تاریخ انتشار : ۰۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۱  ، 
کد خبر : ۲۶۹۱۰۱

ناتو و جامعه امنیتی فراآتلانتیک*


اواآلیسون

سیدعبدالحسین حجت‌زاده

تاریخ روابط بین‌الملل با رویدادهای مهمی، مانند گسترش ناتو به شرق و دیدگاههای مختلف در این زمینه ساخته می‌شود. در این میان، تصمیمهایی، مانند گسترش ناتو می‌تواند در تعاملات بین‌المللی بسیار موثر باشد.

مسئله گسترش ناتو از نگاه تئوریهای متعارف روابط بین‌الملل پیچیده به نظر می‌رسد. از نظر نوواقع‌گرایان، به دلیل ساختار نظام بین‌الملل، طبیعتاً، ناتو باید جایگاه خود را از دست بدهد (میرشامیر 1990، والتز 1993). نهادگرایان نولیبرال به درستی بر این مطلب تاکید دارند که کشورهای زیادی خواستار برخورداری از کارکردهای ناتو می‌باشند. (کوهن و مارتین 1995)، اما کشورهایی که به این کارکردها نیاز دارند، حتی در فهرست نامزدی عضویت در ناتو نیز نیستند (مانند کشورهای بالتیک، اوکراین و بلاروس).

هر چند تعامل با روسیه به منزله یک قدرتی موثر اهمیت ویژه‌ای برای امریکا دارد، اما ایالات متحده به رغم نارضایتی دولت پوتین به شدت، خواهان افزایش نفوذ خود در منطقه خارج نزدیک روسیه است و در این زمینه، مقوله گسترش ناتو اهمیت ویژه‌ای دارد. البته حامیان گسترش ناتو اذعان دارند که این کار روابط آینده امریکا و روسیه را تهدید خواهد کرد.

کارل دویچ، از متفکران روابط بین‌الملل و همکارانش معتقدند که امروزه، ناتو نقش حساسی در تکامل رفتار سنتی سیاست زور مبتنی بر منافع آتلانتیک‌گرا ایفا می‌کند. بدین ترتیب آیندۀ جامعه امنیتی فرآتلانتیک و گسترش آن به سمت اروپای مرکزی و شرقی، در عین حفظ محوریت اروپای غربی، تقویت می‌شود.

بیشتر ناظران روابط بین‌الملل معتقدند که در سطح امنیت بین‌المللی، پیوستگی خاصی میان دولتهای امریکای شمالی، اتحادیۀ اروپا و ناتو دیده می‌شود. در این عرصه، هیچ کشوری به دنبال تغییر وضع موجود به سمت بی‌ثباتی نیست. غیر از ترکیه و یونان به دلیل مشکلات هویتی – سرزمینی هیچ کشوری منابع سازمانی و مالی خود را برای جنگ احتمالی با دیگر کشورها مصرف نمی‌کند و حتی برنامه‌های نظامی احتمالی برای چنین حادثه‌ای ندارد. با وجود این، ناظران بر سر این موضوع که آیا این جامعه امنیتی می‌تواند به بقای خود ادامه دهد و در عصر جدید، با نبود زنجیره پیوستگی که زمانی اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرده بود، توسعه باید، اختلاف‌نظر دارند.

ناتو در کانون دغدغه‌های جامعه امنیتی فرآتلانتیک قرار دارد. در مجامع سیاسی امریکا، در حالی که امنیت غرب بسیار اهمیت دارد، تقریباً، توجه همگان بر گسترش ناتو به اروپای شرقی و مرکزی متمرکز شده است.

پیش‌زمینۀ مزبور در اثر سه عامل زیر ایجاد شده است: اعتقاد به اینکه موثرترین وسیله حفظ ناتو در در نتیجه، حفظ نقش حیاتی امریکا در روابط امنیتی اروپا، گسترش ناتوست؛ کاهش نگرانیهای امنیتی دولتهای اروپای مرکزی و شرقی، تنها با قرار دادن آنها در جامعه امنیتی وسیع‌تر امکان‌پذیر است؛ و بالاخره، این طرز تفکر که سناریوی خاصی برای گسترش ناتو ضروری نیست؛ موضوعی که البته اشتباه است.

در واقع، تعمیق روابط ناتو و اتحادیه اروپا در آینده بلند مدت از توسعه فوری ناتو حساس‌تر است. گسترش ناتو از رهبری امریکا به اعضای اتحادیه اروپایی اجازه می‌دهد که به تنظیم راهکارهای خود برای هماهنگی با همسایه‌های شرقی خود مبادرت کنند، گسترش ناتو به شرق به سرکردگی اروپاییان طرفدار سیاستهای آتلانتیک‌گرایی امیدهای بزرگ‌تری را باعث می‌شود، هزینه‌های کمتری را ایجاد می‌کند، ضمن اینکه چنین مجموعه استراتژیکی با طرحهای اولیه‌ای که بنیان‌گذاران امریکایی ناتو برای آن در سر داشتند، رابطه نزدیکی دارد.

