تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۵  ، 
کد خبر : ۲۷۰۴۵۷

چالش‌های اساسی فراروی صلح جهانی


تحولات و وقایع اخیر در عرصه روابط بین‌المللی ( و همچنین ملی  و درون ملی) به خوبی نشان می‌دهد که در سده حاضر «صلح و عدالت» بیشتر از هرچیز دیگری در معرض خطر، تهدید و نقض قراردارد. این تحولات، از اقدامات نظامی یکجانبه، قتل عام و محاصره شهرها و هژمون طلبی برخی رژیم‌ها و دولتها در اقصا و نقاط جهان گرفته تا فقر و گرسنگی‌ها و عدم توزیع عادلانه امکانات حیات انسانی میان ملتها و همچنین بیسوادی و عدم دسترسی به آگاهی‌های لازم برای مواجهه صحیح با حوادث طبیعی وغیرمترقبه و آنچه در زندگی اجتماعی  رخ می‌دهند و نهایتا فقدان حاکمیت عدالت بر روابط بین‌المللی، همه جوامع اعم از توسعه یافته و درحال توسعه، ملی وبین‌المللی را با بحران روبرو نموده به طوری که بیشترین زمان و بودجه‌ها نیز درسطح جهان به همین مسائل و شیوه‌های برخورد واکنشی‌ به آنها اختصاص یافته و می‌یابند. این درحالی است که عدم درک صحیح از بسترها و عوامل منتهی به بحران‌های صلح، پیامدهای دقیق این عوامل برکم و کیف حیات بشری و همچنین وظایف وکارکردهای دولتها و جامعه بین‌المللی در این رابطه، نه تنها امکان واکنش به این مسائل را در پهنه زیست محیطی بشر ناممکن ساخته بلکه به جای شناخت «علت‌ها» بر «معلول‌‌ها» تمرکز گردیده، آسیب‌های ناشی از وضعیت موجود و حاکم ادراک نشده و نهایتا اهمیت و بسترهای «پیشگیری» از چنین بحران‌هائی نیز در پس ظواهر و صورت بندی‌های جامعه بین‌المللی دولتها پنهان گردیده است.

1- چالش‌های ساختاری، مدیریتی و فرهنگی

علاوه بر چالش‌هایی که به حوزه اندیشه‌ای و نظری مربوط می‌شوند، در نظام مدیریتی و فرهنگی غالب در محیط جهانی نیز عناصر و موانعی جدی برای صلح و عدالت وجود دارد. برخی از محورها آسیب ساختاری برای صلح عادلانه به شمار می‌روند.

الف- مدیریت جهانی ناعادلانه

ناعادلانه بودن مدیریت حاکم بر روابط بین‌المللی، اجزای این سیستم را در وضعیتی بحرانی، چالش برانگیز و ناامن قرارداده است. مادامی که برابری دولتها نادیده گرفته می‌شود وعده‌ای محدود از دولتها به عنوان هیئت رئیسه جهان عمل می‌‌نمایند، دنیا در وضعیت ناآرام و آشوب کنونی باقی خواهد ماند. با در نظرگرفتن جنگ طلبی‌های ابرقدرتهای و برخوردهای سلیقه‌ای با خشونت و نمادهای آن، برای عموم و آحاد جامعه بشری شکی باقی نمانده که صلح در عمل، نه برای همگان، بلکه تنها  برای برخی ها تعقیب و دنبال می‌شود.در چنین افقی، عدالت با حفظ ساختار ناعادلانه بین‌المللی موجود ( و همچنین ساختار ناعادلانه موجود در درون دولتها و ملتها) قابل تحقق نیست. چگونه می‌توان صلح را با عدالت همگام ساخت بدون اینکه سازمان حاکم بر روابط بین‌المللی کنونی، به صورت مناسب دگرگونی یابد؟

سازمان‌های ناکافی و ناکارآمد ناظر، برحفظ صلح و عدالت: تصویب منشور ملل متحد در شرایطی که جنگ جهانی دوم، به مثابه گریزی از نابودی و دریچه‌ای به روی حیات به نظر می‌رسید. اما از همان نخستین روزهای فعالیت سازمان ملل متحد، مشکلات و ایرادهای این منشور و تفاوت آن با خواسته‌ها و انتظارات بشریت (در عین قوت‌ها و نکات مثبتش نسبت به میثاق جامعه ملل) روشن شد. یکی از آنها، مفهوم ناروشن و ترکیب شگفت‌انگیز «صلح» و «امنیت» بین‌المللی در قالبی بود که اصلی‌ترین هدف این سازمان را تشکیل می‌داد. صلح تعریف نشد؛ رابطه آن با امنیت نیز روشن نگردید؛ صلح و امنیت به صورت موردی و در اقتدار شورای امنیت قرار گرفت؛ حق وتو بر اعمال فصل هفتم منشور سایه افکند و قدرت‌های شرق و غرب در جنگی سرد، آن را صحنه تقابل و تخریب اهداف و کارکردهای ملل متحد قرار دادند؛ هیچ کس نتوانست و هنوز هم نمی‌تواند منظور از صلح در این سازمان جهانی را تعریف کند؛ هر رکنی از ارکان این سازمان و هر آژانسی از خانواده آن (یونسکو، بهداشت جهانی، یونیدو، و...)، افقی خاص را برای فعالیت خود برگزیده است.

این است که رهیافت منشور ملل متحد، رهیافتی غیرعمومی، ناروشن، بی‌ثبات، فاقد افق، فاقد مرکز ثقل و فاقد معنای بشری است. اگر این سازمان ظرف شش دهه فعالیت خود نتوانسته توفیقی در صلح جهانی داشته باشد و عمدتاً درصدد آرام‌سازی فضاهای گسست در ساختار و بافت نظام بین‌المللی بوده است، اغلب به همین معضل مربوط می‌شود.صلح جهانی آنگونه که در رویه سازمان ملل متحد دنبال شده است، جلب نظر موافق قدرت‌ها درخصوص منابع خاص آنها است. از آنجا که این منافع، متفاوت و متغیر است، صلح نیز ازنظر معنا و مصداق همواره متغیر و ناپایدار بوده است. یکی از آسیب‌های صلح جهانی به همین موضوع یعنی وابستگی مفهوم و مصداق صلح به منافع متغیر نظام بین‌المللی قدرت محور است.

تغییر و انحراف در رسالت سازمان ملل متحد: منشور سازمان ملل متحد با «تلاش برای جلوگیری از تکرار بلای جنگ جهانی که دو بار در طول قرن گذشته، بشریت را دربر گرفته» آغاز می‌شود و نخستین هدف آن نیز حفظ صلح عنوان شده و همچنین فصل هفتم آن که اختصاص به «مقابله با تهدید علیه صلح، نقض صلح و عمل تجاوز» دارد. اما درعمل، صلح و عدالت در مقیاس جهانی و براساس ایده‌ها و آموزه‌ها و فرهنگ‌های ملل جهان طرح‌ریزی، تعریف و پیگیری نشده، این سازمان در برخی از موارد که تسلیم نفوذ فرهنگی و سیاسی قطبی از قدرت در جهان شده است، اندیشه صلح جهانی را به «آرام‌سازی فضای کنونی و حفظ وضع موجود» و ناعادلانه حاکم بر جهان و استمرار امتیازات و حقوق ویژه و انحصاری قدرت‌ها در ساختار جهانی تفسیر نموده و تغییر جهت داده است.

آیا با چنین اندیشه‌ای می‌توان سازمان ملل متحد را که اعضای آن با دستاویز صلح و امنیت بین‌المللی، از جایگاه برابری برخوردار نبوده، ناظم و حافظ این صلح پنداشت؟ اگر هدف راستین ملل متحد صلح جهانی برای نوع بشر است، تفاوت نقش‌آفرینی بازیگران آن و ساخت حقی جعلی به نام «وتو» چه معنایی خواهد داشت؟ حق وتو چه مزیتی برای برقراری صلح جهانی و حفظ آن دارد و صاحبان آن از چه مزیتی برخوردارند که مستحق آنند و سایرین محروم از آن؟ نکته شگفت اینکه هدف راسخ ملل متحد چنانکه در ماده1 هم مقرر شده است، حفظ صلح و امنیت بین‌المللی است و این هدف به معنای تحدید دامنه اندیشه‌ها و ابزارهای قدرت محور در میان دولت‌ها برای تحقق آن است، حال آنکه صاحبان حق وتو دولت‌هایی هستند که از یک سو به واسطه همین اندیشه‌ها و ابزارهای قدرت آگین به این حق شایسته شناخته شده‌اند و از سوی دیگر همان کشورهایی هستند که برای حصول به منافع خود به نقض صلح از رهگذر ورود به جنگ و اخلال در امنیت بین‌المللی اقدام می‌نمایند.

دراین گردونه، مدیریت اصلی و اجرائی سازمان در دست شورای امنیت یعنی قدرت‌ها بوده، مجمع عمومی که متشکل از نمایندگان همه ملل جهان است، نقشی درجه دو دارند.

ب- نبود فرهنگ صلح و عدالت

نظام مدیریت صلح در جهان، هیچ‌گاه احترام به فرهنگ‌ها و ادیان را درک نکرده است و این علتی اساسی برای وضعیت دوران معاصر است. امروزه صلح کالائی است که بازیگران قدرتمند از تشکیل کنگره وین 1815 به بعد، به صورت نظام‌مند صلح را به مجرائی برای به اسارت درآوردن هویت‌ها و فرهنگ‌های دیگر ملت‌ها بکار بسته‌اند؛ معاهده و پیمان نوشته‌اند، به تقسیم جهان و حوزه‌های نفوذ خود پرداخته‌اند و بعد از تشکیل سازمان ملل متحد نیز ساختارهای بین‌المللی را بر همین تفکرهای صلح برگرفته از فرهنگ غرب پایه‌ریزی کرده‌اند و اغلب نیز برخی حمایت‌های مردمی را به صورت موقت جلب نموده‌اند. آنها ظرفیت‌های فرهنگی صلح و حمایت مردم از گفتمان صلح را مورد سوءاستفاده قرار داده‌اند. قصد ندارم به نقد فرهنگی نظام بین‌المللی بیشتر از این بپردازم اما تاکید می‌کنم که اساسی‌ترین آسیب‌های فرهنگ صلح را نه در درون اذهان و احساسات افراد و گروه‌ها، بلکه بیشتر از همه در ساختار و بافت نظامی جست‌وجو کرد که امروزه رسما و قانونا پیگیر صلح جهانی و فرهنگ صلح است.

برخی مجامع بین‌المللی تلاش کرده‌اند تا آسیب‌های ناشی از نبود فرهنگ صلح را جبران نمایند. دراین خصوص، یونسکو ایده فرهنگ صلح جهانی را پیگیری نموده است. ارکان هشت گانه فرهنگ صلح براساس این ایده، عبارتند از: آموزش صلح؛ تفاهم، تسامح و همبستگی؛ مشارکت دموکراتیک؛ چرخش آزاد اطلاعات؛ خلع سلاح؛ حقوق بشر؛ توسعه پایدار و برابری زن و مرد. اما همانگونه که پیداست، در این ایده علت شناسی تهدید و نقض صلح و همچنین مسئله فرهنگ و نحوه حفظ و احترام به فرهنگ‌ها و هویت‌ها و همچنین عناصر زیربنائی صلح همانند دین، اخلاق، به صورت برجسته مورد توجه قرار نگرفته است. اساسا معلوم نیست منظور چه صلحی است؟ یونسکو در این ایده، از ارائه تعریف صلح و فرهنگ صلح و نگاه جامع به عناصر آن به ویژه عدالت، قاصر بوده است. از این‌رو، این ایده نیز هرچند می‌تواند قابل توجه باشد، اما وافی و کافی نخواهد بود.

ایجاد فرهنگ عدالت، نه با تحمیل، سلطه، تجاوز مسلحانه، تهدید و ارعاب بلکه با تفاهم، گفت‌وگو، همفکری و طراحی گفتمان نو بر پایه اشتراکات فرهنگی جهانی و درنظر گرفتن همه محورهای فرهنگی قابل تحقق خواهد بود.

2-گسترش پدیده‌های ناقض صلح

علاوه بر موارد فوق، رویدادها و فرایندهائی در دنیای معاصر وجود دارد که صلح و عدالت را نشانه رفته‌اند: تروریسم، جنگ و درگیری، فقر و بیماری، بی‌ثباتی اقتصادی و مالی و همچنین آپارتاید علمی که نشات گرفته از همان مدیریت سلطه گونه براین عرصه در جهان، از جمله این موارد هستند.

پدیده‌های ضدصلح نظیر تروریسم، جنگ و درگیری، فقر و بیماری، سلطه اقتصادی و مالی (پدیده‌های انسان ساخت) در کنار چالش‌هائی همانند سوانح و حوادث طبیعی (که پیامدهائی تقریبا بیش از سه برابر قربانیان درگیریهای مسلحانه درسال 2014 داشته است) و همچنین ساختارهای غیرمایل یا قاصر از تامین صلح و امنیت بین‌المللی، وضعیت صلح جهانی را بغرنج کرده‌اند. در این میان، به نظر می‌رسد که آپارتاید علمی و فناوری برای مجموعه دولتهای به اصطلاح جنوب نیز در همین عرصه جای می‌گیرد. به واقع، یکی از مهم‌ترین ابعاد عدالت درجهان امروز، عدالت علمی است که نه تنها با محدودیت‌ و آسیب ساختاری روبروست بلکه مظاهر نوینی از آپارتاید علمی و فناوری نیز درحال ظهور و پیدایش است، عدالت علمی متضمن خودداری از ایجاد محدودیت و مانع از توسعه دانش علوم بشری از یک سو و لزوم التزام علمی بازیگران و نهادهای بین‌المللی به توسعه و تسهیل همکاریهای علمی وفناوری است که در پرتو آن، ضمن قرار گرفتن علم و فناوری در خدمت بشریت، دستیابی به لوازم تعالی و کمال انسانی میسر گردد.

غرب با سلطه بر عرصه‌های علمی و فناوری و ایجاد باشگاهها و کلوب‌ها در این خصوص، انتقال و تبادل آزادانه علم و فناوری درجهان را مانع شده و توسعه دیگر کشورها را با مشکل روبرو نموده است.محدودیت و تحریم علمی و فناوری، از جمله اقدامات این کشورها و علیه صلح و عدالت درجهان است که جایگاه ویژه آن درمیان ‌آسیب‌های صلح و عدالت در دوران معاصر را باید مورد توجه قرارداد. این محدودیت‌ها علیه کشورها و ملتهائی اعمال شده که غرب قادر نبوده آنها را تحت سلطه خود قرارداده و مدیریت جهانی خود را بر آنها اعمال نماید.

3- چالشهای هنجاری مرتبط با ساخت و تضمین صلح

بخشی از آسیب‌های صلح و عدالت درجهان نیز به نظام حقوقی و هنجاری حاکم بر نظام بین‌المللی مربوط می‌شود. مهم‌ترین مورد در این خصوص، ممانعت برخی قدرتها از شکل گرفتن حق جهانی  وانسانی بر صلح و عدالت و تدوین آن در قالب کنوانسیون‌های بین‌المللی است. این دسته از کشورها استقرار این حق را با منافع خود در زمینه تولید و توسعه سلاحهای کشتار جمعی‌، فروش سلاح به کشورهای افریقایی و امریکائی و تحریک گروهها به تجزیه طلبی و شورش، ایجاد گروههای تروریستی و غارت منابع طبیعی آنها ناسازگار می‌دانند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات