سعدالله زارعی
آمریکا با «داعش» مخالف است یا موافق؟ آیا داعش از خط قرمزهای آمریکا عبور کرده است و از این رو مورد غضب مقامات آمریکایی قرار گرفته؟ آیا آمریکا در سوریه با داعش موافق و در عراق مخالف است؟ آیا آمریکاییها بنا دارند به بهانه داعش بار دیگر نیروی نظامی به عراق گسیل کنند و عراق را اشغال یا به کنترل خود درآورند؟ آیا ایران و آمریکا در مقابله با داعش به نقطه مشترک رسیده و میتوانند به توافقات و همکاریهایی نائل گردند؟ آیا در ماجرای آمریکا و داعش ما با بازی پنهان و بازی آشکار مواجه میباشیم؟ اینها سوالات مخاطبان فراوانی در داخل ایران و خارج از آن است و در پاسخ به هر کدام نظریهها، گمانهزنیها و طبعا دلایل و نشانههایی وجود دارند اما آنچه در خلال این بحثها میتوان با قطعیت زیادی درباره آنها گفتگو کرد بدین قرار است:
1- شناسنامه داعش در عراق از یک سو با شناسنامه القاعده و از سوی دیگر با اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلیس گره خورده است. داعش پیش از این با عناوین «دولت اسلامی عراق» و «سازمان توحید و جهاد» رسما شعبه عراقی القاعده و تحت ریاست «ابومصعب زرقاوی» قرار داشت و هم اینک نیز داعش بعنوان القاعده عراق شناخته میشود البته این گروه اختلافاتی هم با القاعده مرکزی به ریاست ایمن ظواهری دارد. در عین حال گروه داعش ارتباط معنیداری با اشغال عراق توسط غرب در سال 1382 دارد. در این مقطع سازمان القاعده با استفاده از فضای اشغال عراق و به امید اینکه بتواند نظام مورد نظر خود را جایگزین رژیم متلاشی شده صدام حسین کند وارد جنگ شد و توانست ضرباتی را در بعقوبه مرکز استان دیاله و فلوجه در استان الانبار و استان کرکوک به نیروهای نظامی آمریکا وارد کند از این رو در فاصله سالهای 2003 تا 2007 آمریکا در داخل عراق با تروریزمی مواجه بود که همه توان خود را مصروف به قدرت رسیدن میکرد و البته برای آنکه اسلامخواهی سکه رایج در منطقه بود فعالیتهای تروریستی خود را در قالب کلمات مذهبی و سازمانی تحت نام «منظمه توحید و جهاد» انجام میداد. وقتی ابومصعب زرقاوی در سال 2006 در حمله هوایی آمریکاییها کشته شد، سازمان القاعده در عراق دچار ضعف شد چرا که این سازمان در عراق عملا فرد قدرتمند دیگری نداشت از این رو در فاصله سالهای 2006 تا 2010 شاهد بحران داخلی در القاعده عراق بودیم.
در 2007 القاعده عراق از استان الانبار که مرکز تجمع نیرویی آنان بود، گریخت و به لبنان رفت و پس از حدود 5 ماه جنگ و گریز در اردوگاه فلسطینی نهرالبارد در طرابلس لبنان و دادن تلفات پراکنده شد. این سازمان یک سال پس از آغاز بحران سوریه نیروهای پراکنده خود را سازماندهی کرد و با چراغ سبز غرب، رژیم سعودی و ترکیه وارد سوریه شد در این مقطع طرحهای دیگر غرب و کشورهای عربی به بنبست رسیده بود و کوفی عنان نماینده وقت اتحادیه عرب و سازمان ملل از بینتیجه بودن اقدامات علیه بشار اسد سخن میگفت بنابراین القاعده عراق که پس از مرگ همزمان عمرالبغدادی و ابوحمزه در 30 فروردین 89 به دست «ابراهیم علی البدوی السامرایی» با نام جعلی ابوبکر البغدادی افتاده بود، به سوگلی غرب و کشورهای عربی و بعنوان تنها «راهحل» تبدیل شده بود.
گروه داعش در مجموع با استفاده از ظرفیت نیروهایی که در فاصله سالهای 1370 تا 1391 تربیت شده بودند و نیز با برخورداری از نیروها و تجربه ارتش و حزب بعث توانست سرپلهای مهمی را در ریف دمشق، حلب، رقه و دیرالزور بگیرد و عملا رویای جداسازی بخشهایی از حاکمیت سوریه را عملی کند و از این رو بطور دائمی با سیل پولها و سلاحهای آمریکایی-سعودی و ترکیه مواجه بود تا اینکه در داخل سوریه از یک سو نیروهای دفاع وطنی از اواخر سال 1391 وارد میدان شدند و از سوی دیگر حزباله لبنان با درک شرایط امنیتی سوریه حساسترین نقطه داعش در بخش شمالی استان حمص که در واقع چهار راه دریافت سلاح و پول توسط القاعده بود و به دلیل اتصال به مدیترانه - از طریق استانهای طرابلس و هرمل- رگ حیاتی آن به شمار میرفت را هدف گرفت و در یک نبرد قهرمانانه موفق شد، استراتژیکترین نقطه جغرافیایی تحت تصرف داعش- یعنی القصیر- را آزاد کند. با آزادی این منطقه وسیع که چهار استان حمص، حما، حلب و طرطوس را پشتیبانی میکرد، کمر القاعده در سوریه شکست چنانچه پس از آن حزباله عملیات سنگینی را در منطقه قلمون به اجرا گذاشت و این منطقه را پاکسازی کرد و قلب آن «یبرود» را تسخیر نمود. و از این پس غرب و رژیمهای سعودی، قطر و ترکیه دریافتند که داعش در حال رنگ باختن و هزیمت از سوریه است.
2- عملیات داعش در استانهای الانبار، صلاحالدین و نینوا با شکست در سوریه و عراق ارتباط مستقیمی دارد. در داخل سوریه بخصوص پس از آزادی یبرود که در اواخر اسفندماه سال گذشته انجام شد، داعش شکست سنگینی را متحمل گردید و دریافت که با این شکست قادر به حفظ مناطق اشغال شده حلب و استانهای رقه و دیرالزور نیست البته نمیتوان کمترین تردیدی داشت که شکست در دو منطقه وسیع القلمون و القصیر شکست مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، قطر، داعش و جبهه ًْالنصره بود به همین جهت هم شاهد تأثیرات توأمان این شکست بر آنان به طور فاحش بودیم. شکست دیگری در عراق اتفاق افتاده بود چرا که برگزاری انتخابات دهم اردیبهشت ماه 93 و مشارکت حدود 74 درصدی مردم در این انتخابات که مناطق سنی را هم شامل میشد به خوبی نشان داد که اندیشه خلافت که داعش بطور علنی و جدی دنبال میکرد، هیچ جایگاهی در مردم عراق و از جمله اهل سنت ندارد.
این انتخابات در واقع آرزوی داعش را برباد داد. از سوی دیگر محور آمریکا، انگلیس، عربستان و ترکیه نیز برگزاری انتخابات پرشکوه پارلمانی عراق که در یک فضای رقابتی کامل برگزار شد و در نتیجه آن جایگاه نیروهای انقلابی- اسلامی بالاتر از قبل رفت، را با سرمایهگذاریهای فراوان چند ساله خود در تضاد کامل دیدند وقتی لیستهای انقلابی موفق به کسب بیشترین کرسیهای مجلس شدند این جبهه مشترک خود را با یک شکست فاحش مواجه دید. از این رو وضع عراق هم برای این دو دسته شکست کامل بود و لذا اقدام داعش برای بهم ریختن وضع امنیتی عراق در واقع آخرین امیدی بود که این دو جریان میتوانستند به آن دل ببندند. از این رو اگر گفته شود هم پروژه سوریه و هم پروژه عراق به عنوان دو حلقه مهم جبهه مقاومت از یک طرف معضل مشترک و از سوی دیگر دو نقطه کانونی در تغییر وضعیت برای این دو جریان هستند که در واقع یک جریان بیش نیستند، سخن گزافی نخواهد بود.
3- برخلاف آنچه آمریکاییها، سعودیها و ترکیه و بطور کلی این جبهه شناخته شده ادعا میکنند، داعش و سایر گروههای شناخته شده و ناشناخته تروریستی هیچ مشکلی برای آنان ندارند بلکه آنان در کل این منطقه مشکل برای جبهه مقاومت هستند. برای اینکه ابعاد این موضوع را دریابیم کافی است سری به پاکستان بزنیم ببینیم سینه چه کسانی در روز عاشورا و... در داخل حسینیهها و صفوف عزاداری و... دریده میشود و در عراق نیروهای تروریستی علیه چه دولت و مردمی اقدامات تروریستی انجام میدهند و در سوریه کدام نظام سیاسی در معرض آماج تروریستها قرار دارند و در لبنان گروههایی نظیرگروه «احمد اسیر» علیه چه کسانی وارد عمل شده و ضاحیه متعلق به کدام طایفه است و این را در یمن هم مورد مطالعه قرار دهید تا ببینید در «جوف» چه کسانی اخیراً کشته شدند! کاملاً واضح است که در کل این منطقه این جبهه مقاومت است که مورد هجوم تروریزم قرار دارد و از این مسایل در عربستان، قطر، کویت، امارات، اردن، ترکیه، آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی، فرانسه و... خبری نیست چرا که تروریزم را خود پروریده و مدیریت میکنند. یعنی برخلاف آنچه گاهی تصور میشود تروریزم «لجام گسیخته» نیست بلکه لجام دارد و در دستان آمریکا میباشد.
4- اما اگر تروریزم خطر خیلی جدی باشد در حدی که آنگونه که مقامات آمریکا، انگلیس، فرانسه و... میگویند، باید یک «جبهه جهانی» برای مهار آن تشکیل شود که البته اینطور نیست و خطر داعش و... در حد «تهدید متوسط» قرار دارد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت برکاته امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهًْالله علیه فرمودند «موضوع اصلی و دشمن اصلی نیست»، اساساً سران جبهه عیاش و جنایتکاری که منفعت خود را در ریخته شدن خون مسلمانان میدانند، صلاحیتی برای مبارزه علیه داعش و... ندارند. داعش بعنوان «خطر متوسط» در سوریه تا حد زیادی مهار شده و در عراق هم در حال مهار شدن است اما نه به دست نظامیان آمریکایی و نه به وسیله دلارهای سعودی.
آنچه جبهه ضد تروریزم را فعال نگه داشته روحیه متدینینی است که با خدا معامله کردهاند همانها که وقتی شنیدند تروریستها قصد دارند به حرم مطهر حضرت زینب- سلامالله علیها- جسارت کنند یک جبهه بزرگ منطقهای دفاع از پیامرسان کربلا تشکیل دادند. «کلنا نفدیک یا زینب» یا «کلنا عباسک یا زینب» چه ولولهای به پا کرد و این نه تنها شیعیان بلکه هزاران سنی عاشق اهل بیت پیامبر را وارد صحنه کرد. بلی تروریزم هم از بین خواهد رفت و این برگ استعمارگران هم باطل میشود، هر چند هزینههایی در برداشته باشد.
5- دعوای آمریکا و داعش یک دعوای ساختگی است برای آنکه واقعیت همکاری زشت غرب با تروریزم مخفی بماند. واقعیت این است که هدف آنان مشترک است و در منطق نیز با عملیاتهای «کشتار جمعی» گره خوردهاند از هیروشیما تا سنجار عراق این خط مشترک را بیان میکنند اما البته آمریکا قادر نیست بازی اصلی را مخفی کند و یا به بازی ساختگی جلوه و جلا دهد. از این رو این حقه آمریکایی راهی به افکار عمومی پیدا نکرده است.
http://kayhan.ir/fa/news/23608
ش.د9301405
� G� ��� �� یرپوستی القاگر و متذکر نحوه ایفای نقش دانشآموزان دختر در دوران پساز بلوغ و هنگامه عهده داری وظایف همسری و مادری می باشد.
برخلاف ادعاهای مطروحه، اجحاف در حق نسوان زمانی اتفاق می افتد که به بهانه عدالت جنسیتی، جایگاه رفیع مقام زن را به ملعبه ای مستعمل و البته متبّرج تقلیل داده و از نداشتن سرخآب و سفیدآب در سیمای زنان، شکوه و شکایت کنیم!
در بخش دیگری از این جلسه، «پرستو الهیاری»
- زندانی امنیتی و عضو کمپین ضداسلامی یک میلیون امضا– در موضوع ربودن حق تحصیل زنان، اظهار میدارد: «انتخاب این نام برای بحث به این دلیل بود که در واقع حق و سهم زنان از دانشگاهها در حال دزدیده شدن است چراکه در دولت دهم که یکسری سهمیهها برای زنان را حذف کردند. از مجموعه رشتههای مهندسی حذف شده برای زنان میتوان به رشته های شهرسازی، برق، عمران، صنایع، کامپیوتر، مکانیک و معماری اشاره کرد. اکثر رشته های حذف شده در نوبت روزانه دانشگاهها بود و رشتههای شبانه که هزینه تحصیل توسط دانشجو پرداخت می شود با حذف کمتری مواجه بودند. از جمله عواقب این تبعیض جنسیتی، ناچاری دختران به حضور بیشتر آنان در دانشگاههای آزاد و غیردولتی و فشار مالی بیشتر به خانواده هاست. این تبعیض در شهرستانهای کوچکتر میتواند به ترک تحصیل دختران و تغییر مسیر زندگی آنان منجر شود.»!
ادعای کذب فوق درحالی مطرح می شود که نامبرده حتی زحمت مراجعه به دفترچه انتخاب رشته کنکورهای سراسری را به خود نداده تا بداند که نه تنها از ورود دانشجویان دختر به هیچ یک از رشتههای مهندسی فوق الذکر جلوگیری نشده است بلکه هم اکنون اکثریت دانشجویان در رشته هایی همچون مهندسی معماری را دختران تشکیل می دهند.
در ناآگاهی و بی اطلاعی سخنران مذکور همین بس که نامبرده، علت مراجعه دختران به دانشگاه های غیرانتفاعی و مخصوصاً آزاد را در معلول خودخوانده حذف رشته های مهندسی برای زنان میجوید. این درحالی است که اتفاقاً دانشگاه آزاد اسلامی از سال تحصیلی 91-90 اقدام به پذیرش دانشجویان دختر در مقاطع کارشناسی رشتههایی چون مکانیک، عمران، برق، صنایع و... نموده و تا پیش از این تاریخ تنها از پسران متقاضی در اینگونه رشتههای مهندسی ثبت نام به عمل میآورد!
در پایان، سوالی که در اذهان بسیاری از دلسوزان نظام و دوستداران انقلاب پدید می آید این است که چگونه امکان دارد، اجازه برگزاری چنین جلساتی، آنهم در پایتخت جمهوری اسلامی و از سوی دولتمردان اعتدالی داده شود؟!
اگر موضع دولت یازدهم و در رأس آن رئیس جمهور محترم، تقبیح «به بهشت بردن اجباری مردم» است، شایسته نیست که با تساهل و تسامح در قبال برپایی این قبیل نشست ها، خدای ناکرده جادهصافکن مسیر «به جهنم رفتن ملت» باشیم!