‌- اتخاذ مفهوم نیروهای ویژه مشترک ائتلافی از سوی وزیران خارجه ناتو در ماه ژوئن سال 1996، نشانه تحول مثبت در این زمینه بود، هر چند بسیار گذار انجام شد و تاثیر اندکی داشت.

هر چند مفهوم جوامع امنیتی تا حد زیادی با معیارهای مطالعات راهبردی کلاسیک همخوانی ندارد، اما در این مقاله، با بررسی اجمالی نخست، از ویژگیهای اصلی جامعه امنیتی بحث می‌شود، سپس، روابط آنها با ساختار ناتو مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

جوامع امنیتی

مفهوم جامعه امنیتی را نخستین بار، دانش‌جویان رشته‌ مطالعات منطقه‌ای، گرایش سازمانها و هم‌گرایی منطقه‌ای در دهه 50 مطرح کردند. در آن زمان، شش دولت اصلی در اروپا در پی ایجاد بازار مشترک اروپا بودند. جامعه امنیتی گروهی از واحدهای سیاسی است که روابط آنها براساس خواستهای ناشی از دگرگونیهای صلح‌محور تعیین می‌شود و تضمینی برای این موضوع است که اعضا با یکدیگر درگیری فیزیکی نداشته باشند، بلکه اختلافات خود را از طریق مسالمت‌آمیز حل کنند. از پژوهشهای تاریخی بر می‌آید که انتظار تغییرات صلح‌آمیز خیلی قابل اتکاست و نشان‌دهنده شناخت و اعتماد متقابل بین واحدهای تشکیل‌دهنده است. به نوبه خود، با برخی از شرایط ضروری، به ویژه هماهنگی ارزشهای اصلی در مورد نهادها و عرفهای سیاسی، اقتصادی و حقوقی تقویت می‌شود.

از نظر تاریخی، گرایش به ایجاد جوامع امنیتی در مناطق محوری(1) بوده است: در سطح ملی، پروسها در روند اتحادیه قرن نوزدهم آلمان؛ در سطح بین‌المللی، سوئد در جامعه امنیتی متنوع اسکاندیناوی که در سالهای نخست قرن ح��ضر آغاز به شکل‌گیری کرده؛ و نیز نمونه امریکا در جامعه امنیتی فراآتلانتیک که از دهه 50 بیشتر منسجم شده است؛ چنین نقشی داشته‌اند.

معمولاً، تعهدات امنیتی تکمیل‌کنندۀ روابط اقتصادی و فرهنگی شکل‌دهنده به جوامع امنیتی‌اند و عملاً، اتحاد نظامی به صورت شیوۀ نه چندان کارآمدی در آمده و معمولا، در درون مقوله‌های یکپارچگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وارد شده است.

تاسیس ناتو در دو سال نخست در راستای طرح مارشال بود. سیاست‌گذاران امریکا طرح مارشال را عامل اساسی بازسازی مجدد اروپا می‌دانستند؛ بنابراین، به سمت ناتو به مثابه یک ساز و کار قابل اتکای امنیتی حرکت کردند. مشابه این قضیه، عضویت اسپانیا در ناتو در سال 1982 برای تقویت عضویتش در جامعه اقتصادی اروپا بود که امروزه به نام اتحادیه اروپایی شناخته می‌شود.

امروزه، در شرح وجود جامعه امنیتی فرآتلانتیک تعیین میزان تاثیر عواملی، مانند تهدید شوروی، تعهدات جوامع امنیتی فرآتلانتیک، یکپارچگی اقتصاد اروپا و اهداف مشترک جامعه مدنی – بازار آزاد یا آزادی برپایه قانون اساسی – مشکل است. با وجود این، ناتوی اولیه – البته، در صورت عدم توجه به عوامل پیرامونی – نمی‌توانست تاسیس شود. به همین ترتیب، اگر از بین بردن تهدید خارجی که امر مهمی تلقی می شد، در روابط فرآتلانتیکی مدنظر قرار نمی‌گرفت، مسئله ابعاد ویژه امنیتی می‌یافت.

در عین حال، اتحادیه اروپا به صورت حوزۀ محوری با قابلیتهای بیشتری از گذشته ظاهر شد تا برای تبیین نقشها و ایجاد شرایطی که از طریق آن، مناطق اصلی جوامع امنیتی را حفظ کند، عمل نماید. خلاصه، هیچ موضوعی برای امکان موفقیت آینده جامعه امنیتی فرآتلانتیک از تقسیم مسئولیتها در ناتو بین امریکا و اروپای غربی مهم‌تر نیست.

تقویت محور اصلی اروپا

در دهه 50، امریکا، منطقه‌ای محوری بود که جامعه امنیتی فرآتلانتیک پیرامون آن شکل گرفت و هیچ جای‌گزینی برای آن وجود ندارد. امریکا از منظر اقتصادی، توانمندیهای ویژه خود را داشت و تنها کشوری بود که از نظر سیاسی و نظامی می‌توانست متحدان غرب را در کنار هم نگه دارد. با وجود این، امروزه، اتحادیۀ اروپا با جمعیت بیشتر و اقتصاد وسیع‌تری نسبت به امریکا، قابلیت بیشتری برای ایجاد روابط متعادل‌تر دارد.

همچنین همان‌طور که فرنکدیس هایسبورگ (1992) اشاره می‌کند، موفقیت مداوم اتحادیه اروپا عامل تعیین‌کننده‌ای در این باره است که آیا اروپای غربی به صورت جامعه امنیتی فعال باقی خواهد ماند یا به سیستم متوازن پیش از سال 1914 برخواهد گشت. خارج از اتحادیه موفق اروپا هیچ تضمینی برای نمونه، به منظور ادامه مشارکت فرانسه – آلمان یا سکوت آلمان در برابر چالشهای احتمالی امنیتی در نیمه شرقی اروپا شامل روسیه، وجود ندارد. در یکی از گزینه‌های احتمالی، اروپای غربی با ضعف راهبردی اتحادیه اروپا با تشتت روبه‌رو می‌شود و این مسئله آینده ناتو را نیز با ابهام روبه‌رو می‌کند.

افزون بر این، اتحادیه اروپا نسبت به امریکا انعطاف‌ بیشتری برای کنار آمدن با موضوعهای غیر نظامی از خود نشان می‌دهد فایده مشارکت یا فراتر از آن، عضویت در اتحادیه اروپا – از کاستن موانع ورود کالا برای صادرات تا انتقال دستمزدها – روندی را نشان می‌دهد که حامی اصلاحات اقتصادی دموکراتیک و حقوق اقلیتهاست. تمایل برای حفظ یکپارچگی اروپا تا حد زیادی مانع از دخالت اعضای اتحادیه اروپا در مناقشات قومی یا دیگر انواع آن در حواشی این اتحادیه می‌شود. آنچه ناتو کم دارد، اهرم ملموسی برای چنین اموری است. در واقع، ناتو نشان داده است که از کارآیی لازم برای حل و فصل مناقشات وقومی بین اعضا (مانند قبرس) برخوردار نیست، حال آنکه گاه و بی‌گاه، به کشورهای عضو کمک می‌کند که به ساختار دموکراتیک دست یابند (یونان، پرتغال).

بالاخره اینکه علت اصلی تقاضای کشورهای اروپای مرکزی و شرقی برای عضویت در ناتو، تهدید امنیت آنها نیست. لهستان و مجارستان مدت خدمت وظیفه را کاهش داده‌اند و ارتش جمهوری چک و لهستان تعدادی از نیروهای را کم کرده‌اند و دیگر نیروها را نیز منحل کرده‌اند. کشوری که احساس خطر می‌کند، چنین اقدامی انجام نمی‌دهد، همان‌گونه که واتسلا و هاول، رئیس‌جمهور یک، در سال 1994 گفت: «اگر ما کشورهای کمونیستی، در خواست سفارش جدید کنیم، اگر از غرب بخواهیم که درهای خود را به روی ما نبندد و اگر ارزیابی افراطی مجدد شرایط جدید را تقاضا کنیم، این مسائل به این دلیل نیست که به فکر امنیت و ثبات خود هستیم... ما [در کشورهای خود] به فکر ارزشها و اصولی هستیم که کمونیسم نادیده گرفته و اینکه، به نام چه کسی با کمونیسم مخالفت و آن را سرنگون کردیم، چندان اهمیت ندارد».

رابطه امنیتی فرآتلانتیک که شکاف نداشته باشد، همچنان، اساسی و ضروری است، به گفته هنری کیسینجر (1994)، «بدون آمریکا، اروپا، به شبه جزیره‌ای در نوک اوراسیا تبدیل می‌شود که توانایی یافتن شریک متوازنی را نخواهد داشت».2

بدون اروپا، امریکا به جزیره‌ای تبدیل خواهد شد که از سواحل اوراسیا دور است و به دلیل سیاستهای که نبوغ ملی خود را منعکس نمی‌کند، به نوعی توازن قدرت محکوم است. همچنین، امریکا قابلیتهایی نظامی را داراست که اروپای کاملا متحد نیز بدانها نیازمند است، اما هماهنگی با آن آسان نخواهد بود.

چنین ملاحظاتی نشان‌دهنده آن است که از ناتو می‌خواهند که به سمت تقسیم مسئولیتها حرکت کند حال آنکه امریکا تضمین، امنیتی، سیستمهای استراتژیک، قابلیتهای لجستیک و اطلاعاتی و نیروهای زمینی محدود را برای دفاع جمعی متعادل‌تر و تلاشهایی برای حفظ صلح فراهم می‌کند. اروپا مجبور است به طور محدود، خود را به گونه‌ای سازمان‌دهی کند که نقشی بیش از آنچه در حال حاضر ایفا می‌کند، در این قضیه، بر عهده بگیرد. نشست وزیران خارجه ناتو در ماه ژوئن سال 1996 در برلین نشانه پیشرفت در این راستا بود. مهم‌تر از این مسائله اینکه وزیران خارجه مفهوم جدیدی برای فرماندهی و کنترل در قلب نیروهای ائتلافی ویژه 3 اتخاذ کردند. این امر در نشست سران ناتو در ماه ژانویه سال 1994 در بروکسل به تصویب رسید. ترتیبات مزبور به این منظور ایجاد شده است که در مقرهای ناتو، ساختاری ظهور کند که انعطاف‌پذیرتر باشد و نیروهایی که برای عملیات غیر مترقبه ماورای نقش دفاع جمعی سنتی ناتو به کار گرفته می‌شوند، تحرک بیشتری داشته باشند که این مطلب در ماده 5 پیمان فرآتلانتیک شمالی ذکر شده است. هسته کارکنان واحدهای هسته‌ای از سوی افراد منتخب در چهارچوب قوانین موجود ناتو، ایجاد می‌شود.4 با تسهیل استفاده از قابلیتهای نظامی و سرمایه‌های ناتو به گونه‌ای که از دستورات یکپارچه ناتو جدا نباشند، اما در عین حال مستقل باشند، به نیروهای هسته‌ای اتحادیه غربی اروپا امکان می‌دهد که مدیریت بحران و  هیئتهای نظامی حفظ صلح را که ناتو از آن حمایت می‌کند، برعهده گیرند. همچنین، این امر، به هیئتها امکان می‌دهد که در زمره کشورهای شرکت‌کننده‌ای باشند که کشورهای عضو ناتو یا اتحادیه اروپا نیستند.

 با وجود این، چندین مسئله پیچیده همچنان، به نتیجه نرسیده است. یکی از این مسائله توضیح ترتیبات فرماندهی اروپاییان در آن دسته از عملیات ناتوست که به سرکردگی اتحادیه اروپای غربی انجام می‌گیرد و دیگری به پیش‌بینی برای تعیین و ایجاد قابلیتها و تواناییهای مشترک یا فردی، مربوط می‌شود.5

مشکل‌ترین مسئله به نقش آمریکا در آن دسته از عملیات تحت فرمان اتحادیه اروپای غربی بر‌می‌گردد که امریکا در آنها، نقش محدود یا غیر مستقیمی را ایفا می‌کند. در این باره، دست کم، سه موضوع قابل بحث است که هر یک مشکل‌تر از دیگری است. نخست اینکه بسیاری از امکاناتی که اتحادیه ارویای غربی برمی‌گردد که امریکا در آنها، نقش محدود یا غیر مستقیمی را ایفا می‌کند. در این باره، دست کم، سه موضوع قابل بحث است که هریک مشکل‌تر از دیگری است.

نخست اینکه بسیاری از امکاناتی که اتحادیه اروپای غربی مورد استفاده قرار می‌دهد، امریکایی است که از آن جمله می‌توان به هواپیماها، تجهیزات ارتباطی و سیستمهای اطلاعاتی اشاره کرد. در این میان، هر چند روشهای قابل قبول به کارگیری هزینه‌ها باید مجددا بررسی شود، اما نباید بیش از حد مشلک باشند. بدین ترتیب، امریکا نیز می‌خواهد بر استفاده از سرمایه‌هایش نظارت کند. البته، خط بین نظارت و تعیین عملیاتی مبهم است. دوم اینکه، هر چند ممکن است امریکا در این ماموریتها درگیر نباشد، اما به کارگیری خیلی از این سرمایه‌ها به سطح نیروهای امریکایی نیاز دارد.

شرکت در چنین ماموریهایی در رده‌های مختلف، مستلزم درک تفاوت از تهدیدها و سطوح عملیات است، مانند مورد عملیات سازمان ملل در بوسنی که نیروهای فرانسوی و انگلیسی در آن شرکت کردند، اما نیروهای امریکایی حضور نداشتند. حل و فصل چنین اختلافاتی کار کم اهمیتی نیست. سوم اینکه، هرگونه عملیات به سرکردگی اتحادیه اروپای غربی ممکن است قلمرو ناتو را تهدید کند. تصمیم به چنین عملیاتی که خلاف ماده 5 است، باید مطابق ساختار دستورات ناتو اتخاذ شود، که در راس آن، ژنرالی امریکایی قرار دارد که در واشنگتن مستقر است.

مشخص نیست که تا چه انداره ترس از تشدید بالقوه بحران در عملیاتهای تحت رهبری اروپای غربی کاهش یافته است. نوآوریهای نهادی در ناتو، تنها به عملیات نامنطبق با ماده 5 مربوط می‌شود که برای اداره بحران و حفظ صلح است و به دفاع جمعی از قلمرو اصلی ناتو مربوط نمی‌شود. دو موضوع مبهم به این حوزه مربوط می‌شوند، اما با وجود این، اگر به مرحله ظهور برسند، ماده 5 را نیز پیچیده خواهند کرد.

از قرار معلوم، هویت امنیتی و دفاعی اتحادیۀ اروپا در واقع، از نیروهای هسته‌ای تحت سرکردگی اتحادیه اروپای غربی و نیروهای اروپایی و غیر اروپایی ناتو جدا نیست. با وجود این، فعالیت این نیرو به عملیاتی محدود می‌شود که در شمول ماده پنج نیستند. در حال حاضر، تمام کشورهای عضو اتحادیه اروپا از جمله فرانسه مفهوم مزبور را می‌پذیرند. برای نمونه، تحت این مفهوم، اتحادیه اروپا از تضمین منافع دفاع جمعی برای اعضایش ناتوان خواهد ماند. اگر ناتو طبق برنامه گسترش یابد، کشورهایی از اعضای اتحادیه اروپا که عضو ناتو هم می‌باشند، باید از کشورهای غیر عضو اتحادیه اروپا دفاع کنند.

چنین امری معضل حادی را ایجاد خواهد کرد. در واقع، اگر دفاع و امنیت اروپا برای همیشه وابسته به ناتو باقی بماند و اتحادیه اروپا مجبور باشد حوزه‌های مختلف امنیتی را در آن فراهم کند، در حالی که به کشورهای غیر عضور کمک می‌کند، تکامل خودش به عنوان اتحادیه سیاسی محدود می‌شود، اما اگر قرار باشد که اتحادیه اروپا تعهدات دفاع جمعی خود را از طریق اتحادیه اروپا غربی فعال کند، چنین امری به منزله رقابت با ناتو می‌باشد و ممکن است ناتو و روابط امنیتی فرآتلانتیک را سست کند. برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران ناتو فکر در مورد این مسائل را زود هنگام می‌دانند؛ بنابراین، بحث عمومی کمتری در مورد مسئله پیچیده، یافتن راه حلی متعادل و منطقی در این زمینه صورت گرفته است.

در ماه ژانویۀ سال 1992، فرانسوا میترال، رئیس‌جمهور فرانسه، با نگاه مثبت به همکاریهای امنیتی اروپا ایده دکترین اروپایی برای بازدارندگی هسته‌ای مشترک را به طور جدی در سر می‌پرورانده است.6 می‌توان گفت که وضعیت کنونی با توجه به منافع متعارض در اروپا، مانند فرانسه و انگلیس و نیز در روابط فرآتلانتیک همچنان پابرجاست. اگر قرار باشد هویت دفاعی و امنیتی اروپا به واقعیت برزرگ‌تری تبدیل شود، دیدگاههای میتران باید بازبینی شوند. در این زمینه، تحلیگران امریکایی قانع شده‌اند که آلمان به منزله بخشی از روند تبدیل شدن به قدرت بزرگ درصدد کسب تمام قابلیتهای قدرتهای بزرگ، مانند سلاحهای هسته‌ای، برخواهد آمد. البته، امروزه، آلمان چنین گرایشهای را در ظاهر از خود بروز نمی‌دهد. در عین حال، می‌توان تصور کرد که همه جا، بازنگری چنین اقدام مشترکی به منزله بخشی از هویت دفاعی اروپا برای تثبیت آلمان در موضع کنونی، مطلوب باشد. همچنین باید یادآور شد که هر حرکتی در این زمینه، تا حد زیادی در راستای اجرای ماده 5 ناتو ارزیابی می‌شود.

این سلسله موضوعات مربوط به رابطه ناتو به اتحادیه اروپا به ماهیت وجودی دو سازمان بر می‌گردند و واقعاً، در زمره پیچیده‌ترین مسائل فکری و سیاسی‌ترین مسائلی قرار می‌گیرند که تا به حال، کشورهای متعامل با آن روبه‌رو شده‌اند. اشتباهات جدی در هر جهتی که باشند، می‌توانند جامعه امنیتی فرآتلانتیک را به خطر بیندازند؛ بنابراین، این مسائل به ویژه در آمریکا، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد، ضمن آنکه هیچ یک از این موضوعات با گسترش ناتو ساده‌تر نمی‌شوند؛ مسئله‌ای که توجه امریکا بدان معطوف شده است. در واقع، خود گسترش ناتو، چالشهای بیستری را ایجاد می‌کند.

خطرهای گسترش زودهنگام7

دو حزب جمهوری‌خواه و دمکرات امریکا از نظریه گسترش سریع ناتو برای در برگرفتن حداقل لهستان، مجارستان و جمهوری چک حمایت می‌کنند. از نظر آنها، این مسئله در بسیاری از پایتختهای کشورهای اروپایی حساسیت کمتری دارد و هیچ یک از اعضای ناتو با آن مخالفت نکرده‌اند.

با نگاه به استدلال موافقان و مخالفان توسعه ناتو، سه بحث عمده در طرفداری از توسعه ناتو صورت گرفته است. نخستین دیدگاه بر این بارو است که این کار از تهدید اروپای شرقی و مرکزی از سوی روسیه جلوگیری می‌کند و به آنها تضمین می‌دهد که ناتو از آنها دفاع خواهد کرد. در مقابل، مخالفان این دیدگاه معتقدند که این اقدام تهدید روسیه را در پی خواهد داشت.

دومین دیدگاه معتقد است که توسعه برای جلوگیری از تداوم خلا موجود امنیتی بین روسیه و آلمان می‌باشد؛ مناطقی که کیسینجر آنها را مناطق استراتژیک توصیف کرده است. مخالفان این دیدگاه در پاسخ می‌گویند تصور خلا امنیتی با ابهام روبه‌روست و نمی‌توان آن را فرضیه‌ای دانست که به درستی آزموده شده باشد. همچنین، ناتو با وارد کردن تعداد کمی از کشورها در حوزه دفاع، مشخصا، تعدادی دیگر از کشورها را از حوزه امنیت خارج می‌کند و امنیت آنها را به خطر می‌اندازد که دلایل مهم‌تری برای نگرانی در مورد امنیت خود دارند. از جمله این کشورها می‌توان به دولتهای شبه جزیره بالکان و اوکراین اشاره کرد.

دیدگاه سوم به محدود کردن دستاوردهای آزادی‌خواهانه و اصلاحات اقتصادی ونیز  بر برگرفتن درگیریهای قومی برمی‌گردد. تا کنون، معلوم شده است که ناتو امکانات رسیدن به بسیاری از اهداف خود را ندارد، حال آنکه در مواردی، اتحادیه اروپا امکانات بهتری را در اختیار اعضا قرار می‌دهد. مخالفان می‌افزایند که روسها مهم‌ترین اقلیت قومی استراتژیک در کل جمهوریهای بازمانده اتحاد جماهیر شوروی، به ویژه اوکراین و کشورهای بالکان هستند. طرحهای کنونی گسترش ناتو برای حل این مشکلات چیزی در بر ندارند و حتی ممکن است با تشویق احزاب ملی‌گرا در مسکو برای تقاضای حمایت از اقوام روس در کشورهای خارج (19 نزدیک با پیشروی ناتو به سمت آنها، مسئله بدتر شود.

طرفداران گسترش ناتو با درگیر شدن در این پاسخهای واهی کم‌کم، به طور جدی، در مورد پیامدهایی که گسترش ناتو ممکن است، ایجاد کند، نگران می‌شوند و راه‌حلهایی برای آن پیشنهاد می‌کنند. توسعه ناتو به ناچار، مشکلاتی را در مورد سیاستهای داخلی ایجاد می‌کند. اگر استقلال امنیتی و گسترش فوری‌ ناتو قانع‌کننده باشد، راه‌حلهای پیشنهاد شده برای حل مشکلات در خور توجه‌اند. این در حالی است که رسیدن به نتیجه دشوار است.

افزون بر اینها، طرح مشارکت(2) برای صلح که به منزله اقدام تعیین‌کننده‌ای آغاز شد، به روندی کارکردی تبدیل شده است که تمام کشورهای اروپایی مرکزی و شرقی و نیز جمهوریهای شوروی سابق از جمله روسیه را در بر می‌گیرد، برنامه‌ها و تمرینهای مشترک نظامی را اجرا می‌کنند و دیگر وسیله‌ها را برای هماهنگ کردن کشورهای شریک با معیارهای ویژه ناتو فراهم می‌آورند، کنترل غیر نظامی را بر ارتش مورد تشویق قرار می‌دهد و بسیاری کشورهای شریک از جمله روسیه در این ارتباط فعال‌اند. اجلاس ناتو در برلین در ماه ژوئن سال 1996، با افزایش بیشتر مشارکت موافقت کرد. این در حالی بود که گسترش اولیه ناتو برای در برگرفتن تعداد کمی از کشورها می‌توانست این دستاوردها را برای بسیاری به خطر بیندازد.

توسعۀ اتحادیه اروپا ممکن است به صرف هزینه بیشتر از سوی کشورهای اروپای غربی نیازمند باشد، اما همان طور که مشاهده کردیم، تغییرات دفاعی و امنیتی اروپا برای خودشان مطلوب است و دلایل زیادی وجود دارد که توقع داشته باشیم، اروپای غربی، شرق را یکپارچه کند، همان‌طور که امریکا در سالهای پیش از جنگ جهانی این کار را برای اروپای غربی انجام داد.

نکته اخیر بر این مسئله دلالت می‌کند که توجه بیش از حد مسئله گسترش ناتو، اتحادیه اروپا را از برخی انتقادها مصون داشته است. گشودن بازارهای اتحادیه اروپا به روی صادرات کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، از نظر حمایت از تحول اقتصادی و سیاسی آنها نسبت به سازوکارهای ناتو کمک بیشتری می‌کند. هیچ معیاری به تنهایی، به اندازه اصلاح خط‌مشی عمومی کشاورزی اتحادیه اروپا برای ادامه اصلاحات در لهستان موثر نیست. با وجود این، سیاست‌گذاران امریکا و نیز رهبران اروپای مرکزی و شرقی با ملایمت این استدلال اتحادیه اروپا را پذیرفته‌اند که توسعۀ این اتحادیه آن قدر پیچیده و پرهزینه است که اصولا، روند بلند مدتی ارزیابی می‌شود.

بالاخره اینکه، همان‌طور که در حال حاضر، برنامه‌ریزی شده است، گسترش ناتو بارزترین ویژگی این سازمان را تهدید می‌کند؛ موضوعی که از نظر تاریخی، برای همه متفقین بی‌سابقه بوده است: ماده 5 ناتو که پذیرش آن اعضا متعهد می‌شوند که حمله به یکی از آنها به منزله حمله به همه تلقی گردد؛ موضوعی که پاسخ جمعی و مناسبی را به همراه خواهد داشت، حتی در دوره جنگ سرد، ناتو که با دشمن مشترکی روبه‌رو بود، و پنج بخش آمریکایی در جبهه مرکزی، که زرادخانه‌های عظیم و مهلک سلاحهای هسته‌ای پشتیبان آن بودند، بحثهایی را درباره اعتبار این تعهدات از طرف ایالات متحده برای اروپا شاهد بود، مبنی بر اینکه آیا امریکا نیویورک، شیکاگو یا لس‌آنجلس را برای پاریس، رم یا لندن به خطر می‌اندازد.

ناتو برای کنار آمدن با این مشکل پنج گزینه دارد. نخست اینکه ‌می‌تواند تمامی تعهدات ماده 5 را بردارد یا موقتاً، تعلیق کند، همان طور که یکی از مقامات پیشین دولت کلینتون بیان کرده بود که انجام چنین کاری به منزله برداشتن گامی اساسی است؛ چرا که ناتو را فاقد ویژگی‌ام می‌کند که به دلیل آن منحصر به فرد شده است و نیز رابطه امنیتی غیر قابل تقسیم بین امریکا و اروپا مخدوش می‌شود. دومین گزینه اینکه، ناتو می‌تواند این مشکل را نادیده بگیرد و آگاهانه بپذیرد که تعهدات ماده 5 برای کشورهای اروپایی مرکزی و شرقی معتبر نیست، اما انجام این کار ارزش غیر قابل تقسیم بودن تعهدات و تضمینهای ماده 5 را بین متفقین پایین خواهد آورد.

گزینه سوم این است که ناتو می‌تواند به کشورهای اروپای مرکزی و شرقی که شامل ماده 5 نمی‌شوند، تعهدات محدودی بدهد و سرانجام اینکه، ناتو می‌تواند تعهدات کامل خود را گسترش دهد و برای اعتبار بخشیدن به آنها نیز می‌تواند اقداماتی انجام دهد. البته، بیشتر طرفداران گسترش ناتو در این زمینه، آمادگی لازم را ندارند. همچنین، پیوندی فیزیکی، که با استقرار نیروهای ناتو شامل امریکاییان در خطوط مقدم ناتو ایجاد می‌شود، نیز برای روسیه تحریک‌آمیز و بسیار پرهزینه است.

اگر گسترش تعهدات ماده 5 ناتو به این دلیل که دشمن مشترکی برای مقابله وجود ندارد، فاقد عنصر الزام‌آور است، طرح گسترش مدنظر اتحادیه اروپا به ضرورت دفاع مشترک در مقابل یک تهدید واحد اشاره می‌کند، یعنی ظرفیتی بیشتر برای اتحادیه اروپا برای ایفای نقش بالاتر در امنیت جمعی.

به طور کلی، بررسی مسئله توجه به گسترش ناتو نیز بر تمایل به تقویت ستون اروپایی ناتو اشاره دارد و همکاری برای گسترش آن ارائه می‌دهد که اروپای غربی آن را اداره می‌کند و به پیوستن اتحادهی اروپا مرتبط است. چنین راهکاری برای شرق تعهدات کارکردی بیشتر ایجاد می‌کند و شرق و غرب را در معرض خطرهای کمتری قرار می‌دهد افزون بر این، چنین چیزی با اهداف بلند مدت امریکا در اروپا سازگار است.

گام نخست، توجه به تجربه‌های گذشته

این واقعیت که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به دفاع از اروپای غربی برخاسته است، برخلاف انزواطلبی این کشور در دروه جنگ، هراس‌انگیز نیست. امریکا با دورنمای گسترش اتحاد جماهیر شوروی احساس تهدید می‌کرد، اما کشل ابتکار امریکا غیر عادی بود. هم ترومن و هم آیزنهاور افزون بر پاسخ به تهدید شوروی در پی تعییر سیاستهای بین‌المللی اروپای غربی بودند که از سیستم متعارف تعادل قدرت به سمت جامعه امنیتی پیش می‌رفتند که در نهایت، می‌توانست همراه با امریکا خودش را حفظ کند.

دولت کندی شعار تقویت ستون اروپایی ناتو را پس از تغییر سیاستهای دولت پیشین، که دقیقا همین هدف را داشت، ابداع کرد. تغییر مزبور به دلیل مدیریت استراتژیک سلاحهای هسته‌ای بود. تیم کندی دکترینهایی را اتخاذ کرد که با دکترین تلافی گسترده‌ آیزنهاور خیلی متفاوت بود، همان‌طور که آیزنهاور گفته بود، دکترین جدید پاسخ منعطف خیلی پیچیده‌تر و محکم‌تری بود و به مرکزیت دادن بیشتری به کنترل و مدیریت سلاحهای هسته‌ای نیاز داشت.

مک نامارا، وزیر دفاع وقت امریکا، در بیان خط‌مشی عمده‌ای که در سال 1962 ارائه داد، از بازدارندگی هسته‌ای مستقل برای اروپا انتقاد کرد. از نظر وی، این سیاست اروپاییان با مناسبات جنگهای هسته‌ای مهار شده ناسازگار بود. خط‌مشی جدید در مورد سلاحهای هسته‌ای در شکل‌گیری دستورات ناتو تغییر بنیادینی را ایجاد کرد. همچنین، اقداماتی که امریکا برای آنچه امروزه، امنیت اورپا و هویت دفاعی نامیده می‌شود، در نظر داشت، متوقف و در نتیجه، فرانسه از ساختار نظامی ناتو  خارج شد.

با وجود این، آن بخش از دوران خاص استراتژیک در سال 1989 پایان یافت و از آن پس، امنیت اروپا به مقوله اداره توازن وحشت وابسته نیست؛ بنابراین، بسیاری از مسائل مربوط به این امر مفهوم خود ار از دست داده‌اند. بدین ترتیب، امریکا بدون اینکه با تهدیدی روبه‌رو باشد، می‌تواند به سمت ماهیت جدیدی از دیگاه ترومن آیزنهاور نسبت به دولتهای متعامل در اروپا، حرکت کند. نکته در خور توجه آنکه آمریکا و ستون اروپایی ناتو می‌تواند به برنامه‌ریزی ثبات در اروپای مرکزی و شرقی کمک کند.   

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات