاهي در پناه شعاع پرتوافكن آن ديگر، رد راهي را در سياهي و ظلمت ديجور جست وجو مي كردند. آيت الله طاهري، به يمن ايمان شگفت و اعتماد به نفس بي نظيرش، در چارچوب اصول، بدعت ها را افشا مي كرد و سنت هاي غلط را عالمانه مي شكست.

او در زمانه عسرت كه كمتر روحاني مبارزي، جرات ترسيم انديشه هاي درست و تكريم معلم مدرسه انقلاب، زنده ياد دكتر علي شريعتي را داشت، نستوه و بي لكنت، به صراحت به ستايش تلاش هاي صادقانه او مي پرداخت. وي با تدبيري عقلاني، گفتمان انقلاب و منطق درست روحانيت راستين را با احساس تحول خواهي و آرماني سرشار، در قلب جوانان متاثر از شريعتي پيوند مي داد. احساسات پاك و برخاسته از شور و شيدايي شريعتي كه پشتوانه قيام جوانان بود، در اتصال پايدار با گفتمان عدالتخواهي و ضد ستم امام، دو رود خروشاني بود كه فقط به همت و اخلاص و زبان گوياي سيدجلال الدين طاهري و امثال او در مصب خروش جوانان و ساحت روحانيون زنده دل به حقيقت مي پيوست و مدال افتخار اين پيوند مبارك در شهر، تنها بر سينه سوخته خطيب جمعه ما مي نشست.

مخفي نماند كه اقدام شجاعانه آيت الله طاهري در تكريم زنده ياد مرحوم شريعتي به همان ميزان كه ظرفيت همراهي قشر جوان را با نهضت امام چندين و چند برابر مي كرد و فاصله ابهام آميز و بي معنا و بر ساخته دشمن را در ميان پيشتازان نهضت و توده هاي جوان از سر راه مبارزه برمي داشت، لاجرم عارضه سنگين جهل مخالفت را از ناحيه متحجرين و برخي ساده لوحان متدين، در تضعيف او برمي انگيخت. بي ترديد تحمل چنين شرايطي كه او بايد در 2 جبهه، - متنسكان بي درد و رژيم غدار- مي جنگيد، امر مبارزه را طاقت سوز مي كرد. آيت الله طاهري قريب به 15 سال از بدو نهضت، بارها مورد تهديد و تعقيب و شكنجه ساواك قرار گرفت. او هرازچندي از زنداني به زنداني ديگر گرفتار مي شد و در نهايت وي را به تبعيدگاهش فرستادند.

او پا به پاي تحمل تازيانه گزمه هاي حكومت كه فرا مي رفت و فرو مي آمد، ثقل سنگ اندازي غيرانقلابيون متحجر را با غصه تحمل مي كرد و لب بر طعنه ها و تفتين آنها فرومي بست. البته در زمزمه هاي نيمه شب با خداي مهربان مي گفت: اللهم اغفر لقومي فانهُم لايعلمون. سيدجلال الدين، مردمداري بي نظير بود. خانه درويشي او به دور از هرگونه تشريفات و فارغ از تشخصات و تعلقات آخوندي، بسي ساده و بي آلايش بود. منزل او محل رجوع و پناه نيازمندان بود و طهارت اخلاق او مايه طبابت دل مراجعان. همنشيني هاي صميمانه او، همدلي هاي سرشار از محبت، غمخواري ها و همصدايي هاي صادقانه با دردمندان، زبانزد مردم بود. رفتارش با خلق خدا، سقراط و بقراط و لقمان حكيم را به ياد مي آورد.

در درگاه و ايوان و سراي او، اميد كسي نااميد نمي شد. كسي را نمي توان سراغ داشت كه كدورتي، غيظي يا خصومت شخصي از او به دل داشته باشد. كدورت ها و خصومت ها اگر بود عليه آرمانش بود. هر خشم و خشونتي كه در حق او روا مي داشتند، پيام انتقامي بود كه عليه پيشواي آزادگان انقلاب ايران صادر و در حق او اعمال مي شد و او بر همه ناروايي ها چشم فرو مي بست و كريمانه مي گذشت و چه سرخوش بود از باده غم و چه آرام و استوار ره مي سپرد و به ياد «دوست و به نام او» سخن مي گفت. او در كوير خشك و تفتيده ستم و سختي، با كام تشنه و عطش برافروخته، مقاومت كرد تا زماني كه خورشيد انقلاب از مغرب ايمان وطن طلوع كرد و فجر اميد در دميد ورهايي از بندها رسته شد و خون جاري شهيدان نهال آزادي را به ثمر نشاند و او تصوير خسته و فروكوفته خود را كه ارمغان غربت ايام ماضي بود در پگاه پيروزي در زلال جاري ساغر صبر بوضوح ديد.

آيت الله سيد جلال الدين طاهري، فقيهي روشن ضمير، روشنفكري آزادانديش و خطيبي توانا بود. ظرفيت هاي كم نظيري كه خداوند تبارك و تعالي در منتهاي همتش، به او ارزاني داشته بود. مختصات روحي و ويژگي هاي روزآمدي كه در اوج پختگي و بلوغ سياسي، بهمراه جامعيت علمي در وي قوام يافته بود، مايه اعتماد بود و به طور روزافزون جايگاه او را در مقياس ملي برجسته تر مي كرد. عليهذا موقعيت استثنايي، پيشتازي، منزلت اكتسابي و جامعيتش، وي را در مقام ركن نيرومند انقلاب و بازوي كارآمد نظام و پيشواي نهضت وجاهت خاص بخشيده بود. ساحت دينداري مسوول و عرصه روشنفكري و مرجعيت اجتماعي در سه دهه پيش از انقلاب، همواره ميدان معارضه و مناقشه و البته مايه تضعيف هر دو گفتمان بود.

فقيد سعيد آيت الله طاهري از نوادر فقهاي نامداري بود كه مرجعيت اجتماعي داشت و در ايجاد توافق و تلائم و تحقق همگرايي اين دو رويكرد نقش پردامنه يي را ايفا كرد. نقشي كه بعدها در قلمرو حكمراني جديد، برخي چهره هاي هوشمند و صاحبنظر با رويه هاي مردمي و عالمانه بر توسعه و تعميقش همت گماشتند و سرفصل روشني را براي نسل هاي بعد گشودند.

جايگاه رفيعي كه حضرت آقاي طاهري با انديشه و اخلاص و رنج بسيار آن را به دست آورده بود و بدوا در عصر جواني اين ويژگي ها را با وزانت فقهي و شان بلند علمي خود همراه كرده بود، لاجرم وي را به مثابه عضو موسس نظام، حول راهبري هاي امام در چشم ها مي نشاند و بر اين قاعده و با احراز صلاحيت هاي ذاتي او بود كه رهبر عظيم القدر انقلاب در عقبه هاي مهمي چون تثبيت ساختار جديد نظام يا دفاع مقدس و نفسگير در برابر دشمن يا حوادث نگران كننده و پيشامدهاي انتزاع و انتقال قدرت در عالي ترين سطوح نظام به وي اميد بسته بود و تدبير و تيز هوشي اورا در راه ماموريت هاي محوله مي ستود و به توانمندي منحصر به فردش اعتماد عميق داشت.

قرب و بعد روحي و دلبستگي حضرت امام به كادرهاي انقلاب، تابع احساسات غريزي ايشان نبود زندگي رهبر انقلاب با خاطره هايي مشحون از نقش آفريني، خلق حماسه ها و خطر پذيري يارانش در ايام غربت نهضت قرين و همزاد بود. وي براساس مجموعه تجارب صادقانه و آزمون هاي سخت، رابطه اعتمادآميز خود را با همراهان تنظيم مي كرد. حضرت آقاي طاهري جزو انگشت شماراني بود كه در متن قضاوت مردم و داوري تاريخي امام، وجاهت ويژه يي داشت و در يك كلام عمق علاقه امام راحل به او ريشه در مباني استواري داشت كه بارها به محك آزمون و البته سرافرازي آزموده، درآمده بود. يادآوري خاطره يي در اين زمينه جلوه يي گويا از دلسپردگي و دلدادگي دوجانبه «پيشوا وپيرو» است.

روزي جماعتي سرشناس از منتقدان سياسي آيت الله طاهري، از باب گلايه، در خصوص نحوه موضع گيري و مخالفت ايشان نسبت به انتخاب احدي از مسوولان ارشد استان به حضرت امام شكوه مي برند. در اين ملاقات كه آيت الله طاهري نيز حضور داشته است، بزرگ آن جماعت -كه رحمت خدا بر او باد- با فتانت سياسي و صراحت لهجه و احيانا از باب ايجاد حيرت و تامل در واكنش آقاي طاهري، لدي الحضور به حضرت امام عرض مي كند: امام بزرگوار! جنابعالي به آقاي طاهري بفرماييد كه ايراد و اشكال فلان مسوول چيست كه شما از در مخالفت با وي درآمده ايد؟

طبعا فضاي جلسه و نحوه ورود آن منتقد فقيد به موضوع محل نزاع، به گونه يي فراهم شده بودكه آيت الله طاهري يا لب فرو مي بست يا در مقام استدلال براي مخالفت خويش از باب رعايت حال امام وارد مناقشه نمي شد. نقل شده است، هنوز كلام مخالف ارشد منعقد نشده بود كه حضرت امام با عتاب و خطاب و كمي تاثر و بسيار جدي رو به ايشان كرده و با مضموني چنين مي فرمايد: «اشكال اين آقا همين بس كه آقاي طاهري ايشان را در اين مسووليت نمي خواهد!» سپس امام خطاب به آقاي طاهري مي گويد: «جنابعالي كسي را معرفي نماييد به دولت و دولت هم در اسرع وقت ايشان را منصوب كند وخبر انتصاب را هم فردا من از راديو بشنوم.» تحكم و تغير امام به حدي بود كه حاضرين را از هرگونه محاجه و اظهارنظر بازمي داشت.

حاضرين مرخص مي شوند. حضرت امام، بزرگ جماعت مخالفين را مي گويد: بمان. ايشان ضمن استمالت از او در باب بيان علت موضع گيري خود مي گويند: « مگر شما نمي دانيد آقاي طاهري كيست؟ و او براي امر نهضت چه خون دل ها خورده و چه شكنجه ها ديده است ؟ آقاي طاهري نبايد در استان شكسته شود. شما موظفيد موقعيت ايشان را حفظ كنيد.». اين برادر عزيز كه خود در آن دوره از چهره هاي ملي و موثر و به رسم جوانمردي نيز مالوف و مشهور بود و متاسفانه مدتي است به رحمت خدا رفته است، ايشان خود اين نقل به مضمون را براي ديگران بازگو كرده است. اين خاطره بيان روشني بر موقعيت ممتاز وتصوير گوياي جايگاه رفيع حضرت آيت الله طاهري نزد بنيانگذار نظام است.

در سال هاي نخستين انقلاب، جمع اندك و نيرومندي بودند كه نماد همبستگي نظام و مردم به شمار مي آمدند و ارتباط وثيق معنوي حضرت امام با توده هاي ميليوني مردم را به ذهن ها متبادر مي ساختند. اين چهره هاي بزرگ عبارت بودند از حضرات آيات سيدعلي خامنه اي، فقيد سعيد سيد جلال الدين طاهري، شهيد محمد اشرفي اصفهاني، شهيد محمد صدوقي و شهيد اسد الله مدني. اينها امامان جمعه و زبان گوياي رهبري بودند و كلامشان هر جمعه مايه تقويت اعتماد مردم و قوت ستون نظام بود. آنها قدرت سحر انگيز بسيج توده ها را داشتندو وجودشان الگوي تمام نماي حضرت روح الله بود. منزلت و ظرفيت كارآمد حضرت آيت الله طاهري، پس از رحلت امام حتي با گذشت سال ها عزلت و گوشه نشيني وبا وجود موضع تند انتقادي ايشان، همواره مورد توجه، اغتنام واحترام بود.

اين واقعيت در نامه مفصل و روشنگري كه مقام معظم رهبري در سال 81 در پاسخ به استعفاي ايشان صادر كردند، به صراحت به رسميت شناخته شده و ستايش شده است. ايشان ضمن قبول استعفاي آيت الله طاهري از امامت جمعه و با ابراز همدردي و همسويي با ديدگاه هاي انتقادي مطرح شده، تلويحا رفع گلايه هاي مطروحه را، مستلزم نقش پذيري شخص آيت الله دانسته اند.

معظم له در پاسخ مي نويسند: «اينها مطالب حقي است كه اينجانب در چند سال اخير بارها در اجتماعات عمومي و نيز در ديدار مسوولان ذي ربط درباره آن هشدار داده و بسيج همه امكانات را براي مبارزه با فقر و فساد و تبعيض از همه خواسته ام. اكنون هم معتقدم، جز با جهادي مخلصانه و بر خاسته از احساس درد و احساس خطر اين شجره هاي ملعونه قلع نمي شود و اين محتاج همراهي و همصدايي همه، به خصوص صاحبان موقعيت حكومتي و اجتماعي است... يقينا از جنابعالي كه سوابق ممتدي در انقلاب داريد بيشتر از خيلي ها انتظار و توقع داشته و دارم... البته بنده با سابقه رفاقت و آشنايي با جنابعالي و اطلاع از سوابق ممتدتان در انقلاب و نيز از محبتي كه همواره نسبت به اينجانب ابراز كرده ايد...»

كساني كه فاهمه، شناخت، تجربه و صلاحيت تفسير مفاد اينگونه نامه هاي تبادل شده ميان چهره هاي شاخص نظام را دارند، مي دانند كه حتي با وجود دلگيري هاي مشهود در نامه رهبري، اهميت كلام، دغدغه هاو نگراني هاي آيت الله طاهري در امر ريشه كن ساختن شجره ملعونه فقر و فساد و تبعيض، نزد معظم له مورد توجه، قبول و محل انتظار بوده است. في الواقع از خلال گلايه ها و تبيين شرايط حاكم بر كشور، اين طور فهميده مي شود كه رهبري نظام، موقعيت برجسته، شخصيت فاخر و علو مكانت اجتماعي آقاي طاهري و البته اهتمام و اعتبار ايشان را پشتوانه نيرومندي براي قلع و قمع فساد و فقر و تبعيض در كشور مي دانند، پديده منحوسي كه همواره جزو دغدغه هاي نظام و نگراني رهبري بوده است.

آرمان هاي انقلاب و تحقق مطالبات امام، چه در دوران حيات و چه پس از رحلت ايشان، هموار عمده ترين نگراني آيت الله طاهري بوده است. همگان مي دانند كه اصول مترقي اسلام و مباني انقلاب و نقش و حقوق مردم، هميشه و پيش از هر نكته يي در گفتمان اعتقادي، سياسي و مديريتي امام پر رنگ و مورد تاكيد بوده است. و به حق همين توجه و اهتمام در زواياي روح نماينده تام الاختيار ايشان موج مي زده است. هر كجا حقي از مردم مورد اجحاف قرار مي گرفت يا به آن بي توجهي مي شد، فرياد خطيب جمعه بود كه با تنبه و هشدار، تكاليف مسوولان را به آنها گوشزد مي كرد. تاثير وقايع سال هاي 56 و 57 كه به پيروزي انقلاب ختم شد، پس از نقش موثر رهبران انقلاب در تهران و قم، ، عمدتا محصول نقش آفريني و پيگيري هاي مجدانه آيت الله طاهري بود. مجاهدت هايي كه نخستين شعله هاي قيام را به سراسر كشور دامن گستراند و متعاقب آن، آتش انقلاب در همه جا فراگير شد.

حوادث 8 ماهه سال 57 و قيام حماسي مردم اصفهان و خشم برهنه حكومت كه درهيبت استقرار حكومت نظامي چهره نشان داد بيانگر عمق نفوذ مرحوم آيت الله طاهري در قلوب مردم و احساس خطر رژيم از قدرت متراكم و برانداز ايشان بود. محوريت تمام عيار آيت الله طاهري در قيام مردم، استقبال بي نظير و منسجم 10 كيلومتري شهروندان از ايشان در بازگشت از تبعيدو موارد متعددي از اين دست، جلوه هاي درخشاني است كه خوشبختانه در صفحات زرين زمان ثبت شده است و حتي مخالفان سياسي آيت الله نيز بدان معترف اند و در اين مقال نيازي به بازگشايي اين فصل از دفتر انقلاب نيست. ابعاد شخصيت انقلابي ومنزلت علمي و فقاهتي آيت الله سيد جلال الدين طاهري كما هو حقه، نزد آيندگان و نسل جوان تا سال ها مجهول و مغفول خواهد بود. بي ترديد سهم گرانسنگ تلاش هاي بي منت آن فقيه دردمند براي تثبيت و تقويت نظام و صيانت از مرزهاي عقيده و آرمان امام، تاكنون برآورده و ارج گذاري نشده است.

دفاع تاريخي ملت ما و مقاومت در نبرد نابرابر با دشمن تا بُن مسلح بغداد و حاميان امپرياليسم جهانخوارش، از بسيج جوانان و نوجوانان در استان اصفهان آغاز شد و اگر نبود هشياري آيت الله طاهري كه براي دفاع تمام عيار از انقلاب، اعتماد تاريخي مردم را برانگيخت و اگر نبود ايفاي نقش پيشتاز خطيب جمعه، كه خود در راس حضور و حركت بسيجيان دريادل در جبهه هاي نبرد همچون حبيب ابن مظاهر و عباس ابن علي (ع) ظاهر مي شد و صحنه كربلاي ايران را به يمن وجودش گرمي مي بخشيد و اگر نبود حضور شانه به شانه او با رزمندگان در شب هاي حمله كه از پادگاني به پادگاني و از خط مقدمي به خط مقدمي و از سنگري به سنگري مي رفت و روح سلحشوري و جانبازي و فداكاري را به ارمغان مي بردو ايمان به پيروزي را به اوج خود مي رساند و شهد شهادت را در كام مجاهدان فرو مي ريخت، معلوم نبود امروز در كجاي جغرافياي سياسي جهان بوديم و در كدام مدار از قدرت و مناسبات حاكم قرار داشتيم و وزن موثر امروزمان در اين وادي آشفته زمان در چه ترازويي سنجيده مي شد و بالمآل معلوم نبود بر سر نظام چه رفته بود و آيا عزت اسلام صيانت مي شد.

اينها حقايق روشن ودستاوردهاي آشكاري است كه دست هاي ناپاك، حلقوم حقيقت را به روي بيان آن بسته و فرصت ترسيم آن را در كشاكش تسويه هاي سياسي از نگارندگان تاريخ گرفته است. لشگر نجف اشرف و لشگر امام حسين (ع)، خانه دوم بلكه منزل و ماواي نخستين «سيدجلال» بود. رزمندگان ما از بسيجيان ساده پوش و سختكوش تا ارتشيان و سپاهيان تيزهوش، همواره به وجود شايق و مهربان او عشق مي ورزيدند. آنها همه روح واحدي بودند در پيكره هاي متكثر و قطراتي از درياي دليري و دردمندي كه در رودخانه پرخروش زمان و در بستر تاريخ رو به سوي اقيانوس بيكران خداوند جاري مي شدند. «سيد جلال ما» امروز با گذر از فرازو فرود تاريخ و با عبور از امواج پر تلاطم نهضت در كدام ساحل آرام فرود آمده است ؟

«او» در قلب همراهان شهيدش به بي كرانگي رسيده است. قافله سالار ما قريب به يكسال است در عرش خداوند مقيم و در نعيم او مستغرق است. او خود جاودانه شد و ميراث گرانبهايي از ايمان و اخلاص در مجاهدت را بمثابه الگوي راه براي آيندگان به وديعت نهاده است. حقيقت اين است كه امروز، ما ماندگان از راهيابي به آن حقيقت ناب و جا ماندگان از قافله نور و دور از وادي ايمن، بايد سرود غم بسراييم و از فراق بگرييم و آه حسرت و حرمان برآوريم و از تنوره جانمان، شعله هاي بي قرار غربت و سرگشتگي بركشيم و درد فقدان قافله سالار شهر و ديار و مقتداي عصر مظلوميت مان، فقيد سعيد آيت الله سيدجلال الدين طاهري و تمامي بسيجيان مظلوم و در خون خفته يي كه از شوق ديدار يكديگر امروز سرمست اند، با اقتداي خالصانه به مقتداي بزرگ خود، امام علي ابن ابي طالب(ع) سر در جيب غم فرو بريم و فرازي از دردنامه حضرتش را در پايان اين مرثيه نامه زمزمه كنيم: «ما ضر اخوانُنا الذين سُفكت دماءُ هم بصفين ان لايكونواُ اليوم احياء ؟ يسيغون الغُصص و يشربون الرنق. قد و الله لقوُا الله فوفاهم اجورهم، و احلهم دار الامن بعد خوفهم.»ا «ين اخواني الذين ركبوا الطريق و مضوا علي الحق؟ اين عمار؟ و اين ابنُ التيهان؟ و اين ذو الشهادتين؟ و اين نُظراءهم من اخوانهم؟ الذين تعا قدوا علي المنيه و اُبرد بروسُهم الي الفجرة.»

«چه زيان كردند برادران ما كه خون شان در صفين ريخته شد؟ آنها زيان نكردند كه امروز زنده نيستند تا پياپي ساغر غصه در گلو ريزند و شرنگ تيره را بدان بياميزند. به خدا سوگند، آنها خدا را ديدار كردند و حق جل و علااجرشان را به تمام و كمال پرداخت و آنها را پس از عمري ترس و لرز در خانه هاي امن وآرام ساكن ساخت. كجايند برادران من كه پاي در ركاب حقيقت و عدالت كردند و ره سپردند و با حق، رخت به خانه آخرت بردند. كجاست عمار؟ كجاست فرزند تيهان؟ كجاست ذو الشهادتين؟ و كجايند همانندان ايشان از برادران شان كه با يكديگر بر سر مرگ پيمان بستند و سرهاي آنان را به سوي فاجران ستمگر فرستادند.»

و ما امروز در سالگرد رحلت فرزند برومند اسلام، فقيه عالي مقام حوزه هاي ديانت و شرافت، قهرمان پيشتاز نهضت، چهره خدوم و غريب نظام، خطيب تواناي ميادين حضور و حماسه، سخنگوي غيور مردم، خورشيد پر فروغ و يار با اخلاص امام و همراه و همگام بي ادعاي رزمندگان عرصه حق و عدل، حضرت آيت الله سيدجلال الدين طاهري، قدس الله نفسه الزكيه، با ترسيم خطوطي از سيماي نوراني او، ياد و خاطره آن بزرگ اهالي سرزمين جهاد و مجاهدت نفس را گرامي مي داريم و به روح بلند و دل دريايي اش درود مي فرستيم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات